عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس



قرارگاه ضد صهیونیستی کمیل | 8 سال دفاع مقدس

سلام بر خرمشهر،‌ سلام بر خونین شهر،‌ سلام بر علی صیاد شیرازی، سلام بر احمد کاظمی، سلام بر تمام امیران و سرداران و سربازان و جانبازانی که برای آزادی وجب به وجب این خاک خون دادند تا امروز این عرصه گسترده، این پهنه پاک و پیوسته در نگاه ما و آیندگان چون فرشی زرین از جان عاشقان بافته به چشم آید و ما باشیم و ایران ما ایران زیبای ما ایران عزیزتر از جان ما....

سلام بر خرمشهر و مردانی که در صدها روز اسارتی که به دست انیران کشید برای آزادی‌اش جان دادند، سلام بر مردانی که خالص‌ترین نگاه‌ها را بر پیراسته‌ترین شکل بر خاک تفتیده خوزستان به رقص آوردند تا امروز ما باشیم و خاطراتی که ۴۲ سال پیش در گذر زمان دست به دست چرخید تا به ما برسد و امروز ما هستیم و آنچه بر این آب خاک گذشته به تو گویی خوابی بلند بود که تفسیرش به تعبیرش به این می‌ماند که «خدا خرمشهر را آزاد کرد»

سلام بر محمود اسکندری، سلام بر تمام خلبانان و تیز پروازانی که پرنده آهنین بال خود را بر فراز خاک وطن و در برابر آتش سهمگین دشمن به پرواز درآوردند تا در این حماسه سترگ و در این عزم بزرگ نامشان در تاریخ ایران عزیز جاودانه به یادگار بماند.‌ سلام بر تمام شهدا و سلام بر ایران.


موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
برچسب‌ها: سوم خرداد , خرمشهر , خونین شهر , شهر خون


تاريخ : ۱۴۰۳/۰۳/۰۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

پیش‌‌بینی شهید حمید باکری از سرنوشت رزمندگان بعد از جنگ

شهید باکری قبل از شهادت خطاب به هم‌رزمانش گفت :

دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند .

در غیر این صورت زمانی فرا می‌رسد که جنگ تمام می‌شود

و رزمندگان سه دسته می‌شوند:

دسته‌ای که به مخالفت با گذشته خود برمی‌خیزند و از آن پشیمان‌اند .

دسته‌ای که راه بی‌تفاوتی در پیش‌گرفته و غرق زندگی مادی می‌شوند

و دسته‌ای که به گذشته وفادار می‌مانند و احساس وظیفه می‌کنند

و از شدت مصائب و غصه‌ها دق خواهند کرد.

پس از خداوند بخواهید با رسیدن به شهادت از عواقب زندگی پس از جنگ در امان باشید ،

چون عاقبت ۲ دسته اول ختم به خیر نخواهد شد

و جزء دسته سوم ماندن هم بسیار سخت خواهد بود.


موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
برچسب‌ها: شهید باکری , رزمنده , ختم به خیر , دفاع مقدس


تاريخ : ۱۴۰۳/۰۲/۱۱ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

آیا توجیه و دلایل نظامی نیز برای ورود نیروهای ایران به خاك عراق وجود داشت؟

بله؛ ایران با محاسبه و بررسی ملاك‌های نظامی نیز، موظف و بلكه مجبور بود به جنگ ادامه دهد. در توضیح این اجبار، همان‌طور كه گفته شد، پس از فتح خرمشهر هیچ‌گونه پیشنهادی برای صلح از هیچ مجمع رسمی و بین‌المللی ارائه نشد و پیشنهادها تنها در حد آتش‌بس بود. از جنبه نظامی نیز وضعیت زیر حاكم بود كه در آن وضعیت پذیرش آتش‌بس غیرعقلایی و خلاف اصول نظامی بود:

1ـ ارتفاعات آق‌داغ، قلاویزان، میمك و مهریز در اختیار عراق بود و دشمن بر شهرهای قصرشیرین و مهران و دشت میمك تسلط دید و تیر داشت. علاوه بر آن، نفت‌شهر نیز همچنان در اختیار عراق بود و لذا توازن نظامی همچنان به نفع این كشور سنگینی می‌كرد.

2ـ به علت آنكه عقبه اصلی ارتش عراق آسیب اندكی دیده بود و اشتهای تجاوز همچنان در سران حكومت عراق وجود داشت، لذا امكان تجاوز عراق همچنان پابرجا بود.

3ـ پس از عملیات بیت‌المقدس فاصله عراق با شهرهای اصلی ایران در جنوب (آبادان ـ خرمشهر) 500 تا 700 متر بود ولی ایران از شهر اصلی عراق در این منطقه 17 كیلومتر فاصله داشت، لذا با توجه به اینكه امكان تجاوز عراق منتفی نشده بود، برتری نظامی عراق همچنان تهدیدی علیه تمامیت ارضی ایران به شمار می‌رفت.

4ـ با توجه به باقی ماندن شاكله كلی ارتش عراق، خطر حمله مجدد به خاك ایران وجود داشت و نبودن تضمین بین‌المللی و منطقه‌ای برای جلوگیری از تجاوز مجدد عراق به ایران، بر اهمیت و جدی بودن تهدید و خطر می‌افزود. بنابراین تدبیر و اندیشه نظامی حكم می‌كرد تا زمانی كه دشمن خطرناك بود و امكان تجاوز مجدد او وجود داشت، بایستی او را تا حدی كه امكان تجاوزش مرتفع شود به عقب راند. همچنین باید از برتری نظامی خودی برای ایجاد فضای مناسب جهت برقراری صلح با ثبات استفاده كرد، كاری كه ایران به آن پرداخت.


موضوعات مرتبط: نظامی ، 8 سال دفاع مقدس
برچسب‌ها: 8 سال , دفاع مقدس , عراق , آتش بس


تاريخ : ۱۴۰۲/۱۲/۲۴ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

ایران در طول جنگ با عراق، مهمات و نیازهای تسلیحاتی خود را از كدام كشورها تأمین می‌كرد؟

ارتش ایران قبل از انقلاب اسلامی (1357)، متكی به سلاح و تجهیزات نظامی كشورهای غربی به ویژه امریكا و انگلیس بود، به این دلیل ایران برای تهیه تجهیزات نظامی و لوازم یدكی آن در طول جنگ به خرید از كشورهای غربی نیاز داشت. اما از آنجایی كه ایران از طرف امریكا تحریم اقتصادی و نظامی شده بود، نمی‌توانست مستقیماً از امریكا سلاح بخرد. امریكا حتی سلاح‌هایی را كه قرارداد آن مربوط به قبل از انقلاب بود و پول آن نیز پرداخت شده بود به ایران نمی‌داد، لذا ایران مجبور بود سلاح‌های مورد نیاز خود را از بازار سیاه توسط دلالان اسلحه خریداری كند یا كشورهایی مثل پاكستان كه این تجهیزات را در اختیار داشتند با چندین برابر قیمت در اختیار ایران قرار می‌دادند.

امریكا برای جلوگیری از فروش اسلحه به ایران با كشورهای دیگر نیز مذاكره می‌كرد و آنها را تحت فشار قرار می‌داد. كه به ایران سلاح نفروشند. ریچارد مورفی معاون وزارت خارجه امریكا گفت: قدرت نظامی ایران به دنبال حركتی كه تحت رهبری امریكا برای جلوگیری از فروش اسلحه به تهران صورت گرفت، شدیداً به تحلیل رفت. امریكا تاكنون برای جلوگیری از ارسال اسلحه به ایران با 20 كشور تماس رسمی گرفته است.

در سال 1987، ایران از شش كشور غربی فقط توانست سلاح‌هایی به ارزش 200 میلیون دلار بخرد در حالی كه در سال 1984 ارزش سلاح‌هایی كه 15 كشور غربی به ایران تحویل داده‌اند، یك میلیارد دلار بود.

در میان كشورهای مختلف دنیا، چین و كره شمالی از مهم‌ترین منابع تأمین سلاح برای ایران در طول جنگ بودند. كشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق، سوریه، لیبی و پاكستان نیز در طول جنگ بنا به مورد و البته نه به صورت قابل توجه به ایران سلاح فروختند.‌

البته لازم به ذكر است كه هم به دلیل كمبود بودجه و ارز و هم به دلیل فشارهای غرب، ایران بخش اعظم مهمات و سلاح‌های مورد نیاز خود را از طریق صنایع دفاعی خود تهیه و تأمین می‌كرد.


موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
برچسب‌ها: 8 سال , دفاع مقدس , تسلیحات , آمریکا و انگلیس


تاريخ : ۱۴۰۲/۱۲/۲۴ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

اولین نفراتی که وارد اروند شدند !

300 نفر 130 نفر انتخاب شدیم، طنابی دور کمرمان بسته بودیم تا از همدیگر جدا نشویم، ساعت 9 شب وارد اروند شدیم، جذر و مد آب بسیار بالا بود، جذر آب تا ارتفاع 7 متری می رفت آن طرفِ آب...

این روزها با توجه به اینکه بیش از بیست و پنج سال از تاریخ پرافتخار حماسه فرزندان امام راحل می گذرد، وقتی دفتر خاطرات آن روزگار را ورق می زنیم به روایت هایی می رسیم که خواندن و شنیدن آن، اوج شجاعت و دلدادگی طلایه داران را نشان می دهد. دو واقعه فراموش نشدنی تاریخی در این ایام به چشم می خورد، یکی عملیات کربلای پنج و دیگری عملیات غرورآفرین والفجر هشت، این ساعات و لحظات، رزمندگان پرافتخار لشکر همیشه پیروز 25 کربلا، مشغول به آماده سازی خود برای شرکت در عملیاتی سخت و نفس گیر هستند، عملیاتی که در کتب دانشگاه های نظامی دنیا، از آن یاد شده و تدریس می شود. «احمد رضا نیا» از رزمندگان واحد تخریب لشکر ویژه 25 کربلا، یکی از حماسه سازان عملیات والفجر8 است که روایتی جذاب از حماسه ی دلیرمردان واحد تخریب این لشکر بیان می کند.

سه ماه قبل از عملیات والفجر هشت، در منطقه بودیم، 16 سال ام بود و به عنوان بسیجی از روستای معلم کلا، بخش بندپی غربی شهرستان بابل رفتم هفت تپه، آن جا نیروها را تقسیم کردند، ما 30 نفر بودیم برای تخریب، می بایست با دقت عمل می کردیم، چون در تخریب قول مشهوری است که «اولین اشتباه آخرین اشتباه است.»

ابزارهای تخریب چی: سرنیزه و سیم چین است و برای خنثی کردن مین و قطع سیم خاردارها و موانع به کار می روند، ما در پادگان شهید بیگلو واقع در منطقه ی هفت تپه مستقر بودیم و همان جا آموزش دیدیم، بعد از آموزش تخصصی، رفتیم آبادان، کنار رودخانه ی بهمن شیر، چند هفته آن جا بودیم، بچه ها دیگر کسل شده بودند، بالاخره آموزش های لازم را دیدیم، بعد ما را سوار کامیون کردند و در نخلستان های منطقه ی بهمن شیر در روستای چوئیبده مستقر کردند، معمولاً بچه ها را با تویوتا به منطقه ی عملیاتی می فرستادند، اما چون این عملیات بسیار مهم و سرّی بود و نمی بایست عراقی ها متوجه عملیات ما شوند، از کامیون برای انتقال نیروها استفاده کردند.

آن جا نیروهایی بودند که تا 6 ماه به مرخصی نرفته بودند، نه تلفنی، نه نامه ای، هیچ ارتباطی نداشتند، چون بیم آن وجود داشت عملیات لو برود، بعد از آموزش تکمیلی تر تخریب در منطقه ی چوئیبده نیروها را جمع کردند، طرف راست لشکر 27 محمدرسول الله(ص) تهران بود، طرف چپ هم لشکر ما (25 کربلا)، لشکر 14 امام حسین(ع) اصفهان وسط این دو، لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) قم هم بود، شب عملیات شب جمعه بود و بچه ها با شور و حال خاصی دعای کمیل خواندند، ما می دانستیم این عملیات خیلی مهم است، حتی در سطح جهانی، بعد از دعای کمیل برادران همه همدیگر را در آغوش گرفتند و از یکدیگر حلالیت و شفاعت طلبیدند و گریه کردند، بعضی ها وصیت نامه می نوشتند، بعضی ها شوخی می کردند، بعضی ها قرآن می خواندند، خیلی ها حَنا بستند، قبل از عملیات به ما یک شکلات می دادند که 24 ساعت گرسنه مان نمی شد، یک تُن ماهی، یک کمپوت گیلاس هم تو کوله پشتی ما بود، از 300 نفر 130 نفر انتخاب شدیم، طنابی دور کمرمان بسته بودیم تا از همدیگر جدا نشویم، ساعت 9 شب وارد اروند شدیم، جذر و مد آب بسیار بالا بود، جذر آب تا ارتفاع 7 متری می رفت آن طرفِ آب.

با این وضعیت عراقی ها اصلاً فکر چنین عملیات بزرگ و خطرناکی را از طرف نیروهای ما نداشتند، آن ها نگهبان هایی گذاشته بودند داخل سنگرهای بتونی و کانال های بزرگ خودشان و خیال شان از همه چیز جمعِ جمع بود، کم ترین عرض اروند از طرف خودمان تا نیروهای عراقی 700 متر بود، سرعت آب هم 70 کیلومتر در ساعت، مین های روی آب را خنثی کردیم و سیم های نازک بسیار زیاد و سیم های حلقوی را جمع کردیم، سپس اعلام کردیم موانع برداشته شد و عملیات را شروع کنید، رمز عملیات یا زهرا(س) اعلام شد، نیروها داشتند با قایق از آن طرف آب به طرف عراق حرکت می کردند، عراقی ها با زدن منور متوجه برادران شدند و آن ها را به رگبار بستند، دیدم قایق برادرانی را که داشتند می آمدند هدف گرفته همگی سرنشینان آن از جمله برادر جعفر قلی پیشه به شهادت رسیده اند و در آب افتاده اند.

بعد از نبردی جانانه وارد فاو شدیم، بعد از عبور از اروند می بایستی از خاکریز این طرف به آن طرف می رفتیم تا خط شکسته شود، بچه ها ساعت ها منتظر شکسته شدن خط بودند و هیچ تیری نمی انداختند، همگی خسته شده بودند، سردار مرتضی قربانی «فرمانده لشکر ویژه 25 کربلا» الله اکبر گویان با سلاح تیربار گیرنوف که هر دقیقه 500 تا 700 تیر می زند شروع به تیراندازی کرد، بچه ها روحیه گرفتند، ساعت 05/4 صبح خط شکسته شد، وارد شهر فاو شدیم، لشکر ویژه 25 کربلا در کارخانه ی نمک مستقر شد، در کارخانه ی نمک 48 ساعت ماندیم و بعد به ما 15 روز مرخصی دادند و جای ما لشکرهای دیگری آمدند.

بعد از 15 روز مرخصی وارد فاو شدیم و ما را بردند به سه راهی به نام «سه راه مرگ» در فاو دشمن از موشک های «سام زمین به هوا» استفاده می کرد که ساخت غربی ها بود.

در آن اوضاع و احوال بحرانی یکی از بچه های شجاع و نترس قائم شهر که به او «آسیان» می گفتند، کارهای خطرناک و سختی را انجام می داد، قدش بلند بود و هیکلی درشت داشت، می گفتیم: «آسیان! تو قدت بلند است بیشتر در تیررس دشمن هستی، آخرش شهید می شوی.» می خندید و می گفت: «اگر قرار است شهید شوم خوب است موقع خواب شهید شوم.»

بعثی ها برای انتقام شکست بزرگ شان، بمب های شیمیایی از نوع گاز خردل که اشک آور و سفیدرنگ بود می ریختند سر بچه ها، شیمیایی نیروها را حسابی را غافل گیر می کرد، چون وقتی روی زمین می افتاد هیچ صدایی نداشت، بچه ها تا می خواستند لباس ایمنی بپوشند و ماسک شان را بزنند دو سه دقیقه طول می کشید و آن وقت آثار شیمیایی اثر می کرد، تاول های زیادی روی صورت و بدن مجروح ها نمایان بود، آن هایی هم که ظاهراً سالم ماندند الآن مشکل پیدا کرده اند.

در شرایط سختی که روی بچه ها سنگینی می کرد ناگهان حضور فرماندهی در میان آن همه خطر، روحیه ی مضاعفی به جمع بچه ها داد و همه مصمم شده بودند با توان بیش تری مأموریت های محوله را به انجام برسانند، فرمانده که از بچه های نکا بود و قبلاً هم در حین انجام ماموریت تخریب موجی شده بود، مردانه می جنگید و اصلاً خستگی نمی شناخت، او کسی نبود جز شهید محمدرحیم بردبار که بعدها در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.


موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
برچسب‌ها: تخریب , دفاع مقدس , لشکر ویژه , کربلا


تاريخ : ۱۴۰۲/۰۵/۰۸ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

مرا کشان کشان به سوی توالت بردند

در کنار توالت، خندقی سر باز بود

که فاضلاب توالت ها در آن می ریخت .

عمق آن تا گردن آدمی می شد ،

مرا در داخل آن انداختند

و بر سر من کابل می زدند تا سرم را پایین ببرم ...

آزاده سرافراز شعبان علی نائیجی


موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
برچسب‌ها: 8 سال , دفاع مقدس , اسیر , جانباز

ادامه مطلب

تاريخ : ۱۴۰۱/۱۲/۰۵ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

جنایات رژیم بعث و استفاده از

سلاح های شیمیایی و هسته ای علیه ایران در طول جنگ تحمیلی

حکومت عراق در زمان صدام حسین به طرز گسترده‌ای از سلاح‌های شیمیایی برای مقابله با مخالفان و جنگ ایران استفاده کرد.
از حدود سال ۱۳۵۵، رژیم عراق با جمع‌آوری برخی از استادان دانشگاه و صرف بودجه لازم به جمع‌آوری اطلاعات دربارهٔ سلاحهای شیمیایی  میکروبی و رادیواکتیوپرداخت و در هر سه زمینه، موفقیت‌هایی را به دست آورد.

صدام حسین از سال ۱۹۸۴ به بعد بطور گسترده از گاز تابون استفاده می‌کرد، اما این ماده گران بود و پیدا کردن مواد لازم برای ساخت آن هم سخت بود.
او بعدها بیشتر به سراغ گاز وی ایکس رفت که قدرت و دوام بیشتری داشت. او در سال ۱۹۸۸ حدود ۴ تن از این گاز را در اختیار داشت اما ماده شیمیایی که در حجم وسیع‌تری در دسترس او قرار داشت، گاز سارین بود صدام حسین به گاز خردل هم علاقه داشت، چرا که این گاز اثرات درازمدتی نظیر کوری، انواع سرطان، ناباروری و نقص عضوهای پیش از تولد داشت!

از سال ۱۳۶۳ استفاده گسترده عراق از گاز اعصاب، گاز تاول‌زا و گازهای عامل خون آغاز شد. تنها در یکی از موارد استفاده عراق از این قبیل سلاح‌ها علیه شهروندان حلبچه در اسفند ۱۳۶۶ متجاوز از ۵۰۰۰ نفر غیرنظامی کشته و ۷۰۰۰ نفر دیگر مجروح شدند.

پروفسور گرهارد فرایلینگر استاد و رئیس سابق بخش جراحی پلاستیک دانشگاه وین، با مشاهده وضعیت نخستین گروه بیماران ایرانی که به دلیل مصدومیت ناشی از سلاح شیمیایی در سال ۱۹۸۴ به وین آورده شده بودند، راهی ایران شد و تلاش‌هایی برای اثبات استفاده صدام از سلاح شیمیایی انجام داد.


موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
برچسب‌ها: جنایت , عراق , ایران , شهدا


تاريخ : ۱۴۰۱/۰۵/۰۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

هویزه‌ مرکز یکی‌ از بخش‌های‌ شهرستان‌ دشت‌ آزادگان‌ در منطقه‌ی‌عمومی‌ غرب‌ اهواز است‌ که‌ در جوار مرز بین‌ المللی‌ ایران‌ و عراق قرارگرفته‌ است‌. رژیم‌ ددمنش‌ حاکم‌ بر عراق در سال‌ 1359 با تهاجم‌ گسترده‌ی‌خود، آن‌ شهر را به اشغال‌ در آورد و با تجاوز خود به جان‌ و مال‌ وناموس‌ مردم‌، دختران و زنان‌ جوان‌ را هتک‌ حرمت‌ نموده‌، در گورهای‌دسته‌ جمعی‌ دفن‌ کردند و حتی‌ به دختر بچگان‌ کم‌ سن‌ و سال‌ نیز رحم‌نکردند و با به اوج‌ رساندن‌ جنایات‌ خود، روی‌ جنایت‌کاران‌ تاریخ‌ راسفید نمودند.
حماسه‌ آفرینان‌ سپاه‌ اسلام‌ (متشکل‌ از ارتش‌ و سپاه‌) برای‌ آزادسازی‌ هویزه‌ از چنگال‌ خونین‌ دشمن‌، عملیات‌ نصر را در تاریخ‌15/10/59 در منطقه‌ی‌ غرب‌ این‌ شهر آغازکردند. در دقایق‌ نخست‌ِحمله‌، تمام‌ خاکریزهای‌ مقدم‌ دشمن‌ تسخیر می‌شود و با ادامه‌عملیات‌ و محاصره‌ی‌ دشمن‌، نزدیک‌ دو هزارنفرازآنان‌ به اسارت‌ درمی‌آیند.
پس‌ از نبردی‌ سنگین‌، توپ‌خانه‌ی‌ فعال‌ دشمن‌ به محاصره‌ وبعد به تصرف‌ در می‌آید. لحظه‌ به لحظه‌ خبرهای‌ پیروزی‌ سپاه‌ اسلام‌موجی‌ از شادی‌ و امید در دل‌ها بر می‌انگیزد تا این‌ که‌ متأسفانه‌ باخیانت‌ بنی‌ صدر خائن‌ و هم‌ پیمانان‌ او، پشتیبانی‌ آن‌ها قطع‌ می‌گرددو تانک‌های‌ ایران‌ به طرز مشکوکی‌ از خطوط‌ مقدم‌ اقدام‌ به عقب‌نشینی‌ می‌کنند. نیروهای‌ پیاده‌ که‌ شامل‌ تعدادی‌ از رزمندگان‌ شهادت‌طلب‌ سپاه‌ بودند، به محاصره‌ی‌ دشمن‌ در می‌آیند.
تعدادی‌ از تانک‌هاکه‌ از غروب‌ پانزدهم‌ دی‌ ماه‌ در خواست‌ سوخت‌ و مهمّات‌ می‌کردند،به غنیمت‌ دشمن‌ در می‌آیند.توپ‌خانه‌ با کمبود مهمّات‌ مواجه‌می‌شود و ... نیروهای‌ سپاه‌، بسیج‌، عشایر، دانشجویان‌ پیرو خط‌ امام‌و تعدادی‌ از نیروهای‌ پیاده‌ی‌ ارتش‌ در مقابل‌ ادوات‌ زرهی‌ دشمن‌می‌ایستند. سید حسین‌ علم‌الهدی‌ فرمانده‌ دلیر سپاه‌ هویزه‌، به جنگ‌شدیدی‌ با دشمن‌ می‌پردازد. تنها سلاح‌ سنگین‌ وی‌ آر.پی‌. جی‌ هفت‌است‌ که‌ مهمّات‌ آن‌ نیز در حال‌ تمام‌ شدن‌ است‌.
دشمن‌ از مقاومت‌حسین‌ به خشم‌ آمده‌، تلاش‌ می‌کند این‌ دژ نفوذناپذیر را در هم‌ بشکندولی‌ هر بار با پایمردی‌ و مقاومت‌ بی‌ نظیر او و یارانش‌ مواجه‌ شده‌ وبا از دست‌ دادن‌ تعدادی‌ تانک‌، زمین‌گیر می‌شود. تعدادی‌ از نیروها هدف‌ گلوله‌های‌ مستقیم‌ تانک‌ قرار گرفته‌ وشهید می‌شوند. حلقه‌ی‌ محاصره‌ لحظه‌ به لحظه‌ تنگ‌تر می‌شود ونفرات‌ یک‌ به یک‌ به شهادت‌ می‌رسند. حسین‌ با آخرین‌ موشک‌، یک‌تانک‌ را به آتش‌ می‌کشد و خود نیز هدف‌ یک‌ گلوله‌ تانک‌ شده‌ به‌شهادت‌ می‌رسد. رزمندگان‌ اسلام‌ با غلتیدن‌ در خون‌ پاک‌ خود، حماسه‌ی‌ هویزه‌ راجاودان‌ ساختند و بدین‌ ترتیب‌ نام‌ هویزه‌ در تاریخ‌ کشورما با احترام‌ ومظلومیت‌ باقی‌ ماند.
عملیات‌ نامنظم‌ و در نوع‌ خود گسترده‌ «نصر»، با هدف‌ آزادسازی‌ «جفیر»، «پادگان‌ حمید» و در نهایت‌ «خرمشهر» و شرق‌ بصره‌ طرح‌ریزی‌ شد. بنا بر آن بود تا با دستیابی‌ به اهداف‌ مورد نظر، نیروهای‌ دشمن‌ تا حومه‌ شهر «بصره» تعقیب‌ شوند. این‌ طرح‌ فراگیر و بزرگ‌ در روز15 دی‌ ماه1359، با استعداد سه‌ تیپ‌ زرهی‌ از لشکر6 و لشکر 92 زرهی‌ اهواز و دو گردان‌ پیاده‌ از نیروهای‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامی، همچنین‌ شماری‌ از افراد ستاد جنگهای‌ نامنظم‌ به اجرا در آمد. رزمندگان‌ اسلام‌ از دو محور جاده‌ حمیدیه‌- سوسنگرد و هویزه‌ وارد عمل‌ شدند. در آغاز، کار با موفقیت‌ چشمگیری‌ پیش‌ رفت‌ و شمار فراوانی‌ از سربازان‌ و افسران‌ عراقی‌ به اسارت‌ نیروهای‌ خودی‌ در آمدند، اما به دلیل‌ عدم‌ برنامه‌ برای‌ حفظ‌ و تثبیت‌ دستاوردهای‌ عملیات‌ و ضعف‌ طراحی، رزمندگان‌ مجبور به عقب‌نشینی‌ شدند. طی‌ این‌ روند نزدیک‌ به یکصد و چهل‌ تن‌ از پاسداران‌ ودانشجویان‌ پیرو خط‌ امام‌ به فرماندهی‌ شهید سیدحسین‌ علم‌الهدی‌- فرمانده‌ سپاه‌ هویزه‌- در حلقه‌ محاصره‌ دشمن‌ قرار گرفته‌ و پس‌ از مقاومت‌ دلیرانه‌ به‌ شهادت‌ رسیدند. این‌ عملیات‌ دومین‌ تجربه‌ ناموفق‌ ارتش‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ در حملات‌ گسترده‌ بود که‌ به مدت‌ سه‌روز به طول‌ انجامید. در این‌ حمله‌ علیرغم‌ شکست‌ حلقه‌ محاصره‌ شهر سوسنگرد، هویزه‌ در27 دی‌ ماه‌1359 به اشغال‌ نیروهای‌ دشمن‌ درآمد و با خاک‌ یکسان‌ شد. پس‌ ازپایان‌ عملیات‌ نصر، معروف‌ به نبرد هویزه، تعداد1800 تن‌ از نیروهای‌ دشمن‌ کشته، زخمی‌ و اسیر شدند. همچنین‌55 دستگاه‌ تانک،3 فروند چرخبال‌ و50 دستگاه‌ خودروی‌ دشمن‌ منهدم‌ شد.


موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
برچسب‌ها: جنایت , عراق , ایران , شهدا


تاريخ : ۱۴۰۱/۰۵/۰۱ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

«مهند» از سربازان واحد کماندویی ارتش عراق بود که در ماجرای حمله به سوسنگرد حضور داشته است. او در کتاتب خاطراتش روایت کرده است:«در ورودی شهر، چند پاسدار را دیدم. آن‌ها پس از مشاهده ما کمین گرفتند و جنگ تن به تن درگرفت. دود و غبار از گوشه و کنار شهر بلند بود و صدای انفجار و شلیک گلوله لحظه‌ای قطع نمی‌شد. کماندوها به شهر ریخته بودند و هر کاری که برای ویرانی و کشتار مردم می‌توانستند، انجام می‌دادند. چند لحظه بعد در خیابان اصلی، متوجه خانواده‌ای شدم.

طفل پنج ساله در آغوش مادرش به شدت گریه می‌کرد. دست چپش از بازو ترکش خورده بود و خونریزی داشت. مادر و دختر به هر طرف که می‌دویدند با سربازان ما مواجه می‌شدند یا انفجار خمپاره‌ای آنان را به زمین می‌چسباند. وقتی آن‌ها را مستأصل و درمانده دیدم خودم را به آن‌ها رساندم و رو به مادر کردم و گفتم که شیعه‌ام و اهل کربلا .گفتم از من نترسید و اجازه دهید پسر کوچکتان را به بهداری برسانم تا زخمش را پانسمان کنند. از آنان خواستم که به من اعتماد کنند. اما اعتماد نکردند و از من خواستند از آن جا دور شوم. پس از کمی صحبت، اعتماد مادر طفل را جلب کردم ولی دخترش که تقریباً۱۸ساله بود قبول نکرد. او می‌گفت لازم نکرده که عراقی‌ها ما را معالجه کنند. در ادامه حرف‌هایش اضافه کرد که اگر شما می‌خواستید ما را معالجه کنید چرا این طور وحشیانه به شهر ما حمله کردید.

جوابی نداشتم و نمی‌دانستم چه بگویم. من در  آن لحظه خودم را گناهکار می‌دانستم. گروهبان سومی داشتیم به نام «عبدالامیر خشام» اهل ناصریه،گفت: «بیا، بیا با هم برویم داخل خانه.» داخل کوچه شدیم و با شکستن در، به خانه رفتیم. در یکی از اتاق‌ها، کنار پنجره، پیرمردی روی صندلی نشسته بود، یک پا هم نداشت. اتاق به هم ریخته و تاریک بود. اولین چیزی که نظرم را جلب کرد شال سبز دور گردن پیرمرد بود، فکر کردم که حتماً سید است. گروهبان عبدالامیر پس از من وارد اتاق شد. با دیدن پیرمرد یکه خورد. پیرمرد با چشمان پرجاذبه‌اش نگاه مان می‌کرد. گروهبان عبدالامیر جلوتر رفت و در مقابل پیرمرد ایستاد. پیرمرد یکریز نگاهش کرد. گروهبان کلاشینکف خود را بالا آورد. بعد دهانه لوله را روی سینه پیرمرد جابه‌جا کرد. من پشت سر گروهبان بودم.

احساس کردم که آن‌ها چشم در چشم هم دوخته‌اند و ذره‌ای ترس و واهمه در پیرمرد نیست. لحظه‌ها به سختی سپری می‌شد. ناگهان ۵ یا ۶ گلوله از کلاشینکف گروهبان عبدالامیر در سینه پیرمرد نشست. پیرمرد در میان دود و باروت از روی صندلی به زمین غلتید. در همین حال شال سبز از گردنش باز شد و روی خون‌ها افتاد. کمی بعد، به افراد خودمان ملحق شدم و اصلاً حال طبیعی نداشتم. به هر جا نگاه می‌کردم جسد و خون بود. شهر هر لحظه ویران‌ترمی‌شد. مردم شهر روی دیوار و در خانه‌ها با عجله نوشته بودند: «امانة الله و رسوله» در خانه‌های بسیاری قرآن و نهج‌البلاغه را دیدم و همین طور کتاب‌های اسلامی را. همه این‌ها در حالی بود که در تبلیغات به ما می‌گفتندایرانی‌ها آتش‌پرست و مجوس هستند.»


موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
برچسب‌ها: جنایت , عراق , ایران , شهدا


تاريخ : ۱۴۰۱/۰۵/۰۱ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    نام عملیات :
    کربلای 3
    زمان عملیات :
    11 شهریور 1365
    مکان عملیات:
    جنوب شرقی راس البیشه – شمال غربی خلیج فارس
    ارگان عمل کننده :
    نیروی دریایی سپاه پاسداران
    تلفات دشمن :
    (کشته، اسیر، زخمی)
    550
    اهداف عملیات :
    انهدام سکوهای نفتی بر روی اسکله البکر عراق و کاهش توان اقتصادی و نظامی دشمن

 


موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
برچسب‌ها: عملیات , کربلای 3 , دفاع مقدس , سپاه


تاريخ : ۱۴۰۱/۰۲/۱۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

اولين آشنايي و ملاقات شهيد چمران با شهيد صياد شيرازي

هجدهم مهر ماه 1358 صورت گرفت .

شهيد صياد شيرازي گفته بود :

چمران را كشف كردم .


موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
برچسب‌ها: چمران , صیاد شیرازی , دفاع مقدس , شهدا


تاريخ : ۱۴۰۱/۰۲/۱۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

نام عملیات:
خيبر
زمان عملیات:
3 اسفند 1362
مکان عملیات:
هورالهويزه‌ - جبهه‌ جنوبي‌ جنگ‌
ارگان عمل کننده:
سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامي‌ در جزاير مجنون‌ و هورالهویزه

و ارتش‌ جمهوري‌ اسلامي‌ در پاسگاه‌ زيد
تلفات دشمن:
(کشته، اسیر، زخمی)
16140
اهداف عملیات:
ادامه‌ تاكتيك‌ تعقيب‌ متجاوز ، ضربه‌ زدن‌ به‌ ماشين‌ جنگي‌ دشمن‌

و به‌ كارگيري‌ ابتكار عمل‌ و تهديد جاده‌ بغداد - بصره‌

و تصرف‌ و تأمين‌ جزاير مجنون‌ و بخشي‌ از هورالهويزه‌


موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
برچسب‌ها: عملیات , خیبر , دفاع مقدس , جنگ


تاريخ : ۱۴۰۱/۰۲/۰۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

اولين فرمانده اطلاعات عمليات جنگ

سردار شهيد حسن باقري (غلامحسين افشردي) بود.

او در بيست و پنجم اسفند 1334 در تهران به دنيا آمد.

وقتي پا به اين علام خاكي گذاشت، آنقدر نحيف بود كه اميدي به زنده ماندنش نمي رفت،

ولي قرار بود بماند و نقش يكي از ماندگارترين سرداران ايران را در سينه تاريخ حك كند.

وي در سال 1354 وارد دانشگاه اروميه شد

تا در رشته دامپروري تحصيل كند.

پس از مدتي به خاطر فعاليت هاي سياسي از آن دانشگاه اخراج شد.

با پيروزي انقلاب اسلامي به همكاري با نهادهايي همانند

كميته هاي انقلاب و سپاه پاسداران پرداخت و در رشته حقوق قضايي دانشگاه تهران پذيرفته شد

با انتشار روزنامه جمهوري اسلامي به تحريريه آن پيوست.

 


موضوعات مرتبط: نظامی ، 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
برچسب‌ها: اولین فرمانده , عملیات , باقری , شهدا


تاريخ : ۱۴۰۱/۰۲/۰۲ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

نام عملیات

والفجر8

رمز عملیات

یا فاطمه‌الزهرا(س)

منطقه عملیات

جبهه جنوبی ـ فاو

زمان عملیات

20 /11 /1364  تا 9 /2 /1365

هدف

تصرف فاو و تهدید بصره از جنوب

نوع عملیات

گسترده

فرماندهی عملیات

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

سازمان عملیات

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

استعداد نیروهای درگیر خودی

140 گردان پیاده، 16 گردان توپخانه. شامل لشکرهای 27، 25، 7،31، 5، 8،14، 17،41، 19 و تیپ‌های 32، 33،15، 44 سپاه

استعداد نیروهای درگیر دشمن

126 گردان پیاده، 33 گردان زرهی، 23 گردان مکانیزه، 29 گردان کماندو، 20 گردان گارد جمهوری

نتایج عملیات

ـ تصرف شهر بندری و مهّم فاو و آزاد‌سازی 600 کیلومترمربع

ـ انهدام وسیع نیرو و تجهیزات دشمن

ـ تسلط بر اروندرود

ـ تأمین شمال خلیج فارس و ایجاد امکان تردد کشتی‌ها به بندر امام خمینی

ـ تصرف دو پایگاه موشکی ساحل به دریا

ـ انسداد راه عراق به خلیج‌فارس

ـ هم‌مرز شدن با کویت

تلفات دشمن

90000 کشته یا زخمی و 2365 اسیر

خسارات دشمن

انهدام 39 هواپیما، 5 هلی‌کوپتر، 540 تانک و نفربر، 75 قبضه توپ، 5 دستگاه ماشین‌آلات مهندسی و 250 خودرو

غنائم

50 دستگاه تانک و نفربر، 140 قبضه توپ، 30 دستگاه ماشین‌آلات مهندسی و 180 دستگاه خودرو

 


موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
برچسب‌ها: والفجر8 , خسارت دشمن , رمز عملیات , هدف


تاريخ : ۱۴۰۱/۰۱/۱۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

قرارگاه کمیل

با سربند یا حسین ، دفاعمان ، مقدس شد

کمیل 1400/12/16


موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، مرد اردیبهشتی ، شهدا ، دل نوشته ها
برچسب‌ها: دفاع مقدس , سربند , یا حسین , 8 سال


تاريخ : ۱۴۰۰/۱۲/۱۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

توصیه های حفاظتی فرماندهی لشکر7 ولیعصر(عج) درعملیات والفجر8

شماره : 12149     مالک : مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس

محل تهیه : مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس

محل نگهداری : آرشیو مرکز اسناد دفاع مقدس

تاریخ تولید : ۱۷ بهمن ۱۳۶۴

    رعایت اصول حفاظتی یک از اصول مهم غافلگیری در عملیات نظامی است. رعایت این اصول در عملیات والفجر8 به نسبت عملیاتهای قبلی زیاد بوده به طوری که دشمن نتوانست هیچ گونه اطلاعاتی را از انجام عملیاتی با این وسعت کسب کند و کاملا غافلگیر شد.

    رمز موفقیت عملیات والفجر8 اصل غافلگیری دشمن و رعایت اصول حفاظتی بود. وبه خاطر همین سالروز عملیات والفجر8 روزحفاظت اطلاعات درسپاه نامگذاری شده است.

    در این سند، فرماندهی لشکر 7 ولی عصر(عج) دستورات حفاظتی لازم را برای گردانهای مستقر در یکی از اردوگاههای نزدیک به خط دشمن ابلاغ نموده است.

    به: کلیه فرماندهان محترم گردان‌های مستقر در اردوگاه

    از: فرماندهی لشکر 7 حضرت ولی‌عصر (عج)

    موضوع: ابلاغیه

    سلام‌علیکم بدین‌وسیله، باتوجه به وضعیت منطقه اردوگاه و حساسیت موقعیت آن لازم است موارد زیر را به کلیه برادران تحت امر ابلاغ نموده و توجیهات لازم در این رابطه به نحو مقتضی انجام پذیرد.

    1. از هرگونه عمل، برنامه، تردد,... که باعث تغییر وضعیت فعلی منطقه اردوگاه و حساسیت دشمن بشود شدیداً خودداری شود مثل آتش  روشن کردن.      
    2. از نصب سیستم صوتی در محوطه اردوگاه خودداری شود برای اذان می‌توان از رادیو با صدای نسبتاً بلند استفاده نمود.
    3. کلیه نیروها توجیه شوند که برای انجام مانور آموزشی به اینجا آمده‌اند لذا فرماندهان گردان‌ها اقدامات لازم را در این رابطه انجام دهند.
    4. لازم است در ارتباط با کنترل و حضوروغیاب و آمارگیری نیروها روزانه حداقل 3 بار اقدام نمود. اسامی غایبین، کسانی که ترک محل نموده‌اند سریعاً به حفاظت لشکر جهت پیگیری لازم ارسال شود.
    5. رفتن به پادگان از محوطه اردوگاه اکیداً ممنوع است لذا گردان‌هایی که نیازمند به وسایلی از پادگان می‌‌باشند با هماهنگی تدارکات لشکر در جهت تأمین آن‌ها اقدام نمایند به این صورت که لیست کلیه نیازمندی‌های گردان تهیه شود و تدارکات لشکر، با استفاده از تدارکات گردان مربوطه راسا اقدام به آوردن وسایل موردنیاز خواهند نمود.
    6. گردان‌ها فقط مجاز به استفاده از یک خودرو برای امورات گردان می‌باشند لذا اضافه بر یکی را پارک نموده و نسبت به استتار آن اقدام نمایند. در ضمن خروج از محوطه اردوگاه فقط با اجازه ستاد لشکر مستقر در اردوگاه می‌باشد.
    7. خودروهایی که باید در منطقه تردد نمایند با تائید فرماندهی باید باشد، در ضمن خودروهای فوق‌الذکر می‌بایست کاملاً استتار شده و چراغ‌های آن با رنگ آبی و یا حداقل با استفاده از گل استتار شوند.
    8. رفتن برادران مسئول به منطقه فقط با تأیید فرماندهی و با برنامه‌ریزی که مشخص و اعلام خواهد شد انجام می‌شود در این صورت برادران شرعاً مجاز به رفتن منطقه بدون مجوز فرماندهی نیستند.
    9. با توجه به محدودیت برگهای تردد و لزوم استفاده کلیه برادران از برگها لازم است افرادی که برگه تردد تحویل گرفته و یا می‌گیرند بعد از استفاده سریعاً برگردانده شوند.

    10-کلیه نیروها توجیه شوند که به‌هیچ‌وجه مجاز نیستند خارج از محوطه خود تردد نمایند جهت استفاده از حمام و یا بهداری می‌بایستی با اجازه مسئول مربوطه باشد. درهرحال کنترل تردد نفرات در سطح اردوگاه بخصوص خارج شدن از اردوگاه از موارد مهمی است که کلیه مسئولین می‌بایستی نهایت دقت و حساسیت و نظارت مستمر را داشته باشند.

    11.در صورت بروز و برخورد با هرگونه اشکالات و نارسائی‌ها در سطح اردوگاه و امورات داخلی آن علاوه بر مراجعه مستقیم به مسئول واحد مربوطه می‌توان از طریق اداره داخلی اردوگاه اقدام نمود.

    12.با توجه به وضعیت منطقه تیراندازی بهر عنوان اکیداً ممنوع است و کلیه مسئولین گردان‌ها دقیقاً می‌بایست در ارتباط با توجیه نیروها در این امر اقدام لازم را بنماید.

    13.برنامه آموزشی گردان‌ها شیفتی و مسئول محور صادر که متعاقبا آن اعلام خواهد شد می‌با‌شد لذا برادران می‌توانند با هماهنگی طرح و عملیات و آموزش نظامی اقدام به اجرای برنامه آموزشی گردان بنمایند. (از موارد مهمی که می‌‌توان جلوی تردد بی‌جای نیروها را به‌طور عملی گرفت تشکیل کلاس‌های آموزشی و اجرای برنامه‌های موردنیاز می‌باشد.)

    14.برادرانی که فعلاً از لباس فرم استفاده می‌نمایند نسبت به تعویض آن اقدام نمایند و من‌بعد از لباس کار استفاده نمایند.

    فرماندهی لشکر 7 حضرت ولی‌عصر (عج) ا... عبدالمحمد رئوفی

     

    قرارگاه کمیل

     


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
    برچسب‌ها: اصول حفاظتی , فرمانده لشکر , والفجر 8 , غافلگیری


    تاريخ : ۱۴۰۰/۱۱/۱۸ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    به مناسبت سالروز عملیات والفجر مقدماتی ؛

    بچه‌ها آنجا جانانه ایستادند و تسلیم نشدند. عراقی‌ها با بلندگو به بچه‌ها می‌گفتند؛ بیایید تسلیم شوید، ولی آن‌ها تسلیم نشدند.

    درحالی‌که با ناکامی در عملیات رمضان، پیشروی در شرق بصره، دور از انتظار به نظر می‌رسید، پیروزی در عملیات محرم و تسلط بر زمین‌های تخت و هموار استان میسان، دستیابی به شهر العماره عراق را که به‌طور هم‌زمان دو شهر بصره و بغداد را تهدید می‌کرد، امکان‌پذیر کرد.

    ازآنجاکه فرماندهان جنگ ناگزیر بودند در مقابل تجهیزات برتر عراق، زمین سخت را انتخاب کنند و درگیری در وضعیت دشوار را به دشمن تحمیل کنند، منطقه رملی غرب ارتفاعات میشداغ- حدفاصل فکه تا چزابه - برای اجرای عملیات سرنوشت‌ساز والفجر انتخاب شد.

    شرح کلی عملیات [1]

    ساعت 21:30 روز ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ پس از اعلام رمز، عملیات از ۵ محور، در تاریکی مطلق شب، آغاز شد. وسعت و عمق موانع و استحکامات و وجود کانال‌های متعدد دشمن، سرعت پیشروی نیروها را بسیار کند کرده بود.

    بااین‌حال خط اول دشمن شکسته شد، ولی درمجموع، تاریکی مطلق شب، برقرار نشدن الحاق میان نیروها، عمق و وسعت بسیار میدان‌های مین و هوشیاری دشمن، عوامل بازدارنده‌ای بودند که به تأمین نشدن کل اهداف مرحله اول عملیات منجر شدند.

    در مرحله دوم عملیات نیز که ساعت ۲۱ روز ۲۰ بهمن ۱۳۶۱ آغاز شد، به دلیل هوشیاری دشمن و احاطه او بر راهکارهای خودی، پیشروی رزمندگان سد گردید.

    این عملیات نشان داد؛ در نبردهای بعدی، باید مناطقی را شناسایی کرد که عاری از نقاط قوت دشمن باشد. همچنین باید از انتخاب مناطق با عمق زیاد، صرف‌نظر کرد.

    حماسه گردان کمیل

    گردان کمیل که در عملیات والفجر مقدماتی تحت امر تیپ عمار (لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله) بود، در پادگان دوکوهه، آمادگی‌های لازم را با اجرای رزم شبانه و پیاده‌روی‌های طولانی کسب کرده بود. این گردان قبل از عملیات در دهکده حضرت رسول (ص) (چنانه) مستقر شد.

    مأموریت گردان کمیل، شکستن خط اول دشمن و سپس پیشروی تا جاده آسفالت بود. طبق طرح مانور، می‌بایست یک گروهان، جلوی تپه دوقلو عمل می‌کرد و از روبرو با دشمن درگیر می‌شد. گروهان دوم هم مأمور بود با پل‌هایی که همراه داشت، از کانال اول عبور کند و بعد از تپه دوقلو مستقر شود. گروهان سوم هم می‌بایست پس از عبور از کانال دوم و سوم، جاده آسفالت را تصرف می‌کرد تا بدین ترتیب پاسگاه رشیده عراق سقوط کند.

    شب اول

    گروهان یکم به سمت تپه دوقلو حرکت کرد. گروهان دوم نیز پس از عبور از کانال اول و میدان مین، به جاده مرزی رسید. بعد از جاده شنی، یک خاک‌ریز نونی شکل بود که دشمن روی آن استقرار داشت.

    با تیراندازی عراقی‌ها، درگیری شدیدی آغاز شد که در این درگیری تعدادی از نیروهای خودی و گروهان دوم گردان کمیل، مجروح یا شهید شدند. سپس گروهان سوم به خاک‌ریز نونی شکل حمله و دشمن را تارومارکرد. آنگاه نیروهای گردان به سمت کانال دوم پیشروی کردند و پس از یک ساعت درگیری در یک کانال فرعی، پیشروی خود را ادامه دادند و به کانال دوم رسیدند.

    محاصره نیروهای گردان کمیل

    نیروهای دشمن در آن‌سوی کانال مستقر بودند. هوا هم روشن ‌شده و ساعت نزدیک ۷ صبح بود. در این هنگام نیروهای تازه‌نفس عراقی در ۵۰۰ متری رزمندگان پیاده و با نیروهای خودی درگیر شدند. قسمتی از کانال سوم به تصرف درآمده بود که دشمن از پشت سر، نیروهای خودی ر ا محاصره کرد.

    حدود ۱۲۰ نفر از گروهان‌های دوم و سوم در محاصره قرار گرفتند و شکستن محاصره فقط با رسیدن نیروی کمکی ممکن بود. ازاین‌رو، ثابت نیا (فرمانده گردان)، فرماندهی صحنه نبرد را به معاونش؛ علیرضا بنکدار سپرد و همراه یک تیم، از حلقه محاصره خارج شد و به قرارگاه تیپ عمار بازگشت تا از علی‌اکبر حاجی پور، فرمانده تیپ درخواست کمک کند.

    همچنین یکی از فرمانده گروهان ها موفق شد تعدادی از نیروهایش را به عقب بکشد. بااین‌حال، تلاش ثابت نیا به‌جایی نرسید زیرا به دلیل ناکامی در اجرای کل عملیات، دستور توقف آن صادرشده بود. این در حالی بود که تعدادی از نیروهای خودی در حلقه محاصره قرار داشتند.

    از قرارگاه دستور داده می‌شد نیروها در طول روز، مواضع به‌دست‌آمده را حفظ کنند تا با فرارسیدن شب و اجرای عملیات سایر نیروها، موقعیتشان تقویت شود، اما دشمن در طول روز با تکمیل حلقه محاصره و اجرای آتش روی کانال، علاوه بر مجروح کردن عده‌ای از رزمندگان، سعی درگرفتن اسیر داشت؛ تلاشی که با مقاومت رزمندگان ناکام ماند.

    شب و روز دوم

    شهادت معاون گردان

    شب دوم در کانال تقریباً باتلاقی و سرد سپری شد. روز دوم، حملات خمپاره‌ای دشمن افزایش یافت. این در حالی بود که تعداد مجروحان رو به افزایش و آب و آذوقه هم تمام‌شده بود. غروب روز دوم، علیرضا بنکدار، معاون گردان به‌شدت زخمی شد و آبی برای رفع عطش او یافت نمی‌شد. مقداری آب از کف نیمه باتلاقی کانال برایش تهیه شد اما به دلیل تلخی و شوری، نه‌تنها عطش او رفع نگردید، بلکه وضعیتش رو به وخامت رفت، طوری که گاه و بی گاه بی‌هوش می‌شد تا آنکه روحش به ملکوت اعلی پیوست.

    بعد از او، جانشین دوم گردان، داود ملک آرایی، فرماندهی صحنه را بر عهده گرفت، اما چند ساعت بعد، او نیز به شهادت رسید. با شهادت ملک آرایی، نیروهای باقی‌مانده دورهم جمع شدند و شور کردند. وجود شهدا و مجروحان عقب‌نشینی را دشوار کرده بود. بااین‌حال یک گروه ۱۶ نفره از معبری عقب‌نشینی کردند و ۲۲ نیروی سالم و ۵۰-۶۰ نفر مجروح در کانال باقی ماندند.

    در طول روز حملات دشمن کماکان ادامه داشت. در این میان، یک تانک دشمن که قصد عبور از کانال را داشت، هدف آر.پی.جی نیروهای خودی قرار گرفت. چند نفر از خدمه تانک اسیر شدند که یکی از افراد اسیرشده، رزمندگان را از ناکامی عملیات والفجر مقدماتی مطلع کرد.

     دیگر هیچ راه فراری وجود نداشت و حلقه محاصره کامل شده بود و تنها زمزمه و مناجات مجروحان شنیده می‌شد.

    شب سوم

    تلاش برای نجات محاصره‌شدگان

    غروب سه‌شنبه ۱۹ بهمن، تیپ سلمان از لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) برای نجات محاصره‌شدگان، با اجرای عملیاتی با دشمن درگیر شد. در این درگیری ابتدا تپه‌های دوقلو به تصرف گردان جعفر طیار و گردان میثم درآمد و عملیات تا صبح طول کشید، اما ادامه نبرد میسر نشد و تلاش تیپ سلمان به نتیجه نرسید. این در حالی بود که فاصله کانال با تپه دوقلو، ۲ کیلومتر بود و حتی درگیری با دشمن در تپه دوقلو، از کانال مشاهده می‌شد.

    شهادت فرمانده گردان کمیل

    از طرف دیگر، آن شب تعدادی از امدادگران گردان مالک، همراه یک گروهان آر.پی.جی زن برای کمک به گردان کمیل در اختیار ثابت نیا گذاشته شد. آن‌ها می‌خواستند از تپه‌های دوقلو عبور کنند و نیروهای گردان کمیل را به عقب بیاورند.

    گروهان آر.پی.جی زن در تپه دوقلو با دشمن درگیر شد و ثابت نیا توانست با استفاده از امنیت نسبی ایجادشده، امدادگران را به سمت کانال اول ببرد، اما امدادگران فقط موفق شدند؛ تعدادی از مجروحان را که از شب اول در میدان مین مانده بودند، به عقب ببرند.

    ثابت نیا در حوالی کانال فرعی ماند تا بتواند در فرصتی مناسب، خودش را به کانال دوم برساند و بقیه نیروها را به عقب بیاورد که ناگهان ترکشی، پهلویش را شکافت و او ساعتی بعد براثر شدت خونریزی، به یاران شهیدش پیوست.

    تلاش محاصره‌شدگان برای بازگشت به عقب

    نیروهای محاصره‌شده در کانال دوم، راهی جز بازگشت به عقب نداشتند اما مهم‌ترین مشکل آن‌ها، تیربارهای دشمن بود که اجازه نمی‌داد؛ حرکت کنند. دو رزمنده داوطلب آرام، آرام خود را به سنگر تیربار عراقی رساندند و با پرتاب نارنجک، آنجا را منهدم کردند، ولی دیگر از آن دو خبری نشد.

    فاصله کانال فرعی از کانال دوم ۳۰۰ متر بود. نیروهایی که قدرت حرکت داشتند، با شتاب به‌سوی کانال فرعی رفتند. ناگهان در ۱۰۰ متری کانال فرعی، شلیک خمپاره منور دشمن، آسمان منطقه را روشن کرد و تیربار دوشکای عراقی، رزمندگان را زیر آتش گرفت.

    در این هنگام، رزمنده‌ای با آر.پی.جی، سنگر دوشکای عراقی را منهدم کرد اما خودش هم به شهادت رسید. سپس سایر نیروها خود را به کانال فرعی رساندند و به هر طریقی بود با کمک یکدیگر از لابه‌لای سیم‌خاردارهای حلقوی داخل کانال عبور کردند و در نقطه‌ای از کانال فرعی که امن‌تر بود؛ جمع شدند تا نیروهای محاصره‌شده برسند.

    آن شب کانال فرعی شاهد زمزمه دعای پرفیض توسل رزمندگان و صدای یا فاطمه (س)، یا رسول‌الله (ص) و یا حسین (ع) نیروها بود.

    شب چهارم

    شب سوم هم با همه سختی‌ها در کانال فرعی به پایان رسید و صبح نیروها با صدای اذان یکی از رزمندگان بیدار شدند و همه بعد از تیمم، نماز صبح ر ا اقامه کردند. آن‌ها روز چهارم را نیز در کانال ماندند و شب‌هنگام با استفاده از تاریکی شب، به عقب بازگشتند.

    روایت سردار شهید احمد غلامی

    به بچه‌ها قول داده‌ام

    یادم هست در نقطه رهایی، به اکبر هاشمی که داشت نیروهایش را می‌برد، گفتم «تو که می‌دانی؛ آنجا بروی، محاصره می‌شوی و نمی‌توانی کاری کنی. پس چرا می‌روی؟» گفت «من به بچه‌ها قول داده‌ام و باید بروم.»

    اکبر هاشمی فرمانده گردانی بود که نیروهایش شب قبل درگیر شده و عراقی‌ها آمده بودند، آن‌ها را در کانال دور زده بودند. در آن قسمت، معبری بود که بچه‌ها از آنجا مجروحان را می‌آوردند. هاشمی از آن راه آمده بود؛ کمک ببرد. یک گردان برداشت و رفت. آن گردان هم رفت به گردان قبلی اضافه شد و آنجا ماند.

    نگرانی همت [2]

    وضعیت در محور دیگر هم به همان صورت شد. همت خیلی اصرار می‌کرد؛ بچه‌ها بروند خط محاصره را بشکنند و نیروها را بیاورند. او خیلی انسان عاطفی و پاسخ‌گویی بود. مرتب با بی‌سیم تماس می‌گرفت و اوضاع را جویا می‌شد.

    بچه‌ها آنجا جانانه ایستادند و تسلیم نشدند. عراقی‌ها با بلندگو به بچه‌ها می‌گفتند؛ بیایید تسلیم شوید، ولی آن‌ها تسلیم نشدند. نبرد آن‌ها پنج، شش روز ادامه داشت. نیروهایی که جلو بودند، در وضعیت محاصره با عراقی‌ها می‌جنگیدند. دو بار هم فشار آوردند که به طریقی عقب بیایند، ولی نشد. در محاصره، عده‌ای شهید و چند نفر اسیر شدند. روحیه بقیه نیروها هم خراب‌ شده بود.

    روز هفتم یا هشتم عملیات، من با موتور به قرارگاه سپاه ۱۱ قدر رفتم. یک نیرو از صحنه درگیری آمده بود. بی‌هوش بود. بچه‌های بهداری به او سرم زده بودند و داشتند به عقب منتقلش می‌کردند. نگاه کردم، دیدم ابوالفضل مقدم از بچه‌های دیدبانی است. او همراه گردان‌ها رفته بود. یک‌پایش قطع‌شده بود. یک نفر دیگر هم همراه مقدم بود. او هم ترکش‌خورده و چشم‌هایش نابینا شده بود. چند نفر دیگر هم روزهای قبل آمده بودند، ولی این‌ها دیگر آخرین نیروها بودند.

    ابوالفضل مقدم بعداً تعریف کرد؛ آن‌ها هفت روز بین نیروهای خودمان و کانال‌های عراقی گیر کرده بودند و از شدت تیراندازی‌ها، نمی‌توانستند تکان بخورند. زمین، رملی و سربالایی بود و تقریباً سه روز طول کشید تا از آنجا قل خوردند و خودشان را به این‌طرف رساندند.

    منابع :


    [1] شیری، حجت، اطلس لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) در دوران دفاع مقدس، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۴۰۰، صفحات ۱۱۲، ۱۱۳.

    [2] مژدهی، علی، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: از ری تا شام، روایت ناتمام احمد غلامی، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۳۹۸، صفحات ۳۴۷، ۳۴۸.


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
    برچسب‌ها: گردان کمیل , شهدا , کمیل , دفاع مقدس


    تاريخ : ۱۴۰۰/۱۱/۱۸ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
    سردار شهید حاج حسین همدانی
    سردار شهید حاج حسین همدانی

    عزیزی با ذکر خاطره‌ای درباره شهید همدانی گفت : عملیات تمام شده بود در گوشه‌ای خسته نشسته بودم ،

    دیدم بچه‌ها دارند می‌گویند ابووهب آمده .

    تا آن زمان ابووهب را ندیده بودم و نمی‌شناختم چه کسی است ؟

    وقتی که خوب چشمانم را دقیق کردم سردار شهید حاج حسین همدانی را در مقابل خود دیدم .

    تا من را دید گفت : فلانی اینجا چه کار می‌کنی ؟

    گفتم سردار شما اینجا چه کار می‌کنی ؟ من هم به همان دلیل اینجا هستم .

    خندید و در آغوشم گرفت .

    این عزیز ادامه داد و گفت :  سردار همدانی زمانی فرمانده من بود و من فرمانده یکی از گردان‌های ابووهب .

    اما تا آن موقع نمی‌دانستم که کنیه ایشان در سوریه ابووهب است .

    بعد از مدتی یک ایرانی در خط دیده بودم و بسیار از این موضوع خوشحال .

    با سردار صحبت کردیم و گفتیم و خندیم به طوری که خستگی‌ام به کلی از یادم رفت .

    موقع ناهار رسیده بود ، به همراه سردار همدانی شروع به خوردن ناهار کردیم ،

    وقتی غذایم تمام شد ، یک لحظه متوجه شدم سردار قسمتی از غذایش که از قبل جدا کرده بود را

    در گوشه کاغذی ریخت .

    تعجب کردم و به خودم گفتم سردار غذا رو کجا می‌بره ؟ گفتم شاید غذا را برای کسی می‌خواد ،

    اما دیدم ابووهب به سمت مرغی می‌رود که پایش شکسته و نمی‌تواند به دنبال غذا بگردد ،

    شهید همدانی غذا را در نزدیکی مرغ ریخت و مرغ هم شروع به خوردن کرد ،

    با خود گفتم چگونه می‌شود یک نفر به حدی از کرامت انسانی برسد که به حیوانات نیز

    در بحبوحه جنگ توجه کند

    و از آن طرف نیزآدم‌ها به حدی از قساوت برسند که به انسان و همنوع خود رحم نکنند! .


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، سرداران شهيد
    برچسب‌ها: ابووهب , همدانی , شهید همدانی , حاج حسین


    تاريخ : ۱۴۰۰/۱۰/۱۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    شهید مظاهری / قرارگاه کمیل

    👈🏻 کنارم شهید مظاهری نشسته بود.
    هم می خندید 🙂 هم گریه می کرد 😭
    پرسیدم:چرا می خندی؟ 😳
     اشکش رو پاک کرد ...
    پرسیدم:داری گریه می کنی؟؟ 😧
    لبخند زد و خنده ش رو نشونم داد ...

    راستی که چه حالی بود ...
    "" میان گریه می خندید ""
          "" میان خنده می بارید ""
    کجا دانیم ما حال سبکبالان ساحل را 🌷


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، سرداران شهيد ، شهدا
    برچسب‌ها: شهید , مظاهری , گریه , اشک و لبخند


    تاريخ : ۱۳۹۷/۱۱/۲۲ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    💬 می گفت:
    ◇ همین روزها بود
    بهمن ۶۱
    منطقه فکه ..

    ◇ دیدمش.. پاش قطع شده بود !
    با یه تکه چفیه زخمش رو بسته بود
    دیگه رنگ به چهره نداشت!
    دشمن خیلی بهمون نزدیک شده بود و به راحتی صدای داد و فریادشون رو می شنیدیم

    ◇ چاره ای نبود... باید ازش جدا می شدم
    فقط بوسه ای روی پیشانیش زدم..
    چند قدمی ازش دور شدم؛ برگشتم یکبار دیگه ببینمش، توی همون چند دقیقه انگار یه دنیا مهر و محبت بین ما حاکم شده بود.

    ◇ وقتی سرم رو برگردوندم دیدم داره روی خودش خاک می ریزه و به تعبیری خودشو دفن می کنه ...
    توی ایام اسارت هم ندیدمش شاید...

    ✅ عملیات والفجر مقدماتی نیاز داره یکبار خط به خط توسط جوانان عاشق فرهنگ شهید و شهادت مرور بشه.
    "قصه فکه عاشورایی در وسط یک تاریخ"


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات
    برچسب‌ها: والفجر مقدماتی , کمیل , گردان کمیل , والفجر


    تاريخ : ۱۳۹۷/۱۱/۱۸ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    بسمه تعالی
    اشاره
    فرارسیدن 40 سالگی انقلاب اسلامی، فرصت مغتنمی برای بازخوانی انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن در حوزه‌های گوناگون می‌باشد. هرچه از زمان پیروزی انقلاب اسلامی فاصله گرفته شود، اهمیت پرداختن به موضوع دستاوردهای انقلاب اسلامی و اهمیت تبیین دستاوردها و پیشرفت‌های جمهوری اسلامی بیش‌تر می‌شود. یکی از اهداف راهبردی دشمنان در جنگ نرم علیه انقلاب و جمهوری اسلامی، ایجاد یأس و ناامیدی در جامعه و به‌ویژه در نسل جوان نسبت به آینده از طریق سیاه‌نمایی، بزرگ کردن مشکلات، زیر سؤال بردن و یا کم‌ارزش جلوه دادن دستاوردهای انقلاب و ناکارآمد نشان دادن نظام دینی است. دشمنان تلاش می‌کنند تا از طریق قدرت رسانه‌ای خود، جلوی درک واقعیات انقلاب اسلامی و دستاوردهای ارزشمند جمهوری اسلامی از سوی جوانان ایرانی را گرفته و با نوع واقعیت‌پنداری برای آنان، در پشتوانه‌های مردمی انقلاب و نظام جمهوری اسلامی خلل وارد سازند.
    دشمن از طریق ایجاد شبهات مختلف سعی دارد تا دستاورد های انقلاب اسلامی را نزد افکار عمومی تضعیف نماید؛ در چنین شرایطی، اهمیت تبیین دستاوردهای انقلاب و جمهوری اسلامی به‌عنوان یک وظیفه آشکار می‌گردد. بر همین اساس متن زیر را با عنوان چهارچوبی برای تبیین دستاوردهای انقلاب اسلامی و پیش‌رفت‌های جمهوری اسلامی، برای بهره مندی در تولیدمحتوا و نشر در رسانه ها تهیه و تقدیم می گردد.

    در ادامه مطلب مطالعه بفرمائید


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، انقلاب اسلامی
    برچسب‌ها: 40 سالگی , انقلاب اسلامی , مقایسه , دستاوردهای انقلاب

    ادامه مطلب

    تاريخ : ۱۳۹۷/۱۱/۰۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    از یکی از مسئولین اطلاعات پرسیدم "یعنی چی گردانها محاصره شدن آخه عراق که جلو نیومده اونها هم که توی کانال سوم (کمیل) و دوم (حنظله) هستن".

    اون فرمانده هم جواب داد "کانال سومی که ما تو شناسایی دیده بودیم با این کانال فرق داره، و این کانال و چند کانال فرعی دیگه رو عراق ظرف همین دو سه روز درست کرده. این کانال درست به موازات خط مرزی بود ولی کوچکتر و پر از موانع.

    گردانهای خط شکن برای اینکه زیر آتیش نباشن رفتن داخل کانال. با روشن شدن هوا تانکهای عراقی هم جلو اومدن و دو طرف کانال رو بستن... عراق هم همینطور داره رو سر اونها آتیش میریزه.

    میدونی عراق شانزده نوع مانع سر راه بچه ها چیده بود... میدونی عمق موانع نزدیک چهار کیلومتر بوده... میدونی منافقین تمام اطلاعات این عملیات رو به عراقی ها داده بودن..."

    خیلی حالم گرفته شد... با بغض گفتم "حالا باید چیکار کنیم؟" گفت "اگه بچه ها بتونن مقاومت کنن یه مرحله دیگه از عملیات رو انجام می دیم و اونها رو میاریم عقب"

    در همین حین بیسیم چی مقر گفت "از گردان های محاصره شده خبر اومده"
    همه ساکت شدن... بیسیم چی گفت "میگه برادر یاری با برادر افشردی (شهید حسن باقری) دست داد" این خبر کوتاه یعنی فرمانده گردان حنظله به شهادت رسید...

    عصر همان روز هم خبر رسید حاج حسینی (شهید علیرضا بنکدار) و محمود ثابت نیا، معاون و فرمانده گردان کمیل هم به شهادت رسیدند. توی قرارگاه بچه ها ناراحت بودند و حال عجیبی در آنجا حاکم بود...

    بیستم بهمن ماه، بچه ها آماده حمله مجدد به منطقه فکه شدند. صبح، یکی از رفقا را دیدم که از قرارگاه می آمد پرسیدم "چه خبر؟" گفت "الان بیسیم چی گردان کمیل تماس گرفته بود و با حاج همت صحبت کرد و گفت: شارژ بیسیم داره تموم میشه، خیلی از بچه ها شهید شدن، برای ما دعا کنید، به امام هم سلام برسونید و بگید ما تا آخرین لحظه مقاومت می کنیم"

    با دلی شکسته و ناراحت گفتم "وظیفه ما چیه؟ باید چیکار کنیم؟ گفت "توکل به خدا، برو آماده شو که امشب مرحله بعدی عملیات آغاز میشه"

    غروب بود که بچه های توپخانه ارتش با دقت تمام خاکریزهای دشمن رو زیر آتش گرفتند و گردان ها بار دیگر حرکت خودشان را شروع کردند و تا نزدیکی کانال کمیل و حنظله پیش رفتند. تعداد کمی از بچه های محاصره شده توانستند در تاریکی شب از کانال عبور کنند و خودشان را به ما برسانند ولی این حمله هم ناموفق بود و به خط خودمان برگشتیم. در این حمله و با آتش خوب بچه ها بسیاری از ادوات زرهی دشمن منهدم شد.

    صبح روز بیست و یکم بهمن هنوز صدای تیراندازی و شلیک های پراکنده از داخل کانال شنیده میشد، بخاطر همین مشخص بود که بچه های داخل کانال هنوز مقاومت می کنند، ولی نمیشد فهمید که پس از چهار روز با چه امکاناتی مشغول مقاومت هستند.

    غروب امروز پایان عملیات اعلام شد و بقیه نیروها به عقب بازگشتند. یکی از بچه هایی که دیشب از کانال خارج شده بود را دیدم می گفت "نمیدونی چه وضعی داشتیم، آب و غذا که نبود مهمات هم که کم، اطراف کانال هم پر از انواع مین، ما هم هرچند دقیقه تیری شلیک میکردیم تا بدونن ما هنوز هستیم، عراقی ها هم مرتب با بلندگو اعلام می کردن تسلیم شوید"

    لحظات غروب خورشید بسیار غمبار بود. روی بلندی رفتم و با دوربین نگاه میکردم. انفجارهای پراکنده هنوز در اطراف کانال دیده میشد. دوست صمیمی من ابراهیم آنجاست و من هیچ کاری نمی توانم انجام دهم. آن شب را کمی استراحت کردم و فردا دوباره به خط بازگشتم.

    عراقی ها به روز بیست و دوم بهمن خیلی حساس بودند لذا حجم آتش آنها بسیار زیاد شده بود به طوری که خاکریزهای اول ما هم از نیرو خالی شده بود و همه رفته بودند عقب. باخودم گفتم شاید عراق می خواهد پیشروی کند اما بعیده چون موانعی که به وجود آورده جلوی پیشروی خودش رو هم میگیره.

    عصر بود که حجم آتش کم شد. با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم. آنچه می دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال سوم فقط دود بلند میشد و مرتب صدای انفجار می آمد. سریع رفتم پیش بچه های اطلاعات عملیات و گفتم " عراق داره کار کانال رو یه سره می کنه" اونها هم آمدند و با دوربین مشاهده کردند. فقط آتش و دود بود که دیده میشد اما من هنوز امید داشتم. باخودم گفتم ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده، اما وقتی به یاد حرف هایش قبل از شروع عملیات افتادم دلم لرزید.

    کتاب سلام بر ابراهیم – ص 208
    زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار شهید ابراهیم هادی


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا ، درباره کمیل
    برچسب‌ها: گردان کمیل , قرارگاه کمیل , کمیل , حنظله


    تاريخ : ۱۳۹۷/۰۷/۰۴ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    علی نصرالله می گوید: از یکی از مسئولین اطلاعات پرسیدم "یعنی چی گردانها محاصره شدن آخه عراق که جلو نیومده اونها هم که توی کانال سوم (کمیل) و دوم (حنظله) هستن".
    اون فرمانده هم جواب داد "کانال سومی که ما تو شناسایی دیده بودیم با این کانال فرق داره، و این کانال و چند کانال فرعی دیگه رو عراق ظرف همین دو سه روز درست کرده. این کانال درست به موازات خط مرزی بود ولی کوچکتر و پر از موانع. گردانهای خط شکن برای اینکه زیر آتیش نباشن رفتن داخل کانال. با روشن شدن هوا تانکهای عراقی هم جلو اومدن و دو طرف کانال رو بستن... عراق هم همینطور داره رو سر اونها آتیش میریزه. میدونی عراق شانزده نوع مانع سر راه بچه ها چیده بود... میدونی عمق موانع نزدیک چهار کیلومتر بوده... میدونی منافقین تمام اطلاعات این عملیات رو به عراقی ها داده بودن..."
    خیلی حالم گرفته شد... با بغض گفتم "حالا باید چیکار کنیم؟" گفت "اگه بچه ها بتونن مقاومت کنن یه مرحله دیگه از عملیات رو انجام می دیم و اونها رو میاریم عقب"
    در همین حین بیسیم چی مقر گفت "از گردان های محاصره شده خبر اومده"
    همه ساکت شدن... بیسیم چی گفت "میگه برادر یاری با برادر افشردی (شهید حسن باقری) دست داد" این خبر کوتاه یعنی فرمانده گردان حنظله به شهادت رسید...
    عصر همان روز هم خبر رسید حاج حسینی (شهید علیرضا بنکدار) و محمود ثابت نیا، معاون و فرمانده گردان کمیل هم به شهادت رسیدند. توی قرارگاه بچه ها ناراحت بودند و حال عجیبی در آنجا حاکم بود...
    بیستم بهمن ماه، بچه ها آماده حمله مجدد به منطقه فکه شدند. صبح، یکی از رفقا را دیدم که از قرارگاه می آمد پرسیدم "چه خبر؟"
    گفت "الان بیسیم چی گردان کمیل تماس گرفته بود و با حاج همت صحبت کرد و گفت: شارژ بیسیم داره تموم میشه، خیلی از بچه ها شهید شدن، برای ما دعا کنید، به امام هم سلام برسونید و بگید ما تا آخرین لحظه مقاومت می کنیم"
    با دلی شکسته و ناراحت گفتم "وظیفه ما چیه؟ باید چیکار کنیم؟
    گفت "توکل به خدا، برو آماده شو که امشب مرحله بعدی عملیات آغاز میشه"
    غروب بود که بچه های توپخانه ارتش با دقت تمام خاکریزهای دشمن رو زیر آتش گرفتند و گردان ها بار دیگر حرکت خودشان را شروع کردند و تا نزدیکی کانال کمیل و حنظله پیش رفتند. تعداد کمی از بچه های محاصره شده توانستند در تاریکی شب از کانال عبور کنند و خودشان را به ما برسانند ولی این حمله هم ناموفق بود و به خط خودمان برگشتیم. در این حمله و با آتش خوب بچه ها بسیاری از ادوات زرهی دشمن منهدم شد.
    صبح روز بیست و یکم بهمن هنوز صدای تیراندازی و شلیک های پراکنده از داخل کانال شنیده میشد، بخاطر همین مشخص بود که بچه های داخل کانال هنوز مقاومت می کنند، ولی نمیشد فهمید که پس از چهار روز با چه امکاناتی مشغول مقاومت هستند.
    غروب امروز پایان عملیات اعلام شد و بقیه نیروها به عقب بازگشتند. یکی از بچه هایی که دیشب از کانال خارج شده بود را دیدم می گفت "نمیدونی چه وضعی داشتیم، آب و غذا که نبود مهمات هم که کم، اطراف کانال هم پر از انواع مین، ما هم هرچند دقیقه تیری شلیک میکردیم تا بدونن ما هنوز هستیم، عراقی ها هم مرتب با بلندگو اعلام می کردن تسلیم شوید"

    لحظات غروب خورشید بسیار غمبار بود. روی بلندی رفتم و با دوربین نگاه میکردم. انفجارهای پراکنده هنوز در اطراف کانال دیده میشد. دوست صمیمی من ابراهیم آنجاست و من هیچ کاری نمی توانم انجام دهم. آن شب را کمی استراحت کردم و فردا دوباره به خط بازگشتم.
    عراقی ها به روز بیست و دوم بهمن خیلی حساس بودند لذا حجم آتش آنها بسیار زیاد شده بود به طوری که خاکریزهای اول ما هم از نیرو خالی شده بود و همه رفته بودند عقب. باخودم گفتم شاید عراق می خواهد پیشروی کند اما بعیده چون موانعی که به وجود آورده جلوی پیشروی خودش رو هم میگیره.
    عصر بود که حجم آتش کم شد. با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم. آنچه می دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال سوم فقط دود بلند میشد و مرتب صدای انفجار می آمد. سریع رفتم پیش بچه های اطلاعات عملیات و گفتم " عراق داره کار کانال رو یه سره می کنه" اونها هم آمدند و با دوربین مشاهده کردند. فقط آتش و دود بود که دیده میشد اما من هنوز امید داشتم. باخودم گفتم ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده، اما وقتی به یاد حرف هایش قبل از شروع عملیات افتادم دلم لرزید.

    درباره چگونگی شهادت ابراهیم نیز یکی از همرزمانش نقل می‌کند:
    « به بچه‌های گردان گفتم عراق دارد کار کانال کمیل را تمام می‌کند چون فقط آتش و دود بود که دیده می‌شد. اما هنوز امید داشتم. با خودم گفتم: ابراهیم شرایط بدتر از این را سپری کرده اما وقتی یاد حرفاهایش افتادم دلم لرزید. نزدیک غروب بود احساس کردم چیزی از دور در حال حرکت است. با دقت بیشتری نگاه کردم کاملا مشخص بود سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند، در راه مرتب زمین می‌خوردند و بلند می‌شدند. میان سرخی غروب بالاخره آنها به خاکریز ما رسیدند. پرسیدیم از کجا می‌آیید؟ گفتند: از بچه‌های گردان کمیل هستیم. با اضطراب پرسیدم:پس بقیه چی شدند؟ حال حرف زدن نداشتند، کمی مکث کردند و ادامه دادند:ما این دو روز زیر جنازه‌ها مخفی شده بودیم، اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود. یکی از این سه نفر دوباره نفسی تازه کرد و ادامه داد: عجب آدمی بود! یک طرف آر. پی. جی می‌زد، یک طرف با تیربار شلیک می‌کرد. عجب قدرتی داشت. یکی از آنها ادامه داد: همه شهدا را انتهای کانال کنار هم چیده بود. آذوقه و آب رو تقسیم می‌کرد، به مجروحان رسیدگی می‌کرد. اصلا این پسرخستگی نداشت.گفتم: از کی دارید حرف می‌زنید مگر فرمانده‌ه‌تان شهید نشده بود؟ گفت:جوانی بود که نمی‌شناختمش. موهایش کوتاه بود، شلوار «کردی» پایش بود، دیگری گفت: روز اول هم یه چفیه عربی دور گردنش بود.چه صدای قشنگی داشت. برای ما مداحی هم می‌کرد و روحیه می‌داد. داشت روح از بدنم خارج می‌شد. سرم داغ شده بود.

    آب دهانم را فرو دادم چون که اینها مشخصات ابراهیم بود. با نگرانی نشستم و دستانش را گرفتم با چشمانی گرد شده از تعجب گفتم: آقا ابرام رو میگی درسته؟ الان کجاست؟ گفت:آره انگار یکی دوتا از بچه‌های قدیمی آقا ابراهیم صداش می‌کردند. یکی دیگر گفت:تا آخرین لحظه که عراق آتش می‌ریخت زنده بود، به ما گفت: عراق نیروهایش را عقب برده است حتما می‌خواهد آتش سنگین بریزد، شما هم اگر حال دارید تا این اطراف خلوت است عقب بروید. دیگری گفت: من دیدم که او را زدند. با همان انفجارهای اول افتاد روی زمین. بی‌اختیار بدنم سست شد. دیگر نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم. سرم را روی خاک گذاشتم و تمام خاطراتی که با ابراهیم داشتم در ذهنم مرور شد. از گود زورخانه تا گیلان غرب و ...بوی شدید باروت و صدای انفجار با هم آمیخته شده بود !رفتم لب خاکریز می‌خواستم به سمت کانال حرکت کنم یکی از بچه‌ها گفت با رفتن تو ابراهیم بر نمی‌گردد . همه بچه‌ها حال و روز من را داشتند. وقتی وارد دوکوهه شدیم صدای حاج صادق آهنگران در حال پخش بود:«ای از سفر برگشتگان کو شهیدانتان کو شهیدانتان؟ » صدای گریه بچه‌ها بیشتر شد. خبر شهادت و مفقود شدن ابراهیم خیلی سریع بین بچه‌ها پخش شد. یکی از رزمنده‌ها که با پسرش در جبهه بود گفت:همه داغدار ابراهیم هستیم. به خدا اگر پسرم شهید شده بود آنقدر ناراحت نمی‌شدم.هیچ کس نمی‌داند ابراهیم چه آدم بزرگی بود. او همیشه از خدا می‌خواست گمنام بماند.»

    همچنین یکی از اعضای خانواده شهید ابراهیم هادی درباره چگونگی گفتن خبر شهادت به مادرشان را این چنین توضیح می‌دهد:
    «پنج ماه از شهادت ابراهیم گذشت. هر چه مادر از ما پرسید که چرا ابراهیم مرخصی نمی‌آید با بهانه‌های مختلف بحث را عوض می‌کردیم و می‌گفتیم: الآن عملیات است ، فعلاً نمی‌تواند به تهران بیاید. خلاصه هر روز چیزی می‌گفتیم.تا اینکه یکبار دیدم مادر آمده داخل اتاق و روبروی عکس ابراهیم نشسته است و اشک می‌ریزد.
    آمدم جلو و گفتم: مادر چی شده؟، گفت:من بوی ابراهیم رو حس می‌کنم. ابراهیم الآن توی این اتاقه، همینجا و..وقتی گریه‌اش کمتر شد گفت:من مطمئن هستم که ابراهیم شهید شده است. ابراهیم دفعه آخر خیلی با دفعات دیگه فرق کرده بود، هر چی به او گفتم: بیا برایت به خواستگاری برویم می‌گفت: نه مادر، من مطمئنم که بر نمی‌گردم. نمی‌خواهم چشم گریانی گوشه خانه منتظر من باشد.چند روز بعد مادر دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود و گریه می‌کرد. ما هم بالاخره مجبور شدیم از دایی بخواهیم به مادر حقیقت رو را بگوید. آن روز حال مادر به هم خورد و ناراحتی قلبی او شدید شد و در سی. سی. یو بیمارستان بستری شد.»


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، سرداران شهيد ، شهدا
    برچسب‌ها: گردان کمیل , ماجرا , حنظله , کمیل


    تاريخ : ۱۳۹۶/۱۲/۲۴ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    تو جزیره ام‌الرصاص. چون نتوانسته بودیم برویم جزیره بلجانیه قرار بود از طریق پل جزیره ام‌الرصاص به ام‌البابی و از اونجا به جزیره بلجانیه بریم که مأموریت اصلی گردان ما بود.
    چون خط دیر شکسته شده بود و اغلب غواص‌ها داخل آب یا تو ساحل جزیره زخمی و شهید شده بودند، ما باید خیلی سریع حرکت می‌کردیم تا به محل مأموریت اصلی خودمان برسیم و کار پاکسازی را به بچه‌های بعدی بسپاریم که این خودش خیلی خطرناک بود، اما چاره‌ای هم نداشتیم!
    با هر سختی بود خودمون را به سر پل ام‌البابی رسوندیم. ابتدای پل عراقی‌ها یک دیوار بتونی با بلوک درست کرده بودند و روی پل با تانک و انواع سلاح‌های سبک و سنگین مقاومت می‌کردند. چهار گروه شدیم که هر کدام از یک طرف پل توی زمانی مشخص باید حرکت می‌کردیم. من با یک نفر غواص که نمی‌دونم کی بود، از بچه‌های گردان یونس(ع) لشکر، داخل سنگر بودیم و منتظر رسیدن وقت حرکت، از همون اول که اون بندة خدا اومد داخل سنگر، دیدم خیلی بی‌حاله و اصلاً حواسش نیست. با خودم گفتم این خودش رو از آب نمی‌تونه بیرون بکشه، عراقی کشتن پیش‌کش. شاید به همین خاطر اصلاً تحویلش نگرفتم. فقط یادمه غرغرکنان گفتم: داداش تا گفتم حرکت کنید باید سریعاً خودمون رو به سنگر دوشکای عراقی‌ها برسونیم و اگه بی‌حال باشیم و نتونیم خودمون رو به موقع برسونیم، کل کار بچه‌های قبلی ما ضایع می‌شه و عراقی‌ها برمی‌گردند سر جای اولشون و...
    هر چی حرف زدم دیدیم هیچ جوابی نمی‌ده، یه لحظه تو نور منور نگاهش کردم، سرش رو گذاشته بود رو دیوارة سنگر و خواب رفته بود. با عصبانیت به سراغش رفتم که بابا ما هم نخوابیده‌ایم و الآن وقت خواب نیست که. با دیدن اون صحنه خشکم زد. ترکشی به کمرش خورده بود و از بس خون ازش رفته بود به شهادت رسیده بود. وقتی به ابراهیم رنجبران گفتم شهید شده، اومد جلو از نزدیک دیدش. اول بوسیدش، بعد گفت الله‌اکبر به این قدرت. گفتم چی شده مگه! گفت: ابتدای جزیره این بنده خدا مجروح شده بود. چون نیرو کم بود هر کاری کردیم برنگشت و پا به پای ما تا اینجا خودش رو رسونده... پیکر مطهرش همون جا برای همیشه ماند.


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
    برچسب‌ها: دفاع مقدس , خاطره , شهدا , فرمانده


    تاريخ : ۱۳۹۶/۰۹/۲۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |



    پیش از عملیات فتح المبین هر واحدی روی تپه‌ های منطقه پشت ارتفاعات تیه شکن در جای مستقر بود ،در آن محل یک حمام  با سنگهای منطقه درست کرده بودیم هر روز مقداری چوب را برای سوخت حمام آماده می‌کردیم  صبح ها هر  که زود تر بیدار می شد می رفت حمام را روشن می‌کرد و تا ۲ الی ۳ ساعت آب گرم بود
    در یکی از روزها صبح خیلی زود قبل از اذان در تاریکی صدای ضربه کلنگ شنیدیم گفتیم چه کسی است که به این زودی دست به کار شده و عجله دارد چون معمولا این کار را نمی کردیم و حوالی اذان صبح حمام را روشن می‌ کردیم جلو رفتم دیدم قد بلندی داره جلوتر رفتم وسلام کردم، گفتم چه می‌کنید گفت:چوب  آماده می کنم ناگهان متوجه شدم حاج رضاست گفتم حاجی ببخشید نشناختم چرا شما؟ می گفتید ما کمکتون می‌کردیم چادر فرماندهی هم  که خیلی از اینجا فاصله دارد
    آنجا هم که حمام داره
     حاجی گفت :من نمی خوام حمام برم اومدم حمام رو آماده کنم اگه کسی احتیاج داشت استفاده کنه.
    حاجی با همون یک دستش کلنگ رو گرفته بود و با پاهاش چوب ها رو و در اون تاریکی از عرشیان الهی دلبری می کرد ...


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات
    برچسب‌ها: دفاع مقدس , خاطره , شهدا , فرمانده


    تاريخ : ۱۳۹۶/۰۹/۲۱ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    وارد شهر سیروان عراق شدیم ، شهر پر از آتش دود بود ،

    عده ای از مردم شهر که غالبا زن و بچه و با لباس محلی کردی بودند

    کنار دیوار ها و درب خانه ها ایستاده بودند

    خیلی ها گریه می کردند و تعدادی هم بر و بر ما را نگاه می کردن

    مثل اینکه می دانستند ما با آنها کاری نداریم.

    برای اولین با بود در طول مدت حضور در جبهه این چنین صحنه ای را می دیدم ،

    خیلی ارام و با احتیاط از کنار آنها عبور کردیم،

    واقعا بد وضعی بود نمی دونستیم باید چیکار کنیم،

    هر لحظه احتمال می رفت در خانه ای باز شود و  ما را به رگبار  ببندند

    و از طرفی هم نمی شد به خانه های که مردم شخصی کنار آن ایستاده

    یا داخل خانه بودند شلیک کنیم.

    وسط جاده تعدادی عراقی را در حال فرار دیدیم ،

    برای اینکه از مردم دور شویم یا بهتر بگویم از آن وضع خوف ناک نجات پیدا کنیم ؛

    بهترین راه  فرار به سمت عراقی های در حال فرار بود

    کمی که از خانه ها دور شدیم شروع به تیر اندازی کردیم

    تعدای از عراقی های در حال فرار کشته و زخمی شدند

    و اما مهم تر از این مهمات ما هم تمام شد

    جالب این بود که در همان لحظه چند عراقی دستشان را به علامت تسلیم بالا بردند ،

    مانده بودم چکار کنم کمی سمت چپ و راستم را نگاهم کردم

    تا لااقل یک نفر را پیدا کنم که مسلح باشد یا اسلحه ای پیدا کنم ،

    اما چیز ی پیدا نکردم آرام گوشه ای نشستم و اسلحه خالی را به سمت عراقی ها نشانه رفتم

    و خیره خیره به عراقی ها نگاه می کردم

    و در دل خدا خدا می کردم که فرار کنند ،

    خدا می داند چه صحنه ای جالب درست شده بود

    عراقی ها از ترس فرار نمی کردند و من هم از ترس به عراقی ها نزدیک نمی شدم.

    یکی از عراقی ها به نفر همراهش چیزی گفت بدنم یخ کرد ،

    نکند فهمیده باشند من مهمات ندارم که در همین حین دیدم پا به فرار گذاشتند

    خیلی خوشحال شدم ،که چشمتان روز بد نبیند

    جو گیر شدم و داد زدم (لا تحرک)که دیدم عراقی ها میخکوب شدند

    و دستانشان را بالا بردند در دلم به خودم شروع به بد و بیراه گفتن که ای کوفت ،

    مرض داشتی دنده هات نرم پاشو برو جلو بگیرشون

    و مجددا صحنه قبل تکرار شد عراقی ها از ترس تکان نمی خوردن

    و من هم از ترس پاهام توان جلو رفتن نداشت

    که از دور صدای نصرالله ترکیان وبرادر نصر را شنیدم

    و تا آنها را دیدم مثل یک بچه شیر از بیشه بیرون پریدم

    و آنها را اسیر کردیم

    وقتی جریان را برای بچه ها گفتم تو اون معرکه خنده بازاری درست شده بود

    و جالب حال و روز عراقی ها بود که نمی دانستند خنده ما برای چیست


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات
    برچسب‌ها: دفاع مقدس , طنز , جنگ , سیروان عراق


    تاريخ : ۱۳۹۶/۰۹/۱۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


    در عملیات فرماندهی کل قوا یک دستش قطع شده بود ،اما خیلی مردتر از اون بود که بخواد خانه نشین بشه .
    عملیات محرم فرمانده گردان بود ،بعد از گذشتن از رودخانه دویرج به سمت ارتفاع ۱۷۸ ادامه عملیات داد .
    جنگ سختی شده بود گردان همجوار هم فرمانده خودش رو از دست داد احمد هدایت اون گردان رو هم به عهده گرفت یک مرد با یک دست اما دو گردان ...
    صداش از پشت بی سیم به سختی شنیده می شد که می گفت:
    این دستمم مثه اون یکی دستم شده
    (یعنی دیگه دستی ندارم )
    سلام ما را به امام برسانید و بگید رزمندگان در اجرای فرامین شما سستی نکردند .
    پاش رو از روی شاسی بی سیم برداشت و دیگه کسی صداش رو نشنیده .
    سالها بعد سال ۹۱ در ارتفاع ۱۷۸ منطقه شرهانی آقا جعفر نظری با سلام بر آقا سید الشهدا و آقا ابالفضل العباس شروع به گشتن زمین برای یافتن شهدا کردند ...
    زمین بوسیله بیل میکانیکی شکافته شد و یک پیکر با دست مصنوعی پیدا شد .
    روی لباسش نوشته بود :

    ❤️ احمد صداقتی❤️
    همون دلاوری بود که بدون دست ایستاده بود .
    شادی روحش صلوات


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
    برچسب‌ها: خاطرات , شهدا , دفاع مقدس , احمد صداقتی


    تاريخ : ۱۳۹۶/۰۸/۲۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

     
    تیر بار امان همه را بریده بود ،ستون حرکت نمی کرد ،پشت سیم خاردار گیر کرده بودند .
    خودش رو انداخت روی سیم های خاردار و از دو نفر دیگه هم خواست معطل نکنند و سمت چپ و راستش روی سیم ها بخوابند .
    چاره ای نبود نفر اول پای خودش را گذاشت روی اونها و رد شد ،نفر دوم،و ...یکی یکی همه رد شدند ،راه باز شده بود اما شهید رهنما و دو نفر از بچه های گروهان همون جا برای همیشه ماندگار شدند...


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
    برچسب‌ها: شهدا , سمت خدا , دفاع مقدس , سیم خاردار


    تاريخ : ۱۳۹۶/۰۸/۲۵ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


    آرپی جی زن به قصد زدن سنگر تیربار دشمن به همراه کمک خود جلومی رفت، تیربار به شدت شلیک می کرد ،
    چند گلوله تیر به سینه اش خورد و بر خاک افتاد .
    کمکی او بلند شد و قبضه او را برداشت چند قدمی جلو رفت و با سرعت برگشت و بلای سر شهید نشست و خطاب به او گفت:
    این قرارمون نبود باید با هم برویم .
    نرو نرو تا من هم بیام .
    لحظاتی بعد تیری به خرج های آر پی جی داخل کوله پشتی اش خورد و آتش گرفت...
    سوخت و سوخت و سوخت ...
    با هم رفتند.

    *عملیات والفجر ۲ حاج عمران


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
    برچسب‌ها: دفاع مقدس , شهدا , والفجر3 , حاج عمران


    تاريخ : ۱۳۹۶/۰۸/۲۵ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


    خیلی‌ها هنوز باور نداشتند که جنگ آغاز شده خیلی‌ها هم تا خبردار شدند شال و کلاه کردند و از ایران فرار کردند
    عده‌ای برای این که فرزندانشان ناچار به رفتن به خدمت سربازی نشوند
    با هزینه زیاد آن ها را به صورت قاچاق از کشور فراری دادند
    در این حال مادری با چشمای اشک آلود اما در کمال رضایت علی خود را از زیر قرآن رد کرد و پشت سرش آب ریخت.
    ایستاده به قد و بالای فرزندش چشم تو تا سوار بر ماشین به سوی کربلای خونرنگ ایران حرکت کرد
    از اون به بعد مادر شب ها چشم به آسمان می دوخت و از خداوند سراغ فرزندش رو میگرفت عملیات فرماندهی کل قوا آغاز شد و مادر دیگر تاب نداشت دل مادر شور می زند
    بچه های بنیاد نمیدونستم چطور به این مادر بگند که فرزندش دیگه به خونه برنمیگرده.
    مادر وقتی خبردار شد آرام دستاشو به سمت آسمان بلند کرد و گفت خدایا این هدیه را از من بپذیر
    از همون روزی که مادر، علی رو به دل خاک سپرد .مونس و همدمش قاب عکس   علی بود  
    هیچ کس نمیتونست قاب عکس علی رو از اون جدا کنه.
    پیکر شهید علی دری ۶ ماه مفقودالاثر بود هیچ کس نتونست اون راضی کنید که  به خانه دیگه بچه هاش بره.
    اون بچه های دیگه اش رو راضی  میکرد میگفت :من تو خونه تنها نیستم علی همیشه پیشمه.


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
    برچسب‌ها: دفاع مقدس , شهدا , علی دری , مفقودالاثر


    تاريخ : ۱۳۹۶/۰۸/۲۵ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    http://komeil.info/wp-content/uploads/2017/11/photo_2017-11-07_12-09-14.jpg

     

    سنگر رو ساختیم ازش جدا شدم برم بگم لودر بیاد خاک بریزه رو سقف سنگر فاصله مون ده قدم نبود اما به یکباره دو دنیا بین فاصله شد .


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
    برچسب‌ها: شهید , عارف , حسین مستاجران , خاکریز


    تاريخ : ۱۳۹۶/۰۸/۱۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


    در عملیات( محرم) چند نفر از بچه ها اون طرف رودخانه (دویرج) مجروح شده بودند (مصطفی مطلبی *)خودش رو کنارشون رسونده بود و با بی سیم می گفت:
    بچه های مجروح امکان حرکت ندارند و محلشون هم نا امنه باید فکر بکنیم و نگذاریم بمونند .گفتیم باید تا تاریکی شب صبر کنند و چاره ای نیست .
    چند ساعتی گذشت دیدم خود مصطفی چند تخته و تیوپ آورد و گفت: بیاید کمک کنید اینها رو به هم ببندیم .
    قایقی درست شد و رفتیم مجروحین رو به عقب انتقال دادیم
    تا جایی که می شد اطراف رو خوب گشتیم دیگه کسی رو پیدا نکردیم .دو سه شب بعد در نقطه رهایی بودیم که صدای ناله ای شنیدیم اما نمی دانستیم از کجاست .هوا که روشن شد اطراف را گشتیم دو مجروح با فاصله از هم روی خاک افتاده بودند
    یکی ترکش به چشمش خورده بود و نفر دیگر بعلت برخورد تیر پایش شکسته بود  برامون خیلی عجیب بود اینها با این وضعیت گرسنه و تشنه  مسیر نزدیک به ۷ کیلومتر رو چطور طی کرده و از آب گذشته اند
    مجروح نابینا مجروحی ک پایش شکسته را به دوش گرفته بوده و با هدیت او به عقب برگشته بودند.
    ازش پرسیدم :چه حالی داری؟
    گفت :کرببلا رفتن بس ماجرا دارد .

    * مصطفی مطلبی در عملیات بعد شهید شد.


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات
    برچسب‌ها: خاطرات , دفاع مقدس , شهدا , عملیات محرم


    تاريخ : ۱۳۹۶/۰۸/۱۲ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


    در کنار بی سیم فرماندهی عده زیادی جمع شده بودند با عجله خودم رو به اونها رسوندم و پرسیدم :
    چه خبره ؟
    همه با حالتی خاص به صدای برادری که پشت بی سیم می آمد گوش می دادند.
    دو باره پرسیدم :
    می گم چه خبره ؟
    گفتند :
    برادر صداقته ساکت باش ببینیم چی می گه !
    صداقت به همراه نیروهاش جلو رفته بودند و در محاصره دشمن افتاده بودند و امکان کمک رسانی به اونها نبود
    تعدادی از نیروهاش مجروح شدند. اما صدای صداقت با صلابت پشت بی سیم بگوش می رسید که می گفت:
    این دستمم مثه اون دستم شده زیاد نمی تونم حرف بزنم (یکی از دستهاش قبلا قطع شده بود )شاسی بی سیم رو با پاش فشار داده بود و ادامه می داد:
    سلام مرا به امام برسانید و بگویید رزمندگان در اجرای اوامرتان کوتاهی نکردند .وضع خوبه همه چی داریم ،مهمات غذا ،همه چیز منظورمو که فهمیدید؟!
    داشت می گفت که صداش قطع شد ،هر چی صداش کردیم دیگه جواب نداد همون موقع به شهادت رسیده بود .


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات
    برچسب‌ها: عملیات , محرم , دفاع مقدس , شهدا


    تاريخ : ۱۳۹۶/۰۸/۱۱ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    سردار کمیل در نهایت ادب و احترام سر بر بالین شهید گمنام گذاشت و آرام آرام خوابید


    يكي دو روز پيش پسرم كميل با اصرار زياد ازم خواست به ديدن شهدای گمنام ببرمش. با كلي التماس و خواهش.
    مي گفت باهاشون كار دارم. میخوام يه چيزي بهشون بگم . خلاصه مجاب شدم كه ببرمش و دو پیکر شهدای گمنام رو ببینه.
    رفتيم پيش دو شهيد گمنامي كه تو اتاق جلساتمون بودند و بهش گفتم كميل جان پسرم برا منم دعا كن . شما برای شهدا تعريف كن و حرفتو بگو منم ميرم بالا تو اتاقم به كارام برسم. هر وقت كارت تموم شد بيا بالا.
    ساعتی گذشت و ديدم از کمیل خبري نيست. نگران شدم! رفتم پائين، تا وارد اتاق شدم با صحنه اي مواجه شدم كه بي اختيار نشستم و چند دقيقه اي فقط به اون منظره نگاه كردم .
    فقط تنها كاري كه تونستم انجام بدم اين بود كه يكي دو تا عكس از اون صحنه بسیار رویایی بگيرم  حالا چه حالي داشتم و چه وضعيتي بماند ...

    http://komeil.info/wp-content/uploads/2015/11/IMG_20151103_202638.jpg

     

    http://komeil.info/wp-content/uploads/2015/11/IMG_20151103_185618.jpg

     


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، کودک ، شهدا
    برچسب‌ها: سردار کمیل , کمیل , شهدای گمنام , قرارگاه کمیل


    تاريخ : ۱۳۹۶/۰۶/۳۰ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    💥 ﺗﻌﺪﺍﺩ ۲۱۳۲۵۵ ﻧﻔــﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺷــﺎﻣﻞ؛
    ــ ۱۵۵۰۸۱ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻦ،
    ــ ۱۶۱۵۴ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺣﻤﻼﺕ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﻫﺎ،
    ــ ۱۱۸۱۴ ﻧﻔﺮ ﺩﺭﺣﻮﺍﺩﺙ ﻣﺘﻔﺮﻗﻪ
    ــ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﻣﻮﺍﺭﺩ ۹۸۸۹ ﻧﻔﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
    ــ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﻣﺎﺭ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۱۵۵۲۵۹ ﻧﻔﺮ ﻣﺠﺮﺩ،
    ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۵۵۹۹۶ ﻧﻔﺮ ﻣﺘﺄﻫﻞ،
    ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۷۰۵۴ ﻧﻔﺮ ۱۴ ﺳﺎﻟﻪ ﻭ ﮐﻤﺘﺮ،
    ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۶۵۵۷۵ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﻦ ۱۵ ﺗﺎ ۱۹ ﺳﺎﻟﻪ،
    ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۸۷۱۰۶ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﻦ ۲۰ ﺗﺎ ۲۳ ﺳﺎﻟﻪ،
    ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۲۲۷۰۳ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﻦ ۲۴ ﺗﺎ ۲۹ ﺳﺎﻟﻪ،
    ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۳۰۸۱۷ ﻧﻔﺮ ۳۰ ﺳﺎﻟﻪ ﻭ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩﻩ
    ﺳﭙﺎﻩ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﺍﻥ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺍﺳﻼﻣﯽ
    ﮐــﺎﺩﺭ: ۲۳۱۹۹ ﻧﻔﺮ
    ﺳﺮﺑﺎﺯ: ۱۶۷۳۸ ﻧﻔﺮ
    ﺍﺭﺗﺶ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ
    ﮐــﺎﺩﺭ: ۹۰۸۹ ﻧﻔﺮ
    ﺳﺮﺑﺎﺯ: ۳۶۹۶۵ ﻧﻔﺮ
    ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎﻣﯽ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ
    ﮐــﺎﺩﺭ: ۲۹۲۶ ﻧﻔﺮ
    ﺳﺮﺑﺎﺯ: ۵۶۷۲ ﻧﻔﺮ
    ﺷﻐﻞ ﺁﺯﺍﺩ: ۳۱۶۷۴ ﻧﻔﺮ
    ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ : ۳۲۲۷۵ ﻧﻔﺮ
    ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ : ۲۶۰۸ ﻧﻔﺮ
    ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ : ۲۷۴۲ ﻧﻔﺮ
    ﺑﯿﮑﺎﺭ : ۶۱۲۸ ﻧﻔﺮ
    ﺩﻭﻟﺘﯽ : ۲۶۲۹۳ ﻧﻔﺮ
    ﺑﺴﯿﺞ ﻭﯾﮋﻩ : ۲۳۲۹ ﻧﻔﺮ
    ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺭ : ۳۱۳۶ ﻧﻔﺮ
    ﮐﻮﺩﮎ : ۲۹۰۶ ﻧﻔﺮ
    ﻏﯿﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ : ۴۵۶۴ ﻧﻔﺮ
    ﺟﻤـــﻊ ﮐــﻞ : ۲۱۳۲۵۵ ﻧــﻔﺮ …

    🌹ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
    ﺷﺮﻭﻉ ﺟﻨﮓ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﻋﺮﺍﻕ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺦ ۳۱/ ۶ / ۱۳۵۹ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
    ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
    ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺎ ۱۲ ﻟﺸﮕﺮ ﺯﺭﻫﯽ، ﻣﮑﺎﻧﯿﺰﻩ، ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻭ ۳۶ ﺗﯿﭗ ﻣﺴﺘﻘﻞ ﺍﺯ ۳ ﻣﺤﻮﺭ
    ‏( ﺟﻨﻮﺑﯽ؛ ﻣﯿﺎﻧﯽ؛ ﺷﻤﺎﻟﯽ‏) ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .

    ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
    ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺟﻨﮕﯽ
    ــ ۵۴۰۰ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺗﺎﻧﮓ،
    ــ ۴۰۰ ﻗﺒﻀﻪ ﺗﻮﭖ ﺿﺪﻫﻮﺍﺋﯽ،
    ــ ۳۶۶ ﻓﺮﻭﻧﺪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ،
    ــ ۴۰۰ ﻓﺮﻭﻧﺪ ﻫﻠﯽ ﮐﻮﭘﺘﺮ،
    ﺑﻪ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
    ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
    ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﭘﺮﻫﺰﯾﻨﻪ ﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﻭﺳﯿﻊ ﺗﺮﯾﻦ
    ﺟﻨﮓ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ‏( ۵ /۱ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺍﻭﻝ، ۲ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺩﻭﻡ ﺑﻮﺩﻩ
    ﺍﺳﺖ ‏)
    ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
    ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ
    ــ ۱۹ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺰﺭﮒ،
    ــ ۱۹ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻣﺘﻮﺳﻂ،
    ــ ۱۲۵ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﮐﻮﭼﮏ،
    ﺗﻮﺳﻂ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪ .
    ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
    ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ۲۸۸۷ ﺭﻭﺯ ‏( ۹۶ ﻣﺎﻩ‏) ﻭ ۸ ﺳﺎﻝ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪﻩ
    ﺍﺳﺖ .
    ﺁﯾﺎﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
    ﺩﺭﻃﻮﻝ ﻧﺒﺮﺩ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ ۱۰۰۰ ﺭﻭﺯ ﻧﺒﺮﺩ ﻓﻌﺎﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
    ﺁﯾﺎﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
    ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ:
    ــ ۲۱۳ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ ،
    ــ ۱۴۰ ﻫﺰﺍﺭ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯ ،
    ــ ۳۲۰ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﺠﺮﻭﺡ ،
    ــ ۴۰ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﺁﺯﺍﺩﻩ
    ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
    ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۷۲۳۶۳ ﻧﻔﺮ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﺍﺳﯿﺮ ﻭ ﺗﻌﺪﺍﺩ
    ۳۹۵۱۴۸ ﮐﺸﺘﻪ ﻭ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۳۶۶ ﻓﺮﻭﻧﺪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﻭ ۹۰ ﻫﻠﯿﮑﻮﭘﺘﺮ ﺳﺮﻧﮕﻮﻥ ﺷﺪﻩ
    ﺍﺳﺖ .
    ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
    ﺩﺭﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ:
    ــ ۷ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎﺭﻣﺰ ﯾﺎ ﺍﻟﻠﻪ
    ــ ۱۳ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﺭﻣﺰ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ
    ــ ۷ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎﻧﺎﻡ ﻋﻠﯽ
    ــ ۱۳ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺯﻫﺮﺍ
    ــ ۱۱ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ
    ــ ﻭ ۸ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﺭﻣﺰ ﯾﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
    ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ:
    ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ:
    ــ ۴۵۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻣﺤﻤﺪ
    ــ ۲۰۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﺸﺎﻥ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ
    ــ ۳۰۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻋﻠﯽ
    ــ ۲۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺭﺿﺎ
    ــ ۱۳۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ
    ــ ۵۴۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻋﺒﺎﺱ
    ــ ۴۵۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺍﮐﺒﺮ
    ــ ۳۵۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺍﺻﻐﺮ
    ــ ۲۳۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻗﺎﺳﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ
    ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﻧﺎﻣﻬﺎﯼ ﻣﻄﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ …
    ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
    ﺍﺯ ۲۱۳ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ؛
    ۱۷۱۲۳۵ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﺩﺭﺧﻂ ﻣﻘﺪﻡ،
    ۱۶۸۷۰ ﻧﻔﺮ ﺑﺮﺍﺛﺮ ﺣﻤﻼﺕ ﻫﻮﺍﺋﯽ ﻭ ﺗﻮﭘﺨﺎﻧﻪ
    ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﺎﻧﻬﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺟﺒﻬﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ …
    ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
    ــ ۴۴ ﺩﺭﺻﺪ ﺷﻬﺪﺍ ﺳﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ۱۶ ﺗﺎ ۲۰ ﺳﺎﻝ
    ــ ۳۰ ﺩﺭﺻﺪ ﺍﺯ ۲۱ ﺗﺎ ۲۶ ﺳﺎﻝ
    ــ ۸ ﺩﺭﺻﺪ ۲۶ ﺗﺎ ۳۰ ﺳﺎﻝ
    ــ ۱۸ ﺩﺭﺻﺪ ﺑﺎﻻﯼ ۳۰ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ …


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
    برچسب‌ها: شهدا , سپاه , بسیج , ارتش


    تاريخ : ۱۳۹۵/۱۱/۱۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    پایگاه هوایی شهید نوژه با نامهای دیگر :

    پایگاه هوایی شاهرخی + پایگاه هوایی همدان + پایگاه سوم شکاری

    http://komeil.info/wp-content/uploads/2017/01/542701_441115502624190_44909233_n.jpg

    پایگاههای شکاری را باید سرپنجه های بُران نیروی هوایی در مقابله با تهدیدات دانست که با استقرار در نقاط حساس و مهم کشور وظیفه حراست از آسمان ایران را برعهده دارند. در مطلب قبلی به معرفی سه پایگاه از نیروی هوایی ارتش پرداخته شد که در ادامه به چند پایگاه دیگر می پردازیم.

    پایگاه همدان ؛ « نوژه » را اینگونه بشناسید

    پایگاه سوم شکاری شهید نوژه در نزدیکی شهر همدان در میان کوههای بلند الوند قرار گرفته است و قبل از انقلاب به نام شاهرخی بود و بعد از انقلاب مدت کوتاهی به نام حُر و پس از شهادت شهید محمد نوژه به نام او نامگذاری شد.

    در اوایل انقلاب مخالفان نظام و سلطنت طلبها به دنبال این بودند تا از این پایگاه استفاده و عملیاتی هوایی را رقم بزنند که با هوشیاری مسئولین با شکست مواجه شدند.

    این پایگاه نقش بسزایی در جنگ تحمیلی داشت و حدود ۳۵% عملیاتهای مهم برخاسته از این پایگاه بود.
    در تاریخ ۲۳/۵/۱۳۵۸ حدود ساعت ۲۲:۰۰ مهاجمان مسلح طرفدار حزب دمکرات کردستان و گروهی از عشایر وابسته منطقه با انواع سلاحهای سبک، سنگین و خمپاره انداز به شهر پاوه حمله کردند.

    نیروهای ژاندارمری و نیروی های مردمی و پاسداران انقلاب پس از یک روز مقاومت ناگزیر با ارسال پیامی در ساعات ۲۳:۱۰ و ۲۴:۰۰ مورخ ۲۴/ ۵/ ۵۸ به مراکز فرماندهی خود، از سقوط شهر پاوه توسط مهاجمان مسلح خبر دادند.

    در بخشی از این پیام آمده بود که براساس برآوردهای انجام شده، مدت مقاومت شهر یک ساعت پیش بینی میشود و برای همین از مسئولین خواسته شده بود نیروهای ارتش را جهت سرکوب اشرار مسلح و دفع تجاوز به منطقه اعزام کنند.

    در پی ارسال پیام مذکور، هیأتی مرکب از دکتر مصطفی چمران (معاون نخست وزیر و وزیر دفاع وقت)، تیمسار ولی فلاحی (فرمانده نیروی زمینی) و ابوشریف معاون عملیاتی سپاه جهت بررسی اوضاع با سه فروند بالگرد که حامل مهمات و اقلام ضروری برای نیروهای ژاندارمری و سپاه بودند، بعداز ظهر ۲۵/۵/۵۸ عازم شهر پاوه شدند.

    در آن مأموریت پرمخاطره هلیکوپتر حامل دکتر چمران مورد اصابت گلوله واقع شد و در نتیجه وی در محاصره مهاجمان مسلّح گرفتار آمد و دوشادوش نیروهای ژاندارمری و پاسدار به مقابله و مقاومت در برابر عناصر فریب خورده پرداخت.

    پایگاه سوم شکاری همدان که از قبل در جریان تحرکات گروهکها در منطقه بود و آمادگی انجام هر گونه عملیاتی را براساس دستور داشت، پس از مطلع شدن از ماجرا، با به پرواز درآوردن ۲ فروند هواپیمای «اف- ۴» بر فراز شهر و شکستن دیوار صوتی لحظات پراضطرابی را برای مهاجمان مسلّح فراهم کرد تا زمینه حضور نیروهای مسلح خودی را فراهم کند.

    خلبان شهید محمد نوژه

    در مورخ ۲۵/ ۵/ ۱۳۵۸ خلبان محمد نوژه به همراه ستوان یکم خلبان بشیر موسوی(کابین عقب) که به جهت پشتیبانی از بالگردهای نیروی زمینی ارتش و ستون اعزامی کرمانشاه به پاوه اعزام شده بود پس از انجام عملیات، در حین انجام گشتهای هوایی هواپیما مورد اصابت آتشبار عناصر ضد انقلاب قرار گرفت و از کنترل خارج شد.

    درحالی که دست راست خلبان کابین جلو در اثر اصابت گلوله به درون کابین قطع شده بود، متأسفانه هیچیک از خلبانان فرصت استفاده از صندلی پران را نیافتند و هواپیما به کوه اصابت کرد و در منطقه قشلاق بین پاوه و روانسر سقوط کرد و در حالی که سرگرد خلبان محمد نوژه روزه بود با خون خویش افطار کرد.

    پس از شهادت وی مسئولین نیروی هوایی، پایگاه سوم شکاری را به پایگاه شهید نوژه تغییر نام دادند.
    این پایگاه به لحاظ موقعیت جغرافیایی و امکانات دفاعی با برخورداری از خبره ترین خلبانان ومستعدترین کارکنان، یکی از پر جنب و جوش ترین، فعال ترین و از کانون های اصلی درگیری در طول سال های دفاع مقدس بود.

    در ۱۸ تیرماه ۵۹ برخی عناصر خودفروخته و معاند نظام اسلامی دست به کوتایی نافرجام زدند که طی آن قرار بود از محل پایگاه سوم شکاری (نوژه) به مناطق حساس در تهران حمله کرده و دست به کودتای نظامی بزنند.

    از آنجا که این پایگاه به نام شهید نوژه نامگذاری شده بود، امروزه به غلط در برخی روایات و افکار عمومی از این کودتا به نام کودتای نوژه نام می برند که این ظلمی ناخواسته در حق این خلبان شهید است.

    کودتای نافرجام ضدانقلاب «عملیات نقاب» نام داشت که البته به همت نیروهای حافظ انقلاب و با خواست خدا این کودتا قبل از انجام لو رفت و بیشترین عناصر و رهبران آن نیز دستگیر شدند.

    پایگاه سوم شکاری همدان، قبل از پیروزی انقلاب، پایگاه شاهرخی و پس از پیروزی انقلاب، مدت کوتاهی پایگاه حرّ و پس از آن به پایگاه شهید نوژه تغییر نام یافته است.

    خلبان شهید محمد نوژه، در هشتم فروردینماه ۱۳۲۴ در تهران به دنیا امد و تنها ۱۸ سال داشت که به استخدام نیروی زمینی ارتش درآمد، او پس از گذراندن دوره های آموزش نظامی و دریافت درجه ستوان دومی از آنجا که علاقه وافری به آموختن فن خلبانی داشت داوطلبانه به نیروی هوایی انتقال یافت و پس از طی آموزشهای نظامی و موفقیت در آزمونهای زبان انگلیسی و مهارتهای تخصصی و انجام دورههای آکادمی پرواز و پرواز مقدماتی با هواپیماهای پاپ و اف -۳۳ در دانشکده پرواز، در تاریخ ۲۵ /۵ /۱۳۴۹ به منظور تکمیل دوره خلبانی و پرواز با هواپیماهای پیشرفته جت شکاری به هنگ آموزشی ۳۸ پایگاه هوایی «لاردو» ایالت تگزاس کشور آمریکا اعزام شد.

    وی پس از طی دوره های تکمیلی پرواز و گذراندن دوره سامانه کنترل اسلحه در آمریکا و پرواز با هواپیماهای تیt>t>t>- ۴۱ تی-۶، تی-۳۷ ، تی-۳۸ به مدت ۵۵ هفته و دریافت نشان خلبانی درتاریخ ۲۰/ ۵/ ۱۳۵۱ به ایران بازگشت و جهت پرواز با هواپیمای اف- ۴(موسوم به فانتوم)در تاریخ ۲۵/۶/ ۵۷ به پایگاه سوم شکاری انتقال یافت و به جمع تیز پروازان نیروی هوایی پیوست.

    فرماندهی گردان یکم و گردان ۳۱ پایگاه سوم شکاری، رئیس شعبه عملیات مشترک، معاون عملیاتی پایگاه ششم شکاری، معاون دایره عملیات و افسر ستاد عملیاتی پایگاه از جمله مسئولیتهای وی بوده است.

    پایگاه بوشهر به نام شکارچی ناوها

    بوشهر محل استقرار ششمین پایگاه هوایی نیروی هوایی ارتش است. این پایگاه به دلیل مجاورت دریا اهمیت و موقعیت استراتژیک خاصی داشته و دارد و در طول جنگ بیشتر به عنوان پشتیبان هوایی تاسیسات شریانی و مهم نفتی و گازی ایران عمل میکرد که اکنون نیز حفاظت از تاسیسات بوشهر و تاسیسات گازی عسلویه و پارس جنوبی نیز میتواند در دستور کار این پایگاه باشد.

    این پایگاه نیز از مدت ها قبل به نام امیر خلبان شهید علیرضا یاسینی معاون اسبق هماهنگ کننده نیروی هوایی نامگذاری شده است.

    یاسینی بیشترین نزدیکی و دوستی را با شهید عباس دوران داشت. از آن خلبان های اتو کشیده و اصطلاحا با پرستیژ نیروی هوایی بود.

    یاسینی در خاطرات خود می گوید: « من ماموریت های زیادی روی خلیج فارس داشتم. ما دو نفر بودیم که در اوایل جنگ می توانستیم موشک ها را بزنیم. تنها دو نفر؛ من بودم و شهید عباس دوران. اکثر ماموریت های خلیج فارس را ما انجام می دادیم و نیروی دریایی عراق را به جایی رساندیم که برای دستگیری و یا زدن ما جایزه تعیین کرده بودند. »

    یاسینی بچه آبادان بود و از سال ۴۸ وارد دانشکده خلبانی شد. به آمریکا رفت و دوره تکمیلی خلبانی را آنجا گذراند و برای پرواز، جنگنده فانتوم اف ۴ را انتخاب کرد.

    فرمانده پایگاه شکاری بوشهر، در طول مدت دفاع مقدس، بیش از ۹۰ پرواز عمقی به خاک عراق داشت که این تعداد، تنها عملیات های برون مرزی او بود و ماموریت های بسیاری نیز در جبهه های جنوب بر روی نیروهای دشمن انجام داد به طوری که بعد از تیمسار محققی با ۲۷۵۹ ساعت پرواز با هواپیمای فانتوم ، بیشترین پرواز را با این هواپیما داشت.

    یکی از شاهکارهای او و دوستانش عملیاتی بود که در آن کمر نیروی دریایی عراق شکست .

    عملیات مروارید

    در تاریخ هفتم آذر سال ۱۳۵۹ شهید یاسینی به همراه شهیدان بزرگوار عباس دوران، حسین خلتعبری و حسن طالب مهر، در عملیاتی مشترک با نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، توانستند نیروی دریایی عراق را نابود کنند. در این عملیات بزرگ، شهید یاسینی به تنهایی ۸ سورتی پرواز داشت.

    علیرضا یاسینی در سال ۵۲ ازدواج کرد که ثمره آن سه فرزند پسر و یک دختر بود.

    ۱۵ دی ماه ۱۳۷۳، روز پرواز یاسینی است. پروازی که این بار نه تنها که با جمعی از دوستان دیرینش انجام شد و روح بلند او را در آسمان ها جاودانه کرد.

    مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای در مراسم این شهید بزرگوار در وصف او فرمودند: «فقدان بزرگی بود؛ نه فقط برای شما برای من هم این طور بود. ولی خب چاره ای نیست باید تحمل کرد. شهید یاسینی مردی مومن بود، پرتلاش بود، صادق بود، صمیمی بود و خود همین ها موجب شده بود که به ایشان امیدوار باشم. در این حوادث سخت است که جوهر ما آشکار می شود و نیروها و توانایی های درونی ما آشکار می شود...»

    «من به شهید یاسینی خیلی امیدوار بودم. همین حالا به ایشان (سرتیپ بقایی فرمانده سابق نیروی هوایی ارتش) می گفتم خیلی به این جوان امید داشتم برای آینده، ولی حالا خداوند متعال این جوری مقدر کرده بود، چاره ای نیست باید تحمل کرد و این تقدیرات الهی است.»

    در بخشی از وصیت نامه شهید یاسینی می خوانیم :

    «من یک خلبان هستم. سال ها از بیت المال برایم هزینه کرده اند تا به اینجا رسیده ام. حال وظیفه دارم که دینم را ادا کنم. مگر نه این که همواره آرزو کرده ایم که ای کاش در واقعه عاشورا می بودیم و فرزند زهرا(س) را یاری می کردیم؟
    اکنون زمان آن فرا رسیده و همگان مکلفیم که برای لحظه ای روح خدا را تنها نگذاریم. بنابراین از من انتظار نداشته باشید که بیش از این در کنارتان باشم.
    به یقین اجر شما نیز که به تربیت فرزندان و امور خانه همت می گمارید و زمینه را برای حضور بیشتر ما در صحنه فراهم می کنید نزد خدا محفوظ خواهد بود.»


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، اطلاعات عمومی ، شهدا
    برچسب‌ها: نوژه , پایگاه هوایی , شکاری , خلبان


    تاريخ : ۱۳۹۵/۱۰/۱۸ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    http://komeil.info/wp-content/uploads/2016/12/photo_2016-12-16_20-53-26.jpg

    تک به ...

    شیشلیک خوران عصر روح الله
    خواهش می کنم به دست های رزمنده خوب دقت کنید .
    سفره!!! و ظرف غذا !!!
    این ها حافظ امنیت این دین و کشور بودند.


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، عکس
    برچسب‌ها: شیشلیک ٬ روح اله ٬ رزمنده ٬ آغا زاده ٬ امنیت


    تاريخ : ۱۳۹۵/۰۹/۲۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    http://komeil.info/wp-content/uploads/2016/12/photo_2016-12-16_15-51-51.jpg

    تک به ...

    از شما چه پنهان حقوق ها آن قدر نجومی بود و بانک ها محدود

    که بچه ها ناچارا اینطوری حقوقها و پول هاشون رو جا به جا می کردند ...


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، دل نوشته ها ، عکس
    برچسب‌ها: حقوق نجومی ٬ بانک ٬ آغا زاده ٬ شیاطین ٬ شهدا


    تاريخ : ۱۳۹۵/۰۹/۲۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    🌴توسل به امان زمان (عج)🌴
    👈به روایت شهید محمد رضا تورجی زاده (قسمت آخر) 🌹

    همه گریه می کردیم یقین داشتم این توسل راه گشا خواهد بود
    دعای توسل تمام شد  و هر کسی در گوشه ای با خودش خلوت کرد بود
    ناگهان از لابه لای درختان صدائی به گوشمان رسید
    سریع بچه ها خودشان را پشت درخت ها و تخته سنگ ها مخفی کردند
    تنها اسلحه موجود را در دستان بی رمق و ناتوان خود گرفتم
    و به سمت محل صدا نشانه گرفتم
    صدائی بلند شد :
    آقای تورجی تیراندازی نکن ،تیراندازی نکن
    صدا آشنا بود
    پرسیدم :شما اونجا چیکار می کنید؟!!
    گفت :ما از بچه های گروهان قبل هستیم
    آقای برهانی ما رو از تپه پایین فرستاد
    چند نفر دیگه هم اونجا هستند
    در میان آنها یک نفر بود که مسیر را می دانست
    به همراه آنها راه افتادیم ،به درختان میوه رسیدیم ،از آنجا هم عبور کردیم
    تا پس از چند ساعت به نیروهای خودمان رسیدیم
    امام زمان (عج)ما را نجات داده بود .
    مرا با دیگر مجروحان به بیمارستان منتقل کردند.


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
    برچسب‌ها: 8 سال , خاطرات , دلنوشته ها , دفاع مقدس


    تاريخ : ۱۳۹۵/۰۶/۱۱ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    🌴 بی قرار 🌴

    عملیات بدر بود و گردانش خط شکن .
    با امداد الهی و همت و شجاعت بچه ها و با فرماندهی او خط را شکستند .
    مجروح شد و او را به عقب انتقال دادند
    در اورژانس پاسگاه 3 زخم هایش رو بستند .
    گفت : یه قایق منو برسونه خط .
    یکی از دوستانش بهش گفت :#غلامرضا شرایط خط خوب نیست و تو هم حالت ،بهتره نری خط .فکر می کنم بری خط شهید بشی .
    آقاخانی با جدیت اما بسیار شاد گفت : اگه تو فکر می کنی من یقین دارم ،می خوام کنار بچه ها باشم .
    سوار قایق شد و با بدن مجروح رفت خط .
    تیر تو سرش خورد و به یقینش رسید .

    🌹شادی روح شهید غلامرضا #آقاخانی فرمانده گردان حضرت موسی ابن جعفر ع صلوات


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
    برچسب‌ها: 8 سال , خاطرات , دلنوشته ها , دفاع مقدس


    تاريخ : ۱۳۹۵/۰۶/۱۱ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    🌴🌴  خواب شهادت  🌴🌴

    می گفت : من خواب دیدم در گردان حضرت موسی ابن جعفر شهید می شم .
    بهش گفتند : دستوره باید بری گردان یونس (ع)
    دیگه اصراری نکرد و رفت .
    شب عملیات سوار قایق بود که بین راه قایقشون خراب شد و ناچار برگشتند عقب.
    قرار شد با اولین گردان عازم عملیات بشند.
    اولین گردان ،گردان حضرت موسی ابن جعفر (ع)بود
    پرویز مرادی شد نیروی گردان و رفت و دیگه برنگشت .
    🌹شادی روحش صلوات یادت نره .


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
    برچسب‌ها: 8 سال , خاطرات , دلنوشته ها , دفاع مقدس


    تاريخ : ۱۳۹۵/۰۶/۱۱ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    🌴  چشم بصیرت  🌴

    با صدای بلند صداش کردم .جواب نداد .دوبار صداش زدم جلو اومد گفت :چیه ؟!چه خبره این قدر داد می زنی ؟!!!
    گفتم : آقای نجفی عینکت !عینکتم باید استتار کنی .
    نور (#منور) تو عینکت بیفته کل عملیات هواست .
    گفت : چشم استتار می کنم .
    با خنده پرسیدم : خوب بنده خدا شیشه عینکت رو استتار کنی چطوری می خوای ببینی؟!!
    با خنده گفت : چشم بصیرت .
    ما که چشم بصیرت داریم ..


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات
    برچسب‌ها: 8 سال , خاطرات , دلنوشته ها , دفاع مقدس


    تاريخ : ۱۳۹۵/۰۶/۱۱ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    🌴 افراط در عبادت 🌴

    شب از نیمه گذشته بود ،حاج حسین خرازی برای سرکشی به گردان آمده بود .اغلب بچه ها در خواب و تعدادی هم در اطراف چادر ها مشغول عبادت بودند.

    صدای مناجات اکبر پیرجمالی توجه ایشان را جلب کرد .نزدیک رفت ،او در قبری که حفر کرده بود،عبادت می کرد و گریه امانش نمی داد.

    حاج حسین رو به من کرد و گفت :این در قبر چه می کند ؟
    گفتم :از مسئولین دسته است و از بچه های بسیار خوب گردان.
    گفت :سلمانی مواظب باشید بچه ها در عبادت هم افراط نکنند.


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
    برچسب‌ها: عبادت , خاطرات , دلنوشته ها , دفاع مقدس


    تاريخ : ۱۳۹۵/۰۶/۱۱ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    http://komeil.info/wp-content/uploads/2016/04/defa-moghadas2.jpg

    موسیقی فیلم محمد رسول الله

    ردیف

    موضوع

    پخش کلیپ اجرا

    حجم
    (KB)

    زمان
    1 آهنگ 1   378 0:03:02
    2 آهنگ 2   578 0:04:39
    3 آهنگ 3   321 0:02:34
    4 آهنگ 4   443 0:03:34
    5 آهنگ 5   275 0:02:12
    6 آهنگ 6   401 0:03:13
    7 آهنگ 7   329 0:02:38
    8 آهنگ 8   306 0:02:27
    9 آهنگ 9   522 0:04:12
    10 آهنگ 10   448 0:03:36
    11 آهنگ 11   455 0:03:40
    12 آهنگ 12   314 0:02:30

    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شنیدنیها ، دانلود آهنگ
    برچسب‌ها: موسیقی , فیلم , محمد رسول الله , دانلود


    تاريخ : ۱۳۹۵/۰۲/۰۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    http://komeil.info/wp-content/uploads/2016/04/defa-moghadas2.jpg 

    موسیقی فیلم از کرخه تا راین

    ردیف

    موضوع

    پخش کلیپ اجرا

    حجم
    (KB)

    زمان
    1 آهنگ 1   1,217 0:05:10
    2 آهنگ 2   1,600 0:06:48
    3 آهنگ 3   182 0:00:45
    4 آهنگ 4   618 0:02:37
    5 آهنگ 5   256 0:01:04
    6 آهنگ 6   228 0:00:57
    7 آهنگ 7   780 0:03:18
    8 آهنگ 8   199 0:00:50
    9 آهنگ 9   609 0:02:35
    10 آهنگ 10   361 0:01:31
    11 آهنگ 11   580 0:02:27
    12 آهنگ 12   288 0:01:12
    13 آهنگ 13   1,002 0:04:15
    14 آهنگ 14   725 0:03:04
    15 آهنگ 15   512 0:02:10
    16 آهنگ 16   197 0:00:49
    17 آهنگ 17   331 0:01:23
    18 آهنگ 18   649 0:02:45
    19 آهنگ 19   1,007 0:04:17
    20 آهنگ 20   551 0:02:20
    21 آهنگ 21   293 0:01:14
    22 آهنگ 22   303 0:01:16
    23 آهنگ 23   195 0:00:49
    24 آهنگ 24   299 0:01:15
    25 آهنگ 25   289 0:01:13

    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شنیدنیها ، دانلود آهنگ
    برچسب‌ها: موسیقی , فیلم , از کرخه تا راین , روايتگري


    تاريخ : ۱۳۹۵/۰۲/۰۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    http://komeil.info/wp-content/uploads/2016/04/defa-moghadas2.jpg 

    موسیقی فیلم آژانس شیشه ای

    ردیف

    موضوع

    پخش کلیپ اجرا

    حجم
    (KB)

    زمان
    1 آهنگ 1   979 0:04:10
    2 آهنگ 2   580 0:02:28
    3 آهنگ 3   609 0:02:35
    4 آهنگ 4   386 0:01:38
    5 آهنگ 5   514 0:02:11
    6 آهنگ 6   1,642 0:07:00
    7 آهنگ 7   1,423 0:06:04
    8 آهنگ 8   736 0:03:08
    9 آهنگ 9   516 0:02:11
    10 آهنگ 10   414 0:01:45
    11 آهنگ 11   1,421 0:06:03
    12 آهنگ 12   1,218 0:05:11
    13 آهنگ 13   1,363 0:05:48
    14 آهنگ 14   1,407 0:06:00
    15 آهنگ 15   820 0:03:29
    16 آهنگ 16   1,135 0:04:50
    17 آهنگ 17   358 0:01:31
    18 آهنگ 18   804 0:03:25
    19 آهنگ 19   610 0:02:36

    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شنیدنیها ، دانلود آهنگ
    برچسب‌ها: موسیقی , فیلم , آژانس شیشه ای , دفاع مقدس


    تاريخ : ۱۳۹۵/۰۲/۰۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    http://komeil.info/wp-content/uploads/2016/04/defa-moghadas2.jpg 

    موسیقی متن های دفاع مقدس

    (با پس زمینه صدای رزمندگان و صدای تیر و تفنگ)

    ردیف

    موضوع

    پخش کلیپ اجرا

    حجم
    (KB)

    زمان
    1 موسیقی زمینه دفاع مقدس _1   2,121 0:05:09
    2 موسیقی زمینه دفاع مقدس _2   2,509 0:06:06
    3 سفر به چذابه_1 /موسیقی زمینه دفاع مقدس   844 0:02:02
    4 سفر به چذابه_2 / موسیقی زمینه دفاع مقدس   1,478 0:03:35
    5 بوی پیراهن یوسف / موسیقی زمینه دفاع مقدس   1,243 0:03:01
    6 از کرخه تا راین / موسیقی زمینه دفاع مقدس   2,094 0:05:06
    7 روبان قرمز _1 / موسیقی زمینه دفاع مقدس   1,284 0:03:07
    8 روبان قرمز _2 / موسیقی زمینه دفاع مقدس   484 0:01:10

    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شنیدنیها ، دانلود آهنگ ، دانلود مداحی
    برچسب‌ها: موسیقی , متن فیلم , دفاع مقدس , آهنگ


    تاريخ : ۱۳۹۵/۰۲/۰۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    http://komeil.info/wp-content/uploads/2016/04/defa-moghadas2.jpg

    موسیقی متن فیلم های دفاع مقدس

    ردیف

    موضوع

    پخش کلیپ اجرا

    حجم
    (KB)

    زمان
    1 سیمرغ/تیتراژپایانی فیلم (جدید)   1,393 0:02:58
    2 سیمرغ/تیتراژ کامل فیلم   1,698 0:02:36
    3 سیمرغ   152 0:01:17
    4 بوی پیراهن یوسف، قسمت اول   211 0:01:47
    5 بوی پیراهن یوسف، قسمت دوم   338 0:02:52
    6 خاک سرخ، قسمت اول   275 0:02:03
    7 خاک سرخ، قسمت دوم   632 0:05:23
    8 خداحافظ رفیق، قسمت اول   530 0:02:14
    9 خداحافظ رفیق، قسمت دوم   755 0:03:12
    10 اخراجی ها   922 0:00:58
    11 یاد باد آن روزگاران ، یاد باد   557 0:02:21
    12 دست های خالی   309 0:01:18
    13 جبهه   1.08 0:02:22
    14 اُفق   241 0:02:02
    15 اگر آن گل من زدر آید    زغروب وطن سحر آید   209 0:01:44

    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شنیدنیها ، دانلود آهنگ
    برچسب‌ها: موسیقی , متن فیلم , دفاع مقدس , آهنگ


    تاريخ : ۱۳۹۵/۰۲/۰۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    http://komeil.info/wp-content/uploads/2016/04/defa-moghadas2.jpg

    ردیف

    موضوع

    پخش اجرا

    حجم
    (KB)

    زمان
    1 کاروان شهید...   2,905 0:05:33
    2 کجایید ای شهیدان خدایی...   6,786 0:14:29
    3 مادر برام قصه بگو   826 0:06:39
    4 خرمشهر ای شهر دلیران   743 0:05:58
    5 سمفونی خرمشهر   963 0:08:12
    6 ای بسیج ای سرفرازان افتخار میهنید   503 0:04:01
    7 شهادتت مبارک ای ...   825 0:06:38
    8 شهیدم من به کام خود رسیدم من   943 0:07:37
    9 آرزومندان به پا خیزید   1.242 0:13:38
    10 ای فروغ ایزدی   333 0:03:35
    11 ای دشت شهیدان کرب و بلا خوزستان   972 0:10:38
    12 قافله سالار   1.435 0:15:44
    13 ای کاش در دل ذره ای شور و نوا بود   649 0:07:04
    14 جاده و اسب محیاست بیا تا برویم   667 0:07:17
    15 شب است و سکوت است و ماه است و من   943 0:10:19
    16 از خون پاک لاله رویان هویزه   1.327 0:14:33
    17 ای برادر که در سنگری   1.492 0:16:23
    18 به پا ایا دلاوران به سوی جبهه شد روان سپاه مهدی   782 0:08:33
    19 ز غم پر کرده ساقی جانم امشب   712 0:07:46
    20 ای مهدی صاحب زمان آماده ایم آمماده ایم   1.053 0:08:30
    21 مارش عملیات   522 0:04:24
    22 ای لشگر صاحب زمان  آماده باش آماده باش   806 0:06:50
    23 ای لشگر حسینی، تا کربلا رسیدن، یک یاحسین دیگر   377 0:03:10
    24 کربلا کربلا   ما داریم می آییم   430 0:03:38
    25 رو به سوی کعبه ی دل ها کنید   828 0:07:01
    26 چنگ دل آهنگ دل کش می زند   477 0:04:01
    27 ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته   321 0:02:41
    28 یاران چه غریبانه   رفتند و از این خانه   1.453 0:12:21
    29 ای که می دارید فرمان خمینی را مطاع   788 0:06:41
    30 شهید علمدار   830 0:07:02
    31 ذوق و شوق نینوا کرده دلم   1.789 0:15:13
    32 سرزمین نینوا یادش بخیر   605 0:05:07
    33 ای جان نثاران، حسین یارتان   252 0:02:06
    34 امری نما روح خدا، ما بفرمانیم   528 0:04:28
    35 سوی دیار عاشقان رو به خدا می رویم   800 0:06:47
    36 شیر مردان خدا کرب و بلا در انتظار است   480 0:04:03
    37 بر پا مردان خدا، همّت کنید   688 0:05:49
    38 کاروان الهی بر پا    تازه شد نهضت عاشورا   838 0:07:06
    39 سرباز سرافرازم من   سر بر کف و جانبازم من   557 0:04:42
    40 بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت   421 0:03:33
    41 ای کاروان که می روی شکسته دل به کربلا   930 0:07:53
    42 لاله ی خونین من ای تازه جوانم  شهید   1.007 0:08:33
    43 ای از سفر برگشتگان، کو شهیدان ما   645 0:05:27
    44 سبکبالان خرامیدند و رفتند   383 0:03:13
    45 وای خداوندا منم حیران غمینم (سبک دشتی)   593 0:05:01
    46 ای به امید کسان خفته زخود یاد آرید   666 0:02:49
    47 حمله ور شد ارتش خلق ایران   684 0:04:04
    48 ممد نبودی ببینی   638 0:02:43
    49 از خون جوانان وطن لاله دمیده   472 0:01:57

    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شنیدنیها ، دانلود آهنگ ، دانلود مداحی
    برچسب‌ها: سرود , دانلود , دفاع مقدس , نوا


    تاريخ : ۱۳۹۵/۰۲/۰۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

     

    یکی از جنگنده‌های پرقدرت و مخوف نیروی هوایی که در این نمایشگاه در معرض دید عموم قرار دارد ، جنگنده شکاری - رهگیر اف 14 تامکت است.

    نمایشگاه نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در رمپ کاسپین فرودگاه بین المللی مهرآباد در حال برگزاری است و جنگنده‌های این نیرو به همراه هواپیماهای ترابری سنگین و سبک و بالگردهای نهاجا نیز در آن برای عموم به نمایش در آمده اند.

    قرارگاه كميل  گزارشی جامع را در چند قسمت از این نمایشگاه برای شما کاربران گرامی قرار می‌دهد :

    یکی از جنگنده‌های پرقدرت و مخوف نیروی هوایی که در این نمایشگاه در معرض دید عموم قرار دارد ، جنگنده شکاری - رهگیر اف 14 تامکت است.

     
    http://komeil.info/wp-content/uploads/2015/09/0001.jpg

     
    این هواپیمای می تواند 6 موشک راداری با قابلیت هدایت پذیری را حمل کرده و همزمان با 24 هدف هوایی درگیر شود.موشک های رادارای که روی این جنگنده نصب می شوند می توانند هواپیماهای دشمن را از فاصله بیش از 100 کیلومتری مورد هدف قرار دهند.

     
    http://komeil.info/wp-content/uploads/2015/09/00031.jpg


    هواپیمای رهگیر اف 14 دارای دو موتور توربوفن است که سرعت آن را به 2485 کیلومتر بر ساعت می رساند و نرخ اوج گیری این هواپیما 229 متر بر ثانیه است.بیشینه وزن برخاستن این جنگنده با سلاح 33 تن است و می تواند در محدوده حدود 1000 کیلومتری عملیات انجام دهد.

    http://komeil.info/wp-content/uploads/2015/09/0002.jpg

    این جنگنده مخوف به عنوان کابوس نیروی هوایی دشمن شناخته می شود چرا که با کمک سیستم راداری قدرتمندی که دارد می تواند از فاصله بیش از 300 کیلومتری هواپیماهای دشمن را شناسایی کرده و با کمک موشک هایی هدایت شونده آن ها را نابود کند.

    جنگنده اف 14 به طور گسترده در 8 سال دفاع مقدس بکار گرفته شد و در مورد آن به خلبانان عراقی گفته شده بود که با توجه به شکست ناپذیر بودن این جنگنده از درگیری با آن خودداری شود.تام کوپر محقق نبردهای هوایی جنگ ایران و عراق معتقد است که اف-۱۴های ایرانی در طول جنگ دست کم ۱۶۰ هواپیما و هلیکوپتر عراقی را سرنگون کرده‌اند که از این میان ۵۸ فروند میگ-۲۳، ۳۳ فروند داسو میراژ اف-۱، ۲۳ فروند میگ-۲۱، نه فروند میگ-۲۵، دو فروند میگ-۲۷، ۲۳ فروند سوخو-۱۷، پنج فروند بمب‌افکن توپولوف-۲۲، یک فروند میراژ ۵، یک فروند بمب‌افکن بی-۶دی، یک فروند بالگرد سوپر فریو و یک فروند بالگرد میل-۲۴ و در بقیه هم نوع هواپیما مشخص نیست.

    اما نکته اساسی در مورد این جنگنده استراتژیک این است که نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی با پرسنل متخصص و توانایی هایی که دارد کار تعمیرات اساسی آن را به صورت کاملا بومی انجام می دهد و این کار باتوجه به اینکه قطعات جنگنده اف 14 به طور محدود تولید شده اند بسیار ارزشمند و حائز اهمیت است.

    همچنین یکی از مهمترین رکوردهای ثبت شده با این جنگنده توسط خلبانان جان بر کف نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به ثبت رسیده که این خلبانان بی همتا توانستند با شلیک یک موشک 3 فروند هواپیمای متخاصم عراقی را نابود کنند.

    گفتنی است در حال حاضر تنها نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران این جنگنده منحصر بفرد را در اختیار دارد.

    مشخصات عمومي در ادامه مطلب

     


    موضوعات مرتبط: نظامی ، 8 سال دفاع مقدس ، آموزش
    برچسب‌ها: هواپیما , فروش هواپیما , هواپیما نظامی , هواپیما اف

    ادامه مطلب

    تاريخ : ۱۳۹۴/۰۷/۰۱ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

     

     شهریور تداعی کننده اولین روز جنگ تحمیلی در سال 59 است، هر چند از دو ماه پیش تحریکات همسایه غربی علیه ایران آغاز شده بود.

    سال 1358 صدام حسین و حزب بعث قدرت حاکم در کشور عراق بوده و جاه طلبی‌های مرد اول سیاسی این کشور تصرف بخشی از خاک ایران بود.

    در سال‌های اولیه بعد از انقلاب شکوهمند، ایران با چالش‌های زیاد سیاسی روبه‌رو بوده و همین بر جسارت صدام برای سوء استفاده از این موقعیت ایجاده شده می‌افزود. هر چند توان نیروی‌های هر دو کشور در سال 59 تقریبا برابر بود، اما کارشناسان و صاحب نظران عراقی بر این باور بودند که ترک خدمت و یا برکناری بعضی از فرماندهان و خلبانان نیروی هوایی ایران، خروج مستشاران نظامی آمریکا، ضعف نگهداری، عدم تامین قطعات هواپیماها و حوادثی سیاسی که در پایگاه‌های هوایی ایران مانند پایگاه تبریز و همدان رخ داده و به برکناری و یا حتی اعدام برخی نظامیان انجامیده بود، به شدت توان نیروی هوایی ایران را کاهش داده است.

    به  نظر مستشاران عراقی تمام 79 فروند هواپیماهای پیشرفته اف 14 ایران پیش از آغاز جنگ غیر عملیاتی بوده و تنها نیمی از هواپیماهای اف 4 و اف 5 ایران می‌توانستند در جنگ علیه این کشور مشارکت داشته باشند.

    فرمانده‌هان نظامی عراق با الگوبرداری از حمله شش روزه اسرائیل به اعراب که به شکست سنگین ائتلاف اعراب منجر شد، در صدد بودند که با حمله گسترده به پایگاه‌های هوایی ایران در روز اول جنگ، تقریبا نیروی هوایی ایران را غیر عملیاتی کرده تا نیروی زمینی این کشور با نفوذ به ایران به اهداف پلید خود دست یابند.

    تهاجم غیر رسمی عراق

    صدام حسین سال 58 به عنوان رییس جمهور زمام حکومت عراق را بر دست گرفته و از همان روزهای نخستین به دنبال بهانه‌ای برای لغو قرارداد 1975 الجزیره با ایران بود که خطوط رسمی مرزهای این دو کشور را مشخص می‌کرد.

    از ابتدای سال 59 لشگرهای عراق به سمت مرزهای ایران انتقال یافته و این کشور در شرایط تهاجم نظامی قرار گرفت.

    روزنامه کیهان در شماره‌های 10982 و 10985 اردیبهشت 59 از حمله یک فروند هلی‌کوپتر عراقی به یکی از پاسگاه‌های مرزی ایران و همچنین حمله نیروی زمینی این کشور به شهر پاوه خبر داد که به شکست مهاجمان منجر شد.

    چند روز بعد هواپیماهای عراقی به چند پاسگاه مرزی در استان ایلام حمله کردند.

    با توجه به تحرکات وسیع عراق، پایگاه‌های هوایی تبریز، دزفول و همدان در آماده‌باش قرار گرفته و ماموریت گشت‌زنی از مرزهای ایران با کشور عراق به هواپیماهای اف 5 پایگاه هوایی دزفول محول شد که در همین ماموریت‌ها یک هواپیمای اف 5 ایران در خاک کشور مورد تهاجم قرار گرفته و سقوط کرد و خلبان آن به شهادت رسید.

    گزارشات روزانه از گشت‌زنی‌ها حاکی از استقرار گسترده تانک‌ها و نفربرها عراقی در مرز این کشور با ایران حکایت داشت و حملات پراکنده عراقی‌ها در تیر و مرداد سال 59 روز به روز شدت گرفت. روزنامه کیهان روز دو شهریور با انتشار اطلاعیه ستاد عملیات مشترک ارتش ایران از حمله هوایی عراق به سه استان کردستان، ایلام و کرمانشاه خبر داد.

    15 شهریور اوج درگیری بین دو کشور پیش از آغاز رسمی جنگ تحمیلی بود که هواپیماهای عراقی به ایران حمله کرده و 48 ساعت نیز نبرد بی‌امان بین یگان‌های ارتش دو کشور صورت گرفته بود. (کیهان 3 شهریور 1359)

    روزنامه کیهان در تیتر دوم خود در روز 18 شهریور 1359 از نبرد شدید فانتوم های ایرانی با میگ های عراقی خبر داده بود که به سقوط یک هواپیمای میگ عراقی و فرار سایر هواپیمای این کشور شده بود.

    31 شهریور آغاز رسمی جنگ

    ساعت 14 روز 31 شهریور سال 1359 هواپیماهای عراقی با تهاجم گسترده به خاک ایران، مناطق مهم نظامی و اقتصادی را مورد حمله قرار دادند. استراتژی زمین گیر کردن نیروی هوایی ایران در راس اهداف تهاجم عراق بوده و جنگنده‌های عراقی در این روز تقریبا به تمام پایگاه‌های هوایی مهم ایران حمله کردند.

    انتخاب ساعت 14 برای حمله به دلیل تغییر شفیت کارکنان نیروی هوایی و پدافند بوده تا فرصت دفاعی ایران به حداقل رسد. با وجود این غافلگیری، میزان خسارات به ایران در روز اول جنگ بسیار کمتر از تصور عراقی‌ها بوده و در واقع نیروی هوایی عراق به رغم داشتن هواپیماهای نظامی روز دنیا، به دلیل نداشتن تجربه لازم خلبانان و ترس و وحشت رو در رویی با نیروهای نظامی ایران دستاورد خاصی را به دست نیاورند.

    حملات روز اول جنگ به کدام نقاط کشور بود

    هواپیماهای عراقی روز 31 شهریور ماه 15 شهر ایران را مورد هدف قرار دادند که این شهرها عبارت بودند از تهران، تبریز، آبادان، همدان، دزفول، امیدیه، بوشهر، کرمانشاه، اصفهان، ارومیه، دهلران، ایلام، اهواز، مریوان و مهران که تقریبا تمامی پایگاه های هوایی و مناطق نظامی، مسکونی و صنعتی را شامل می‌شود.

    آمار خسارات وارده شده به ایران در روز اول جنگ در کتاب نبردهای نیروی هوایی مربوط به مرکز مطالعات راهبردی نهاجا به شرح زیر آمده است:

    تهران: حمله به پایگاه اول شکاری و فرودگاه مهرآباد که به متلاشی شدن یک هواپیمای سی – 130 و یک بوینگ سوخت رسان 707 منجر شد و به هفت هواپیمای دیگر خسارت جزیی وارد شد. در کمترین زمان ممکن هواپیماهای نظامی و ترابری این پایگاه برای مصونیت از حمله مجدد هواپیماهای عراقی به شهرهای کرمان، اصفهان، شیراز و مشهد انتقال یافتند.

    همچنین کارخانه ایران خودرو و شهرک مسکونی آپادانا نیز در این روز بمباران شد که تنها به یک کامیون خسارت کلی وارد شد.

    تبریز: فرودگاه، پالایشگاه، ایستگاه رادار، پایگاه هوایی و نیروگاه برق اهداف هواپیماهای عراقی در تبریز بودند. به نیروگاه برق تبریز خسارتی وارد نشده و بمب‌های ریخته شده به پالایشگاه تبریز نیز عمل نکردند. حمله به فرودگاه و پایگاه هوایی تبریز خسارت جزیی به باند فرودگاه وارد شده و منجر به شکسته شدن شیشه‌های ساختمان‌های اطراف شد. به رادار تبریز واقع در سردرود نیز خسارتی وارد نشده ولی بر اثر اصابت بمب در این سردرود یک نفر به شهادت و چند نفر مجروح شده بود.

    همدان: حمله به پایگاه هوایی این شهر و ایستگاه رادار سوباشی خسارات بسیار جزیی به باند فرودگاه همدان را به همراه داشت.

    دزفول: در حمله هواپیماهای عراقی به پایگاه هوایی دزفول تنها 4 تانکر سوخت رسان به آتش کشانده شد. اما سروان خلبان شیخ حسنی که برای بازدید از خسارت به باند فرودگاه رفته بود، در حمله مجدد هواپیماهای عراقی به همراه یک سرباز به شهادت رسید.

    بوشهر: در حمله هوایی عراقی‌ها به پایگاه‌های هوایی و دریایی بوشهر تنها خسارت جزیی به باند فرودگاه این شهر وارد شده که به سرعت جبران شده و باند تعمیر شد.

    اصفهان: یک هواپیمای عراقی با انداختن بمب‌های خود در منطقه‌ای بیابانی به سرعت اقدام به فرار کرد تا با اسکرامبل و خطر تعقیب هواپیماهای اف 14 این شهر در امان باشد. هدف اعلام شده در اصفهان بمباران کارخانه و خانه‌های سازمانی ذوب آهن بود.

    پایگاه هوایی امیدیه، پایگاه هوانیروز کرمانشاه، لشگر 64 ارومیه واقع در قوشچی نیز مورد تهاجم هواپیماهای عراقی گرفته بودند که به خود مراکز نظامی صدمه‌ای وارد نشده و بمب‌ها در اطراف این مناطق رها شده بودند.

    ایستگاه رادار دهلران، ایستگاه شناسایی نیروی هوایی واقع در ایلام و مناطقی از شهرهای اهواز، مهران و مریوان نیز مورد تهاجم هواپیماهای عراقی قرار گرفتند که گزارشی مبنی بر خسارات کلی به این شهرها اعلام نشد.

    در حمله به آبادان نیز قسمت‌های مختلف از این شهر از جمله تلمبه خانه شرکت ملی نفت و چند اسکله دچار حریق می‌شوند که در کمتر از دو ساعت توسط ماموران آتش نشانی آتش برافروخته خاموش می‌شود.

    در مجموع حمله هواپیماهای عراقی در روز اول جنگ و در غافلگیری نیروهای نظامی ایران، خسارت بسیار جزیی به تاسیسات و مناطق نظامی ایران و مسکونی را به همراه داشت.

    کمتر از 24 ساعت از حمله رسمی عراق به ایران، نیروی هوایی ایران در عملیات کمان 99 با 140 هواپیمای اهداف نظامی ارتش عراق فرودگاه‌ها و آشیانه‌های نظامی ارتش عراق در مناطق کرکوک، موصل، رشید، حبانیه، ناصریه، شعیبیه، کوت و المثنی را مورد هدف قرار دادند و خسارات سنگینی را به ارتش عراق وارد کردند.

    افزایش توان پایگاه دوم شکاری شهید فکوری تبریز/ 1250 عملیات برون مرزی از تبریز

    فرمانده پایگاه دوم شکاری شهید فکوری تبریز به نقش این پایگاه در عملیات کمان گفت: در این عملیات 140 هواپیمای از کشورمان که پایگاه دوم شکاری در این عملیات نقش عمده‌ای داشت اهداف نظامی عراق را مورد هدف قرار دادند.

    امیر حمید واحدی‌ با بیان اینکه پایگاه دوم شکاری شهید فکوری 30 شهید خلبان تقدیم دفاع مقدس کرده است، گفت: 130 نفر مجموع شهدای پایگاه شهید فکوری در دفاع مقدس است.

    فرمانده پایگاه دوم شکاری شهید فکوری یادآور شد: فرماندهان بزرگی  همچون شهید فکوری در این پایگاه بودند و ماموریت‌های بزرگی انجام دادند و در حال حاضر نیز این پایگاه وظیفه حفاظت از سر ایران و بخش‌هایی از کردستان را بر عهده دارد و آمادگی ما بسیار بهتر از گذشته است.

    وی ادامه داد: امیدواریم جنگی پیش نیاید اما در صورتی که جنگی پیش بیاید با تمام توان با دشمن مقابله خواهیم کرد.

    فرمانده پایگاه دوم شکاری شهید فکوری خاطرنشان کرد: برنامه‌های توسعه‌ای خوبی در این پایگاه انجام شده و در حال حاضر قدرت دفاعی بالایی داریم که هر گونه تجاوزی را دفع خواهیم کرد.

    وی به فرماندهان برجسته این پایگاه در دوران دفاع مقدس اشاره کرد و افزود: در کنار امیر شهید فکوری برادران دل‌حامد از خلبانان برجسته تبریز و کشور که در زمان رژیم شاه از کشور خارج شده بودند پس از حمله رژیم بعثی به کشور بازگشته و در راه دفاع از کشور شهید شدند.

    امیر واحدی با تاکید بر نقش رسانه‌ها در انعکاس توان دفاعی کشور و نیروهای مسلح گفت: به لحاظ مسائل امنیتی برخی مسائل قابل ذکر نیست اما توان خوبی در حراست از مرزهای کیان اسلامی داریم.

    وی با اشاره به تعداد ماموریت‌های پایگاه دوم شکاری شهید فکوری در دفاع مقدس گفت: 11 هزار ماموریت انجام شد که شامل پروازهای مختلف بوده که هزار و 250 ماموریت‌های برون مرزی بوده است.

    فرمانده پایگاه دوم شکاری شهید فکوری تبریز گفت: یادواره شهید فکوری همزمان با سالگرد شهادت این امیر در تبریز برگزار می‌شود.


    موضوعات مرتبط: نظامی ، 8 سال دفاع مقدس
    برچسب‌ها: جنگنده , تهاجم , صدام , 8 سال


    تاريخ : ۱۳۹۳/۰۷/۰۱ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

     

    تجاوز سراسري ارتش رژيم بعثي عراق از زمين، هوا و دريا به خاك مقدس جمهوري اسلامي ايران در 31 شهريور سال 1359 حادثه بسيار مهم و بزرگي است كه بررسي ابعاد آن براي نسل حاضر و آينده تاريخ بسي حائز اهميت مي‌باشد.
    هفته دفاع مقدس فرصتي را فراهم كرد كه با فرمانده لشكر21 حمزه سيدالشهدا (ع) آذربايجان به يك گفتگويي اختصاصي بنشينيم تا به گوشه‌هايي از دلايل و انگيزه‌هاي شروع جنگ از سوي صدام حسين و همچنين پي آمدهاي آن بپردازيم.
    اميرسرتيپ ميرحبيب مير بيرنگ ازجمله تكاوراني است كه بمدت 5 سال در عملياتهاي نامنظم و چريكي از خاك كردستان دفاع نموده و در منطقه عملياتي غرب كشور نيز 82 ماموريت برون مرزي و دهها ماموريت پدافندي را در پرونده خود ثبت كرده است.
    * انگيزه‌ها وعلل و اهداف صدام حسين از لغو يك جانبه قرار داد 1975 الجزيره و تجاوز به خاك ايران چه بود.
    - بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، صدام حسين با احساس خطر از ناحيه قيام شيعيان عراق با ترساندن ديگر كشورهاي منطقه از نفوذ انقلاب اسلامي شرايط منطقه را براي ايجاد ضربه‌اي نظامي به ايران آماده كرد و در فاصله كوتاهي با برقراري توازن در روابط خارجي از رقابت شرق و غرب در جهت افزايش توان نظامي خود سود برد و سر انجام با روحيه توسعه طلبي كه داشت و سوداي رهبري جهان عرب را در دل مي‌پروراند با جلب رضايت امريكا و اذنابش جهت ايفاي نقش ژاندارمي منطقه به جاي شاه مخلوع و همچنين سرنگوني نظام جمهوري اسلامي جنگ تمام عياري را بر عليه انقلاب اسلامي نوپاي ايران آغاز كرد.
    رژيم صدام با چشم طمعي كه به خاك خوزستان داشت در هر زماني كه اختلافاتش با دولت ايران تشديد مي‌شد. موضوع عربي بودن استان خوزستان را مطرح مي‌كرد. در اين مقطع نيز به تغيير اساسي در نقشه‌ها مبادرت كرد و نقشه‌اي به نام "خارطه الاحواز" ارايه نمود كه به موجب آن بخشي از خاك ايران را شامل 26 شهر مي‌شد به صورت يك منطقه مستقل به نام "احواز" جزيي از خاك عراق معرفي نمود و اين نقشه را به تصويب كنگره معلمان عرب رسانيده و قرار شد كه اين نقشه در مدارس عربي نيز آموزش داده شود.
    از ديگر انگيزه‌هاي رژيم عراق در حمله ناجوانمردانه به ايران حاكميت مطلق بر اروند رود بود. صدام حسين در سخنان خود در جلسه فوق‌العاده مجلس ملي عراق در 17 سپتامبر 1980(1359 ه.ش) گفت من در برابر شما اعلام مي‌كنم كه موافقتنامه حقوقي شط العرب بايد به وضع قبل از مارس 1975 برگردد.
    و با گستاخي هر چه تمام حاكميت مطلق بر آن را مطرح مي‌نمايد ولي چون عهد نامه مرزي 1975 را با آن مغاير مي‌بيند، لغو يك طرفه آن را اعلام مي‌كند تا بر سر راه تجاوز وحشيانه او مانعي وجود نداشته باشد.
    همچنين استرداد جزاير سه گانه ابوموسي و تنب بزرگ و تنب كوچك از اهداف ديگر صدام در تعرض به ايران اسلامي بود در حاليكه اين ادعا هيچگونه مبناي تاريخي و حقوقي نداشته زيرا جزاير سه گانه مذكور جزو مجمع الجزاير ايران بوده است. مدت كوتاهي اين جزاير تحت اشغال دولت استعماري انگليس قرار داشت ولي با خروج دولت انگليس در سال 1971 حاكميت مجدد ايران بر آنها تثبيت شد.
    * بعد از پيروزي انقلاب اسلامي دشمنان انقلاب بر اين باور بودند كه ارتش ايران در رويارويي با مشكلات نظامي كارايي لازم را ندارد و اين ضعف را نقطه اميد صدام براي حمله به ايران و پيروزي سه روزه مبدل كرده بودند، شما اوضاع نظامي ايران را در آن موقع چگونه تجزيه و تحليل مي‌كنيد؟
    - بديهي است با توجه به شرايط پيش آمده پس از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي، دشمنان ايران اسلامي به ويژه استكبار جهاني به سركردگي آمريكا و ايادي داخلي آنان جهت نيل به نيات پليد خود خواستار اوضاع نظامي آشفته و ضعيف و ناپايدار براي ايران بودند و در اين راستا به كمك عناصر نفوذي و خود فروخته اين طرح را دنبال مي‌كردند و از سويي ساختار ارتش به گونه‌اي بود كه با آن ساختار نمي‌توانست در خدمت اهداف انقلاب اسلامي قرار گيرد. و همچنين اقدامات مشكوك دولت بازرگان در كاهش نيروهاي ارتش و لغو قرار دادهاي نظامي از قبيل لغو قرارداد خريد شش فروند زير دريايي از آلمان و لغو قرار دادهاي نظامي آمريكا وكاهش مدت خدمت سربازي از 24 ماه به 12 ماه و همچنين اعزام پايوران ارتش به محل سكونت و زادگاهشان و شعار انحلال ارتش از سوي گروهك‌هاي وابسته و منافقين و ناآگاهان از جمله مسائلي بود كه در تضعيف و تزلزل ارتش دخيل بودند و اين موارد از چشم دشمنان پنهان نبود و چهره نامطلوبي از وضعيت نظامي و دفاعي ايران را ترسيم مي‌كرد.
    اگر چه در كنار ارتش، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شكل گرفت اما اين سازمان جديد التاسيس نيز مشغول درگيريهاي داخلي كردستان، خوزستان، سيستان و بلوچستان و تركمن صحرا و آذربايجان گرديده و دشمن احساس مي‌كرد از نظر نظامي با توجه به شرايط موجود به هدف خود نزديك مي‌شود. در همين اثنا حضرت امام خميني (ره) ضمن تاكيد بر حفظ انسجام ارتش و حمايت كامل از آن، شعارهاي نابخردانه گروهكها و عناصر خود فروخته به ظاهر انقلابي را در نطفه خفه كرد و نيروهاي ارتش به سرعت و با اتكاء به نيروهاي مومن ارتش اقدام به بازسازي و سازماندهي يگانها و تجهيزات خود نمود و دشمن كه فكر نمي‌كرد با شروع تجاوز با اين سرعت ارتش بتواند مقابل متجاوز بايستد روز دوم تجاوز دشمن با حيرت مشاهده نمود 140 فروند هواپيماي جنگنده در پاسخ به تجاوز صدام اهدافي را در داخل خاك عراق بمباران كردند و بلافاصله ارتش شروع به اقدامات باز آفريني و دفاعي كرد و به كمك نيروهاي سپاه پاسداران و نيروهاي مردمي، حركت مغرورانه ارتش تا بن دندان مسلح صدام را كند و زمين گير و منهدم و پشيمان نمود و پس از سلسله عملياتهاي آفندي ارتش و سپاه و بسيج تغيير نگرش و باورهاي جهاني نسبت به توانمندي نظامي ايران صورت گرفت.
    * دليل عمده عملياتهاي برون مرزي جمهوري اسلامي ايران چه بود و آيا سلسله عملياتهاي برون مرزي مسئوليت ادامه جنگ را متوجه ايران نمي‌كرد؟
    مهمترين دلايل عمليات برون مرزي رزمندگان اسلام عبارتند از: الف) انهدام ماشين جنگي دشمن و سلب فرصت سازماندهي مجدد آن ب) وادار كردن مجامع بين‌المللي به تصميمي عادلانه و شناسايي آغاز گر جنگ ج) تثبيت مواضع دفاعي رزمندگان اسلام به طوري كه ترسيم حوزه اطمينان بعد از فتح خرمشهر براي ما فراهم شد و از نظر قواعد و فنون نظامي بسيار بديهي است كه ما بايد با استفاده از وضعيت هندسه اقتدار يا تثبيت را كامل مي‌كرديم، تا با قبول آتش بس دشمن نتواند مجددا مواضع ما را مورد حمله قرار دهد پس اين حق طبيعي ما بود كه با عمليات برون مرزي شعاع اقتدار دفاعي را بيش‌تر نماييم.
    و در مورد مسئوليت ادامه جنگ بايد اذعان كرد كه جمهوري اسلامي ايران كه مورد تجاوز عراق قرار گرفت حق دفاع مشروع از نظرحقوق بين الملل براي او محفوظ بود و دفاع مشروع شامل هم دفاع و هم رفع تجاوز مي‌شود ما درفتح خرمشهر دفع تجاوز كرديم و در عملياتهاي برون مرزي به دنبال رفع تجاوز بوديم اين مسئله علاوه بر تطبيق با موازين بين‌المللي مطابق با شرع مقدس اسلام مي‌باشد. چنان كه خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايند: "قاتلوهم حتي لا تكون فتنه" بكشيد آنان را تا فتنه خاموش شود. بنابراين، اين تصميم ما براي رفع تجاوز شرعي و حقوقي و عقلاني بوده است.
    * ارتش عراق براي نخستين بار در چه تاريخي و در چه منطقه‌اي سلاح‌هاي ضد بشري شيميايي و ميكروبي را عليه رزمندگان اسلام بكار برد و ادامه آن در چه مناطقي صورت گرفت و عكس العمل محافل حقوقي و بين‌المللي در اين موارد چه بود و منابع تامين‌كننده سلاح‌هاي شيميايي عراق چه كشورهايي بودند؟
    - ارتش بعث عراق براي نخستين بار اين سلاح را در 23 ديماه 1359 در منطقه عمومي ميمك عليه رزمندگان ما استفاده كرد تا ميزان كار برد آن مورد آزمايش قرار دهد و همچنين عكس العمل محافل حقوقي و بين‌المللي را محك بزند و نه تنها با مخالفت جدي و حتي واكنش ظاهري قدرت‌هاي بزرگ مواجه نشد بلكه از جهاتي پنهاني مورد حمايت و تجهيز اين سلاح قرار گرفت و سپس با جسارت بيشتري درمنطقه عملياتي خيبر درجزاير مجنون و همچنين در عمليات والفجر هشت در شبه جزيره فاو استفاده نمود و سكوت معني‌دار و بي‌توجهي مجامع جهاني به ويژه شوراي امنيت سازمان ملل متحد موجب شد كه صدام در استفاده از اين سلاح مخرب و خانمانسوز 252 بار عليه رزمندگان اسلام و مردم بي‌پناه غير نظامي استفاده نمايد و اگرچه دلايل زيادي دال بر ارسال تسليحات و تجهيزات شيميايي از سوي كشورهايي نظير شوروي سابق، امريكا، يوگسلاوي سابق بلژيك، چين، اسپانيا، ايتاليا، شيلي، به كشور عراق موجود است اما به طور عمده دو كشور آلمان و انگلستان منابع تامين‌كننده تسليحات شيميايي عراق بوده‌اند.
    * وحدت و انسجام ارتش و سپاه چه تاثيري در پيروزيهاي رزمندگان اسلام داشته است؟
    - امام راحل به عنوان فرمانده كل قوا به وحدت همه جانبه بين ارتش و سپاه اهتمام ويژه‌اي داشتند و بدون ترديد يكي از عوامل مهم افزايش توان دفاعي را در سايه وحدت ارتش و سپاه جستجو مي‌كردند، تا آن جا كه اختلاف ارتش و سپاه را از اهداف آمريكا مي‌دانستند.
    تشكيل قرارگاه‌هاي مشترك ارتش و سپاه و سازماندهي يگانهاي تلفيقي ضمن ايجاد نشاط و شادابي در يگانهاي نيروي مسلح باعث تحكيم وحدت و يكپارچگي و در نهايت خلق عملياتهاي غرور آفريني مانند ثامن الائمه، طريق القدس، فتح المبين، بيت المقدس شد و ماشين جنگي صدام بدين واسطه و بياري خداوند منهدم گرديد و اوضاع سياسي منطقه و جهان نيز به نفع ايران اسلامي برگشت و زبوني و پشيماني و خفت و خواري به اردوي دشمن مغرور نفوذ كرد و از آن به بعد همه جهانخواران درصدد نجات صدام از باتلاقي كه با دست خود ايجاد كرده بودند بر آمدند.
    * تهيه و تنظيم: تبريز - خبرنگار روزنامه جمهوري اسلامي- اسماعيل هدايتي
    * با تشكر از هماهنگي‌هاي روابط عمومي لشكر 21 حمزه سيدالشهدا آذربايجان
    * امام خميني در نقش فرمانده كل قوا، به وحدت همه جانبه بين ارتش و سپاه اهتمام ويژه‌اي داشتند و بدون ترديد يكي از عوامل مهم افزايش توان دفاعي رادر سايه وحدت ارتش و سپاه جستجو مي‌كردند، تا آنجا كه اختلاف ارتش و سپاه را از اهداف آمريكا مي‌دانستند
    * با ان كه دلايل كافي مبني بر ارسال تسليحات شيميايي از جانب كشورهاي مختلف به عراق در دست مي‌باشد، لكن به طور عمده دو كشور آلمان و انگلستان منابع تامين‌كننده تسليحات شيميايي عراق بوده‌اند
    * رژيم بعثي 252 بار از سلاح شيميايي عليه رزمندگان و مردم بي‌پناه نظامي استفاده كرد و اين جنايت را با سكوت و بي‌توجهي مجامع جهاني به ويژه شوراي امنيت سازمان ملل متحد مرتكب مي‌شد


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، جنایات جنگی
    برچسب‌ها: جنایت , عراق , ایران , دفاع مقدس


    تاريخ : ۱۳۹۳/۰۳/۰۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    بعد از لبخند های دولت گرامی به آمریکایی ها و رفتن زیر بار توافقنامه ژنو (ترکمنچای) و توهین های بی سابقه به مسئولین کشور و تحریم های جدید و امر و نهی های فراوان، ماری هارف معاون سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در بیانیه ای خواستار آزادی فوری فتنه گرها شد. ضمن اینکه همین حرف نشون میده این فتنه گر ها از کجا خط می گرفتند، در این مطلب خواسته های بعدی آمریکایی ها از ایران رو بیان می کنیم :

    بعد از پذیرش آزادی فتنه گران از سوی دولت ایران بخاطر شادی روح توافقنامه ژنو، آمریکایی ها طی بیانیه ای خواستار شهرک سازی اسرائیلی ها در ایران شدند.

    پس از پذیرش شهرک سازی اسرائیلی ها در ایران بخاطر آرامش روح توافقنامه ژنو، آمریکایی ها خواستار اعزام سلاح و نیرو از سوی ایران برای کمک به جنایتکاران و تروریست های سوریه شدند.

    بعد از اعزام نیرو و سلاح برای جنایتکاران سوریه بخاطر روح پرفتوح توافقنامه ژنو، آمریکایی ها خواستار انحصاری کردن صنعت نفت ایران شدند.

    پس از پذیرش انحصاری کردن صنعت نفت ایران بخاطر روح طیبه توافقنامه ژنو، آمریکایی ها بار دیگر خواستار اجرای قانون کاپیتولاسیون (همونکه اگه یه سگ آمریکایی پای ناموست رو گاز بگیره نتونی بهش بگی چخه) در ایران شدند.

    بعد از پذیرش قانون کاپیتولاسیون از سوی دولت ایران بخاطر غافلگیری روح توافقنامه ژنو، آمریکایی ها خواستار آزادی جزیره کیش برای همجنس بازها شدند.

    پس از پذیرش آزادی جزیره کیش برای همجنس بازها بخاطر آمرزش روح توافقنامه ژنو، آمریکایی ها خواستار تغییر نام ایران به اوسکلیا (برگرفته از اسکل) شدند.

    بعد از پذیرش تغییر نام ایران به اسکلیا بخاطر رسیدن ثواب به روح توافقنامه ژنو، دولت گرامی به آمریکایی ها گفتن: داداش دیگه تحریم ها رو بردار. آمریکایی ها هم گفتن : بابا خیلی رو دارین. ما این همه خدمت کردیم در حق شما بازم عین پررو ها میگین تحریم ها رو بردارین. خجالتم خوب چیزیه.

     پ,ن: از اینکه غرورملی ام لکه دار شده خوشحال نیستم اما از اینکه بعضی ها دارند کم کم به حرف های یک جوجه سیاستمدار می رسند بسی خوشحالم. این داستان ادامه دارد...


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، راههای نفوذ ، نفوذ
    برچسب‌ها: آمريكا , خواسته هاي آمريكا , اسرائيل , توافق نامه


    تاريخ : ۱۳۹۲/۱۱/۲۸ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |



    شناسنامه شهید احمدی روشن شهید هسته ای

    زندگینامه کوتاه:

    مصطفی احمدی روشن (۱۷ شهریور ۱۳۵۸ در همدان - ۲۱ دی ۱۳۹۰ تهران) معاون بازرگانی سایت هسته‌ای نطنز بود که پس از خروج از منزل در ساعت ۸:۳۰ صبح توسط یک موتورسیکلت سوار با چسباندن یک بمب مغناطیسی در خیابان گل نبی تهران (میدان کتابی) ترور شد. او دانش‌آموخته مقطع کارشناسی رشته مهندسی شیمی در سال ۱۳۸۱ از دانشگاه صنعتی شریف بود.



    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، شهدا
    برچسب‌ها: شهدا , احمدي روشن , شهيد احمدي روشن , شناسنامه احمدي روشن


    تاريخ : ۱۳۹۲/۱۱/۱۹ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    اگر جنگ را كاربرد ابزار نظامى براى رسيدن به خواسته‏هاى طرف‏هاى درگير تعريف كنيم ،
    بايد بگوييم كه علت طولانى شدن جنگ ايران و عراق و تداوم هشت ساله‏ى آن،
    عدم رضايت طرف‏هاى درگير و كشورهاى ذى نفع از وضعيت موجود و تلاش براى تغيير وضع موجود
    و رسيدن به وضع مطلوب از راه نظامى بوده است.


    متن كامل در ادامه مطلب


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
    برچسب‌ها: هشت سال دفاع مقدس , جنگ تحميلي , هشت سال جنگ , جنگ طولاني

    ادامه مطلب

    تاريخ : ۱۳۹۲/۱۱/۱۹ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
    تاريخ : ۱۳۹۲/۱۱/۱۵ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
    http://www.681.ir/wp-content/uploads/2013/11/1356986397_ghorub-karbala.jpg

    تصوير از www.681.ir



    اقدام سايبري بر عليه گوگل

    قابل توجه وبلاگ نويسان ارزشي

    با توجه به اينكه گوگل براي خراب كردن وجه عذاداري مسلمانان

    از تصاوير منزجر كننده خاصي مثل

    قمه زني و زنجير و ... استفاد مي كند ، بر آن شديم

    از ارزشي نويسهاي گرانقدر

    دعوت كنيم براي تغير اين وضعيت و اعمال تصاوير واقعي به گوگل

    اقدام نمائيم .

    دوستاني كه تمايل به همكاري در اين زمينه را دارند

    در قسمت نظرات اعلام آمادگي فرمايند .

    بعد از رسيدن به حد نصاب حداقل 100 وبلاگ ارزشي ،

    برنامه ريزي براي اين كار صورت گرفته و هدف و برنامه تك به تك

    به دوستان اعلام مي گردد .

    براي ديدن اين مطلب كلمه  ashura  را در گوگل سرچ نمائيد .

    پايگاه اينترنتي كميل



    موضوعات مرتبط: انتظار ، 8 سال دفاع مقدس
    برچسب‌ها: ashura , عاشورا , عذاداري , محرم


    تاريخ : ۱۳۹۲/۱۱/۰۸ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


    http://gigpars.com/upload/rk6o_267918_609.jpg

    هشدار سرلشکر جعفری به وزیر خارجه آمریکا:

    شما هرگز قدرت درک دامنه های تهاجمی جمهوری اسلامی ایران را نخواهید داشت.

    You will never understand the aggressive power range of the

    Islamic Republic of Iran

    فرمانده کل سپاه پاسداران به هنگام بازدید از توانمندی های دانشگاه امام حسین (ع)

    در واکنش به تهدیدات اخیر جان کری مبنی براحتمال استفاده از گزینه های نظامی گفت:

    آقای کری؛ این را بدانید نبرد مستقیم با آمریکا قوی ترین رؤیای مردان مؤمن و انقلابی

    در سراسر جهان است

    و شما هرگز قدرت درک دامنه های تهاجمی جمهوری اسلامی ایران را نخواهید داشت.



    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، اخبار
    برچسب‌ها: سرلشكر جعفري , خبر , آمريكا , جنگ با آمريكا


    تاريخ : ۱۳۹۲/۱۱/۰۸ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    هیچ ادعایی و قضاوتی در بین نیست.  فقط مینویسم 

    واقعیات زندگی کسانی که بی ادعا سینه سپر کردند و زخم خوردند

    و در اوج تنهایی به آسمان پر میکشند

    (چی فکر میکردیم چی شد )


    انگار همین دیروز بود که با چند تا از دوستان کنارش نشسته بودیم و

    از خاطرات آن روزها میگفتیم نوبت به او رسید

      با تمام دردیکه داشتحرف که می زند ،

    گویی وقایع آن روزها را پیش چشمت مجسم می کند.

    از جوانمردی در سالهای پایمردی می گوید ...

    می خندد و اشک می ریزد برای من و دیگریارانش که پیمان استواری با هم بسته بودیم.

    می گفت :  حالا که باید غزل خداحافظی رو بخونم ،

    اومدین سراغم . مجلس انسی است اشک اختیارش با ما نیست 

    وداعی با همان چشمان اشکبار


    جمعه شب بود که بعلت درد و مشکل همیشگی دو روزی بود که بستری شده بودم

    حدودساعت ده ونیم شب از منگی دارو خلاص شدم و

    چشم وا کردم دیدم اردشیر یکی از دوستانم جلوی در ایستاده و گریان گفت او هم رفت ...کی؟

    ... محمد رضا ،

    اومدم دنبالت بریم فردا دفن میشه...

    با هم راه افتادیم تمام طول راه در سکوت اشک میریختیم و اشک 

    یادگارش یک فرزند دختر معلول ذهنی و یک خانه آجری و اتاقی که محل زندگی او همسر و دخترش بود ...

    بدون هیچ وسیله اضافی که مهربانی و محبت او در آن موج میزد ...

    یادت بخیر بزرگ مرد



    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، دل نوشته ها
    برچسب‌ها: جانباز , جانبازان , شهدا , شهيد


    تاريخ : ۱۳۹۲/۱۰/۲۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |



        قهرمانان ما                  و              قهرماناي بعضيا

    http://axgig.com/images/55952192118451853583.jpg




    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، شهدا
    برچسب‌ها: شهدا , شهيد , يعقوبي , كميل


    تاريخ : ۱۳۹۲/۱۰/۲۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    دل تنگ شدم !

     دل تنگ اون روزهايي ارزش افراد به كثرت تقوا و اشك بود ،

    اون روزهايي كه باطن آدم ها مطرح بود نه ظاهرشون !

    ياد برو بچه هاي جنگ بخير!

    ياد ابراهيم  همت ، ابراهيم هادي  و محمود شهبازي ها ! ياد شب هاي عمليات !


    يادش بخير اون زيارت عاشورا ها ! يادش بخير اون شب هاي دوكوهه !

    حسينيه حاج همت ، قبرهاي گردان تخريب !

    ياد غروب هاي شلمچه اون بيت معروفش :

    بانواي كاروان           بار بنديد همرهان

    اين قافله عزم          كرب بلا دارد

    خلاصه ! اين ها حرف دل يه دلشكسته بود كه برات گفتم !

     داشت برام از اون زمونه و آدم هاش تعريف ميكرد كه يهو حالش خراب شد

    دوباره سرفه و خون ! دوباره اكسيژن ! ديگه اونم اثري نداشت !

    ماسك رو از روي صورتش برداشت !

    رفت تا وضو بگيره ! دو ركعت نماز عشق به نيابت از تموم شهدا !

    "الله اكبر"

    تاسلام نماز  رو داد ! رو زمين افتادش ! سر شو رو زانوم  گرفتم!

     آروم گفت : نذاريد خون شهدا پايمال بشه !

    پدر اون خونه رفت سفر...

    رفت ديدار حضرت دوست...

    يادش بخير....


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
    برچسب‌ها: خاطره از شهيد , محمد يعقوبي , ابراهيم هادي , شهدا


    تاريخ : ۱۳۹۲/۱۰/۲۲ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    " کانال کمیل و پروانه ی تنها "

    عصر بود که حجم آتش کم شد ، با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم.
    آنچه می دیدم باور نکردنی بود .
    از محل کانال فقط دود بلند می شد و مرتب صدای انفجار می آمد .
    اما من هنوز امید داشتم . با خودم گفتم:
    ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده ، نزدیک غروب شد.
    من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم .
    احساس کردم از دور چیزی پیداست
     و در حال حرکت است.با دقت بیشتری نگاه کردم . کاملاً مشخص بود،سه نفر در  حال دویدن
    به سمت ما بودند ودرمسیر مرتب زمین می خوردند و بلند می شدند
    و زخمی و خسته به سمت ما می آمدند .
    معلوم بود از کانال می آیند.فریاد زدم و بچه ها را صدا کردم .
    به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید.بالاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند  و  پرسیدم : از کجا می آیید.
    حال حرف زدن نداشتند. یکی از آنها خواست . سریع قمقمه رو به او دادم.
    دیگر دیگری هم از شدت ضعف وگرسنگی بدنش می لرزید .
    وسومی بدنش غرق به خون بود.
    وقتی سرحال آمدند گفتند : از بچه های کمیل هستند.
    با اضطراب پرسیدم: پس بقیه بچه ها چی شدن ؟
    در حالی که یکی از آنها سرش را به سختی بالا می آورد گفت:
    فکر نمی کنم کسی غیراز ما زنده باشد .
    هول شده بودم . دوباره وبا تعجب پرسیدم : این پنج روز چه جوری مقاومت کردید ؟
     با همان بی رمقی اش جواب داد زیر جنازه ها مخفی شده بودیم اما یکی بود که این پنج روز کانال رو
    سر پا نگه داشته بود.
    عجب آدمی بود!  یک طرف آر پی جی می زد و یک طرف تیربار شلیک می کرد.
    یکی از اون سه نفر پرید توی حرفش و گفت: همه شهدا رو ته کانال هم می چید .
    آذوقه و آب رو پخش می کرد ، به مجروح ها می رسید . اصلاً این پسر خستگی نداشت.
    گفتم :مگر فرمانده هاي دوتا گردان شهید نشدن ، پس از کی داری حرف می زنید ؟
    گفت:یه جوونی بود که نمی شناختیمش ، موهایش این جوری بود ... ،
     لباسش اون جوری و چفیه... . داشت روح از بدنم جدا می شد.
    سرم داغ شده بود . آب دهانم را قورت دادم . اینها همه مشخصه های ابراهیم بود.
    با نگرانی نشستم و دستانش را گرفتم و گفتم : آقا ابراهیم الان کجاست ؟
    گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش می ریخت زنده بود و به ما گفت :
    تا می تونید سریع بلند بشید و تا کانال رو زیر و رو نکردند فرار کنید.
    یکی ازاون سه نفر هم گفت : من دیدم که زدنش . با همون انفجار اول افتاد روی زمین.
    این گفته ها آخرین اخباری بود که از کانال کمیل داشتیم
    و ابراهیم تا به حال حتی جنازه ای هم ازش پیدا نشده ، همیشه دوست داشت گمنام شهید شود.

    چند سال بعداز عملیات تفحص شهدا، محمودوند از بچه های تفحص
    که خود نیز  به درجه رفیع شهادت رسید نقل می کند:
    یک روز در حین جستجو، در کانال کمیل
     شهیدی پیدا شد که دروسایل همراه او دفترچه یادداشتی قرار داشت
    که بعد از گذشت  سالها هنوز قابل خواندن بود، درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود:
    "امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم ،
     آب و غذا را جیره بندی کردیم ،
    شهدا انتهای کانال کنارهم قرار قرار دارند، دیگر شهدا  تشنه نیستند .
    فدای لب  تشنه ات پسر فاطمه (س)"


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، شهدا ، درباره کمیل
    برچسب‌ها: خاطره از شهيد , ابراهيم هادي , شهدا , شهيد


    تاريخ : ۱۳۹۲/۱۰/۲۲ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    ابراهيم هادي اسوه ي شجاعت ، رشادت مروت ، ديانت و صاحب مدال شهادت است

    دلم گرفت و آمدم بعد از مدتها برايت بنويسم اي ابراهيم .....

     همه از من سراغ صاحب خانه ام را مي گيرند .

    مي پرسند اين ابراهيم شما كجاست ؟ مي گويم : نمي دانم

    مي پرسند نشاني از او داري؟ مي گويم :نه

    اما مي گويم كه اينها نشاني نمي خواهند فقط منتظرند كه صدايشان كنيد، همين و بس .

    راست گفتم ؟؟؟

    مي پرسند از او چه مي داني كه مهمان خانه اش شدي؟

    و من مي گويم نامت را در جايي ديدم و از تو خواندم

    از تو خواندن همانا و دنبالت گشتن همانا .

    مي پرسند چرا هميشه از خدا خواست كه گمنام بماند ؟

    شايد اين باشد پاسخت كه گمنامي صفت ياران خداست.

    صدايت مي زنم ، مي دانم مهمان نوازي

    اما كمي با من حرف بزن !!!

    كمي صداي اين بنده ي خطاكار را بشنو ،

    واسطه اي شو بين من و بين پروردگار

    در سراي بي  نور دلم ،

    تو نوري از عشق به خدا را در وجودم دوباره روشن كردي

    يادت هست چه چيزهايي به تو گفتم ...

    يادت هست خواسته هاي مرا ؟

    اذان تو در ميدان نبرد لرزاند دلهايي را نه دل خودي بلكه دل بيگانه را ، درست است ؟

    پس منتظريم يك اذان هم در گوش ما بگو

    شايد دلمان بلزرد و ديگر منتظر لرزش هاي بعدي نباشد كاش مي شد ..

     از تو كه مي خوانم گاه دلم مي گيرد و اشك بر رخ مي نشانم ....

    با اين دل ويران شده نجوا مي كنم كه اي دل تا كي خودت را به دست احساست مي سپري ؟

    تا كي نفس، بايد تو را كشان كشان ببرد ؟

    تا كجا مي خواهي پيش روي؟ فقط ادعايت مي شود ؟؟؟

    چه زيباست داستان زندگيت كه به يادگار نهادي

    اگر زيبا باشي زيبا خواهي ماند

    تو خوب زيستي و حال زيبايي ات براي همگان جلوه مي كند

    دريايي كه در آن گام نهادي پر بود از صيادان، اما تو فقط خورشيد را مي ديدي و پيش مي رفتي

    اگر در دام اسيرهم مي شدي خود را رها مي كردي

    كه باز پيش بروي .چه دستاني را كه نگرفتي و سوي روشنايي نبردي

    چه وجودهايي را كه از تور صيادان رها نكردي و به دل دريا نسپردي

    چه زيبا رفتي به سويش اي اسوه ي شجاعت و ايثار

    گاه كه دلم مي گيرد با خود مي گويم آيا نگاهي هم به ما مي كني  ؟؟؟

    شايد عجيب بود براي خيلي ها و جاي سوال كه چرا از ميان همه خوبان درگاه مقرب خدا

    من خانه تو را برگزيدم ؟ چرا مهمان خانه تو شدم ؟

    چرا برايت مي نويسم و از خود مي گويم ؟

    براي خودم هم عجيب بود اما مي داني چرا ؟.......




    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، شهدا
    برچسب‌ها: ابراهيم هادي , شهيد , جانباز , جبهه


    تاريخ : ۱۳۹۲/۱۰/۱۱ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
    تاريخ : ۱۳۹۲/۱۰/۰۹ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
    آرمان ها شکست ناپذیرند !

    ننگ حرمت شکنی از پیشانی فتنه گرانی که حرمت عاشورا را شکستند

    پاک شدنی نیست حتی اگر شناسنامه دوم بگیرند . . .

    مردم ایران مانند سیل خروشانی با صلابت جواب این حرمت شکنی را

    به فتنه گران و حامیان فتنه دادند

    و نشان دادند که آرمان های انقلاب اسلامی شکست ناپذیرند . . .

    نهم دی ماه روز اعلان برائت و بیزاری دیگری است از طرف ملت ایران ،

    نسبت به فتنه گران جهان یعنی آمریکا و اسرائیل بوده است و خواهد بود . . .

    ما ملت ایران اجازه نخواهیم داد

    " عاشورایی دیگر تکرار شود " و فریاد می زنیم " ما اهل کوفه نیستیم ، علی تنها بماند"

    این شعار را ما با عمل های مان نشان دادیم

    که هرگز فرزندانمان در کتابهایشان نخواهند خواند که " سید علی را تنها گذاشتند " . . .

    بزرگترین تحلیلگران سیاسی جهان حماسه 9 دی را حماسه ای کم نظیر

    در تاریخ ایران می دانند که همه را به تکاپو واداشته است . . .

    مردم وقتى احساس می كنند دشمن در مقابل نظام اسلامى ایستاده است،

    مى‌آیند توى میدان. این حركتِ ایمانى است،

    این حركتِ قلبى است؛ این چیزى است كه انگیزه‌ى خدائى در آن وجود دارد؛

    دست قدرت خداست، دست اراده‌ى الهى است؛

    این چیزها دست من و امثال من نیست؛ دلها دست خداست.

    اراده‌ها مقهور اراده‌ى پروردگار است.

    " امام خامنه ای(حفظه الله) "


    ما تا آخر ایستاده ایم . . .




    موضوعات مرتبط: حضرت آیت اله خامنه ای ، 8 سال دفاع مقدس
    برچسب‌ها: سیاسی , 9 دی , نه دی , اجتماعی


    تاريخ : ۱۳۹۲/۱۰/۰۹ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |





    موضوعات مرتبط: نظامی ، 8 سال دفاع مقدس ، نفوذ
    برچسب‌ها: آمريكا , اسرائيل , جمهوري , اسلامي


    تاريخ : ۱۳۹۲/۱۰/۰۹ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    امروز پس از8 سال، تا دندان مسلح هستیم و جا داریم و موقعیت. . . .

    نشود که مغلوب تزویرها شویم که هستند کسانیکه ولایت مدار شده اند بواسطه ای که امروز سکه رایج، ولایت مداری شده است و اینرا باید از برکات دولت اسلامی بدانیم. . . .

    این روزها گفتمانی در مقابل گفتمان محمود احمدی نژاد قرار گرفته و ما به کدامین گفتمان نزدیک خواهیم بود و شاخص های آن چیست . . .

    نشود مانند آن سردارانی که به کمک مختار نرفتند، بگویید ما مختار را نشناختیم و تزویر را می شناسیم که دیدید عاقبتشان را. . . .

    نه احمدی نژاد مختار زمانه ماست و نه روحانی فرشته نجات مملکت . . .

    شنیدید شرمن چه گفت . . .
    "تنها تعهدی که ما در این توافق داده ایم این است که تحریم جدیدی در ارتباط با پرونده هسته ای وضع نکنیم! کنگره می‌تواند در رابطه با موضوعات دیگر غیر از هسته‌ای، ایران را تحریم کند."

    حرف آخر اینکه ببینیم شاخص های گفتمانی رهبری عزیز انقلاب چیست و در این خصوص، محمود احمدی نژاد و دولت روحانی و مجلس سنگ محک خوبی است. . . .



    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، نفوذ
    برچسب‌ها: سیاسی , اخبار احمدی نژاد , حسن روحانی , روحانی


    تاريخ : ۱۳۹۲/۱۰/۰۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


    اوایل انقلاب بود و مهدی باکری شهردار ارومیه ؛ در گرگ و میش سحر،

    برای خرید نان از خانه خارج شد.

    چشمش به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛

    دید امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است.

    نزدیکتر رفت، او رفتگر همیشگی محله نبود . کنجکاو شد ،

    سلام داد و دید رفتگر امروز ، آقا مهدی است.

    او از دوستان شهید باکری بود.
     


    آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی ؟

     آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت.

    او ادامه داد، آقا مهدی شما شهرداری اینجا چیکار میکنی ؟

    رفتگر همیشگی چرا نیست ؟ شما رو چه به این کارا ؟

    جارو رو بدین به من ، شما آخه چرا ؟

    خیلی تلاش کرد تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشید .

    زن رفتگر محله ، مریض شده بود ؛ بهش مرخصی نمی دادن می گفتن اگه شما بری ،

    نفر جایگزین نداریم ؛

    رفته بود پیش شهردار ، آقا مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش .
     
    اشک تو چشماش حلقه زد . هر چی اصرار کرد ، آقا مهدی جارو رو بهش نداد ؛

    ازش خواهش کرد که هرچه سریعتر بره تا دیگران متوجه نشن ،

    رفتگر امروز محله ، شهردار ارومیه است.
     
    آقا مهدی ، پدر بچه های پرورشگاه شهرم بود .

    همیشه بهشون سر میزد ؛ نزدیکای عید ، کلی کادو میخرید میاورد براشون.

    خیلی دوستش داشتن ، وقتی شهید شد ، یه شهر یتیم شدن.

    مهدي جان ، تو رفتي و محمد و محمد ها ماندند

    مهدي جان ، به خداوندي خدا فقط يه آرزو دارم ، اي كاش شهادت نصيب من هم ميشد .

    من ماندم و كوله باري از گناهان سنگين كه از سنگيني اين كوله بار ، كمر كج كردم .

    مهدي جان ، تو فك ميكني من به آرزوم ميرسم ؟

    آقا مهدي ، فقط يه كلمه دارم كه بهت بگم

    شرمندم

    محمد


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، شهدا
    برچسب‌ها: شهادت , شهيد , شهيدان , شهدا


    تاريخ : ۱۳۹۲/۰۹/۲۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    شرح ماموریت یک تکاور گمنام ...


    با سلام

    بدلیل مسائل امنیتی و حضورم در ارتش از بیان نام عذر می خواهم

    راستی بیان خاطرات انسان را سر زنده می کند . بنده در زمان خدتمتم در یکی از تیپ های نیروی های ویژه ماموریتی جهت شناسایی و انهدام مخازن سوخت نیروهای دشمن بعثی که سوخت مورد نیاز قوای زرهی دشمن را تامین می کرد. به من و تیم من محول شد با رعایت اصول حفاظتی و انتخاب بهترین و زبده ترین نیروها و بررسی نقشه منطقه مورد نظر طرح ریزی عملیات را شروع کردیم


    متن كامل در ادامه مطلب

    موضوعات مرتبط: نظامی ، 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي
    برچسب‌ها: شهيد , جانباز , جبهه , تكاور

    ادامه مطلب

    تاريخ : ۱۳۹۲/۰۷/۱۹ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، شهدا
    برچسب‌ها: شهيد , جانباز , جبهه , جهاد


    تاريخ : ۱۳۹۲/۰۷/۱۸ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    طرف رو تو پوست خر قایم کردن از کوه و جنگل ردش کردن

     

     قاچاقی رسوندنش ترکیه ٬

     

    از اونجا رفته ۶ ماه کمپ پناهجوها

     

     ۳بار پلیس دستگیرش کرده

     

    باز فرار کرده آخر خودشو رسونده انگلیس

     

     هنوز دو ماه نشده میره برنامه بفرمایید شام میگه :

     

     تنها آرزوم اینه كه برگردم ایران !!!


    ( خودتي )


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، خاطرات ، راههای نفوذ ، متفرقه ، شهدا
    برچسب‌ها: شهيد , جانباز , جبهه , جهاد


    تاريخ : ۱۳۹۲/۰۷/۱۸ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
     
    بدحجاب بی‌دین نیست ولی فردی است که یکی از دستورات مهم خدا را نادیده گرفته!

    بدحجاب به دلخواه خود یک قسمتی از دین خدا را در زندگی خود تعطیل کرده است!

    اما یادمان نره که گناه بدحجاب مثل گناه دروغگویان یا… نیست

    بلکه گناهش بزرگ‌تر است

    چرا که بدحجاب هم خود گناه می‌کند هم زمینه گناه‌کاری دیگران را مهیا کرده است.

    آثار رعایت نکردن حجاب:

    ۱- ناخشنودی پروردگار

    ۲- مورد توجه افراد غافل و خطاکار واقع شدن

    ۳- امیدوار نمودن شیطان

    ۴- تضعیف اراده در اثر اطاعت از هوای نفس

    ۵- به خطر انداختن خود و دیگران

    ۶- از بین‌بردن سلامت معنوی

    ۷- سردشدن روابط و به خطرافتادن نظام خانواده

    ۸- افزایش تنش و نگرانی

    ۹- تضعیف قوهٔ فرهنگی و اقتصادی جامعه

    ۱۰- کم‌کردن ارزش و حرمت زن

    ۱۱- مجری نقشه‌های بد‌اندیشان و شیادان قرار گرفتن

    ۱۲- مشارکت در جرم و خطای دیگران

    ۱۳- دورکردن دیگران از ارزش‌ها

    ۱۴- محرومیت از دعای خیر خوبان

     


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، شهدا ، نفوذ ، مذهبی ، دین
    برچسب‌ها: بدحجاب , بي حجاب , بي حجابي , شهيد


    تاريخ : ۱۳۹۲/۰۷/۱۸ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    http://www.fardanews.com/files/fa/news/1387/9/22/27035_488.jpg


    دوران دفاع مقدس با تمام سختی‌ها برکات و آثار مثبت بزرگی نیز برای کشور داشت که یکی از این آثار و برکات آن واکسینه بودن تقریباً صددرصدی جامعه در برابر بسیاری از تهاجمات فرهنگی بود که این روزها درحال دست و پنجه کردن با آن هستیم. 

    هرچه بود و هر چه شد از خیروشر گذشت تا اینکه گفتمان جدیدی با عنوان روابط آزاد بین دختر و پسر در اوایل دهه 70 در روزنامه‌ها وسریال‌ها به راه افتاد؛ همزمان با این گفتمان جامعه سنتی و مذهبی ما مواجه شد با هجوم هدف‌دار انواع لباس‌های مردانه و بخصوص زنانه‌ای که هیچ گونه سنخیتی با عرف و عقایدمان نداشتند.



    بقيه در ادامه مطلب

    موضوعات مرتبط: روان شناسی ، 8 سال دفاع مقدس ، راههای نفوذ ، نفوذ ، مذهبی ، دین
    برچسب‌ها: كشف حجاب , حجاب , حجاب برتر , لباس

    ادامه مطلب

    تاريخ : ۱۳۹۲/۰۷/۱۵ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


    خداوندا شهادت را قسمتم گردان


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، شهدا
    برچسب‌ها: شهيد , جانباز , جبهه , جهاد


    تاريخ : ۱۳۹۲/۰۷/۰۴ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    باید سلام کرد بر سَرهای سرخ بی کلاه .

    باید سلام کرد بر سینه های سوخته در سنگر ها .

    باید سلام کرد بر پیشانی هایی که بوسه گاه گلوله شده اند .



    خداوندا شهادت را قسمتم گردان


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، شهدا
    برچسب‌ها: شهيد , جانباز , جبهه , جهاد


    تاريخ : ۱۳۹۲/۰۷/۰۴ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    هفت روز از اولین ماه تابستان 1366 می‌گذرد. لحظاتی قبل از آن‌که عقربه‌های ساعت 30/4 دقیقه بعدازظهر را نشان دهد، نقطه‌های سیاهی در آسمان سردشت ظاهر می‌شود.

    هواپیماها غرش می‌کنند و سپس‌ 4 بمب در شهر و 3 بمب دیگر در روستاهای اطراف فرود می‌آید. این یکی از فجیع‌ترین و وحشتناک‌ترین تهاجم شیمیایی بود که سبب کشته و مجروح شدن عده زیادی از هموطنان شد.

    پس از این حادثه ایران سردشت را نخستین شهر قربانی جنگ‌افزارهای شیمیایی در جهان نامید. اما سردشت نخستین مورد استفاده از بمب‌های شیمیایی توسط عراق در طول جنگ تحمیلی نبود، همان‌طور که آخرین آنها هم نبود.

    هزاران نفر بلافاصله بعد از حملات وحشیانه شیمیایی عراق جان سپردند. کسانی هم نجات پیدا کردند و ماندند تا با پوست‌ها و چشم‌های سوخته و تاول زده، خاطره سوختن همنوعانشان را به نسل‌ها منتقل کنند، آنانی که ماندند هنوز از دردهای طولانی و وخیم در عذابند.

    استفاده از سلاح‌های شیمیایی در طول جنگ تحمیلی توسط عراق بیش از یکصد هزار مجروح و شهید در بین نظامیان و مردم بی‌دفاع کشورمان به‌جای گذاشته است. گازهای ارگانوفسفره (عوامل اعصاب، تاول‌زا و گاز خردل) در طول جنگ مکرراً‌ توسط نیروهای رژیم بعثی مورد استفاده قرار گرفت. پس از جنگ جهانی اول این نخستین باری بود که از سلاح‌های شیمیایی به صورت وسیع در جنگ استفاده می‌شود. این موضوع آشکارا مغایر با پروتکل 1925 ژنو بود.

    پیش‌قراولان جنگ شیمیایی

    آمریکایی‌ها اولین کسانی بودند که قبل از جنگ جهانی، سلاح‌های شیمیایی را علیه سرخپوستان به‌کار گرفتند. در جنگ جهانی اول در سال 1915 سلاح شیمیایی از سوی آلمان‌ها به‌کار گرفته شد و سپس دیگر کشورها استفاده از آن را در برنامه جنگی خود گنجاندند.

    انگلیس پس از جنگ جهانی دوم، از ماده فیتوتوکسین علیه استقلال‌طلبان مالایا استفاده کرد. آمریکا در جنگ ویتنام، کامبوج و لائوس مواد شیمیایی و میکروبی را به‌کار برد. سال 1975 ویتنامی‌ها بمب‌های شیمیایی را در کامبوج علیه خمرهای سرخ به‌کار بردند.

    سال 1979 ارتش شوروی سابق برای اشغال افغانستان از سلاح‌های شیمیایی بهره برد تا این‌که بالاخره از سال 1980 تا 1988 (60-1356) و در طول جنگ تحمیلی، رژیم صدام  هر جا که در جنگ به بن‌بست خورد، از بمب‌های شیمیایی استفاده کرد.

    شراکت،‌ تنها برای تولید حشره‌کش!

    عراق در سال 1980 با انتقال مقادیری از عوامل شیمیایی و مواد اولیه مربوط از ذخایر شوروی سابق و همچنین خرید تجهیزات ویژه از کشورهای اروپایی و ایالات متحده به تولید مستقل جنگ‌افزارهای شیمیایی، اقدام کرد.

    در سال 1982 با کمپانی «‌ درای رایخ» آلمان که تأمین‌کننده وسایل فنی شیمیایی است قراردادی منعقد کرد و جهت تولید عوامل اعصاب به خرید مواد شیمیایی از منابع غربی اقدام کرد.

    در واقع کشورهایی که امروز داعیه طرفداری از حقوق بشر و حمایت از نوع انسان در اقصی نقاط عالم را دارند از پیش‌قراولان فروش کارخانجات و مواد اولیه‌ شیمیایی به عراق هستند.

    رسوایی انگلستان و کشف محموله مواد شیمیایی در بندر نرماندی فرانسه یکی از دلایل محکم ایرانیان برای اثبات کمک‌های نامشروع غرب در خلال جنگ به دولت بعث عراق است.

    ماجرا از آنجا شروع می‌شود که یک کشتی عراقی در بندر نرماندی فرانسه توقیف می‌شود، پس از توقیف، 35000 تن دی‌متیل تسنوتات که از بندر لیورپول انگلیس به مقصد کویت برای تحویل به عراق توسط این کشتی حمل می‌شده، توقیف و ضبط شد.

    پس از آن دولت انگلیس در ادعایی مضحک اعلام کرد که این مواد شیمیایی تنها برای تولید حشره‌کش! به عراق ارسال شده است. نمونه دیگر شراکت اروپا در جنایات شیمیایی عراق، نقش شرکت پتروشیمی فیلیپین در بلژیک است که در سال 1983 میلادی، 500 تن ماده اولیه گاز خردل را به عراق فروخت.

    در همان دوره دادستانی در آلمان غربی سابق، دفاتر 12 شرکت این کشور را که متهم به فروش تسلیحات شیمیایی به عراق بودند بازرسی کرد که در جریان این بازرسی‌ها مدارک و شواهد فراوانی به‌دست آمد که این شواهد و مدارک در هزار پرونده مجزا ثبت شده اما کمتر پرونده‌ای از این میان به نتیجه مطلوب رسید.

    فجایع وحشتناک رقم خورد

    عراق بر استفاده از عوامل شیمیایی در جبهه‌های جنگ اکتفا نکرد و بارها در مناطق مسکونی، به‌ویژه در روستاها بمب‌های شیمیایی خود را فرود آورد. بر اساس گزارش‌های رسمی حملات شیمیایی عراق علیه ایران و برخی مناطق کردنشین عراق به بیش از سی بار می‌رسد که مهم‌ترین آنها عبارتند از:

    - استفاده از گاز موستارد یا خردل در سردشت در هفتم تیر ماه سال 1366. این یکی از فجیع‌ترین و وحشیانه‌ترین حملات از نوع شیمیایی بود.
    - بمباران شیمیایی بسیاری از روستاهای اطراف ایران در اسفند 1367
    - شیمیایی ساکنان شهر شلمچه و روستاهای اطراف آن در اسفند 1367.

    این وحشیانه‌ترین مورد استفاده از عوامل شیمیایی بود. بمباران شیمیایی شلمچه وسیع‌ترین مورد استفاده از جنگ‌افزارهای شیمیایی از زمان جنگ جهانی اول تاکنون به‌شمار می‌آید که حداقل 5 هزار نفر از مردم کرد و مسلمان این شهر کشته و 7 هزار تن زخمی شدند و بالاخره بمباران شیمیایی روستاهای اطراف شهرهای سرپل ذهاب، گیلانغرب و اشنویه در خرداد ماه 1367.

    این چهار مورد مهم‌ترین موارد استفاده از عوامل شیمیایی در طول جنگ تحمیلی علیه غیرنظامیان توسط عراق بود.اما در واقع شروع استفاده از بمب‌های شیمیایی توسط عراق در جنگ تحمیلی در اوایل جنگ تحمیلی در منطقه شلمچه بود که از این بمب‌ها به‌طور محدود استفاده شد و برای دومین بار در منطقه میمک تکرار شد.

    عراقی‌ها از آغاز سال 1361 به‌طور پراکنده و علنی از عوامل شیمیایی کشنده استفاده کردند. در سال 1362، عراق به کاربرد جنگ‌افزارهای شیمیایی در پیرانشهر و حوالی پنجوین مبادرت ورزید. ایران حادثه پنجوین را جنایت جنگی نامید و مجروحین جنگ شیمیایی به بیمارستان‌های تهران اعزام شدند.

    از این پس عراق به‌طور مکرر در عملیات‌هایی چون والفجر 2، والفجر 4، خیبر، بدر و بعدها در والفجر 8 و کربلای 5 از شیمیایی استفاده کرد. 27 اسفند 1362 عراق برای اولین بار در تاریخ جنگ‌های دنیا از گاز اعصاب استفاده کرد.

    در اواخر سال 1362 عراق به علت علنی شدن ابعاد گسترده کاربرد این جنگ‌افزارها در جنگ با ایران در مجامع بین‌المللی مجبور به توقف موقتی استفاده از آنها شد. اما استفاده از جنگ‌افزارهای شیمیایی در بعد وسیع توسط عراق از اوایل زمستان 1364 که رزمندگان ایران توانستند شهر فاو را تصرف نمایند، مجدداً آغاز شد. در اوایل سال 1366 عراق بار دیگر از جنگ‌افزارهای شیمیایی به‌طور انبوه در جبهه مرکزی سومار استفاده کرد.

    پس از عملیات والفجر 8 ، نیروهای عراقی به طرز بی‌سابقه‌ای از مواد سمی شیمیایی استفاده کردند. حدود هفت هزار گلوله توپ و خمپاره حاوی مواد سمی علیه مواضع ایران شلیک شد.

    در طول 20 روز هواپیماهای عراق بیش از هزار بمب شیمیایی در صحنه عملیات فرو ریختند و متجاوز از 30 تهاجم شیمیایی علیه هدف‌های غیرنظامی در ایران انجام شد و این به معنای رقم خوردن فجایعی در سردشت و حلبچه بود که با فجایعی همچون بمباران اتمی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی ژاپن به‌ دست آمریکا قابل مقایسه است.


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، جنایات جنگی
    برچسب‌ها: شیمیایی , سردشت , جنگ , عراق


    تاريخ : ۱۳۹۲/۰۷/۰۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


    "مادر سادات"

    يكي از بچه‌هاي محل كه همراه ابراهيم به جبهه آمده بود. در ارتفاعات بازي دراز

    به شهادت رسيد و پيكرش جا ماند. ابراهيم وقتي مطلع شد، خيلي تلاش كرد كه

      به سمت ارتفاعات برود. ولي به علت حساسيت منطقه و حضور نيروهاي دشمن،

    فرماندهان اجازه چنين كاري را به او ندادند. ابراهيم هم روي حرف فرماندهي

    چيزي نگفت و اطاعت كرد. يك ماه بعد كه منطقه آرام شد. يك شب ابراهيم بالاي

     ارتفاعات رفت و توانست پيكر اين شهيد را پيدا كند و با خودش به عقب منتقل كند.


    نحوه شهادت شهید ابراهیم هادی

    بعد با هم مرخصي گرفتيم و به همراه جنازه اين شهيد

    به تهران اومديم و در تشييع پيكر شهيد شركت كرديم.

    چند روزي تهران ماندیم كه كارهاي شخصي را انجام

    دهيم.در روز بازگشت با ابراهيم به مسجد محمدي

    رفتيم. بعد از نماز، پدر همان شهيد جلو آمد و سلام

    و عليك كرد و ضمن عرض تشكر گفت:




    "آقا ابراهيم، ديشب پسرم رو تو خواب ديدم كه از دست شما ناراحت بود".

    ابراهيم كه داشت لبخند مي‌زد يكدفعه لبهاش جمع شد و با چشماني

    بزرگ شده پرسيد: "چرا حاج آقا؟! ما با سختي پسرتون رو آورديم عقب

    " پدر شهيد با كلامي بغض‌آلود ادامه داد: "مي‌دونم، اما پسرم توي خواب

    گفت: اون يك ماه كه ما گمنام توي كوه افتاده بوديم مرتب مادر سادات

    حضرت زهرا (س) به ما سر مي‌زد و خيلي براي ما خوب بود. اما از زماني

    كه پيكر ما برگشته ديگه اين خبرا نيست و مي‌گن اين افتخار براي شهداي

    گمنامه ." ابراهيم كه اشك توي چشمانش جمع شده بود ديگه نتونست

    خودش رو كنترل كند و گريه‌اش گرفت. پدر شهيد هم همينطور. بعد از

    آن بود كه هميشه در دعاهاي ابراهيم آرزوي شهادت و آرزوي گمنام‌شدن

     كنار هم قرار گرفت و آرزو مي‌كرد شهيد گمنام باشه. بعد از اين ماجرا نگاه

    ابراهيم به جنگ و شهداي جنگ بسيار تغيير كرد و مي‌گفت:

    ه

    "ديگه شك ندارم كه شهداي جنگ ما چيزي از اصحاب رسول خدا (ص)

    و اميرالمؤمنين(ع)كم ندارن. مقام اونها پيش خداوند خيلي بالاست". بارها ‌شنيدم

    كه مي‌گفت:  "اگر كسي آرزو مي‌كرده كه همراه امام حسين (ع) تو كربلا باشه،

    حالا وقت امتحانه" ابراهيم ديگه مطمئن بود كه دفاع مقدس محلي براي 

    رسيدن به مقصود و سعادت و كمال انسانيه. براي همين هر جا مي‌رفت

    از شهدا مي‌گفت. از رزمنده‌ها و بچه‌هاي جنگ تعريف مي‌كرد.


     اخلاق و رفتار خودش هم روز به روز عوض مي‌شد. به طوري كه در همان مقر كمتر

    مي‌ديدم كه شبها پيش بچه‌ها باشه. معمولاً دو سه ساعت اول شب رو

    مي‌خوابيد و بعد مي‌رفت بيرون و براي نماز صبح برمي‌گشت و بچه‌ها

    رو صدا مي‌زد. يكبار با خودم گفتم: "چند وقته كه ابراهيم شبها رو اينجا

     نمي‌مونه " يك شب دنبال ابراهيم رفتم و ديدم شب‌ها براي خواب می‌ره

    پيش بچه‌هاي آشپزخونه سپاه كه نزديك ميدون شهر قرار داشت. روز بعد از يكي

     از پيرمردهاي داخل آشپزخانه كه از رفقاي قديمي بود پُرس وجوكردم و فهميدم:

    چون بچه‌هاي آشپزخونه همگي اهل نماز شب هستن، براي همين ابراهيم

    اونجا مي‌ره و ديگر به قول بر و بچ "تابلو نمي‌شه"اما اگه بخواد داخل مقر نمازشب

    بخونه هم مي‌فهمن. حركات و رفتار ابراهيم اين اواخر من رو ياد اين حديث انداخت.



    ابراهیم هادی



    امام علي (ع) به نوف بكالي مي‌انداخت كه فرمودند:


    /شيعه من كساني هستند كه عابدان شب و شيران


    روز باشند/ميزان‌الحكمه حديث  3421  ص 311 






    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، شهدا ، درباره کمیل
    برچسب‌ها: خاطره از شهيد , ابراهيم هادي , شهدا , شهيد


    تاريخ : ۱۳۹۲/۰۶/۲۲ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    "ماجرای عجیب شهید ابراهیم هادی "



    كسي اومده بود مسجد و سراغ دوستان شهید "هادی" رو میگرفت.

    بهش گفتم : کار شما چیه؟! بگین شاید بتونم کمکتون کنم.

    گفت: هیچی! می خواهم بدونم این شهید ابراهیم هادی کی بوده؟

    قبرش کجاست؟

    مونده بودم چی بهش بگم…..بعد از چند لحظه سکوت گفتم:

    شهید ابراهیم هادی مفقود الاثره ، مزار نداره…..

    چرا سراغشو می گیری؟



    با یه حزن خاص قضیه رو برام تعریف کرد:

    کنار خونه ی ما تصویر یه شهید نصب کردند که مال شهید

    ابراهیم هادی هستش. من دختر کوچیکی دارم که هر روز

    صبح از جلوی این تصویر رد میشه و میره مدرسه . یه

    روز بهم گفت: بابا این آقا کیه؟

    گفتم: اینا رفتند با دشمنا جنگیدن و نذاشتن دشمن به

    ما حمله کنه و شهید شدند.



    از زمانی که این مطلب رو به دخترم گفتم، هر وقت از جلوی عکس

    رد میشه بهش سلام می کنه.


    چند شب پیش این شهید اومده به خواب دخترم بهش گفته من

    ابراهیم هادی ام ، صاحب همون عکس که بهش سلام

    می کنی؛ بهش گفته:دختر خانوم ! تو هر وقت به

     من سلام می کنی من جوابت رو میدم ؛




    «چون با این سن کم ، اینقدر خوب حجابت رو رعایت می کنی


    دعات هم می کنم»

    بعد از اون خواب دخترم مدام می پرسه:

    این شهید ابراهیم هادی کیه؟

    قبرش کجاست؟….

    بغض گلوم رو گرفته بود….

    حرفی برا گفتن نداشتم

    فقط گفتم: به دخترت بگو اگه می خواهی شهید هادی همیشه

    هوات رو داشته باشه

    مواظب نماز و حجابت باش…




    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، شهدا ، درباره کمیل
    برچسب‌ها: خاطره از شهيد , ابراهيم هادي , شهدا , شهيد


    تاريخ : ۱۳۹۲/۰۲/۲۲ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

     مطلع الفجر به بیشتر اهداف خود دست


    یافت. بیشتر مناطق اشغال شده آزاد شده بود.


    ابراهیم مسئول جبهه میانی عملیات بود. نیمه های شب با

    بی سیم تماس گرفتم و گفتم: داش ابرام چه خبرا!؟


    گفت: یشتر مناطق آزاد شده. اما دشمن روی یکی از تپه های

    مهم در منطقه انار شدیدا مقاومت میکند.


    گفتم: من با یک گردان نیروی کمکی دارم میام. شما هر طور

    میتونید تپه را آزاد کنید.


    هوا در حال روشن شدن بود. با نیروی کمکی به منطقه انار

    رسیدم. یکی از بچه ها جلو آمد و گفت: حاجی ابراهیم رو زدن!

    تیر خورده تو گردن ابراهیم.....
    رنگ از چهره ام پریده بود. با عجله خودم را به سنگر امدادگر رساندم. تقریبا بی هوش بود.

    خون زیادی از گردنش رفته بود. اما گلوله به جای حساسی نخورده بود.

    پرسیدم چطور ابراهیم را زدند. کمی مکث کرد و گفت: برای نحوه حمله به تپه به هیچ نتیجه ای

    نرسیدیم. همان موقع ابراهیم جلو رفت. رو به سوی دشمن با صدای بلند اذان صبح را گفت! با

    تعجب دیدیم صدای تیر اندازی عراقی ها قطع شده. آخر اذان بود که گلوله ای شلیک شد و به

    گردن او اصابت کرد!

    از این حرکت بچه گانه او تعجب کردم. یعنی چرا این کار را کرد!؟

    ساعتی بعد علت کار او را فهمیدم. زمانی که 18 نفر از نیروهای عراقی به سمت ما آمدند و

    خودشان را تسلیم کردند!

    یکی از آنها فرمانده بود. او را بازجویی کردم. می گفت: ما همگی شیعه و از تیپ احتیاط بصره

    هستیم.

    بعد مکثی کرد و با حالت خاصی ادامه داد: به ما گفته بودند ایرانی ها مجوس و آتش پرست

    هستند!

    گفته بودند به خاطر اسلام به ایران حمله میکنیم. اما وقتی موذن شما اذان گفت بدن ما به لرزه در

    آمد! یکباره به یاد کربلا افتادیم!!

    برای همین دوستان هم فکر خودم را جمع کردم و با آنها صحبت کردم. آنها با من آمدند. بقیه نیرو

    ها را هم به عقب فرستادم. الان تپه خالی است.

    ماجرای عجیبی بود. اما به هر حال اسرای عراقی را تحویل دادیم. عملیات ما در آن محور به

    اهداف خود دست یافت و به پایان رسید.

    از این ماجرا پنج سال گذشت. زمستان 65 و در اوج عملیات کربلای 5 بودیم. رزمنده ای جلو

    آمد و با لهجه عربی از من پرسید: حاجی شما تو عملیات مطلع الفجر نبودید؟

    گفتم: بله، چطور مگه! گفت: آن هجده اسیر را به یاد دارید؟! با تعجب گفتم: بله! او خندید و ادامه

    داد: من یکی از آنها هستم!

    وقتی چهره متعجب من را دید ادامه داد: ما به ضمانت آیت الله حکیم به جبهه آمدیم تا با دشمن

    بعثی بجنگیم.

    این برخورد غیر منتظره برایم جالب بود. گفتم: بعد از عملیات می آیم و شما را خواهم دید.

    آن رزمنده نام خود و دوستانش و نام گردانشان را روی کاغذ نوشت و به من داد.

    بعد از عملیات به طور اتفاقی همان کاغذ را دیدم. به مقر لشگر بدر رفتم.

    اسم و مشخصات آنها را به مسئول پرسنلی دادم. چند دقیقه بعد برگشت. با ناراحتی گفت:

    گردانی که اسمش اینجا نوشته شده منحل شده! پرسیدم: چرا!

    گفت: آنها جلوی سنگین ترین پاتک دشمن را در شلمچه گرفتند. حماسه آنها خیلی عجیب بود.

    کسی از گردان آنها زنده بر نگشت!

    بعد ادامه داد: این اسامی که روی این برگه است همه جزء شهدا هستند. جنازه های آنها هم ماند.

    آنها جزء شهای مفقود و بی نشان هستند.

    نمیدانستم چه بگویم. آمدم بیرون. گوشه ای نشستم. با خودم گفتم: ابراهیم، یک اذان گفت، یک تپه

    آزاد شد. یک عملیات پیروز شد. هجده نفر هم از جهنم به سوی بهشت راهی شدند. عجب آدمی

    بود این ابراهیم.



    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
    برچسب‌ها: خاطره از شهيد , ابراهيم هادي , شهدا , شهيد


    تاريخ : ۱۳۹۲/۰۱/۲۲ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |



    تروریسم دولتی را بهتر بشناسیم

    ارتش خصوصی آمریکا با ابزار گروهک‏های ‏تروریستی

              تروریسم، در سطح بین‏المللی واژه آشنایی است و تعریف مشخص آن خیلی زود ذهن را به سمت و سوی گروهک‏ها و جریانات مسلحی می‏برد که با اهداف و خواسته‏هایی غیر قانونی، علیه دولت‏ها و ملت‏ها جنایت می‏کنند. اما باید توجه داشت که این پدیده اساساً ریشه در سیاست‏های کلان برخی دولت‏ها دارد که منافع خود را در استعمار و سلطه بر دیگر کشورها تعریف کرده‏اند.

    بر همین اساس پدیده‏ای با نام «تروریسم دولتی» تعریف می‏شود که بدون شک پایه و اساس گروهک‏ها و جریانات تروریستی را تشکیل می‏دهد. اگر از منظر پشتوانه و منشاء گروه‏های تروریستی و منابع حمایتی به مطالعه پدیده تروریسم بپردازیم؛ درخواهیم یافت که گروهک‏های جنایتکاری که علیه ملت‏ها اسلحه می‏کشند، نه تنها از پایگاه اجتماعی و حمایت‏های مردمی برخوردار نیستند بلکه هیچگونه منابع درآمدی روشنی در اختیار ندارند. پس این سوال مطرح می‏شود که منشاء تامین مالی و تسلیحاتی آن‏ها کجاست؟ که سبب می‏شود این گونه سازمان‏ها در مدتی طولانی به حیات خود ادامه دهند! و هر روز نیز به گستره فعالیت‏های خود بیافزایند. این موضوع که اساس شروع فعالیت گروهک‏های تروریستی را تشکیل می‏دهد، فقط یکی از دلایلی است که رد پای کشورهای صاحب قدرت و سرمایه یا همان پدیده «تروریسم دولتی» را اثبات می‏کند.

    با نگاهی به تعریف حقوقی و بین‏ الملی «تروریسم دولتی» نیز با ماهیت این پدیده بهتر آشنا می‏شویم و با بررسی عمل‏کرد دولت‏ها ‏از دریچه تعاریف حقوقی می‏توانیم مصداق‏های ‏روشن این پدیده را در میان برخی از دولت‏ها ‏بیابیم.

    در تعریف، هر گونه عمل حکومت‏ها ‏و دولت‏های ‏گوناگون که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم منجر به حمایت و سازماندهی اقدامات و فعالیت‏های ‏جنایتکارانه، خشونت بار و تروریستی در کشورهای دیگر گردد را تروریسم دولتی می‏نامند. و در همین رابطه و برای مبارزه با این پدیده قوانین حقوقی و بین‏المللی ‏تعریف شده که بر دو اصل مهم تاکید دارند:
    1. دولت‏ها ‏وظیفه دارند از اعمال تروریستی علیه کشور دیگر یا علیه اشخاص بی گناه جلوگیری کنند.
    2. دولت‏ها ‏متعهد هستند که در امر پیش‏گیری و مبارزه با تروریسم و هم‏چنین مجازات تروریست‏ها ‏با یک‏دیگر هم‏کاری کنند.

    مطابق با این تعریف برخی از کشورهای غربی و در راس همه آن‏ها ایالات متحده آمریکا که اتفاقاً داعیه مبارزه با تروریسم را دارند، مصداق تروریسم دولتی قرار می‏گیرند و باید گفت که هم‏سویی اعجاب انگیز اهداف بسیاری از گروه‏های ‏تروریستی با سیاست‏های ‏کلان ایالات متحده اتفاقی نبوده است و این واقعیت علاوه بر صدها دلیل روشن دیگر از نشانه‏های ‏نقش پررنگ آمریکا در تولید و پرورش تروریسم در جهت پیگیری سیاست‏های ‏دولتی‏اش می‏باشد.

    همان‏طور که اشاره شد یکی از دلایل روشن نقش دولت آمریکا در برخی اقدامات تروریستی، جهت‏ گیری گروه‏های ‏تروریستی در مسیر سیاست‏های ‏این کشور است. به عبارت دقیق‏تر بسیاری از گروه‏های ‏فعال تروریستی، مشغول جنایت و خراب‏کاری علیه کشورهایی هستند که در مناقشات سیاسی و بین‏المللی ‏مقابل سیاست‏های ‏دولت آمریکا قرار گرفته‏اند. رسانه‏های ‏وابسته به این گروهک‏ها ‏نیز پیوسته در حال انتشار انعکاسی واضح از خواسته‏های ‏دولت آمریکا در قبال کشورهای هدف هستند و بالاخره مشاهده می‏شود که سازمان‏های ‏تروریستی در همین راستا با شخصیت‏های ‏سیاسی و چهره‏های ‏برجسته آمریکایی به صورت با واسطه یا بی واسطه ارتباط‏های ‏تنگاتنگی دارند.

    به عنوان نمونه می‏توان به اعتراف‏های ‏عبدالمالک ریگی سرکرده معدوم گروهک تروریستی جندالشیطان(جندالله) که پس از دست‏گیری با ارائه اسنادی معتبر از دیدار با مقامات بلند پایه آمریکایی، دریافت پول و اسلحه و ارتباطات تنگاتنگ با آن‏ها پرده برداشت اشاره کرد. عثمان اوجالان(برادر عبدالله اوجالان) که در زمان تشکیل پژاک مسئولیت پ.ک.ک را بر عهده داشت، نمونه دیگری است که در مصاحبه‌ای تلویزیونی صراحتاً تمایل آمریکایی‌ها و نقش آن‌ها در تشکیل پژاک را بیان می‌کند. عثمان جعفری از جدا شدگان پژاک، که در بدو تاسیس، مسئولیت روابط خارجی پژاک را بر عهده داشت نیز در مصاحبه‌ای از دیدارهای متعدد خود با نمایندگان دولت آمریکا و مذاکرات بین دو طرف سخن می‏گوید.

    آمریکا و تامین امنیت تروریست ها

    در حالی که در قوانین بین‏المللی ‏ذکر شده است که گروه‌های تروریستی نباید در هیچ کجای دنیا مکان امن برای فعالیت داشته باشند، دولت آمریکا با برداشت‏های ‏مبتنی بر منافع خود از قواعد و حقوق بین‌المللی زمینه را برای رفت آمدهای آزاد تروریست‏ها ‏در کشورش و فعالیت گسترده در کشورهای تحت کنترل نظامی یا سرسپرده خود فراهم می‏کند. در حالی که این گروهک‏های ‏تروریستی در فهرست سازمان‏های ‏تروریستی وزارت امور خارجه دولت آمریکا قرار دارند و این یعنی خود دولت آمریکا به تروریست بودن این گروه‏ها ‏معترف است. به همین دلیل است که دولت آمریکا هیچ گاه تعریفی مشخص از تروریسم ارائه نداده است زیرا در این صورت بسیاری از اقدامات این کشور زیر سوال می‏رود.

    اعضای گروهک تروریستی منافقین (سازمان مجاهدین خلق) دقیقاً زمانی که در فهرست سازمان‌های تروریستی وزارت امور خارجه آمریکا قرار داشتند به راحتی با برخی سیاستمداران آمریکایی در ارتباط بوده و از حمایت‏های ‏علنی این افراد بهره می‏برند که نمونه دیگری بر این ادعاست. در خصوص کشورهای تحت سلطه نظامی آمریکا مانند عراق و افغانستان نیز به خوبی مشاهده می‏شود که هم‏زمان با حضور نظامی آمریکایی‏ها ‏، تروریست‏ها نیز حضور گسترده پیدا می‏کنند و در واقع حضور نظامی آمریکا، امنیت فعالیت‏های ‏گروه‏های ‏تروریستی را تامین می‏کند.

    کشورهای عربی منطقه خاورمیانه که عموماً سرسپرده سیاست‏ها ‏و اهداف آمریکایی هستند نیز به مثابه منابع مالی عمل می‏کنند که وظیفه تامین گروه‏های ‏تروریستی را بر گردن دارند! و حتی در بسیاری مواقع از نشان دادن ردپای خود در این تجارت جنایت‏کارانه ابایی ندارند.

    روشن است که فلسفه این نوع ارتباطات و حمایت‏های ‏مادی و معنوی آمریکا از گروهک‏های ‏تروریستی، این است که دولت آمریکا از تروریست‏ها در جهت پیش‏برد اهداف خود استفاده ابزاری می‏کند. اما دو نکته مهم در این روش وجود دارد؛ نخست این‏که این سیاست تنها مختص کشور آمریکا نیست و بسیاری از قدرت‏های ‏غربی و از جمله  رژیم غاصب صهیونیستی به این روش متوسل می‏شوند. و دیگر این‏که کشورهای غربی زمانی به این روش دست می‏زنند که در روش‏های ‏قانونی، رایزنی‏های ‏سیاسی و حتی اِعمال فشارهای بین‏المللی ‏به بن بست رسیده باشند، که این روش نشانه ضعف و استیصال آن‏ها است.

    به بیانی دقیق‏تر، وقتی هدف‏های ‏سلطه جویانه و تمامیت خواه برخی کشورها پایگاه قانونی ندارد و از حمایت افکار عمومی برخوردار نیست و وقتی روش‏های ‏دیپلماتیک و رایزنی‏های ‏سیاسی جواب برخی زیاده خواهی‏ها ‏و خواسته‏های ‏ضدمردمی دولت‏های ‏زورگو را نمی‏دهد و در نهایت شرایط نظامی و سیاسی و اقتصادی نیز وقوع لشکر کشی‏های ‏نظامی و تجاوزات جنایت‏کارانه را غیر ممکن می‏سازد، ابزار ترور و گروهک‏های ‏مزدور و تروریست هستند که به پشتوانه حمایت‏های ‏مالی و نظامی برخی از دولت‏های ‏فاسد به میدان فرستاده می‏شوند.

    اما تاریخ شروع این قبیل اقدامات، به پس از جنگ جهانی دوم باز می‏گردد. از این زمان به بعد، دولت‏های ‏غربی و به خصوص آمریکا با سرمایه گذاری بر گروه‏ها ‏و جریاناتی که به هر دلیل با برخی کشورها زاویه اعتقادی، سیاسی یا فکری پیدا کرده بودند، سازمان‏های ‏تروریستی مجهزی بنیان نهادند که مانند یک ارتش خصوصی و مزدور در خدمت سیاست‏های ‏سلطه جویانه آن‏ها قرار گرفت.

    این ابزار جدید برای اِعمال فشار به دولت‏ها ‏و ملت‏هایی به کار گرفته می‏شوند که در برابر خواسته‏ های ‏ابرقدرت‏ها ‏مقاومت می‏کنند و البته موازی با این اِعمال فشارها تبلیغات رسانه‏ های ‏قدرتمند بین‏ المللی ‏که خود ساخته دست «تروریسم دولتی» هستند قرار دارند تا قوانین بین‏ المللی ‏و تجاوزات تروریستی را به گونه ‏ای وارونه نشان داده و نظر افکار عمومی را تا حد امکان، هم جهت با اهداف تروریستی قرار دهند و از این طریق از بروز فشارهای حقوقی و بین‏المللی ‏علیه خود جلوگیری کنند. هر چند که بارها دیده شده ناکامی در دست‏یابی آمریکا و هم‏پیمانان غربی‏اش سبب می‏شود تا ملاحظات خود در راستای حفظ وجهه بین‏ المللی ‏را کم‏تر مد نظر قرار دهند.

    این پروسه ابعاد گسترده دیگری را نیز در بر می‏گیرد، غیر از پدید آوری گروه‏های ‏معارض و تجهیز مالی و تسلیحاتی؛ بارها دولت آمریکا به گونه‏ ای کاملاً بی پروا اقدام به ارائه آموزش‏های ‏نظامی به اعضای سازمان‏های ‏تروریستی می‏کند. یکی از نمونه‏هایی که تابحال فاش شده، آموزش تفنگداران دریایی ایالات متحده به اعضای گروهک تروریستی منافقین در صحرای نوادا و پس از آن در تگزاس است تا اعضای این گروهک برای اقدامات تروریستی احتمالی علیه برنامه هسته‏ای جمهوری اسلامی و اهداف آمریکا در عراق آماده شوند. آموزش به نیروهای گروهک پژاک که وظیفه ناامن سازی مرزهای شرقی ایران از طریق راه اندازی غائله‏های ‏قومی و اقدامات مسلحانه را برعهده دارند نیز از نمونه‏های ‏دیگر حمایت آمریکا از گروه‏های ‏تروریستی از طریق ارائه آموزش‏های ‏نظامی است.

    علاوه بر این، مدارس آموزش نظامی نیز از سال‏ها پیش در ایالات متحده وجود دارد و به‏صورت رسمی به پرورش تروریسم کمک می‏کند که یکی از این مراکز به واسطه آمار بالای جرائم ضد انسانی دانش آموختگانش در میان خود رسانه‏های ‏آمریکایی که خواهان تعطیلی این گونه مراکز هستند، به نام‏هایی همچون «مرکز آموزش و ترویج تروریسم آمریکا»، «اردوگاه ترورآموزی» و «حیاط خلوت تروریسم آمریکا» معروف شده است!

    تاکنون بدنام‌ترین شکنجه‌گران، قتل عام‌کنندگان، دیکتاتورها و تروریست‌های دولتی در این مدرسه آموزش دیده ‏اند. به عنوان مثال در سال ۱۹۹۳، کمیسیون حقیقت‌یاب سازمان ملل متحد در پرونده کشور «السالوادور»، اسامی آن دسته از افسران ارتش که مرتکب بیش‏ترین جنایت‌های جنگی در جنگ‌های داخلی شده بودند را منتشر کرد که مطابق آن معلوم شد دو سوم این افسران، فارغ التحصیلان این مرکز آموزشی هستند!

    در سال ۱۹۹۶ دولت آمریکا تحت فشار قرار گرفت و مجبور شد هفت جزوه آموزشی این مرکز را منتشر کند. به استناد مقاله‌ای که در روزنامه نیویورک تایمز مورخ ۶ اکتبر ۱۹۹۶ انتشار یافت، در این جزوه‌های آموزشی علاوه بر ارائه انواع آموزش‌ها و راهنمایی‌ها در خصوص انجام اقدامات تروریستی، باج‌ گیری، شکنجه، اعدام و قتل عام آموزش داده شده بود.

    در حالی که دولت آمریکا قصد داشت به افکار عمومی این‏طور القا کند که وجود چنین مراکزی در کشوری که در حال مبارزه گسترده با تروریسم است لازم و ضروری است (یعنی اعتراف ایالات متحده به این واقعیت که با ترور به جنگ تروریسم رفته است!)، منتقدان این مدرسه با ارائه آماری دقیق اثبات کردند؛ تعداد قربانیانی که این مدرسه در طول ۶۵ سال فعالیت‏اش ایجاد کرده است، چندین برابر تعداد کل قربانیان حملات تروریستی انجام شده علیه آمریکا و بمب‌گذاری‌های انجام شده در سفارت‌خانه‌های این کشور و همین‏طور واقعه 11 سپتامبر بوده است. جالب آن‏جاست که این آمار فقط به فارغ التحصیلان این مدرسه محدود می‏شود، در حالی که حمایت آمریکا از پدیده تروریسم ابعادی بسیار گسترده تر دارد.

    دلایلی که بررسی شد نشان می‏دهد سیستم حاکم بر ایالات متحده آمریکا به گونه‏ ای شکل گرفته و اهدافی را تعریف می‏کند که منافع این کشور را در حمایت از تروریسم قرار داده است. و از آن‏جا که این موضوع در زمره سیاست‏های ‏کلان و خط مشی کلی نظام حاکم بر آمریکا است، تغییر دولت و کابینه در این کشور تاثیری بر روند اشتباه آن ندارد. البته خود این موضع به تنهایی مقوله ای گسترده است که مطالعه آن پای جریانات صهیونیستی را نیز به میان می‏کشد.

    به هر حال نه تنها در وجود تروریسم دولتی آمریکا هیچ شکی وجود ندارد، بلکه اگر در مقابل سیاست‏های ‏جنایت‏کارانه دولت آمریکا به عنوان بزرگ‏ترین حامی تروریسم ایستادگی شود به نوعی منبع درآمد و دلایل وجود بسیاری از گروه‏ها ‏و سازمان‏های ‏تروریستی به خودی خود از بین خواهد رفت و به فروپاشی این جریانات و تضعیف اقدامات تروریستی در دنیا منجر می‏شود.


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، سیستمهای اطلاعاتی
    برچسب‌ها: تروريسم , گروهكها , ارتش خصوصي , تروريسم دولتي


    تاريخ : ۱۳۹۱/۱۰/۰۹ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
    تاريخ : ۱۳۹۱/۰۹/۰۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    شعری در مورد گردان کمیل


    آی دونه دونه دونه                          نون و پنیر و پونه

    قصه بگم براتون؟                            قصه ای عاشقونه

    یه وقت نگین دروغه                        یه وقت نگین که وهمه

    اون که قبول نداره                          نمی تونه بفهمه

    بریم به اون فصلی که                      اوج گرمیه ساله

    ماجرای قصه مون                         داخله یک کاناله


    شعر كامل در ادامه مطلب


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا ، درباره کمیل
    برچسب‌ها: كميل , شهداي گردان كميل , گردان كميل , كميل ابن زياد

    ادامه مطلب

    تاريخ : ۱۳۹۱/۰۹/۰۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    شهدا شرمنده ایم

    http://skyblu3.persiangig.com/shohada/1-300x168.jpg

    چفیه هاتان را به دست فراموشی سپردیم و وصیت نامه هایتان را نخوانده رها کردیم .

    پلاکهایتان را که تا دیروز نشانی از شما بود امروز گمنام مانده است .
    کسی دیگر به سراغ سربندهایتان نمی رود
    دیگر کسی نیست که در وصف گلهای لاله و شقایق شاعرانه ترین احساسش را بسراید و بگوید :
    چرا آلاله آنقدر سرخ است
    چرا کسی نپرسید مزار حاج حسین بصیر کجاست
    و چرا شهید محمدرضا در قبر خندید…
    چرا وقتی که گفتیم :
    یک گردان که همگی سربند یا حسین (ع ) بسته بودند شهید شدند کسی تعجب نکرد
    چرا وقتی گفتند :
    تنی معبر عبور دیگران از میدان مین شد شانه ای نلرزید
    چرا هیچ کس نپرسید : به کدامین گناه هفتاد پاسدار را در شهر پاوه سربریدند
    وقتی که گفتیم بعد از پانزده سال پیکر شهیدی را سالم از زیر خاک بیرون آوردند کسی تعجب نکرد
    ولی با نام حقوق بشر حق را پایمال کردند.
    چرا نمی دانیم شیمیائی چیست و زخم شیمیایی چقدر دردناک است
    شاید ما نیز از تاولهای بدنشان می ترسیم که روزی بترکد و ما نیز شیمیائی شویم .
    شاید اگر رنج آنها را می دیدیم درک می کردیم که چطور میشود یک عمر با درد زیست
    نمیدانم که چرا کسی نپرسید چگونه خدا خرمشهر را آزاد کرد !!
    ای شهیدان ما بعد از شما هیچ نکردیم .
    آن ندای یا حسین (ع ) که ما را به کربلا نزدیک و نزدیکتر می کرد دیگر بگوش نمی رسد.
    یادتان هست که به دختران این کشور گفتید سرخی خونمان را به سیاهی چادرتان به امانت می دهیم .
    آیا دختران ما امانت دار خوبی بودند و خونتان را فرش راه رهگذران نکردند .
    یادتان هست هنگامی که گفتید :
    رفتیم تا آسمانی شویم و شما بمانید و بگوئید که بر یاران خمینی (ره ) چه گذشت .
    رفتید ولی یادمان رفت که حتی یادمانتان را در یک هفته برگزار کنیم .
    جایتان خالی اینجا عده ای فرهنگ شهادت را خشونت طلبی می نامند و شهید را خشونت طلب
    وقتی حکایت شما را گفتیم فقط پچ پچی سر دادند و رفتند تا صلح را در کتاب جنگ و صلح تولستوی جستجو کنند.
    رفتند تا با نام شهید کیسه بدوزند ولی نفهمیدند که چطور بسیجیان همپای امامشان جام زهر را نوشیدند و چقدر سخت بود.
    دیگر کسی نیست تا قلب رهبر امت را شاد کند.
    عده ای مصلحت دیدند که مقابل توهین به اسلام و شهید سکوت کنند ولی ما مصلحت خویش را در خون رقم زدیم .
    راست گفته اند :
    که بهشت را به بها میدهند نه به بهانه و ما عمری است که بهانه بهشت را میگیریم .
    آری بسیجیان !! میدانم که از آن روزی که تمام شهیدان را بدرقه کردید و برگشتید دلهایتان را در سنگرها جا گذاشتید , میدانم که هنوز هم دلهایتان هوای خاکریزهای جنوب را می کند و می دانم که دیگر کسی از بسیج نمی گوید , ولی بدانید که تا شما هستید ما می توانیم از همت بشنویم و از خاطرات حسین خرازی لذت ببریم و پای صحبت مادر سه شهید محمدزاده بنشینیم , تا شما هستید میدانم که رهبر تنها نیست و تا شما هستید تنها عشق , تنها میداندار این عرصه است .
    امروز کسانی از شهیدان سخن می گویند که از دیدن فشنگ نیز واهمه دارند.
    کسانی دم از شهادت می زنند که با شنیدن صدای آژیر تا کفشهایشان زرد می شود
    ولی در میدان عمل جز سکوت چیزی از آنها نمی بینی .

    http://skyblu3.persiangig.com/shohada/shahedan2-300x199.jpg

    ما ماندیم تا امروز از آنان بگوییم و فریاد برآوریم « ما از این گردنه آسان نگذشتیم ای قوم »
    ما ماندیم که نه یک هفته بلکه سالهای سال از آنان بگوییم . چرا که خون آنان است که می تپد.
    و یادمان نرود که اگر امروز در آسایش زندگی می کنیم مدیون آنانیم .
    مدیون حماسه هایی که آنان آفریدند.
    یادمان نرود که ما هنوز باید جواب بدهیم که « بعد از شهدا چه کردیم »



    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
    برچسب‌ها: شهدا , كميل , شهداي گردان كميل , گردان كميل


    تاريخ : ۱۳۹۱/۰۹/۰۴ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    آشنايي با نحوه شكل‌گيري، اقدامات، روش‌ها و تاريخچه سازمان‌هاي اطلاعاتي مي‌تواند در برنامه‌ريزي‌هاي ضد‌اطلاعاتي براي مقابله با اقدامات و نفوذ آنها در ارگان‌هاي كشور مورد استفاده قرار گيرد. از اين رو شناخت سازمانهاي اطلاعاتي و ضد اطلاعاتي رژيم صهيونيستي موجب اشراف اطلاعاتي مناسب در داخل كشور شده و از اين طريق مي توان به شيوه هاي مقابله با آن پرداخت.

    به ادامه مطلب مراجعه فرمائيد


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، اطلاعات عمومی ، معرفی کتاب ، نفوذ ، سیستمهای اطلاعاتی
    برچسب‌ها: سازمانهاي اطلاعاتي صهيونيستي , اَمان , صهيونيست , اسرائيل

    ادامه مطلب

    تاريخ : ۱۳۹۱/۰۷/۱۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |



    زندگينامه سردار گمنام خطه ی غيور خيز آذربايجان ، شهيد حميد باکری

    شهيد حميد باكري در پاييز سال ۱۳۳۳ "ه‌.‌ش‌" در شهر اروميه ديده به جهان گشود‌. در سن دو سالگي مادرش را در يك حادثه تصادف از دست داد و با خانواده‌اش پيش عمه‌اش زندگي كرد و در اصل عمه‌اش نقش مادر را براي او بازي مي‌كرد‌.
    در دوران مدرسه‌اش ساواك برادر بزرگترش را به شهادت رساند‌. به همين علت از جانب پدر براي فعاليت‌هاي سياسي محدوديت داشت‌. بعد از اتمام دوره متوسطه به سربازي رفت و در دوران سربازيش بيشتر با حقايق اطراف آشنا شد و بعد از اتمام سربازي به كمك مهدي و يكي ديگر از دوستانش به دانشگاه راه پيدا كرد‌.
    فعاليتهاي انقلابي و مذهبي خود را گسترده كرد‌. او براي محكم‌تر كردن پايه‌هاي اعتقاديش و به سبب مشكلاتي كه در ايران برايش به وجود آمده بود تصميم گرفت از كشور خارج شود، ابتدا به تركيه رفت اما با ديدن وضع آن جا و وضع دانشجويان دانشگاههاي تركيه شروع به مكاتبه با پسر دايي‌اش در آلمان كرد‌. و بالاخره شهر "آخن‌" پذيراي حميد شد‌. بعد از مدتي شنيد كه امام خميني‌(ره‌) به پاريس تبعيد شده‌اند، لذا پس تصميم گرفت كه بدون واسطه صحبتهاي امام را بشنود‌. او كم كم شروع به حمل اسلحه كرد و سلاح‌ها را تا مرز ايران و تركيه مي‌آورد و بقيه به عهده مهدي بود‌.
    حميد براي پيروزي انقلاب به ايران آمد و در تظاهرات مردمي شركت مي‌كرد تا اينكه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد‌. بعد از پيروزي حميد به عضويت سپاه پاسداران اروميه درآمد و بعد از مدتي به فرمان امام كه مبني بر تشكيل بسيج بود، مسئول بسيج استان شد و همسرش هم مسئول بسيج خواهران‌.
    كم‌كم اروميه داشت حال و هواي قبل از پيروزي را فراموش مي‌كرد و همه چيز رنگ و بوي انقلابي گرفته بود‌.
    در يكي از نماز جمعه‌ها حضرت آيت‌الله خامنه‌اي فرمان آزادسازي سنندج از دست ضد انقلابيون و دموكراتها را صادر كردند، حميد هم ۱۵۰ نفر از بچه‌هاي سپاه را براي مقابله با ضد انقلابيون به سنندج برد‌.
    سنندج و مهاباد آزاد شد و حال نوبت بازسازي بود، حميد مسئول كميته برنامه جهاد شد و تصميم بر بازسازي داشت‌. بعد از اينكه جنگ شروع مي‌شود حميد بودن درجبهه‌ها را به فعاليت پشت ترجيح جبهه مي‌دهد‌.
    اما حضور حميد در همه جا لازم بود چون نيروي فعال و مخلصي بود‌. در سال ۶۰ خدا "احسان‌" را به او داد‌. پس حال علاوه بر مسئوليتهايش بايد معلم خانواده نيز باشد‌. پس خانواده را همراه خود به اهواز مي‌برد‌. عملياتها شروع مي‌شود‌. حميد در عملياتهاي زيادي شركت مي‌كنند‌. از جمله : فتح‌المبين‌، بيت‌القمدس‌، رمضان‌، والفجر مقدماتي‌، والفجر چهار، و غيره‌، اما آخرين عملياتي كه حميد در آن حضور داشت "خيبر" بود‌. آقا مهدي زنگ زد و حميد را به حضور در جبهه فرمان داد‌.
    حميد هم از خانواده خداحافظي كرد‌. رفت و حاج مهدي معاونانش را به همه معرفي مي‌كند‌. اولي حميد باكري و دومي مرتضي ياغچيان‌. حميد باكري در حال حفاظت از پل جزيره مجنون از دست عراقيها به شهادت مي‌رسد و ياغچيان مسئوليت او را به عهده مي‌گيرد اما چندي بعد او نيز شهيد مي‌شود اما جزيره مجنون حفظ مي‌شود‌.


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
    برچسب‌ها: شهيد حميد باکری , شهدا , زندگينامه شهدا , شهيد


    تاريخ : ۱۳۹۱/۰۱/۱۴ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |



    روز غم‌انگیز


    من یک بار به حال شما گریه کردم و هزار بار به حال خودم، و در این جنگ ناخواسته به اندازه هزار سال بزرگ شدم. من بیش از بیست و پنج سال ندارم ولی جنگ با تمام نکبتی که برای ما دارد، تجربه و پختگی انسان را به طور معجزه‌آسایی بالا می‌برد. آنچه بنده عرض می‌کنم برای شما افسانه نیست. جنگ برای کسانی افسانه و داستان است که بوی باروت با شامه آن‌ها آشنا نیست.


    بوی باروت مردساز است و زخم گلوله در تن انسان بیش از صد نشان و مدال ارزش دارد. اما همه این ارزش‌ها برای رزمندگان اسلام است. زخمی که می‌تواند شفیع باشد، در روز موعود، زخمی که برای خدا در پوست و گوشت آدم جا باز کرده باشد، نشانه جاودانگی است اما من این سعادت را نداشتم و آن‌قدر در تنگنا و حسرت بودم که تنها آرزویم تمام شدن جنگ بود یا اسیر شدن به دست نیروهای شما.

    من کشور شما را یک کشور اسلامی می‌دانم و احساس غرور می‌کنم که بگویم در ایران اسلامی اسیر هستم. احساس غربت نمی‌کنم اما از این‌که ناخواسته به جنگ شما آمده بودم احساس شرم می‌کنم. اصلاً دلم نمی‌خواست در این جنگ کوچک‌ترین آسیبی ببینم و این ننگ را تا ابد برای خودم حفظ کنم و مردنم در جهت تحقق امیال شیطانی و حیوانی شخص صدام حسین باشد. حیات حقی است که خداوند به من عطا فرموده و باید در راه او صرف کنم نه در راه جنگ‌افروزی که بساط شیاطین را می‌خواهد رونق ببخشد.
    متأسفانه من روزهای بسیار سختی را در جبهه‌ها گذرانده‌ام. بعضی از این روزها شاهد حوادثی بوده‌ام که هرگز قادر به فراموش کردنشان نیستم و به عنوان یک مسلمان مادامی که زنده‌ام یک گوشه از قلبم در سوگ عزیزان شما افسرده است.
    شما شاید نام سرهنگ طالع الدوری را شنیده باشید. او فرمانده لشکر نهم عراق است. من در تیپ ... واحد تانک این لشکر خدمت می‌کردم و فرمانده یگان تانک بودم. این سرهنگ یکی از مهره‌های مزدور و کثیف شخص صدام حسین بود.

    او جنایت بی‌شمار را در ایران مرتکب شده است، به خصوص در اوایل جنگ. خودم ناظر یکی از این جنایات هولناک بودم و دیگری را یک افسر دیگر برایم تعریف کرده است. او از دوستان من است. البته او افسر بسیار خوبی است و دو درجه از من بالاتر است و خوشبختانه او هم اسیر شده و زنده است.

    دقیقاً هفته‌های اول جنگ بود. چند روستای سوسنگرد ـ ما این شهر را خفاجیه می‌نامیم ـ توسط واحدهای این لشکر، یعنی لشکر نهم، به فرماندهی سرهنگ طالع الدوری، به اشغال کامل درآمد. در یکی از این روستاهای اشغال شده که قسمتی از آن ویران شده بود هنوز عده‌ای از سکنه بودند. وقتی به این روستا رسیدیم و مستقر شدیم با سکنه کاری نداشتیم زیرا بسیاری از آنها افراد مسن و از کار افتاده بودند و جوانی در این دهکده نبود.

    بیشتر پیرزن‌ها و پیرمردها و تعداد زیادی، بیش از حد معمول، کودک بودند. می‌دانید که عرب‌ها پراولادند. سکنه این روستا بسیار وحشت‌زده بودند. حضور ما آنها را ترسانده بود. ما بسیار کم احتمال می‌دادیم که خطری از جانب این سکنه بیچاره تهدیدمان کند و لذا کاری به کارشان نداشتیم.

    این وضع تا روزی که سرهنگ طالع الدوری به این روستا نیامده بود برقرار بود. اما روزی که سرهنگ وارد روستا شد و اهالی روستا را دید دستور داد همه آنها در میدان روستا جمع شوند ـ همه، از مرد و زن و کوچک و بزرگ، حتی یک نفر هم غایب نباشد. حدود چهل و پنج نفر از پیرزن و پیرمرد و کودک و حتی مادرانی با طفل شیرخوار در بغل در میدان نیمه ویران جمع شدند. سرهنگ طالع الدوری دستور داد همه آنها همان‌جا که هستند بنشینند روی زمین، آنها با ترس و لرز نشستند. سرهنگ گفت جمع‌تر بشوند شدند. چندتایی همدیگر را بغل کرده بودند. پیش خودم فکر کردم سرهنگ می‌خواهد برای آنها خطابه‌ای بگوید؛ ولی عجب ساده بودم. افراد خودی دور تا دور میدان را خلوت کرده بودند. یک تانک در دهانه ورودی میدان و سرهنگ هم در کنار آن ایستاده بود. می‌دانید چه شد؟ سرهنگ طالع الدوری فرمان آتش صادر کرد و این جمع روستایی غیرنظامی و بی‌گناه و بی‌پناه با تیر مستقیم تانک تکه‌تکه شدند.


    روز غم‌انگیزی بود و منظره‌ای وحشتناک گرد و غبار و دود زیادی به هوا بلند شد و تکه‌های بدن آنها هر کدام به طرفی پرتاب شد و خون میدان سرخ کرد. منظره جان کندن ندتایی از آنها هنوز در نظرم زنده است. آن روز گریه کردم ـ دور از چشم سایر نظامیان. اما می‌شد کسی را یافت که ناظر این جنایت هولناک تاریخی باشد و احساس سرور کند؛ سرهنگ طالع الدوری که این جنایت یکی از افتخارات اوست. من قبلاً شنیده بودم که برای این سرهنگ، اسیر جنگی معنا و مفهومی ندارد ولی باور نداشتم، تا این‌که دیدم و باور کردم.

    خدا لعنت کند او را.



    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
    برچسب‌ها: روز غم‌انگیز , خاطرات جنگ , دفاع مقدس , جنگ ايران


    تاريخ : ۱۳۹۱/۰۱/۱۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |



    جنایتی هولناک درسوسنگرد


    من جزو اولین سربازان عراقی بودم که پایم به آسفالت خیابانهای سوسنگرد رسید. دو واحد کماندو و پنج تانک اولین نیروهایی بودند که وارد شهر نیمه ویران سوسنگرد شدند و آن فجایع را به بار آوردند که می‌دانید.


    وقتی وارد خیابان اصلی سوسنگرد شدم اولین منظره‌ای که دیدم تنم لرزید و از خودم نفرت پیدا کردم. خودم را حیوان درنده‌ای می‌دیدم که به گله‌ای هجوم برده باشد.


    در مدخل شهر بودیم که چند پاسدار از شما را دیدم که برق‌آسا خودشان را در پس کوچه‌ای مخفی کردند و در برابر ما به مقاومت پرداختند. دود و غبار از گوشه و کنار شهر بلند بود و صدای انفجار و شلیک لحظه‌ای قطع نمی‌شد.

    کماندوهای ما وحشیانه به شهر ریخته بودند و هر کاری که برای ویرانی و کشتار می‌توانستند می‌کردند. در همان خیابان اصلی خانواده کوچکی را دیدم که گریان و سراسیمه بودند. دست چپ طفل پنج‌ ساله‌شان که در آغوش مادر بود از بازو ترکش خورده بود و خونریزی داشت. طفل گریه می‌کرد. مادر و دختر به هر طرف که می‌دویدند با نیروهای ما مواجه می‌شدند یا نفجار خمپاره‌ای آنها را به زمین می‌چسباند.


    وقتی آنها را این‌طور مستأصل و بیچاره دیدم، خودم را به آنها رساندم و به مادر که حدود چهل و پنج سال داشت و لباس کاملاً اسلامی پوشیده بود گفتم: من شیعه و اهل کربلا هستم. از من نترسید. به من اعتماد کنید و بگذارید پسر کوچک شما را به یگان بهداری برسانم تا زخمش را مداوا کنند.
    اما آنها به من اعتماد نکردند و از من خواستند از آنها دور شوم. سرانجام با اصرار زیاد توانستم اعتماد مادر را جلب ولی دخترش که تقریباً هجده ساله بود و او هم مانند مادرش لباس اسلامی به تن داشت قبول نکرد و گفت: لازم نیست عراقی‌ها مار ا معالجه کنند.

    اضافه کرد: اگر شما می‌خواستید ما را معالجه کنید پس چرا این‌طور وحشیانه به شهر ما هجوم آوردید؟

    جوابی نداشتم و نمی‌دانستم چه باید بگویم ولی دلم می‌خواست برای آنها کاری انجام بدهم زیرا در آن لحظات خودم را به دشت گناهکار احساس می‌کردم.


    در همین اثنا یک لندکروز فرماندهی وارد خیابان شد. وقتی ما را دید نگه داشت پنج نفر شخصی داخل آن بودند که من آنها را می‌شناختم. اهل سوسنگرد بودند. برای ما جاسوسی می‌کردند، همیشه با فرمانده لشگر یا تیپ دیده می‌شدند. یکی از آنها پایین آمد و تقریباً با زور مادر و دختر و طفل مجروح را سوار لندکروز کردند و از شهر خارج شدند. من به طرف نیروهای خودمان در آن سوی خیابان رفتم. از پنجره خانه‌ای نارنجک پرتاب شد که پنج نفر را زخمی کرد.

    در بین ما گروهبان سومی بود به نام عبدالامیر هشام اهل ناصریه او گفت برویم داخل آن خانه به اتفاق داخل کوچه شدیم و رفتیم به آن خانه، در یکی از اتاق‌ها کنار پنجره، پیرمردی روی صندلی نشسته بود که یک پا نداشت، اتاق در هم ریخته و تاریک بود. در آن لحظات پراضطراب اولین چیزی که در پیرمرد جلب نظر می‌کرد شال سبزی بود که دور گردن داشت. فکر کردم حتما سید است حدود پنجاه و پنج سال داشت. گروهبان عبدالامیر داخل اتاق شد.

    پیرمرد با چشمان پرجذبه‌ای نگاه می‌کرد من می‌ترسیدم. گروهبان عبدالامیر جلوتر رفت و مقابل پیرمرد ایستاد پیرمرد یکریز نگاهش می‌کرد. گروهبان عبدالامیر کلاشینکف خود آهسته بالا آورد و دهانه لوله را روی سینه پیرمرد جابه‌جا کرد من پشت گروهبان بودم. احساس کردم که هر دو چشم در چشم هم دوخته‌اند و دیدم که ذره‌ای ترس و واهمه در پیرمرد نیست برای یک لحظه همان‌طور ماندند و ناگهان پنج‌ یا شش گلوله کلاشینکف عبدالامیر در سینه پیرمرد نشست و پیرمرد در میان دود باروت از روی صندلی به زمین غلتید و در همین حال شال سبز از گردنش باز شد و توی خون افتاد.

    از ترس لب و دهانم خشک شده بود. بعد از این جنایت به سرعت از خانه خارج شدیم. هنوز نیمی از کوچه را طی نکرده بودیم که یکی از پاسدارهای شما را روی پشت بام روبروی کوچه دیدم. گروهبان عبدالامیر هم دید و تا خواست به طرف او شلیک کند گلوله‌ای از پاسدار شما روی پیشانی او نشست و مغزش را به در و دیوار و حتی به لباس‌های من پاشید و تکه‌هایی از سر او را که مو هم داشت وسط کوچه پخش کرد.

    من خودم را روی زمین انداختم و سینه‌خیز از کوچه خارج و به افراد خودمان ملحق شدم کمی که آرام گرفتم احساس کردم در این چند ساعت دیوانه شده‌ام و اصلاً حال طبیعی ندارم. هر کجا را که نگاه می‌کردم جسد بود و خون و دود. شهر هر لحظه ویران‌تر می‌شد.

    از همه مهم‌تر روی دیوارها و در خانه‌ها با عجله نوشته بودند «اما نه ا... ورسوله» و داخل خانه‌هایی که من دیدم قرآن و نهج‌البلاغه و کتاب‌های اسلامی فراوان بود در حالی که صدام می‌گفت که شما ایرانی‌ها آتش‌پرستید. پس این همه نشانه از اسلام برای چه بود؟ فهمیدم که فریب خورده‌ام و به جنگ شیعه‌ها آمده‌ام در حالی که خودم و شیعه و اهل کربلا هستم ـ کربلایی که رزمندگان شما و امت اسلامی شما شیفته زیارت آنند ـ در همان روز اول ورود به سوسنگرد سربازان و افراد خودمان را دیدم که چگونه اموال مردم سوسنگرد را تاراج می‌کردند.

    گروهبان سوم فاضل سمچ اهل کوت موتورسیکلتی از حیاط خانه‌ای برداشت و فردای آن روز دیوانه شد. او حالت عجیبی پیدا کرده بود. یک ساعت می‌خندید، یک ساعت گریه می‌کرد، یک ساعت به سر و روی خود می‌زد. بعد دیگر نفهمیدم چه بلایی به سرش آمد. گروهبان دوم شهید جبار اهل کربلا طلا برداشت و در خود سوسنگرد کشته شد. گروهبان دوم دیگری طلای زیادی برداشت و آنها را در یک کیسه پلاستیکی ریخت و زیر بلوزش پنهان کرد. وقتی در سرپل ذهاب حمله کردیم اولین نفری که از ما کشته شد او بود.


    گروهبان یکم دیگری به نام کریم فاضل اهل دیوانیه قبل از حمله به من گفته بود: شنیده‌ام سوسنگرد زنان و دختران زیبایی دارد. اگر داخل شهر شدیم اولین کاری که می‌توانیم بکنیم... .
    خدا شاهد است که به او گفتم: اگر تو این کار را بکنی کشته می‌شوی.


    او را از این کار منع کردم. بعد از دو روز من از سوسنگرد فرار کردم و به خانه آمدم و چهار ماه فراری بودم. دیگر نمی‌دانم چه اتفاقی در آنجا افتاد ولی شنیدم به عده‌ای از زنان و دختران سوسنگردی تجاوز کرده و بیشتر آنها را کشته‌اند.

    راوی: یکی از اسرای عراقی


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
    برچسب‌ها: خاطرات رادفين , خاطرات , رادفين , صدام


    تاريخ : ۱۳۹۱/۰۱/۱۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    خاطرات رافدین



    در هنگ دوم تیپ 82 پیاده، پیک بودم و علاوه بر داشتن یک موتور سیکلت، مسلح به کلاشینکف و یک سلاح کمری 9 میلیمتری نیز بودم. در حمله به مهران شرکت داشتم. تیپ 82 به جای تیپ صد و یک، به مدت یک ماه در آن منطقه حضور یافته بود. در آنجا حدود شصت نفر از افراد، زیر گلوله باران شدید توپخانه ایران کشته شدند.


    دهم ژانویه 1987، تیپ ما مأمور حمله به شلمچه شد. من و دوستم قرار گذاشته بودیم که از یکدیگر جدا نشویم و در صورتی که یکی از ما مجروح بشویم، آن دیگری او را به عقب انتقال بدهد. من از آنجا رزمندگان ایرانی را می‌دیدم که به طرف دروازه‌های شهر بصره پیش می‌رفتند. دستور حمله به سوی ایرانی‌ها صادر شد. ایرانی‌ها به سختی مقاومت ورزیدند تا اینکه تیپ ما را به همراه سایر تیپ‌ها به عقب راندند. فقط از تیپ ما در این عملیات، دویست و پنجاه نفر کشته و زخمی شدند.


    یک ساعت و نیم بعد، ارتش عراق با سر و سامان دادن به دوازده تیپ دیگر، توانست به منطقه از دست داده یورش برده، جای پایی برای خود به دست آورد. دوستم علی، در این حمله، از ناحیه ساق و کتف ترکش خورد. من او را به پشت گرفته، طبق قرار قبلی به عقب منتقل کردم. در آنجا به نیروهای گروه اعدام که در سرتاسر منطقه پخش شده بودند، برخورد کردیم. آنها دنبال فراری می‌گشتند تا جوخه‌های اعدام هرگز از فعالیت و تب و تاب نیفتد.


    دومین روز، ایرانی‌ها با پشتیبانی هوایی و توپخانه به ما حمله کردند و توانستند اولین خاکریزها را از دست نیروهای ما خارج کنند. در این حمله نیز بسیاری از افراد تیپ ما کشته شدند. من در کشتار دوم نیروهای تیپ خودمان صحنه‌هایی دیدم که هرگز فراموش کردنشان برایم میسر نیست. در همان لحظات پیشروی ایران دیدم گلوله توپی در میان کانالی فرود آمد که دو سرباز در میان آن قرار داشتند. ناگهان سر یکی از آن دو قطع شده، به آسمان پرتاب شد؛ دیگری نیز از روی زمین بلند شد و مانند مجانین با تمام توانش فریاد می‌زد!...


    فرمانده لشکر، فرماندهان هنگ‌ها را تهدید کرد که اگر خط از دست رفته را پس نگیرند، در جا اعدامشان خواهد کرد. ترس از مرگ ناخواسته، فرماندهان هنگ‌ها را به چاره انداخت و ما باز مجبور بودیم به سوی باتلاق مرگ روانه شویم. درگیری بسیار سختی روی داد که واقعاض از شرحش ناتوانم. در راه، با اسجاد بسیاری از سربازان و ارتشیان عراق برخورد کردیم. تانک‌ها و نفربرهای سوخته و از کار افتاده نیز در جای جای میدان درگیری، مانع حرکت ما بودند. به هر جان‌کندنی که بود، تیپ ما موفق شد مواضع از دست رفته را بازپس بگیرد.


    روز بعد، تیپ‌های 39 و 62، به همراه چهار تیپ از نیروهای گارد ریاست جمهوری و کماندوهای سپاه ششم، نیروهای حطین و تیپ 66 نیروهای مخصوص، به منطقه شلمچه اعزام شدند. سومین روز که هجدهم ژانویه بود، نیروهای ایران با حمله وسیع دیگری به منطقه دریاچه «ماهی» و نهر «جاسم» موفق شدند پیشروی خود را به طرف خط دوم که متأسفانه در اختیار تیپ ما بود، ادامه دهند. من در همین عملیات به هنگامی که با موتورسیکلت وظیفه پیام رسانی خود را در منطقه انجام می‌دادم، مورد اصابت تیری قرار گرفتم. تیر به پایم نشست؛ اما از موتور پایین نیامده، به حرکت خود ادامه دادم، تا اینکه به دریاچه رسیدم. چاره‌ای جز شنا نداشتم.


    رزمندگان اسلام که مرا از دور دیده بودند، به طرفم تیراندازی کردند. به هر زحمتی بود، به زیر آب رفتم و با چنگ زدن به قطعات چوب و مانند آن، توانستم خود را به آن سوی دریاچه برسانم. به محض رسیدن به خیابان اصلی، به طرف مقر یکی از تیپ‌ها حرکت کردم. هنوز از پایم خون می‌آمد. به در مقر که رسیدم، چشمم به یک موتور افتاد. آن را سوار شده، به طرف درمانگاه صحرایی شماره پنجاه و هفت حرکت کردم. پس از رسیدن به درمانگاه، به بیمارستان منتقل شدم و با بیست روز مرخصی، توانستم روزهای خوب و زیادی را در کنار خانواده‌ام بگذرانم.


    بعد از بازیافتن سلامت کامل به جبهه برگشتم. در بازگشت، به همراه پنج نفر از سربازان مأموریت یافتیم به قلب نیروهای ایرانی نفوذ کرده، اطلاعاتی به مقر تیپ ارسال کنیم. در حین مأموریت، ناگهان از پشت سر مورد حمله رزمندگان ایرانی قرار گرفتیم. هر چه توسط بی‌سیم از نیروهای خودی درخواست یک جوخه اضطراری برای کمک فرستادیم، پاسخی نیامد. حلقه محاصره هر لحظه تنگ‌تر می‌شد.


    ناگهان به ذهن «مأمون» ـ یکی از همراهانم ـ رسید که ما ایرانی‌ها را از سمت چپ سرگرم کنیم تا دوستانمان بتوانند از سمت راست فرار کنند. با انجام این ترفند، توانستیم به مقصود برسیم؛ اما خودمان هنوز در حلقه محاصره مانده بودیم. عاقبت، آهسته آهسته به سوی «ماوت» عقب‌نشینی کردیم. این بود که توانستیم خود را از حلقه محاصره برهانیم. چهار ساعت راهپیمایی کردیم تا اینکه به یک غار رسیدیم. شب را در همان غار به صبح رساندیم. خوشبختانه خدا با ما بود که توانستیم چند قوطی کنسرو در آنجا پیدا کنیم. با آنها رفع گرسنگی کردیم. روز بعد، از غار بیرون آمده، به طرف پلی که در منطقه بود، حرکت کردیم. هنوز پایمان به سر پل نرسیده بود که خمپاره‌ای در کنارمان به زمین نشست و ترکشی به دست راست و کتف من اصابت کرد. باز مجبور شدیم به همان غار برگردیم.


    ایرانی‌ها در آن سوی پل بر ما مسلط بودند و گویا شانس فرار نداشتیم. خون زیادی از من می‌رفت. هیزم جمع کردیم و دوستم نیز از اطراف و اکناف مقداری آب آورد. سپس آب را گرم کرده، زخم‌ها را شسته، روی آنها را با گاز استریل بستیم؛ اما باز خونریزی بند نیامد. به دوستم گفتم اگر قرار باشد خون دستم به همین ترتیب بیرون بزند، زنده نخواهم ماند و باید همین الآن حرکت کنیم. او می‌گفت هیچ راه فراری نیست. نظر من این بود که باید از همان راهی که آمده‌ایم، عقب‌نشینی کنیم.


    راه افتادیم و راه آمده را برگشتیم. چند ساعت بعد، به یک میدان مین برخوردیم. دوستم آهسته در جلو حرکت می‌کرد و من پشت سرش بودم که ناگهان در اثر لغزش پایش روی مین، همان پا را درجا از دست داد. من با حال زاری که خودم داشتم، نمی‌توانستم او را حمل کنم.
    بنابراین چاره‌ای نداشتم جز اینکه او را رها کرده، به حرکت شبانه خود آن‌قدر ادامه بدهم تا به پناهگاهی برسم. چنین نیز شد و پس از رسیدن به یکی از گروهان ها، خود را نجات دادم.
    به خانه که رسیدم، همه با نگرانی و ناراحتی به من نگاه می‌کردند. پدرم از من خواست که دیگر به جبهه برنگردم و سرنوشتم را به دست تقدیر بسپارم؛ یعنی هر چه می‌خواهد بشود، بگذار بشود! اما چاره‌ای جز برگشتن نبود. برگشتم و باز آن صحنه‌های دلخراش را به چشم دیدم.


    چند نفر از دوستانم جلوی سنگر نشسته بودند. ناگهان گلوله توپی در کنارشان به زمین خورد و سر یکی از آنها از بدن جدا شده، در آسمان به پرواز درآمد. هنگامی که سر بی‌بدن او فرود می‌آمد، بر سر دوست بغل دستی‌اش خورد و آنر ا شکست!! دوستی دیگر نیز تمام روده و معده‌اش بیرون ریخته بود.
    یک روز که برای آوردن دفترچه رمز بی‌سیم‌چی‌ها، به مقر لشکر می‌رفتم، سگی را دیدم که از پوزه‌اش خون یکی از کشته‌شدگان عراقی می‌ریخت. در بازگشت از همین مقر بود که پس از چند ساعت، رزمندگان اسلام به ما حمله کردند و من و «موسی» پا به فرار گذاشتیم.


    سه بسیجی به طرف ما می‌آمدند که دو نفرشان روی مین رفتند و شهید شدند و نفر سوم که مجروح شده بود، دست از تعقیب ما برداشت و به عقب برگشت. موسی زخمی شده بود. من او را به پشت گرفته، با زحمت، راه یک قله را در پیش گرفتیم. بالای قله که رسیدم، از چهار طرف به سمت ما تیراندازی شد. موسی دوباره زخمی شد؛ تیری به پشت او نشست. ساق پای راست و دست راست من نیز خراش برداشت. موسی حسابی ترسیده بود و دائم از من می‌خواست او را ترک نکنم. من به او اطمینان دادم که تا دم مرگ همدمش خواهم بود. او را به پشت خود بسته، راه را برای رسیدن به قله ادامه دادم. با هزاران زحمت، نفس نفس زنان به قله رسیدم. ناگهان از شدت خستگی بیهوش افتادم. گویا در همان موقع، از بالا مانند توپی به پایین سقوط کرده بودم. موسای بیچاره هم که به پشتم بسته بودم، با من سقوط کرده بود و در اثر برخورد با یک صخره متوقف شده بودیم. در این برخورد، موسی از من جدا شده و به سختی با صخره برخورد کرده بود. سینه‌خیز که به کنارش رفتم، هنوز زنده بود.


    برخاستم و به چپ و راستم نگاه کردم. از دور، علم و بیرق گروهانی را دیدم. به موسی گفتم من خود را به آن گروهان رسانده، تو را نجات خواهم داد. طفلک آن‌قدر ترسیده بود که التماس می‌کرد هرگز از او جدا نشوم. فکر می‌کرد می‌خواهم او را تنها بگذارم. آن‌قدر برایش حرف زدم و دلداری‌اش دادم تا رضایتش را برای رفتنم به دست آوردم.
    به هر جان‌کندنی بود، خودم را به نزدیکی گروهان رساندم. پس از معرفی خود به یکی از نگهبان‌ها، همراهم آمد و عاقبت موسی هم از معرکه نجات یافت.


    پس از سه روز بستری در بیمارستان، با یک مرخصی پانزده روزه به آغوش خانواده‌ام بازگشتم. روز نهم مرخصی، در منزل آرمیده بودم که با شنیدن فریاد و ناله‌های سوگوارانه به خیابان آمدم. خانواده‌ای در حال مشایعت جنازه‌های دو فزندشان بودند که با پرچم عراق پوشیده شده بود. این دو برادر، در جبهه‌های جنگ کشته شده بودند. برادر سوم نیز هنوز مفقود بود و خبری از او نداشتند. پدر آن‌ها به محض روبه‌رو شدن با این صحنه سکته کرد و از پا درآمد.


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
    برچسب‌ها: خاطرات رادفين , خاطرات , رادفين , صدام


    تاريخ : ۱۳۹۱/۰۱/۱۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    http://ravayatgar.org/media/k2/items/cache/2378dde1f28bc78c467f2f928293fb1d_XL.jpg

    گذشته‌های سپری‌شده

    چهاردهم آگوست 1984، راهی اداره نظام‌وظیفه «رصافه» شدم. به محض ورودم، از افسران اداره شنیدم که آموزش، اول ژانویه 1985 آغاز خواهد شد.
    آخرین ماه‌های سال نیز به زودی سپری شدند. روز خداحافظی، برایم روز سخت و سنگینی بود. شاید نتوانم آن روز را شرح دهم؛ اما می‌دانم نگاه گریان مادرم، پایان دوران شاد و کودکانه‌ام را اعلام می‌کرد.
    من تنها پسر و آخرین و کوچک‌ترین فرزند خانواده بودم و این از نگاه دیگر اعضای خانواده، به چشم دیگری دیده می‌شد؛ نگاهی که خاتمه یک نسل را اعلام می‌کرد.
    من تنها و آخرین و کوچک‌ترین فرزند خانواده بودم و این از نگاه دیگر اعضای خانواده، به چشم دیگری دیده می‌شد؛ نگاهی که خاتمه یک نسل را اعلام می‌کرد.

    پایان دسامبر آن سال، سوز سردی می‌آمد و بغداد، در هجوم این سرمای ناهنگام به خود پیچیده بود. مجبور شدم علی‌رغم گذشته، صبح خیلی زود، راهی مرکز آموزشی «منصوریه» در استان دیالی، منطقه «شهربان» بشوم.
    شهربان، منطقه‌ای سرسبز و انباشته از درخت‌های بلندقامت بود. درخت‌ها در دوطرف جاده و بلند شهر، منظره‌ای زیبا داشتند. هنوز سایه لطیف آنها بر سر جاده را از یاد نبرده‌ام. اتومبیلی که در آن نشسته بودم، به سرعت از زیر سایه مهربان درخت‌ها می‌گذشت. به نظرم چنین آمد که درخت‌ها از ناله آزاردهنده ماشین فرار می‌کنند.

    زندگی در مرکز آموزش، سخت و طاقت‌فرسا بود. بدون اغراق بگویم که خود را در برابر گرگ‌های درنده، بی‌پناه یافتم. هدف این مرکز، مثل مراکز دیگر، تربیت نیروهای نظامی مطیع و سر به راه برای خدمت در جنایات رژیم بعث بود.
    در دوره آموزشی، به همراه دوستان و همقطاران، شدیدترین مراحل آموزش را در زمستان و تابستان از سر گذراندم و آن‌قدر در این دوره‌ها با سختی و درد و رنج مأنوس شده بودم که احساس می‌کردم جز برای عذاب و رنج آفریده نشده‌ام. به هر صورتی که بود، پنج ماه آموزش را با شرکت در رده‌های جوخه، گروهان، هنگ و مراحل برتر پیشروی، حمله، دفاع و عقب‌نشینی پشت سر گذاشتیم.

    پس از اتمام دوره فوق، سه ماه دیگر را برای آشنایی با تانک، در مرکز آموزشی «صویره» تحمل کردم. پس از عذاب کشنده این آموزش‌ها، از آنجا که قد و قامت متناسبی داشتم، به گروهان کماندویی تیپ 425 در منطقه مندلی اعزام شدم. این گروهان، مهم‌ترین وظیفه‌اش تسلط بر کوه‌های «حمرین» بود.
    مدتی بعد، در اول جولای 1986، به منطقه مهران رفتیم. هرچند که در آغاز این نقل و انتقال، فرماندهان از بیان واقعیت خودداری کردند، اما از آنجا که سربازان عراقی، ذاتاً کنجکاو هستند، چیزی نگذشت که فهمیدیم علت انتقال به مهران ـ بنا به اخبار «گروه دوم» ـ حمله رزمندگان اسلام است.
    مهران با توجه به موقعیت استراتژیک خود می‌توانست شهر کوت عراق را در تیررس رزمندگان اسلام قرار دهد. همین اهمیت، فرماندهان عراقی را بر آن داشته بود تا به هر قیمتی که شده مهران را از دست ارتش اسلام خارج کنند.

    شب بود که به منطقه مهران رسیدیم. ترکش‌های سرخ و تیرهای بنفش، سینه آسمان را نشانه می‌رفتند و رعشه بر اندام ما می‌انداختند. تیپ تصمیم گرفته بود که با همین افراد خودباخته، در حمله شرکت کند و سرانجام نیز همین کار را کرد؛ اما چندی نگذشت که دست از پا درازتر، تن به شکست داده، عقب‌نشینی کرد. از آنجا هم یکراست به طرف مندلی رهسپار شدیم.
    روز بازگشت از جبهه مهران، روز تلخی بود. از یک طرف، در کوره گداخته خورشید می‌سوختیم و گرد و خاک حاصل از حمل و نقل خودروها و انفجارهای پی در پی، و عرق‌سوز شدن بدن‌ها رنجمان می‌داد و از طرف دیگر شکست، کام همه افراد ـ از سرباز صفر گرفته تا فرمانده ـ را تلخ کرده بود.

    مندلی با یک خط مستقیم به بغداد می‌رسید. از آنجا که در برد توپخانه ایران قرار داشتیم، بعید نبود که مندلی هم با یک حمله هماهنگ و سریع سقوط کند؛ اما رژیم بعث که به اهمیت موضوع پی برده بود، ترجیح داد مندلی، مملو از نیروهای نظامی باشد. برای همین، ما هم به صف نظامیان آن شهر اضافه شدیم. البته در آن زمان، ایران نقشه خاصی روی مندلی نداشت؛ اما فرماندهان عراقی قصد داشتند چند تپه اطراف مندلی را که ممکن بود از نظر نظامی برای تسلط ایران بر مندلی حائز اهمیت باشد، تصرف کنند.

    حمله، صبح بیست و دوم جولای به سوی تپه شهدا آغاز شد. همان روز اول، تپه را تصرف کردیم. روز دوم قرار بود از طریقی پاسگاه صلاح‌الدین، تپه‌ای را که بر آبگیر سومار ـ صحرای حران ـ مسلط بود، تصرف کنیم. اما برای عراق، مهم‌ترین ارتفاع آنجا، تپه «سانویه» محسوب می‌شد که با یال کشیده‌اش، از سایر ارتفاعات پیرامون خود بارزتر بود. اگر این تپه فتح می‌شد، در حقیقت، تسلط ایران بر منطقه منتفی بود. ارتش عراق با حساب و کتاب فراوان، نیروی زیادی را برای همین کار جمع کرده بود.

    ساعت پنج صبح روز 28 آگوست، شیپور حمله را نواختند. علی‌رغم حمایت آتش پرحجم، حین حرکت ما به سوی هدف، خسارت‌های فراوانی را تحمل کردیم! و بعد از چند دقیقه، به طور ناگهانی و غیرمنتظره، به هدف رسیدیم. بعد از استقرار در مواضع، ضدحمله رزمندگان اسلام شروع شد و جنگ بسیار شدیدی بین ما و آنها درگرفت. عاقبت این درگیری، به پیروزی رزمندگان اسلامی منتهی شد. در نهایت، ناچار به عقب‌نشینی شدیم. کشته‌ها و مجروحان ما در منطقه ماندند، تا خوراک پرندگان و حیوانات وحشی شوند!

    سر فرماندهی عراق که می‌دانست تسلط ایرانی‌ها بر تپه سانویه تا چه حد می‌تواند برایش گران تمام شود، تیپ ما را با اعزام متولدان 67 میلادی تکمیل کرد. پس از انجام چند مانور که همراه نیروها و تجهیزات زرهی و تانک‌ها انجام دادیم، چگونگی هلی‌برن نیز به ما آموزش داده شد.تاریخ بیست و دوم می، به عنوان روز حمله معین شد. در این حمله، نیروهای ما توانستند جای پایی به عمق سه کیلومتر در منطقه ایجاد کرده، مواضعی را که از دست داده بودند، پس بگیرند.

    در سال پایانی جنگ، ارتش عراق موفق شد با آرایش چند تیپ پیاده و زرهی ـ که به طور کامل عبارت بودند از تیپ 425 پیاده، تیپ‌های 5، 6 و 7 گارد ریاست جمهوری، تیپ ده زرهی و گردان تانک خالد بن ولید ـ و حضور داوطلبانه نیروهای منافق و ضد ایرانی، و پشتیبانی آتش پرحجم و توپخانه، از جبهه میانی، به طرف مرزهای ایران حمله کند. این حمله با توجه به حضور چند تیپ نامبرده و منافقین می‌توانست خیلی زود به پیروزی‌های درخشانی بینجامد؛ اما علی‌رغم شدت عمل عراق، ایرانی‌ها خیلی جدی و محکم به دفاع پرداختند و اجازه ایجاد حتی یک جای پای کوچک هم به فرماندهان عراقی ندادند. سنبه پرزور عراق و گستردگی میدان حمله، سرانجام فرماندهان عراقی را به این نتیجه رساند که با استفاده از راه‌های نفوذی ناپیدایی، به داخل نیروها رخنه کنند. سرانجام با همین روش بود که توانستند خاکریز اول رزمنگان را شکافته، با تصرف خاکریزهای دوم و سوم نیز به طرف عقبه و سومار یورش ببرند.

    من در این حمله، جزء‌تیپ 425 پیاده بودم. دو روز در اسلام‌آباد ماندیم. ایرانی‌ها خیلی زود به مواضع ما حمله کرده، توانستند با استفاده از نیروی زرهی و پیاده، در یک نبرد بی‌امان، بسیاری از نیروهای ما را کشته، با از کار انداختن تانک‌ها و ادوات زرهی و توپخانه، ما را تا منطقه سانویه عقب رانده، تعقیب کنند! ده روز تمام در این منطقه زیر آتش توپخانه ایرانی بودیم و بسیاری از ساز و برگ‌ها و افراد خود را از دست دادیم.


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
    برچسب‌ها: خاطرات جنگ , دفاع مقدس , جنگ ايران , خاطرات افسران


    تاريخ : ۱۳۹۱/۰۱/۱۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
    مرا می‌شناسی.
    من یک روستایی‌ام.
    یکی از روستاهای دور دست سرزمینمان ایران.
    از مهد نام آوران و دلیران آذربایجان.
    شاید مرا نشناسی!
    خیلی ها مرا نمی‌شناسند.
    اهل زمین که با یک روستایی دورافتاده  و ساده کاری ندارند.
    اصلا برایشان مهم نیست که کسی اینجا دردی داشته باشد.
    اینان بزرگان را می‌شناسند حاکمان را دوست دارند، مسئولان را می‌شناسند، کسی با ما کاری ندارد.


    متن كامل در ادامه مطلب

    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
    برچسب‌ها: جانباز , شهدا , شهيد , يعقوبي

    ادامه مطلب

    تاريخ : ۱۳۹۰/۱۰/۲۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


    ما از الست طایفه‌ای سینه خسته‌ایم

    ما بچه‌های مادر پهلو شکسته‌ایم

    امروز اگر سینه و زنجیر می‌زنیم

    فردا به عشق فاطمه شمشیر می‌زنیم

    ما را نبی قبیله سلمان خطاب کرد

    روی غرور و غیرت ما هم حساب کرد

    از ما بترس، طایفه ای پر اراده‌ایم

    ما مثل کوه پشت علی ایستاده‌ایم



    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس


    تاريخ : ۱۳۹۰/۱۰/۲۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    تاريخچه عمليات

    نصر 8

    پس ازکاهش بحران خليج فارس و قطع درگيريهاي ايران و آمريکا دردريا ، بار ديگر جنگ زميني اولويت خود را بدست آورد و مجدداً تلاش درجبهه شمالي، اصلي گرديد .

    در دو عمليات کربلاي 10 و نصر 4، منطقه شرق رودخانه قلعه چولمان تا سورکوه تصرف شده بود ؛ گسترش عمليات به سمت غرب و کوتاه کردن فاصله مواضع قواي منظم خودي که در آن سوي مرز مستقر بودند و نيروهاي نامنظم قرارگاه رمضان و کردهاي معارض عراقي که در عمق خاک عراق استقرار داشتند مستلزم عبور از رودخانه قلعه چولمان بود و عبور از اين رودخانه نيز منوط به تصرف ارتفاع گرده رش بود.

    لذا عمليات نصر 8 براي تصرف اين ارتفاع با طراحي و فرماندهي سپاه پاسداران در تاريخ 29 آبان 66 و با رمز مبارک محمدبن عبدالله (ص) درساعت 1:25 دقيقه بامداد روز جمعه و با اهداف گسترش وضعيت خودي در غرب ماووت، با چند لشکر از جمله لشکر قدس گيلان آغاز شد .

    در اين عمليات لشکر قدس گيلان به استعداد 3 گردان رزمي پياده و سه گردان در احتياط عمومي منطقه بوده است . بعد از شروع درگيري توسط لشکر 5 نصر، بلافاصله لشکر قدس براي عبور ازمعبري که توسط لشکر 5 نصر پاکسازي شده بود وارد عمل شد . يکي از گردانهاي لشکر قدس ضمن عبوراز موانع و ميدان مين از ارتفاع صعب العبور و نفس گير گرده رش نيروها را عبور داد و در خط تماس بادشمن درگير شد چون درگيري به روزکشيده شد يکي از گردان لشکر قدس به کمک گردان درگير درمنطقه شتافت و چندين پاتک دشمن را دفع نمودند و دردو شب متوالي درگيري با دشمن ،ارتفاع گرده رش کاملاً به تصرف نيروهاي اسلام درآمد . تسلط بر ارتفاع گرده رش ، گرفتن سرپل و جاي پا در آن سوي قلعه چولمان باز شد . در اين عمليات حدود 30 کيلومتر مربع از منطقه آزاد شده و بيش از 300 نفر از نيروهاي دشمن کشته و زخمي و تعداد 200 نفر از آنها را به اسارت درآوردند. اين عمليات در تاريخ 30 آبان 66 و با نتايج بسيار خوبي به پايان رسيد .

    گردانهاي عمل كننده

    رمز عـــــــمليات يا محمدبن عبدالله(ص)

    منطقه عملياتي ماووت از استان سليمانيه

    تاريخ عــــمليات 66/8/29

     گردانهاي عمل کننده

    گردان کميل

    کردان ميثم

    گردان حمزه

    گردان امام حسين (ع)

    گردان ابوالفضل (ع)

    گردان اميرالمومنين (ع)

    نتايج عمليات

    مناطق آزاد شده

    شهر ماووت

    ارتفاعات 1426 ، 1428 ،1391

    چندين پاسگاه مرزي عراق بر روي ارتفاعات گرده رش

    روستاهاي گمالان زور ،گمالان خوارد،بر گر بالا ،بر گر پايين

    تجهيزات منهدم شده دشمن

    چندين دستگاه تانک ونفر بر

    انواع ماشين آلات مهندسي و راهسازي

    چندين قبضه آتشبار توپخانه

    چندين انبار مهمات

    دهها دستگاه خودرو نظامي

    يگانهاي منهدم شده دشمن

    انهدام تيپ 29 از لشگر 44

    انهدام تيپهاي 603 ، 83 ، 77 پياده

    انهدام يک گردان کماندويي از سپاه يکم

    انهدام سه گردان توپخانه

    انهدام يک گروهان تانک

    انهدام گردان کماندويي لشگر 44

    تعداد کشته وزخمي

    بيش از 2000 نفر

    تعداد اسراء

    200 نفر

    غنايم

    تعدادي تانک

    دهها دستگاه خودرو

    مقدار زيادي انواع خمپاره انداز

    يک دستگاه رادار رازيت

    مقدار زيادي انواع سلاح سبک



    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، آشنائي با برخي از عملياتها
    برچسب‌ها: عمليات نصر 8 , گردان كميل , كردان ميثم , گردان حمزه


    تاريخ : ۱۳۹۰/۰۸/۳۰ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


    بسم رب المهدی(عج الله علیه وآله)...

    عصـــــرِ جمعہ اے

    هوایے " تو " شدم ..........


    یاد حرفهاے استاد مے افتم ،

    /غروبهای جمعه که دل می گیرد، بخاطر دل گرفتگی مولاست/

    تو مےخواستے بیایے ..

    ، اما ، خیلےها تو را نمےخواستند..

    و دلت گرفتــــــــ ...
    .
    .
    اُمیــــدِ جــــآن !!

    جاے خالیت ......

    تیر مےکشــــَد !

    ***

    √√ سلـــام امام حسیــــن مهـــربون ..

     من دختـــرے کوچـــک هستم . پدرم جانبــــاز موجے است . الان که دارم برای شمـــا نامــــه مے نویسم پـــدرم خوابیـــده آروم ِ آروم ِ .

     وقتایے که خواب ِ میام کنـــــارش وباهـــاش حــــرف می زنم .

     امام حسیـــن شنیدم رقیـــه ے کوچولو شمــآ به آسمــــون ها رفت ِ..

    مے خــــوام بهتون بگم ... من حاضـــــرم دخـــــترشـمـــــا بشم...

    به جـــاش حـــال بابـــام رو خـــوب کنـــید ازشمـــا خــــواهش مــے کنم...

     مے دونم که خیلـے مهربونید امام حسیـــن ...



     √√√√√بـــابـــا ... شوخے نکـــن... ببیــن مــامـــان بــاورش شده ...

     ببین داره گریـــــه میکنه..   من که مـــیدونم خودتو زدے به خــــواب(!!!) خب بســـه دیگه بلـــند شو بــریم بـــابـــا ... بـــابـــا ...

    برگـــــرد تنـــــــها یک بغــــــل بـــابـــاے مــــن بــــــــاش ..



    دیگـــه کـــارمــون از گفتن شهـــدآ شرمنـــده ایم گذشته..


    «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»



    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
    برچسب‌ها: جانباز موجي , شيميائي , جنگ


    تاريخ : ۱۳۹۰/۰۸/۲۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
    تاريخ : ۱۳۹۰/۰۸/۲۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

     

    تاريخچه عمليات

    والفجر 9

    عمليات والفجر 8 هنوز ادامه داشت که عمليات ديگري طرح ريزي شد و به تعدادي از لشکرهايي که در فاو به عنوان نيروهاي پشتيباني حضور داشتند از جمله لشکر قدس گيلان دستور رسيد تا مهياي عملياتي جديد و انتقامي در جبهه ديگرکشور باشند .

    عمليات والفجر 9 اولين عمليات از سلسله نبردهاي مربوط به استراتژي تعقيب دشمن در جبهه هاي شمالي ، در منطقه چوارتا از استان سليمانيه عراق بود که با طراحي و فرماندهي سپاه پاسداران در سه محور در تاريخ 5 اسفند 64 و با رمز مبارک «يا الله- يا الله – يا لله» و با هدف پيش روي در شرق سليمانيه و به منظور کاستن فشار دشمن در فاو ،در ساعت 23:45 دقيقه آغاز شد . نيروهاي خودي توانستند در دو مرحله به اهداف مورد نظر همچون ارتفاعات کوخ نم نم ، ناصر ، ماماخلان ،موبرا ، پلنگه سور و قله کاژال پير (کچل) که از بلندترين قلل منطقه است دست يابند.

    لشکر قدس گيلان هم در اين عمليات با 3 گردان رزمي و يک گردان ادوات از محور سورکوه در گروهاي 22 نفره به سوي دشمن هجوم بردند و سنگرهاي دشمن را منهدم کرده ،و با ادامه درگيري و انجام عمليات ايذايي ، توان رزمي دشمن تحليل رفت و نيروهاي درگير نيز در محورهاي ديگر شدت هجوم خود را افزودند و به هدف نهايي خود رسيدند . عمليات والفجر 9 در تاريخ 9 اسفند 64 به پايان رسيد . چند روز پس از پايان عمليات و تحويل خط به نيروهاي پدافندي ، در حالي که مناطق متصرفه هنوز به طور کامل تثبيت نشده بود ، نيروهاي عراقي در حملاتي توانستند نقاط تصرف شده را باز پس گيرند . نکته حائز اهميت در اين عمليات، همزماني اين عمليات با عمليات والفجر 8 بود . يعني در حالي که توان اصلي سپاه در منطقه فاو درگير بود ، يگان هاي تازه تاسيس سپاه عمليات والفجر 9 را انجام دادند و توانستند در تهاجم خود کاملاً موفق باشند و چنانچه نيروهاي پدافندي جايگزين آن ها قادربه حفظ منطقه مي شدند ، نيروهاي ايران در منطقه سليمانيه به موقعيت ممتازي دست مي يافتند. اين عمليات نشان داد که در صورت گشودن جبهه هم زمان عليه ارتش عراق ، توان دشمن تجزيه مي شود و قادر نخواهد بود در دو جبهه مجزا و به طور هم زمان به مقابله برخيزد .

    دشمن در اين عمليات بيش از 1500 کشته و زخمي بر جاي گذاشت و تعداد 134نفر از آنان نيز به اسارت نيروهاي ايراني درآمدند .

    رمز عـــــــملیات : یاالله،یاالله،یاالله

    منطقه عملیاتی : سلیمانیه عراق

    تاریخ عــــملیات : 64/12/5

    گردانهای عمل کننده

    گردان کمیل

    کردان میثم

    گردان حمزه

    گردان ادوات

    نتايج عمليات

    مناطق آزاد شده

    چند پاسگاه مرزي

    بخشي ار ارتفاعات کانا ،شله کوران،تنگه سور، موبرا،ماخلان،کاني ماران ، سرو

    ارتفاعات 1470و1489

    تجهيزات منهدم شده دشمن

    يک فروند هواپيما

    يک فروند هلي کوپتر

    20دستگاه تانک

    90دستگاه خودرو

    10 قبضه ضد هوايي

    مقدار زيادي سلاح سبک و نيمه سنگين

    يگانهاي منهدم شده دشمن

    3 گردان از تيپ 504

    يک تيپ يک گردان کماندويي

    گردان 94 توپخانه

    گردان 4 تانک

    تيپ 703

    تعداد کشته وزخمي

    بيش از 2500 نفر

    تعداد اسراء

    250 نفر

    غنايم

    مقدارزياد ي سلاح سبک و نيمه سنگين و انواع مهمات

    بازتاب عمليات والفجر 9 در رسانه هاي گروهي جهان

    خبر گزاري آلمان :

    ( نيروهاي ايران 29 ارتفاع استراتژيک کوهستاني را در شمال غرب عراق تصرف کرده و در حال پيشروي به

    سوي سليمانيه – که در 120 کيلومتري شرق مرکز نفت خيز کرکوک قرار دارد – هستند.)


    روزنامه داگنس نيهتر

    روزنامه داگنس نيهتر ضمن تصريح به پيروزيهاي ايران و سکوت عراق، اعلام مي کند که حمله جديد ايران

    ( والفجر9 ) شانزده روز پس از آغاز عمليات و حمله ايرانيان به شهر استراتژيک فاو عراق و مدت کمي پس

    از اعلام قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل – که در آن از هر دو کشور خواستار قطع منازعات و بازگشت

    به سرحدات بين المللي شده – آغاز شده است.


    جمهوري اسلامي ايران با اجراي عمليات والفجر 9 ، علاوه بر آزادسازي ارتفاعات مهم در شرق و تجزيه و

    پراکنده کردن نيروهاي عراق، انتقام ساقط کردن هواپيماي مسافربري را مي گيرد و همچنين قطعنامه

    پوشالي سازمان ملل را نيز وتو مي کند.

    شکست استراتژي دفاع متحرک عراق

    صدام پس از عمليات والفجر 8 ، 9 و انهدام سريع ارتش عراق در يک سخنراني اعلام مي کند که ارتش

    پس از باز سازي ، حملات خود را از سر خواهد گرفت.بدين منظور از اواسط ارديبهشت ماه سال 65 ارتش

    عراق تحرکاتي را آغاز مي کند و براي عملي ساختن تهديدات خود ، آتش تهيه سنگيني در جبهه هاي

    مياني و شمالي فرو مي ريزد. ادوات زرهي بعث با يورش گسترده خود موانع مقدماتي را منهدم مي کنند

    و راه شهر فکه را در پيش مي گيرند . اين تهاجم گستاخانه عراق با عکس العمل شايسته نيروي هوايي و

     يگانهاي زميني ارتش اسلام دفع مي شود و با انهدام شش تيپ و تعداد زيادي تانک و نفر بر ، حماه

    عراق شکست مي خورد. در حالي که نبرد فکه به شدت ادامه دارد ، در تاريخ 28/2/65 شهر مهران هدف

    تهاجمي بسيار سنگين از سوي دشمن قرار مي گيرد و يگانهاي زرهي عراق پس از شکستن خطوط

    دفاعي ايران ، بر خلاف فکه، موفق مي شوند موانع بعدي را از سر راه برداشته و خود را به شهر مهران

    برسانند. قواي ايران با حمايت نيروي هوايي با تمام وجود به قلب دشمن يورش مي برد و علي رغم آزادي

    دو شهرک و انهدام تعداد زيادي تانک و نفربر، نمي تواند از اشغال مهران جلوگيري کند و اين شهر با 200

    کيلومتر مربع از اراضي اطراف آن به تصرف عراق در مي آيد. در بحبوحه نبرد مهران و فکه، جبهه جديدي در

    منطقه حاج عمران توسط دشمن گشوده مي شود و دشمن با استفاده از هلي کوپتر و هلي برد، تلاش

    مي کند تا پيروزي مهران را تکرار کند، اما اين حمله با مقاومت بي نظير رزمندگان اسلام مواجه و تعداد 28

    فروند هلي کوپتر آنها منهدم مي شود .در تاريخ 31/2/65 ارتش از سه محور هدف پاتک ايران قرار مي

    گيرد و با برجاي گذاشتن 1200 کشته و زخمي و انهدام بخش عظيمي از امکانات خود ، از تصرف حاج

    عمران منصرف مي شود.ارتش عراق در محور بحيله و فکه شکست سختي از رزمندگان مي خورد و

    هشت کيلومتر از جبهه فکه عقب رانده مي شود.

    صدام در يک مانور تبليغاتي اعلام مي دارد اگر ايران از فاو خارج شود ، عراق هم مهران را ترک خواهد

    کردکه اين پيشنهاد به شدت از طرف مسئولان جمهوري اسلامي ايران رد شده و گفته مي شود که بندر

    مهم فاو قابل مقايسه با مهران نيست.به دستور صدام 21 توپ در بغداد به نشانه پيروزي شليک مي

    شود واز مردم اين شهر خواسته مي شود که به تظاهرات و شادي و پايکوبي بپردازند و با پخش شيريني

    و چراغاني جشن بگيرند . نيروهاي ايراني که در جبهه مهران اسير مي شوند ، در شهرهاي عراق به

    تماشا در آمده و پيام تبريک از طرف حاميان صدام روانه بغداد مي شود. کشورهاي مرتجع عرب به اين هم

    بسنده نمي کنند و با چراغاني و تعطيلي ادارات، کاسه داغتر از آش مي شوند.استکبار جهاني تلاش

    مي کند پيروزي عراق را در مهران بسيار با ارزش جلوه دهد و ايران را وادار به خروج تز فاو کند و بدين

    منظور مدعي مي شود که ايران هرگز نخواهد توانست سربازان عراق را از مهران خارج کند. مسأله فاو و

    مهران براي عراق سوژه تبليغاتي مي شود. صدام و حاميانش دائم با به رخ کشيدن آن تلاش مي کنند

    پيروزي ايران را در فاو تحت تأثير قرار داده و کمرنگ جلوه دهند. سرانجام پس از گذشت شش هفته از

    دفاع متحرک عراق، در حالي که ارتش صدام موقعيت خود را تثبيت شده و غيرقابل نفوذ مي پندارد،

    جشن و پايکوبي آنها با آغاز کربلاي 1 تبديل به کابوسي وحشتناک مي شود. اين رژيم با سکوتي مرگبار

    تلاش مي کند با تکيه به ادوات زرهي و نيروي هوايي خود، شکستهايش را جبران و از آزادسازي اين شهر

    توسط قواي ايران جلو گيري به عمل آورد. اما پس از مشاهده شکست و فرار سربازانش تا پشت مرزهاي

    بين المللي ، از بازپس گيري مهران صرفنظر مي کند و به فکر جلوگيري از سقوط شهر بدره عراق مي

    افتد. بدين ترتيب استراتژي دفاع متحرک عراق که با سقوط مهران آغاز و مي بايست ادامه مي يافت، با

    آزادسازي اين شهر به دست ساحشوران اسلام ، به بن بست و شکست مطلق مي انجامد.

    بازتاب آزادي مهران:

    راديو بغداد در ابتداي آزادسازي مهران، سکوت مي کند و پس از آن مدعي دفاع حمله ايران مي شود و

    اين در حالي است که اکثر خبرگزاريها با توجه به بيانيه نظامي ايران و آشکار شدن تدريجي واقعيت جنگ،

    آزادي مهران را مورد تأييد قرار مي دهند.

    آسوشيتدپزس:

    ( نيروهاي ايران کنترل مهران را در دست دارند.)


    روزنامه گاردين ( انگليس ):

    ( عراق با 2500 نفر تلفات از شهر مهران عقب نشيني کرده است. شش هفته پيش وقتي که دولت عراق

    بر مهران دست يافت، با شليک 21 توپ و تظاهرات خياباني، اين پيروزي را جشن گرفت؛ اما اينک در يک

    اطلاعيه مأيوسانه و بدون سروصدا اعتراف مي کند که نيروهاي ايران علاوه بر تصرف مهران به مرز بين

    المللي نيز رسيده اند.)

    واحد مرکزي خبر آسوشيتدپرس ( در لندن ) طي گزارشي مي نويسد :

    ( بر اساس گزارشهاي رسيده از جبهه هاي جنگ ايران و عراق ، تيپ 4 گارد رياست جمهوري عراق در

    کربلاي 1 متلاشي شده و فرمانده اين گارد به نام سرلشگر حيدر علي ناصر به قتل رسيده است.)

    اين خبرگزاري همچنين اعلام مي کند :

    ( گزارشها و اطلاعيه هاي نظامي ايران حاکي از آن است که گارد پنجم رياست جمهوري عراق نيز به

    ميزان 50 در صد منهدم شده است.)


    خبرگزاري آسوشيتدپرس پس از بيان تلفات و تعداد اسراي عراق اعلام مي دارد :

    ( ايرانيان در اين محور به 100 مايلي بغداد رسيده اند. صدام حسين در يک برنامه تلويزيوني به افسران و

    سربازان خود که در عمليات مهران دست به عقب نشيني زده بودند، مدال شجاعت داده است.)


    ديلي تلگراف چاپ لندن :

    ( تحليل گران جنگ عراق و ايران در غرب معتقدند که آزاد سازي شهر مهران به دست نيروهاي ايران،

    شکست ديگري براي دولت بغداد بوده است که چاهارماه پيش در يک شکست ديگر فاو را در دهانه شط

    العرب ( اروند رود ) از دست داده بود. )

    راديو بي بي سي

    راديو بي بي سي در گزارش خود خبر سقوط دو ارتفاع ديگر مشرف بر شهر مهران را در داخل خاک عراق

    به وسيله نيروهاي ايران منتشر مي کند و از قول خبرنگار خود مي گويد :

    ( يک پادگان نظامي و يک پايگاه متعلق به نيروهاي عراق در داخل خاک عراق به دست نيروهاي ايران

    افتاده و نيروهاي ايران در چند کيلومتري شهر بدره و در داخل خاک عراق مستقر شده اند. دولت عراق

    اعلام کرده است که دست به يک ضد حمله زده و اين حملات براي بازپس گيري مهران ادامه دارد. در

    حالي که خبرنگار بي بي سي معتقد است که نيروهاي ايران در شهر مهران مستقر و تثبيت شده اند و

    ضد حمله هاي عراق کاري از پيش نبرده اند. )

    روزنامه زائي ژاپن :

    ( يک هفته بعد از آغاز حمله ايران به شهر مهران و باز پس گيري آن از نيروهاي عراق که منجر به در هم

    کوبيدن و از بين رفتن گردانهاي مخصوص صدام شده، روحيه سربازان ايراني بسيار خوب است. اين امر در

    مقابل از دست رفتن و کاهش شديد پرستيژ صدام مي باشد که گفته بود شهر مهران را تا بيرون رفتن

    آخرين سرباز ايراني از خاک عراق ، بويژه از فاو، در اشغال خود نگه خواهد داشت. )

    خبرنگاران خارجي زماني که به دعوت ستاد تبليغات جنگ وارد منطقه عملياتي مي شوند، از فتوحات

    رزمندگان اسلام متعجب و حيرت زده شده و با اعتراف مي گويند که عمليات شما واقعا متوهرانه و کم

    نظير بوده است .

     


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، آشنائي با برخي از عملياتها
    برچسب‌ها: والفجر9 , گردان كميل , گردان ميثم , گردان حمزه


    تاريخ : ۱۳۹۰/۰۸/۲۰ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

     

    تاريخچه عمليات

    والفجر10

    استراتژي تعقيب متجاوز درجبهه شمالي بر اين اساس طراحي شده بود که با پيش روي در شمال سليمانيه – در منطقه عمومي ماووت – هدف هاي پيش بيني شده تحقق يابد ، ليکن بروز مشکلاتي در آن منطقه که عمدتاً ناشي از موانع طبيعي بود ، طراحان نظامي را به اين نتيجه رساند که محور حلبچه را جايگزين محور ماووت سازند ، با توجه به اين نکته که تصرف حلبچه خود هدف مستقلي بود ، ضمن آنکه گامي به سوي مرکز استان نيز محسوب مي شد . بر اين اساس ، عمليات حلبچه با طراحي و فرماندهي سپاه پاسداران در 3 محور و در چهار مرحله درتاريخ 24 اسفند 66 با رمز مبارک « يا محمد بن عبدالله (ص)» و با هدف پيش روي به سوي سليمانيه از جنوب شرق با تصرف شهرهاي حلبچه ، خرمال ، دوجيله ، بياره و طويله در ساعت 23:30 دقيقه آغاز شد .

    در اين عمليات رزمندگان اسلام موفق شدند با استفاده از غفلت دشمن ، ارتفاعات مرزي را پشت سر گذارند و شهر نوسود ايران و شهر هاي بياره ، طويله ، دوجيله ، خرمال و حلبچه را آزاد سازند .

    آخرين مرحله از عمليات والفجر10 درتاريخ 8 فروردين 67 در ساعت 14:20 دقيقه آغاز شد.

    لشکر قدس گيلان با 3 گردان عمل کننده و يک گردان پشتيباني آخرين توجيه در موردعمليات و لحظات وداع وخداحافظي رزمندگان گيلان انجام شد . متعاقب آن حدود ساعت 16:15 دقيقه همين روز به سوي منطقه عملياتي حرکت نمودند.

    لازم به ذکر است گردان حضرت ابوالفضل (ع) بعد از چندين بار جابجايي درماموريت ، براي کمک به لشکر 19 فجر در مرحله چهارم عمليات ، در کنترل عملياتي آن قرار گرفت .

    پس از نماز مغرب ، حرکت گردانها به طرف دشمن آغاز گرديد . گرچه چند ساعت راهپيمايي در برف و يخبندان و عبور از مسيرهاي صعب العبور ،توان نيروها را کاهش داده بود ،اما آنها همچنان با توکل به قدرت لايزال الهي به پيش رفتند و پس از عبور از موانع وميدان مين آماده حمله به دشمن شدند.

    در ساعات اوليه بامداد درگيري در محور گردان حمزه شروع شد و پس از دقايقي هر 3 گردان با نيروهاي دشمن درگير شده وموفق شدند به ارتفاعات اصلي باني بنوک برسند . گردان کميل با پيشروي در شيار سمت چپ موفق شد با گردان حمزه الحاق شده و آماده پيشروي به سمت دشت روبرو شود.

    از طرف ديگر گردان حضرت رسول (ص) درساعات اوليه عمليات موفق شد ارتفاع معروف به کله اسبي را تصرف نمايد و هر 3 گردان مذکور به تحکيم مواضع تصرف شده بپردازند.

    درساعات اوليه روز ، دشمن با آتش شديد اقدام به پاتک نمود ولي کاري از پيش نبرد و باعث شد نيروهاي باقيمانده دشمن به پائين ارتفاعات منطقه بگريزند .

    در حوالي ظهر آتش دشمن شديدتر و خسارت وارده نيز زياد بود . وقتي آتش هوايي و توپخانه موثر واقع نگرديد دشمن مبادرت به استفاده از سلاحهاي شيميايي بصورت گسترده نمود بطوريکه بسياري از نيروها در خط شهيد و يا مجروح شدند . از طرفي امکان پشتيباني موثر و رساندن مهمات به دليل نداشتن راه ارتباطي مناسب و صخره اي بودن مسير وجود نداشت .

    رزمندگان لشکر قدس تا عصر همان روز علي رغم بمباران شيميايي منطقه و آتش شديد همچنان مقاومت مي کردند . اما با شهادت حسين املاکي (جانشين لشکر) و محمد اصغر خواه (فرمانده گردان کميل) و دهها نفر ديگر از نيروهاي خودي، پدافند درمناطق تصرف شده ممکن نبود . لذا قرارگاه مجوز عقب نشيني لشکر قدس گيلان را صادر نمود .

    اين عمليات با نتايج خوبي در تاريخ 13 فروردين 67 به پايان رسيد.

    عراق دراين عمليات بيش از 10000 نفر کشته وزخمي داد و تعداد 5440 نفر از آنان به اسارت نيروهاي اسلام درآمدند .


    رمز عـــــــمليات : يا محمد بن عبدالله (ص)

    منطقه عملياتي : سليمانيه عراق

    تاريخ عــــمليات : 66/12/24 و گردانهاي لشگر 67/1/8

    گردانهاي عمل کننده

    گردان کميل

    گردان يارسول (ص)

    گردان امام حسين (ع)

    گردان ادوات

    گردان توپخانه

    گردان پدافند

    گردان زرهي

    نتيجه عمليات

    مناطق آزاد شده

    شهرهاي حلبچه ـ خرمال ـ دوجيله (سيروان ) بياره ـ طويله

    بيش از 100 روستاي منطقه و تصرف بخشي از جاده خرمال و سليمانيه و سيد صادق

    شهر نوسود (كه مدت 7 سال در اشغال دشمن بود)

    ارتفاعات باني بنو ک 0 سورن 2200-2300 و 1058 ريشن و گرزيل

    تجهيزات منهدم شده دشمن

    10 فروند هواپيما

    يك فروند هلي كوپتر

    450 دستگاه تانك و نفربر

    صدها دستگاه خودرو

    دهها قبضه انواع توپ و خمپاره انداز

    تعداد زيادي تجهيزات و سلاحهاي سبك ونيمه سنگين

    يگانهاي منهدم شده دشمن

    لشكر 43 از سپاه يكم

    تيپ 7 زرهي

    تيپ 1 كماندويي از سپاه چهارم

    تيپ 68 نيروي مخصوص

    تيپ 95 پياده

    تيپ 2 كماندويي از سپاه پنجم

    تيپ 443 به ميزان صد درصد

    تيپ 25 مكانيزه به ميزان 30درصد

    گردان 8 دفاع الوطني

    گردان زرهي الطيب از لشكر 18 پياده

    گردانهاي 7 و 19 احتياط

    يك گردان تانك از لشكر 39

    گردانهاي توپخانه 943 و 661

    دوگردان از تيپ 80 زرهي

    دو گردان از تيپ 46 زرهي لشكر 12

    تعداد کشته وزخمي

    بيش از 11000 نفر

    تعداد اسراء

    بيش از 4400 نفر از جمله يک سرلشکر ، دو سرتيپ ، هفده سرهنگ ، هشت سروان ، 34 ستوان و

    دهها درجه دار

    غنايم

    بيش از 250 دستگاه تانك و نفربر

    صدها دستگاه خودرو نظامي

    70 قبضه توپ كاتيوشا

    دهها دستگاه خودرو مهندسي

    دهها قبضه خمپاره انداز

    مقدار زيادي تجهيزات انفرادي

    تعداد زيادي سلاح سبك و نيمه سنگين


    حماسه بزرگ ، والفجر 10


    آيت الله خامنه اي در خطبه هاي آخرين نماز جمعه سال 1366 درباره اين عمليات درخشان فرمودند :

    ( اهميت بسيار بالاي نظامي اين عمليات در اين است که رزمندگان ما با عبور از ارتفاعات صعب العبور به

    دشت رسيدند و منطقه را از وجود ارتش مزدور عراق پاکسازي کردند. عمليات والفجر 10 و پيروزي

    چشمگير آن يکي از بزرگترين الطاف الهي است که به وسيله رزمندگان سپاه پاسداران و بسيج و

    پشتيباني ارتش و هوانيروز انجام گرفت و در تاريخ جنگ تحميلي چنين عملياتي را کمتر مي توان يافت.

    زماني که عمليات غرورانگيز والفجر 10 آغاز شد، دشمن بعثي مثل هميشه سکوت اختيار کرد ، و

    مسؤولان حزب بعث عراق اخبار پيروزيهاي مقدماتي ايران را يک شايعه ناميدند.

    در ادامه عمليات و آزادسازي پي در پي شهرهاي عراق ، رژيم شکست خورده بعث قصد داشت تا از بهره

    برداري سياسي اين پيروزي توسط ايران جلوگيري به عمل آورد، اما سقوط دژهاي دفاعي و به اسارت در

    آمدن بيش از 4400 نفر از اين امر بود و در آخر با خفت و خواري اعلام کرد که در اطراف شهرهاي ياد شده

    ، نيروهاي عراقي حضور نداشتند. حتي مدعي شد که اين چند شهر خالي از سکنه بودند و ادعاي ايران

    مبني بر استقبال مردم از نيروهاي اسلام ، خيالي بيش نيست.

    رژيم مردم فريب عراق زماني مدعي تخليه منطقه عملياتي شد که کمي قبل از آن و در زمان جنگ

    شهرها و عمليات مقابله به مثل جمهوري اسلامي ايران ادعا مي نمود که در شهرهاي خرمال و حلبچه

    چند شهروند عراقي هدف حملات توپخانه ايران قرار گرفته اند. همچنين استقبال مردم کرد زبان عراق از

    ارتش آزاديبخش اسلام و پخش تصاوير آن از سيماي کشورهاي جهان، حقانيت رزمندگان اسلام و پوچي

    ادعاهاي گمراه کننده بعث را آشکار ساخت. عکس العمل مردم شهرهاي مرزي عراق در حالي که در برد

    آتش توپخانه اسلام قرار داشتند، به همه فهماند که ايران در عمليات مقابله به مثل تا چه اندازه

    خويشتنداري نموده و در صورت ضرورت و اجبار فقط مناطق اقتصادي، سياسي و نظامي عراق را هدف

    قرار داده است.

    عمليات والفجر 10 براي چندمين بار قدرت نظامي ايران را در کوه، دشت و دريا و علاقه مردم عراق را

    نسيت به رزمندگان ايراني ثابت و جنايات پيشگي، سفاکي و دروغگويي صدام و مسؤولان حزب بعث را

    به بهترين نحو آشکار کرد.)


    اين اولين عمليات جمهوري اسلامي ايران بود که با وجود مردم اين منطقه،در شهر صورت گرفت و بخش

    مسکوني قابل توجهي از عراق تصرف شد و از اين جهت که مردم يک شهر تصرف شده کاملاً وفادار به

    نيروهاي فاتح بودند و از آنان کاملاً رضايت داشتند، بي نظير و کم نظير است. جالب اينکه اين چند شهر در

    تمام مدت جنگ در معرض برد توپخانه جمهوري اسلامي ايران بوده اند و همين روزهاي آخر صدام ادعا

    کرده بود که ايران با توپخانه اين شهرها را مورد حمله قرار داده است.)


    سرلشگر محسن رضايي ،فرمانده کل سپاه پاسداران پس از عمليات والفجر 10 اظهار مي دارد:

    ( با عمليات والفجر 10 دريچه جديدي براي وارد آوردن ضربات مهلک بر قواي دشمن بعثي در اين منطقه

    گشوده شده است . عمليات والفجر 10 ضربه نظامي ديگري به دشمن وارد کرد و ابعاد بسيار وسيع و

    گسترده و عظمت اين حادثه آنقدر بزرگ بود که دنيا از حيرت به سکوت وا داشته شد... جبهه گشوده

    شده جديد، پس از جبهه هاي بغداد و بصره، سومين جبهه مهم است.)


    به دعوت ستاد تبليغات جنگ، خبرنگاران خارجي وارد منطقه عملياتي مي شوند و از فتوحات رزمندگان

    اسلام گزارش تهيه مي کنند.

     


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، آشنائي با برخي از عملياتها
    برچسب‌ها: والفجر10 , گردان كميل , گردان رسول الله , گردان امام حسين


    تاريخ : ۱۳۹۰/۰۸/۲۰ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

     

    تاريخچه عمليات

    بيت المقدس2

    با تصرف ارتفاع مهم گرده رش و عبور از رودخانه عريض قلعه چولمان در عمليات نصر 8 ، امکان گسترش وضعيت نيروهاي خودي در منطقه غرب اين روخانه و برداشتن گام هاي اساسي به طرف سليمانيه فراهم شد ، به همين منظور ، مي بايست ارتفاعات قاميش ، دلبشک و الاغلو تصرف مي شد . با فرا رسيدن فصل زمستان ارتفاعات منطقه رابرف ميپوشاند و اجراي هر عملياتي دشوار به نظر مي رسيد ، درحالي که وضعيت موجود جنگ اقتضا مي کرد عمليات مورد نظر هرچه سريعتر آغاز گردد .

    لذا با توجه به اين ضرورت ، عمليات بيت المقدس 2 را سپاه طراحي و در تاريخ 25 دي 66 با رمز مبارک «يا زهرا (س)» در جبهه شمالي سليمانيه در منطقه ماووت و با هدف تصرف ارتفاعات شمال شرق سليمانيه با فرماندهي قرارگاه نجف و قدس آغاز شد. لشکر قدس گيلان مانند ساير لشکر هاي عمل کننده در اين عمليات با 4 گردان رزمي پياده ، يک گردان ادوات ، يک گردان توپخانه ، يک گردان پدافند ويک گردان زرهي ، شرکت نمود .

    رزمندگان اسلام با عبور از موانع طبيعي و مصنوعي بسيارسخت از قبيل کوههاي صعب العبور پوشيده از برف ، رودخانه خروشان قلعه چولمان ، ميادين متعدد مين ، تله هاي انفجاري ، سنگرهاي کمين و سيمهاي خاردار ، يورش بي امان خود را به مواضع دشمن آغاز کردند.

    نيروهاي عراقي مستقر در ارتفاعات شهر ماووت ، پس ازدادن تلفات زياد و انهدام چندين دستگاه تانک ونفربرو به جاگذاشتن تعداد زيادي از دستگاههاي مهندسي ، 40دستگاه خودرو ،20 قبضه خمپاره انداز ، فرار را در پيش گرفتند .

    دراين عمليات نيروهاي خودي با وجود سرماي شديد و دشواري مسيرهاي طولاني تعيين شده ،چولمان ، قاميش و گلاله را به تصرف خود درآورند . اين عمليات در چند مرحله بعد از يک هفته نبرد سخت و سنگين با کشته و زخمي شدن بيش از 2500 نفر و به اسارت درآوردن بيش از 785 نفراز نيروهاي دشمن به پايان رسيد .

    رمز عـــــــمليات : يا زهرا (س)

    منطقه عملياتي : شمال سلمانيه

    تاريخ عــــمليات : 66/10/25

    گردانهاي عمل کننده

    گردان امام حسين (ع)

    گردان ميثم

    گردان کميل

    گردان حمزه

    گردان ادوات

    گردان توپخانه

    گردان پدافند

    گردان زرهي

    نتايج عمليات

    مناطق آزاد شده

     آزاد سازي بيش از 40 ارتفاع از جمله ارتفاعات اورال ، گلاهه ، هرمدان ، بين دورا ، شيخ محمد ويولان ،

    آزاد سازي چندين روستاي منطقه.

    تجهيزات منهدم شده دشمن

    دهها دستگاه تانک و نفربر ، دهها دستگاه خمپاره انداز وضد هوايي ، دهها دستگاه خودرو نظامي

    و مهندسي

    يگانهاي منهدم شده دشمن

    تيپهاي 83 و 603 پياده

    تعداد کشته وزخمي

    بيش از 4500 نفر

    تعداد اسراء

    900 نفر

    غنايم

    15 دستگاه تانک و نفر بر

    6 دستگاه خمپاره انداز

    17 قبضه توپ هوايي، 75 دستگاه خودرو

    تعداد زيادي انواع دستگاهاي مخابراتي

    تعداد زيادي انواع سلاح سبک ومهمات


    موضوعات مرتبط: نظامی ، 8 سال دفاع مقدس ، آشنائي با برخي از عملياتها
    برچسب‌ها: بيت المقدس2 , گردان كميل , گردان ميثم , گردان حمزه


    تاريخ : ۱۳۹۰/۰۸/۲۰ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

     

    تاريخچه عمليات

    عمليات قادر

    عمليات بدر آخرين عمليات مشترک سپاه وارتش بود و از آن پس اين دو سازمان هر کدام به طور مستقيم طرح ريزي و اجراي عمليات مي کردند . البته تدبير جديد مانع از آن نبود که هر کدام ازاين دو سازمان در اجرا از يکديگر کمک نگيرند .همچنان سپاه ازتوپخانه ، هوانيروز، و نيروي هوايي ارتش کمک مي گرفت ، ارتش نيز از يگانهاي مانوري سپاه بهره مي جست . اولين عمليات مستقل ارتش بعد از عمليات بدر، عمليات قادر بود که با فرماندهي سپهبد شهيد علي صياد شيرازي و يگان هاي ارتش و سپاه در منطقه اشنويه ، منطقه عملياتي اربيل و سيدکان عراق ،طرح ريزي شده بود و اين باردرتاريخ 24/4/66 با رمزمبارک «يا صاحب الزمان (عج)» در ساعت 2 بامداد و با اهداف تصرف ارتفاعات مهم و حساس منطقه ، قطع خطوط ارتباطي و تدارکاتي ضد انقلاب داخلي ، انهدام نيروهاي دشمن ، آزاد سازي بخشي ازخاک عراق ، نزديک شدن به راههاي اصلي و خطوط مواصلاتي دشمن درمنطقه آغاز شد و اين عمليات دردوماه و در 3 مرحله باعناوين قادر 1 ، 2 و 3 انجام گرفت. اگرچه قواي خودي موفق شدند در هر يک از مراحل اين عمليات هدف هايي راتامين کنند ،ليکن عواملي از جمله پاتک هاي دشمن موجب شد تا عمليات با عدم موفقيت مواجه شود و به انهدام دشمن اکتفا گردد . در اين عمليات چندين لشکر از جمله لشکر قدس گيلان با دو گردان زرهي و يک گردان ادوات شرکت فعال داشته و اين عمليات در تاريخ 18 شهريور 64 با اهداف بسيار خوبي به پايان رسيد.

    رمز عـــــــملیات : یا ابا عبدالله الحسین(ع)

    منطقه عملیاتی : اشنویه

    تاریخ عــــملیات : 64/5/6

    گردانهای عمل کننده :

    گردان کمیل

    کردان میثم

    گردان ادوات (جند الله)

    نتايج عمليات


    مناطق آزاد شده

    چندين ارتفاع منطقه از جمله حصار دوست


    يگانهاي منهدم شده دشمن

     3 گردان پياده و کماندويي از سپاه پنجم


    تعداد کشته و زخمي دشمن

    1500 نفر


    تعداد اسرا

    20 نفر


    تجهيزات منهدم شده دشمن

    سه فروند هواپيما

    چهار دستگاه تانک

    سه قبضه توپ

    شست و هفت دستگاه خودرو بههمراه تعدادي از پايگاهها و زاغه هايمهمات


    غنايم

    تعداي تانک ونفر بر و خودرو سنگين و سبک

     


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، آشنائي با برخي از عملياتها
    برچسب‌ها: عمليات قادر , گردان كميل , گردان ميثم , عمليات


    تاريخ : ۱۳۹۰/۰۸/۲۰ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

     

    عمليات مرصاد

    از «فروغ جاويدان» تا «مرصاد»

    صدام حسين در هشتم تيرماه 1367 طي يك سخنراني دربارة جنگ عراق و ايران، ضمن تكرار ادعاي صلح طلبي خود و محكوم نمودن ايران به دليل تداوم مقاومت براي تحقق هدف محكوميت و مجازات متجاوز، در شرايطي كه با مداخلة علني آمريكا و متحدانش در جنگ به نفع رژيم بعث عراق، احساس پيروزي مي كرد، دربارة سازمان رسماً اينگونه اظهارنظر نمود:
    عراق به سطحي از آگاهي رسيده است كه اگر روزي حس كند نابودي دشمن در سرزمينش خدمت به صلح است به آن دست خواهد زد... اگر ايران به هيچ يك از اين مسائلي كه من اشاره كردم توجه نكند مردم خودشان آنها را مجبور خواهند كرد كه به صلح تن در دهند و اين چيزي است كه به آن ايمان راسخ دارم و قهرماني هاي مجاهدين خلق در مهران مؤيد اين سخن ميباشد. بالاخره روزي خواهد رسيد كه براي جنگيدن كسي به كمك آنها نخواهد آمد و بعد از مدتي خواهيد ديد كه چگونه مجاهدين خلق به اعماق خاك خودشان نفوذ خواهند كرد و همينطور پيوستن مردم ايران را به صفوف آنها خواهند ديد.
    در تير ماه 1367 جمهوري اسلامي ايران رسماً قطعنامة 598 را پذيرفت. در حالي كه از بدو تصويب اين قطعنامه در 30 تير 1366، ايران آن را «رد» نكرده بود و براي تأمين اهداف خود، از طريق مذاكره با دبيركل سازمان ملل، براي پذيرش قطعنامه شروطي را طرح نموده بود و در واقع عملاً آن را به صورت «مشروط» پذيرفته بود. اما به دليل كارشكني آمريكا، انگليس و فرانسه در طول مذاكرات و ورود مستقيم آمريكا به جنگ با ايران، پس از مشورت و تصميم مسئولان عاليرتبه، با موافقت امام خميني، در 27 تيرماه سال 67 ايران اعلام كرد قطعنامه 598 را بدون قيد و شرط پذيرفته است. اما ارتش صدام در تاريخ 31 تيرماه به خاك ايران حمله كرد و از منطقه جنوب به سمت خرمشهر و اهواز پيشروي نمود. پس از ضدحملات موفق ايران، ارتش عراق در جبهه هاي مياني و غرب كشور نيز به عمليات نظامي مبادرت كرد كه آنها هم با بسيج مجدد نيروهاي مردمي و نظامي جمهوري اسلامي، ناموفق شدند. در نتيجه نيروهاي عراقي عقب نشيني كردند و رژيم عراق در اول و سوم مردادماه رسماً عقب نشيني خود را از جبهه هاي جنوب و مياني و غرب كشور اعلام نمود. اما همزمان عمليات مشترك عراق و سازمان آغاز گرديد. نكاتي چند در علل و زمينه هاي شكل گيري اين عمليات قابل توجه و بررسي هستند:
    پس از عمليات مهران، در جمع بندي رهبري سازمان، هدف عمليات بعدي، تهران منظور شد و براي رسيدن به حدّاكثر توان براي انجام اين عمليات يك مقطع 3 ماهه در نظر گرفته شد و بلافاصله اعزام اعضا و مرتبطان سازمان از ايران و خارج كشور به عراق، به طور وسيعي آغاز شد. همچنين سازمان در اين مقطع به منظور جذب اسرا و استفاده از آنها در عمليات نهايي فعالتر شده بود. افراد تازهوارد و نيروهاي ارتش سازمان تحت آموزش و مانورهاي فشرده قرار گرفته بودند و در آموزشهاي جديد، آموزش سلاحهاي ضدهوايي هم منظور شده بود.
    «پيش از اين منافقين در تحليل درونگروهي خود، امكان موافقت ايران با قطعنامه را غيرممكن دانسته و به صراحت اعلام ميكردند: تنها در صورتي جمهوري اسلامي قطعنامه را خواهد پذيرفت كه به لحاظ سياسي ـ نظامي و اقتصادي به بنبست كامل برسد. به عقيده آنان، اين اقدام به منزله فروپاشي نظام خواهد بود...»
    تحليل رجوي در مورد نتيجة جنگ اين بود كه ايران به دليل بسته بودن تمامي راههاي بازگشت به صلح با عراق، ناچار به ادامة جنگ خواهد بود. هر قدر هم جنگ به طول بينجامد، از يك طرف توان نظامي و اقتصادي ايران بيشتر تحليل ميرود و از طرف ديگر بازگشت به سمت آتشبس و صلح غيرممكن تر ميشود و اين جنگ تا شكست ايران ادامه خواهد يافت. با اعلام خبر پذيرش قطعنامه از سوي ايران، نقشهها و طرحهاي قبلي سازمان با بن بست مواجه شد. در آن شرايط، سازمان در كنار اميدواري به داشتن پشتوانة خرده عملياتهاي مرزي، حمايت نمايندگان كنگره و سناي آمريكا را نيز يدك ميكشيد. در 30 خرداد 67، 138 نمايندة كنگره و 14 سناتور آمريكايي طيّ نامهاي به «جرج شولتز» وزير خارجة وقت آمريكا، از وي خواسته بودند كه به جنبش هاي مقاومت داخلي در ايران توجه كند، و در همين راستا حمايت از سازمان ـ مستقر در عراق ـ را اكيداً توصيه كرده بودند. «مروين دايملي» نمايندة كنگرة آمريكا در روز دوشنبه 6 تير ماه 67 در تظاهرات سازمان در واشنگتن شركت كرده و طي سخناني كه از يكي از شبكه هاي تلويزيوني آمريكا هم پخش شد اظهار داشت: «نبايد دست از تلاش كشيد، مطمئن باشيد كه با كمي صبر و تلاش بيشتر به زودي از مهران به تهران رژه خواهيد رفت.»
    سازمان نوار ويدئويي سخنراني مزبور را براي كلية كادرهاي سازمان پخش كرد. اولين واكنش سازمان در مورد پذيرش قطعنامه از سوي ايران، برگزاري نشست رجوي با اعضا بود. شرح نشست عمومي با نيروهاي سازمان در كتاب منتشره اعضاي سابق سازمان، چنين آمده است:
    عصر روز جمعه 31/4/67، حدود ساعت 6 بعدازظهر به قسمت هاي مختلف مستقر در قرارگاه اشرف و اردوگاههاي ديگر ابلاغ شد كه همه براي سخنراني رجوي رأس ساعت 8 در سالن عمومي حضور داشته باشند... ساعت در حدود 30/11 شب بود كه مسعود و مريم وارد سالن شدند... رجوي شروع به سخنراني كرد. حدود نيم ساعت از شروع صحبتش گذشته بود كه ناگهان آن را قطع كرد و گفت:
    كارهاي بزرگ در پيش داريم. مگر ما نگفته بوديم كه «اول مهران، بعداً تهران»؟ [دست زدن حضار همراه با شعار «امروز مهران، فردا تهران»]
    در همين زمان دو نفر نقشة بزرگي از ايران را آوردند و در سمت چپ او، در كنار نقشة ديگري كه قبلاً وجود داشت، نصب كردند و رفتند. پس از ساكت شدن جمعيت، رجوي به جلوي نقشه رفت و جلسه بدين گونه ادامه يافت: رجوي: ديگر وقت آن رسيده است كه به ايران برويم. طرح عمليات بزرگي را كشيدهايم كه در نهايت منجر به فتح تهران و سقوط رژيم ميشود. (هوراي جمعيت) البته اين دفعه احتياج به ماكت و كالك منطقه اي نداشتيم چون اين بار قرار است به تهران برويم. ]دست زدن حضار و شعار «امروز مهران، فردا تهران»[ البته نام آن را با عنايت به نام پيامبر اسلام «فروغ جاويدان» نام گذارده ايم. (صلوات حضار) و عمليات را به اسم امام حسين(ع) آغاز خواهيم كرد. چون اين بار احتياج به ماكت نداشتيم گفتيم چه ضرورتي دارد؟ خود نقشة ايران را بياوريد! (با چوبدستي از سمت چپ نقشه قصر شيرين، باختران و تهران را نشان ميدهد) همانند شهاب بايد به تهران برويم. از لحظه ها ـ حتي كوچكترين لحظه ها ـ بايد استفاده كرده، نبايد هيچ لحظه اي را از دست بدهيم زيرا در اين عمليات لحظه ها تعيين كننده و سرنوشت سازند. اين عمليات بايد در عرض 2 يا 3 روز انجام شود چون فقط اگر عمليات با اين سرعت انجام شود رژيم فرصت بسيج نيرو پيدا نخواهد كرد چون اصلاً به فكرش هم نميرسد كه ما بتوانيم در عرض اين مدت به تهران برسيم و احتمالاً نميتواند هيچ عكس العمل مؤثري انجام بدهد. البته در عمليات چلچراغ از شما خواستم كه سرعتتان در آن حد باشد. پس از جريان عمليات چلچراغ با فرماندهان نشستيم و به جمعبندي و بررسي پرداختيم كه عمليات بعدي چه باشد؟ پس از بحث و بررسي هاي زياد ديديم در عمليات قبلي كه مهران بوده است و از مشكلترين عمليات هاي مرزي بود، بعد از گرفتن ستاد لشگر ميتوانستيم جلوتر برويم و هيچ نيرويي هم بر سر راهمان نبود. باتوجه به اينكه هميشه در عمليات ها به صورت تصاعدي عمل كردهايد، يعني وسعت هر عملياتتان از قبلي بيشتر بوده است ـ آفتاب از پيرانشهر وسيعتر و مهران از آفتاب ـ حالا بايد اين عمليات هم نسبت به چلچراغ تفاوت كيفي داشته باشد. بنابراين فكر كرديم كه در عمليات بعدي ـ هرچه كه بايد باشد ـ حداقل اين است كه بايد يك مركز استان را بگيريم. در اين صورت مگر ما ديوانه ايم كه پس از گرفتن مركز استان آن را ول كنيم و برگرديم؟! خوب، يا همانجا مي مانيم، يا به طرف تهران حركت ميكنيم. ولي باز در مقايسه با كار قبلي ديديم استان خيلي كم و كوچك است. (با لحن طنزآلود:) آخر شما ديگر بچه نيستيد كه برويد يك شهر را بگيريد! اگر بخواهيد وسيعتر از عمليات هاي قبلي عمل كنيد هيچ راهي غير از فتح تهران نداريد (دست زدن حضار و ابراز احساسات.) البته يك سري مي گفتند برويم اهواز را بگيريم و يك سري مي گفتند برويم كرمانشاه را بگيريم. ما نشستيم و فكر كرديم و ديديم بايد از طريق كرمانشاه برويم زيرا اولاً تا حدودي وضع و شرايط مسيري كه انتخاب كردهايم نسبت به قبل مناسبتر و بهتر است، چون عراق تا قصرشيرين و سرپل ذهاب پيش رفته است و اين بار نياز به خط شكني نداريم و به راحتي ميتوانيم تا كرمانشاه برويم. ثانياً نزديكترين نقطة مرزي براي رسيدن به تهران كرمانشاه است. از آن به بعد بر اساس تقسيمات انجام شده 48 ساعته به تهران خواهيم رسيد. البته روي لشگر 84 و 88 شناسايي انجام دادهايم اگر موقعيت سياسي مثل قبول قطعنامة 598 شوراي امنيت از طرف ايران پيش نميآمد شايد فقط در همانجا (كرمانشاه) عمل ميكرديم ولي حالا ايران خيلي ضعيف شده است و ما يكراست ميرويم و تهران را ميگيريم. بايد بدانيد كه ما از قبل تصميم انجام اين عمليات بزرگ را داشتيم و ميخواستيم آن را ديرتر انجام دهيم اما پذيرش قطعنامه كار ما را تسريع كرد يعني به دليل شرايط سياسي جديد مجبوريم يكي دو ماه آن را زودتر انجام دهيم. تصميمي كه ما گرفتيم تصميم بسيار حساس و مشكلي بود و ما چارهاي جز عمل نداريم و اگر الآن اقدام نكنيم فرصت از دست خواهد رفت زيرا بعد از اينكه بين ايران و عراق صلح شود ما در اينجا قفل ميشويم و ديگر نميتوانيم كاري انجام بدهيم و از لحاظ سياسي تبديل به فسيل ميشويم. پس بايستي آخرين تلاش خودمان را هم بكنيم و يك بار ديگر كلّ سازمان را به صحنه بفرستيم و مطمئن هستيم كه پيروزيم و از هماكنون من اين پيروزي را به شما و خلق قهرمان ايران تبريك ميگويم.
    اگر ما به تحليل هايي كه در مورد رژيم داشته ايم معتقد هستيم زمان مناسبي براي ما به وجود آمده است. ما در تحليل از جنگ گفتيم كه رژيم در منتهاي ضعف حاضر به توقف جنگ ميشود و دليل قبول قطعنامه از طرف آنها هم همين است. ما نبايد اين فرصت تاريخي را از دست بدهيم. بايد حمله كنيم و كارش را يكسره كنيم. رژيم ديگر نيروي جنگي لازم را ندارد و نميتواند نيروي جبهه را تأمين كند مثلاً عراق در همين چند عملياتي كه كرده است به راحتي توانسته مناطقي را پس بگيرد و هرچه خواسته جلو رفته است. «فاو» را گرفته و جزاير مجنون و چند نقطة ديگر را با چند ساعت جنگ باز پس گرفته است. ملت ديگر از جنگ خسته شدهاند و همه مخالف جنگ هستند و كسي به جبهه نميآيد. كساني كه در جبهه هستند افرادي هستند كه آنها را به زور از شهرها و روستاها دستگير كردهاند و به جبهه فرستادهاند و ميلي به جنگيدن ندارند. تمام لشگرها و نيروهاي رژيم در حملات عراق ضربة كاري خورده و پراكنده هستند و ياراي مقابله با ما را ندارند. پس هم از لحاظ نظامي تعادل خود را از دست داده است و هم از لحاظ سياسي در انزواي بين المللي قرار دارد. البته در عمليات چلچراغ يك نفر به كمك شما آمد و آن حضرت علي(ع) بود كه به شما كمك كرد و اين بار هم حضرت محمد(ص) و امام حسين(ع) به كمك شما ميآيند و شما بايد به اندازة چندين نفر كار كنيد و سختي را تحمل كنيد. البته در اين چند روز كه اعلام آماده باش بود شما خيلي كار كرديد و كار يكي يا دو ماه را در 3 روز كردهايد. از حالا بايد همگي آماده باشيد كه هر وقت گفتيم حركت ميكنيم آماده باشيد. شايد سازمان 25 سال پيش به وجود آمد تا در چنين روزي به چنين كاري دست بزند. ما از طرف قصرشيرين ميرويم. در آنجا لشگر 81 با عراق درگير است، لشگر 58 و لشگر 88 در سومار درگير هستند، لشگر 64 در پيرانشهر است و تنها امكان دارد لشگر 28 در راه به استقبال ما بيايد. ]در اينجا رجوي فردي را از ميان جمعيت صدا ميزند و ميپرسد: اگر لشكر سنندج بيايد چه كار ميكني؟
    [آن فرد جواب داد]: نميآيد.
    رجوي: نگو نميآيد بگو اگر آمد داغانش ميكنيم. ]بلند ميشود و روي نقشه به دنبال شهرها ميگردد.[ كاري كه ما ميخواهيم انجام دهيم در حدّ توان و اِشل يك ابرقدرت است چون فقط يك ابرقدرت ميتواند كشوري را ظرف اين مدت تسخير كند به طور مثال بغداد تا مرز ايران 180 كيلومتر فاصله دارد و در طول 8 سال جنگ ايران ادعاي گرفتن آن را نكرده است و همينطور عراق هم ادعاي گرفتن تهران را نكرده است اما ما ميخواهيم برويم تهران را بگيريم. (با طنز:) خوب، چه ميشه كرد ديگه! بعضي وقتها اين طور پيش مياد ديگه! ]دوباره به نقشه اشاره ميكند.[ ما به ترتيب به قصرشيرين، سرپل ذهاب، اسلام آباد و بعد كرمانشاه ميرويم. بعد از آن همدان، قزوين، تاكستان، كرج، و بالاخره تهران. (كف زدن حضار) ابتدا از محور قصرشيرين كه در دست عراق است وارد ميشويم و تا سرپل ذهاب ميرويم البته از طريق جادة آسفالته. بعد كرند و اسلامآباد را توسط يك لشگر كه فرماندة آن احمد واقف است. پس از فتح اسلام آباد يك تيپ در كرند و 2 تيپ در اسلام آباد مستقر ميشوند، كه در ضمن راه ورودي شهر را نيز تحت كنترل ميگيرند. اسم عمليات اين محور را به نام «حنيف» نامگذاري كرده ايم. بعد از اسلام آباد به سمت كرمانشاه حركت ميكنيم، كه اسم اين عمليات «سعيد محسن» است و دو لشگر به مسئوليت صالح10 در كرمانشاه عمل ميكنند. صالح، آمادهاي؟ صالح: بله.
    رجوي: مسئولين همه آماده اند؟
    صالح: بله.
    رجوي: شما قرار شد به كجا برويد؟
    صالح: كرمانشاه. تقسيم بندي هم شده است كه تيپ ها بايد در كدام نقاط متمركز شوند. تيپ ... به سراغ صداوسيما ميرود، تيپ ... به سراغ زندان ديزل آباد ميرود و زندانيان را آزاد ميكند و آنهايي را كه ميخواهند مسلح ميكند، و تيپ ... سپاه بعثت و قرارگاه نجف را ميگيرد و به همين ترتيب جعفر راه ورودي كرمانشاه، تيپ افسانه پادگان نزديك آن، و تيپ جليل دروازة خروجي كرمانشاه را به اضافة هوانيروز دارند. البته مردم را ميفرستيم كه زندانيان ديزل آباد را آزاد كنند. رجوي: اول شهر را بگيريد، بعد زندان را چون تصرف شهر مهمتر است. ما در كرمانشاه اعلام جمهوري دموكراتيك اسلامي ميكنيم. اين تيپ ها در كرمانشاه مستقر ميشوند و 2 تيپ به سنندج و بقيه به سمت همدان حركت ميكنند. نام عمليات محور همدان را به نام «بديع زادگان» گذاشته ايم. محمود قائمشهر،  آماده اي؟
    محمود: بله.
    رجوي: ميداني بايد به كجا برويد و چه هدف هايي را در شهر در دست بگيريد؟ محمود: بله، همدان.
    رجوي: بعد از آنكه به همدان رسيديد و مستقر شديد يكي از تيپ هاي زيرنظر خودت را براي كمك به تهران بده. وقتي همدان و صداوسيماي آن را گرفتيد صداي مجاهد را پخش كنيد و به مردم اعلام كنيد كه ما داريم مي آييم. محمود: باشه.
    رجوي: رادار همدان بايد منهدم شود تا هواپيماها نتوانند درست كار كنند. از پايگاه نوژه هم ترسي نداشته باشيد هر سه ساعت به سه ساعت دستور ميدهم هواپيماهاي عراقي بيايند و آنجا را بمباران كنند. پايگاه هوايي تبريز را هم با هواپيما هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهيم داد.
    نادر، از لحاظ پوشش هوايي چطوري؟
    نادر: در دست ماست و ميتوانيم كنترل كنيم.
    رجوي: اگر هواپيمايي بخواهد از نوژه بلند شود چه كار ميكنيد؟
    نادر: ميزنيم. اگر چيزي بخواهد پرواز كند كلاّ ً فرودگاه را ميزنيم. رجوي: كاملاً مطمئن هستيد؟
    نادر: بله، ميتوانيم.
    رجوي: علاوه بر آن ضدّهوايي و موشك سام 7 هم كه داريم؟
    نادر: بله، داريم.
    رجوي: فتح الله، تو ميروي قزوين و تاكستان را ميگيري. يكي از هدفها علاوه بر مراكز سپاه لشگر 16 قزوين است. پس از خلع سلاح تمام نيروهاي نظامي و انتظامي در آنجا مستقر ميشوي و وقتي مستقر شدي يكي از تيپ هاي خود را به كمك تهران بفرست چون در آنجا نياز هست. پس از آن 2 تيپ راهي تاكستان شده و در آنجا مستقر ميشود و پشت سر آن منوچهر15 با يك لشگر راهي كرج ميشود و آنجا را تصرف ميكند. البته نام عمليات محورهاي قزوين و تاكستان را به نام «سردار» نام گذاردهايم. پس از آن 4 لشگر و 2 تيپ تحت نام كلي «سيمرغ» و تحت فرماندهي محمود عطايي راهي تهران ميشوند، كه مهدي ابريشمچي هم معاون او در اين عمليات است. ]محمود عطايي و مهدي ابريشمچي دست يكديگر را مي فشارند.[ ضمناً اگر يادتان باشد در انقلاب ايدئولوژيك گفتم كه يك سيمرغ بود كه به كوه قاف رسيد و آن روز هم گفتم كه سيمرغ «مريم» بود. علت اينكه اين اسم «سيمرغ» را انتخاب كردم حرف همان روز است. (كف زدن حضار)
    مريم: (با اطوار:) چرا اين اسم را گذاشتي؟
    رجوي: مي بخشيد كه بدون مشورت جنابعالي اين اسم را گذاشتم.
    در آنجا تيپ ليلا فرودگاه مهرآباد، تيپ ... سلطنت آباد، تيپ فرهاد صداوسيما، تيپ فرشيد زندان اوين،16 تيپ ... مراكز سپاه، تيپ ... نخست وزيري، تيپ ... مجلس شورا، تيپ ... ستاد ارتش و تيپ كاظم17 در جماران عمل ميكند. (هورا و كف زدن حضار.) هوانيروز عراق تا سرپل ذهاب به همراه ستونها خواهد بود. از نظر هوايي ناراحت نباشيد چون هواپيماهاي عراقي پشتيبان ما هستند و تمام ماشينها به صورت ستون حركت ميكنند.
    البته اين عمليات را دو عامل درجه يك تهديد ميكند يكي اينكه از طرف رژيم خميني از طريق هواپيما مورد حمله و بمباران قرار بگيريم چون روي جاده همه به يك ستون حركت ميكنيم ثانياً چون صف ماشينها خيلي طولاني است اگر ماشين هايي خراب شوند و يا از دور خارج شوند نبايد به خاطر آن همة ستون متوقف شوند و بايستي آن را به سرعت از دور خارج كرد و از ماشين زاپاس استفاده كرد و يا كلاّ ً آن را از دور خارج كرد و معطل آن نشد. در ضمن هيچ ماشيني حق سبقت گرفتن از جلويي را ندارد و همينطور حق عقب افتادن را هم ندارد. هرجا كه رسيديد سر راه جاده ها را باز كنيد. تيپ هاي مأمور در شهر مأمور تأمين جادههاي آن شهر ميباشند و هر تيپ با رسيدن به آن شهر وارد آن شده و بقية ستون بلافاصله به حركت خود ادامه ميدهند. ضمناً اگر اسير شديد راجع به خط سير عمليات كه از كدام جاده و از كدام شهرهاست، چيزي نگوييد و بگوييد كه عمليات قرار بود تا همينجا باشد. (رو به محمود قائمشهر :) محمود، خوب فهميدي كه بايد به كجا بروي؟ يكدفعه به قائمشهر نروي! تو اول به همدان برو، كار و مسئوليت خودت را انجام بده، بعداً كه به تهران آمدي مازندران را به تو ميدهم. (رو به قاسم:) حيف كه مردم اصفهان بي بخارند و الاّ يك تيپ را هم به تو ميدادم كه به اصفهان بروي. ]محمود عطايي فرماندة محور تهران را صدا ميكند و او پاي ميكروفون ميآيد از او پرسيد:[ وضعيت چطور است؟ عطايي: خوب است. با نيروي هوايي و هوانيروز عراق هماهنگ شده است. ماشينها آماده است، مهمات بارگيري شده، و تيپ ها تا حدودي توجيه شده اند و تا رسيدن به شهرها بهداري هم آمادگي لازم را دارد و هيچگونه نگراني وجود ندارد. در لابه لاي ستون تعميركار سيّار و فيلمبردار سيّار هم در حال حركت هستند.
    رجوي: در اين عمليات مردم به حمايت از ما بر ميخيزند. كساني كه حاضرند با ما بيايند را از پادگانها و مراكز سپاه مسلح كنيد و هرچه خواستند تا تهران بيايند آنها را با خودتان ببريد. در اين عمليات نيروهاي زيادي به ما كمك خواهند كرد. از طرفي درب زندانها كه باز شود آنها هم با ما هستند و با ما خواهند آمد. نيروهاي زندان بالقوّه با ما هستند. البته هرجا رفتيد اگر مردم آنجا تسليم شدند كه كاري با آنها نداريد و اگر جنگيدند با آنها بجنگيد، و هرجا رسيديد از مردم كمك بگيريد و كارها را به خود مردم بدهيد و از اين نترسيد كه مردم اسلحه دار ميشوند و چه خواهد شد. محمود، وقتي كه تهران را گرفتي در خيابان طالقاني به ساختمان بنياد علوي ميروي. در طبقة پنجم آنجا اتاقي است كه روزي اتاق من و اشرف و موسي بوده است. سلام من را به ساكنين آنجا ميرساني و اگر مردم آنجا بودند جاي ديگري را به آنها بده چون ما را بعد از انقلاب به زور از آنجا بيرون كردند. آن اتاق را براي من نگهدار تا وقتي كه به تهران آمدم در آنجا مستقر شوم. [رو به فريد:] خوب، فريد، شما چه كار ميكنيد؟ در اولين روزي كه نيروها به مقصد رسيدند شما بايد 24 ساعته برنامه داشته باشيد و مسئله را به گوش همة ملت ايران برسانيد. كار و بارتان جفت و جور هست؟ برنامهتان تنظيم شده است؟ فريد: ما 24 ساعته برنامه خواهيم داشت.
    رجوي: براي ثبت در تاريخ ميخواهم هر كس با اين طرح موافق است دست بلند كند. [همه دستها را بلند كردند. رجوي تكتك به همه نگاه كرد. رو به فيلمبردارها و انتظامات:] شما چرا دستتان را بلند نميكنيد؟ [آنها هم دستشان را بلند كردند. رو به حضار:] آيا ما ديوانه نيستيم كه ميخواهيم چنين كاري بكنيم؟ آيا به نظر شما چنين كاري شدني است و آيا احمقانه نيست؟ اگر كسي مخالفتي دارد بيايد و صحبت كند و كسي هم حق ندارد با او مخالفت كند.
    رجوي نشست و يك سيگار روشن كرد. در همين حين زني از ميان جمعيت بلند شد و دست خود را بلند كرد. همة حضار با تعجب به او نگاه ميكردند.
    رجوي: پشت ميكروفون بيا و حرفهاي خودت را بگو.
    زن: من مخالف نيستم، اما اينكه ميگوييد مردم با ما هستند فكر نميكنم چنين باشد. من و شوهرم چند شب قبل از خارج آمدهايم و خود من 4 ماه است كه از ايران آمدهام.21 مردمي كه من ديدهام با آنچه كه شما ميگوييد تفاوت دارند. فكر نميكنم آنها به ما كمك كنند. هيچگونه جوّ سياسي نظير آنچه شما به آن اشاره ميكنيد در ايران به وجود نيامده است، چون خيليها در ايران هستند كه حتي راديو مجاهد را گوش نميدهند و از مجاهدين هم به كلي بيخبرند. شما چطور انتظار داريد با اختناق شديدي كه وجود دارد چنين كساني در تهران بلند شوند و از ما حمايت كنند؟
    رجوي: درست ميگويي و درست صحبت كردي ولي من الآن تو را قانع ميكنم. اين نظر تو به 4 ماه پيش برميگردد و الآن ايران خيلي فرق كرده است. از آن گذشته تا ما شهري را آزاد نكنيم مردم با ما نخواهند شد. ما روي نيروي خودمان حساب ميكنيم. مردم در وهلة اول نخواهند آمد و حتي ممكن است از ما بترسند و همانطور كه گفتي بروند و درهايشان را ببندند ولي وقتي كه رفتيم و در كرمانشاه مستقر شديم و مردم ديدند كه تعادل قوا به سمت ما مي چرخد22 يك قدم بيرون ميگذارند و ما در شهر ميگرديم و اعلام ميكنيم كه هستيم و آن وقت مردم جرئت ميكنند درها را باز كنند و بعد جلو آمده از ما حمايت ميكنند و ما هم كارها را به دست مردم ميدهيم، ولي در ابتدا آنچه تو گفتي درست است. در آن موقع كه شما در ايران بوديد چقدر از مردم مخالف خميني بودند؟
    زن: 90 درصد.
    رجوي: اين 90 درصد اگر بفهمند كه مجاهدين به شهرشان آمده اند حتماً از آنها حمايت ميكنند و مردم وقتي كه ديدند سپاه و كميته ديگر نيست حتماً نمي ترسند و وقتي كه اسلحه گرفتند خودشان همهكاره ميشوند و شما فقط آنها را راهنمايي ميكنيد. البته اگر در اين عمليات شكست هم بخوريم تأثيرش آنقدر هست كه باعث برپايي قيام توسط مردم شود، چون رژيم وضعيتي ندارد كه تا عيد دوام بياورد. ولي ما در وضعيتي مثل 30 خرداد قرار داريم و بايد به اين كار تن بدهيم. البته براي من تصميم گيري در اين مورد مشكل بود چون بهترين نيروها و نفراتي را كه در سالهاي زندان با هم بوديم به داخل صحنه ميفرستيم. ما در اين عمليات ميخواهيم تمام سازمان و تمام ارتش آزاديبخش را به ميدان جنگ ببريم. اين، خودش ريسك بالايي دارد، چون جنگ دو وجه دارد يا شكست يا پيروزي. در صورتي كه شكست باشد موجوديت سازمان به خطر ميافتد. ]يك نفر از ته سالن: خون اشرف ميجوشد، مسعود ميخروشد.[ ما در قديم 3 يا 4 نفر را در ايران داشتيم كه آن عملياتها را ميكردند كه سپاه و كميته ها هيچ كاري نميتوانستند بكنند. اين ساسان23 كجاست؟ (رو به ساسان:) شما در سال 60 در عمليات هاي تهران چه كار ميكرديد؟
    ساسان: بالطّبع با اين نيرويي كه داريم ميرويم و حتماً برايمان موفقيت آميز خواهد بود زيرا در سال 60 و 61 در تهران فقط 8 تا 10 تيم نظامي در سراسر تهران داشتيم كه نيروهاي كميته و پاسداران از دست ما در امان نبودند. مثلاً يك تيم 3 نفرة ما اين طرف ميدان مصدق ميايستاد، يك تيم آن طرف و سراسر مسير را به راحتي ميبستند و نيروهاي پاسدار و كميته هم كاري نميتوانستند بكنند و از ما ميخوردند.
    مريم: (رو به زن:) شما خيالتان راحت باشد. همه چيز آماده است و طرحها دقيق ميباشد. شما ناراحت نباشيد. ما نبايد مردم را زياد هم دست كم بگيريم چراكه در ميان خود ما هم عدة زيادي از اسرا وجود دارند كه به ما پيوسته اند و اين نشان دهندة حمايت زيادي است كه در شهرها از ما خواهد شد. اسرا دستشان را بلند كنند! ]حدود 400 ـ 500 نفر دست بلند ميكنند.[ ما در 30 خرداد از روي استيصال و ضعف با رژيم برخورد كرديم ولي امروز از موضع قدرت با او برخورد خواهيم كرد. البته دليل اينكه ما ميخواهيم اين قدر زود دست به اين عمليات بزنيم اين است كه رژيم در حال حاضر هم دچار بحران نيرويي شده و هم روحية نيروهايش به دليل شكستهاي پياپي ضعيف شده است. براي همين هم ميخواهد صلح صوري كند تا وقت پيدا كند و بسيج نيرو كند. به همين دليل ما بايد تا دير نشده از اين فرصت استفاده كنيم و اين عمليات را انجام دهيم ولي قبلاً بين هر عمليات يكي دو ماه براي كارهاي مقدماتي، از جمله شناسايي و آماده كردن خودروها و ديگر وسايل و مانور وقت لازم داشتيم، كه در حال حاضر موفق شديم همة كارها را در عرض همين مدت كوتاه بعد از عمليات چلچراغ انجام دهيم كه كار بسيار شاقّي بود ولي با روحية بالاي افراد ما و عنصر مجاهد بودن كه در همه بوده است اين كار در اين مدت كوتاه عملي شد و خيليها در اين مدت كوتاه، آموزش هاي پيچيدهاي نظير كار با تانك را هم ياد گرفتند و آمادة عمليات شدند. عدهاي هم راجع به وضعيت بچه هاي كوچك سؤال كردند كه ما بچهها را بعد از آنكه تهران فتح شد سوار اتوبوس ميكنيم و به تهران ميآوريم. رجوي: از هر كس ميپرسم بلند شود و جواب بدهد. طاهره، چه كار كردي؟ كارها روبهراه است؟ ديگر فشنگ كم نمي آوريد؟ كنسرو و آب ميوه به اندازة كافي داريم؟
    طاهره: نه، اين دفعه خيلي زياد داريم و تقسيمات وسايل هم انجام شده است. مهمات به اندازة كافي و حتي بيشتر از آنچه مورد نياز است برداشتهاند. هزار تفنگ اضافي رسيده است و تانكها و خودروها هم اكثراً رسيده و بقيه هم تا فردا ظهر ميرسد. كنسرو هم به تعداد كافي تهيه شده كه حتي ممكن است زياد هم بيايد. رجوي: محمود، وضعيت به لحاظ امكانات چطور است؟ كم و كسري نداريد؟ همة خودروهاي موردنياز رسيده است؟ محمود: بله، فقط مقدار كمي مانده، كه تا فردا ظهر تمام ميشود. رجوي: فاطمه، وضعيت درماني به لحاظ دارو و پزشك و آمبولانس همه آماده هستند يا نه؟ فاطمه: بله، آماده است.
    رجوي: قرار بود براي حمل مجروحين هليكوپتر بگيريد و داشته باشيد. گرفته ايد؟ فاطمه: مسئلة آن هم تا فردا حل خواهد شد.
    رجوي: دكتر حميد را هم ببريد. كاظم هم آمده است. مسئلة درماني اينجا مسئوليتش با كاظم باشد كه در اين زمينه چيزي كم نياوريد.
    ما در اين راه عاشوراگونه ميرويم اما اين بار با زماني كه در 30 خرداد 60 شروع كرديم فرق ميكند، چون در آن موقع چشم انداز پيروزي نداشتيم و عاشوراگونه شروع كرديم ولي اين بار چشم انداز پيروزي داريم كه خيلي ملموس است. البته همة افراد بايد بدانند كه ميخواهند چه كار كنند. ما كاري ميخواهيم بكنيم كه همة دنيا تعجب كنند و يكدفعه بفهمند كه ما در تهران هستيم و خميني ديگر وجود ندارد.
    مريم: درست است كه ما به خاطر وظيفه اي كه داريم عاشوراگونه وارد ميشويم ولي در اينكه ما حتماً پيروز ميشويم هيچ شكي نداريم. الآن جبهه ها خالي شده و وقتي كه از جبهه آن طرفتر برويم كسي نيست كه جلو ما را بگيرد و ما آن قدر ميخواهيم با سرعت پيش برويم كه هر كس كه مجروح شد بايد خودش مسئله اش را حل كند كه باعث كندي ستون نشود. رجوي: اگر كس ديگري حرفي دارد بايد بگذارد در ميدان آزادي تهران بگويد و جمعبندي عمليات هم در همانجا خواهد شد. طي چند روزي كه ما در اردوگاه قدم زدهايم شاهد بودهايم كه بچهها چقدر كار كردهاند. ديدم جيپي را نفربر كردهاند و تويوتايي را زرهي كردهاند، كه اينها همه نشاندهندة آمادگي ماست [با خنده:] روي جيپهاي رزمي آرم ايران را زدهاند كه ما خيلي خوشحال هستيم كه كشورمان سازنده شده است.29 [رو به يكي از فرماندهان:] كمرشكنها را خالي كردهايم؟ تانكهاي 6 چرخ آماده اند؟
    فرمانده: بله.
    رجوي: تانكهاي 6 چرخ سرعتشان زياد است و هر سه تا از آنها كه وارد يك شهر شود همان رژه اش جو وحشت را حاكم ميكند. ما براي همين از اين تانكها استفاده ميكنيم.
    مريم: در پايان مطلبي بود كه ميخواستم بگويم و آن اينكه از فرماندهان تيپ ها ميخواهم كه بعد از نشست ساعتي به شما فرصت بدهند تا بچه ها همديگر را ببينند و از هم خداحافظي كنند. در اينجا نشست تمام شد و همه دست زدند و شعار دادند و نهايتاً سرودي پخش شد و افراد شروع به بيرون رفتن از سالن كردند. ساعت 30/2 بود كه سخنراني پايان پذيرفت و افراد تا 30/3 بعد از نيمه شب از يكديگر خداحافظي ميكردند. در روزهاي شنبه و يكشنبه كارها جنبة آماده سازي داشت و اسرايي كه قرار بود در عمليات شركت كنند سازماندهي شدند و طي يك نشست در روز شنبه فرماندة گردان ها، سرگروه ها و فرماندهان دسته در رابطه با آرايش ستون و مكانيزم عمليات توجيه شدند. در اين نشستها به افراد گفته مي شد كه تا باختران درگيري نخواهيم داشت و ستون تحت هيچ شرايطي نبايد توقف داشته باشد. در روز يكشنبه قرار شد كلية قسمتها حدّاكثر تا ساعت 14 همة كارها را انجام داده و استراحت كنند، كه غالب آنها موفق نشدند و بعضاً تا نيمه شب كار آماده سازي ادامه داشت. تانكها نيز از چندين روز قبل تحويل تيپ ها شده بود. مادرها قرار شد در روز يكشنبه فرزندانشان را ببينند و خداحافظي كنند. طي همين 2 روز افراد پايگاه بديع به مرور آزاد شده و به قرارگاه اشرف رفته و در سازمان تيپ ها قرار ميگرفتند. همچنين در روز يكشنبه كلية تيپ ها در قرارگاه اشرف مانور داشتند. در اين مانور آرايش ستون تمرين داده ميشد و بعدازظهر همين روز بعضي از تيپ ها كه توانسته بودند نشست توجيهي را در روز شنبه بگذرانند در جلسة توجيهي شركت كردند. در اين نشست ها به افراد گفته ميشد روي جاده حركت كنند و سرعت 70 كيلومتر در ساعت در پيشروي الزامي است و از هر طرف كه به شما شليك شد به همان سمت شليك كنيد. در همين نشست ها برگه هايي جهت پر كردن به افراد داده ميشد كه برگ شناسايي محسوب ميشد.
    همة ماشينها شماره گذاري شده و تيپ ها كدبندي و نامگذاري شده و به همه ابلاغ شده بود كه مدارك عراقي را بگذارند و مقداري پول ايراني بين افراد تقسيم شده بود و با برنامه و امكانات و سازماندهي، در انتظار دوشنبه و شروع عمليات بودند. تحليل سازمان كه موجب تصميم گيري آن در آن مقطع بود به شرح زير است:
     
    1ـ با پذيرش قطعنامة 598 چشمانداز آيندة نظامي سازمان در جدار مرز مبهم خواهد بود و رجوي در پيشبرد خطّ فعلي با مشكل روبه رو خواهد شد. (بن بست در عمليات نظامي)
    2ـ ظاهراً عراق به سازمان فشار مي آورده است و از قول افراد رده بالاي سازمان نقل مي شده است كه: «صاحبخانه (عراق) به ما فشار مي آورد» يا به عبارت ديگر: «صاحبخانه ما را جواب كرده است.»
    3ـ براساس تحليل سازمان، جمهوري اسلامي از دو عامل ثبات و پايداري، يعني «جنگ» و «اختناق داخلي» برخوردار است، كه با پذيرش قطعنامة 598 خودبه خود عامل جنگ را از دست داده و صرفاً اختناق باقي مانده است. در پي اين برداشت، سازمان به اين استدلال رسيده بود كه: «اولاً جمهوري اسلامي از حيث نظامي در حدّاقل توان خويش و از حيث روحيه و توان عملياتي و تدافعي بسيار ضعيف است، ثانياً از حيث كمك هاي مردم حدّاكثر نارضايتي وجود دارد و نظام در مقابل سؤال مردم بي پاسخ مانده است.
    نيروهاي متشكلة حاضر در عمليات «فروغ» به سه گروه عمده در سازمان تقسيم ميشوند:

    1ـ نيروهايي كه از قبل در مجموعة ارتش آزاديبخش متشكل بودند و در عمليات هاي مختلف شركت داشتند و تجربيات خوبي از آن عمليات ها كسب كرده بودند. اينها از توانايي خوبي برخوردار بوده، آموزش ديده، و از تابعيت تشكيلاتي و توانايي برخوردار بودند، تا آخرين لحظه مي جنگيدند و هنگامي كه مهمّاتشان تمام ميشد با نارنجك خودكشي ميكردند و حاضر به تسليم نبودند.
    2ـ نيروهايي كه بنا به ضرورت طيّ يك فراخوان عمومي از اعضا و هواداران سازمان در كشورهاي مختلف، بخصوص اروپا بسيج شده و به عراق روانه شده بودند. اين دسته از نيروها با توجه به مدت محدود آموزش نظامي از كيفيت پاييني در عمليات برخوردار بودند. اين تيپ ها روحية جنگي نداشتند، آموزش ديده نبودند و حتي لوازم آرايش خود را به همراه آورده بوده اند و با اقوامشان در ايران قرار ملاقات گذاشته بودند. تعدادي نيز مدارك تحصيلي خود را آورده بودند تا پس از فتح ايران، سهمي در قدرت بگيرند! به عبارت ديگر اين گروه جهت سياهي لشگر فراخواني شده بودند.
    3ـ اسرايي كه در عملياتهاي قبلي به اسارت سازمان درآمده بودند و با اقدامات توجيهي سازمان به آن جذب شده بودند و پس از آموزشهاي لازم در تيپها سازماندهي شده بودند. اين عده حدود 800 نفر برآورد شده اند كه با وعدة آزادي آمده بودند و انگيزة بسيار پاييني داشتند و توانايي نظامي مطلوبي نيز نداشتند و طبعاً در عمليات تلفات زيادي داشتند. البته عدة كثيري از آنان از ابتداي درگيري هاي اسلام آباد فرار كرده از كوهستانهاي مجاور خود را به استانهاي ديگر رسانده بودند.32 قابل توجه است كه عمدتاً فرماندهان عملياتي سازمان در عمليات «فروغ» از رده هاي بالاي تشكيلاتي بوده اند كه نظامي نبوده اند و بعضاً اصول اولية فرماندهي يك عمليات نظامي را نمي دانستند. كلية نيروهاي سازمان، اعم از كادر و عضو و هوادار، به استثناي تعدادي كه هدايت و پشتيباني را به عهده داشتند، كه در اين عمليات شركت كردند، مجموعاً در حدود 4500 تا 5000 نفر برآورد شده اند، كه در حدود 25 درصد از آنان را زنان و دختران تشكيل ميدادند.
    ستاد كل، تحت فرماندهي مسعود و مريم رجوي و مركب از 4 نفر ستادي و 5 فرمانده محور به شرح زير بود:
     الف ـ ستادها
    1 ـ ستاد تبليغات، به فرماندهي محمدعلي جابرزاده
    2 ـ ستاد سياسي، به فرماندهي محمد سيّدالمحدّثين
    3 ـ دفتر فرماندهي: به مسئوليت شهرزاد حاج سيد جوادي
    4 ـ تداركات كلي، به مسئوليت ثريا شهري
    ب ـ محورها
    1ـ محور كرند و اسلامآباد غرب، به فرماندهي مهدي براعي
    2ـ محور باختران، به فرماندهي ابراهيم ذاكري
    3ـ محور همدان، به فرماندهي محمود مهدوي
    4ـ محور قزوين، به فرماندهي مهدي افتخاري
    5ـ محور تهران، به فرماندهي محمود عطايي وبه معاونت مهدي ابريشمچي ستاد نظامي تحت فرماندهي مستقيم رجوي، مركب از 7 فرماندة ستاد نظامي و 25 فرماندة تيپ رزمي به شرح زير بوده است:
    1ـ اردوگاه اسرا، به مسئوليت صادق سادات دربندي
    2ـ هوانيروز، به مسئوليت حسن نظامالملكي
    3ـ ترابري، به مسئوليت محمود قجرعضدانلو
    4ـ دفتر ستاد نظامي، به مسئوليت سهيلا صادق
    5ـ تسليحات، به مسئوليت يوسف
    6ـ امداد، به مسئوليت افسانة زهري
    7ـ مخابرات، به مسئوليت حشمت
    به اضافة 25 فرماندة تيپ، كه علاوه بر آنان، 4 نفر در ردة فرماندة تيپ در محور تهران سازماندهي شده بودند. هر تيپ شامل 160 تا 180 نيرو مركب از دو گردان پياده، يك گردان تانك، يك گردان ادوات، يك گردان اركان، يك گروهان پشتبياني رزمي و يك دفتر بوده است. هر گردان پياده شامل 5 نفر كه در 5 دستة 10 نفره سازماندهي شده بودند، ميشد.35 تجهيزات هر تيپ عبارت بود از 4 تانك، 6 دستگاه هينو حامل تيربار سبك، 4 دستگاه جيب حامل تيربار، 2 دستگاه جيپ حامل دوشكا، 2 دستگاه جيپ حامل توپ 106، 2 دستگاه جيپ حامل تيربار دولول، يك دستگاه ايفا حامل ضدهوايي چهارلول، يك دستگاه ماشين دو پداله و يك دستگاه وانت دوكابينه حامل تيربار با يك دستگاه جيپ، 2 دستگاه لندكروز، يك دستگاه وانت دو كابينه براي فرماندهي، 4 دستگاه ايفا حامل نيرو، يك دستگاه كاميون، 2 تانكر سوخت و يك دستگاه آمبولانس. ضمناً در هر تيپ دو گروه فيلمبردار جهت ثبت كلية وقايع سازماندهي شده بود.
    پس از فراهم آمدن مقدمات، ستون ارتش آزاديبخش متشكل از 25 تيپ رزمي، رأس ساعت 6 صبح روز دوشنبه 3/5/67 پس از اجراي مراسم صبحگاهي از قرارگاه خود در عمق خاك عراق به حركت درآمده و پس از طيّ مسير تعيين شده در ساعت 4 بعدازظهر از مرز خسروي عبور كرده و طبق پيش بيني، ستون ساعت 5 بعدازظهر از قصرشيرين و 6 بعدازظهر از سرپل ذهاب عبور كردند. از اين پس وظيفة فرماندهي محورها و تيپ هاي تحت امر به قرار زير آغاز شد:
    1ـ محور اول به فرماندهي مهدي براعي، 3 تيپ تحت امر، وظيفة تصرف شهرهاي كرند (تا ساعت 8 شب) و اسلام آباد (تا ساعت 10 شب) را به عهده داشته است.
    2ـ محور دوم به فرماندهي ابراهيم ذاكري با 5 تيپ تحت امر، وظيفة تصرف كرمانشاه را تا ساعت 12 شب به عهده داشته است. در كرمانشاه قرار بوده است مراكز مهمي چون صدا و سيما، هوانيروز، مراكز قرارگاههاي سپاه و... به تصرف درآيد و تعدادي از تيپها مستقر و بقيه جهت كمك، محورهاي بعدي را همراهي كنند. به منظور پاكسازي كرمانشاه يك ساعت توقف تا ساعت 1 بامداد در نظر گرفته شد.
    3ـ محور سوم به فرماندهي محمود مهدوي با 2 تيپ تحت امر، وظيفة تصرف همدان را تا ساعت 30/7 صبح روز سه شنبه 4/5/67 به عهده داشته است. تصرف پايگاه هوايي نوژه نيز به عهدة اين محور بوده است. يكي از تيپ ها در همدان مستقر و تيپ دوم ستون را همراهي ميكرده است. تصرف همدان و پايگاه نوژه تا 30/9 صبح به طول مي انجاميده است. 4ـ محور چهارم به فرماندهي مهدي افتخاري با 2 تيپ تحت امر، وظيفة تسخير و پاكسازي قزوين را به عهده داشته است. يك تيپ جهت نگهداري در قزوين مستقر و تيپ ديگر ستون را همراه ميكرده است. 5ـ محور پنجم به فرماندهي محمود عطايي، كه رياست ستاد فرماندهي كل را نيز بر عهده داشت، و با معاونت مهدي ابريشمچي با 13 تيپ تحت امر، مسئوليت اجراي مرحلة نهايي عمليات يعني تصرف تهران را داشته است. مراكز حساس تهران از قبل شناسايي و بين يگانهاي رزمي تقسيم مسئوليت شده بود. زمان پيش بيني شده براي عمليات در تهران 4 بعدازظهر روز سه شنبه 4/5/67 در نظر گرفته شده بود. نيروهاي اين محور از جمله زبده ترين نيروهاي سازمان بودند.
    سازمان در مورخ 3/5/67 ساعت 3 بعدازظهر عمليات خود را موسوم به «فروغ جاويدان» آغاز كرد. در لحظة حركت تيپها رهبري سازمان براي بدرقه در محل حاضر شده و اظهارات مختصري براي نيروها ايراد كرد. عراق پيشاپيش حملات گستردهاي را در جبهة غرب و جنوب آغاز كرده بود و يك عمليات هوايي براي ايجاد جوّ رعب و وحشت عليه مردم غرب كشور انجام داد. تقريباً همزمان با شروع عمليات «فروغ جاويدان» ارتش عراق با حجم وسيعي اقدام به حملة گستردهاي در منطقة جنوب، با تظاهر به قصد تصرف خرمشهر انجام داد، كه هدف آن در حقيقت زمينگير كردن قويترين لشگرها و تيپهاي رزمي جمهوري اسلامي بود. براي تكميل شدن رفع موانع، نيروي هوايي عراق روزهاي قبل از آغاز عمليات سازمان، به دفعات مناطق تجمع نيرو در اطراف كرند و اسلام آباد را نيز بمباران كرد.38 نيروهاي سازمان پس از شروع عمليات در ساعت 4 بعدازظهر از مرزهاي بينالمللي عبور كرده وارد خاك جمهوري اسلامي شدند. از آنجا كه رژيم عراق تجاوز خود را تا شهرهاي قصرشيرين و سرپل ذهاب گسترش داده بود، نيروهاي سازمان بدون درگيري و عبور از خط وارد شهرهاي قصرشيرين و سرپل ذهاب شده و پس از عبور از كرند به سمت اسلام آباد پيشروي كردند و حدود ساعت 30/9 شب به اسلامآباد رسيدند و شهر را تصرف كردند.
    در اين شرايط عراق با توپ گردنة پاطاق را ميزد. از طرفي هواپيماهاي عراقي منطقة شمال گردنه موسوم به «ريجاب» و چند روستاي پرجمعيت آن حوالي را بمباران شيميايي نمود، كه عدة زيادي كشته و مصدوم بر جاي گذاشت. هواپيماهاي عراق اقدام به پخش حجم زيادي اعلاميه بر فراز شهرهاي مرزي، از جمله كرند غرب نمودند مبني بر اينكه عراق در حال انجام عمليات گسترده است و از نيروهاي نظامي خواسته شده بود كه با در دست داشتن آن اطلاعيه خود را تسليم نمايند و نيز از مردم منطقه تقاضاي ترك منطقه شده بود. در واقع سازمان تا بالاي گردنة پاطاق هيچ نيروي بازدارندهاي جلو روي خود نداشت و تا زماني كه بلندگوي سازمان در اسلام آباد غرب اعلام ننمود كسي باور نميكرد كه سازمان دست به چنين عملياتي زده است و همه گمان ميكردند نيروهاي عراق عاملان اين عمليات اند.
    منافقين در قالب تيپهاي 200 نفره، با تانكهاي برزيلي بسيار پيشرفته با 80 آمبولانس و صدها خودروي سبك، دو كاميون اسلحه، آزمايشگاه و بيمارستان هاي صحرايي و به طور كلي بسيار مجهز وارد ايران شده بودند. آنان در سر راه خود بسياري از مردم بيدفاع را به شهادت رساندند. در شهر اسلامآباد اوج اين فجايع رخ داد. منافقين در بيمارستان اسلام آباد تمام نيروهاي پاسدار و بسيجي كه در بيمارستان بستري بودند را سربريدند و 13 نفر از بچه هاي جهاد سازندگي را هم تيرباران و اعدام كردند. منافقين بعد از اسلام آباد راهي كرمانشاه شده بودند كه در 30 كيلومتري كرمانشاه در گردنه چارزبر كه بعدها به تنگه مرصاد معروف شد با مقاومت رزمندگان مواجه شده و متوقف شدند. شهيد صياد شيرازي آن موقع فرماندهي هوانيروز را به عهده گرفت و با بمباران ماشينهاي آنها، موقتاً آنها را متوقف كرد و ستونهاي آنها را به آتش كشيد. در درگيري تنگه مرصاد منافقين با دادن 1500 كشته زمينگير شدند و از همان جا تصميم به فرار گرفتند. مشكلي كه رزمندگان با آن مواجه بودند تعقيب منافقين بود. آنان با قرار دادن نيروهاي انتحاري در گردنه هاي مختلف، مقاومت جدي از خود نشان ميدادند تا ساير نيروها موفق به فرار به خاك عراق شوند. اين جنگ و گريز تا پل ماهي در نزديكي سرپل ذهاب ادامه يافت ولي منافقين با انفجار پل ماهي مانع ادامه تعقيب شان شدند.
    هواپيماهاي عراقي هم در اين موقع عملاً وارد كار شدند و با بمباران وسيع رزمندگان، تعداد زيادي از نيروهاي ما را به شهادت رساندند.
    در ساعت 30/11 شب يكي از تيپ هاي باختران راه را اشتباه رفته همين امر باعث شده بود كه ترافيك سنگيني در شهر  اسلام آباد و در خارج شهر به وجود بيايد. همچنين به علت فرار وسيع مردم از شهر ستون سازمان كاملاً متوقف شد. پس از خروج ستون نيروهاي سازمان از اسلامآباد پس از يكي دو درگيري كوچك، در ساعت 2 نيمه شب 4/5/67 در منطقة حسن آباد، يكي از تيپهاي سازمان گرفتار درگيري سنگيني شد و با اينكه اولين تيپ گردنة حسن آباد را پشت سر مي گذارد اما بعد از آن هم درگير نبرد سنگيني در منطقه ميشود. 2
    پس از كمك رساني گردان هاي متعدد از تيپ هاي مختلف به نيروهاي درگير، در نزديكي هاي صبح مجدداً ستون سازمان به حركت درآمد اما باز در گردنة چهار زبر، درگير شد و دنبالة ستون متوقف گرديد. بر اثر نبرد سنگين در چهارزبر مرتباً تعداد زخمي ها زياد شد و تعداد لاشه هاي كاميونها و كشته ها و... افزايش پيدا كرد و تعدادي از فرماندهان گردان درگير هم كشته شدند. در اين وقت حملة ديگري از سوي سه راهي ملاوي به نيروهاي سازمان صورت گرفت. در اين ميان اسراي حاضر در عمليات غالباً فرار كردند و بينظمي شديدي بر نيروهاي سازمان حاكم شد.
    بلافاصله پس از آزادسازي شهر اسلام آباد، يگانهاي سپاه پيشروي را به سوي كرند آغاز كردند. قبل از رسيدن نيروهاي خودي به اين شهر در ساعت سه نيمه شب، 3 فروند هليكوپتر ترابري در كرند به زمين نشستند و تعدادي از كادرهاي منافقين و رهبري سازمان برابر اطلاعات موجود رجوي و همسرش طي مدت اشغال، در شهر كرند به سر ميبردند. را از شهر خارج كردند. از ساعت 7 حملات هواپيماها و سپس حملات هوانيروز باختران بر روي ستون سازمان شروع شد. همين امر موجب شد كه نفرات، كه پيش از آن در ماشينهاي خودشان بودند، از ماشينها خارج شده و در اطراف جاده لاي شيارها و پناهگاههاي طبيعي، كنار جاده، و زير پل ها سنگر بگيرند و ستون كاملاً متوقف شود. در ضمن، همزمان، در اطراف كارخانة قند درگيري سنگيني درگرفت. در هر سه جبهة درگيري، نيروهاي جمهوري اسلامي برفراز ارتفاعات، بر نيروهاي سازمان اشراف كامل داشتند و ضمناً با حملات هوايي نيروهاي سازمان را به شدت سركوب كردند. در اين ميان تعدادي از نيروهاي ارتش آزاديبخش ناگزير از فرار و عقب نشيني شدند. اين در حالي بود كه تعدادي از بيسيم هاي آنها از كار افتاده بود و آمبولانسها مرتباً زخميهاي سازمان را به عقب بر ميگرداندند. ظهر روز سه شنبه 4/5/67، توسط نيروهاي جمهوري اسلامي، جبهة ديگري از پشت پادگان الله اكبر، به قصد قطع ارتباط ميان نيروهاي ارتش آزاديبخش در اسلام آباد و كرند، باز شد كه حملات و سركوبي نيروهاي سازمان تا نيمه هاي شب ادامه داشت.
    صبح روز چهارشنبه 5/5/67 نيروهاي جمهوري اسلامي از دو جبهه، از طرف پادگان الله اكبر و از منطقة جنوب اسلام آباد، به سمت اسلام آباد هجوم آوردند و مناطق غربي و جنوبي شهر را كلاّ ً زير فشار قرار دادند، به طوري كه حتي در جنوب شهر پيشروي داشتند. در ساعات آغازين روز چهارشنبه نيروهاي ارتش آزاديبخش با اميدواري به پيشروي به سمت باختران، براي گرفتن تنگة چهارزبر به آن منطقه هجوم آوردند كه تلاششان ناكام ماند.
    جريان حمله به اين ترتيب بود كه افراد سازمان تا صبح چهارشنبه در لابه لاي شيارهاي كوهستان به طور مستتر استراحت ميكردند، تا اينكه در اولين ساعات بامداد هليكوپترهاي عراقي جهت باز كردن تنگه به كمك ارتش آزاديبخش آمدند و با آمدن آنها دستور تهاجم و حركت به نيروهاي سازمان داده شد. درگيري شديدي براي گرفتن تنگه آغاز شد و با شكست اولين تهاجمات ارتش آزاديبخش، فرار نيروهاي سازمان شروع شد. نيروهاي جديد با اين تصور كه راه باز شده است به سمت جلو در حركت بودند و در همين حال با نيروهايي روبه رو ميشدند كه در حال فرار بودند و علت عقب نشيني را هم توضيح نميدادند. نيروهاي تازه وارد نيز با رفتن به صحنة درگيري و حركت به سمت عقب متوقف شدند.
    حملات هوايي مكرر و هجوم هليكوپتر و كاتيوشا به منطقه، از سوي جمهوري اسلامي، امكان سازماندهي را از آنان گرفت و نيروهاي سازمان به تعجيل در ماشينهاي انباشته از نفرات، در حالي كه بعضي افراد به جاهاي مختلف ماشين آويزان بودند عقب نشيني ميكردند.
    غروب روز چهارشنبه درگيري تنگة چهارزبر با عقب نشيني نيروهاي ارتش آزاديبخش به پايان رسيد و از شب پنجشنبه عقب نشيني كامل آغاز شد. چهارشنبه شب در ساعت 7 بعدازظهر شدت حملات ارتش جمهوري اسلامي حتي فرصت عقب نشيني را هم از نيروهاي سازمان گرفته بود. از صبح روز پنجشنبه 6/5/67 نيروهاي در حال فرار آنها، در حوالي اسلام آباد مورد چند حمله مختصر قرار گرفتند. مجروحين يا خود را مي كشتند يا اميدوارِ بازگشت نيروهاي تازه نفس مي ماندند. تعداد زيادي از افراد نيز در كوه و دشت و روستاهاي اطراف پراكنده شدند و آخرين خودروهاي سازمان با حدّاكثر ظرفيت و در حالي كه افرادي به اطراف آن آويزان بودند به داخل خاك عراق بازگشتند.
    يكي از فرماندهان سپاه پاسداران در تشريح عمليات ميگويد:

    11 روز قبل از حمله منافقين به داخل كشور، باخبر شديم كه تغييرات جديدي در آرايش ناوگانهاي مستقر در خليج فارس و درياي عمان به وجود آمده است. به طور مثال ناو هواپيمابر وينسنس به طرف دهانة تنگه هرمز آمده بود و ناوهاي انگليسي حركات مشكوكي را انجام ميدادند. در همين موقع 53 نفر از نمايندگان كنگرة آمريكا (به نقل از راديو منافق) طي نامهاي از وزارت امورخارجه خواسته بودند كه دولت ريگان در جهت تقويت سازمان منافقين به عنوان آلترناتيو آينده حكومت ايران برنامه ريزي بكند. دو روز بعد از اين قضايا يعني 9 روز قبل از حمله آنها و درست بعد از قبول قطعنامه 598 از طرف ايران اسلامي، عراق در دو جبهة غرب و جنوب دست به تحركات وسيعي زد. در جنوب خود را تا جادة خرمشهر ـ اهواز رساند و به طرف جادة اهواز حركت كرد و قصد داشت خرمشهر را دور بزند و در غرب از محور ازگله ـ قصر شيرين ـ سر پل ذهاب ـ گيلانغرب ـ سومار ـ نفت شهر و ميمك به عمق 30 كيلومتر به داخل كشور تعرض كرد. به لطف خداوند، در جنوب بچه ها با آمادگي كه داشتند و همچنين با حضور وسيع و به موقع مردم ضربه مهلكي را به دشمن وارد آوردند و او را تا مرزهاي بين المللي عقب راندند. اما درغرب دشمن تجاوزش را گسترش ميداد. در اين مدت سعي كرد كه از محور سومار خودش را به سه راهي استراتژيك اسلام آباد ـ ايلام ـ ايوان غرب و همچنين در منطقه گيلانغرب هم ميخواست خودش را به سه راهي ديگري برساند. اما خوشبختانه همانطور كه از راديو شنيديد مردم ايوان دلاورانه مقاومت كرده و تعدادي از تانكهايشان را منهدم كردند و سه دستگاه از آنها را هم به غنيمت گرفتند و تعدادي هم اسير گرفتند. و دشمن بعثي ناچار شد كه 11 كيلومتر از آن سه راهي مهّم عقب نشيني كند. رزمندگان يكي از تيپ ها نيز 11 تانك دشمن را منهدم كردند و دشمن به ناچار عقب نشيني كرد. قرار بود وقتي منافقين به تهران رسيدند، با پخش يك اعلاميه شديداللحن از كشورهاي ديگر درخواست حمايت كنند و آنها نيز منافقين را حمايت نمايند.
    عمليات فروغ جاويدان پيامدهاي زيادي ـ عمدتاً به زيان سازمان ـ براي سازمان داشته است كه، به طور گذرا به آنها اشاره ميكنيم. يكي از پيامدهاي اين عمليات، زير سؤال رفتن خط استراتژي سازمان، به تبع آن زيرسؤال رفتن رهبري بود. سازمان استراتژي و برنامه هاي مختلفي را از ابتداي تأسيس و خصوصاً پس از پيروزي انقلاب مورد آزمايش قرار داده بود كه با ورود به فاز جديد و تشكيل ارتش آزاديبخش، همة آنها را به نوعي مردود و بيجواب قلمداد كرده بود و تنها راه مبارزه و براندازي نظام را نبرد مسلحانه و جنگ نوين ارتش آزاديبخش دانسته بود. با مطرح كردن اين مسئله كه «صلح طناب دار رژيم است» و «هيچ گاه رژيم صلح نميكند»، اقدام به عمليات هاي جدار مرز و نهايتاً چلچراغ و فروغ نمود و چون در عمليات فروغ جاويدان با شكست مواجه شد و صلح و آتش بس نيز ميان ايران و عراق برقرار شد، لذا براي جبران اين مسئله، رجوي علت شكست و ناكامي را در خود پرسنل سازمان و بي ايماني و ضعف آنها عنوان كرده و گفت: «اگر ايراد و مشكلي هست در خود شماست خط مشي ما مشكلي نداشته است.»
    اين خط در وادار كردن نيروها به اعتراف به خسّت و كم كاري و بي ايماني و عدم باور به توانايي هاي خويش كه در جلسات عمومي انجام شد، نمود پيدا كرد. به رغم اين كار، شكسته شدن رجوي در ذهن تعداد زيادي از نيروها باعث ريزش نيرو گرديده، تعداد كثيري از اعضا و هواداران سازمان جدا شدند. همچنين در اين راستا شعار محوري سازمان هم كه «صلح و آزادي» بود زير سؤال رفت. در راستاي همين بحث است كه رجوي هميشه در سخنراني هايش پس از عمليات فروغ، تأكيد مينمايد كه «ما زاييدة جنگ نبوديم كه با صلح از بين برويم» و دايم بر اين موضوع توقف و تأكيد خاصي داشت زيرا در ذهن افراد اين سؤال مطرح شد كه «ما براي تحقق صلح مبارزه ميكرديم. اكنون كه صلح محقق شده چرا بايد مبارزه كرد؟» پس از اين نيز رجوي استراتژي «جرقه و جنگ» را دنبال ميكرد (جرقه از سازمان، جنگ از دو رژيم ايران و عراق) شكست در استراتژي و شعار محوري و همچنين تحولات منطقه اي همچون جنگ عراق عليه كويت و لشگركشي نيروهاي چندمليتي بر عليه عراق و به تبع آن نزديكي هرچه بيشتر عراق به ايران و سعي جدّي عراق بر حلّ ريشه اي مشكلات و معضلات موجود بر سر راه تعميق روابط دو كشور، همة اين مسائل موجب ريزش شديد نيرو گرديد. بنا به گزارشات موثق حدد 2000 نفر نيروي بريده از سازمان در اروپا حضور دارند كه از عمليات فروغ به بعد شروع به انفصال نمودهاند. ديگر پيامد عمليات، محكوميت سازمان و عمليات فروغ از جانب گروههاي اپوزيسيون بوده است. عمدة گروههاي مخالف جمهوري اسلامي، نظير حزب دمكرات كردستان، چپيها و سلطنت طلبان، عمليات فروغ را نتيجة توهّمات و خيالپردازي هاي رجوي دانسته و حتي بعضيها سازمان را عامل ايجاد وحدت در جمهوري اسلامي عنوان كردهاند. پيامد ديگر عمليات فروغ جاويدان تلفات آن عمليات است. سازمان 1304 نفر كشته را خود رسماً تأييد و با عكس و زندگينامه منتشر كرده است. تعداد مجروحين نيز بالغ بر 1500 نفر برآورد شد كه 700 نفر آنان معالجة سرپايي و سطحي داشتهاند و 800 نفر بستري و بعضاً جان سپردهاند. بر اساس اعترافات دستگيرشدگان و عكسهايي كه از بعضي اجساد شناسايي شده تهيه گرديده است از مجموع 51 نفر هيئت اجرايي سازمان (مركزيت) حدّاقل 33 نفر از آنها در صحنة عمليات حضور داشتهاند كه 16 نفر آنان كشته شدهاند. لذا حجم ضربه به بدنة سازمان 50 تا 60 درصد بوده و به كادر مركزي سازمان حدود 30 درصد ضربه وارد شده است كه اين تعداد علاوه بر تعداد مجروحين و از كار افتادگاني است كه به عقب انتقال داده شدهاند. رضا پورآگل، مهدي افتخاري و مهدي كتيرايي از جمله كشته شدگان مركزيت در اين عمليات ميباشند. تجهيزات منهدم شدة سازمان در مجموع نبردهاي عمليات فروغ جاويدان 612 خودرو از انواع مختلف، 72 تانك و زره پوش، 21 توپ 122 ميليمتري و 51 تفنگ 106 ميليمتري كه عمدتاً بدون خودرو حمل كننده بودند برآورد گرديده است. آمار غنايم نيز حدود 500 دستگاه انواع خودرو مقادير زيادي تجهيزات انفرادي و جمعي بوده است. تنها پيامد مثبت اين عمليات براي سازمان از بُعد تبليغاتي بوده است. يكي از محورهاي اساسي در مانور تبليغاتي و ژست تشكيلاتي آنان پيشروي نيروهاي سازمان تا حوالي كرمانشاه است و هميشه روي اين مطلب مانور تبليغاتي ميدادهاند.
    از زمان عمليات فروغ تاكتيكهاي سازمان تغييرات فاحش داشته است اما استراتژي سازمان كاملاً حفظ شده است. سازمان معتقد است كه در عمليات فروغ چون سازمان فقط به ارتش متكي بوده است عمليات به شكست منجر شده است. در توجيه شكست عمليات، رجوي گفت: تمامي اتكأ ما به ارتش و ايدئولوژيمان بود و روي عنصر سياسي كار جدي صورت ندادهايم و آن را با قيام كربلا قياس نمود كه امام حسين(ع) نيز تمامي اتكأ را بر دو عنصر شمشير و ايدئولوژي خود نهاد و از معادلههاي سياسي چشم پوشي كرد!! و همين باعث شكست گرديد! از آن پس و با همين توجيه و در پي بنبست نظامي تحميل شده، خط كار سياسي در اولويت قرار گرفت ولي هيچگاه دنبالهروي از مشي مسلحانه به عنوان تنها راه مقابله با جمهوري اسلامي ايران، به كناري گذاشته نشد.

    پينوشتها:
    1ـ بولتن خبرگزاري جمهوري اسلامي، 8/4/1367.
    2ـ پايان جنگ...: صص 147 ـ 163.
    3ـ همان: صص 175 ـ 180.
    4ـ بررسي اطلاعاتي عمليات فروغ...: صص 48 ـ 49.
    5ـ همان: ص 184.
    6ـ ترجمه از اصل نوار «مروين دايملي» به تاريخ 27 ژوئن 1988/ 6 تير 1367.
    7ـ تعبير «فروغ جاويدان» در سطح تبليغات وسيع پيش از اين توسط رژيم شاهشاه، محمدرضا پهلوي، 18 در مهرماه سال 1351 در عنوان رپرتاژ تصويري جشنهاي سلطنتي 2500 ساله، به كار رفته بود. «فيلم بزرگ رخداد جشنهاي تاريخي قرن ما» با نام «فروغ جاويدان» كه توسط 32 فيلمبردار تهيه شده بود، در اواخر مهر 51 به طور همزمان، در 30 سينماي تهران و 40 سينماي شهرستانها نمايش داده شد.
    8ـ از همين رو تعدادي از كارشناسان سياسي نظامي، عمليات فروغ را به عمليات «كرگدنوار» تشبيه ميكنند. چون كرگدن با گردني كوتاه و چاق عملاً توان ديدن اطراف را ندارد و صرفاً جلوي خود را ديده و به شاخص روبروي خود اميدوار است.
    9ـ مهدي براعي كه گويا در جلسه حاضر نبوده است.
    10ـ ابراهيم ذاكري.
    11ـ مهدي مددي.
    12ـ محمود مهدوي.
    13ـ حسن نظام الملكي نظام الملكي، حسن، 3.
    14ـ مهدي افتخاري.
    15ـ فرهاد الفت.
    16ـ سازمان به تشكيلات درون زندانها اطلاع داده بود كه به زودي نظام جمهوري اسلامي سرنگون خواهد شد. بنابراين، از آمادگي براي پيوستن به سازمان و كمك به آزادسازي شهرها برخوردار باشند. ر.ك: دفتر سياسي حوزه نمايندگي ولي فقيه در سپاه، بولتن «رويدادها و تحليل»، ش 46، 29/5/1367: ص 22.
    17ـ حسين ابريشمچي
    18ـ محمدعلي جابرزاده.
    19ـ هواداران مجاهدين كه در آن زمان در زندانهاي جمهوري اسلامي به سر ميبرند به زعم و تحليل مسعود رجوي به سه گروه تقسيم ميشدند:
    1ـ خائنين ـ كساني كه همراهي خود با جنبش مجاهدين را يك اشتباه اعتقادي و تاريخي ميدانستند و آن را يك حركت ضدخلقي قلمداد و مترصد جبران بدهي خود به مردم بودند.
    2ـ خرده بورژوازها ـ شامل آن دسته از كساني كه بنا به شرايط سخت زندان، خود را نادم و پشيمان جلوه داده تا از حداكثر تسهيلات زندان بهره برده و با عبور محافظهكارانه از پروسه سياسي و مبارزاتي در پي آيندهسازي براي خود و خانوادههايشان ميباشند.
    3ـ اسراي مجاهد خلق ـ دسته سوم به آن دسته از افرادي اطلاق ميشد كه يا علناً بر سر مواضع سازماني مانده بودند و يا كاملاً تاكتيكي برخورد ميكردند تا شرايط موسوم به (وضعيتي غيرقابل پيش بيني) فراهم آيد ـ تشكيلات نيمبندي كه از طريق اين افراد در تعدادي از زندانهاي كشور به وجود آمده بود و خبر آن از طريق خانوادههايشان به سازمان در اروپا منتقل گرديده بود، مجاهدين را بر آن داشت كه روي اين نيروها به عنوان ذخيرهاي براي عمليات فروغ حساب ويژهاي باز كنند ـ مسعود رجوي باور داشت كه رهايي هر يك از آنها در جريان فتح نظامي شهرها ميتواند به مثابه اضافه شدن صد نيروي با انگيزه به رزمندگان ارتش آزاديبخش باشد. پس از شكست عمليات فروغ از اسناد به دست آمده و اعترافات عناصر دستگير شده، مشخص گرديد تعدادي از زندانيان منافق، براي همراهي با فاتحين جنگ اعلام آمادگي و حتي شورش كرده بودند، به همين دليل تجديد محاكمه گرديدند.
    20ـ محمدعلي توحيدي.
    21ـ «روند حوادث نظامي اين باور را در منافقين تقويت كرده بود كه نيروهاي نظامي ايران بر اثر حملات عراق متلاشي شدهاند و... بر پايه اين تصور، از چند ماه قبل، خروج منافقين از داخل كشور براي سازماندهي در بيرون، شتاب بيشتري به خود گرفت، در اين مرحله (طي مردادماه و پاييز 1366) نيروهاي سازمان به عراق منتقل شدند.». ر.ك: رويدادها و تحليل»، ش 46، 29/5/1367: ص 22.
    22ـ رجوي متأثر از جامعه شناسي قدرت از منظر عراقيها، بر اين باور بود كه «الحقُ لمن غلب» «حق با كسي است كه غلبه دارد». رجوي با حضور طولاني خود در عراق و فاصلهاي كه با مردم ايران و خواسته هاي آنها پيدا كرده بود، عموماً تحليل هايش متناسب با فضاي عراق و مردم آن كشور تنطيم شده بود.
    23ـ مهدي كتيرايي.
    24ـ ثريّا شهري، ناظر تقسيم مهمات و ابزار جنگي.
    25ـ محمود عضدانلو مسئول ترابري.
    26ـ مسئول امداد.
    27ـ حسن جزايري.
    28ـ كاظم رجوي
    29ـ تمامي سلاحهاي به كار گرفته شده از سوي منافقين توسط دولت بعثي تدارك شده بود. ر.ك: «پايان جنگ» سيري در جنگ ايران و عراق، ج 5: ص 185، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ. .
    30ـ بررسي اطلاعاتي عمليات فروغ: صص 53 ـ 64، نقل از فروغ بيدروغ.
    31ـ همان: صص 37 ـ 38 متخذ از بولتن «مرصاد» متعلق به حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران، قرارگاه غرب ـ 1367.
    .32ـ همان: ص 41؛ متخذ از اسناد بازجوييهاي به دست آمده از اسرا.
    33ـ همان: صص 41 ـ 42؛ آمار منتشره از سوي قرارگاه غرب سپاه پاسداران ـ 1367.
    34ـ همان: ص 42؛ متخذ از اسناد مذكور در پينوشت 47.
    35ـ همان: ص 43.
    36ـ همان: صص 43 ـ 44.
    37ـ همان: صص 45 ـ 46.
    38ـ همان: صص 39ـ 40، متن بازجويي از اسراي عمليات مرصاد ـ 1367.
    39ـ همان: صص 47 ـ 48 از متن مصاحبه با يكي از كارشناسان اطلاعاتي ـ عملياتي منطقه غرب كشور، در سال 1376.
    40ـ روزنامه همشهري، تاريخ 4/5/84 به نقل از سردار رضوان مدني.
    41ـ فروغ بيدروغ..: ص 16.
    42ـ همان: صص 16 ـ 17.
    43ـ پايان جنگ...، ج 5: ص 190.
    44ـ همان: ص 17.
    45ـ همان: ص 18.
    46ـ همان: ص 19.
    47ـ همان: ص 20.
    48ـ همان: ص 21.
    49ـ مجله پيام انقلاب، شماره 220: صص 18 الي 21، شهريور 1367، به نقل از سردار شعبانيشعباني (سردار)، 3، از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي.
    50ـ سازمان همواره با فرافكني و برخوردهاي ايدئولوژيك مترصد توجيه عملكرد خود ميباشد، پس از شكست در عمليات فروغ، رجوي در يك نشست طولاني در عراق، علت شكست را به نيروها و ضعف ايدئولوژيك آنان معطوف داشت تا سرپوشي بر محاسبات غلط (اطلاعاتي و تحليلي) خود بگذارد.
    رجوي آخرين نطقه پيشروي (تنگه چهارزبر) نيروهايش را بهانه كرد و اعلام داشت: «شما در تنگه چهارزبر گير نكرديد بلكه در تنگة توحيد، زمينگير شديد» و اضافه كرد «ضعف ايدئولوژيك شما باعث گرديد تا در تنگه آرزوها و خصلتها و خواسته هايتان درجا بزنيد» ـ سپس با يك برنامهريزي قبلي تعدادي از نفرات را صدا زد و از آنان سؤال كرد: «وقتي به تهران ميرسيدي چه كاري برايت اولويت داشت؟» و سؤال شونده بيدرنگ پاسخ ميداد: «قصد داشتم پيش پدر و مادرم بروم و اين پيروزي را به آنها تبريك بگويم»، رجوي خطاب به بقيه نيروهاي حاضر، از اين روحيه به مثابه ماده شدن خصلتهاي بورژوازي ياد نمود و آن را در تضاد با ايدئولوژي مجاهدين خواند و گفت: «خب، معلوم است با اين تفكر، بايستي هم در چارزبر گير ميافتاديم، وقتي ديدار با فاميل بهانهاي براي رسيدن به هدف ميشود، بالتبع از جوهر و تقدس هدف غائي مي كاهد.»
    51ـ استراتژي جرقه و جنگ: قبول قطعنامه 598 از طرف نظام و شكست عمليات فروغ، استراتژي جنگ مسلحانه سازمان را به بنبست كشاند و يا حداقل اين نگراني را به دنبال داشت كه پس از آتش بس ميان تهران و بغداد، تكليف سازمان ـ ارتش آزاديبخش و مشي مسلحانه چه خواهد شد؟
    رجوي در يك نشست اختصاصي با اعضا به اين مهم پرداخت و با رسم يك مثلث روي تابلو عنوان داشت: «يك ضلع اين مثلث صحيح است، يك وجه اش جنگ است و ضلع سوم نه جنگ و نه صلح است. ـ ضلع سوم شرايط فعلي است كه ما را قفل كرده و اگر اين حالت به سمت صلح برود، بيشك مجاهدين در خاك عراق به پايان خواهند رسيد، لذا وظيفه ما اين است كه زمان را جلو بكشيم...» «جامعه شناسي و روانشناسي طرف عراقي و رژيم، مبيّن آن است كه هيچكدام در پي صلح دائم نيستند و قطعاً روزي جنگِ دومي آغاز خواهد شد، وظيفه ما اين است كه ضلع فعلي اين مثلث (نه جنگ و نه صلح) را به سمت ضلع دوم يعني جنگ دوم سوق دهيم». اين استراتژي بعدها تحت نام «جرقه و جنگ» ـ جرقه از مجاهدين، جنگ از آنها ـ معروف شد و همه نيروها روي اين استراتژي كوك شدند تا با ايجاد فتنه روابط و مذاكرات دو طرف را مخدوش كنند.
    رجوي معتقد بود كه استخبارات و مخابرات رژيم عراق زمينه مناسب تري نسبت به سيستم سياسي و اجتماعي عراق دارند تا او بتواند با تحريك آنان استراتژي خود را جلو ببرد. از همين رو بخش عارفي (رابطه با دو سرويس عراقي) بسيار فعال شد تا دائماً براي پيشبرد سياست خود، فضاسازي نمايند.
    اگرچه عمر ( رژيم صدام )صدّام حسين،  به آنجايي نرسيد كه خواسته سازمان (جنگ دوم) تحقق يابد وليكن فضا به اندازهاي باز شد كه آنها توانستند در راستاي عيني كردن مشي مسلحانه خود و ارتقأ روحيه نفرات پاسيو شده، مسير جنگ شهري را مجدداً باز كنند و با خمپاره و ترور، تاكتيك قديمي خود را دنبال كنند. .
     نشست عاشورا: پس از مدتي كه از عمليات فروغ گذشت، رجوي در نشست عاشورا زمينه لازم را براي انتقال بخشي از سازمان به اروپا و شروع به كار سياسي را فراهم نمود. در مرتبه قبل كه رجوي همراه با كليه عناصر سازماني از فرانسه به عراق منتقل شدند، مهدي ابريشمچي عنوان داشته بود كه منبعد هر كه در اروپا بماند خواهد سوخت و ماندن هيچ نيرويي نه مشروعيت دارد و نه كاري از پيش خواهد برد و اساساً خط قرمز ما روي همين ماندن يا نماندن تعيين شده است.
    رجوي در نشست موسوم به عاشورا، با يك مقدمه طولاني از قيام كربلا، نتيجه گرفت كه شكست نظامي امام حسين (ع) نه به خاطر بحث نيرويي او بود (72 نفر در مقابل 3000 نفر) بلكه اين شكست بدان معطوف ميگردد كه امام حسين (ع) تمامي انرژي خود را روي شمشير و ايدئولوژي خود گذاشت و از نقش عنصر خارجي غافل گرديد. ما كه او را رهبر عقيدتي خودمان ميدانيم و معتقديم كه بايد از قيام كربلا درس بگيريم، ضمن اعتقاد كامل به شمشير و ايدئولوژي مجاهدين بايد از تجربه مولايمان بهره برده و در پي كسب مشروعيت آلترناتيوي خود در عرصه بينالمللي باشيم... منبعد مجاهدين و ارتش آزاديبخش در عراقِ تحت مسئوليت مسعود رجوي به راهبردي كردن استراتژي جرقه و جنگ مشغول شدند و با مطرح كردن مريم رجوي به عنوان رئيس جمهور برگزيده و انتقال او و بسياري از نيروهاي قديمي به فرانسه و فعال كردن شوراي ملي مقاومت، عملاً مبحث حمايتهاي سياسي جذب نيرو و مالي سازمان را در اروپا و آمريكا سازماندهي نمودند.
    منبع : سازمان مجاهدين خلق ، پيدايي تا فرجام ، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، ج ۳ ص۳۰۳ تا

     


    موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
    برچسب‌ها: عملیات مرصاد , مرصاد , عمليات , عمليات مرصاد


    تاريخ : ۱۳۹۰/۰۸/۱۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
    .: :.