امیر توکل کامبوزیا یکی از پیشگامان مبارزه با صهیونیسم
در ایران شناخته می شود .
این مرد بزرگ در سال 1283 در تهران متولد شد
و در 70 سالگی در زاهدان توسط عوامل رژیم پهلوی
به دلیل فعالیت ها و مبارزات ضد صهیونیستی
و ضد استبدادی
به شهادت رسید .
موضوعات مرتبط: صهیونیست ، شهدا
برچسبها: کامبوزیا , امیر توکل کامبوزیا , ضد صهیونیستی , ساواک
ادامه مطلب
هنگامی دکتر رئیسی به ریاست جمهوری ایران انتخاب شد که کشور در اوج مشکلات ناشی از تحریم ها کرونا کسری بودجه رکود و تورم بسر می برد.
تصدی کرسی ریاست جمهوری ایران توسط ایشان از همان ابتدا با واکنش منفی و گسترده در غرب و حتی در داخل ایران مواجه شد بگونه ای که دولت بایدن که اعلام کرده بود به برجام باز می گردد نه تنها به برجام بازنگشت بلکه 700 تحریم جدید علاوه بر 1500 تحریم ترامپ علیه ایران بکار گرفت .
قصد بایدن همراه فشار داخلی اصلاح طلبان به شکست کشیدن کامل دولت جدید بود .
مین های کاشته شده در دولت قبل و هجمه شدید به شورای نگهبان برای بسیاری از اصلاح طلبان و کاندیداهای مطلوب آنان زمینه فشار بیشتری را فراهم کرد اگرچه من هنوز اعتقاد کامل دارم شورای نگهبان در این قضیه کم لطفی کرد اصلاح طلبان در آن تاریخ و حتی امروز هیچ بخت و اقبالی در بین مردم ندارند فقط توپخانه رسانه ایشان خوب کار می کند
حتی اگر بالاترین مقام آنها شخص جهانگیری هم تایید صلاحیت می شد نمی تونستند بیش از سه میلیون رای جمع کنند .
به هر حال کار شورای نگهبان بهانه پیراهن عثمان دست آقایان داد.
قصد مشترک غرب و اصلاح طلبان به شکست کشاندن کامل دولت سیزدهم بود یک همکاری نانوشته پشت پرده به شکل اصولی ادامه دادند از داخل هجمه 6 کلاس بیشتر سواد ندارد دولت سوم احمدی نژاد است ...
از خارج تحریم کامل حتی تحریم دارو و تجهیزات پزشکی برای مبارزه با کرونا کار را به جای رساند که راکتور آزمایشگاهی خریداری از هند را هم اجازه به ورود پیدا نکرد
تحلیل آنان این بود اگر دولت سیزدهم شکست بخورد یا استیضاح شود زمینه برای به حکومت رسیدن اصلاح طلبان داخلی طرفداران رابطه ( تسلیم ) با غرب فراهم خواهد شد تحلیل های مشترک بسیاری از اندیشکده های آمریکایی اسرائیلی و حتی اروپای همین بود.
غرب منتظر بود برجامهای 2 و 3 را با ایران امضاء کند روز شماری میکرد.
در واقع غرب یک روز اراده کرد ایران را در حمام خون صدام حسین متلاشی و تسلیم کند یک روز هم اراده کرد ایران را در حمام فقر مرگ میر کرونا تسلیم و متلاشی کند.
آنها روی تحریک جوانان ایرانی برای شورش های خیابانی بسیار سرمایه گذاری کردند سال 1401 ایران دستخوش یکی از خونین ترین و ننگین ترین شورش های رنگی غرب بود بهانه زن زندگی آزادی شد اما در بطن قضیه فرو ریختن دیوارهای اعتقادی انتظامی سیاسی ایران بود .
با ید گفت همه این هجمه ها نتوانست دولت سیزده هم را بشکند تسلیم کند .
شاید بی راهه نباشد جمله دکتر الله کرم اینجا ذکر کنیم " شاید برخی میخواستند رئیسی را به عنوان ذخیره انقلاب روی میدان مین ببرند،"
هدف بعدی غرب مجرا های محدود ابتیاع ارز ایران بود همان سیاستی که قیمت دولار از 25 هزار تومان به 60 هزار تومان رساند .
دولت رئیسی در نگاه به شرق موفق به تهیه واکسن و حتی تولید واکسن شد .
ارتباطات خارجی دولت به موفقیت های زیادی نائل شد عضویت در بریکس و شانگهای به تحلیل بردن تحریم ها تولید و فروش بیشتر نفت و حتی روابط گسترده با همسایگان و آفریقا و حتی امریکایی جنوبی همه و همه افق های بیشتری برای کشور باز کرد.
اما در بحث اقتصاد به علت عدم تکیه به نیروهای معتقد به اقتصاد مقاومتی و تیم ضعیف اقتصادی دولت را در منگنه های عجیبی قرار داد.
تکیه به همان عوامل معتقد به اقتصاد لیبرالی و شوک درمانی های مکرر بیش از بیش کشور در معرض فقر و رکود تورم قرار داد .
سرزنش های داخلی اصلاح طلبان ( سرزنش می کردند بخاطر عواملی که خود عامل آن بودند مانند کسری بودجه و ناترازی بانکها ) و فشار غرب برای تحمیل درخواستهای غیر مشروع او را بیش از بیش در منگنه قرار داد .
حتی پیشنهاد تسلیم صنعت هسته ای روی میز قرار گرفته بود .
دکتر رئیسی خود از اقتصاد سر رشته ای نداشت نه سابقه نه اطلاعات گسترده اقتصادی لذا این حوزه را به وزرای خودش سپرده بود و این وزراء ضعیف کار به تکنو کراتهای وزراتخانه های اقتصاد و صنعت معدن کشاورزی غیره سپرده بودند.
تکنوکراتهای دولت در اقتصاد خود سر سفره تحریم ها نشسته بودند متنفع کامل بودند و می شدند همانطور که در قضیه تخصیص ارز به چای دبش بروز کرد در تخصیص های متعدد دست داشتند لذا با هر تغییری مخالفت کردند
اقصاد کشور به آبشخور کرکس ها و لاشخورها تبدیل شده بود و وزرا اقتصادی ماشین های امضاء
این وزرا ء مانند دکتر امیر عبدالهیان نبودند انقلابی نبودند تلاش گر نبودند
در واقع باید از حرکت انقلابی و مسئولانه پخته امیر عبدالهیان در " وعده الصادق " تمجید کرد اگر در گذشته کاستی های داشت اما در وعده الصادق مانند یک حرفه ای و ارد شد موفق از آن خارج شد مواضع محکم اصولی بدون لکنت زبان.
در هر حال اقتصاد همچنان نقطه ضعف دولت باقی ماند.
دکتر رئیسی آدم بی خیالی نبود صبح تا آخر شب تلاش می کرد اما راه موفقیت در این زمینه خیلی سخت و با سرعت کم حرکت می کرد.
او با خلوص نیت وارد میدان مین شده بود اما راههای زمینی بر او بسته بود.
روزها تلاش و حتی بعضی از شبها به خاطر افزایش نرخها تا صبح نمی خوابید.
نمی توانست بی خیال باشد او روز به روز با فشار بیشتری روبرو می شد .
اوج این فشار در سفر به قم و ملاقات با مراجع قم ظهور کرد تقریبا تمام مراجع قم ایشان مورد سرزنش قرار دادند به خاطر گرانی ها.
مشی و اخلاق او این نبود که از نامردی رقبا شکایت کند یا از بی لیاقتی دوستان گله کند .
همه فشارها را به جان خرید لب به گفتن هم نگشود؟
شاید بشود گفت اگر راههای زمینی بر او بسته شده بود راههای آسمانی بر او آغوش گشودند.
فقط نتوانست جمله فزت برب کعبه مراد خویش را بگوید ( شاید هم گفت من بی خبرم )
او که زنده بودنش برای کشور نعمت بود شهادتش هم موجبات سر افرازی تحکیم وحدت و انسجام ملی شد .
آبروی جمهوری اسلامی ایران شد .
تمام سیاه نمایی های دشمنان نقش بر آب کرد.سحرشان را باطل کرد .
حضور سران و مقامات 70 کشور جهان در جریان مراسم تشیع ایشان نشان از گسترش نفوذ قدرت نرم اهمیت ژئو پلتیک ایران دارد
موضوعات مرتبط: امور تجاری ، اقتصاد ، شهدا
برچسبها: اقتصاد , رئیس جمهور , شهید , رئیسی
ماجرای نامه «شیر صحرا»ی ایرانی به صدام حسین
و پاسخ صدام به او | وقتی دهان همه فرماندهان از تعجب باز ماند
«حسن آبشناسان» از فرماندهان جنگهای نامنظم که به «شیر صحرا» مشهور بود، نامهای به صدام نوشت و تقاضای هماورد کرد تا در دشت عباس، مردانه بجنگد نه این که مناطق مسکونی را بمباران کند.
امروز، چهارشنبه -۱۹ اردیبهشت- سالروز شهادت حسن آبشناسان یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس است که با انجام عملیات های نفوذی در خاک عراق ضربات سنگینی به دشمن وارد کرد و در نامه ای هم که به صدام نوشت، باعث شد تا رژیم بعث یک ژنرال عراقی را به دشت عباس بفرستد که به همراه نیروهای کارآزموده اش به اسارت آبشناسان درآمد.
آبشناسان در اردیبهشت سال ۱۳۱۵ در خانوادهای مذهبی و در یکی از محله های تهران چشم به جهان گشود. او پس از اخذ مدرک متوسطه به دانشکده افسری راه یافت و با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل شد. وی در نخستین دوره رِنجر (تکاوری) که در مرکز پیاده شیراز تشکیل شد، شرکت کرد و تا سال ۱۳۵۶ دوره های عالی ستاد فرماندهی، دورههای چتربازی و تکاوری را در داخل و خارج از کشور گذراند. آموزش در برخی از دوره ها را نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل ارتش جمهوری اسلامی ایران ادامه داد.
دوره های مختلف تربیت بدنی، دریافت درجه استادی در چندین رشته ورزشی و ترویج ورزش باستانی و سایر ورزش ها در میان افسران ارتش، گذراندن دوره عالی زبان انگلیسی در سال ۱۳۴۹، شرکت در دوره عالی رزم پیاده در سال ۱۳۵۱، حضور در دوره آموزشی فرماندهی و ستاد (دافوس) در سال ۱۳۵۴، شرکت در دوره آموزش هوابرد و چتربازی در سال ۱۳۵۶، شرکت در مسابقات بین المللی گروه های تجسس و نجات ارتش های جهان در انگلیس و کسب مقام اول برای تیم ایران در سال ۱۳۵۶، شرکت در دوره تکمیلی تکاوری کوهستان در سال ۱۳۵۷ و تدریس و آموزش در دورههای تکاوری در مرکز پیاده شیراز از دوره هایی بود که آبشناسان در آن شرکت داشت.
این چریک جنگهای نامنظم یکی از فرماندهان تکاور بود که در طول جنگ تحمیلی و پیش از آن اقدامات نفوذی و نظامی متعددی انجام داد که به گواه همرزمانش به دلیل میزان خطر، بسیار سخت و غیرقابل انجام بودهاند.
آموزش نظامی به عشایر تا اسارت اولین گروه از نیروهای بعثی
با آغاز حمله تجاوزکارانه ارتش بعثی عراق به میهن اسلامی در ۳۰ شهریور سال ۱۳۵۹، آبشناسان با اصرار زیاد تقاضای حضور در جبهه های دفاع مقدس را داشت و در نخستین روزهای جنگ، خود را به قرارگاه مقدم جنوب معرفی کرد و دوشادوش رزمندگان دلیر و حماسه ساز به مقابله با دشمن بعثی پرداخت. وی در محورهای مختلف استان خوزستان و عشایر منطقه دشت عباس را مسلح کرد و به جوانان آنها آموزش های لازم نظامی میداد و همراه دیگر نیروهای مردمی به ویژه بسیجیان به جنگ نامنظم در این دشت می پرداخت.
آبشناسان در نخستین روزهای حضور در میدان های دفاع مقدس، همراه با بسیجیان عشایر که به آنان آموزش نظامی داده بود، با تیمهای ۱۰ نفره به واحدهای ارتش متجاوز حمله کرد و ضمن کشتن ۱۰ نظامی عراقی و انهدام تعدادی از تجهیزات آنها، هفت تن از نیروهای متجاوز را به اسارت درآورد که نخستین گروه از اسرای عراقی جنگ تحمیلی به شمار میآیند.
وی نخستین رزمنده مقاومت مردمی بود که برای تاخت و تاز بر اشغالگران متجاوز در جبهه های نبرد از موتورسیکلت تیزرو استفاده کرد و این ابتکار را برای مقاصد نظامی رواج داد. آبشناسان در سال ۱۳۶۲ به فرماندهی قرارگاه حمزه سید الشهدا (ع) در غرب کشور برگزیده شد. آنگاه با همکاری شهید محمد بروجردی، شهید ناصر کاظمی و شهید محمود کاوه به سازماندهی نیروهای مشترک ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کنار دیگر دلاورمردان ارتش و سپاه از هرگونه تردد و فعالیت نیروهای ضد انقلاب در استان کردستان جلوگیری به عمل آورد.
عشق به وطن و اسلام آبشناسان را آشفته کرده بود
گیتی زندهنام، همسر شهید آبشناسان درباره روحیات و اخلاق این شهید می گوید: آن زمان در ارتش کمتر به تعهدات دینی افراد توجه میشد، اما حسن مانند پدرم همیشه به تعهدات دینی خود پایبند و عاشق ائمه(ع) بود. عشق به میهن و اسلام، آبشناسان را آشفته کرده بود. درباره مسئله جنگ میگفت «چون سرنوشت اسلام در کار است ما باید برویم دفاع کنیم». از آن پس به استثنای یک ماه که در سال ۱۳۶۲ از قرارگاه حمزه سیدالشهداء(ع) بیرون آمد؛ روزی نبود که در جبهه نباشد. من واقعاً این اعتقاد را داشتم که حسن یک انسان فروتن است.
خبر شهادت پدرم را در روزنامه اطلاعات دیدم
افشین آبشناسان فرزند آبشناسان هم درباره نحوه اطلاع یافتن از شهادت پدرش چنین نقل کرده است: خبر شهادت پدرم را در روزنامه اطلاعات دیدم. در مسیر بندرعباس به تهران یک روزنامه به من دادند که در آن چنین نوشته شده بود «سرتیپ حسن آبشناسان و همراهانش به شهادت رسیدند و در ارومیه تشییع شدند.» آنگاه یقین پیدا کردم پدرم سرانجام به آرزوی خود رسیده است.
وی افزود: یک روز چند نفر را در کنار مزار پدرم در حال گریه دیدم. وقتی پدر بزرگم از آنها پرسید «شما چه ارتباطی با شهید دارید؟» آنها گفتند که از فرماندهان سپاه پاسداران هستند و گفتند «این مرد به ما آموزش جنگ چریکی میداد.» پدرم اصلاً اهل تعریف هیچ چیز نبود؛ نه از خودش، نه از عملیات، نه از کسی، نه از جایی و از هیچ چیزی تعریف نمیکرد. وقتی من در خدمت سربازی بودم، از پدرم خبر نداشتم که در کدام جبهه حضور دارد و با دشمنان در حال جنگ است.
از شهید آبشناسان ۳ فرزند به نام های افشین، امین و افرا به یادگار مانده است افرا تنها دختر و آخرین فرزند اوست که در زمان شهادت پدر ۱۴ سال داشت.
مرد کوهستان هستم
سرتیپ احمد دادبین فرمانده وقت نیروی زمینی درباره شهید آبشناسان گفت: حسن در سال ۱۳۵۴ همراه تیم منتخب ایران در مسابقات بینالمللی ورزش نظامی تکاوران کوهستان ارتش های منتخب جهان در اسکاتلند شرکت کرد و به مقام اول دست یافت. همچنین به خاطر رعایت نظم و پاکیزگی از طرف داور مسابقات تقدیرنامه دریافت کرد. ظاهرا آبشناسان هنگام کوهنوردی در این مسابقات، آشغالهای سر راه خود را از روی زمین جمع می کرده است. یک سرگرد اسکاتلندی که همراه آبشناسان کوهنوردی میکرد، به او گفته بود «شما یک افسر ارشد هستید؛ چرا این کار را میکنید؟» که حسن پاسخ داد «من مرد کوهستان هستم. حیف است این طبیعت زیبا و این محیط زیست آلوده باشد».
حمله به دشمن در خاکش بدون تلفات
امیر ناصر آراسته جانشین رئیس گروه مشاورین نظامی فرمانده معظم کل قوا درباره شهید آبشناسان اظهار داشت: وقتی به قرارگاه برگشتیم و سرهنگ، گزارش کارش را ارائه کرد، دهان فرماندهان از تعجب باز مانده بود. چون این کار با هیچ اصول نظامی سازگار نبود. این عملیات با طرح و فکر سرهنگ آبشناسان به اجرا گذاشته شد. یکی از افسران ارشد جلو آمد و با حالتی ناباورانه که عمق حیرت و بهت او را آشکار می کرد، پرسید «جناب سرهنگ، من اصلا متوجه نمیشوم؟ چطور میشود که شما ۴۰ کیلومتر وارد خاک دشمن بشوید، بکشید و بگیرید، بدون حتی یک کشته؟» حسن دستی به محاسن خود کشید و لبخندی زد؛ صدای مردانه و با ابهت او در گوش مان طنین انداخت، «من یک افسر نیروی مخصوص هستم. انجام عملیات نفوذی و ضربه زدن به دشمن در خاک خودش با حداقل نفرات و تلفات، جزو وظایف من است. من کاری بیشتر از وظیفه خودم انجام ندادهام.»
نامه آبشناسان به صدام حسین / اسارت ژنرال عراقی
زمانی که صدام بسیاری از شهرهای ایران را موشک باران می کرد، آبشناسان نامه ای با این مضمون به او نوشت «اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب می داند و نظریه پرداز جنگی است، پس به راحتی می تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه ای که می پسندد، بجنگد، نه این که با بمب افکن های اهدایی شوروی محله های مسکونی و بی دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد».
صدام در جواب نامه وی، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس که جولانگاه آبشناسان و شیران ایرانی او بود، فرستاد تا آن ژنرال عراقی در اصطلاح یک جنگ تخصصی را به وی نشان بدهد. دلاور دشت عباس که سال ها قبل در اسکاتلند، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش های منتخب جهان شکست داده بود، بار دیگر در نبردی حقیقی مقابل ژنرال عراقی قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانی، وی و لشکرش را شکست داد و توانست تعداد بسیاری، از جمله خود عبدالحمید را به مدد نیروهای کارآزموده و جنگ آورش به اسارت بگیرد.
فرازی از وصیتنامه شهید آبشناسان
در بخشی از وصیتنامه شهید آبشناسان آمده است «آرزو داشتم، حج را در زمان حیات انجام دهم. چنانچه شهید شوم، انجام شده است. محل دفن من، کربلا باشد؛ اگر راه کربلا را خود باز کردم، آسان است ولی اگر زودتر شهید شدم، پیکرم به صورت امانی در خاک بماند تا پس از بازشدن راه و انقلاب عراق، این کار انجام شود.» سفارش دیگر وی نیز به فرزندانش بود تا «در راه پیشرفت اسلام، کشور، کسب دانش و خدمت به اسلام کوشا باشند.»
شهادت
این سرلشکر تکاور در هشتم مهر ۱۳۶۴ در «عملیات قادر» که در منطقه «سرسول و کلاشین» در شمال عراق انجام شد، در سمت فرماندهی لشکر ۲۳ نیروهای ویژه هوابرد همچنان در نوک پیکان عملیات به قلب دشمن بعثی می تاخت، تا اینکه با اصابت ترکش توپ به آرزوی دیرینه اش رسید و به دیدار معبود خود رسید.
موضوعات مرتبط: شهدا
برچسبها: شهدا , آبشناسان , شیر صحرا , هوابرد
همه در وادی سرگشتی گام بر میدارند و من حیران روزگارم...
قصههای ما بیپایان است و حکایت نبرد ما از قرار معلوم آخرش را کسی تعریف نکرده است . آنچه برای ما بر جای مانده ، مسیری است که باید طی کنیم و برویم تا به مقصد برسیم و آدم چه میداند تا رسیدن چقدر فاصله دارد و تا لحظه آخر چقدر زمان برای نفس کشیدن باقی مانده است .
ما در گیر و دار این نبرد نفسگیر ، بارها و بارها پشت دشمن را به خاک مالیدیم اما شیطان را فقط خداوند میتواند شکست دهد و هر بار که شکست میخورد به شکلی دیگر و با ظاهری نو خودش را در مقابل ما قرار میدهد ...
ما از حاج قاسمها و باقریها و دیگر شهدا ، یاد گرفتیم که نباید شکست را پذیرفت ، یاد گرفتیم که نباید ماند و تاخیر کرد ، یاد گرفتیم که باید اصرار کرد و نخوابید و جنگید و نترسید و از قرار معلوم دو گلوله چیز زیادی نیست و ما هم قرار نیست از دو گلوله بترسیم ... ( کلامی از حاج قاسم در یک کلیپ مستند) باید به مسیر ادامه داد و تا رسیدن به سرمنزل مقصود فاصله زیاد نیست ، میدانم همت میخواهد و کمی هم دقت ؛ هر چند دشمن تمام راه را مینگذاری کرده است .
موضوعات مرتبط: شهدا
برچسبها: حاج قاسم , شهدا , شکست دشمن , شیطان
پیشبینی شهید حمید باکری از سرنوشت رزمندگان بعد از جنگ
شهید باکری قبل از شهادت خطاب به همرزمانش گفت :
دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند .
در غیر این صورت زمانی فرا میرسد که جنگ تمام میشود
و رزمندگان سه دسته میشوند:
دستهای که به مخالفت با گذشته خود برمیخیزند و از آن پشیماناند .
دستهای که راه بیتفاوتی در پیشگرفته و غرق زندگی مادی میشوند
و دستهای که به گذشته وفادار میمانند و احساس وظیفه میکنند
و از شدت مصائب و غصهها دق خواهند کرد.
پس از خداوند بخواهید با رسیدن به شهادت از عواقب زندگی پس از جنگ در امان باشید ،
چون عاقبت ۲ دسته اول ختم به خیر نخواهد شد
و جزء دسته سوم ماندن هم بسیار سخت خواهد بود.
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
برچسبها: شهید باکری , رزمنده , ختم به خیر , دفاع مقدس
عباس کریمی در اول اردیبهشت ۱۳۳۶ در روستای قهرود شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. در سال ۱۳۵۵ بهعنوان درجهدار وظیفه در پادگان عباسآباد تهران در قسمت حفاظت اطلاعات ارتش مشغول به خدمت شد.
در بحبوبه انقلاب نیز به صف انقلابیون پیوست و به فرمان امام خمینی (ره) پادگان را ترک کرد. همچنین در بهار ۱۳۵۸ وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و اندکی بعد از تشکیل سپاه کاشان همراه سایر پاسداران کاشان، مأموریت حفاظت از بیت امام را بر عهده گرفت.
با غائله آفرینی گروهکهای ضدانقلاب هم عازم ایرانشهر شد تا در خنثیسازی غائله ابقای نقش کند. وی در اوایل سال ۱۳۵۹، بعد از بازگشت از سیستان نیز داوطلبانه به کردستان رفت تا با گروهکهای تجزیهطلب مبارزه کند. در بهار ۱۳۵۹ به شهر مریوان اعزام شد و احمد متوسلیان، فرمانده وقت سپاه مریوان او را بهعنوان مسئول واحد اطلاعات رزمی سپاه مریوان انتخاب کرد.
با تشکیل تیپ ۲۷ محمد رسولالله (ص)، عباس کریمی بهعنوان مسئول واحد اطلاعات عملیات این تیپ معرفی شد. در حین اجرای عملیات فتح المبین در نبرد با تانکهای دشمن از ناحیه پا بهسختی مجروح و به عقب انتقال داده شد، اما پس از مداوا در تیر ۱۳۶۱ به هم رزمان خود در عملیات رمضان پیوست و در کنار محمدابراهیم همت در پست مسئول واحد اطلاعات عملیات تیپ ۲۷ مشغول به خدمت شد
او در هریک از عملیاتهای مسلم بن عقیل (ع)، والفجر مقدماتی، والفجر ۱، والفجر ۳، والفجر ۴ و خیبر، مسئولیتهای مختلفی داشت. در عملیات خیبر بود که شهادت فرمانده لشکر ۲۷ او را میراث دار حاج ابراهیم همت کرد و در فاصله اندکی از عملیات خیبر، بر اساس حکم فرمانده کل سپاه، فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) به عباس کریمی واگذار شد.
سرانجام عباس کریمی در آخرین مرحله عملیات بدر و در نیم روز ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ درحالیکه کمتر از ۲۰۰ متر با خط اول فاصله داشت، براثر اصابت ترکش به سرش به شهادت رسید.
موضوعات مرتبط: شهدا
برچسبها: شهدا , دفاع مقدس , عباس کریمی , ایران
به یاد مقدس امام و شهدا
به یاد شهدای گمنام و قریب
بسیجی دلباختهٔ سپاه اسلام
"شهید اصغر جلالی"
.
متولد = تهران
.
.
-عضو گروهان مقداد
گردان حضرت امام سجاد {علیه السلام}
تیپ ۲۰ زرهی رمضان
.
.
شهادت = ۱۳۶۴/۱۲/۱۲
فاو - عملیات والفجر هشت
.
مزار = گلزار شهدای بهشت زهرا {س}
قطعه ۵۳ / ردیف ۹۴ / شماره ۳
.
.
.
هدیه به همهٔ شهدای گمنام تیپ زرهی رمضان
به خصوص بسیجی دلاور، شهید اصغر جلالی
و شادی روح پدر و مادرش
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و َعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْدائَهُم أجْمَعِین
موضوعات مرتبط: شهدا
برچسبها: شهدا , دفاع مقدس , باشرف , ایران
داماد ترامپ : محبوبیت ژنرال سلیمانی در ایران به سطح بیسابقهای رسیده بود
🔹«جرد کوشنر» در کتاب خاطرات خود درباره حوادث مربوط به حمله تروریستی آمریکا و شهادت سردار سلیمانی و همراهانش نوشت: دوم ژانویه ۲۰۲۰ در حالیکه ترامپ با تیم ستاد انتخاباتیاش ملاقات میکرد، مشاور امنیت ملی کاخ سفید گفت: آقای رئیسجمهور، وقتش رسیده. ترامپ بهدنبال او از اتاق بیرون رفت.
🔹سناتور «لیندسی گراهام» شب قبل با لحنی رمزآلود گفته بود: اتفاق بزرگی در راه است. البته این کار با ریسک همراه اما تغییردهنده معادلات بازی است. نظر گراهام من را جذب کرد، اما از آنچه قرار بود اتفاق بیفتد بیاطلاع بودم.
🔹زودتر از آنچه انتظار داشتم رئیسجمهور بازگشت. «دن اسکاوینو» مشاور سابق ترامپ در حال بالا و پایین کردن توییتر بود. ۱۰ دقیقه گذشت و او گفت: تصاویری از انفجار در عراق وجود دارد. مردم میگویند کنار فرودگاه بوده است. رئیسجمهور گفت: آن را از نزدیک دنبال کن و اگر چیز جالبی پیش آمد به من بگو. پنج دقیقه دیگر گذشت. اسکاوینو گفت: همه شما باید این را ببینید! یک خبرنگار در ایران در توییتر عکسی از یک دست قطعشده و خاکسترگرفته که انگشتری با سنگی بزرگ به رنگ قرمز پوشیده بود، منتشر کرده بود. ترامپ بحثش را با ما ادامه داد.
🔹به موازاتی که نفوذ نظامی سلیمانی در منطقه افزایش یافت، محبوبیتش در ایران و شهرتش در سراسر خاورمیانه به سطوح بیسابقهای ارتقا یافت. «کنث پالاک» تحلیلگر اسبق سیا سال ۲۰۱۷ نام او را در میان ۱۰۰ فرد پرنفوذ قرار داد.
🔹سوم ژانویه به اتاق خواب ترامپ رفتم. پرسید اوضاع اخبار چطور است و من گفتم بهشدت مورد توجه رسانهها قرار گرفته و بسیاری از سران دنیا تماس میگیرند تا بابت این اقدام شجاعانه تشکر کنند اگرچه میترسند آنرا علنی بگویند.
🔹وقتی پرسیدم آیا قرار است بیانیه صادر کند گفت پامپئو خلاف آن را توصیه کرده چون بر خلاف خواستهمان باعث جلب توجه به حمله شده و تنشها را تشدید میکند. گفتم اگر بیانیهای ندهید ما در معرض خطر بیشتری قرار خواهیم گرفت که ایران به نیروهای آمریکایی در منطقه ضربه بزند.
🔹پنجم ژانویه نخستوزیر انگلیس با تلفن همراه من تماس گرفت. او درخواست رسمی برای صحبت با رئیسجمهور ارائه کرده بود اما جوابی نشنیده بود. با دستیار نظامی رئیسجمهور تماس گرفتم که تلفن را به ترامپ داد. گفتوگو بهخوبی پیش رفت و جانسون بیانیه حمایتی صادر کرد. پیام مثبت او در تضاد با پاسخهای ملایم دیگر رهبران اروپایی بود که برخی از آنها از حمله انتقاد کردند.
🔹هفتم ژانویه اوبرایان به ترامپ گفت ایران به دو پایگاه در عراق که نیروهای آمریکایی در آن مستقر بودند حمله کرده است. ارتش در حال ارزیابی خسارت بود، اما نشانههای اولیه حاکی از آن بود که نیروهای آمریکایی کشته نشدهاند.
موضوعات مرتبط: سخن روز ، پیشنهاد مدیر ، شهدا
برچسبها: سردار , سلیمانی , داماد ترامپ , آمریکا
فرض کنید شما یک فیلمساز هستید و داستانی واقعی از زندگی فردی به دستتان برسد که؛
در ترور نخستوزیر دست داشته،
برای ترور شاه برنامهریزی کرده است.
۱۵ سال تحت تعقیب بوده
و مقامات امنیتی از کوچههای شهر تا کشورهای همسایه به دنبال او بودهاند
و او هربار به شکلی از دست ماموران گریخته و بارها با تغییر نام و چهره موفق شده از چنگ نیروهایی که او را تحت نظر داشتهاند بگریزد و حتی هنگامی که شناسایی میشود، با تیزهوشی نگذارد قصد ماموران برای تخلیه اطلاعاتی او به سرانجام برسد.
▫️ در این صورت بهسرعت و شتاب، این داستان را برای تبدیل به یک فیلم اکشن و پلیسی جذاب انتخاب نمیکردید؟
این داستان، واقعی است و ما چیزی به آن اضافه نکردیم. این ماجرای زندگی سیدعلی اندرزگو، از مبارزان دوران انقلاب و از اعضای اصلی شاخه نظامی هیاتهای موتلفه اسلامی است که با وجود صدور حکم غیابی اعدام بهدلیل دستداشتن در ترور حسنعلی منصور، نخستوزیر سالها بهصورت مخفیانه زندگی میکرد و سال۵۷ در آستانه انقلاب، به شهادت رسید.
باورتان میشود که سینمای ایران از این زندگی پرکشش و سرشار از لحظات میخکوبکننده تنها یک فیلم در سال ۱۳۶۵ به نام «تیرباران» به کارگردانی علیاصغرشادروان ساخته است؟! البته این فیلم، اثر بالنسبه خوبی است و بهخصوص بازی مجید مجیدی در نقش اول و موسیقی زندهیاد مرتضی حنانه آن را جذاب کرده اما نمیتوان قبول کرد که سینمای ایران بعد از ۳۶سال دیگر سراغ چنین داستان جذابی نرود.
البته فکر نکنید سینمای ایران و دستاندرکاران آن تنها از زندگی جذاب اندرزگو غافل بودهاند. اصولا شاهد نوعی تنبلی و کرختی در پرداختن به ماجراهای داستانی انقلاب اسلامی در این سینما هستیم که البته قابلقبول نیست و به شکل عجیبی غیرطبیعی به نظر میرسد. چطور میشود در کشوری، رویدادی به اهمیت تغییر یک نظام سیاسی با ریشههای ۲۵ قرنی صورت بگیرد و مردم در یکی از مهمترین انقلابهای قرنبیستم، ژاندارم منطقه خلیجفارس یعنی قطب انرژی جهان را از کشورش بیرون بیندازند ولی سینمای این کشور نسبت به این رویداد عظیم بیاعتنا باشد؟
شاید گفته شود مشکل در این است که داستانهای خوب و متنهای مناسب کم است و به همین دلیل فیلمسازان ما نمیتوانند فیلمهای خوب بسازند. واقعیت این است که چند سالی است جایزهای ادبی بهنام شهید اندرزگو راهاندازی شده است و در این جایزه ادبی داستانها و رمانهایی با موضوع مبارزات مردم در پیش از انقلاب بررسی و داوری و در هر دوره چندین کتاب و رمان خوب و ماندگار به جامعه هنری معرفی میشوند. داستانهایی که اغلب قابلیت تبدیل به فیلم و سریال دارند. سؤال اینجاست که آیا هیچکدام از سینماگران ایران که کوهی عظیم از ادعای روشنفکری و کتابخوانی را بر پشت خود حمل میکنند، یکبار به خودشان زحمت دادهاند تا یکی از این رمانها را به دست بگیرند و توانایی و ظرفیت این داستانها را در تبدیل به فیلم و سریال بسنجند؟ از همین رمان «تشریف» نوشته علیاصغر عزتیپاک شروع کنید که در دوره اخیر جایزه شهید اندرزگو برگزیده شد
موضوعات مرتبط: راهبرد و تحلیل ، سخن روز ، پیشنهاد مدیر ، انقلاب اسلامی ، شهدا
برچسبها: اندرزگو , شهدا , ترور , سینما
هوالحق!
"...حضور ما در جبهه سوريه و لبنان ؛ امرى صورى و ظاهری نيست ،
بلكه عمل هم در پی دارد .
با اسرائيل وارد نبرد خواهيم شد ؛
هركس مرد اين راه است ، بسم ألله .
هركس نيست ؛ خداحافظ !
فرازی از سخنرانی سردار جاويدنشان حاج احمد متوسليان ،
در جمع قواى ايرانی حاضر در پادگان زبدانی، شمال غرب دمشق، ٢٩ خرداد ١٣٦١.
٢١ خرداد، برابر است با چهلمين سالگرد اعزام قواى محمد رسول الله(ص)
به سوريه با فرماندهی حيدر رزمندگان ؛ سردار جاويدنشان حاج احمد متوسليان.
نثارِ جان هاى تابناک تمامی شهيدان مؤمن به آرمان رهايى قدس شريف ،
خاصه
مصطفى چمران ، احمد متوسليان ، قاسم سليمانی ، حسين همدانی ،
رضا فرزانه ، حسين اسداللهی و حسن صياد خدايى ،
صلوات!
موضوعات مرتبط: تو اینو بفهم ، شهدا
برچسبها: صهیونیست , شهدا , حسین همدانی , سخنرانی
اولين آشنايي و ملاقات شهيد چمران با شهيد صياد شيرازي
هجدهم مهر ماه 1358 صورت گرفت .
شهيد صياد شيرازي گفته بود :
چمران را كشف كردم .
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
برچسبها: چمران , صیاد شیرازی , دفاع مقدس , شهدا
اولين فرمانده اطلاعات عمليات جنگ
سردار شهيد حسن باقري (غلامحسين افشردي) بود.
او در بيست و پنجم اسفند 1334 در تهران به دنيا آمد.
وقتي پا به اين علام خاكي گذاشت، آنقدر نحيف بود كه اميدي به زنده ماندنش نمي رفت،
ولي قرار بود بماند و نقش يكي از ماندگارترين سرداران ايران را در سينه تاريخ حك كند.
وي در سال 1354 وارد دانشگاه اروميه شد
تا در رشته دامپروري تحصيل كند.
پس از مدتي به خاطر فعاليت هاي سياسي از آن دانشگاه اخراج شد.
با پيروزي انقلاب اسلامي به همكاري با نهادهايي همانند
كميته هاي انقلاب و سپاه پاسداران پرداخت و در رشته حقوق قضايي دانشگاه تهران پذيرفته شد
با انتشار روزنامه جمهوري اسلامي به تحريريه آن پيوست.
موضوعات مرتبط: نظامی ، 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
برچسبها: اولین فرمانده , عملیات , باقری , شهدا
طبق روايات اسلامي ، «مقداد» يکي از ياران حضرت مهدي (عج)
در هنگام ظهور و خروج آن حضرت خواهد بود .
او يکي از ياران عالي مقام رسول گرامي اسلام صلّي الله عليه و آله و سلّم بود .
اگر در باره ارزش و اعتبار او به همين يک حديث اکتفا کنيم ،
ديگر نيازي به توضيح و تعريف نداريم .
رسول اکرم صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود :
«خداوند به من فرموده که چهار نفر را دوست بدارم و خداوند به من خبر داده که آنها را دوست مي دارد.»
پرسيده شد: نام آنها چيست ؟
رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود :
« علي عليه السّلام و سلمان و ابوذر و مقداد ».
موضوعات مرتبط: شهدا ، مذهبی
برچسبها: مقداد , ابوذر , سلمان , حدیث
با سربند یا حسین ، دفاعمان ، مقدس شد
کمیل 1400/12/16
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، مرد اردیبهشتی ، شهدا ، دل نوشته ها
برچسبها: دفاع مقدس , سربند , یا حسین , 8 سال
بسم الله الرحمن الرحیم
افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد
عرض ادب و احترام دارم خدمت همه دوستان
سالگرد شهادت یکی از گمنامان بی ادعا شهید ابراهیم هادی رو گرامی میداریم
۴٣ سال از این انقلاب گذشت
۴٣ سال با تمام پستی و بلندی ها و تلخی و شیرینی هاش گذشت
انقلابی که زمینه ساز ظهور خواهد بود ان شاالله
انقلابی که به فرموده حضرت روح الله ره متصل به انقلاب جهانی حضرت ولیعصر عج خواهد شد ان شاالله
انقلابی که وقوعش یکی از قواعد مهم و شاید بزرگترین قواعد ظهور رو رقم زد
۴٣ ساله قطار این انقلاب با تمام دشمنی ها و هجمه ها با قدرت به پیش داره میره
هیچ دشمنی ای نبود که با ما نکرده باشند
از جنگ نظامی گرفته تا جنگ فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و دیپلماسی و رسانه و امنیتی و....
ولی کماکان با مدیریت فرزندی از صلاله حضرت زهرا س، مدیری با تقوا و صالح،
فقیهی بزرگ و عادل و ولی فقهی مظلوم و مقتدر با صلابت پا برجا مونده
یکی از بزرگترین کارهایی که دشمن در این مدت سعی کرده انجام بده تلقین خود تحقیری و نتوانستن به مردم ماست
در حالی که ما در خیلی از حوزه ها در بالای جدول جهانی هستیم
هم در حوزه تولید علم
هم در حوزه سلولهای بنیادین
هم در حوزه فناوری هسته ای
هم در حوزه صنعت
هم در حوزه دستاوردهای نظامی
ساخت موشک و پهپاد و جنگ افزارهای عظیمی چون تانک و هواپیما و زیردریایی و ناو جنگی و نفربرها و ..
در بالای جدول جهانی قرار گرفتیم
این انقلاب به تنهایی در مقابل ابرقدرتی ایستاده که تا بن دندان در تکنولوژی و قدرت و ثروت فرو رفته
و خون مردم دنیا رو داره میمکه و به همه زور میگه
ان شاالله در مورد تمامی این دستاوردهایی که نام بردم روشنگری و تبیین خواهیم کرد
بزرگترین دستاورد این انقلاب استقلال و آزادی در برابر تمام ابرقدرتهای شرق و غرب بود که
بالاخره به فرموده امام ره این انقلاب ابهت شرق و غرب را خواهد شکست
آی مردم به هوش باشید که این انقلاب با تمام کم و کاستی هایش تنها پدیده آخرالزمانی است
که در وانفسای دنیا ما رو به سمت ساحل ظهور رهنمون می نماید
موضوعات مرتبط: انقلاب اسلامی ، شهدا
برچسبها: انقلاب , استقلال , روشنگری , ابراهیم هادی
Yesterday marked the 39th martyrdom anniversary of Hasan Bagheri, a young great commander, military strategist & the founder of Iran's Islamic Revolutionary Guard Corps (IRGC’s) intelligence department during the invasion of Saddam, the dictator of Iraq.
دیروز سی و نهمین سالگرد شهادت حسن باقری،
فرمانده جوان، استراتژیست نظامی و بنیانگذار اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران
در جریان حمله به صدام دیکتاتور عراق بود
موضوعات مرتبط: سرداران شهيد ، شهدا
برچسبها: شهید باقری , حسن باقری , شهدا , پاسدار
همسر شهید نواب صفوی :
بعد از افطار به آقا گفتم :
دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم حتی نان خشک!
فقط لبخندی زد!
این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم!
سحر برخاست، آبی نوشید!
گفتم: دیدید سحری چیزی نبود؛
افطار هم چیزی نداریم!
باز آقا لبخندی زد!
بعد از نماز صبح هم گفتم!
بعد از نماز ظهر هم گفتم!
تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریم!
اذان مغرب را گفتند، آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمود :
امشب افطارى نداریم؟
گفتم: پس از دیشب تا حالا چه عرض میکنم؛ نداریم، نیست!
آقا لبخند تلخی زد و فرمود : یعنی آب هم در لولههای آشپزخانه نیست؟!
خندیدم و گفتم :
صد البته که هست؛
رفتم و با عصبانیت سفرهای انداختم، بشقاب و قاشق آوردم و پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا!
هنوز لیوان پر نکرده بود كه در زدند!
طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در!
آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند.
آقا فرمود: تعارف کن بیایند بالا
همه آمدند!
سلام و تحیت و نشستند.
آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند!
من هم گفتم: بله آب در لولهها به اندازه کافی هست!
رفتم و آوردم!
آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند!
در همین هنگام باز صدای در آمد.
به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم :
برو در را باز کن، این دفعه حتماً از مشهدند!
الحمدلله آب در لولهها هست فراوان!
مرحوم نواب چیزی نگفت!
یوسف رفت در را باز کرد،
وقتی كه برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمده است!
گفتم: اینها چیه؟!
گفت: همسایه بغلی بود؛
ظاهراً امشب افطاری داشتهاند،
و به علتی مهمانی آنان بههم خورده است!
آقا نگاهى به من کرد، خندید و رفت.
من شرمنده و شرمسار!
غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم.
ميل کردند و رفتند.
آقا به من فرمود :
یک شب سحر و افطار بنا بر حکمتی تاخیر شد چهقدر سر و صدا کردی؟!
وقتی هم نعمت رسید چهقدر سکوت کردی؟! از آن سر و صدا خبری نیست!
بعد فرمود: مشکل خیلیها همین است؛
نه سکوتشان منصفانه است و نه سر و صداشان!
وقت نداشتن داد میزنند!
وقت داشتن بخل و غفلت دارند!
موضوعات مرتبط: آموزش ، شهدا
برچسبها: شهدا , نواب صفوی , آقا , نان خشک
در گزارش زیر ۱۴ قاب از زندگی پر افتخار شهید سپهبد قاسم سلیمانی را
برای شما آماده کرده ایم.
قاسم سلیمانی در سال ۱۳۳۵ در روستای کوهستانی و دورافتاده قنات ملک در استان کرمان به دنیا آمد.
۱۰۰ روز با سردار سلیمانی
روایت بارزانی از کمک سردار سلیمانی در مقابله با داعش
۱. روزی که قاسم، سال ۱۳۳۵ در روستای قناتملک کرمان به دنیا آمد، دونالد ترامپ دهساله در نیویورک برای همکلاسیهایش قلدری میکرد و فکر نمیکرد ۶۰ سال بعد کودکی از قناتملک مقابلش بایستد و حریفش باشد.
۲. قاسم تا سیزده سال در روستا نفس کشید، اما باید میرفت کرمان تا خودش را برای مبارزات چهلسالهاش آماده کند. در کرمان درس خواند و کار کرد تا اینکه روحانی جوانی به نام کامیاب، سر راهش قرار گرفت و دست قاسم را در دست انقلابیون گذاشت. این روحانی که بعدها به دست منافقین ترور شد، قاسم سلیمانی را با آیتالله خامنهای آشنا کرد و از قاسم، یک جوان انقلابی ساخت تا جایی که او یکی از رهبران تظاهرات خیابانی برای پایان دادن به حکومت پهلوی در کرمان بود.
۳. پس از پیروزی انقلاب، به کارمندی در اداره آب کرمان اکتفا نکرد. عضویت افتخاری سپاه پاسداران را پذیرفت و با شروع جنگ در شهریور ۵۹ برای یک مأموریت ۱۵ روزه به جبهه رفت، اما این مأموریت هشت سال طول کشید.
۴. استعدادهای قاسم و تعهد و توانش در امور نظامی، از او یک فرمانده کارکشته و باانگیزه ساخت تا آنجا که خیلی زود یعنی در اواخر سال ۱۳۶۰ محسن رضایی حکم فرماندهی لشکر ثارالله را به او داد. قاسم سلیمانی در عملیات مختلفی مثل والفجر ۸، کربلای ۴، کربلای ۵، تک شلمچه و... شرکت داشت و بهخوبی نقش یک فرمانده توانا را ایفا کرد.
۵. آذرماه سال ۶۰ برای اولین بار سردار مجروح شد؛ هم طعم زخمهای انفجار خمپاره گلوله را چشید و هم غم از دست دادن یاران همرزمش را حس کرد.
۶. بالاخره جنگ تمام شد، ولی نه برای حاجقاسم رزمنده که برای او فقط جبهه دفاع، از غرب و جنوب، به شرق کشور جابهجا شد تا با قاچاقچیان مواد مخدر و دشمنانی که از مرز افغانستان به ایران میآمدند، رودررو شود. مبارزه موفق با اشرار شرق کشور نشان داد که سلیمانی یک گزینه شایسته برای فرماندهی نیروی قدس سپاه است. سال ۱۳۷۹ حکم انتصاب او از سوی مقام معظم رهبری صادر شد.
۷. سردار قاسم سلیمانی در جنگهای ۳۳ روزه حزبالله نقش اثرگذاری داشت. به گفته سید حسن نصرالله: وی شریک کامل در آزادسازی لبنان در سال ۲۰۰۰ بود. در جنگ ۳۳ روزه در تهران بود و به هر شکلی بود به بیروت آمد و با ما زیر بمباران ماند.
۸. هجوم داعش در خرداد ۱۳۹۳ به شمال عراق جبهه جدیدی روبهروی حاجقاسم گشود. مقابله با داعش در عراق و سوریه او را به یک قهرمان بزرگ و الگوی محبوب مقاومت تبدیل کرد. از این زمان، مجلات خارجی پر شد از عکسهای سردار سلیمانی و مطالبی که رشادتها و مهارتهایش را در جنگهای نامنظم تشریح میکردند.
۹. نابودی تسلط داعش دستاورد بزرگ سردار سلیمانی بود که او را در سال ۱۳۹۷ به دریافت «ذوالفقار» یعنی بزرگترین مدال نظامی ایران از دست مقام معظم رهبری مفتخر کرد. سلطهگران آمریکا و سردمداران آن، جماعت وحشی داعش را به منطقه خاورمیانه آورده بودند تا با ایجاد ناامنی، افزون بر داشتن بازاری بزرگ برای صدور اسلحه، آسودهخاطر سر سفره منابع و ذخایر خاورمیانه بنشینند، اما متلاشی شدن نقشهشان با نقش محوری سردار سلیمانی، سدی بزرگ روبهروی این رؤیای خام شد. حالا فرزند قناتملک، حریف نیویورکزادهاش را ضربهفنی کرده بود. این شکست برای آمریکا هم تحقیرآمیز بود و هم بسیار پرهزینه.
۱۰. به شهادت رساندن قاسم سلیمانی که با هواپیمای مسافری معمولی جابهجا میشد و همیشه در میان مردم بود، کار سختی نبود، اما دشمن که دشمنش را شناخته بود و جرئت نداشت رودرروی این دلاور مبارزه کند در ساعت ۱ بامداد جمعه ۱۳ دی ۱۳۹۸ ناجوانمردانه به شیر میدان شلیک کرد و باعث شد که سردار قاسم سلیمانی به شهید قاسم سلیمانی ارتقا یابد و در جهانی وسیعتر و با امکانات و تجهیزاتی بیشتر با نیویورکیزاده و دار و دستهاش مبارزه کند.
۱۱. از ۱۴ تا ۱۸ دیماه، حضور میلیونها مسلمان که در فراق قهرمانشان، قلبی شکسته و چشمی به اشک نشسته داشتند، بزرگترین تشییعجنازه تاریخ ایران را بعد از رحلت امام خمینی (ره) به سردار دلها اختصاص داد. جاودانهترین تصویرها از سوگ همه چهرههای متنوع و متفاوت ایران تا اشک جانسوز رهبر، در مراسم «بدرقه تا بهشت» حاجقاسم رقم خورد.
۱۲. «حضرت آقا عبای نماز شب خود را دادند تا حاجقاسم را با آن دفن کنند. آقا با این عبا ۱۴ سال نماز شب خواندهاند. این دومین عبای شب آقا بود که شهیدی با آن دفن میشد. اولین بار سر شهادت حاج احمد کاظمی بود.» این افتخار و این پیام را یکی از مسئولان و همرزمان سابق سردار منتشر کرد.
۱۳. سردار، سفارش کرده بود که قبرش کنار مزار شهید محمدحسین یوسفالهی باشد؛ شهیدی که در خاطرات او، ردی پررنگ دارد. محمدحسین، رفیق خدا بود و از عرفای جبهه، از همانها که یکشبه ره صدساله را پیمودند. این سالک جوان، زیباترین نماز شبها را میخواند و مشکلات را با الهامهایی که به او میشد، حل میکرد. کتاب «حسین پسر غلامحسین» داستان زندگی اوست.
۱۴. شهید سپهبد قاسم سلیمانی اکنون بهحکم قطعی قرآن زندهتر و زیبندهتر از گذشته میان ما حضور دارد؛ او امروز فقط یک فرمانده نیست که یک اسطوره بزرگ است؛ اسطوره مقاومت در برابر ظلم و ظالم، اسوه اخلاص و کار بیمنت برای خدا، سرمشق تلاش، سادهزیستی، شجاعت، نمونه مسئولیتپذیری، مجاهدت و خدمتگزاری به مردم و قهرمان مبارزه در راه آرمان، بی آنکه از «غیر خدا» ترسی داشته باشد.
موضوعات مرتبط: سرداران شهيد ، شهدا
برچسبها: سردار , قاسم , سلیمانی , شاخص
ده ماه بود ازش خبری نداشتیم .
مادرش میگفت : خرازی! پاشو برو ببین چی شد این بچه ؟ زندهس ؟ مردهس ؟
میگفتم : کجا برم دنبالش آخه ؟ کار و زندگی دارم خانوم .
جبهه که یه وجب ، دو وجب نیست.
از کجا پیداش کنم ؟
رفته بودیم نماز جمعه.
حاج آقا آخر خطبهها گفت : حسین خرازی را دعا کنید .
آمدم خانه به مادرش گفتم .
گفت: حسینِ ما رو میگفت ؟
گفتم : چی شده که امام جمعه هم میشناسدش ؟
نمیدانستیم فرمانده لشکر اصفهان است .
موضوعات مرتبط: شهدا
برچسبها: شهدا , خاطرات , شهید , حسن خرازی
موضوعات مرتبط: پیشنهاد مدیر ، شهدا ، اخبار
برچسبها: مختارنامه , بازیگران , شهید حبیب جنت مکان , شمر
ادامه مطلب
👈🏻 کنارم شهید مظاهری نشسته بود.
هم می خندید 🙂 هم گریه می کرد 😭
پرسیدم:چرا می خندی؟ 😳
اشکش رو پاک کرد ...
پرسیدم:داری گریه می کنی؟؟ 😧
لبخند زد و خنده ش رو نشونم داد ...
راستی که چه حالی بود ...
"" میان گریه می خندید ""
"" میان خنده می بارید ""
کجا دانیم ما حال سبکبالان ساحل را 🌷
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، سرداران شهيد ، شهدا
برچسبها: شهید , مظاهری , گریه , اشک و لبخند

شهید رمزی ابویابس
قهرمان عملیات دیروز
که به نفله شدن سه قلاده سرباز صهیونیست انجامید
شهید رمزی ابو یابس یکی از اسرای آزاد شده از بند زندانهای رژیم اشغالگر بود و به عنوان رئیس بخش پرستاری در یکی از بیمارستانهای بیت لحم فعالیت داشت.
صبح امروز پایگاه عبری زبان «0404» اشاره کرده بود در اثر عملیات زیر گرفتن در نزدیکی شهرک بیت امر در شمال شهر الخلیل، سه نظامی اسرائیلی جراحات سطحی دیدند.
موضوعات مرتبط: صهیونیست ، شهدا
برچسبها: صهیونیست , زندگی سگی , اسرائیل , فلسطین
هنوزم شهیدا رو میارن ، دلای شکسته بی شمارن
هنوزم شهیدا رو میارن
دلای شکسته بی شمارند
چه سخته مادری چشمش به در باشه
چه سخته از عزیزش بی خبر باشه
شهیدا خونشون نذر سحر بود
مثل گل عمر اونا مختصر بود
خدایا یادگار عاشقامون:
سفر بود و سفر بود و سفر بود
نمونده به جز راهی از اونا
گذشتن همه از آسمونا
سفر با مقصد کرب و بلا کردند
دل و از بند این دنیا رها کردند
هنوزم شهیدا رو میارن
دلای شکسته بی شمارند
چه سخته مادری چشمش به در باشه
چه سخته از عزیزش بی خبر باشه
شهیدا رو میارن کاروونا
میان از جبهه ها تازه جوونا
منم مثل شهیدا بی قرارم
دلم تنگه برای آسمونا
خدایا مرا هم مبتلاکن
دلم را از این دنیا رها کن
سفر یعنی شروع دل بریدن ها
سفر یعنی تماشای رسیدن ها
هنوزم شهیدا رو میارن
دلای شکسته بی شمارند
چه سخته مادری چشمش به در باشه
چه سخته از عزیزش بی خبر باشه
دلم می خواد بی بال و پر بمیرم
مثل عباس آّب آور بمیرم
شبیه فاطمه پهلو شکسته
شبیه سرورم بی سر بمیرم
الهی نشم شرمنده از روش
سرم رو بذارم روی زانوش
من اسماعیلم و ذبح منای او
من آن حرّم که افتاده به پای او
هنوزم شهیدا رو میارن
دلای شکسته بی شمارند
چه سخته مادری چشمش به در باشه
چه سخته از عزیزش بی خبر باشه
شاعر: میلاد عرفان پور
موضوعات مرتبط: شنیدنیها ، شهدا ، دانلود مداحی
برچسبها: شهدا , دلشکسته , عاشق , آسمان
جوانی خدمت امام جواد علیهالسلام رسید و عرض کرد:
«حالم خوب نیست، از مردم خسته شدهام، تهمت، غیبت و .. بریدهام ،
نفسم در این بلاد بالا نمیآید.»
چه کنم؟
امام جواد علیهالسلام فرمودند: « فَرِّ اِلیَ الحُسَین »؛ به سمت حسین فرار کن.
شعشعه الحسینیه ج۱ ص۵۰
موضوعات مرتبط: ادعیه دیگر ، جملات زيبا ، آموزش ، شهدا ، مذهبی
برچسبها: نفس , امام حسین , اربعین , کربلا
هرطور شده خودمون رو شب جمعه رسوندیم کربلا، شب جمعه های کربلا رنگ و بوی خاصی داره، مخصوصا حرم سیدالشهدا، آخه مادرش میاد زیارتش
خیلی خسته و خاک و خُلی و ژولیده بودیم، اراده پاهامون دست خودمون نبود، انقدر خسته بودیم که میتونستیم وایساده بخوابیم. باخودم گفتم برم یه استراحت بکنم و یه دوش بگیرم بعد سر حال برم زیارت که یاد حدیث امام صادق افتادم که فرمودند:《اگر اراده زیارت جدم حسین کردید، با حالتی ژولیده، خاکی، اندوهناگ، گرسنه و تشنه به زیارت بروید، چرا که جدم همینگونه شهید شد.》
پس به راه خودم ادامه دادم و طبق توصیه بزرگان ابتدا به حرم قمربنی هاشم رفتم که هم زیارت کرده باشم و هم اجازهای برای زیارت اباعبدالله.
از دور حرم ابالفضل العباس نمایان شد که سر درب ورودی یکی از دربهای آن زده بود 《السّلام عَلی حامِل لواءِ الحُسین》سلام بر سرلشکر و حمل کننده پرچم حسین. اصلا در کربلا همه چیز روضه است، حتی همین جمله
وارد حرم شدم حال و هوای عجیبی بود. قبلا که در شبی غیراز شب جمعه آمده بودم حرم عباس این حال و هوا نبود. شایدم من متوجه نمیشدم. با خودم گفتم شاید مادرش یک سر هم به حرم عباس زده است...
زیارت کردم، دعا کردم و هنگام خروج وارد صحن شدم، از کنار یک کُلمن آب داخل صحن رد شدم که خادمی اونجا نشسته بود و هر کس رد میشد یک لیوان آب جهت تبرک به زائران میداد. وقتی از حرم خارج شدم یک لحظه باخودم به فکر فرو رفتم که نکند بیادبی کرده باشم، مگر میشود در حرم عباس آب خورد؟ ولی قصد من رفع تشنگی نبود، جهت تبرک و شفاء خوردم. تازه فهمیدم چرا خادمی بغل هر کلمن نشسته و آب به زائران میدهد، شاید میخواهند زائران شرمنده عباس نشوند...
موضوعات مرتبط: شهدا ، دل نوشته ها
برچسبها: کربلا , اربعین , شب جمعه , امام حسین
مورخین و علما میگویند اگر امیرالمؤمنین قبل از پیامبر (علیهما السلام) از دنیا میرفت هیچ کلامی از آن حضرت به دست ما نمیرسید، یک سخنرانی فقط داشتن که در مراسم عقدشون با حضرت زهرا بوده. هیچ مطلب دیگری از حضرت نمیتونید در زمان حیات رسولخدا پیدا کنید. امیرالمؤمنین در کنار پیامبر سکوت محض بودن، اصلا خودی نمیدیدن که بخوان ابراز کنن، سرتا پا ادب بودن.
فرزندش عباسبنعلی هم نسبت به امامحسین همینگونه بودند، سکوت و ادب محض. از حضرت عباس هم یک خطبه نقل شده که هنگام حرکت کاروان امام حسین به کربلا در مکه ایراد کردند در حمایت از برادرشون سیدالشهدا، خطبه اش هم برای برادرش بوده.
حضرت عباس در کنار برادر و مولایش زیاد حرف هم نمیزد. حتی امام رو با اسم برادر صدا نمیزدن که بیادبی نشه. فقط یه جا از برادرش یه چیز درخواست میکنه، اونم در روز عاشورا و بعد از شهادت همه یاران، به امام میگن: سینهام داره میترکه، اجازه میدید برم میدان بجنگم؟ که امام اجازه نمیدن و میگن برو آب بیار...
موضوعات مرتبط: شهدا ، مذهبی ، دل نوشته ها
برچسبها: حضرت عباس , امام علی , امام حسین , شهدا
-پشیمان نیستی شمر؟
پیشمان از چه؟
-از جنگ با حسین.
یابن ضبابی حسین اگر زنده شود و بخواهد دوباره علیه یزید اقدام کند، من اولین کسی هستم که مقابلش میایستم
-شمر قبول نداری در قصه حسین ما فریب یزید را خوردیم؟
چه فریبی؟ چه کشکی؟ حسین چون نوه پیامبر است میتواند بدعت بیاورد، سنت بشکند و بر خلیفه بشورد؟
-شمر تو این حرفها را از ته دل میزنی؟ مرا سفیه دیدهای یا خیال میکنی جاسوس آل امیهام و قرار است تورا تفتیش عقیده کنم؟ من منم دیوانه، رفیقت. ما ظاهرا عقد اخوت بستهایم
اولا: بیعت نکردن باهر خلیفهای بدعت در دین نیست، علیالخصوص خلیفهای مثل یزید که آشکارا حدود الهی را میشکست
دوما: بیعت شکستن اگر معصیت باشد، همه کسانی که در صفین با علی بیعت شکستند معصیتکارند از جمله من و تو...
پ.ن. چه خوبه که سریالهایی مثل مختار رو با دقت در مکالمهها نگاه کنیم، چرا که برخی از حرفها واقعا علمی، زیبا و پاسخ به شبهه است.
موضوعات مرتبط: سخن روز ، شهدا ، مذهبی ، دین ، پیامها
برچسبها: شمر , یابن ضبابی , امام حسین , دنیای امروز
در طول تاریخ هرکاری کردن که نام و یاد امامحسین رو از بین ببرن نتونستن. حدود ۲۰ بار حرم امام حسین رو تخریب کردند ولی بازهم ساخته شد. بیشتر تخریبها در دوران بنیالعباس بود. متوکل عباسی به تنهایی ۴ بار دستور تخریب حرم امامحسین رو داد و حتی یکبار زمین کربلارو شخم زد که کشاورزی کنن. میخواستن بکلی حرم رو نابود کنن، نقل است که زمین رو به آب بستند، ولی آب درمحدوده قبر حضرت وارد نمیشد.
در کنار خراب کردنهای مکرر حرم امامحسین، مدت زیادی مانع زیارت قبر آن حضرت توسط شیعیان شدند. مثلا متوکل عباسی دستور داد هر کس میخواهد حسین را زیارت کند باید دستش قطع شود. زنی برای زیارت کربلا اقدام کرد، سربازان متوکل گفتند دستت باید قطع شود، زن دست چپش را جلو آورد، سرباز گفت بهای زیارت حسین قطع دست راست است، زن دست راستش را جلو آورد و گفت سال گذشته دست راستم قطع شد. قطع کردن دستها هم مانع زیارت امام حسین نشد و بسیاری از شیعیان دستهای خود را در راه زیارت دادند. متوکل که دید فایدهای ندارد دستور داد هرکس به زیارت حسین برود کشته خواهد شد. در طول تاریخ شیعه، بسیاری از زائران در راه زیارت کشته شدند ولی بازهم دست از زیارت برنداشتند.
در حدود قرن دوازدهم نیز وهابیت به حرم امامحسین حمله کردند و ۵۰۰ نفر را در صحن حرم کشتند، در دوران صدام هم روز اربعین که مردم عراق به رسم قدیم با پای پیاده به زیارت امامحسین میرفتند، صدام با تانک همهشان را به خاک و خون کشید.
یک نعمت بزرگی که امروزه به دست مارسیده همین زیارت امامحسین است. مبادا بخاطر مسائل اقتصادی از زیارت اربعین منصرف شویم. با اندکی تدبیر در مسائل اقتصادی و حتی گرفتن قرض، خودمان را به این سفر برسانیم.
کسانی که قدرت اقتصادی بالاتری دارند، بهترین قرض دادن در این زمان، قرض برای سفر اربعین است. حتی اگر امکان سفر ندارید کسانی را که قدرت مالی برای سفر ندارند را به نیابت از خودتان به سفر بفرستید که این کار را امامان ما انجام میدادند.
در فضیلت زیارت سیدالشهدا آنقدر روایات زیادی وجود دارد که گویی این زیارت واجب است که البته در حدیثی آمده است که میفرماید:《زیارت سیدالشهدا هر چهار سال یکبار واجب است》 نه یکبار در طول عمر، بلکه هر چهار سال. واگر زیارت با پای پیاد باشد اجر و ثوابش چند برابر.
برمشامم می رسد هرلحظه بوی کربلا...
موضوعات مرتبط: شهدا ، دل نوشته ها
برچسبها: حسین علیه السلام , امام حسین , کربلا , دشمنان
از یکی از مسئولین اطلاعات پرسیدم "یعنی چی گردانها محاصره شدن آخه عراق که جلو نیومده اونها هم که توی کانال سوم (کمیل) و دوم (حنظله) هستن".
اون فرمانده هم جواب داد "کانال سومی که ما تو شناسایی دیده بودیم با این کانال فرق داره، و این کانال و چند کانال فرعی دیگه رو عراق ظرف همین دو سه روز درست کرده. این کانال درست به موازات خط مرزی بود ولی کوچکتر و پر از موانع.
گردانهای خط شکن برای اینکه زیر آتیش نباشن رفتن داخل کانال. با روشن شدن هوا تانکهای عراقی هم جلو اومدن و دو طرف کانال رو بستن... عراق هم همینطور داره رو سر اونها آتیش میریزه.
میدونی عراق شانزده نوع مانع سر راه بچه ها چیده بود... میدونی عمق موانع نزدیک چهار کیلومتر بوده... میدونی منافقین تمام اطلاعات این عملیات رو به عراقی ها داده بودن..."
خیلی حالم گرفته شد... با بغض گفتم "حالا باید چیکار کنیم؟" گفت "اگه بچه ها بتونن مقاومت کنن یه مرحله دیگه از عملیات رو انجام می دیم و اونها رو میاریم عقب"
در همین حین بیسیم چی مقر گفت "از گردان های محاصره شده خبر اومده"
همه ساکت شدن... بیسیم چی گفت "میگه برادر یاری با برادر افشردی (شهید حسن باقری) دست داد" این خبر کوتاه یعنی فرمانده گردان حنظله به شهادت رسید...
عصر همان روز هم خبر رسید حاج حسینی (شهید علیرضا بنکدار) و محمود ثابت نیا، معاون و فرمانده گردان کمیل هم به شهادت رسیدند. توی قرارگاه بچه ها ناراحت بودند و حال عجیبی در آنجا حاکم بود...
بیستم بهمن ماه، بچه ها آماده حمله مجدد به منطقه فکه شدند. صبح، یکی از رفقا را دیدم که از قرارگاه می آمد پرسیدم "چه خبر؟" گفت "الان بیسیم چی گردان کمیل تماس گرفته بود و با حاج همت صحبت کرد و گفت: شارژ بیسیم داره تموم میشه، خیلی از بچه ها شهید شدن، برای ما دعا کنید، به امام هم سلام برسونید و بگید ما تا آخرین لحظه مقاومت می کنیم"
با دلی شکسته و ناراحت گفتم "وظیفه ما چیه؟ باید چیکار کنیم؟ گفت "توکل به خدا، برو آماده شو که امشب مرحله بعدی عملیات آغاز میشه"
غروب بود که بچه های توپخانه ارتش با دقت تمام خاکریزهای دشمن رو زیر آتش گرفتند و گردان ها بار دیگر حرکت خودشان را شروع کردند و تا نزدیکی کانال کمیل و حنظله پیش رفتند. تعداد کمی از بچه های محاصره شده توانستند در تاریکی شب از کانال عبور کنند و خودشان را به ما برسانند ولی این حمله هم ناموفق بود و به خط خودمان برگشتیم. در این حمله و با آتش خوب بچه ها بسیاری از ادوات زرهی دشمن منهدم شد.
صبح روز بیست و یکم بهمن هنوز صدای تیراندازی و شلیک های پراکنده از داخل کانال شنیده میشد، بخاطر همین مشخص بود که بچه های داخل کانال هنوز مقاومت می کنند، ولی نمیشد فهمید که پس از چهار روز با چه امکاناتی مشغول مقاومت هستند.
غروب امروز پایان عملیات اعلام شد و بقیه نیروها به عقب بازگشتند. یکی از بچه هایی که دیشب از کانال خارج شده بود را دیدم می گفت "نمیدونی چه وضعی داشتیم، آب و غذا که نبود مهمات هم که کم، اطراف کانال هم پر از انواع مین، ما هم هرچند دقیقه تیری شلیک میکردیم تا بدونن ما هنوز هستیم، عراقی ها هم مرتب با بلندگو اعلام می کردن تسلیم شوید"
لحظات غروب خورشید بسیار غمبار بود. روی بلندی رفتم و با دوربین نگاه میکردم. انفجارهای پراکنده هنوز در اطراف کانال دیده میشد. دوست صمیمی من ابراهیم آنجاست و من هیچ کاری نمی توانم انجام دهم. آن شب را کمی استراحت کردم و فردا دوباره به خط بازگشتم.
عراقی ها به روز بیست و دوم بهمن خیلی حساس بودند لذا حجم آتش آنها بسیار زیاد شده بود به طوری که خاکریزهای اول ما هم از نیرو خالی شده بود و همه رفته بودند عقب. باخودم گفتم شاید عراق می خواهد پیشروی کند اما بعیده چون موانعی که به وجود آورده جلوی پیشروی خودش رو هم میگیره.
عصر بود که حجم آتش کم شد. با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم. آنچه می دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال سوم فقط دود بلند میشد و مرتب صدای انفجار می آمد. سریع رفتم پیش بچه های اطلاعات عملیات و گفتم " عراق داره کار کانال رو یه سره می کنه" اونها هم آمدند و با دوربین مشاهده کردند. فقط آتش و دود بود که دیده میشد اما من هنوز امید داشتم. باخودم گفتم ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده، اما وقتی به یاد حرف هایش قبل از شروع عملیات افتادم دلم لرزید.
کتاب سلام بر ابراهیم – ص 208
زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار شهید ابراهیم هادی
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا ، درباره کمیل
برچسبها: گردان کمیل , قرارگاه کمیل , کمیل , حنظله
روزی به همراه شهید بابایی برای پرواز آماده شدیم.در آن زمان ایشان استاد پروازی بنده بودند و من هم شاگرد ایشان. وقتی برای پرواز آماده شدیم و خواستیم پرواز کنیم، هواپیما دچار اشکال شد و به ناچار از آن بیرون آمدیم. وقتی که کارکنان فنی هواپیما شروع به بررسی و رفع اشکال نمودند، شهید بابایی در کنار هواپیما روی زمین نشستند و آرام به کار آنان نگاه کردند.
این آرامش و سکوت شهید بابایی بسیار ستودنی بود زیرا اگر شخص دیگری جای ایشان بود در این هنگام شروع به داد و فریاد بر سر کارکنان فنی می کرد که چرا هواپیما خراب است و ... ولی ایشان صبورانه و بدون اینکه سخنی بگویند فقط نظاره می کردند.
من هم به تبعیت از ایشان در کنارشان نشستم. دیدم ایشان دارند با شی ای روی کلاه پرواز من کاری می کنند. کنجکاو شدم.
پرسیدم: چه شده است جناب سرهنگ؟ ایشان با لهجه شیرین قزوینی گفتند: بالام جان تو هم ژیگول شدی!!!
روی کلاه پروازی من عکس یک عقاب چسبانده شده بود و شهید بابایی داشتند این عکس را می کندند. گفت: اینا چیه میزنی؟ تو که از خودمانی! گفتم: هرچی شما بگی. حالا که اینطور شد میخواهم به جای این بدهم به جای این، یک یا ثارالله قشنگ با رنگ قرمز روی کلاه بنویسند.
گفت: بالام جان بده واسه من هم بنویسند این یا ثارالله رو.
که بنده این کار را کردم و روی کلاه خودم و کلاه شهید بابایی این جمله را نوشتم. در آخرین پرواز شهید بابایی، همین کلاه روی سر ایشان بود و با همین کلاه به شهادت رسیدند.
توضیحی در اینجا باید بدهم که ایشان می گفت (اینها چیست که میچسبانی).
ایشان به افراد خیلی نزدیک خودشان که با ایشان حشر و نشر زیاد داشتند و خود را مرید ایشان می دانستند سخت می گرفتند و این نصیحتها را می کرد . با اشخاص دیگر که با ایشان نبودند یا نمی شناختند کاری نداشت و چیزی نمی گفت . هرچه حلقه نزدیکی با ایشان تنگ تر میشد ، سخت گیری شهید بابایی بیشتر میشد .
موضوعات مرتبط: خاطرات ، شهدا
برچسبها: شهید بابایی , خاطره , خاطرات , شهدا
علی نصرالله می گوید: از یکی از مسئولین اطلاعات پرسیدم "یعنی چی گردانها محاصره شدن آخه عراق که جلو نیومده اونها هم که توی کانال سوم (کمیل) و دوم (حنظله) هستن".
اون فرمانده هم جواب داد "کانال سومی که ما تو شناسایی دیده بودیم با این کانال فرق داره، و این کانال و چند کانال فرعی دیگه رو عراق ظرف همین دو سه روز درست کرده. این کانال درست به موازات خط مرزی بود ولی کوچکتر و پر از موانع. گردانهای خط شکن برای اینکه زیر آتیش نباشن رفتن داخل کانال. با روشن شدن هوا تانکهای عراقی هم جلو اومدن و دو طرف کانال رو بستن... عراق هم همینطور داره رو سر اونها آتیش میریزه. میدونی عراق شانزده نوع مانع سر راه بچه ها چیده بود... میدونی عمق موانع نزدیک چهار کیلومتر بوده... میدونی منافقین تمام اطلاعات این عملیات رو به عراقی ها داده بودن..."
خیلی حالم گرفته شد... با بغض گفتم "حالا باید چیکار کنیم؟" گفت "اگه بچه ها بتونن مقاومت کنن یه مرحله دیگه از عملیات رو انجام می دیم و اونها رو میاریم عقب"
در همین حین بیسیم چی مقر گفت "از گردان های محاصره شده خبر اومده"
همه ساکت شدن... بیسیم چی گفت "میگه برادر یاری با برادر افشردی (شهید حسن باقری) دست داد" این خبر کوتاه یعنی فرمانده گردان حنظله به شهادت رسید...
عصر همان روز هم خبر رسید حاج حسینی (شهید علیرضا بنکدار) و محمود ثابت نیا، معاون و فرمانده گردان کمیل هم به شهادت رسیدند. توی قرارگاه بچه ها ناراحت بودند و حال عجیبی در آنجا حاکم بود...
بیستم بهمن ماه، بچه ها آماده حمله مجدد به منطقه فکه شدند. صبح، یکی از رفقا را دیدم که از قرارگاه می آمد پرسیدم "چه خبر؟"
گفت "الان بیسیم چی گردان کمیل تماس گرفته بود و با حاج همت صحبت کرد و گفت: شارژ بیسیم داره تموم میشه، خیلی از بچه ها شهید شدن، برای ما دعا کنید، به امام هم سلام برسونید و بگید ما تا آخرین لحظه مقاومت می کنیم"
با دلی شکسته و ناراحت گفتم "وظیفه ما چیه؟ باید چیکار کنیم؟
گفت "توکل به خدا، برو آماده شو که امشب مرحله بعدی عملیات آغاز میشه"
غروب بود که بچه های توپخانه ارتش با دقت تمام خاکریزهای دشمن رو زیر آتش گرفتند و گردان ها بار دیگر حرکت خودشان را شروع کردند و تا نزدیکی کانال کمیل و حنظله پیش رفتند. تعداد کمی از بچه های محاصره شده توانستند در تاریکی شب از کانال عبور کنند و خودشان را به ما برسانند ولی این حمله هم ناموفق بود و به خط خودمان برگشتیم. در این حمله و با آتش خوب بچه ها بسیاری از ادوات زرهی دشمن منهدم شد.
صبح روز بیست و یکم بهمن هنوز صدای تیراندازی و شلیک های پراکنده از داخل کانال شنیده میشد، بخاطر همین مشخص بود که بچه های داخل کانال هنوز مقاومت می کنند، ولی نمیشد فهمید که پس از چهار روز با چه امکاناتی مشغول مقاومت هستند.
غروب امروز پایان عملیات اعلام شد و بقیه نیروها به عقب بازگشتند. یکی از بچه هایی که دیشب از کانال خارج شده بود را دیدم می گفت "نمیدونی چه وضعی داشتیم، آب و غذا که نبود مهمات هم که کم، اطراف کانال هم پر از انواع مین، ما هم هرچند دقیقه تیری شلیک میکردیم تا بدونن ما هنوز هستیم، عراقی ها هم مرتب با بلندگو اعلام می کردن تسلیم شوید"
لحظات غروب خورشید بسیار غمبار بود. روی بلندی رفتم و با دوربین نگاه میکردم. انفجارهای پراکنده هنوز در اطراف کانال دیده میشد. دوست صمیمی من ابراهیم آنجاست و من هیچ کاری نمی توانم انجام دهم. آن شب را کمی استراحت کردم و فردا دوباره به خط بازگشتم.
عراقی ها به روز بیست و دوم بهمن خیلی حساس بودند لذا حجم آتش آنها بسیار زیاد شده بود به طوری که خاکریزهای اول ما هم از نیرو خالی شده بود و همه رفته بودند عقب. باخودم گفتم شاید عراق می خواهد پیشروی کند اما بعیده چون موانعی که به وجود آورده جلوی پیشروی خودش رو هم میگیره.
عصر بود که حجم آتش کم شد. با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم. آنچه می دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال سوم فقط دود بلند میشد و مرتب صدای انفجار می آمد. سریع رفتم پیش بچه های اطلاعات عملیات و گفتم " عراق داره کار کانال رو یه سره می کنه" اونها هم آمدند و با دوربین مشاهده کردند. فقط آتش و دود بود که دیده میشد اما من هنوز امید داشتم. باخودم گفتم ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده، اما وقتی به یاد حرف هایش قبل از شروع عملیات افتادم دلم لرزید.
درباره چگونگی شهادت ابراهیم نیز یکی از همرزمانش نقل میکند:
« به بچههای گردان گفتم عراق دارد کار کانال کمیل را تمام میکند چون فقط آتش و دود بود که دیده میشد. اما هنوز امید داشتم. با خودم گفتم: ابراهیم شرایط بدتر از این را سپری کرده اما وقتی یاد حرفاهایش افتادم دلم لرزید. نزدیک غروب بود احساس کردم چیزی از دور در حال حرکت است. با دقت بیشتری نگاه کردم کاملا مشخص بود سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند، در راه مرتب زمین میخوردند و بلند میشدند. میان سرخی غروب بالاخره آنها به خاکریز ما رسیدند. پرسیدیم از کجا میآیید؟ گفتند: از بچههای گردان کمیل هستیم. با اضطراب پرسیدم:پس بقیه چی شدند؟ حال حرف زدن نداشتند، کمی مکث کردند و ادامه دادند:ما این دو روز زیر جنازهها مخفی شده بودیم، اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود. یکی از این سه نفر دوباره نفسی تازه کرد و ادامه داد: عجب آدمی بود! یک طرف آر. پی. جی میزد، یک طرف با تیربار شلیک میکرد. عجب قدرتی داشت. یکی از آنها ادامه داد: همه شهدا را انتهای کانال کنار هم چیده بود. آذوقه و آب رو تقسیم میکرد، به مجروحان رسیدگی میکرد. اصلا این پسرخستگی نداشت.گفتم: از کی دارید حرف میزنید مگر فرماندههتان شهید نشده بود؟ گفت:جوانی بود که نمیشناختمش. موهایش کوتاه بود، شلوار «کردی» پایش بود، دیگری گفت: روز اول هم یه چفیه عربی دور گردنش بود.چه صدای قشنگی داشت. برای ما مداحی هم میکرد و روحیه میداد. داشت روح از بدنم خارج میشد. سرم داغ شده بود.
آب دهانم را فرو دادم چون که اینها مشخصات ابراهیم بود. با نگرانی نشستم و دستانش را گرفتم با چشمانی گرد شده از تعجب گفتم: آقا ابرام رو میگی درسته؟ الان کجاست؟ گفت:آره انگار یکی دوتا از بچههای قدیمی آقا ابراهیم صداش میکردند. یکی دیگر گفت:تا آخرین لحظه که عراق آتش میریخت زنده بود، به ما گفت: عراق نیروهایش را عقب برده است حتما میخواهد آتش سنگین بریزد، شما هم اگر حال دارید تا این اطراف خلوت است عقب بروید. دیگری گفت: من دیدم که او را زدند. با همان انفجارهای اول افتاد روی زمین. بیاختیار بدنم سست شد. دیگر نمیتوانستم خودم را کنترل کنم. سرم را روی خاک گذاشتم و تمام خاطراتی که با ابراهیم داشتم در ذهنم مرور شد. از گود زورخانه تا گیلان غرب و ...بوی شدید باروت و صدای انفجار با هم آمیخته شده بود !رفتم لب خاکریز میخواستم به سمت کانال حرکت کنم یکی از بچهها گفت با رفتن تو ابراهیم بر نمیگردد . همه بچهها حال و روز من را داشتند. وقتی وارد دوکوهه شدیم صدای حاج صادق آهنگران در حال پخش بود:«ای از سفر برگشتگان کو شهیدانتان کو شهیدانتان؟ » صدای گریه بچهها بیشتر شد. خبر شهادت و مفقود شدن ابراهیم خیلی سریع بین بچهها پخش شد. یکی از رزمندهها که با پسرش در جبهه بود گفت:همه داغدار ابراهیم هستیم. به خدا اگر پسرم شهید شده بود آنقدر ناراحت نمیشدم.هیچ کس نمیداند ابراهیم چه آدم بزرگی بود. او همیشه از خدا میخواست گمنام بماند.»
همچنین یکی از اعضای خانواده شهید ابراهیم هادی درباره چگونگی گفتن خبر شهادت به مادرشان را این چنین توضیح میدهد:
«پنج ماه از شهادت ابراهیم گذشت. هر چه مادر از ما پرسید که چرا ابراهیم مرخصی نمیآید با بهانههای مختلف بحث را عوض میکردیم و میگفتیم: الآن عملیات است ، فعلاً نمیتواند به تهران بیاید. خلاصه هر روز چیزی میگفتیم.تا اینکه یکبار دیدم مادر آمده داخل اتاق و روبروی عکس ابراهیم نشسته است و اشک میریزد.
آمدم جلو و گفتم: مادر چی شده؟، گفت:من بوی ابراهیم رو حس میکنم. ابراهیم الآن توی این اتاقه، همینجا و..وقتی گریهاش کمتر شد گفت:من مطمئن هستم که ابراهیم شهید شده است. ابراهیم دفعه آخر خیلی با دفعات دیگه فرق کرده بود، هر چی به او گفتم: بیا برایت به خواستگاری برویم میگفت: نه مادر، من مطمئنم که بر نمیگردم. نمیخواهم چشم گریانی گوشه خانه منتظر من باشد.چند روز بعد مادر دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود و گریه میکرد. ما هم بالاخره مجبور شدیم از دایی بخواهیم به مادر حقیقت رو را بگوید. آن روز حال مادر به هم خورد و ناراحتی قلبی او شدید شد و در سی. سی. یو بیمارستان بستری شد.»
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، سرداران شهيد ، شهدا
برچسبها: گردان کمیل , ماجرا , حنظله , کمیل
آمار شهدای دفاع مقدس 188 هزار و 15 نفر است که از این تعداد 171/235 نفر در جبهه های جنگ و 16/708 نفر بر اثر حملات هوائی و توپ خانهای دشمن به شهرها و مناطق مسکونی به شهادت رسیدهاند.
تعداد 132/770 نفر از شهدا مجرد (71%) و مابقی متأهل بودهاند ـ 44% شهدا در گروه سنی 16 تا 20 سال و 30% در گروه سنی 21 تا 25 سال ـ 8% در گروه سنی 26 تا 30 سال و ما بقی در سایر گروههای سنی قرار دارند.
میانگین سن شهدا در زمان شهادت در حدود 23 سال بوده است و شهدای 20 ساله نسبت به سایر سنین بیشترین نسبت را داشتهاند.
از شهدای دفاع مقدس 64% درصد بسیجی و نیروهای سپاه (وظیفه و کادر) 23 درصد نیروهای کادر و وظیفه ارتش 8/2 درصد از نیروهای انتظامی و 3/1 درصد از نیروهای جهاد سازندگی بوده اند.
وضعیت شغلی شهدا در زمان شهادت به این گونه بوده است:
45/3 درصد شهدای دارای شغل نظامی و انتظامی
9/2 درصد مشاغل کشوری
18/5 درصد دانش آموز
1/3 درصد روحانی
18/1 درصد مشاغل آزاد
2/1 درصد دانشجو
نظرم اینه : یه خبر نگار بره تو سطح شهر با یه ماشین حساب
به مردم بگه حالا به هر شکل و روشی که خودشون میدونن
به مردم بگه 188000 رو در عدد 4500 ضرب بکنن و جوابشو بلند بخونن
موضوعات مرتبط: شهدا
برچسبها: شهدا , آمار , دفاع مقدس , آمار شهدای دفاع مقدس
تو جزیره امالرصاص. چون نتوانسته بودیم برویم جزیره بلجانیه قرار بود از طریق پل جزیره امالرصاص به امالبابی و از اونجا به جزیره بلجانیه بریم که مأموریت اصلی گردان ما بود.
چون خط دیر شکسته شده بود و اغلب غواصها داخل آب یا تو ساحل جزیره زخمی و شهید شده بودند، ما باید خیلی سریع حرکت میکردیم تا به محل مأموریت اصلی خودمان برسیم و کار پاکسازی را به بچههای بعدی بسپاریم که این خودش خیلی خطرناک بود، اما چارهای هم نداشتیم!
با هر سختی بود خودمون را به سر پل امالبابی رسوندیم. ابتدای پل عراقیها یک دیوار بتونی با بلوک درست کرده بودند و روی پل با تانک و انواع سلاحهای سبک و سنگین مقاومت میکردند. چهار گروه شدیم که هر کدام از یک طرف پل توی زمانی مشخص باید حرکت میکردیم. من با یک نفر غواص که نمیدونم کی بود، از بچههای گردان یونس(ع) لشکر، داخل سنگر بودیم و منتظر رسیدن وقت حرکت، از همون اول که اون بندة خدا اومد داخل سنگر، دیدم خیلی بیحاله و اصلاً حواسش نیست. با خودم گفتم این خودش رو از آب نمیتونه بیرون بکشه، عراقی کشتن پیشکش. شاید به همین خاطر اصلاً تحویلش نگرفتم. فقط یادمه غرغرکنان گفتم: داداش تا گفتم حرکت کنید باید سریعاً خودمون رو به سنگر دوشکای عراقیها برسونیم و اگه بیحال باشیم و نتونیم خودمون رو به موقع برسونیم، کل کار بچههای قبلی ما ضایع میشه و عراقیها برمیگردند سر جای اولشون و...
هر چی حرف زدم دیدیم هیچ جوابی نمیده، یه لحظه تو نور منور نگاهش کردم، سرش رو گذاشته بود رو دیوارة سنگر و خواب رفته بود. با عصبانیت به سراغش رفتم که بابا ما هم نخوابیدهایم و الآن وقت خواب نیست که. با دیدن اون صحنه خشکم زد. ترکشی به کمرش خورده بود و از بس خون ازش رفته بود به شهادت رسیده بود. وقتی به ابراهیم رنجبران گفتم شهید شده، اومد جلو از نزدیک دیدش. اول بوسیدش، بعد گفت اللهاکبر به این قدرت. گفتم چی شده مگه! گفت: ابتدای جزیره این بنده خدا مجروح شده بود. چون نیرو کم بود هر کاری کردیم برنگشت و پا به پای ما تا اینجا خودش رو رسونده... پیکر مطهرش همون جا برای همیشه ماند.
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
برچسبها: دفاع مقدس , خاطره , شهدا , فرمانده
در عملیات خیبر فرمانده گروهان بود و سرستون.
درگیری با دشمن شروع شده بود بچهها داخل کانال به سمت دشمن حرکت میکردند
آتش تیربارها و کالیبرها بیداد می کرد در هر چند قدم صدای بلند می شد و یک نفر از ستون کم .
باید سریع خود رو به تیربارهای دشمن می رساندیم و خاموششون می کردیم که در کمال تعجب به یکباره ستون نشست
هرکسی از نفر جلویی علت توقف ستون رو می پرسید اما جوابی دریافت نمی کرد دلیلش رو فقط خود آقا ناصر میدونست دقایقی گذشت
دوباره ستون حرکت کرد بعدها خودش علت آن را تعریف کرد :
یکبار ترسی عجیب سراسر وجودم گرفت زانوهام سست شد و دیگه توان حرکت نداشتم
در اون لحظه چشمامو بستم و به خدا گفتم خدایا عملیات در گرو حرکت این ستونه و این ستون منتظر حرکت من
آبروی به درک این بچه ها قتل العام میشن .انگار کسی در گوشم گفت سه بار سوره( قل هو الله )و بخون بی درنگ خوندم انگار نیرویی عظیم دستم بگرفت و از خاک بلندم کرد و ارامشی بی نظیر پیدا کردم که نظیرش رو دیگه ندیدم .
ستون حرکت کرد و زدیم به خط دشمن
✅تقدیم به روح بلند و اسمانی فرمانده عزیزم شهید ناصر ابراهیمیان 🌷
موضوعات مرتبط: خاطرات ، شهدا
برچسبها: ذکر , آرامبخش , عملیات خیبر , شهدا
در عملیات فرماندهی کل قوا یک دستش قطع شده بود ،اما خیلی مردتر از اون بود که بخواد خانه نشین بشه .
عملیات محرم فرمانده گردان بود ،بعد از گذشتن از رودخانه دویرج به سمت ارتفاع ۱۷۸ ادامه عملیات داد .
جنگ سختی شده بود گردان همجوار هم فرمانده خودش رو از دست داد احمد هدایت اون گردان رو هم به عهده گرفت یک مرد با یک دست اما دو گردان ...
صداش از پشت بی سیم به سختی شنیده می شد که می گفت:
این دستمم مثه اون یکی دستم شده
(یعنی دیگه دستی ندارم )
سلام ما را به امام برسانید و بگید رزمندگان در اجرای فرامین شما سستی نکردند .
پاش رو از روی شاسی بی سیم برداشت و دیگه کسی صداش رو نشنیده .
سالها بعد سال ۹۱ در ارتفاع ۱۷۸ منطقه شرهانی آقا جعفر نظری با سلام بر آقا سید الشهدا و آقا ابالفضل العباس شروع به گشتن زمین برای یافتن شهدا کردند ...
زمین بوسیله بیل میکانیکی شکافته شد و یک پیکر با دست مصنوعی پیدا شد .
روی لباسش نوشته بود :
❤️ احمد صداقتی❤️
همون دلاوری بود که بدون دست ایستاده بود .
شادی روحش صلوات
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
برچسبها: خاطرات , شهدا , دفاع مقدس , احمد صداقتی
تیر بار امان همه را بریده بود ،ستون حرکت نمی کرد ،پشت سیم خاردار گیر کرده بودند .
خودش رو انداخت روی سیم های خاردار و از دو نفر دیگه هم خواست معطل نکنند و سمت چپ و راستش روی سیم ها بخوابند .
چاره ای نبود نفر اول پای خودش را گذاشت روی اونها و رد شد ،نفر دوم،و ...یکی یکی همه رد شدند ،راه باز شده بود اما شهید رهنما و دو نفر از بچه های گروهان همون جا برای همیشه ماندگار شدند...
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
برچسبها: شهدا , سمت خدا , دفاع مقدس , سیم خاردار
آرپی جی زن به قصد زدن سنگر تیربار دشمن به همراه کمک خود جلومی رفت، تیربار به شدت شلیک می کرد ،
چند گلوله تیر به سینه اش خورد و بر خاک افتاد .
کمکی او بلند شد و قبضه او را برداشت چند قدمی جلو رفت و با سرعت برگشت و بلای سر شهید نشست و خطاب به او گفت:
این قرارمون نبود باید با هم برویم .
نرو نرو تا من هم بیام .
لحظاتی بعد تیری به خرج های آر پی جی داخل کوله پشتی اش خورد و آتش گرفت...
سوخت و سوخت و سوخت ...
با هم رفتند.
*عملیات والفجر ۲ حاج عمران
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
برچسبها: دفاع مقدس , شهدا , والفجر3 , حاج عمران
خیلیها هنوز باور نداشتند که جنگ آغاز شده خیلیها هم تا خبردار شدند شال و کلاه کردند و از ایران فرار کردند
عدهای برای این که فرزندانشان ناچار به رفتن به خدمت سربازی نشوند
با هزینه زیاد آن ها را به صورت قاچاق از کشور فراری دادند
در این حال مادری با چشمای اشک آلود اما در کمال رضایت علی خود را از زیر قرآن رد کرد و پشت سرش آب ریخت.
ایستاده به قد و بالای فرزندش چشم تو تا سوار بر ماشین به سوی کربلای خونرنگ ایران حرکت کرد
از اون به بعد مادر شب ها چشم به آسمان می دوخت و از خداوند سراغ فرزندش رو میگرفت عملیات فرماندهی کل قوا آغاز شد و مادر دیگر تاب نداشت دل مادر شور می زند
بچه های بنیاد نمیدونستم چطور به این مادر بگند که فرزندش دیگه به خونه برنمیگرده.
مادر وقتی خبردار شد آرام دستاشو به سمت آسمان بلند کرد و گفت خدایا این هدیه را از من بپذیر
از همون روزی که مادر، علی رو به دل خاک سپرد .مونس و همدمش قاب عکس علی بود
هیچ کس نمیتونست قاب عکس علی رو از اون جدا کنه.
پیکر شهید علی دری ۶ ماه مفقودالاثر بود هیچ کس نتونست اون راضی کنید که به خانه دیگه بچه هاش بره.
اون بچه های دیگه اش رو راضی میکرد میگفت :من تو خونه تنها نیستم علی همیشه پیشمه.
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
برچسبها: دفاع مقدس , شهدا , علی دری , مفقودالاثر
سنگر رو ساختیم ازش جدا شدم برم بگم لودر بیاد خاک بریزه رو سقف سنگر فاصله مون ده قدم نبود اما به یکباره دو دنیا بین فاصله شد .
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
برچسبها: شهید , عارف , حسین مستاجران , خاکریز
محل تولد : شهر آبادان
محل شهادت : شاهین شهر
علت شهادت : ترور به دست منافقین
سن :۱۵ سال
او را به جرم چادری بودن و فعالیت فرهنگی به شهادت رسوندن .
شهادت شلمچه یا سوریه نمی خواهد خدا عاشقت بشه اذن پرواز بهت می ده.
🌷غواص باشی درموج اروند
🌷از بچه های اطلاعات باشی در عمق مواضع دشمن
🌷خلبان باشی تو اوج آسمون ها
🌷دختر باشی تو کوچه های شاهین شهر
فقط باید عشق پرواز باشی .
موضوعات مرتبط: شهدا
برچسبها: میترا کمایی , شهیده , فرهنگی , حجاب
رو نمایی از اپلیکیشن چشم سوم در برنامه یادبود سردار شهید حاج حسین همدانی
https://cafebazaar.ir/app/com.thirdeye.cloud
پس از دانلود با چشم سوم تصویر شهید را در صفحه اپ در بازار اسکن نمایید
موضوعات مرتبط: سرداران شهيد ، کامپیوتر و اینترنت ، موبایل ، آموزش نرم افزار ، شهدا ، اخبار ، کد نویسی
برچسبها: چشم سوم , چشم , سوم , جهان نما
سردار کمیل در نهایت ادب و احترام سر بر بالین شهید گمنام گذاشت و آرام آرام خوابید
يكي دو روز پيش پسرم كميل با اصرار زياد ازم خواست به ديدن شهدای گمنام ببرمش. با كلي التماس و خواهش.
مي گفت باهاشون كار دارم. میخوام يه چيزي بهشون بگم . خلاصه مجاب شدم كه ببرمش و دو پیکر شهدای گمنام رو ببینه.
رفتيم پيش دو شهيد گمنامي كه تو اتاق جلساتمون بودند و بهش گفتم كميل جان پسرم برا منم دعا كن . شما برای شهدا تعريف كن و حرفتو بگو منم ميرم بالا تو اتاقم به كارام برسم. هر وقت كارت تموم شد بيا بالا.
ساعتی گذشت و ديدم از کمیل خبري نيست. نگران شدم! رفتم پائين، تا وارد اتاق شدم با صحنه اي مواجه شدم كه بي اختيار نشستم و چند دقيقه اي فقط به اون منظره نگاه كردم .
فقط تنها كاري كه تونستم انجام بدم اين بود كه يكي دو تا عكس از اون صحنه بسیار رویایی بگيرم حالا چه حالي داشتم و چه وضعيتي بماند ...
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، کودک ، شهدا
برچسبها: سردار کمیل , کمیل , شهدای گمنام , قرارگاه کمیل
🌔چند ویژگی منحصر به فرد امام حسین علیه السلام🌔
🌗--تنها امامی که شش ماهه به دنیا آمدند
🌗--تنها امامی که از هیچ بانویی شیر نخوردند و تغذیه ی ایشان تنها توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صورت گرفته است
🌗--تنها امامی که روز ولادتشان،پدر و مادر و جد و نزدیکانشان برای ایشان گریه کردند
🌗--تنها امامی که در معرکه ی جنگ به شهادت رسیدند
🌗--تنها امامی که در دعای توسل ازایشان به عنوان (ایّها الشهید) یاد شده با اینکه همه ی ائمه ی ما شهید شده اند.
🌗--تنها امامی که در زمان حیات خود پدر دو شهید شدند( علی اکبر علیه السلام و علی اصغر علیه السلام )
🌗— تنها امامی که اربعین و زیارت اربعین دارند
🌗— تنها امامی که قبر مطهرشان بیش از ده بار توسط ظالمان خراب شد تا اثری از آن باقی نمانَد!! اما همچنان پابرجاست
🌗— تنها امامی که بدون غسل و کفن دفن شدند
🌗— تنها امامی که سر مبارکش از بدن جدا شد.
🌗--تنها امامی که تشنه لب با هزاران زخم تیر و نیزه و شمشیر و سنگ بر بدن به شهادت رسیدند
🌗--تنها امامی که بعد از شهادتش،خانواده اش اسیر شدند.
🌗— تنها امامی که پدر و مادر و 9 نسلش معصوم بودند.
🌗--تنها امامی ک تولدش در ماهی است ک هیچ شهادتی درآن نیست و شهادتش در ماهی است که هیچ تولدی درآن نیست
🌗--تنها امامی که خوردن خاک قبرش اشکال ندارد
🌗--تنها امامی که دعا تحت قبه ی ایشان به اجابت می رسد
🌗--تنها امامی که امام زمان شبانه روز حداقل دو مرتبه بر او گریه می کند!
🌗--تنها امامی که سرعت و وسعت کشتی نجاتش از سایر امامان بیشتر است
🌗--تنها امامی که یک در بهشت به نام اوست: باب الحسین
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
موضوعات مرتبط: شهدا
برچسبها: امام حسین , ویژگی , خاص , شهادت
سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند !
.
.
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم …
.
.
به مادر قول داده بود بر می گردد …
چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد لبخند تلخی زد و گفت :
بچه م سرش می رفت ولی قولش نمی رفت …
.
.
من می خواهم در آینده شهید بشوم …
معلم پرید وسط حرف علی و گفت : ببین علی جان موضوع انشا این بود که در آینده می خواهین چکاره بشین ، باید در مورد یه شغل یا کار توضیح می دادی !!! مثلا پدر خودت چه کاره است ؟
آقا اجازه … شهید …
.
.
گفتند شهید گمنامه ، پلاک هم نداشت ، اصلا هیچ نشونه ای نداشت ؛ امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه …
نوشته بود : “اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم”
.
.
ساقی جبهه سبو بر لب هر مست نداد
نوبت ما که رسید میکده را بست نداد
حال خوش بود کنار شهدا آه دریغ
بعد یاران شهید حال خوشی دست نداد
موضوعات مرتبط: خاطرات ، شهدا ، پیامها
برچسبها: شهید , جبهه , یتیم , شغل آینده
💥 ﺗﻌﺪﺍﺩ ۲۱۳۲۵۵ ﻧﻔــﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺷــﺎﻣﻞ؛
ــ ۱۵۵۰۸۱ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻦ،
ــ ۱۶۱۵۴ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺣﻤﻼﺕ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﻫﺎ،
ــ ۱۱۸۱۴ ﻧﻔﺮ ﺩﺭﺣﻮﺍﺩﺙ ﻣﺘﻔﺮﻗﻪ
ــ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﻣﻮﺍﺭﺩ ۹۸۸۹ ﻧﻔﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
ــ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﻣﺎﺭ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۱۵۵۲۵۹ ﻧﻔﺮ ﻣﺠﺮﺩ،
ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۵۵۹۹۶ ﻧﻔﺮ ﻣﺘﺄﻫﻞ،
ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۷۰۵۴ ﻧﻔﺮ ۱۴ ﺳﺎﻟﻪ ﻭ ﮐﻤﺘﺮ،
ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۶۵۵۷۵ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﻦ ۱۵ ﺗﺎ ۱۹ ﺳﺎﻟﻪ،
ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۸۷۱۰۶ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﻦ ۲۰ ﺗﺎ ۲۳ ﺳﺎﻟﻪ،
ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۲۲۷۰۳ ﻧﻔﺮ ﺑﯿﻦ ۲۴ ﺗﺎ ۲۹ ﺳﺎﻟﻪ،
ــ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۳۰۸۱۷ ﻧﻔﺮ ۳۰ ﺳﺎﻟﻪ ﻭ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩﻩ
ﺳﭙﺎﻩ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﺍﻥ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺍﺳﻼﻣﯽ
ﮐــﺎﺩﺭ: ۲۳۱۹۹ ﻧﻔﺮ
ﺳﺮﺑﺎﺯ: ۱۶۷۳۸ ﻧﻔﺮ
ﺍﺭﺗﺶ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ
ﮐــﺎﺩﺭ: ۹۰۸۹ ﻧﻔﺮ
ﺳﺮﺑﺎﺯ: ۳۶۹۶۵ ﻧﻔﺮ
ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎﻣﯽ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ
ﮐــﺎﺩﺭ: ۲۹۲۶ ﻧﻔﺮ
ﺳﺮﺑﺎﺯ: ۵۶۷۲ ﻧﻔﺮ
ﺷﻐﻞ ﺁﺯﺍﺩ: ۳۱۶۷۴ ﻧﻔﺮ
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ : ۳۲۲۷۵ ﻧﻔﺮ
ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ : ۲۶۰۸ ﻧﻔﺮ
ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ : ۲۷۴۲ ﻧﻔﺮ
ﺑﯿﮑﺎﺭ : ۶۱۲۸ ﻧﻔﺮ
ﺩﻭﻟﺘﯽ : ۲۶۲۹۳ ﻧﻔﺮ
ﺑﺴﯿﺞ ﻭﯾﮋﻩ : ۲۳۲۹ ﻧﻔﺮ
ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺭ : ۳۱۳۶ ﻧﻔﺮ
ﮐﻮﺩﮎ : ۲۹۰۶ ﻧﻔﺮ
ﻏﯿﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ : ۴۵۶۴ ﻧﻔﺮ
ﺟﻤـــﻊ ﮐــﻞ : ۲۱۳۲۵۵ ﻧــﻔﺮ …
🌹ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
ﺷﺮﻭﻉ ﺟﻨﮓ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﻋﺮﺍﻕ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺦ ۳۱/ ۶ / ۱۳۵۹ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺎ ۱۲ ﻟﺸﮕﺮ ﺯﺭﻫﯽ، ﻣﮑﺎﻧﯿﺰﻩ، ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻭ ۳۶ ﺗﯿﭗ ﻣﺴﺘﻘﻞ ﺍﺯ ۳ ﻣﺤﻮﺭ
( ﺟﻨﻮﺑﯽ؛ ﻣﯿﺎﻧﯽ؛ ﺷﻤﺎﻟﯽ) ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺟﻨﮕﯽ
ــ ۵۴۰۰ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺗﺎﻧﮓ،
ــ ۴۰۰ ﻗﺒﻀﻪ ﺗﻮﭖ ﺿﺪﻫﻮﺍﺋﯽ،
ــ ۳۶۶ ﻓﺮﻭﻧﺪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ،
ــ ۴۰۰ ﻓﺮﻭﻧﺪ ﻫﻠﯽ ﮐﻮﭘﺘﺮ،
ﺑﻪ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﭘﺮﻫﺰﯾﻨﻪ ﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﻭﺳﯿﻊ ﺗﺮﯾﻦ
ﺟﻨﮓ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ( ۵ /۱ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺍﻭﻝ، ۲ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺩﻭﻡ ﺑﻮﺩﻩ
ﺍﺳﺖ )
ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ
ــ ۱۹ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺰﺭﮒ،
ــ ۱۹ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻣﺘﻮﺳﻂ،
ــ ۱۲۵ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﮐﻮﭼﮏ،
ﺗﻮﺳﻂ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪ .
ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ۲۸۸۷ ﺭﻭﺯ ( ۹۶ ﻣﺎﻩ) ﻭ ۸ ﺳﺎﻝ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪﻩ
ﺍﺳﺖ .
ﺁﯾﺎﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
ﺩﺭﻃﻮﻝ ﻧﺒﺮﺩ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ ۱۰۰۰ ﺭﻭﺯ ﻧﺒﺮﺩ ﻓﻌﺎﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺁﯾﺎﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ:
ــ ۲۱۳ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ ،
ــ ۱۴۰ ﻫﺰﺍﺭ ﺟﺎﻧﺒﺎﺯ ،
ــ ۳۲۰ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﺠﺮﻭﺡ ،
ــ ۴۰ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﺁﺯﺍﺩﻩ
ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺟﻨﮓ ﺗﺤﻤﯿﻠﯽ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۷۲۳۶۳ ﻧﻔﺮ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﺍﺳﯿﺮ ﻭ ﺗﻌﺪﺍﺩ
۳۹۵۱۴۸ ﮐﺸﺘﻪ ﻭ ﺗﻌﺪﺍﺩ ۳۶۶ ﻓﺮﻭﻧﺪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﻭ ۹۰ ﻫﻠﯿﮑﻮﭘﺘﺮ ﺳﺮﻧﮕﻮﻥ ﺷﺪﻩ
ﺍﺳﺖ .
ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
ﺩﺭﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ:
ــ ۷ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎﺭﻣﺰ ﯾﺎ ﺍﻟﻠﻪ
ــ ۱۳ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﺭﻣﺰ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ
ــ ۷ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎﻧﺎﻡ ﻋﻠﯽ
ــ ۱۳ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺯﻫﺮﺍ
ــ ۱۱ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ
ــ ﻭ ۸ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﺭﻣﺰ ﯾﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ:
ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ:
ــ ۴۵۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻣﺤﻤﺪ
ــ ۲۰۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﺸﺎﻥ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ــ ۳۰۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻋﻠﯽ
ــ ۲۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺭﺿﺎ
ــ ۱۳۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ
ــ ۵۴۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻋﺒﺎﺱ
ــ ۴۵۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺍﮐﺒﺮ
ــ ۳۵۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺍﺻﻐﺮ
ــ ۲۳۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻗﺎﺳﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﻧﺎﻣﻬﺎﯼ ﻣﻄﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ …
ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
ﺍﺯ ۲۱۳ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ؛
۱۷۱۲۳۵ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﺩﺭﺧﻂ ﻣﻘﺪﻡ،
۱۶۸۷۰ ﻧﻔﺮ ﺑﺮﺍﺛﺮ ﺣﻤﻼﺕ ﻫﻮﺍﺋﯽ ﻭ ﺗﻮﭘﺨﺎﻧﻪ
ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﺎﻧﻬﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺟﺒﻬﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ …
ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ :
ــ ۴۴ ﺩﺭﺻﺪ ﺷﻬﺪﺍ ﺳﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ۱۶ ﺗﺎ ۲۰ ﺳﺎﻝ
ــ ۳۰ ﺩﺭﺻﺪ ﺍﺯ ۲۱ ﺗﺎ ۲۶ ﺳﺎﻝ
ــ ۸ ﺩﺭﺻﺪ ۲۶ ﺗﺎ ۳۰ ﺳﺎﻝ
ــ ۱۸ ﺩﺭﺻﺪ ﺑﺎﻻﯼ ۳۰ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ …
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
برچسبها: شهدا , سپاه , بسیج , ارتش
پایگاه هوایی شهید نوژه با نامهای دیگر :
پایگاه هوایی شاهرخی + پایگاه هوایی همدان + پایگاه سوم شکاری
پایگاههای شکاری را باید سرپنجه های بُران نیروی هوایی در مقابله با تهدیدات دانست که با استقرار در نقاط حساس و مهم کشور وظیفه حراست از آسمان ایران را برعهده دارند. در مطلب قبلی به معرفی سه پایگاه از نیروی هوایی ارتش پرداخته شد که در ادامه به چند پایگاه دیگر می پردازیم.
پایگاه همدان ؛ « نوژه » را اینگونه بشناسید
پایگاه سوم شکاری شهید نوژه در نزدیکی شهر همدان در میان کوههای بلند الوند قرار گرفته است و قبل از انقلاب به نام شاهرخی بود و بعد از انقلاب مدت کوتاهی به نام حُر و پس از شهادت شهید محمد نوژه به نام او نامگذاری شد.
در اوایل انقلاب مخالفان نظام و سلطنت طلبها به دنبال این بودند تا از این پایگاه استفاده و عملیاتی هوایی را رقم بزنند که با هوشیاری مسئولین با شکست مواجه شدند.
این پایگاه نقش بسزایی در جنگ تحمیلی داشت و حدود ۳۵% عملیاتهای مهم برخاسته از این پایگاه بود.
در تاریخ ۲۳/۵/۱۳۵۸ حدود ساعت ۲۲:۰۰ مهاجمان مسلح طرفدار حزب دمکرات کردستان و گروهی از عشایر وابسته منطقه با انواع سلاحهای سبک، سنگین و خمپاره انداز به شهر پاوه حمله کردند.
نیروهای ژاندارمری و نیروی های مردمی و پاسداران انقلاب پس از یک روز مقاومت ناگزیر با ارسال پیامی در ساعات ۲۳:۱۰ و ۲۴:۰۰ مورخ ۲۴/ ۵/ ۵۸ به مراکز فرماندهی خود، از سقوط شهر پاوه توسط مهاجمان مسلح خبر دادند.
در بخشی از این پیام آمده بود که براساس برآوردهای انجام شده، مدت مقاومت شهر یک ساعت پیش بینی میشود و برای همین از مسئولین خواسته شده بود نیروهای ارتش را جهت سرکوب اشرار مسلح و دفع تجاوز به منطقه اعزام کنند.
در پی ارسال پیام مذکور، هیأتی مرکب از دکتر مصطفی چمران (معاون نخست وزیر و وزیر دفاع وقت)، تیمسار ولی فلاحی (فرمانده نیروی زمینی) و ابوشریف معاون عملیاتی سپاه جهت بررسی اوضاع با سه فروند بالگرد که حامل مهمات و اقلام ضروری برای نیروهای ژاندارمری و سپاه بودند، بعداز ظهر ۲۵/۵/۵۸ عازم شهر پاوه شدند.
در آن مأموریت پرمخاطره هلیکوپتر حامل دکتر چمران مورد اصابت گلوله واقع شد و در نتیجه وی در محاصره مهاجمان مسلّح گرفتار آمد و دوشادوش نیروهای ژاندارمری و پاسدار به مقابله و مقاومت در برابر عناصر فریب خورده پرداخت.
پایگاه سوم شکاری همدان که از قبل در جریان تحرکات گروهکها در منطقه بود و آمادگی انجام هر گونه عملیاتی را براساس دستور داشت، پس از مطلع شدن از ماجرا، با به پرواز درآوردن ۲ فروند هواپیمای «اف- ۴» بر فراز شهر و شکستن دیوار صوتی لحظات پراضطرابی را برای مهاجمان مسلّح فراهم کرد تا زمینه حضور نیروهای مسلح خودی را فراهم کند.
خلبان شهید محمد نوژه
در مورخ ۲۵/ ۵/ ۱۳۵۸ خلبان محمد نوژه به همراه ستوان یکم خلبان بشیر موسوی(کابین عقب) که به جهت پشتیبانی از بالگردهای نیروی زمینی ارتش و ستون اعزامی کرمانشاه به پاوه اعزام شده بود پس از انجام عملیات، در حین انجام گشتهای هوایی هواپیما مورد اصابت آتشبار عناصر ضد انقلاب قرار گرفت و از کنترل خارج شد.
درحالی که دست راست خلبان کابین جلو در اثر اصابت گلوله به درون کابین قطع شده بود، متأسفانه هیچیک از خلبانان فرصت استفاده از صندلی پران را نیافتند و هواپیما به کوه اصابت کرد و در منطقه قشلاق بین پاوه و روانسر سقوط کرد و در حالی که سرگرد خلبان محمد نوژه روزه بود با خون خویش افطار کرد.
پس از شهادت وی مسئولین نیروی هوایی، پایگاه سوم شکاری را به پایگاه شهید نوژه تغییر نام دادند.
این پایگاه به لحاظ موقعیت جغرافیایی و امکانات دفاعی با برخورداری از خبره ترین خلبانان ومستعدترین کارکنان، یکی از پر جنب و جوش ترین، فعال ترین و از کانون های اصلی درگیری در طول سال های دفاع مقدس بود.
در ۱۸ تیرماه ۵۹ برخی عناصر خودفروخته و معاند نظام اسلامی دست به کوتایی نافرجام زدند که طی آن قرار بود از محل پایگاه سوم شکاری (نوژه) به مناطق حساس در تهران حمله کرده و دست به کودتای نظامی بزنند.
از آنجا که این پایگاه به نام شهید نوژه نامگذاری شده بود، امروزه به غلط در برخی روایات و افکار عمومی از این کودتا به نام کودتای نوژه نام می برند که این ظلمی ناخواسته در حق این خلبان شهید است.
کودتای نافرجام ضدانقلاب «عملیات نقاب» نام داشت که البته به همت نیروهای حافظ انقلاب و با خواست خدا این کودتا قبل از انجام لو رفت و بیشترین عناصر و رهبران آن نیز دستگیر شدند.
پایگاه سوم شکاری همدان، قبل از پیروزی انقلاب، پایگاه شاهرخی و پس از پیروزی انقلاب، مدت کوتاهی پایگاه حرّ و پس از آن به پایگاه شهید نوژه تغییر نام یافته است.
خلبان شهید محمد نوژه، در هشتم فروردینماه ۱۳۲۴ در تهران به دنیا امد و تنها ۱۸ سال داشت که به استخدام نیروی زمینی ارتش درآمد، او پس از گذراندن دوره های آموزش نظامی و دریافت درجه ستوان دومی از آنجا که علاقه وافری به آموختن فن خلبانی داشت داوطلبانه به نیروی هوایی انتقال یافت و پس از طی آموزشهای نظامی و موفقیت در آزمونهای زبان انگلیسی و مهارتهای تخصصی و انجام دورههای آکادمی پرواز و پرواز مقدماتی با هواپیماهای پاپ و اف -۳۳ در دانشکده پرواز، در تاریخ ۲۵ /۵ /۱۳۴۹ به منظور تکمیل دوره خلبانی و پرواز با هواپیماهای پیشرفته جت شکاری به هنگ آموزشی ۳۸ پایگاه هوایی «لاردو» ایالت تگزاس کشور آمریکا اعزام شد.
وی پس از طی دوره های تکمیلی پرواز و گذراندن دوره سامانه کنترل اسلحه در آمریکا و پرواز با هواپیماهای تیt>t>t>- ۴۱ تی-۶، تی-۳۷ ، تی-۳۸ به مدت ۵۵ هفته و دریافت نشان خلبانی درتاریخ ۲۰/ ۵/ ۱۳۵۱ به ایران بازگشت و جهت پرواز با هواپیمای اف- ۴(موسوم به فانتوم)در تاریخ ۲۵/۶/ ۵۷ به پایگاه سوم شکاری انتقال یافت و به جمع تیز پروازان نیروی هوایی پیوست.
فرماندهی گردان یکم و گردان ۳۱ پایگاه سوم شکاری، رئیس شعبه عملیات مشترک، معاون عملیاتی پایگاه ششم شکاری، معاون دایره عملیات و افسر ستاد عملیاتی پایگاه از جمله مسئولیتهای وی بوده است.
پایگاه بوشهر به نام شکارچی ناوها
بوشهر محل استقرار ششمین پایگاه هوایی نیروی هوایی ارتش است. این پایگاه به دلیل مجاورت دریا اهمیت و موقعیت استراتژیک خاصی داشته و دارد و در طول جنگ بیشتر به عنوان پشتیبان هوایی تاسیسات شریانی و مهم نفتی و گازی ایران عمل میکرد که اکنون نیز حفاظت از تاسیسات بوشهر و تاسیسات گازی عسلویه و پارس جنوبی نیز میتواند در دستور کار این پایگاه باشد.
این پایگاه نیز از مدت ها قبل به نام امیر خلبان شهید علیرضا یاسینی معاون اسبق هماهنگ کننده نیروی هوایی نامگذاری شده است.
یاسینی بیشترین نزدیکی و دوستی را با شهید عباس دوران داشت. از آن خلبان های اتو کشیده و اصطلاحا با پرستیژ نیروی هوایی بود.
یاسینی در خاطرات خود می گوید: « من ماموریت های زیادی روی خلیج فارس داشتم. ما دو نفر بودیم که در اوایل جنگ می توانستیم موشک ها را بزنیم. تنها دو نفر؛ من بودم و شهید عباس دوران. اکثر ماموریت های خلیج فارس را ما انجام می دادیم و نیروی دریایی عراق را به جایی رساندیم که برای دستگیری و یا زدن ما جایزه تعیین کرده بودند. »
یاسینی بچه آبادان بود و از سال ۴۸ وارد دانشکده خلبانی شد. به آمریکا رفت و دوره تکمیلی خلبانی را آنجا گذراند و برای پرواز، جنگنده فانتوم اف ۴ را انتخاب کرد.
فرمانده پایگاه شکاری بوشهر، در طول مدت دفاع مقدس، بیش از ۹۰ پرواز عمقی به خاک عراق داشت که این تعداد، تنها عملیات های برون مرزی او بود و ماموریت های بسیاری نیز در جبهه های جنوب بر روی نیروهای دشمن انجام داد به طوری که بعد از تیمسار محققی با ۲۷۵۹ ساعت پرواز با هواپیمای فانتوم ، بیشترین پرواز را با این هواپیما داشت.
یکی از شاهکارهای او و دوستانش عملیاتی بود که در آن کمر نیروی دریایی عراق شکست .
عملیات مروارید
در تاریخ هفتم آذر سال ۱۳۵۹ شهید یاسینی به همراه شهیدان بزرگوار عباس دوران، حسین خلتعبری و حسن طالب مهر، در عملیاتی مشترک با نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، توانستند نیروی دریایی عراق را نابود کنند. در این عملیات بزرگ، شهید یاسینی به تنهایی ۸ سورتی پرواز داشت.
علیرضا یاسینی در سال ۵۲ ازدواج کرد که ثمره آن سه فرزند پسر و یک دختر بود.
۱۵ دی ماه ۱۳۷۳، روز پرواز یاسینی است. پروازی که این بار نه تنها که با جمعی از دوستان دیرینش انجام شد و روح بلند او را در آسمان ها جاودانه کرد.
مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای در مراسم این شهید بزرگوار در وصف او فرمودند: «فقدان بزرگی بود؛ نه فقط برای شما برای من هم این طور بود. ولی خب چاره ای نیست باید تحمل کرد. شهید یاسینی مردی مومن بود، پرتلاش بود، صادق بود، صمیمی بود و خود همین ها موجب شده بود که به ایشان امیدوار باشم. در این حوادث سخت است که جوهر ما آشکار می شود و نیروها و توانایی های درونی ما آشکار می شود...»
«من به شهید یاسینی خیلی امیدوار بودم. همین حالا به ایشان (سرتیپ بقایی فرمانده سابق نیروی هوایی ارتش) می گفتم خیلی به این جوان امید داشتم برای آینده، ولی حالا خداوند متعال این جوری مقدر کرده بود، چاره ای نیست باید تحمل کرد و این تقدیرات الهی است.»
در بخشی از وصیت نامه شهید یاسینی می خوانیم :
«من یک خلبان هستم. سال ها از بیت المال برایم هزینه کرده اند تا به اینجا رسیده ام. حال وظیفه دارم که دینم را ادا کنم. مگر نه این که همواره آرزو کرده ایم که ای کاش در واقعه عاشورا می بودیم و فرزند زهرا(س) را یاری می کردیم؟
اکنون زمان آن فرا رسیده و همگان مکلفیم که برای لحظه ای روح خدا را تنها نگذاریم. بنابراین از من انتظار نداشته باشید که بیش از این در کنارتان باشم.
به یقین اجر شما نیز که به تربیت فرزندان و امور خانه همت می گمارید و زمینه را برای حضور بیشتر ما در صحنه فراهم می کنید نزد خدا محفوظ خواهد بود.»
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، اطلاعات عمومی ، شهدا
برچسبها: نوژه , پایگاه هوایی , شکاری , خلبان
🌴توسل به امان زمان (عج)🌴
👈به روایت شهید محمد رضا تورجی زاده (قسمت آخر) 🌹
همه گریه می کردیم یقین داشتم این توسل راه گشا خواهد بود
دعای توسل تمام شد و هر کسی در گوشه ای با خودش خلوت کرد بود
ناگهان از لابه لای درختان صدائی به گوشمان رسید
سریع بچه ها خودشان را پشت درخت ها و تخته سنگ ها مخفی کردند
تنها اسلحه موجود را در دستان بی رمق و ناتوان خود گرفتم
و به سمت محل صدا نشانه گرفتم
صدائی بلند شد :
آقای تورجی تیراندازی نکن ،تیراندازی نکن
صدا آشنا بود
پرسیدم :شما اونجا چیکار می کنید؟!!
گفت :ما از بچه های گروهان قبل هستیم
آقای برهانی ما رو از تپه پایین فرستاد
چند نفر دیگه هم اونجا هستند
در میان آنها یک نفر بود که مسیر را می دانست
به همراه آنها راه افتادیم ،به درختان میوه رسیدیم ،از آنجا هم عبور کردیم
تا پس از چند ساعت به نیروهای خودمان رسیدیم
امام زمان (عج)ما را نجات داده بود .
مرا با دیگر مجروحان به بیمارستان منتقل کردند.
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
برچسبها: 8 سال , خاطرات , دلنوشته ها , دفاع مقدس
🌴 بی قرار 🌴
عملیات بدر بود و گردانش خط شکن .
با امداد الهی و همت و شجاعت بچه ها و با فرماندهی او خط را شکستند .
مجروح شد و او را به عقب انتقال دادند
در اورژانس پاسگاه 3 زخم هایش رو بستند .
گفت : یه قایق منو برسونه خط .
یکی از دوستانش بهش گفت :#غلامرضا شرایط خط خوب نیست و تو هم حالت ،بهتره نری خط .فکر می کنم بری خط شهید بشی .
آقاخانی با جدیت اما بسیار شاد گفت : اگه تو فکر می کنی من یقین دارم ،می خوام کنار بچه ها باشم .
سوار قایق شد و با بدن مجروح رفت خط .
تیر تو سرش خورد و به یقینش رسید .
🌹شادی روح شهید غلامرضا #آقاخانی فرمانده گردان حضرت موسی ابن جعفر ع صلوات
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
برچسبها: 8 سال , خاطرات , دلنوشته ها , دفاع مقدس
🌴🌴 خواب شهادت 🌴🌴
می گفت : من خواب دیدم در گردان حضرت موسی ابن جعفر شهید می شم .
بهش گفتند : دستوره باید بری گردان یونس (ع)
دیگه اصراری نکرد و رفت .
شب عملیات سوار قایق بود که بین راه قایقشون خراب شد و ناچار برگشتند عقب.
قرار شد با اولین گردان عازم عملیات بشند.
اولین گردان ،گردان حضرت موسی ابن جعفر (ع)بود
پرویز مرادی شد نیروی گردان و رفت و دیگه برنگشت .
🌹شادی روحش صلوات یادت نره .
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
برچسبها: 8 سال , خاطرات , دلنوشته ها , دفاع مقدس
احمد خسروی برای شناسائی به منطقه عملیاتی والفجر 4رفته بود .وقتی برگشت گفت:
والفجر 3/5رو انجام دادیم و ادامه داد :دشمن تمام منطقه را زیر آتش گرفته بود ،متوجه شدیم که آنها از روی کوه بلند( سورن )دیده بانی می کنند.
حاج حسین خرازی دستور داد :
برید اونها رو پائین بکشید .
با بچه های اطلاعات عملیات و فرماندهان گردان حدودا دوازده نفر بودیم حرکت کردیم .
فکر می کردیم فقط با چند نفر دیده بان دشمن بالا هستند.
وقتی بالای تپه رسیدیم تازه فهمیدیم با چقدر نیرو روبه رو هستیم
درگیری شروع شد ،سریع به گروه های دونفره تقسیم شدیم و با تمام قدرت جنگیدیم
فقط یکی از بچه های اطلاعات شهید شد
نیروهای دشمن همه کشته یا اسیر شدند
همه تشنه بودیم و خسته .
به حاج حسین اطلاع دادیم
گفت :بمانید الان برایتان آب می فرستم
یک ساعت بعد خود حاج حسین با یک گالن آب به بالای ارتفاع آمد .با دیدن او دیگر نه خسته بودیم نه تشنه .
موضوعات مرتبط: خاطرات ، شهدا
برچسبها: خرازی , خاطرات , دلنوشته ها , دفاع مقدس
🌴 افراط در عبادت 🌴
شب از نیمه گذشته بود ،حاج حسین خرازی برای سرکشی به گردان آمده بود .اغلب بچه ها در خواب و تعدادی هم در اطراف چادر ها مشغول عبادت بودند.
صدای مناجات اکبر پیرجمالی توجه ایشان را جلب کرد .نزدیک رفت ،او در قبری که حفر کرده بود،عبادت می کرد و گریه امانش نمی داد.
حاج حسین رو به من کرد و گفت :این در قبر چه می کند ؟
گفتم :از مسئولین دسته است و از بچه های بسیار خوب گردان.
گفت :سلمانی مواظب باشید بچه ها در عبادت هم افراط نکنند.
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
برچسبها: عبادت , خاطرات , دلنوشته ها , دفاع مقدس
موضوعات مرتبط: شهدا ، دانلود آهنگ ، دانلود مداحی
برچسبها: آهنگ , دانلود آهنگ , سردار همدانی , شهید همدانی
در گمانه زنی هایی که برخی افراد ناآگاه زده و بر این باورند که مدافعان حرم حقوق های چند میلیونی می گیرند، به تازگی در فضای مجازی عکسی از فیش حقوقی، یکی از شهدای مدافع حرم منتشر شده است که نشان می دهد، مدافعین حرم نه تنها حقوقی دریافت نکرده اند، بلکه مبلغی را به عنوان کمک به جبهه ی مقاومت نیز کمک کرده اند؛ که در فیش حقوقی شهید سعید کمالی مشاهده می کنید.
موضوعات مرتبط: شهدا ، پیامها
برچسبها: مدافع حرم , حقوق , مديران جمهوري اسلامي , بيمه
فرمانده گردان امام صادق(ع)لشگر17 علی ابن ابی طالب(ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) در يك خانواده مذهبي زاده شد .محل تولدش ساوه ،یکی از قدیمی ترین وبا اصالت ترین شهرهای ایران ؛ شهری که ریشه درتاریخ چند هزار ساله ی ایران بزرگ دارد. در مكتب قرآن و اهل بيت (ع) پرورش يافت.
با شروع جنگ تحميلي ابتدا در شمار بي قراران بسيج به جبهه هاي جنگ شتافت و پس از مدتي لباس مقدس سپاه را پوشيد و تا آخرين لحظه ، صراط المستقيم مبارزه را كه به شاهراه شهادت مي پيوست ، در نورديد. در جبهه و پشت جبهه با توجه به مسووليتهاي مختلفي كه بر عهده اش گذاشته مي شد ، به تربيت و سازماندهي نيروها مي پرداخت ؛ در گردان « امام صادق(ع) » در عرصه مبارزه و دفاع و در بخش آموزش و عمليات سپاه ساوه در سنگر پشتيباني جبهه ، لحظه اي از اين امر خطير ، غافل نمي شد
او در دوران جواني در كنار تحصيلات به فعاليتها مختلف مي پرداخت از جمله در امر كشاورزي ، بازوي پرتواني براي پدر خود بود.در دوران فعاليتهاي مردمي عليه رژيم منحوط شاهنشاهي ، « ابراهيم » فعاليت گسترده اي در روستا داشت و مردم را از جريانات مختلف سياسي آگاهي مي كرد.
« او اعلاميه هاي حضرت امام را به روستاهاي ديگر مي برد و در بين مردم پخش مي نمود. يكبار هم در هنگام پخش اعلاميه امام ، توسط ساواك دستگير شد و در حالي كه اعلاميه ها را در دهان مي جويد ، روانه زندان هاي مخوف رژيم شد. » شركت در محافل مذهبي و مجالس ائمه اطهار (ع) خصوصاً حضرت سيد الشهدا (ع) از برنامه هاي هميشگي او بود ؛ او بواسطه عشق وافري كه به امام حسين (ع) داشت ، در برپا داشتن خيمه عزاي او تلاش بسياري مي كرد و الگوي خاصي براي دوستان و آشنايان شده بود.
با شروع جنگ ، در سال 1359 به كردستان شتافت و علم مبارزه را بر دوش كشيد و در مسير مبارزه ، نستوه و خستگي ناپذير ماند و مزد تلاشهاي خالصانه خويش را در آخر گرفت
او صدمات بسياري را متحمل شده بود ؛ با آن كه يك پايش را از دست داده بود ، با اين حال حاضر نشده بود كه عرصه را خالي كند! واقعاً مي توان گفت كه او عاشق جهاد بود.» در جبهه و پشت جبهه به چيزي جز « اداي به تكليف » نمي انديشيد و در اين راه ، لحظه اي از تلاش دست برنداشت.
او آنگاه كه احساس كرد دشمن بعثي ، قصد ميهن اسلامي و آرمانهاي اسلامي او كرده ، بستر عافيت را ترك گفت و به جبهه ها شتافت. « دفاع از آرمانها » آنقدردر نظر او مهم بود كه حتي در پشت جبهه هم از آن سخن مي گفت و به صورت مستقيم و يا غيرمستقيم ، بي خبران را از آن خبر مي داد.
در ماموريت هايي كه به او محول مي شد بسيار جدي و سختگير بود و در انجام وظيفه ، شب و روز نمي شناخت او مي گفت : « اگر كوتاهي كنم ، روز قيامت نمي توانم جواب شهدا را بدهم ... » ابراهيم « اسماعيل » دلش را از همان ابتداي ورود به مبارزه ، در مناي دوست تقديم كرد و آنقدر برعهد خويش پايدار ماند تا به بارگاه معبود حقيقي پذيرفته شد. اوبه فوز عظيم «شهادت» و«لقاي الهي» رسيد در حالي كه پيش تر به مقام رفيع « جانبازي » رسيده و يك پاي خويش را تقديم كرده بود. شهادت آبي بود كه توانست آتش عطش هميشگي او را فرو نشاند.
موضوعات مرتبط: شهيدان يعقوبي ، شهدا
برچسبها: شهدا , ابراهيم يعقوبي , شهيد , فرمانده گردان
یازده ساله بود که به تربت حیدریه رفت، سالهای نوجوانی مهدی در تربت حیدریه سپری شد وقتی که او به مدرسه ی هراتی و حوزه ی علمیه ی تربت آمد و پدر برایش یک زیرزمینی با ماهی دو تومان کرایه کرد و او در تنهایی و دور از پدر و مادر همه توانش را به کار برد تا بخواند و بیشتر بداند. پدر از قول صاحب خانه اش نقل کرده است که او شب های زیادی را شاهد خوابیدن مهدی روی کتاب ها بوده است . پس از چند سال بهره گیری از محضر استادان و روحانیون مدرسه ی علمیه ی هراتی تربت حیدریه مهدی به مشهد رفت و به جمع طلاب مدرسه ی علمیه ی نواب مشهد پیوست، این در سال ۱۳۴۶ بود.
پس از دو سال حضور در مدرسه ی علمیه نواب مشهد و آشنایی بیشتر با ریز و درشت مسائل موجود در کشور فعالیت مذهبی شهید یعقوبی آغاز شد. از سال ۱۳۵۲ به بعد وارد مرحله ی تازه ای در زندگی خویش شد در همین سال ها بود که با دختر یک روحانی ازدواج کرد و چند ماهی را با همسرش در روستای علیک زندگی کرد.
با پخش اعلامیه های حضرت امام توأمان وارد فعالیت های سیاسی و مذهبی شد. سال هایی که در مشهد بود اقدام به تشکیل یک گروه تحقیقی پژوهشی نمود که حاصل کار این گروه چاپ کتابی بود به نام «اسلام در مقابل پیشرفتها و نیازها» . علاوه بر این به اقتضای شغل روحانیت در کار تبلیغ نیز بود. باخرز، تایباد و برخی از شهرهای شمال ایران از جمله شهرهایی بودند که پذیرای او در کارتبلیغ بودند . در همین سال ها بود که میل به دانش او را به پای دروس خارج آقای «علم الهدی» و نیز بحث های فلسفی کشاند. سال های بعد که با اوج گیری حرکت های انقلابی مردم همراه بود شهید یعقوبی نیز با تمام وجود در این جهت تلاش می کرد، دوستانش از پشتکار و انگیزه ی قوی او برای انتقال ارزش های اسلامی به مردم و ایجاد بیداری در آن ها خاطرات بسیار به یاد دارند. سال ها ی نزدیک پیروزی انقلاب را همراه خانواده اش در مشهد زیست با قناعتی که هنر زندگی زاهدان ومردان خداست.
پیروزی انقلاب اسلامی به سال ۱۳۵۷ گشودن دفتری تازه بود، در زندگی زاهدانه ی شهید یعقوبی که او باید بر برگ آن دفتر نقش های دل انگیز یک زندگی توأم با شرافت و عزت را می کشید. حالا او باید پای در فعالیت های اجرایی می نهاد. ضرورت تشکیل دادگاهها و اجرای احکام شرع سبب شد تا او نخست به عنوان حاکم شرع تربت جام و پس از آن به عنوان حاکم شرع تربت حیدریه و سپس حاکم شرع دادگاه ناحیه ۴ خراسان برگزیده شود. سعی و تلاش او در اجرای دقیق احکام که با نکته سنجی و ظرافت و دقت همراه بود از او یک قاضی نمونه در سطح کشور ساخت و در آن زمان از سوی آیت ا… موسوی اردبیلی که ریاست قوه ی قضائیه را بر عهده داشتند به عنوان قاضی نمونه ی کشوری انتخاب شدند.
در این سال ها علاوه بر انجام کار قضاوت از شرکت در جبهه های جنگ نیز غافل نبود و هرگاه فرصتی دست می داد به جبهه می شتافت . در سال ۱۳۶۲ شهید یعقوبی به توصیه ی برخی از افراد و از جمله آیت ا… معصومی امام جمعه آن زمان تربت حیدریه برای شرکت در انتخابات مجلس ثبت نام کرد و با اکثریت آرا به عنوان نماینده ی تربت حیدریه در مجلس انتخاب شد . به دلیل آشنایی با مسائل قضایی عضو کمیسیون قضایی مجلس گردید. با این همه، حضور در مجلس مانع از آن نشد که او عشق به جنگ و حضور در جبهه را به فراموشی بسپارد، تجلیل او از شخصیت شهید چمران و حضور مداوم در جبهه ها گویای این حقیقت است. او خلوص را مستلزم حضور در جبهه ها می دانست چرا که در یکی از نطق ها ی قبل خود گفته بود: «وای به حال ما اگر جنگ تمام شود و ما زنده بمانیم، آن وقت معلوم می شود که چقدر ناخلفیم.»
روز اول اسفند سال ۱۳۶۴ شهید یعقوبی به اتفاق شهید محلاتی و جمعی دیگر از فرماندهان ارتش و سپاه برای بازدید از جبهه ها به سمت اهواز پرواز می کننددر آسمان خوزستان هواپیمای ایشان در محاصره ی هواپیماهای عراقی قرار می گیرد و از مسافران خواسته می شود میان اسارت و شهادت یکی را انتخاب کنند و همه ی آن ها از جمله شهید یعقوبی شهادت را برمی گزینند و به این ترتیب هواپیمای حامل آنها هدف تیر دشمن قرار می گیردو سرنگون می گردد.
پیکر پاک آن شهید با شکوهی خاص بر فراز انبوه دستانی که هنوز زبان زد مردم است تشییع و در بهشت عسکری شهرستان تربت حیدریه در کنار دیگر شهدای دفاع مقدس به خاک سپرده شد.
موضوعات مرتبط: شهيدان يعقوبي ، شهدا
برچسبها: محمد يعقوبي , شهيد يعقوبي , شهدا , كميل
همه محل او را به نام « ننه ابوالفضل » ميشناسند.
گوشه حياط يكخانه ويلايي قديمي در نارمک ، خانه پيشساخته ۱0ـ 12 متري قرار دارد همينكه مادر در را باز ميكند، بوي غذا از خانه به مشام میرسد. با همان لحن دلسوزانه مادرانه ميگويد: «مراقبباش دستت لاي درنماند.» دستهاي چروكيدهاش را در دستهايم ميگيرم، چقدر لرزان است. روي گاز؛ كتري، یک ظرف جوشانده گیاهی و قابلمه آبگوشت در حال جوشيدن است و خانه از بوي زندگي پر است.
چادر گلدارش را سر ميكند و ميگويد: «چادر سرم نباشد راحت نيستم. عادت كردهام شبانهروز چادر به سر باشم.» كنار تخت مادر ۲ قاب عكس است كه به جانش وصل است. با دلخوري ميگويد: «عكس بچگياش است. از طرف يك هيئت آمدند عكسش را بردند و ديگر نياوردند، دلم داشت پاره ميشد. عكس بچگياش را بزرگ كردم و در قاب گذاشتم مگر ميتوانم بدون او زندگي كنم. با آن حرف ميزنم. ننه! بهحق جدم، حسين جان، كافر هم داغ اولاد نبيند.»
ميگويد: «ديشب رعدوبرق داشت سقف اينجا را از جا ميكند، ايرانيت، آجر و سيمان كه نيست. شما كه غريبه نيستيد اينقدر فریاد زدم و خدا را صدا كردم كه خوابم برد.»
براي او هنوز ابوالفضل «طفلكي بچهام» است. ننه نه سواد دارد و نه حواس! از سال تولد ابوالفضل ميپرسيم چيزي يادش نيست فقط خوبي ابوالفضلش يادش است: «من ميگويم ۲۰ سالش بود شهيد شد اينها ميگويند نه ۱۷ سالش بود. هرچه بود بچهام طفلكي، خيلي جوان بود. من ميگويم جوان، شما يكچيزي ميشنويد. بچهام از شيرخوارگي فرق ميكرد.
ميپرسيم: خواب ابوالفضل را هم ميبيني؟ از يادآوري ديدن دوباره روي زيباي ابوالفضلش در خواب لبهايش به خنده باز ميشود. ميگويد: «بله خيلي خوابش را ميبينم. خواب ميبينم انگار ميخواهد برود به شادي. انگار ميخواهد برود به عروسي. انگار تازه از حمام آمده است. تازه داماد شده است. لباس تميز تنش است. يقهاش كيپ و كفشش برق ميزند. از پلكان پايين ميآيد و زير پايش آب است. خوابش را زياد ميبينم، اما اين خواب را چند بار ديدهام.»
ميگويد: «نميدانم بنياد شهيد كجاست. مردم فكر ميكنند ما خانواده شهيديم و به ما خانه و ويلا دادهاند. بابايش ميگفت: به بنياد شهيد نرويد، من بچهام را ندادم كه پول بگيرم اما اين روزها ديگر هيچكسي نميآيد يك احوالي از ما بپرسد. يقين ما فقيريم، نميآيند. حتماً كار دارند و سرشان شلوغ است. يكي دو بار از طرف بسيج چند نفر آمدند و قرآن و روضه خواندند و رفتند. نميگويم هر روز بيايند اما اگر بيايند ثواب دارد. بيايند و فقط بپرسند حالت چطور است ؟ ثواب دارد. خدا كند سلامت باشن
موضوعات مرتبط: خاطرات ، شهدا
برچسبها: ننه ابوالفضل , شهدا , مادر شهيد , بنياد شهيد
برنامه حضور شهدا گمنام در استان همدان
جزئیات برنامه حضور دو تن از شهدای گمنام از سوی نماینده کمیته جست و جوی مفقودین اعلام شد
نماینده کمیته جست و جوی مفقودین با تشریح جزئیات مراسم استقبال دو تن از شهدای گمنام در استان اظهار کرد : پیکر مطهر دو تن از شهدای گمنام سالهای دفاع مقدس صبح 5 شنبه 14 آبان ماه به مناسبت روز دانش آموز درهمایش مسئولان اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان دختراستان به منظور تجدید میثاق باشهدا حضور یافته و پس از آن از نماز مغرب و عشا میهمان مردم شهید پرور دینگله کهریز در یادرواره شهدای این روستا خواهند بود
وی برگزاری دعای ندبه در مسجد آیت الله انصاری را دیگر برنامه حضور دو تن از شهدای گمنام در همدان برشمرد و افزود:
این دو شهید بزرگوار جمعه ساعت 3 بعد از ظهر به شهر سامن وارد شده و با حضور در یادواره شهدای حسین آباد تا اذان مغرب میهمان اهالی شهید پرور این منطقه خواهند بود
این مقام مسئول در ادامه گفت : پیکر مطهر شهدای گمنام صبح روز شنبه پس از حضور در یادواره شهدای مدافع حرم در سپاه ملایر ، ساعت2 بعد از ظهر میهمان یادواره شهدای شهر آورزمان بود و پس از آن نیز با ورود به شهر نهاوند از میدان 14 خرداد تا مسجد شهید حیدری ، مورد استقبال مردم شهید پرور این شهر قرار می گیرند
زمردیان حضور در هیات فاطمیون را از دیگر برنامه های حضور دو تن از شهدای گمنام در فیروزان بر شمرد و خاطرنشان کرد: پیکر مطهر شهدا ساعت 9 صبح روز یکشنبه 17 آبان ماه از میدان امام، مقابل بخشداری بر دستان پر مهر مردم تشییع شده و در پارک کشاورز این شهر به خاک سپرده خواند شد
لازم به ذکر پیکر مطهر این دوشهید 24 و 27 ساله در مناطق عملیاتی شرهانی و مجنون تفحص شده و متعلق عملیاتهای بدر و محرم می باشد
موضوعات مرتبط: شهدا
برچسبها: شهداي گمنام , گل تپه , همدان , شهيد
یکی دیگر از پاسداران انقلاب اسلامی در حین ماموریت مستشاری و در جریان عملیات «انتقام سخت» در سوریه، به مقام رفیع شهادت نائل آمد.
شهید سرهنگ عزتالله سلیمانی از جمله فرماندهان مستشاری ایران بود که از استان کهگیلویه و بویر احمد برای صیانت از اماکن مقدسه شیعه و جلوگیری از قتل عام مردم بیگناه عازم سوریه شد.
آخرین سمت وی در زمان حضورش در ایران، فرماندهی گردان تکاور تیپ 44 حضرت قمر بنیهاشم (ع) شهرکرد بود.
تروریستها و گروههای معارض سوریه ضمن انتشار گسترده خبر شهادت این پاسدار رشید اسلام، حلب را محل شهادت سلیمانی اعلام کردهاند.
موضوعات مرتبط: شهدا ، پیامها
برچسبها: سرهنگ سليماني , مستشار ايراني , عزت اله سليماني
به نام او
قبرها آماده میشود.با دقت و ظرافت.رحمت خدا قبل از هر کسی وارد قبور شده و برای شهدا طنازی میکند.
اما جای شهدا باید خشک باشد لابد که مشعلهای آتشین به جان خاک و سنگ و سیمان میروند. آتشی دنیایی که حریم بهشتی ابراهیمی را آماده میکند.
قبر ،اندازه ی قبرهای معمولی را ندارد و هرکه به آن نگاه کند روضه مکشوف میشود برایش.
مگر یک مشت استخوان چقدر فضا نیاز دارد.چند نفری به رسم دلشان به قبرهای خالی میروند.راز و نیازشان با شهدا و عهدی که از کف و دیوارهای قبر میگیرند...
چه کسی میداند؟
سرما رخنه میکند در بدن .خاک نرمی،کف قبرها ریخته میشود.سنگریزه ها برچیده میشوند.پاها برای خدمت به شهدا برهنه میشوند.خاک تربت عجین قبر میشود و گلاب و آب زمزم...
و سنگهای لحد مهیا.
شهدا که می آیند قبلشان لبیک یا حسین به گوش میرسد.نماز بر آنها اقامه میشود از زنها و مردهایی که جای خانواده ی آنها به نیابت آمده اند.
تابوتها دوباره بر روی دستها میرود پرچم سه رنگ ایران بر رویشان و بعد پیکرهای کفن پوش صغیر بالا میرود فریاد یا حسین بلند میشود،تصویر مظلومیت و ایستادگی در چشمهای خیس قاب میشود. پیکر بر دل قبر جای میگیرد:افهم یابن روح الله...
روی صورتها باید باز بشود، یکی از دو پسر پیر جماران ،بی سر اقتدا کرده است به صاحبش سید الشهدا.
اشکها ریزان میشود دلها به کربلا میرود.الان کاروان اسرا به کجا رسیده اند.امام زین العابدین که بر مرکب بی جهاز سوارش کرده و پاهایش را بسته اند بر زخم آنها چه صبری کرده و بر سرهای به نیزه کشیده چه تحملی میکند؟
جماعتي كه نمك خورده يِ علي بودند
به خواهرت سر ِ بازار ِ كوفه نان دادند
شهدا در خانه شان آرام میگیرند.یاد شهید مدافع حرم مجتبی کرمی تکاور و همسفرکاروان پیشین شهدای گمنام ،دل خادمان شهدا را آتش میزند.حس جاماندن بد دردی است.
سنگهای سیاهی که شهید گمنام بر آنها نقش بسته است بر روی مزارها گذاشته میشوند.حالا شهدا هستند و مردم گل تپه و بیعتی دوباره
دلنوشته ی هم کاروان شهدا . مونا اسکندری
موضوعات مرتبط: شهدا ، اخبار
برچسبها: شهدای گمنام , کمیته مفقودین , تشیع شهدا , سپاه قهاوند
بزودی گل تپه همدان میزبان دو شهید گمنام دفاع مقدس می شود.
بخشدار گل تپه استان همدان با اشاره به اینکه گل تپه در 7 آبان ماه امسال میزبان دو شهید گمنام دفاع مقدس می شود گفت: فرهنگ ایثار وشهادت در دین اسلام در بردارنده مجموعه ای از آگاهی
ها،باورها،اعتقادات واعمالی است که موجب تقرب انسان به عالی ترین درجه کمال یعنی انتخاب
آگاهانه مرگ در راه خدا می شود.
ابراهیم دهقانی خواه افزود: در نگرش اسلامی شهادت در راه خدا از قداست و اهمیت بالایی برخوردار است .
وی ادامه داد: باید یاد شهدا را زنده نگاه داریم و به توصیه های آن ها عمل کنیم وادامه دهنده راه شهیدان باشیم.
دهقانی خواه اضافه کرد: همچنین باید گفت که فرهنگ ایثار وشهادت با اندیشه ها، الگو های اخلاقی ورفتاری برگرفته از قران، روایات و احادیث نیاز به یک شرایط و فضای مناسبی دارد تا مورد تامل وشناخت صحیح تمامی اقشار مردم در سطوح مختلف جامعه قرار گیرد وبا اقبال حداکثری روبرو شود.
وی در خصوص برنامه های در نظر گرفته شده برای تشییع پیکر این دوشهید دفاع مقدس خاطرنشان کرد: پیکر شهیدان از میدان خاتم الانبیا تا بلوار فرهنگیان و در 8 روستای اطراف این منطقه تشییع ودر پارک صبا گل تپه خاک سپاری خواهند شد.
بخشدار گل تپه در ادامه بر حضور باشکوه و گسترده مردم در این مراسم تأکید و حضور در این مراسم را
نشان از دفاع از ارزش ها، باورها و اعتقادات اسلامی عنوان کرد
موضوعات مرتبط: شهدا ، اخبار
برچسبها: شهداي گمنام , گل تپه , همدان , شهيد
بخشدار زند خبر داد :
بخشدار زند از ادای حق میهمان نوازی شهدا، از سوی مردم روستای پری و شهر زنگنه خبر داد.
بخش دار زند از تشکیل ستاد فرعی در بخش زند برای استقبال از پیکر مطهر شهدای گمنام خبر داد و با اشاره به حضور نمایندگان ناحیه مقاومت بسیج، سپاه، نیروی انتظامی، شورای شهر ملایر و شورای روستای پری در این ستاد، اظهار کرد: طی مصوباتی در این ستاد، نحوه استقبال از شهدای گمنام را مشخص کردیم.
وی با بیان اینکه دیروز عصر پیکر شهدای گمنام از محور اراک به همدان وارد روستای پیروز شدند، از استقبال پرشور مردم این روستا از شهدا سخن گفت و افزود پس از سخنرانی و روضه خوانی روحانی روستا و تشییع کوتاه، پیکر مطهر شهدا بر روی دستان شهید پرور اهالی منطقه همراه با سینه زنی و زنجیر زنی وارد بلوار شهر زنگنه شد.
جهانگیری سپس از برگزاری مراسم اقامه نماز جماعت و قرائت زیارت عاشورا در جوار پیکر مطهر شهدای گمنام خبر داد و با بیان اینکه یکی از این شهدای گمنام 16 ساله بوده و در عملیات بدر به درجه رفیع شهادت نائل آمده است ، اظهار کرد: اینکه خودم توفیق حضور در عملیات بدر را داشته ام سبب شد بیش از پیش با پیکر این شهید همنوا شوم.
وی با تقدیر از استقبال باشکوه مردم شهیدپرور و قدرشناس منطقه از شهدای گمنام، از زحمات نماینده کمیته جستجوی مفقودین در غرب کشور نیز تشکر کرد و از رایزنی با این مقام مسئول برای میزبانی یک شهید گمنام در روستای پری در جوار امامزاده دوخواهران این روستا که بیش از سی شهید را تقدیم انقلاب اسلامی کرده است، خبر داد و ابراز امیدواری کرد: در سال آتی شاهد اهدای این هدیه الهی به مردم شهید پرور روستای
پری یا شهر زنگنه باشیم.
موضوعات مرتبط: شهدا ، اخبار
برچسبها: شهدای گمنام , کمیته مفقودین , تشیع شهدا , سپاه قهاوند
مدیر حوزه علمیه ملایر از اشتیاق طلاب این حوزه برای میزبانی شهید گمنام خبر داد.
مدیر حوزه علمیه ملایر در حاشیه تشییع پیکر مطهر شهید گمنام، فرزند روح الله در شهرستان ملایر با ابراز خرسندی از تلازم جدانشدنی مردم کشور عزیزمان با فرهنگ ایثار و شهادت، گفت: از آنجا که مردم ما با
این فرهنگ انس گرفته اند، امروز شاهد چنین مراسم تشییع باشکوهی هستیم.
وی از تقارن برگزاری مراسم تشییع این شهید گمنام در شهرستان ملایر با ایام عزاداری سرور و سالار شهیدان عالم سخن گفت و افزود: استقبال مردم از پیکر مطهر این شهید گمنام نشان می دهد که مردم
ما هم شور حسینی دارند و هم شور انقلابی.
زارعی در ادامه به تلاش یک ساله حوزه علمیه ملایر برای کسب توفیق میزبانی یک شهید گمنام اشاره و با تقدیر از نماینده کمیته جستجوی مفقودین در غرب کشور، اظهار کرد: آمار بالای تعداد طلبه حوزه علمیه ملایر
در مقایسه با سایر حوزه های علمیه شهرستان های استان سبب شد از آقای زمردیان درخواست
کنیم میزبان پیکر مطهر یک شهید گمنام در این حوزه باشیم.
وی سپس از بررسی چندماهه این درخواست از سوی نماینده کمیته جستجوی مفقودین در غرب کشور و رایزنی او با سردار باقرزاده خبر داد و افزود: بحمدالله بازدید محل موردنظر در حوزه برای تدفین پیکر مطهر شهید گمنام مورد تآیید مسئولین ذیربط قرار گرفته و مقدمات لازم فراهم شد.
مدیر حوزه علمیه ملایر از اشتیاق طلاب این حوزه برای میزبانی شهید گمنام سخن گفت و خاطرنشان کرد: این اشتیاق سبب شد به لطف امام زمان (عج) و همکاری عوامل شهرستان ازجمله فرمانداری، شهرداری و .. المانی که قرار است در آرامگاه شهید قرار داده شود فنداسیون آن طبق طرح کمیته جستجوی
مفقودین، قبل از تدفین پیکر مطهر او آماده شود.
وی در خاتمه از برگزاری مراسم شام غریبان، هفتم و چهلم برای این شهید گمنام با شرکت طلاب حوزه علمیه و عموم مردم ملایر سخن گفت و افزود: در نظرداریم از این پس برخی برنامه های داخلی حوزه از جمله قرائت
هفتگی ادعیه را در جوار آرامگاه این شهید بزرگوار برگزار نمائیم.
موضوعات مرتبط: شهدا ، اخبار
برچسبها: شهدای گمنام , کمیته مفقودین , تشیع شهدا , سپاه قهاوند
همدان، میزبان شهیدی از دیار شلمچه می شود
مسئول فرهنگی سپاه ناحیه همدان گفت: در آستانه هفته بسیج دانش آموزی، شهرستان همدان، میزبان شهید گمنامی از دیار شلمچه می شود.
صادق نظری در گفتگو با خبرنگار ما اظهار داشت: مراسم وداع با این شهید چهارشنبه ششم آبان ماه همزمان با نماز مغرب و عشا در مسجد فاطمه الزهرا دانشگاه آزاد اسلامی واحد همدان برگزار می شود.
وی افزود: این مراسم همزمان با هفتمین یادواره پنج شهید گمنام دانشگاه آزاد اسلامی واحد همدان و گرامیداشت سردار سرلشگر شهید حسین همدانی و شهدای مدافع حرم با حضور سردار احمد وحیدی وزیر سابق برگزار می شود.
نظری ادامه داد: روز پنج شنبه هفتم آبان نیز مراسم تشییع پیکر این شهید والامقام ساعت 9:30 صبح در مرقد مطهر امامزاده عبدالله همدان برپا می شود.
وی با تأکید بر اینکه برنامه ریزی های لازم برای برگزاری هر چه باشکوه این مراسم انجام شده است، ادامه داد:
این مراسم با حضور باشکوه گروه های مختلف مردم و مسئولان برگزار خواهد شد.
مسئول فرهنگی سپاه ناحیه همدان در ادامه برپایی این مراسم ها را در ترویج فرهنگ جهاد و شهادت موثر عنوان و خاطرنشان کرد: تشییع شهدا عنایتی الهی است و رزقی که از طرف خدا به مردم ما هدایت میشود.
صادق نظری با بیان اینکه ظاهر شهید است، اما باطنش دستی است که برای خدا به سوی آسمان دراز کردیم، تصریح کرد: حضور پیکرهای مطهر شهدا مانند گسترده شدن سفره ای الهی و مانند رزق و روزی معنوی از سوی خداوند متعال است.
موضوعات مرتبط: شهدا ، اخبار
برچسبها: شهدای گمنام , کمیته مفقودین , تشیع شهدا , سپاه قهاوند
تشييع چهار کبوتر خونین بال در قهاوند
فرمانده سپاه قهاوند از تشييع پاک و مطهر چهار شهید گمنام در این شهر خبر داد.
حس مرادی در گفتگویی با اشاره به اینکه این مراسم چهارشنبه 6 آبان ماه برگزار می شود، اظهار داشت: به همت دو اکیپ این چهار شهید در 16 روستای این شهر با حضور پرشور و باشکوه مردم تشییع می شود.
وی افزود: مراسم استقبال از دو نفر از این شهدای گرانقدر همزمان با نماز مغرب و عشا در روستای عبدالرحیم با برپایی یادواره شهدا برگزار می شود.
مرادی ادامه داد: در این مراسم سردار ابوحمزه فرمانده سپاه انصارالحسین(ع) استان همدان سخنرانی خواهد کرد.
وی اضافه کرد: همچنین همزمان با این مراسم در روستای دشته این شهر مراسم زیارت عاشورا با حضور دو نفر از شهدای دیگر قرائت می شود که در این مراسم نیز حجت الاسلام کرملو یکی از مبلغان استان سخنرانی می کند.
مرادی یادآور شد: همچنین در ادامه این برنامه ها مراسم وداع با شهدا در مسجد حضرت ابوالفضل(ع) شهر قهاوند برگزار می شود که در این مراسم سردار صدیق حضور خواهد داشت.
فرمانده سپاه قهاوند ابراز داشت: صبح روز پنجشنبه هفتم آبان نیز مراسم زیارت عاشورا با حضور 4 شهید گمنام در مقر یادمان شهدای قهاوند برگزار و در ادامه پیکر این شهدا به همراه دو اکیپ در 16 روستای این شهر با حضور گسترده مردم و مسئولان تشییع خواهد شد.
حسن مرادی ادامه داد: به منظور هماهنگیهای لازم ستاد استقبال از شهدای گمنام در این شهر تشکیل شده و کمیتههای مختلفی با حضور مسئولان و مردم سازماندهی شده تا به شایستگی مراسم این روز را برنامهریزی کنند.
این مسئول ضمن درخواست از مردم برای مشارکت و حضور در مراسم استقبال و تشییع شهدای گمنام افزود: پس از اجرای مراسم تشییع شهیدان، پیکر پاک این کبوتران خونین بال به شهرستان کبودراهنگ تحویل داده خواهد شد.
وی خاطرنشان کرد: مردم این شهر در انتظار میزبانی از شهدای گمنام لحظه شماری میکنند و به یاری خداوند متعال تشییع بینظیر مردم در طول تاریخ به ثبت خواهد رسید.
مرادی اظهار داشت: شهدای عزیز حق بزرگی بر گردن ما دارند و همه باید در راستای هرچه باشکوهتر برگزار شدن مراسم تشییع و خاکسپاری شهدا تلاش کنیم.
وی افزود: این فیض عظمی نصیب عاشقان و دلباختگان شهدا خواهد شد و باید بهره کافی را از آن ببریم.
موضوعات مرتبط: شهدا ، اخبار
برچسبها: شهدای گمنام , کمیته مفقودین , تشیع شهدا , سپاه قهاوند
جزئیات برنامه حضور کاروان شهدای گمنام از سوی نماینده کمیته جست و جوی مفقودین اعلام شد
نماینده کمیته جست و جوی مفقودین با تشریح جزئیات مراسم استقبال از شهدای گمنام در استان اظهار کرد :
مراسم استقبال از شهدای گمنام ساعت 16 و 45 دقیقه روز سه شنبه 5آبان ماه با ورود کاروان عاشورائیان امام عصر(عج) به روستای پیروز(پری ) آغاز شده و پس از مراسم استقبال و حضور در جمع مردم شهر زنگنه در ساعت 18 روز سه شنبه، این شهدا با حضور در دانشگاه ملی ملایرمورد استقبال دانشجویان و مردم ملایرقرار گرفته تا مراسم وداع با پیکرهای مطهر شهدا نیز در مسجد دانشگاه ملی در ساعت 20 و 30 دقیقه برگزار شود.
وی افزود: صبح روز چهارشنبه 6 آبان ماه پیکرهای مطهر شهدا برای حضور در مراسم زیارت عاشورا به حوزه علمیه خواهران حضرت زینب کبری(ع) منتقل شده و پس از این مراسم با اقامه نماز توسط آیت الله فاضلیان بر پیکرهای مطهر شهدا، مراسم تشییع و خاکسپاری یک تن از شهدای گمنام از ساعت 9 صبح آغاز و در حوزه علمیه امام علی(ع) به خاک سپرده خواهد شد.
این مقام مسئول با تشریح سایر برنامه ها ابراز کرد: کاروان عاشورائیان امام عصر(عج) ساعت 11 روز چهارشنبه وارد بخش شرا شده و پس از عبور از روستاهای خماجین، قشلاق علیا، قشلاق سفلی، فیروز آباد، دولت آباد، ورکش، آب انبار ،راهجرد، احمد اباد تپه، شیرین آباد، دیزج، بویاقچی، رزج، هیزج، امیر آباد کرد،احمد آباد شرا ، یکله و حضور در یادواره شهدای روستای عبدالرحیم، مهمان مردم شهر قهاوند می شوند.
وی ادامه داد: کاروان شهدای گمنام 5 شنبه 7 آبان پس از عبور از روستای جیحون آباد ،بزنجرد ،نوده قره باغی ،میلاجرد سماوک ،بوبوک آبادویسرلو ، مورد استقبال مردم روستاهای سوباشی، قطار قوپی، قهورد علیا، چورمق، قراتلو، شیخ جراح، قرانقودره، قهورد سفلی قرار می گیرند.
زمردیان خاطر نشان کرد: یک تن از این شهدا نیز برای تشییع و خاکسپاری در ستاد سپاه استان به همدان منتقل شده تا ساعت 9 و نیم صبح در میدان امام زاده عبدالله (ع) بر دستان مردم دارالمجاهدین تشییع و در بین سبز پوشان سپاه به خاک سپرده شود .
وی پارک صبای گل تپه را سومین مکان برای خاکسپاری دوتن دیگر از شهدای گمنام برشمرد و گفت: این دو شهید معزز گمنام نیز ساعت 9 صبح روز جمعه از میدان خاتم الانبیا (ص) بر دستان پر مهر و قدردان این مردم تشییع و در این مکان به خاک سپرده خواهند شد.
موضوعات مرتبط: شهدا ، اخبار
برچسبها: کمیته مفقودین , شهدای همدان , عاشورا , 40 شهر
همدان در انتظار ورود کاروان عاشورائیان امام عصر(عج)
نماینده کمیته جست و جوی مفقودین از ورود کاروان شهدای گمنام در عصر سه شنبه به استان خبر داد و گفت: کاروان شهدای گمنام با نام عاشورائیان امام عصر(عج) فردا سه شنبه از ساعت 17 وارد استان شده و پس از استقبال با شکوه مردم 40شهر، بخش و روستا از توابع زنگنه، ملایر، ازندریان، قهاوند، همدان ، کبودراهنگ و گل تپه در روزهای چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه به ترتیب در حوزه امام علی (ع) شهرستان ملایر، ستاد سپاه انصارالحسین(ع) همدان و پارک صبای گل تپه به خاک سپرده می شوند.
وی افزود: ستادهای شهرستانی، شهری وروستایی برای برگزاری هرچه باشکوهتر حضوراین پیکرهای مطهر درتمامی شهرها بامشارکت اکثرسازمان هاودستگاه های اجرایی وبهرمندی ازظرفیت عظیم مردمی شکل گرفته تا مطابق برنامه ریزی انجام شده مورد استقبال پرشور مردم ولایت مداروشهادت طلب استان قرارمی گیرند
زمردیان با بیان اینکه اسقبال از شهدا و تکریم آنها لبیک گفتن به فرمان امام (ره)و مقام معظم رهبری و تلاش برای حفظ ارزش های والای انقلاب ودفاع مقدس میباشد، ازسازمان هاودستگاه های اجرایی عضو ستادهای شهری وروستای که متقبل زحمت تشرف شهداشده اند قدردانی و تشکر نمود
این مقام مسئول درادامه ضمن اشاره به جمله امام خامنه ای که می فرمایندگاهی رنج وزحمت زنده نگه داشتن خون شهید ازخودشهادت کمترنیست نقش اصحاب رسانه را در انتقال فرهنگ غنی دفاع مقدس بی بدلیل خواند و ابراز کرد: ازهمه اصحاب محترم جرائد، کاربران فضای مجازی وصداوسیما انتظار می رود تادرانعکاس هرچه مطلوبتر این جریان واتفاق زلال فرهنگی تمام سعی واهتمام خودرابکارگیرند چراکه درشرایط کنونی کشور، ملت ایران بیش ازهروقت دیگر به پیام شهیدان نیازمنداست.
موضوعات مرتبط: شهدا ، اخبار
برچسبها: کمیته مفقودین , شهدای همدان , عاشورا , 40 شهر
دو بسیجی همدانی مدافع حرم حضرت زینب (س) در سوریه
به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
به گزارش كميل :
شهيد مجتبی کرمی و شهيد مجید صانعی دو بسیجی همدانی مدافع حرم حضرت زینب (س)
به کاروان شهدای عاشورای امام حسین(ع) پیوستند.
شهید مجید صانعی عضو گردان 161 امام حسین(ع) همدان
و شهید مجتبی کرمی عضو گردان 154 تکاور حضرت علی اکبر(س) همدان بودند.
پیکر مطهر دو شهید بامداد امروز سه شنبه به همدان منتقل شد.
شهيد مجيد صانعي
خدايا دوستانم يكي يكي جلو چشام دارن پر پر ميشن ، عجب تحملي دادي به اين دل پرخون ...!
موضوعات مرتبط: شهدا ، اخبار
برچسبها: شهيدان , مدافع حرم , مجتبي كرمي , مجيد صانعي
((بسم رب الشهدا و الصدیقین))
این نیز بگذشت ، چه خوب ، چه بد. بد نداشت .
اصلا مگر در این راه غیر از لذت چیز دیگری هم هست.
مشکلش هم سراسر خوشی ست.
آمدیم ، دیدیم و حال در حال رفتیم.
اما نمی دانم ذخیره ای که داشتیم چه بود؟ چه قدر با وفا شدیم؟ چه قدر بر معرفت ما افزوده شد؟ اصلا اندوخته ای داریم!؟
وای بر حال ما!!! وای بر حال ما اگر لبریز نشده باشیم.
صاحب خانه کریم. خدا کریم. و ما بی لیاقت.
درک سخت بود . اصلاً نمی شد . اما فهمیدیم برای دفاع باید از همه چیز گذشت .
باید از تعلقّات گذشت ، حتی جان و چه قدر راحت گذشتند از جان.
و ما چقدر راحت گذشتیم از گذشته ها و گذشت های آنها.
مهربانی را زمانی آموختم از آنها که دیدم با گناهانی که انجام دادیم دعوت کردن و پذیرایی کردند و تحفه هم دادند .
زمانی آموختم که با مادر شهید هم صحبت شدم که گفت شرمنده ام .
شرمنده ام کرد ، مهربان بود .
مهربانم کرد ، خود دعوت بود . دعوتم کرد ، آه دلتنگ بود . دلتنگم کرد . نفهیدم ، ندانستم آیا چشمانم را شستم جور دیگر دیدم .
دلم داشت خو میگرفت .
دلم تازه آماده ی دیدن بود امّا.........
چه کوتاه بود عشق بازی . چه کم بود فهم ما و چه بی انتها بود معرفت و مهربانی آنها .
آرزو کردم کاش با آنها بودم .
کاش آنها را همراهی می کردم . اصلاً کاش جای آنها بودم. امّا تریدی عمیق و شاید هم بجا در وجودم پیچید .
جای آنها بودن آیا راحت بود ؟ آیا شیردل و شجاع بودیم ؟ آن دل کندن را آموخته و بلد بودیم؟ نمی دانم!!
اما خوب می دانم همه اینها سرچشمه گرفته بود از عشقی ژرف و عمیق .
عشق به روح الله . دیدیم ، بهت زده شدیم، بعد غمگین گشتیم . بغض کردیم . گریه کردیم و فریاد زدیم امّا حرفی برای گفتن نبود
زیرا آنها حرف نداشتند .
اصلاً چه داشتیم که بگوییم ، حرف زدن جایز نبود ، اما برای شرمنده شدن زمان مناسب ،
و مکان خوب بودو ما شرمنده شدیم ، خیلی .
مشکل اینجا بود که عمل و کار و عقل آنها کجا و فهم و درک ما کجا ؟
فاصله دارد این دو با هم . فاصله اش به سی سال اکتفا نمی کند شاید سه هزار سال .
آنقدر سرمست از دیدار بودیم که متوجه شروع افتتاحیه نشدیم و چه زود قبل از این که حظ معنوی بیشتری ببریم اختتامیه شد .
امّا خوب درک کردیم اختتامیه را . از اختتامیه دلم گرفت ، آوردند ، وابسته ی خود کردند ،
سرمست خود کردند حال می گویند بروید امّا با محبّت .
محبّتی که زمین گیر کرد ما را . محبّتی که که ما را به التماس وا می داشت ،
التماس برای ماندن.....
از این که شهرزده شویم وحشت داشتیم از فراموش کردن مظطرب بودیم .
روزهای آخر سکوت بود امّا حرف دل زیاد .
حرف دلی که اگر فریاد نمی زدی تو را هلاک می کرد و اگر حرف می زد زبانت توانایی نداشت و میسوخت .
آمدیم عکس شما را در تمام شهر دیدیم
امّا..... عکس شما و روش شما عمل کردیم .
آیا دیگر وقتش نرسیده که با کمک شما در زندگی معنوی حرکت کنیم ؟
آیا وقتش نرسیده که همانند شما آبرودار شویم نزد قائم آل محّمد .
باور کنید ما هم خواهان همان عشقی هستیم که شما را به دل دشمن کشاند
امّا چه می شود کرد !
راه را گم کردیم ، مگر این نیست که شما بَلَدِ این راه هستید ،
مگر این نیست که غبار این راه خدایی بر شانه هاتان و قلب هایتان نشسته ،
مگر این نیست که شما راهی پر از درد دنیوی و لذّت اخروی را برانگیختید
ما هم خواهان همان دردیم که لذّت درد را با هیچ درمانی عوض نکنیم .
ما را کشاندید . شما میزبان خوبی بودید امّا ما با آشنای خود غریبی کردیم ،
شما دل دادید امّا آنقدر دل ما آلوده بودکه نشد ما هم دل بدهیم .
ای وای که ما چقدر خسران دیده ایم!
مرزی که خود ما بین خود و شما ایجاد کردیم به مانند مرز خسروی بود که آن را دیدیم امّا اجازه ی عبور ازآن را نداشتیم.
با کوهها و دشتها و آفتاب هم صحبت شدیم
با آنان که شاهدان نبردهای شما بودند.
میشد احساس کرد که در هیجان این هستند که ای کاش زبانی برای سخن داشتند
تا دلاور مردی های شما را فریاد بزنند امّا گویی آنان نیز درک کرده بودند
چشم ما کورتر از دیدن و قلب ما تاریکتر از احساس کردن رزم آوری های شماست.
آفتاب می خواست بگوید :
من می خواستم سایه خود را بر سر آنان قرار دهم امّا گویی سایه ام سوزناک بود .
کوه گویی فریاد می زد :
من هموار شدم تا آنها راحت از من صعود کنند ، امّا نمی دانستم که دلاور برای بالا رفتن از کوه به سنگی احتیاج دارد که آن را دستگیر خود کند.
دشت و جادّه با شرمندگی ناله می زدند :
ما وسیع شدیم تا آنها راحت باشند، امّا گویی وسعت ما باعث به زحمت افتادن آنها شد .
هر سه ناله می زدند از کم کاری خود . زمین و زمان می خواست ما جبران کنیم خون ریخته شده ی آنان را .
امّا افسوس ، افسوس ما هم کر بودیم و گوش هامان پر بود از غیر خدا و غیر سخن حق .
ما زیان کارانی بودیم که فرصت جبران به ما داده شد .
این راه نیازی به چشم سر نداشت بلکه با چشم دل دیدن اثبات برادری و وفاداری شد .
حال به خود نگاه کن ، آیا چشم دل را باز کردی ؟
چه میزان توانستی از راه خطای گذشته بازگردی ؟
چند پلّه توانستی در این راه ترقی کنی ؟
زبان عاجز شد . چشم کور شد . گوش ها گویی دیگر نمی شنیدند ،
پای مان سست شد .
البته عجیب نیست قانون اینجا برای امثال ما همین بود .
دیوانه شدن. گویی جاده تاریک تر شده بود در راه برگشت به شهر .
نمی دانم این تاریکی از ما بود یا .......... نه!
تاریکی نمی توانست از گردش قمر و زمین باشد ،
چون آن شب ها تاریک نبود .
نیایش میکردند در دل شب، بندگی و التماس خدا را می کردندو شب خجالت می کشید از سیاهی خود .
می شد شبی نورانی . امّا اینجا، پیش ما ستاره ها هم تحویلمان نمی گیرند ،
شب از تاریکی ما می ترسد امّا آن زمان از سیاهی خود به آنها پناه می برد، نورانی می شد .
شاید شود شب با تمام بد خلقی اش را تحّمل کرد، امّا بگویید با غم دوری چه کنیم .
کمرشکن شده این دوری !
کاش می شد به این جدایی ها خشم کرد .
این فاصله را نمی شود با جاده های سخت پر کردچون مگر با این چیزها به وجود آمده که حالابا اینها از بین برود .
فاصله ها در تاریخ هم نیست چون شما زنده اید .
این فاصله در قلب های ما ایجاد شده ، فقط در قلب ما.... ما را ببخشید که در حالیکه شما ما را دعوت کردید ،
زمانی که شاید می شد این فاصله کم رنگ شوداما باز کوردلی ما مانع شد .
توقّع داشتیم در این سفر اتفاقی عجیب رخ دهد که وجود مرا در تسخیر خود گیرد
امّا چه اتفاقی از این عجیب تر که گناهکاری مانند من دعوت شده ی مقّربان درگاه او باشد .
باور کنید هیچ چیز در خود ندیدم که به واسطه ی آن دعوت شده باشم .
آمدم. با سر آمدم . شوق دیدار مرا از خود بی خود کرد .
امّا حالا پای رفتن ندارم .
دل هم ندارم . امّا با پای می روم ، ولی دل گناهکار و نا قابل امّا محب خود را در کنار شما می گذارم .
در انتها و در پایان به من بگویید چه باید بکنیم ؟
اصلاً بگوئید شما چه کردید که مقرّب درگاه خدا و همنشین اؤلیا در بهشت شدید ؟
به ما بگوئید . نجات دهید محبان خود را .
شفیع ما شوید نزد پروردگارتان .
والسلام .
موضوعات مرتبط: پیشنهاد مدیر ، شهدا
برچسبها: شهید , شهدا , مقرب , گناه
گمنام آشنا سلام!
باز تکرار حضور ناگهان تو و سلامهای دستپاچه من!
هراز چندگاهی تلنگری میشوی به خواب عقربه های ساعت روزمرگی هایم تا فراموش نکنم اروند خروشان و کوسه هایش را.
غواص های گم شده در والفجر ۸و کربلای ۴را .
زخم های دهان باز کرده شلمچه و غروب سرخ هویزه را .
تو می آیی مثل همیشه .
گمنام!
ومن چه ساده دل میبندم مثل قبل .
دوباره میروی از پس یک تشییع کوتاه نیم روزی و من باز هم دل برمیدارم و سلامهایم را بدوش میکشم و میروم به سمت فردا به آن نمی دانم کجا و کجا ...
اما دل خوشم به آمدنی دیگر که معلوم نیست باز کی از راه برسد
و تو از میدان امامزاده عبدالله تا باغ بهشت مرا بدنبال خود بکشانی .
امان ازاین تجربه های مکرر دلتنگی !
این بار که بیایی دلم هزار تکه است برای هزار بغض نشکسته , هزار حرف نگفته , هزار فریاد فرو خورده , هزار شعر نگفته , هزار راه نرفته ...
شیون شعرم به زاری زخم هایم نمیرسد
اما دلم خوش است که تو میدانی چقدر زخم هایم را پنهان کردم و آرام دست به دیوار گرفتم و برخواستم , چقدر دردهای ناگفته ام را روی هم ریختم تا ناله زدم :
قربان درد دلت بی بی زهرا !
گمنام آشنا!
در این روزهای کج خلق و دل واپس چقدر لازم است بیایی حتی اگر آمدنت دلیلی شود بر بلند شدن غبار تشکیک و دعوای تکراری خودی ها برسر نقطه چین های بی انتها !
چقدر لازم است بیایی و دوباره دستی بکشی به سرو گوش شهری که کر شده از شیهه ماشین ها.
شهری که زیر آوار فریادهایی که بر سر هم میکشیم همهمه فرشته ها گم شده است.
تشنگی شهر جگرم را میسوزاند
و چقدر حضور ناگهانت لازم است برای آدمهای عقل منهای درد , آدمهای عافیت طلب , آدمهای عشق به علاوه پول , مردان زن به توان بیست , زنان تکاثر و تفریح ...
بیا و ببین آدمهایی که در بزرگراههای شکم هایشان گم شده اند!!
بیا و سنگینی این بار دل را با من شریک باش !
به یاد عطر مردابهای مجنون که حالا گم شده بین این همه رنگ وبو .
چه خوب شد که می آیی تا دیگر نذر زیارت عاشورایم کنار مزار نداشته ات محال نباشد .
آشناترین گمنام !
همین که هر از چندگاهی دستهایم به نوازش گوشه ای از پرچم تابوت تو تبرک شود , همین که نگاه سوخته ام بدرقه پیکر خاکی و خسته ات باشد بس است برای دل خوشی من و این دل ویرانه ...
باز هم: دل حسینیه , نفس نوحه , طپش سینه زنی ....
گمنام آشنا سلام !
سلام من پراست از شهامت پاسداری از حرمت خون شهیدان و به گمنامی تو که میرسد جان میگیرد و قد راست میکند تا ریزگردهای فرصت طلب زیر پرچم تو قد نکشند .
سلام من دلنوشته ایست که پر میکشد به معراج الشهدا تا قربانی شود پیش قدمهایت .
سلام من اگر قابل باشد زودتر از دستهای بی تابم روی شانه هایت مینشیند تا گرد وخاک غربت دیر سالی ها را بتکاند از پهنای شانه های خسته و از جنگ برگشته ات .
سلام من کبوتری است که زودتر از نویسنده اش به استقبال قهرمانهای بی نشان میرود .
برای همیشه خط میکشم روی خداحافظی هایم .
سلام ای غم خجسته ! این سلام هرگز نمی میرد !
امضا: خط شکن
موضوعات مرتبط: شهدا
برچسبها: گمنام آشنا , شهید گمنام , شهید , سلام
بقيه تصاوير در ادامه مطلب
ای کشتگان عشق برایم دعا کنید یعنی نمیشود که مرا هم صدا کنید؟
خدايا كميل براي كميليها دلتنگه . . .
دلم تنگه براي رفقا ! ديدارمو تازه كن . . .
چه می فهمیم شهادت چیست ، ياران ؟ شهید و همنشین ، چیست ، ياران ؟
تمام جستجومان حاصلش بود : شهادت اتفاقی نیست ، ياران
اللهم الرزقنا توفیق الشهادته فی سبیلک
موضوعات مرتبط: شهدا ، عکس
برچسبها: شهيد همداني , حسين همداني , سردار همداني , سردار حسين همداني
ادامه مطلب
مسئولیت ترور حاج حسان القیس را سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی -موساد- به طور رسمی بر عهده گرفته و این در حالی است که پیش از این، تل آویو مسئولیت ترور عماد مغنیه را بر عهده نگرفت.
به گزارش گروه "رسانههای دیگر" خبرگزاری تسنیم، شهادت «حاج حسان القیس» یکی از فرماندهان حزب الله در بحبوحه جنگ نظام سوریه و حزب الله لبنان با تروریزم حقایق زیادی را برملا می کند، از سوی دیگر همزمانی ترور القیس با آشوب های جدید گروه 14 مارس در طرابلس لبنان ارتباط حوادث را به خوبی نشان می دهد.
مسئولیت ترور حاج حسان القیس را سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی -موساد- به طور رسمی بر عهده گرفته و این در حالی است که پیش از این، تل آویو مسئولیت ترور عماد مغنیه را بر عهده نگرفت. خود این مسئله بیانگر نکاتی است که در فاصله شهادت حاج رضوان تا شهادت حاج حسان در منطقه اتفاق افتاده است چرا که مخفی نگاه داشتن و سپس اعلام رسمی یک اقدام که می تواند پیامدهای امنیتی و سیاسی مهمی به همراه داشته باشد بدون نگاه به منفعتی بزرگتر منطقی نیست و طبعا تل آویو نیز این قاعده را در نظر داشته است.
شهادت حاج حسان القیس که بر اساس نوشته روز پنج شنبه گذشته «ها آرتص» بر مبنای یک اقدام دقیق و حرفه ای و تلاش گسترده صورت گرفته است برای نوعی «اعلام رسمی» همگرایی میان رژیم ذاتا تروریست با گروه های تروریستی است که علی الظاهر داعیه دینی دارند. رژیم صهیونیستی در این اقدام، پرده از همکاری منطقه ای برای خنثی کردن جبهه مقاومت برداشته است. این البته اولین اقدام آنان نیست. همان گونه که این قلم در یادداشت هفته قبل نوشت، تلویزیون اسرائیلی وابسته به کنست فاش کرد که دو تن از مقامات دولت و مجلس رژیم صهیونیستی در ترکیه با فرماندهان گروه های مسلح تروریستی که در سوریه علیه دولت این کشور مشغول جنگ هستند، ملاقات کرده و به آنان درباره کمک جدی اسرائیل اطمینان داده اند. ترور فرمانده نظامی حزب الله در این شرایط بدون شک در این راستا انجام شده است.
اگرچه رژیم صهیونیستی حسان القیس را در جلوی درب منزل وی در خیابان سنت ترز در منطقه الحدث به شهادت رسانده است اما همان گونه که روزنامه هاآرتص در روز پنج شنبه فاش کرد او از دهه هشتاد میلادی به طور مشترک از سوی دستگاه های اطلاعاتی غربی و عربی تحت تعقیب و زیر نظر بوده است. با این وصف کاملا پیداست که یک جریان پیچیده و در هم تنیده اطلاعاتی پشت این ترور قرار گرفته است. بعضی از خبرها و رموزی که به طور سربسته در بعضی از رسانه ها منعکس شده است، بیانگر مشارکت برخی از دولت های عربی در این ترورهاست. روزنامه «اسرائیل تایمز» دیروز نوشت: «علایق اسرائیل با دولت های محافظه کار عرب حوزه خلیج فارس در کنترل حزب الله و سایر نیروهای منطقه ای مرتبط با ایران به یکدیگر نزدیک شده است و این موضوعی است که می تواند مقدمه انواعی از همکاری ها در حوزه های مختلف باشد.»
درز دادن علایق مشترک تنها از سوی اسرائیلی ها صورت نگرفته بلکه طی هفته های اخیر شاهد علامات مشابهی از سوی دولت سعودی هم بوده ایم. یک مقام امنیتی نزدیک به بندر بن سلطان رئیس دستگاه امنیتی عربستان هفته گذشته گفت «دشمن دشمن ما دوست ماست و اسرائیل از این قاعده مستثنی نیست» در واقع این مقام امنیتی پرده از همکاری عربستان و رژیم صهیونیستی برداشت. در همین ایام روزنامه «الحیات» چاپ لندن که به سعودی ها تعلق دارد طی مقاله ای تحلیلی نوشت «دخالت ایران در کشورهای عرب منطقه مسئله امروز ماست و تجاوزات رژیم تل آویو به گذشته تعلق دارد و می توان از همه ظرفیت های مخالف ایران برای مهار ایران استفاده کرد.»
ترور شهید حسان القیس اگرچه برای حزب الله لبنان یک ضربه به حساب می آید و جایگزین کردن انسان هایی که در یک فرایند 30 ساله تربیت شده اند کار دشواری است، در عین حال این یک فرصت را در اختیار حزب الله قرار می دهد. اسرائیل می تواند با استناد به ترور المبحوح، عماد مغنیه و القیس نفوذ اطلاعاتی خود را به رخ بکشد ولی نمی تواند خود را از پیامدهای این اقدامات مبری به حساب آورد. اقدام انتحاری رژیم صهیونیستی فضای واکنش حزب الله را اخلاقی و قابل قبول تر می کند. مردم لبنان و نیز ملت های منطقه به هیچ وجه دست باز اسرائیل و دست بسته حزب الله را نمی پسندند اما اقدام حزب الله لبنان می تواند ابعاد و جنبه های مختلفی داشته باشد. یکی از این اقدامات تهدید بیشتر اعتبار امنیتی این رژیم است کما اینکه در طول ماه های اخیر حزب الله با به پرواز درآوردن پهپاد بر فراز فلسطین اشغالی ضربه مهلکی به اعتبار امنیتی آن زده است. به غیر از این حزب الله می تواند در یک عملیات غافلگیرانه تعدادی از نیروهای ارتش رژیم صهیونیستی را به هلاکت رسانده و عده ای را به اسارت خود درآورد.
ترور شهید حسان القیس که نقش قابل ملاحظه ای در به روز شدن تجهیزات فنی حزب الله داشته است قطعا وقفه ای در کار حزب الله ایجاد نمی کند کما اینکه شهادت عماد مغنیه با همه اندوهی که به همراه آورد مانع پیروزی حزب الله در نبرد بزرگ و 16 روزه القصیر نشد. شهادت القیس زمانی اتفاق افتاد که به نوشته «هاآرتص» 30 سال جهاد را پشت سر گذاشته و همه نیرو و توان خود را مصروف تضعیف امنیتی و نظامی رژیم اسرائیل کرده بود اما این شهادت براساس منطق اسلامی، نیروهای جدید با انگیزه های مضاعفی را وارد میدان می کند و به آنان می آموزد که می توانند نقش های حساسی را ایفا کرده و ضربات سخت به دشمن وارد کنند در عین حال 30 سال از آسیب دیدن از دستگاه های اطلاعاتی و نظامی دشمنان در امان باشند. این که یک رزمنده پس از حدود 30 سال به شهادت می رسد، نشانه 30 سال خون دل خوردن دشمن برای پیدا کردن القیس بوده است و این در جای خود یک موفقیت بزرگ اطلاعاتی و حفاظتی به حساب می آید اما برای یک لحظه تصور کنید که حزب الله تصمیم بگیرد بلندپایه ترین مقام اطلاعاتی رژیم صهیونیستی را از طریق ترور از میان بردارد، مسلماً حزب الله برای این کار به بیش از یک سال زمان احتیاج ندارد.
اقدام رژیم صهیونیستی به جمع آوری اطلاعات از سرویس های مختلف و ایجاد یک ائتلاف اطلاعاتی عربی، غربی، عبری بیان کننده آن است که منطقه ما در شرایط حساسی است که این رژیم ها برای عبور از آن به اقداماتی نیازمند شده اند که پاسخگویی دوباره آن بسیار دشوار است.
اقدام غیر اخلاقی به هیچ وجه نمی تواند از قدرتمند بودن مرتکبین آن خبر داده و ضعیف بودن طرف مقابل را به نمایش بگذارد. این ترور در یک منطقه عمیقاً اخلاقی اتفاق افتاده و این می تواند به نوعی اجماع اخلاقی علیه اسرائیل و رژیم هایی نظیر رژیم عربستان منجر شود و این همان نیازی است که حزب الله آن را دنبال می کند. سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان در مراسم شب عاشورا طی یک سخنرانی خطاب به اسرائیلی ها اعلام کرد که فردا تظاهرات سینه زنان حسینی با شکوه همیشگی انجام می شود و لو اینکه صهیونیست ها بخواهند آن را به خاک و خون بکشند این به این معناست که شهادت مقوله ای نیست که بتوان با آن، حزب الله و هواداران آن را متوقف کرد. رژیم تل آویو آن روز نتوانست به اجتماع روز عاشورا که سیدحسن در آن ظاهر شده بود حمله کند ولی نمی توانست خشم خود از اقتدار حزب الله را مخفی نگه دارد.
اما در تحلیل این ماجرا، توجه به چرایی توسل رژیم صهیونیستی به این ترور و ترورهایی نظیر این حائز اهمیت است. رژیم صهیونیستی در فضایی آکنده از بغض بعضی از فرقه های منحرف خشونت طلب و بعضی از رژیم های عربی، دست به این ترور زده و بطور نسبتاً علنی مسئولیت آن را پذیرفته است. این موضوع بیانگر آن است که اسرائیل در صدد برآمده یک پیوست امنیتی میان خود و اینگونه رژیم ها و این قبیل فرقه های تندرو به تصویر بکشد در واقع در شرایطی که تندروهای مسلح سوریه در حال شکست هستند و رژیم سعودی از شدت خشم نسبت به باخت در سوریه دیوانه وار فریاد می زند، این ترور را انجام داده است. در واقع رژیم تل آویو با این ترور نه فقط خواسته است که مرحمی بر زخم های عناصر مسلح تکفیری و رژیم وهابی سعودی بگذارد بلکه در صدد برآمده تا زمینه های اعلام رسمی تر و علنی تر روابط این گروهها و این دولت با صهیونیست ها را فراهم نماید. این موضوعی است که ردپای آن قابل شناسایی می باشد.
یک روز پس از ترور شهید القیس، روزنامه المستقبل وابسته به جریان 14 مارس که به عربستان وابستگی آشکار دارد، نوشت: «حسان القیس، یکی از نیروهای مؤثر حزب الله در نبرد القصیر بوده است» کاملا واضح است که المستقبل از اقدام صهیونیست ها استقبال کرده و آن را نشانه نوعی همگرایی عربی - اسرائیلی ارزیابی نموده است.
ترور القیس به خوبی معنای عملیات حزب الله در القصیر و تل کلخ و ... را بیان می کند. پیش از این، حزب الله متهم بود که مبارزه با اسرائیل را رها کرده و در مقابل یک عده از مسلمانان در سوریه صف آرایی کرده است. ترور القیس ثابت کرد که آن نبرد هم نبرد حزب الله با رژیم صهیونیستی بوده و گرنه چرا این رژیم، چریک موثر حزب الله را هدف قرار داده است. این ترور پیوستگی جبهه تروریزم وهابی با تروریزم صهیونیستی را نشان می دهد و در واقع حزب الله می تواند آن را بعنوان شنیدنی ترین توضیح خود به مردم منطقه ارائه کند.
حزب الله لبنان در مواجهه اخیر با موج تروریزم، یک اقدام مسئولانه انجام داده و در کنار همه کسانی قرار گرفته است که از افراط گرایی مذهبی و تروریزم نگران هستند با این وصف حزب الله از این مسیر هم نشان می دهد که قابلیت آن را دارد که بعنوان یک نیروی فراملی برای رفع دغدغه های امنیتی و سیاسی ملت های منطقه تلاش کند. شهادت القیس یکی از دلایل صلاحیت حزب الله در ایفای این نقش حساس در منطقه و جهان اسلام است.
موضوعات مرتبط: آموزش ، شهدا ، نفوذ
برچسبها: رازهای شهادت , حسان القیس , صهيونيست , اسرائيل
گزیدهی سخنان حضرت آیت الله خامنهای در مورد شهید، شهادت، خانواده شهدا
*شهادت بالاترین پاداش و مزد جهاد فی سبیل الله است.
*شهادت، یکی از مفاهیمی است که فقط در ادیان معنا میدهد.
*شهادت، همیشه با ارزش است و فداکاری در راه خدا، همیشه کاری عظیم و ارجمند است.
*باید یاد حقیقت و خاطرهی شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن، زنده نگه داشت.
*شهدا، علاوه بر مقامات رفیع معنوی، مشعلدار پیروزی و آزادی و استقلال ملتند.
*شما، انتساب افتخارآمیزی به شهادت دارید.
*شهادت، مرگ انسانهای زیرک و هوشیار است که نمیگذارند این جان، مفت از دستشان برود.
*اگر خدای متعال، این دعا را از کسی قبول کند که مرگ او را در شهادت قرار دهد، بزرگترین امتیاز را به یک انسان داده است.
*هم چه داریم، به برکت جانفشانیها و فداکاریهاست، به برکت روحیهی شهادتطلبانه است.
*پروردگارا! مرگ ما را جز به شهادت در راه خودت قرار مده.
*مادرانی را که عزیزانشان به شهادت رسیده بودند، ما دیدیم آن چنان از خودشان استقامت نشان میدادند که انسان را به حیرت فرو میبرد.
*مادران شهدا، از لحاظ قوت و قدرت، حقیقتاً بینظیرند.
*زمان، همه چیز را کهنه میکند، مگر خون شهید را.
*شهادت، نشانهی استواری است.
*شهدا غالباً عناصر پولادین جبههی جنگ و جزو عناصر پولادین مردم بودند.
*بهترین مُردنها، شهادت است.
*بالاترین اجرها برای انسانی که در راه خدا مبارزه میکند، نوشیدن شربت گوارای شهادت است.
*خوشا به حال آن عزیزان، و گوارا باد بر آنها این نعمت بزرگ الهی آنها با شهادت، اجرشان را گرفتند.
*شهادت، یعنی وارد شدن در حریم خلوت الهی، و میهمان شدن بر سر سفرهی ضیافت الهی.
*امروز فرصتی است که همه، با شهیدان تجدید خاطره کنند و در برابر صبر و گذشت خانوادههایشان سر تکریم فرود آورند.
*گاهی رنج و زحمت زنده نگه داشتن خون شهید، از خود شهادت، کمتر نیست.
*لحظهی شهادت، جزو شیرینترین لحظات هر شهیدی است.
*هر ملتی که هنر شهادت را یاد گرفت، برای همیشه، سربلند است.
*پروردگار! به محمد و آل محمد(ص)، سرنوشت آن کسانی که قدر شهادت را میدانند و آن را میشناسند، جز شهادت قرار مده.
*تا امروز، هیچ قدرتی نتوانسته است دلهای مردم را از تعظیم و تجلیل شهدا، شهادت و ارزشهای انقلاب خالی کند.
*آنها که شهید شدند، به حد اعلی و اوفی رسیدند.
*خانوادههای شهیدان عزیز و جانبازان و اسیران گرامی، باید بدانند که در امتحانی بزرگ شرکت کرده و در آن سربلند بیرون آمدهاند.
*شما خانوادههای معزّز شهیدان، حقیقتاً از جملهی فداکارترین مردم کشور ما و انقلاب هستید.
*شما خانوادههای شهیدان، صبرتان، داغ سوزنده و در عین حال شیرینتان، فراق عزیزانتان، فقدان میوهی دلتان، چون برای خداست، همه و همه محفوظ است.
*با خوشحالی خانواده شهید، تمام وجود انسان، احساس لذت میکند.
*بازماندگان شهدای عزیزمان و بیش از همه، مادر و پدر و همسر و فرزندان شهیدان، در شأن و ارزش الهی، بلافاصله پشت سر شهیدان عالیقدر قرار دارند.
*در میان شما جمع خانوادههای معظم و مکرم شهیدان عزیز، برای صاحبان بینش، عطر شهادت و روح فداکاری و مجاهدت، متصاعد و محسوس است.
*شهیدان انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، از جملهی عزیزترین شهدای طول تاریخند.
*شما جوانانی که برادرانتان شهید شدند، پدرانتان در جبههی نبرد حق با باطل جان دادند، باید جلوتر از دیگران باشید.
*خدمت به فرزندان شهید، یک افتخار است.
*در اغلب خانوادهها، روحیهی مادر شهید از روحیهی پدر شهید، بالاتر است.
*شما عزیزان، در دنیا و آخرت عزیزید، به خاطر این که در راه خدا، مشکل بزرگی را تحمل کردید و آن، فقدان پدر است.
*راه آن پدران و آن شهیدان را حفظ کنید.
*شهید، چیز عظیم و حقیقت شگفتآوری است.
*شما خانوادههای عزیز شهدا، شما جانبازان، و شما کسانی که برای انقلاب، از جان یا عزیزان خودتان سرمایهگذاری کردید، باید بدانید که- بحمدالله- این خونهای پاک، اثر خودش را بخشیده است.
*مبادا کسانی تصور کنند که دورهی سخن گفتن از شهدا و سربازان فداکار و زحمتکشان میدان نبرد، سپری شده است.
*هیچ کس با شهدای کربلا، قابل مقایسه نیست.
*زینب کبری، نسخهی اصلی رفتار مادران شهدای ماست.
*ما شهادت را که در شرع مقدس میشناسیم و در روایات و آیات قرآن از آن نشانی میبینیم، معنایش این است که انسان به دنبال هدف مقدسی که واجب، یا راجح است، برود و در آن راه، تن به کشتن هم بدهد.
*بالاتر از ارزش شهادت، چیزی نیست.
*هیچ چیزی بالاتر از این نیست که انسانی به دست خود، با اراده و اختیار خود، جان و هستی خود را فدای یک آرمان بزرگ و والای الهی بکند.
*شهادت، محصولی از تلاش دستهجمعی یک مجموعه انسان است که یک نفر شهید میشود.
*جوانی که جبهه رفت و شهید شد، فقط خود او نبود که مجاهدت کرد، شما هم که پدر او هستید، مجاهدت کردید که او رفت. شما هم که مادر او هستید، مجاهدت کردید که او رفت.
*هر ملتی که متکی به شهادت شد- یعنی شهادت را بلد بود- و هنر شهادت را یاد گرفت، این ملت برای همیشه، سربلند است.
*همه باید پاسدار خون شهید باشند.
*این که خانوادهی شهدا در مقابل شهادت عزیزانشان، بهترین و زیباترین صبر را نشان دادند، به خاطر خدا بود. این راه شهداست.
*کسی که در راه خدا به شهادت میرسد، بزرگترین شاکر خدا برای این حادثه، خود اوست.
*هر کشته شدنی شهادت نیست.
*آن کشته شدنی که در راه خدا باشد، با اخلاص و رشادت و تلاش همراه باشد، اسمش شهادت در راه خداست.
*تا امروز هیچ قدرتی نتوانسته است دلهای مردم را از محبت امام و یاد امام و تعظیم و تجلیل شهدا، شهادت و ارزشهای انقلاب، خالی کند.
*خاندان شهیدان را، چهرههای شهیدان را گرامی بدارید، جانبازیان را که شهیدان زندهاند، عزیز بدارید.
*شهدای ما، کسانی نیستند که در یک جنگ توسعهطلبانه کشته شده باشند.
*رزمندگان و شهدای عزیز ما به گردن این ملت و به گردن همهی ما، حق دارند.
*شهدا از دیگران، شجاعت و دلیری بیشتری نشان دادند.
*شهدا از خطر نهراسیدند و به شهادت رسیدند.
*شهادت، گل خوشبو و معطری است که جز دست برگزیدگان خداوند در میان انسانها، به آن نمیرسد.
*خانوادههای شهدا، به شهیدانشان، افتخار کنند.
موضوعات مرتبط: حضرت آیت اله خامنه ای ، شهدا
برچسبها: شهدا , رهبر انقلاب , بيانات , شهيد
شهید ابراهیم هادی در جبهه
این ویدئو در منطقه جنگی کردستان بصورت اتفاقی توسط
یکی از رزمندگان اسلام با دوربین سوپر 8 گرفته شده است
براي دانلود اينجا را كليك فرمائيد
موضوعات مرتبط: شهدا
برچسبها: شهيد ابراهيم هادي , ابراهيم هادي , هادي , ابراهيم
شناسنامه شهید احمدی روشن شهید هسته ای
زندگینامه کوتاه:
مصطفی احمدی روشن (۱۷ شهریور ۱۳۵۸ در همدان - ۲۱ دی ۱۳۹۰ تهران) معاون بازرگانی سایت هستهای نطنز بود که پس از خروج از منزل در ساعت ۸:۳۰ صبح توسط یک موتورسیکلت سوار با چسباندن یک بمب مغناطیسی در خیابان گل نبی تهران (میدان کتابی) ترور شد. او دانشآموخته مقطع کارشناسی رشته مهندسی شیمی در سال ۱۳۸۱ از دانشگاه صنعتی شریف بود.
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، شهدا
برچسبها: شهدا , احمدي روشن , شهيد احمدي روشن , شناسنامه احمدي روشن



قهرمانان ما و قهرماناي بعضيا
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، شهدا
برچسبها: شهدا , شهيد , يعقوبي , كميل
دل تنگ شدم !
دل تنگ اون روزهايي ارزش افراد به كثرت تقوا و اشك بود ،
اون روزهايي كه باطن آدم ها مطرح بود نه ظاهرشون !
ياد برو بچه هاي جنگ بخير!
ياد ابراهيم همت ، ابراهيم هادي و محمود شهبازي ها ! ياد شب هاي عمليات !
يادش بخير اون زيارت عاشورا ها ! يادش بخير اون شب هاي دوكوهه !
حسينيه حاج همت ، قبرهاي گردان تخريب !
ياد غروب هاي شلمچه اون بيت معروفش :
بانواي كاروان بار بنديد همرهان
اين قافله عزم كرب بلا دارد
خلاصه ! اين ها حرف دل يه دلشكسته بود كه برات گفتم !
داشت برام از اون زمونه و آدم هاش تعريف ميكرد كه يهو حالش خراب شد
دوباره سرفه و خون ! دوباره اكسيژن ! ديگه اونم اثري نداشت !
ماسك رو از روي صورتش برداشت !
رفت تا وضو بگيره ! دو ركعت نماز عشق به نيابت از تموم شهدا !
"الله اكبر"
تاسلام نماز رو داد ! رو زمين افتادش ! سر شو رو زانوم گرفتم!
آروم گفت : نذاريد خون شهدا پايمال بشه !
پدر اون خونه رفت سفر...
رفت ديدار حضرت دوست...
يادش بخير....
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
برچسبها: خاطره از شهيد , محمد يعقوبي , ابراهيم هادي , شهدا
عصر بود که حجم آتش کم شد ، با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم.
آنچه می دیدم باور نکردنی بود .
از محل کانال فقط دود بلند می شد و مرتب صدای انفجار می آمد .
اما من هنوز امید داشتم . با خودم گفتم:
ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده ، نزدیک غروب شد.
من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم .
احساس کردم از دور چیزی پیداست
و در حال حرکت است.با دقت بیشتری نگاه کردم . کاملاً مشخص بود،سه نفر در حال دویدن
به سمت ما بودند ودرمسیر مرتب زمین می خوردند و بلند می شدند
و زخمی و خسته به سمت ما می آمدند .
معلوم بود از کانال می آیند.فریاد زدم و بچه ها را صدا کردم .
به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید.بالاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند و پرسیدم : از کجا می آیید.
حال حرف زدن نداشتند. یکی از آنها خواست . سریع قمقمه رو به او دادم.
دیگر دیگری هم از شدت ضعف وگرسنگی بدنش می لرزید .
وسومی بدنش غرق به خون بود.
وقتی سرحال آمدند گفتند : از بچه های کمیل هستند.
با اضطراب پرسیدم: پس بقیه بچه ها چی شدن ؟
در حالی که یکی از آنها سرش را به سختی بالا می آورد گفت:
فکر نمی کنم کسی غیراز ما زنده باشد .
هول شده بودم . دوباره وبا تعجب پرسیدم : این پنج روز چه جوری مقاومت کردید ؟
با همان بی رمقی اش جواب داد زیر جنازه ها مخفی شده بودیم اما یکی بود که این پنج روز کانال رو
سر پا نگه داشته بود.
عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی می زد و یک طرف تیربار شلیک می کرد.
یکی از اون سه نفر پرید توی حرفش و گفت: همه شهدا رو ته کانال هم می چید .
آذوقه و آب رو پخش می کرد ، به مجروح ها می رسید . اصلاً این پسر خستگی نداشت.
گفتم :مگر فرمانده هاي دوتا گردان شهید نشدن ، پس از کی داری حرف می زنید ؟
گفت:یه جوونی بود که نمی شناختیمش ، موهایش این جوری بود ... ،
لباسش اون جوری و چفیه... . داشت روح از بدنم جدا می شد.
سرم داغ شده بود . آب دهانم را قورت دادم . اینها همه مشخصه های ابراهیم بود.
با نگرانی نشستم و دستانش را گرفتم و گفتم : آقا ابراهیم الان کجاست ؟
گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش می ریخت زنده بود و به ما گفت :
تا می تونید سریع بلند بشید و تا کانال رو زیر و رو نکردند فرار کنید.
یکی ازاون سه نفر هم گفت : من دیدم که زدنش . با همون انفجار اول افتاد روی زمین.
این گفته ها آخرین اخباری بود که از کانال کمیل داشتیم
و ابراهیم تا به حال حتی جنازه ای هم ازش پیدا نشده ، همیشه دوست داشت گمنام شهید شود.
چند سال بعداز عملیات تفحص شهدا، محمودوند از بچه های تفحص
که خود نیز به درجه رفیع شهادت رسید نقل می کند:
یک روز در حین جستجو، در کانال کمیل
شهیدی پیدا شد که دروسایل همراه او دفترچه یادداشتی قرار داشت
که بعد از گذشت سالها هنوز قابل خواندن بود، درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود:
"امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم ،
آب و غذا را جیره بندی کردیم ،
شهدا انتهای کانال کنارهم قرار قرار دارند، دیگر شهدا تشنه نیستند .
فدای لب تشنه ات پسر فاطمه (س)"
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، شهدا ، درباره کمیل
برچسبها: خاطره از شهيد , ابراهيم هادي , شهدا , شهيد
ابراهيم هادي اسوه ي شجاعت ، رشادت مروت ، ديانت و صاحب مدال شهادت است
دلم گرفت و آمدم بعد از مدتها برايت بنويسم اي ابراهيم .....
همه از من سراغ صاحب خانه ام را مي گيرند .
مي پرسند اين ابراهيم شما كجاست ؟ مي گويم : نمي دانم
مي پرسند نشاني از او داري؟ مي گويم :نه
اما مي گويم كه اينها نشاني نمي خواهند فقط منتظرند كه صدايشان كنيد، همين و بس .
راست گفتم ؟؟؟
مي پرسند از او چه مي داني كه مهمان خانه اش شدي؟
و من مي گويم نامت را در جايي ديدم و از تو خواندم
از تو خواندن همانا و دنبالت گشتن همانا .
مي پرسند چرا هميشه از خدا خواست كه گمنام بماند ؟
شايد اين باشد پاسخت كه گمنامي صفت ياران خداست.
صدايت مي زنم ، مي دانم مهمان نوازي
اما كمي با من حرف بزن !!!
كمي صداي اين بنده ي خطاكار را بشنو ،
واسطه اي شو بين من و بين پروردگار
در سراي بي نور دلم ،
تو نوري از عشق به خدا را در وجودم دوباره روشن كردي
يادت هست چه چيزهايي به تو گفتم ...
يادت هست خواسته هاي مرا ؟
اذان تو در ميدان نبرد لرزاند دلهايي را نه دل خودي بلكه دل بيگانه را ، درست است ؟
پس منتظريم يك اذان هم در گوش ما بگو
شايد دلمان بلزرد و ديگر منتظر لرزش هاي بعدي نباشد كاش مي شد ..
از تو كه مي خوانم گاه دلم مي گيرد و اشك بر رخ مي نشانم ....
با اين دل ويران شده نجوا مي كنم كه اي دل تا كي خودت را به دست احساست مي سپري ؟
تا كي نفس، بايد تو را كشان كشان ببرد ؟
تا كجا مي خواهي پيش روي؟ فقط ادعايت مي شود ؟؟؟
چه زيباست داستان زندگيت كه به يادگار نهادي
اگر زيبا باشي زيبا خواهي ماند
تو خوب زيستي و حال زيبايي ات براي همگان جلوه مي كند
دريايي كه در آن گام نهادي پر بود از صيادان، اما تو فقط خورشيد را مي ديدي و پيش مي رفتي
اگر در دام اسيرهم مي شدي خود را رها مي كردي
كه باز پيش بروي .چه دستاني را كه نگرفتي و سوي روشنايي نبردي
چه وجودهايي را كه از تور صيادان رها نكردي و به دل دريا نسپردي
چه زيبا رفتي به سويش اي اسوه ي شجاعت و ايثار
گاه كه دلم مي گيرد با خود مي گويم آيا نگاهي هم به ما مي كني ؟؟؟
شايد عجيب بود براي خيلي ها و جاي سوال كه چرا از ميان همه خوبان درگاه مقرب خدا
من خانه تو را برگزيدم ؟ چرا مهمان خانه تو شدم ؟
چرا برايت مي نويسم و از خود مي گويم ؟
براي خودم هم عجيب بود اما مي داني چرا ؟.......
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، شهدا
برچسبها: ابراهيم هادي , شهيد , جانباز , جبهه
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
برچسبها: آمريكا , ترس آمريكا , ترس از ايران , آمريكا و اسرائيل
اوایل انقلاب بود و مهدی باکری شهردار ارومیه ؛ در گرگ و میش سحر،
برای خرید نان از خانه خارج شد.
چشمش به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛
دید امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است.
نزدیکتر رفت، او رفتگر همیشگی محله نبود . کنجکاو شد ،
سلام داد و دید رفتگر امروز ، آقا مهدی است.
او از دوستان شهید باکری بود.

آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی ؟
آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت.
او ادامه داد، آقا مهدی شما شهرداری اینجا چیکار میکنی ؟
رفتگر همیشگی چرا نیست ؟ شما رو چه به این کارا ؟
جارو رو بدین به من ، شما آخه چرا ؟
خیلی تلاش کرد تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشید .
زن رفتگر محله ، مریض شده بود ؛ بهش مرخصی نمی دادن می گفتن اگه شما بری ،
نفر جایگزین نداریم ؛
رفته بود پیش شهردار ، آقا مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش .
اشک تو چشماش حلقه زد . هر چی اصرار کرد ، آقا مهدی جارو رو بهش نداد ؛
ازش خواهش کرد که هرچه سریعتر بره تا دیگران متوجه نشن ،
رفتگر امروز محله ، شهردار ارومیه است.
آقا مهدی ، پدر بچه های پرورشگاه شهرم بود .
همیشه بهشون سر میزد ؛ نزدیکای عید ، کلی کادو میخرید میاورد براشون.
خیلی دوستش داشتن ، وقتی شهید شد ، یه شهر یتیم شدن.
مهدي جان ، تو رفتي و محمد و محمد ها ماندند
مهدي جان ، به خداوندي خدا فقط يه آرزو دارم ، اي كاش شهادت نصيب من هم ميشد .
من ماندم و كوله باري از گناهان سنگين كه از سنگيني اين كوله بار ، كمر كج كردم .
مهدي جان ، تو فك ميكني من به آرزوم ميرسم ؟
آقا مهدي ، فقط يه كلمه دارم كه بهت بگم
شرمندم
محمد
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، شهدا
برچسبها: شهادت , شهيد , شهيدان , شهدا
طرف رو تو پوست خر قایم کردن از کوه و جنگل ردش کردن
قاچاقی رسوندنش ترکیه ٬
از اونجا رفته ۶ ماه کمپ پناهجوها
۳بار پلیس دستگیرش کرده
باز فرار کرده آخر خودشو رسونده انگلیس
هنوز دو ماه نشده میره برنامه بفرمایید شام میگه :
تنها آرزوم اینه كه برگردم ایران !!!
( خودتي )
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، خاطرات ، راههای نفوذ ، متفرقه ، شهدا
برچسبها: شهيد , جانباز , جبهه , جهاد
بدحجاب به دلخواه خود یک قسمتی از دین خدا را در زندگی خود تعطیل کرده است!
اما یادمان نره که گناه بدحجاب مثل گناه دروغگویان یا… نیست
بلکه گناهش بزرگتر است
چرا که بدحجاب هم خود گناه میکند هم زمینه گناهکاری دیگران را مهیا کرده است.
آثار رعایت نکردن حجاب:
۱- ناخشنودی پروردگار
۲- مورد توجه افراد غافل و خطاکار واقع شدن
۳- امیدوار نمودن شیطان
۴- تضعیف اراده در اثر اطاعت از هوای نفس
۵- به خطر انداختن خود و دیگران
۶- از بینبردن سلامت معنوی
۷- سردشدن روابط و به خطرافتادن نظام خانواده
۸- افزایش تنش و نگرانی
۹- تضعیف قوهٔ فرهنگی و اقتصادی جامعه
۱۰- کمکردن ارزش و حرمت زن
۱۱- مجری نقشههای بداندیشان و شیادان قرار گرفتن
۱۲- مشارکت در جرم و خطای دیگران
۱۳- دورکردن دیگران از ارزشها
۱۴- محرومیت از دعای خیر خوبان
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، شهدا ، نفوذ ، مذهبی ، دین
برچسبها: بدحجاب , بي حجاب , بي حجابي , شهيد
خبری که سایت عربی باشگاه خبرنگاران مخابره کرده است بسیار جانسوز و جگر خراش است:
«تصویر پیوست متعلق به دختربچهای شیعه در سوریه بوده
که توسط گروههای تروریستی تکفیری به زنجیر کشیده شده است؛
سر پدر و مادر این دختر بچه در جلوی چشمان وی بریده میشود...»
با صدای بلند صدایت می زنم؛ کودک مظلوم تاریخ!،
به چه جرمی و به کدامین گناه به زنجیر کشیده شده ای؟
کشته و بریده شدن سرهای پدر و مادرت را چگونه تاب آورده ای؟
گریه کن؛ دیگر نه آغوش گرم مادر را خواهی چشید
و نه دست پر مهر پدر را خواهی دید.
گریه کن ای یتیم بینوا؛ گریه هایت عرش خدا را لرزانده است.
تصویر غمبار تو، پرچم عزای محرم امسالمان خواهد شد.
محرم نیامده، داغ رقیه ابا عبدالله را در دلهایمان تازه کردی...!
ناله سر کن ای یتیم غریب؛ اگر آه جگر سوز رقیه حسین(علیه السلام)
کاخ ظلم یزید را ویران کرد، مطمئن باش به واسطه آه جانسوزی که
به عرش خدا رسانده ای کاخ ظلم و بیداد آل سعود را بر باد فنا خواهی داد
و آنانی که قاتلان پدر و مادرت را اجیر کرده و به سرزمینت فرستادند،
به خاک سیاه خواهی نشاند.
موضوعات مرتبط: انتظار ، شهدا
برچسبها: شهيد , جانباز , جبهه , جهاد
خداوندا شهادت را قسمتم گردان
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، شهدا
برچسبها: شهيد , جانباز , جبهه , جهاد
باید سلام کرد بر سَرهای سرخ بی کلاه .
باید سلام کرد بر سینه های سوخته در سنگر ها .
باید سلام کرد بر پیشانی هایی که بوسه گاه گلوله شده اند .

خداوندا شهادت را قسمتم گردان
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، شهدا
برچسبها: شهيد , جانباز , جبهه , جهاد