عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس



قرارگاه ضد صهیونیستی کمیل | شهدا


"مادر سادات"

يكي از بچه‌هاي محل كه همراه ابراهيم به جبهه آمده بود. در ارتفاعات بازي دراز

به شهادت رسيد و پيكرش جا ماند. ابراهيم وقتي مطلع شد، خيلي تلاش كرد كه

  به سمت ارتفاعات برود. ولي به علت حساسيت منطقه و حضور نيروهاي دشمن،

فرماندهان اجازه چنين كاري را به او ندادند. ابراهيم هم روي حرف فرماندهي

چيزي نگفت و اطاعت كرد. يك ماه بعد كه منطقه آرام شد. يك شب ابراهيم بالاي

 ارتفاعات رفت و توانست پيكر اين شهيد را پيدا كند و با خودش به عقب منتقل كند.


نحوه شهادت شهید ابراهیم هادی

بعد با هم مرخصي گرفتيم و به همراه جنازه اين شهيد

به تهران اومديم و در تشييع پيكر شهيد شركت كرديم.

چند روزي تهران ماندیم كه كارهاي شخصي را انجام

دهيم.در روز بازگشت با ابراهيم به مسجد محمدي

رفتيم. بعد از نماز، پدر همان شهيد جلو آمد و سلام

و عليك كرد و ضمن عرض تشكر گفت:




"آقا ابراهيم، ديشب پسرم رو تو خواب ديدم كه از دست شما ناراحت بود".

ابراهيم كه داشت لبخند مي‌زد يكدفعه لبهاش جمع شد و با چشماني

بزرگ شده پرسيد: "چرا حاج آقا؟! ما با سختي پسرتون رو آورديم عقب

" پدر شهيد با كلامي بغض‌آلود ادامه داد: "مي‌دونم، اما پسرم توي خواب

گفت: اون يك ماه كه ما گمنام توي كوه افتاده بوديم مرتب مادر سادات

حضرت زهرا (س) به ما سر مي‌زد و خيلي براي ما خوب بود. اما از زماني

كه پيكر ما برگشته ديگه اين خبرا نيست و مي‌گن اين افتخار براي شهداي

گمنامه ." ابراهيم كه اشك توي چشمانش جمع شده بود ديگه نتونست

خودش رو كنترل كند و گريه‌اش گرفت. پدر شهيد هم همينطور. بعد از

آن بود كه هميشه در دعاهاي ابراهيم آرزوي شهادت و آرزوي گمنام‌شدن

 كنار هم قرار گرفت و آرزو مي‌كرد شهيد گمنام باشه. بعد از اين ماجرا نگاه

ابراهيم به جنگ و شهداي جنگ بسيار تغيير كرد و مي‌گفت:

ه

"ديگه شك ندارم كه شهداي جنگ ما چيزي از اصحاب رسول خدا (ص)

و اميرالمؤمنين(ع)كم ندارن. مقام اونها پيش خداوند خيلي بالاست". بارها ‌شنيدم

كه مي‌گفت:  "اگر كسي آرزو مي‌كرده كه همراه امام حسين (ع) تو كربلا باشه،

حالا وقت امتحانه" ابراهيم ديگه مطمئن بود كه دفاع مقدس محلي براي 

رسيدن به مقصود و سعادت و كمال انسانيه. براي همين هر جا مي‌رفت

از شهدا مي‌گفت. از رزمنده‌ها و بچه‌هاي جنگ تعريف مي‌كرد.


 اخلاق و رفتار خودش هم روز به روز عوض مي‌شد. به طوري كه در همان مقر كمتر

مي‌ديدم كه شبها پيش بچه‌ها باشه. معمولاً دو سه ساعت اول شب رو

مي‌خوابيد و بعد مي‌رفت بيرون و براي نماز صبح برمي‌گشت و بچه‌ها

رو صدا مي‌زد. يكبار با خودم گفتم: "چند وقته كه ابراهيم شبها رو اينجا

 نمي‌مونه " يك شب دنبال ابراهيم رفتم و ديدم شب‌ها براي خواب می‌ره

پيش بچه‌هاي آشپزخونه سپاه كه نزديك ميدون شهر قرار داشت. روز بعد از يكي

 از پيرمردهاي داخل آشپزخانه كه از رفقاي قديمي بود پُرس وجوكردم و فهميدم:

چون بچه‌هاي آشپزخونه همگي اهل نماز شب هستن، براي همين ابراهيم

اونجا مي‌ره و ديگر به قول بر و بچ "تابلو نمي‌شه"اما اگه بخواد داخل مقر نمازشب

بخونه هم مي‌فهمن. حركات و رفتار ابراهيم اين اواخر من رو ياد اين حديث انداخت.



ابراهیم هادی



امام علي (ع) به نوف بكالي مي‌انداخت كه فرمودند:


/شيعه من كساني هستند كه عابدان شب و شيران


روز باشند/ميزان‌الحكمه حديث  3421  ص 311 






موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، شهدا ، درباره کمیل
برچسب‌ها: خاطره از شهيد , ابراهيم هادي , شهدا , شهيد


تاريخ : ۱۳۹۲/۰۶/۲۲ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

http://hadinet.ir/i/avatars/1341062004179103.png


"مرام ابراهيم هادي"


مادر بهش گفت: ابراهیم، سرما اذیتت نمی کنه؟

گفت: نه مادر، هوا خیلی سرد نیست.

هوا خیلی سرد بود، ولی نمی خواست ما را توی خرج بیندازد.

دلم نیامد؛ همان روز رفتم و یک کلاه برایش خریدم. صبح فردا، کلاه را سرش کشید

و رفت.ظهر که برگشت، بدون کلاه بود!

گفتم: کلاهت کو؟ گفت: اگر بگم، دعوام نمی کنی؟ گفتم: نه مادر؛ مگه چی شد؟

گفت: یکی از بچه های مدرسه مون با دمپایی میاد؛ امروز سرما خورده بود؛

دیدم کلاه برای اون واجب تره تا من.


" ملتمس دعايت هستم ، ابراهيم "


موضوعات مرتبط: شهيدان يعقوبي ، خاطرات ، شهدا ، درباره کمیل
برچسب‌ها: خاطره از شهيد , ابراهيم هادي , شهدا , شهيد


تاريخ : ۱۳۹۲/۰۶/۲۲ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


تروریست‌های شورشی سوری با انتشار تصاویر ویدئویی جدیدی از اعدام وحشیانه

هفت تن از سربازان بشار اسد در حومه ادلب خبر دادند.


دانلود يكي ديگر از جنايات شورشيان سوري

+18


ه نوشته روزنامه دیلی میل، عبدالصمد عیسی، فرمانده یکی از گردان‌های شورشیان سوری در این فیلم ویدئویی

با حضور در بالای سر سربازان اسد که دست‌هایشان بسته شده و صورت‌هایشان بر روی خاک قرار گرفته ایستاد

و گفت که "ما انتقام می‌گیریم".

بر اساس این گزارش، فیلم منتشر شده مکان وقوع این جنایت را مشخص نمی‌کند، ولی در لحظات پایانی این

فیلم نشان داده می‌شود که افراد مسلح جسد سربازان سوری را در یک گور جمعی دفن می‌کنند.

این شورشی پس از آن که به سمت سر این اسیران شلیک کرد اجساد آن‌ها را در چاله‌ای انداخت. آثار شکنجه

بروی بدن این هفت سرباز کاملا آشکار است.

این فرمانده شورشیان سوری در این نوار ویدئویی می‌گوید: ۵۰ سال آنها دست‌هایشان به فساد آلوده بود ما

قسم خورده‌ایم و این قسم ماست که انتقام می‌گیریم.

این فیلم که در آوریل ۲۰۱۲ فیلمبرداری شده است تنها چند روز پیش توسط یکی از شورشیان منتشر شد که به

دست روزنامه نیویورک تایمز رسید.



موضوعات مرتبط: شهدا
برچسب‌ها: كشتار در سوريه , كشتن مردم , جنايت در سوريه , كشتار مسلمانان


تاريخ : ۱۳۹۲/۰۶/۱۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

از گردان حنظله 

   چیزی  میدانی ؟ اگر آری چقدر ؟ در داخل یکی از کانال ها محاصره شدند
و با تشنگی مفرط به شهادت رسیدند.


در آن موقعیت عراقی ها از بچه ها می خواستند که تسلیم شوند ،
ولی در جواب با آخرین رمق صدای «الله اکبر» می شنیدند.

 
ساعت های آخر مقاومت بچه ها در کانال ،
بی سیم چی گردان حنظله حاج همت را خواست .
حاجی آمد پای بیسیم و گوشی را به دست گرفت.
صدای ضعیف و پر از خش خش را از آن سوی خط شنیدیم که می گوید:
فلانی رفت، فلانی هم رفت.


باطری بیسیم دارد تمام می شود .
عراقی ها عن قریب ما را خلاص می کنند ؛
من هم خداحافظی می کنم .
حاج همت که قادر به شکستن محاصره ی تیپ های تازه نفس دشمن نبود ،
همان طور که پهنای صورت اشک می ریخت ، گفت :
بی سیم را قطع نکن ... حرف بزن.


هر چه دوست داری بگو اما تماس خودت را قطع نکن.
صدای بیسیم چی را شنیدم که می گفت:


سلام ما را به پدربزرگ برسانید . از قول ما به ايشان بگویید :
همان طور که فرموده بود ، حسین وار مقاومت کردیم ، ماندیم و تا نفر آخر جنگیدیم

موضوعات مرتبط: شهيدان يعقوبي ، شهدا ، درباره کمیل
برچسب‌ها: گردان كميل , كميل , يعقوبي , شهيد


تاريخ : ۱۳۹۲/۰۴/۲۲ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

"ماجرای عجیب شهید ابراهیم هادی "



كسي اومده بود مسجد و سراغ دوستان شهید "هادی" رو میگرفت.

بهش گفتم : کار شما چیه؟! بگین شاید بتونم کمکتون کنم.

گفت: هیچی! می خواهم بدونم این شهید ابراهیم هادی کی بوده؟

قبرش کجاست؟

مونده بودم چی بهش بگم…..بعد از چند لحظه سکوت گفتم:

شهید ابراهیم هادی مفقود الاثره ، مزار نداره…..

چرا سراغشو می گیری؟



با یه حزن خاص قضیه رو برام تعریف کرد:

کنار خونه ی ما تصویر یه شهید نصب کردند که مال شهید

ابراهیم هادی هستش. من دختر کوچیکی دارم که هر روز

صبح از جلوی این تصویر رد میشه و میره مدرسه . یه

روز بهم گفت: بابا این آقا کیه؟

گفتم: اینا رفتند با دشمنا جنگیدن و نذاشتن دشمن به

ما حمله کنه و شهید شدند.



از زمانی که این مطلب رو به دخترم گفتم، هر وقت از جلوی عکس

رد میشه بهش سلام می کنه.


چند شب پیش این شهید اومده به خواب دخترم بهش گفته من

ابراهیم هادی ام ، صاحب همون عکس که بهش سلام

می کنی؛ بهش گفته:دختر خانوم ! تو هر وقت به

 من سلام می کنی من جوابت رو میدم ؛




«چون با این سن کم ، اینقدر خوب حجابت رو رعایت می کنی


دعات هم می کنم»

بعد از اون خواب دخترم مدام می پرسه:

این شهید ابراهیم هادی کیه؟

قبرش کجاست؟….

بغض گلوم رو گرفته بود….

حرفی برا گفتن نداشتم

فقط گفتم: به دخترت بگو اگه می خواهی شهید هادی همیشه

هوات رو داشته باشه

مواظب نماز و حجابت باش…




موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهيدان يعقوبي ، شهدا ، درباره کمیل
برچسب‌ها: خاطره از شهيد , ابراهيم هادي , شهدا , شهيد


تاريخ : ۱۳۹۲/۰۲/۲۲ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

 مطلع الفجر به بیشتر اهداف خود دست


یافت. بیشتر مناطق اشغال شده آزاد شده بود.


ابراهیم مسئول جبهه میانی عملیات بود. نیمه های شب با

بی سیم تماس گرفتم و گفتم: داش ابرام چه خبرا!؟


گفت: یشتر مناطق آزاد شده. اما دشمن روی یکی از تپه های

مهم در منطقه انار شدیدا مقاومت میکند.


گفتم: من با یک گردان نیروی کمکی دارم میام. شما هر طور

میتونید تپه را آزاد کنید.


هوا در حال روشن شدن بود. با نیروی کمکی به منطقه انار

رسیدم. یکی از بچه ها جلو آمد و گفت: حاجی ابراهیم رو زدن!

تیر خورده تو گردن ابراهیم.....
رنگ از چهره ام پریده بود. با عجله خودم را به سنگر امدادگر رساندم. تقریبا بی هوش بود.

خون زیادی از گردنش رفته بود. اما گلوله به جای حساسی نخورده بود.

پرسیدم چطور ابراهیم را زدند. کمی مکث کرد و گفت: برای نحوه حمله به تپه به هیچ نتیجه ای

نرسیدیم. همان موقع ابراهیم جلو رفت. رو به سوی دشمن با صدای بلند اذان صبح را گفت! با

تعجب دیدیم صدای تیر اندازی عراقی ها قطع شده. آخر اذان بود که گلوله ای شلیک شد و به

گردن او اصابت کرد!

از این حرکت بچه گانه او تعجب کردم. یعنی چرا این کار را کرد!؟

ساعتی بعد علت کار او را فهمیدم. زمانی که 18 نفر از نیروهای عراقی به سمت ما آمدند و

خودشان را تسلیم کردند!

یکی از آنها فرمانده بود. او را بازجویی کردم. می گفت: ما همگی شیعه و از تیپ احتیاط بصره

هستیم.

بعد مکثی کرد و با حالت خاصی ادامه داد: به ما گفته بودند ایرانی ها مجوس و آتش پرست

هستند!

گفته بودند به خاطر اسلام به ایران حمله میکنیم. اما وقتی موذن شما اذان گفت بدن ما به لرزه در

آمد! یکباره به یاد کربلا افتادیم!!

برای همین دوستان هم فکر خودم را جمع کردم و با آنها صحبت کردم. آنها با من آمدند. بقیه نیرو

ها را هم به عقب فرستادم. الان تپه خالی است.

ماجرای عجیبی بود. اما به هر حال اسرای عراقی را تحویل دادیم. عملیات ما در آن محور به

اهداف خود دست یافت و به پایان رسید.

از این ماجرا پنج سال گذشت. زمستان 65 و در اوج عملیات کربلای 5 بودیم. رزمنده ای جلو

آمد و با لهجه عربی از من پرسید: حاجی شما تو عملیات مطلع الفجر نبودید؟

گفتم: بله، چطور مگه! گفت: آن هجده اسیر را به یاد دارید؟! با تعجب گفتم: بله! او خندید و ادامه

داد: من یکی از آنها هستم!

وقتی چهره متعجب من را دید ادامه داد: ما به ضمانت آیت الله حکیم به جبهه آمدیم تا با دشمن

بعثی بجنگیم.

این برخورد غیر منتظره برایم جالب بود. گفتم: بعد از عملیات می آیم و شما را خواهم دید.

آن رزمنده نام خود و دوستانش و نام گردانشان را روی کاغذ نوشت و به من داد.

بعد از عملیات به طور اتفاقی همان کاغذ را دیدم. به مقر لشگر بدر رفتم.

اسم و مشخصات آنها را به مسئول پرسنلی دادم. چند دقیقه بعد برگشت. با ناراحتی گفت:

گردانی که اسمش اینجا نوشته شده منحل شده! پرسیدم: چرا!

گفت: آنها جلوی سنگین ترین پاتک دشمن را در شلمچه گرفتند. حماسه آنها خیلی عجیب بود.

کسی از گردان آنها زنده بر نگشت!

بعد ادامه داد: این اسامی که روی این برگه است همه جزء شهدا هستند. جنازه های آنها هم ماند.

آنها جزء شهای مفقود و بی نشان هستند.

نمیدانستم چه بگویم. آمدم بیرون. گوشه ای نشستم. با خودم گفتم: ابراهیم، یک اذان گفت، یک تپه

آزاد شد. یک عملیات پیروز شد. هجده نفر هم از جهنم به سوی بهشت راهی شدند. عجب آدمی

بود این ابراهیم.



موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
برچسب‌ها: خاطره از شهيد , ابراهيم هادي , شهدا , شهيد


تاريخ : ۱۳۹۲/۰۱/۲۲ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

بدی کردیم خوبی یادمان رفت

ز دل ها لایه روبی یادمان رفت

به ویلای شمالی خو گرفتیم

شهیدان جنوبی یادمان رفت

                        ستاره های دیروز                        ستاره های امروز !!



كاش با شهادت رفته بودم !


موضوعات مرتبط: شهدا
برچسب‌ها: شهدا , شهيد , ابراهيم همت , عبادي


تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۲۵ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

بسم الله را گفته و نگفته شروع کردم به خوردن. حاجی (حاج ابراهیم همت) داشت حرف می زد و سبزی پلو را با تن ماهی قاطی می کرد هنوز قاشق اول را نخورده، رو به عبادیان کرد و پرسید: عبادی! بچه ها شام چی داشتن؟

-   همینو

-   واقعاً ؟ جون حاجی ؟

نگاهش را دزدید و گفت: تُن را فردا ظهر می دیم.

حاجی قاشق را برگرداند.

-   حاجی جون به خدا فردا ظهر بهشون می دیم.

حاجی همینطور که کنار می کشید گفت: به خدا منم فردا ظهر می خورم.



موضوعات مرتبط: شهدا
برچسب‌ها: شهدا , شهيد , ابراهيم همت , عبادي


تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۲۱ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

در عملیات کربلای دو، محمود کاوه، فرمانده لشکر پنجاه و پنج ویژه شهدا، کار عجیبی کرد. نیروهای خط شکن را که جلو فرستاد، آمد و نمازی دو رکعتی را اقامه کرد. بعد از نماز گفت:« این نماز را فقط به دو دلیل خواندم، اول برای پیروزی بچه های خط شکن و بعد ...»

یکی از بچه پرسید: «بعد چه؟»

« دلم می خواهد اگر خدا لایقم بداند، این نماز، آخرین نمازم باشد.»

و خدا لایقش دانست.

محمود کاوه در همان عملیات شهید شد.


موضوعات مرتبط: شهدا
برچسب‌ها: محمود كاوه , شهدا , شهيد كاوه , دو ركعت


تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۱۴ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

پنج شش روز به عید سال 61 مانده بود. « بابایی » شب به خانه مان آمد و مقداری طلا به من داد و گفت: فردا به پولش نیاز دارم. این ها را بفروش. با اصرار گفتم: اگر پولی نیاز دارید، برایتان فراهم کنم.


او نپذیرفت. من هم مطابق دستور، عمل کردم و طلاها را فروختم.

شب بعد که آمد، از من خواست تا بیرون برویم و قدم بزنیم. کمی که از خانه دور شدیم، گفت: شما کارمندها عیال وار هستید. خرجتان زیاد است و من نمی دانم باید چکار کنم؟!

دسته های صد تومانی و پنجاه تومانی را از دستم گرفت و بدون آنکه بشمارد یک بسته ی اسکناس پنجاه تومانی به من داد و گفت: این هم برای شما و خانواده ات. برو شب عیدی چیزی برایشان بخر.

بعد هم شنیدم همان شب، پول ها را بین سربازان متأهل که قرار بود فردا برای مرخصی عید نزد زن و فرزندشان بروند تقسیم کرده است.


موضوعات مرتبط: شهدا
برچسب‌ها: شهيد بابائي , شهدا , كميل , شهداي گردان كميل


تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۰۵ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |



موضوعات مرتبط: شهدا
برچسب‌ها: شهید , شهادت , ایستادگی , فرهنگ شهادت


تاريخ : ۱۳۹۱/۰۹/۲۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

http://www.akslar.com/wp-content/uploads/2012/11/2qoaxz748tc01ujf6npl.jpg

حتما دانلود كنيد

دانلود بخشي از فيلم مختارنامه كه پخش نشد

اگه حالي دست داد منم ياد كنيد

زندگينامه حضرت عباس (ع) در ادامه مطلب



موضوعات مرتبط: شهدا ، مذهبی
برچسب‌ها: حضرت عباس , ابوقربه , عميد , عبد صالح

ادامه مطلب

تاريخ : ۱۳۹۱/۰۹/۱۴ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

برای شیمیایی ها که بیصدا می میرند


شیمیایی
 
شیمیایی

ماهیای سرخ عاشق ، توی حوضی از اسیدن

دلشون یه دریا درده ، کی می دونه چی کشیدن ؟!

می دونی چه دردی داره ، بی صدا ترانه خوندن ؟!

می دونی چه سوزی داره ، تو آتیش نفس کشیدن ؟!

هد هد صبا شدیم و هفت شهر عشقو گشتیم

ما نفس کم نیاوردیم ، معلومه کیا بریدن !

سینه آتیش خلیله ، اینجا عشقه که دلیله

ببین این دلای عاشق ، چه بهشتی آفریدن !

بچه های خط دوم ، سرشون به خاک ، اما

بچه های خط اول ، آسمونو سر کشیدن

فکر اون گلای سرخم که سرا رو خم نکردن

می میرن ولی نمی گن که گلوشونو بریدن

لاله ها کی گفته تنها ، همونایی ان که رفتن ؟

اینایی که پر شکسته ن ، مگه کمتر از شهیدن!



موضوعات مرتبط: شهدا
برچسب‌ها: شيميايي , كميل , شهداي گردان كميل , گردان كميل


تاريخ : ۱۳۹۱/۰۹/۰۹ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
دانلود فيلم مستند آن پیامبر
از
پايگاه اينترنتي كميل

پايگاه اينترنتي كميل افتخار مي كند كه جزء اولين سايتهاي گسترش دهنده اين فيلم است .


فیلم مستند 'آن پیامبر'(THE PROPHET) كه در پاسخ به فیلم آمریكایی و موهن به ساحت پیامبر اعظم(ص)


 

این اثر مستند بر اساس هماهنگی های صورت گرفته با اتحادیه رادیو و تلویزیون های اسلامی در بیش از 50 شبكه ماهواره ای از جمله 'المنار'، 'المیادین'، 'ثامن تی وی' و 'سحر' به نمایش در می آید.

مستند ایرانی 'آن پیامبر' با مشاركت انجمن گفتگوی اسلام و مسیحیت و اتحادیه رادیو و تلویزیون های اسلامی و در پاسخ به ساخت فیلم آمریكایی و موهن به ساحت پیامبر اسلام(ص) تولید شده است.

در این اثر مستند ضمن گفت وگو با بزرگان برخی ادیان از جمله زرتشتی، مسیحیت و یهود، به جستجوی نشانه های پیامبر گرامی اسلام در كتب مقدس ادیان پرداخته می شود.

براساس اعلام انجمن گفتگوی اسلام و مسیحیت، این مستند ایرانی می تواند نمونه ای از همدلی باشد كه بزرگان ادیان در برابر افراط گرایان ایجاد كردند.

تصویربرداری مستند ایرانی 'آن پیامبر' كه به زبان های فارسی، عربی و انگلیسی ساخته شده، در كشورهایی همچون استرالیا، ایران، هند، ارمنستان، واتیكان، ایتالیا و عربستان صورت گرفته است.

چند كشور اسلامی پیشتر اعلام كردند كه در پاسخ به فیلم موهن آمریكایی، فیلمی را تهیه می كنند اما تاكنون اقدامی در این مورد صورت نگرفته است.


دوستان عزيز ولائي اگه تمايل به دانلود فيلم فوق الذكر را دارند ، مي توانند از طريق لينك زير اقدام نمايند .

براي شروع دانلود بر روي تصوير زير كليك فرمائيد




موضوعات مرتبط: انتظار ، راههای نفوذ ، شهدا ، مذهبی ، دانلود سخنرانی ، دانلود مداحی ، فرقه ها
برچسب‌ها: فيلم آمريكائي و موهن , فيلم موهن , فيلم اهانت , اهانت


تاريخ : ۱۳۹۱/۰۹/۰۸ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
تاريخ : ۱۳۹۱/۰۹/۰۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

شعری در مورد گردان کمیل


آی دونه دونه دونه                          نون و پنیر و پونه

قصه بگم براتون؟                            قصه ای عاشقونه

یه وقت نگین دروغه                        یه وقت نگین که وهمه

اون که قبول نداره                          نمی تونه بفهمه

بریم به اون فصلی که                      اوج گرمیه ساله

ماجرای قصه مون                         داخله یک کاناله


شعر كامل در ادامه مطلب


موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا ، درباره کمیل
برچسب‌ها: كميل , شهداي گردان كميل , گردان كميل , كميل ابن زياد

ادامه مطلب

تاريخ : ۱۳۹۱/۰۹/۰۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

شهدا شرمنده ایم

http://skyblu3.persiangig.com/shohada/1-300x168.jpg

چفیه هاتان را به دست فراموشی سپردیم و وصیت نامه هایتان را نخوانده رها کردیم .

پلاکهایتان را که تا دیروز نشانی از شما بود امروز گمنام مانده است .
کسی دیگر به سراغ سربندهایتان نمی رود
دیگر کسی نیست که در وصف گلهای لاله و شقایق شاعرانه ترین احساسش را بسراید و بگوید :
چرا آلاله آنقدر سرخ است
چرا کسی نپرسید مزار حاج حسین بصیر کجاست
و چرا شهید محمدرضا در قبر خندید…
چرا وقتی که گفتیم :
یک گردان که همگی سربند یا حسین (ع ) بسته بودند شهید شدند کسی تعجب نکرد
چرا وقتی گفتند :
تنی معبر عبور دیگران از میدان مین شد شانه ای نلرزید
چرا هیچ کس نپرسید : به کدامین گناه هفتاد پاسدار را در شهر پاوه سربریدند
وقتی که گفتیم بعد از پانزده سال پیکر شهیدی را سالم از زیر خاک بیرون آوردند کسی تعجب نکرد
ولی با نام حقوق بشر حق را پایمال کردند.
چرا نمی دانیم شیمیائی چیست و زخم شیمیایی چقدر دردناک است
شاید ما نیز از تاولهای بدنشان می ترسیم که روزی بترکد و ما نیز شیمیائی شویم .
شاید اگر رنج آنها را می دیدیم درک می کردیم که چطور میشود یک عمر با درد زیست
نمیدانم که چرا کسی نپرسید چگونه خدا خرمشهر را آزاد کرد !!
ای شهیدان ما بعد از شما هیچ نکردیم .
آن ندای یا حسین (ع ) که ما را به کربلا نزدیک و نزدیکتر می کرد دیگر بگوش نمی رسد.
یادتان هست که به دختران این کشور گفتید سرخی خونمان را به سیاهی چادرتان به امانت می دهیم .
آیا دختران ما امانت دار خوبی بودند و خونتان را فرش راه رهگذران نکردند .
یادتان هست هنگامی که گفتید :
رفتیم تا آسمانی شویم و شما بمانید و بگوئید که بر یاران خمینی (ره ) چه گذشت .
رفتید ولی یادمان رفت که حتی یادمانتان را در یک هفته برگزار کنیم .
جایتان خالی اینجا عده ای فرهنگ شهادت را خشونت طلبی می نامند و شهید را خشونت طلب
وقتی حکایت شما را گفتیم فقط پچ پچی سر دادند و رفتند تا صلح را در کتاب جنگ و صلح تولستوی جستجو کنند.
رفتند تا با نام شهید کیسه بدوزند ولی نفهمیدند که چطور بسیجیان همپای امامشان جام زهر را نوشیدند و چقدر سخت بود.
دیگر کسی نیست تا قلب رهبر امت را شاد کند.
عده ای مصلحت دیدند که مقابل توهین به اسلام و شهید سکوت کنند ولی ما مصلحت خویش را در خون رقم زدیم .
راست گفته اند :
که بهشت را به بها میدهند نه به بهانه و ما عمری است که بهانه بهشت را میگیریم .
آری بسیجیان !! میدانم که از آن روزی که تمام شهیدان را بدرقه کردید و برگشتید دلهایتان را در سنگرها جا گذاشتید , میدانم که هنوز هم دلهایتان هوای خاکریزهای جنوب را می کند و می دانم که دیگر کسی از بسیج نمی گوید , ولی بدانید که تا شما هستید ما می توانیم از همت بشنویم و از خاطرات حسین خرازی لذت ببریم و پای صحبت مادر سه شهید محمدزاده بنشینیم , تا شما هستید میدانم که رهبر تنها نیست و تا شما هستید تنها عشق , تنها میداندار این عرصه است .
امروز کسانی از شهیدان سخن می گویند که از دیدن فشنگ نیز واهمه دارند.
کسانی دم از شهادت می زنند که با شنیدن صدای آژیر تا کفشهایشان زرد می شود
ولی در میدان عمل جز سکوت چیزی از آنها نمی بینی .

http://skyblu3.persiangig.com/shohada/shahedan2-300x199.jpg

ما ماندیم تا امروز از آنان بگوییم و فریاد برآوریم « ما از این گردنه آسان نگذشتیم ای قوم »
ما ماندیم که نه یک هفته بلکه سالهای سال از آنان بگوییم . چرا که خون آنان است که می تپد.
و یادمان نرود که اگر امروز در آسایش زندگی می کنیم مدیون آنانیم .
مدیون حماسه هایی که آنان آفریدند.
یادمان نرود که ما هنوز باید جواب بدهیم که « بعد از شهدا چه کردیم »



موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
برچسب‌ها: شهدا , كميل , شهداي گردان كميل , گردان كميل


تاريخ : ۱۳۹۱/۰۹/۰۴ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


صیـــــّاد دل ها

سپهبد شهید علی صیّاد شیرازی

شهید صیاد شیرازی ، امیر سرفراز ارتش اسلام با توانی شگفت و روحیه ای کم نظیر در سلسله عملیات پیروزمند ثامن الائمه ، طریق القدس ، فتح المبین ، بیت المقدس ، رمضان ، مسلم بن عقیل ، مطلع الفجر ، محرم ، والفجر 1، 2، 3، 4 ، ... خیبر و بدر فرماندهی نیروهای ارتش را بر عهده داشت و در 23 تیر 1365 به فرمان امام خمینی قدس سره به عضویت شورای عالی دفاع منصوب شد.

در متن حکم امام (ره) خطاب به آن شهید گرانقدر چنین آمده بود :

« برای فعال کردن هر چه بیشتر و بهتر قوای مسلح کشور ضرورت دارد از تجربه ی اشخاصی که در متن مسایل جنگ بوده اند، استفاده هر چه بیشتر بشود ؛ بدین سبب سرکار سرهنگ صیاد شیرازی و وزیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تا پایان جنگ به عضویت شورای عالی دفاع منصوب می نمایم » .

با توجه به مسؤولیت خطیر شهید صیاد شیرازی در شورای عالی دفاع ، بنا به درخواست ریاست آن شورا و موافقت امام خمینی قدس سره ، شهید بزرگوار در مرداد 1365 در شورای عالی دفاع مشغول انجام وظیفه شد و مسؤولیت فرماندهی نیروی زمینی ارتش به سرتیپ حسنی سعدی واگذار گردید.

حضرت امام خمینی قدس سره در حکم فرمانده جدید نیروی زمینی ارتش پیرامون خدمات شهید سرافراز ارتش چنین فرمودند :

« با تقدیر از زحمت های طاقت فرسای سرکار سرهنگ صیاد شیرازی که با تعهد کامل به اسلام و جمهوری اسلامی در طول دفاع مقدس از هیچ گونه خدمتی به کشور اسلامی خودداری نکرده و امید است در آینده نیز در هر مقامی باشد، موفق به ادامه ی خدمت های ارزنده خود بشود... »

شهید سپهبد صیاد شیرازی در 18 اردیبهشت 1366 از سوی حضرت امام قدس سره به دریافت درجه ی سرتیپی نایل آمد. امیر شجاع ارتش اسلام در مهر 1368 بنا به درخواست رئیس ستاد کل نیروهای مسلح و با موافقت و حکم فرماندهی معظم کل قوا به سمت معاونت بازرسی ستاد کل و در شهریور 1372 به سمت جانشین ریاست ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد.

شهید شجاع و ارجمند ارتش جمهوری اسلامی ایران در 16 فروردین 1378 همزمان با عید خجسته ی غدیرخم به درجه سرلشکری نایل آمد و چند روز بعد ، با افتخار شهادت به درجه سپهبدی ارتقا یافت.

شهید صیاد شیرازی پس از دریافت درجه سرلشکری خطاب به خانواده اش می گوید :

بسیار شاد و خرسندم

البته نه به خاطر دریافت این درجه بلکه به خاطر

رضایتی که امید دارم امام زمان (عج) و مقام معظم رهبری از من داشته باشند.

مقام ، درجه و اسم و رسم در نظر من هیچ جایگاهی ندارد .


موضوعات مرتبط: شهدا
برچسب‌ها: شهید صیّاد شیرازی , شهدا , كميل , گردان كميل


تاريخ : ۱۳۹۱/۰۱/۱۴ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |



« وقتی شهید محمد جهان آرا گریه کرد »

 

آن شب به مقرمان در مدرسه رفتیم و پس از اقامه نماز و سجده شکر ، بچه ها دور هم نشسته و مشغول تعریف شدند :

- دیدی چطور ... ؟

- من اون ور خیابون ...

- تو ...

بعد از شام خسته و کوفته افتاده بودیم که یکی از بچه ها از راه رسید و گفت : محمد دوربند (اسم محلی خرمشهر) خالیه ! هیچ کس اونجا نیست. همه ول کردن اومدن. دشمن راهش رو بکشه بیاد هیچ نیرویی نیست که جلوشونو بگیره !

بچه ها خسته بودند و من خجالت کشیدم به آنها بگویم که بروند نگهبانی بدهند. دیگر توانی برایشان نمانده بود. ناچار سوار ماشین شدیم و به آتش نشانی رفتیم. همیشه عده ای از بچه های شهر آنجا بودند و گاهی پیش می آمد که از آنها نیرو می گرفتیم .

به محض پیاده شدن ، شهردار شهر ، برادرم و سید را دیدم که نشسته بودند. جریان را به آنها گفتم. گفتند : نیرو نداریم. با نگرانی و التهاب به مدرسه برگشتم تا شاید نیرویی جمع کنم . اما ای کاش به مدرسه نرسیده بودم . مدرسه صحرای کربلا شده بود و بچه ها در خون می غلطیدند. همان بچه هایی که آن روز لشگر رزمی عراق را آن چنان شجاعانه از شهر بیرون کرده بودند. ستون پنجم مقر بچه ها را به دشمن گزارش داده بود و عراقی ها همان شب ساعت نه و نیم مدرسه را زیر آتش سنگین گرفته بودند. بچه ها زخمی و خون آلود در گوشه و کنار افتاده بودند.

به سختی اطراف را می دیدم. با برخورد پایم به صندلی یکی از بچه ها دچار شک شدیدی شدم. ناگهان غلام آبکار را دیدم که با بدنی مجروح پیش آمد . با گریه گفتم : غلام تویی ؟ غلام دیدی بدبخت شدیم ؟ دیدی بهترین بچه هامون رفتن ؟

چشمم به جنازه ی محمد تقی محسنی فر افتاد. کسی که آن روز آنچنان شجاعانه جنگیده بود حالا نیمی از بدنش را می دیدم که از نیمه دیگر جدا شده بود. بی هدف در خیابان راه می رفتم. نمی دانستم به کجا می روم. در افکار و خاطرات گذشته ام غرق شده بودم که به طالقانی رسیدم. از آنجا به چهل متری رفتم . در گوشه خیابان نشسته بودم که ناگهان به ذهنم رسید سری به بیمارستان بزنم و از حال بچه ها باخبر شوم. ماشینی با سرعت می آمد . فریاد زدم : ایست ! سرنشینان آن دستی تکان دادند و رد شدند .

ماشین بعدی توقف کرد و من با عجله به طرفش دویدم. جلوتر که رفتم یکی از آنها را شناختم . محمد جهان آرا بود .

به محض دیدن او مانند کودکی که ظلم زیادی به او شده باشد و با دیدن پدرش گریه اش بگیرد بغضم ترکید و اشکهایم جاری شد :

محمد دیدی بدبخت شدیم ؟ دیدی گلهامون رفتن ؟ دیدی دیگه هیچ کس را نداریم ؟ دیدی یتیم شدیم ؟

محمد مرا در آغوش گرفته بود و گریه می کرد :

ناراحت نباش ! ما خدا را داریم ! تو ناراحت نباش ما امام خمینی را داریم !

 

برای اولین بار بود که گریه کردن جهان آرا را می دیدم .

آن روز دهم مهر بود .

هنوز مصائب زیادی بود که آغوششان را به سوی ما باز کرده بودند .

 

« خداوندا ! ما را مدیون خون شهدا نمیران »

 


موضوعات مرتبط: شهدا
برچسب‌ها: شهید محمد جهان آرا , جهان آرا , شهدا , شهيد


تاريخ : ۱۳۹۱/۰۱/۱۴ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |



زندگينامه سردار گمنام خطه ی غيور خيز آذربايجان ، شهيد حميد باکری

شهيد حميد باكري در پاييز سال ۱۳۳۳ "ه‌.‌ش‌" در شهر اروميه ديده به جهان گشود‌. در سن دو سالگي مادرش را در يك حادثه تصادف از دست داد و با خانواده‌اش پيش عمه‌اش زندگي كرد و در اصل عمه‌اش نقش مادر را براي او بازي مي‌كرد‌.
در دوران مدرسه‌اش ساواك برادر بزرگترش را به شهادت رساند‌. به همين علت از جانب پدر براي فعاليت‌هاي سياسي محدوديت داشت‌. بعد از اتمام دوره متوسطه به سربازي رفت و در دوران سربازيش بيشتر با حقايق اطراف آشنا شد و بعد از اتمام سربازي به كمك مهدي و يكي ديگر از دوستانش به دانشگاه راه پيدا كرد‌.
فعاليتهاي انقلابي و مذهبي خود را گسترده كرد‌. او براي محكم‌تر كردن پايه‌هاي اعتقاديش و به سبب مشكلاتي كه در ايران برايش به وجود آمده بود تصميم گرفت از كشور خارج شود، ابتدا به تركيه رفت اما با ديدن وضع آن جا و وضع دانشجويان دانشگاههاي تركيه شروع به مكاتبه با پسر دايي‌اش در آلمان كرد‌. و بالاخره شهر "آخن‌" پذيراي حميد شد‌. بعد از مدتي شنيد كه امام خميني‌(ره‌) به پاريس تبعيد شده‌اند، لذا پس تصميم گرفت كه بدون واسطه صحبتهاي امام را بشنود‌. او كم كم شروع به حمل اسلحه كرد و سلاح‌ها را تا مرز ايران و تركيه مي‌آورد و بقيه به عهده مهدي بود‌.
حميد براي پيروزي انقلاب به ايران آمد و در تظاهرات مردمي شركت مي‌كرد تا اينكه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد‌. بعد از پيروزي حميد به عضويت سپاه پاسداران اروميه درآمد و بعد از مدتي به فرمان امام كه مبني بر تشكيل بسيج بود، مسئول بسيج استان شد و همسرش هم مسئول بسيج خواهران‌.
كم‌كم اروميه داشت حال و هواي قبل از پيروزي را فراموش مي‌كرد و همه چيز رنگ و بوي انقلابي گرفته بود‌.
در يكي از نماز جمعه‌ها حضرت آيت‌الله خامنه‌اي فرمان آزادسازي سنندج از دست ضد انقلابيون و دموكراتها را صادر كردند، حميد هم ۱۵۰ نفر از بچه‌هاي سپاه را براي مقابله با ضد انقلابيون به سنندج برد‌.
سنندج و مهاباد آزاد شد و حال نوبت بازسازي بود، حميد مسئول كميته برنامه جهاد شد و تصميم بر بازسازي داشت‌. بعد از اينكه جنگ شروع مي‌شود حميد بودن درجبهه‌ها را به فعاليت پشت ترجيح جبهه مي‌دهد‌.
اما حضور حميد در همه جا لازم بود چون نيروي فعال و مخلصي بود‌. در سال ۶۰ خدا "احسان‌" را به او داد‌. پس حال علاوه بر مسئوليتهايش بايد معلم خانواده نيز باشد‌. پس خانواده را همراه خود به اهواز مي‌برد‌. عملياتها شروع مي‌شود‌. حميد در عملياتهاي زيادي شركت مي‌كنند‌. از جمله : فتح‌المبين‌، بيت‌القمدس‌، رمضان‌، والفجر مقدماتي‌، والفجر چهار، و غيره‌، اما آخرين عملياتي كه حميد در آن حضور داشت "خيبر" بود‌. آقا مهدي زنگ زد و حميد را به حضور در جبهه فرمان داد‌.
حميد هم از خانواده خداحافظي كرد‌. رفت و حاج مهدي معاونانش را به همه معرفي مي‌كند‌. اولي حميد باكري و دومي مرتضي ياغچيان‌. حميد باكري در حال حفاظت از پل جزيره مجنون از دست عراقيها به شهادت مي‌رسد و ياغچيان مسئوليت او را به عهده مي‌گيرد اما چندي بعد او نيز شهيد مي‌شود اما جزيره مجنون حفظ مي‌شود‌.


موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
برچسب‌ها: شهيد حميد باکری , شهدا , زندگينامه شهدا , شهيد


تاريخ : ۱۳۹۱/۰۱/۱۴ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


بسم رب المهدی(عج الله علیه وآله)...

عصـــــرِ جمعہ اے

هوایے " تو " شدم ..........


یاد حرفهاے استاد مے افتم ،

/غروبهای جمعه که دل می گیرد، بخاطر دل گرفتگی مولاست/

تو مےخواستے بیایے ..

، اما ، خیلےها تو را نمےخواستند..

و دلت گرفتــــــــ ...
.
.
اُمیــــدِ جــــآن !!

جاے خالیت ......

تیر مےکشــــَد !

***

√√ سلـــام امام حسیــــن مهـــربون ..

 من دختـــرے کوچـــک هستم . پدرم جانبــــاز موجے است . الان که دارم برای شمـــا نامــــه مے نویسم پـــدرم خوابیـــده آروم ِ آروم ِ .

 وقتایے که خواب ِ میام کنـــــارش وباهـــاش حــــرف می زنم .

 امام حسیـــن شنیدم رقیـــه ے کوچولو شمــآ به آسمــــون ها رفت ِ..

مے خــــوام بهتون بگم ... من حاضـــــرم دخـــــترشـمـــــا بشم...

به جـــاش حـــال بابـــام رو خـــوب کنـــید ازشمـــا خــــواهش مــے کنم...

 مے دونم که خیلـے مهربونید امام حسیـــن ...



 √√√√√بـــابـــا ... شوخے نکـــن... ببیــن مــامـــان بــاورش شده ...

 ببین داره گریـــــه میکنه..   من که مـــیدونم خودتو زدے به خــــواب(!!!) خب بســـه دیگه بلـــند شو بــریم بـــابـــا ... بـــابـــا ...

برگـــــرد تنـــــــها یک بغــــــل بـــابـــاے مــــن بــــــــاش ..



دیگـــه کـــارمــون از گفتن شهـــدآ شرمنـــده ایم گذشته..


«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»



موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
برچسب‌ها: جانباز موجي , شيميائي , جنگ


تاريخ : ۱۳۹۰/۰۸/۲۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


عنوان: سالار عشق
حجم فايل: 1920 کیلوبایت
دفعات مشاهده: 6660
دریافت فايل


عنوان: علمدار عشق
حجم فايل: 1371 کیلوبایت
دفعات مشاهده: 6670
دریافت فايل


عنوان: یادگار عشق
حجم فايل: 1957 کیلوبایت
دفعات مشاهده: 4899
دریافت فايل


عنوان: عاشورای حسینی
حجم فايل: 744 کیلوبایت
دفعات مشاهده: 13212
دریافت فايل

موضوعات مرتبط: شهدا ، مذهبی
برچسب‌ها: نماهنگ


تاريخ : ۱۳۹۰/۰۸/۲۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

 

خیلی ها فقط سنشون بالا رفته ولی بزرگ نشدن ؛


بعضی ها هم - حتی با سن پایین - بزرگ شدن و بزرگ هستن ...

میتونه سیزده سالت باشه ، ولی بزرگ باشی؛ خیلی بزرگ

مثل یک شهید ، مثل یک حسین فهمیده ...

 


موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، شهدا
برچسب‌ها: جملات زیبا هفته دفاع مقدس , جملات زیبا جنگی , جملات زیبا , جملات زیبا درباره شهدا


تاريخ : ۱۳۹۰/۰۸/۰۱ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

 
 دیگه نگاهامون به زمین کرده عادت

تو آسمون دل نمیاد عطر شهادت

تو روزگاری که مرده حتی خجالت

از این سیاهی

شهدا به خدا شرمنده ایم

خالی شده جای شما

شهدا  شرمنده ایم.....

 

 

برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) یک صلوات بفرستید.

سایه ی حضرت آقا همواره مستدام باد

فان حزب الله هم الغالبون

یا علی

 

     


    موضوعات مرتبط: شهدا


    تاريخ : ۱۳۸۸/۰۹/۲۱ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

     

    امروز برای شهداء وقت نداریم / ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم
    با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است / ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم
    چون فرد مهمی شده نفس دغل ما / اندازه یک قبله دعا وقت
    نداریم
    در کوفه تن ، غیرت ما خانه‌نشین است / بهر سفر کرب و بلا وقت نداریم
    تقویم گرفتاری ما پر شده از زرد / ای سرخ ، گل لاله ، تو را وقت نداریم
    هرچند که خوب است شهیدانه بمیریم / خوب است ، ولی حیف که ما وقت نداریم

    اللهم الرزقنا توفیق جهاد فی سبیلك ...
    [همین]


    موضوعات مرتبط: شهدا


    تاريخ : ۱۳۸۸/۰۵/۰۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
     
    ( برگرفته از وبلاگ : و مسیحا می آید... )
     
     اندکی صبر سحر نزدیک است...
     
    چندی پیش بود که کشته شدن ندا آقا سلطان را  دیدم.

    بهانه داد به دستم...

    ذهنم گذری بر آنچه بر ما گذشت انداخت...

    می بینم ...

    می بینم، به خون غلتیدن برادران و خواهران خود را در میدان اثبات دروغین بود علم های سبز...

    می بینم...

               اما با چشمانی گریان...

    می شنوم...

    می شنوم نوای الله اکبر هایی که یادآور  قرآن های بر سر نیزه سپاهیان معاویه همیشه ملعون است...

    می شنوم...

                   اما با گوش هایی که هنوز قدرت تشخیص صدای شیطان و امام(مد ظله) را  از دست نداده...

    دلم خون است...رهبر نیز می گفت: دل آدم خون می شود...

    قبل از انتخابات به شوخی کسی گفت: انتخابات دهم صفّین ماست...

    و اکنون ما صفّینی از سر می گذرانیم...

    بوی غربت پیچید...همان لحظه که یاد غربت امیر المومنین(علیه السلام) از ذهنم گذشت...

    دلم خون است یا علی...

                       ...ای به فدای دل خونت یا علی(ع)

    ای به فدای دل خون یارانت یا علی...

    بر مالک چه گذشت...اندکی می فهمم...

    و اما بعد...

    ما خوارج سپاهیان حق نخواهیم بود...ان شاء الله...

    ما چشم فتنه را در خواهیم آورد...ان شاء الله...

    الا ای ریشه های فتنه

    مالک این بار بر نخواهد گشت...دل خون مالک را ما شاد می کنیم...ان شاء الله...

    الا ای معاویه  زمانه٬ صفین دیگر حکمیت پذیر نیست...

                                                  ....حال دیگر وقت نبرد روبروست...

                                                                 وقت ضربت های شمشیر است

    حربه قرآن بر سر نیزه هم دیگر کارساز نیست...حتی با نیزه های سبز٬

                                                                             حتی با آدم های سبز

                                                                                     حتی با قرآن های سبز 

    شیطان سبز

    حال دیگر وقت چیز چیز کردن است...وقت هراس از جان...وقت هراس از نخعی ها ....

    مهندس و پروفسور ۵ ساله(!) هم نمی شناسد...همه را از دم تیغ می گذراند...

                                                       حیف از تیغ...که عده ای لایق تیغ هم نیستند

    ...می شنوی مهندس

                   صدای پای اسبان حقیقت است

    آنکه خدا را دارد چه کم دارد و آنکه خدا ندارد چه دارد...

                                                  و تو، این لحظه خوب می فهمی که چه می گویم...

    آنگاه که خورشید طلوع کند چه کسی گرد نور کرم شب تاب٬ هر چند سبز خواهد چرخید؟!!!

                                                                                             اندکی صبر سحر نزدیک است...


    موضوعات مرتبط: شهدا


    تاريخ : ۱۳۸۸/۰۴/۲۸ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    نتیجه های فقهی نماز جمعه امروز

    زن و مرد می توانند در کنار هم نماز بخوانند!

    با کفش هم می توان نماز خواند!

    بدون حجاب کافی هم می شود نماز خواند!

    احتمالا بدون وضو هم می شود نماز خواند!

    راستی نماز جمعه را چهارشنبه نمی شود خواند؟!


    موضوعات مرتبط: شهدا


    تاريخ : ۱۳۸۸/۰۴/۲۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    جناب ميرحسين ! بسم الله...


     فکرش را هم نمي‌کردم که سرانجام انتظار ديدارم با ميرحسين بدين‌جا ختم شود ولي من نه ميرحسين که حاميانش را به جاي روز روشن در شب تاريک مشاهده کردم؛ آنجا که جاي دست دوستي نخست‌وزير دوران جنگ، سنگي سنگين به سنگيني انتظار 20 ساله، فرق سرم را شکافت، مرا بيهوش کرد تا ضربات سنگ‌هاي ديگر جسم نحيفم را بيش از اين نيازارد.

    اما جناب موسوي! اگر سنگ دوستانت بر جسم و جان خراش آورد، امان از حرف‌هايت، بيانيه‌هايت، شاخ و شانه کشيدن‌هايت و خنده‌هاي شيطاني آن سوي آب که روح را آزرد و بي تاب و مجروح کرد. جناب ميرحسين! دوست داشتم در فضايي مهربانانه‌تر با تو سخن بگويم. قرارمان اين نبود ولي تو قرارمان را بهم زدي، با حرف‌هايت و سنگ‌هاي اطرفيانت.
    قصه آن شب را مي‌خواهي بداني؟ ... شايد برايت مهم نباشد اما قصه آن شب، متن شکايت من از توست. تو متهم هستي به ريختن خون فرزند يک شهيد. من هم رهايت کنم، مادر بزرگم دست‌بردار نيست. آخر من تنها يادگار فرزند شهيدش هستم... مي‌داني، تا همين امروز اعتراضات مدني تو به قيمت جان چه بيگناهاني تمام شده است؟! جانباز دوران جنگ را طرفداران تو و نه بعثي‌هاي خبيث، باز جانباز کرده‌اند. اين ننگ را کجا مي‌خواهي ببري، آقاي نخست‌وزير دوران جنگ؟! بنده خدا رضا برجي حق دارد از تو بپرسد که: «روي خون چند نفر مي‌خواهيد رئيس‌جمهور شويد؟!»
    دوشنبه شب، همان شبي که تو غروبش به بهانه بيانيه، فرمان آشوب دادي، همان شبي که تو بعد از اين فرمان به دامان خانه بازگشتي و در آشيانه آرام گرفتي، ميليشياي دموکراسي، ناشيانه به جان ملت افتاد و تنها در خيابان آزادي، هفت نفر را به شهادت رساند. در آن شب که تب آتش و دود بالا گرفته بود، دوستانت بوي باروت مي‌دادند. اعتراض‌شان مدني بود اما بوي خون مي‌داد. گنگ ‌خواب ديده شده بودند.
    حجاريان که گفته بود؛ اصلاحات خون مي‌خواهد! چرا تعارف کنيم. تو مشکلت احمدي‌نژاد نيست. در سر نه‌ سوداي اصلاحات، که خيال کودتاي مخملين داشته‌اي. حداقل رفتار و گفتارت که اين را مي‌رساند. در دل چه مي‌انديشيدي، خدا عالم است اما باز هم خدا عالم است که با امثال ساسي مانکن نمي‌توان انقلاب کرد.
    امر گاهي بر آدم مشتبه مي‌شود. اشتباهي گمان مي‌کند که کار تمام است. اين گمان سنگ به دستان هوادار تو بود. البته همه هواداران تو را با يک چوب نمي‌رانم. عقلاي شان خوب مردمي هستند. هرچند که بعيد مي‌دانم که دگربار به تو روي خوش نشان بدهند و راي بدهند. تو حتي صداي مسيح مهاجري را هم درآوردي! در سرمقاله جمهوري‌اسلامي خطاب به تو با عتاب و بعد از کلي حساب و کتاب نوشته بود: چرا وقتي ولايت‌فقيه و شوراي نگهبان را قبول نداشته‌ايد، اصولا نامزد انتخابات شده‌ايد؟ اما از صفحات کاغذي به کف خيابان برگرديم. خس و خاشاکي که به اسم تو، دنبال رسم براندازي بودند، با خود مي‌پنداشتند که اين ظلمت و تاريکي، هميشگي است اما نيک که بنگري ره افسانه زده بودند. سحر نزديک بود. نماز آدينه را ديدي؟ زيارت قبول! مي‌دانم در آن نماز نبودي.
    سرباز انقلاب بودن، لياقتي مي‌خواهد که خدا سعادتش را براي هميشه به آدمي نمي‌دهد. خواه مرجع تقليد باشي، خواه قائم‌مقام رهبري. بزرگ‌تر از شما بودند کساني که مي‌خواستند بر صورت خورشيد، خاک بپاشند. سرنوشت‌شان را تو بهتر از ما مي‌داني ... و خوب مي‌داني که قرارمان اين نبود،‌تو قرارمان را بهم زدي، با حرف‌هايت و سنگ‌هاي اطرافيانت. چه بسيار که از در نصيحت به تو مي‌گويند: به سيم آخر زده‌اي اما هنوز دير نشده! جناب موسوي! معمولا رسم روزگار بر اين است که زود، دير مي‌شود. تو قبل از آنکه بخواهي با پاپس کشيدن،‌منت بر نظام و ملت بگذاري، اول بايد جواب اين خون‌ها را بدهي. قهرمان
    ‌بازي بماند براي بعد.
    دوشنبه شب، من بي‌آنکه عضو نيروي انتظامي باشم، دوشنبه‌شب، من بي‌آنکه عضو بسيج باشم، راهي خانه بودم اما نمي‌دانستم که خانه رفتنم جرم بود. من نه سپاهي‌ام، نه مدعي‌ام که حزب‌اللهي‌ام و نه هيچ، الا فرزند يک شهيد. بيش از 10 سال سابقه‌کار مطبوعاتي دارم و تاکنون ياد ندارم اشاره‌اي به اين کرده باشم که فرزند شهيد هستم. اما از آنجا که شما وقتي حال و روز امروز خود را خراب مي‌بينيد از نخست‌وزيري‌تان در دوره جنگ مايه مي‌گذاريد، چه باک اگر ديگران بدانند مرا هم با همان دوره عهد و پيماني ناگسستني است! اما اين ننگ را کجا مي‌خواهي ببري، آقاي نخست‌وزير دوران جنگ، که همه قاتلان پدر من و تمام دشمنان شهدا پشت شما درآمده‌اند؟


    همان کساني که به صدام دستور کشتن پدر مرا دادند اين روزها براي تو دست مي‌زنند! همان کساني که حاج‌احمد متوسليان، اين حيدر کرار سپاه خميني (ره) را به اسارت بردند، اين روزها در مدح تو شعر مي‌خوانند! همان منافقيني که در مرصاد نقشه فتح تهران را کشيده بودند، اين روزها با تو ابراز همدردي مي‌کنند! فرح پهلوي و فرزند شاه مخلوع را با تو چه نسبتي است؟ چه شده که شيمون پرز به طرفداري از تو برخاسته؟ اينها که روزگاري مقابل همه ما، تاکيد مي‌کنم همه ما، صف‌آرايي کرده بودند، اينک پشت سر تو سنگر گرفته‌اند . راستش را بگو اين 20 سال با خودت چه کرده‌اي؟ تو عوض شده‌اي يا آنها؟ نه به آن سکوت 20 ساله‌ات، نه به اين همه هياهو. نه به آن تفريط، نه به اين افراط. راستي! فريادت هم مثل سکوتت، مشکوک و معنادار است. البته قرارمان اين نبود ولي تو قرارمان را بهم زدي؛ با حرف‌هايت و سنگ‌هاي اطرافيانت.
    جناب ميرحسين!
    نظامي که خميني پايه آن را گذاشت و خامنه‌اي ادامه?دهنده راهش است، دوستاني دارد و دشمناني. نه هر کسي براي اين دوستي، سزاوار است و نه هر ناکسي براي اين دشمني لايق. امثال شما شايد روزگاري دستي در سپاه دوست داشته‌ايد و ليکن امروز نه آنگونه است که با داد و بيداد و فرياد مبدل به دشمن نظام شويد. جمهوري اسلامي، جمهوري مقدسي است که خبيث‌ترين شياطين عالم دشمن آنند؛ صهيونيست‌ها، سران شيطان بزرگ، ابر سرمايه‌داران عرصه رسانه و... پس با اين خودنمايي‌ها، بي‌زحمت خودتان را دشمن نظام جا نزنيد.


    علي(ع) را دشمني سزاست همچون عمروعاص و معاويه. ابن‌ ملجم‌ها و قطام‌ها گرچه در تقاطع براندازي، با سران کفر به يک نقطه مشترک مي‌رسند اما امثال پسر ملجم و...، حقيرتر از آنند که دشمن ابوتراب لقب گيرند. چنين افرادي بيش از آنکه دشمن علي باشند، آلت دست دشمن اصلي‌اند. نه! نظام در شناخت دوست و دشمن اشتباه نمي‌کند.
    ما يک «خودي» داريم و يک «غير خودي» و اين وسط هستند کساني که نقش‌شان بيشتر از «نخودي» نيست. نخودي‌ها نه به سکوت‌شان اعتباري هست نه به فريادشان. اما هم سکوت‌شان و هم فريادشان قند در دل دشمن آب مي‌کند و دشمن را به يک چيزهايي اميدوار. بيچاره دشمن! بيچاره رئيس‌جمهور آمريکا که باز هم به اميد خبرهايي از ايران نشست اما از کودتاي مخملين، طرفي نبست.


    اين ننگ را به کجا مي‌خواهي ببري، آقاي نخست‌وزير دوران جنگ! تو امروز رايحه دوران امام را مي‌دهي يا بوي خباثت‌هاي شيطان بزرگ را؟ تو امروز، چيزي از ديروز خود باقي نگذاشتي. آمريکا، انگليس و اسرائيل، آنقدر از تو خوبي ديده‌اند که گناه با امام بودنت را و گناه انقلابي بودنت را و گناه 8 سال نخست‌وزيري دوران جنگت را بخشيده‌اند. از نظر اوباما تو ديگر پاک پاکي!... و اين يعني اينکه قرارمان اين نبود، قرارمان را تو بهم زدي، با حرف‌هايت و سنگ و تيغ‌هاي اطرافيانت. همان سنگ که پدران بسياري را داغدار عزيزان‌شان کرد و بر سر من نيز نشانه‌اي گذاشت.
    گفت: به کسي که جرمش آتش است، به خاکستر قناعت کرده‌اند، چه جاي شکايت است. شکايتي از محضر دوست نيست. جان امثال من چه ارزشي دارد که براي يار خراساني، قرباني شود. ما اما گريبان آنهايي را که به صورت خورشيد، خاک مي‌پاشند، رها نخواهيم کرد؛ پس بسم‌الله...


    حسين قدياني/فرزند شهيد


    موضوعات مرتبط: شهدا


    تاريخ : ۱۳۸۸/۰۴/۲۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    بسم رب الشهداء و الصديقين
    السلام عليک ايتها الصديقة الشهيدة، فاطمة الزهراء

    آقاي موسوي، واي بر تو
    مردم را به جان هم مي اندازي و خيانت به خون شهدا مي کني؟ همان شهدايي که با خون خود ريشه درخت نظام جمهوري اسلامي را آبياري کردند و امنيت را براي مردم ايران به ارمغان آوردند وگرنه ما هم کشوري بوديم مثل عراق يا افغانستان يا پاکستان زير چکمه اسراييلي ها و آمريکايي ها.

    آقاي موسوي، واي بر تو
    که تو برادر بسيجي و سپاهي نيستي، تو دشمن آنهايي و از آنها کينه به دل داري و حزب اللهي ها و انقلابي ها را ساحر ناميدي. تو برادر بسيجي و سپاهي نيستي، چرا که بسيجي و سپاهي پيرو ولي فقيه و گوش به فرمان رهبر است اما، تو در بيانيه هايي که صادر مي کني به رهبر آنها توهين مي کني و عملا هم خلاف حکم و دستور و فرمان رهبر مسلمانان زمان و مرجع تقليد شيعيان حرکت مي کني.

     آقاي موسوي، واي بر تو
    تو خائن به خون شهيدايي، چرا که وصيت نامه هر شهيد را که مي خواني همگان را به برادري و اتحاد دعوت مي کند و به پيروي از امام و رهبري دعوت مي کند و از مردم مي خواهد تا گوش به حرف و مطيع امر رهبر باشند اما، تو خلاف امر رهبر حرکت کردي و هنوز هم براي رسيدن به مقاصد شومي که در سر داري در حال تلاش و کوششي. تو خائن به شهدايي هستي که خونشان پاي برومند کردن نهال انقلاب اسلامي ريخته شد.


    آقاي موسوي، واي بر تو
    تو بر خلاف خواسته ها و گفتمان و خط امام خميني (ره) حرکت کردي که اي کاش همان زمان که حضرت امام فرمودند اگر به خاطر خدماتت به انقلاب نبود تو را خائن به انقلاب و ملت معرفي مي کردم، اي کاش همان زمان خدمتي در پرونده ات ثبت نبود تا امروز پس از بيست سال برنخيزي و عده اي را داغدار عزيزانشان نکني.

     

    آقاي موسوي، واي بر تو
    چگونه پاسخ خون هاي بي گناهان ريخته شده را در مقابل خدا خواهي داد؟ همان قريب سيزده ميليوني هم که به تو رأي دادند، شک نکن که حداقل هشت، نه ميليون آنها به طور قطع، پيرو محض امر ولايتند و از رأيي که بو تو دادند، پشيمانند.


    آقاي موسوي، واي بر تو
    به چه دل بسته اي؟ به آن سه، چهار ميليون معاند و مخالف نظام جمهوري اسلامي که دنبال سرت قد علم کرده اند يا به حمايت دشمنان تاريخي قسم خورده ي ايران همچون انگليس و آمريکا و اسراييل؟ شايد هم به کاغذ پاره هايي که حجاريان برايت سياه مي کند و در شوراندن اراذل و اوباش و منافقان خائن و يا شوراندن و اغفال جوانان غافل و تشويق آنها به شورش در خيابان ها به عنوان بيانيه از طرف تو و با تأييد تو منتشر مي کند دل بسته اي؟


    آقاي موسوي، واي بر تو
    کلاهت را قاضي کن و بگو هدف تو خدمت به مردم بود؟ مردم به تو رأي ندادند که خدمت کني، شهرشان را بر سرشان خراب ميکني؟ تو يا تشنه قدرت بودي يا به دنبال رسيدن به افکار شومي که نظام جمهوري اسلامي و مردم شهيد پرور و مظلوم آن را نشانه گرفته است.


    آقاي موسوي، واي بر تو
    سرنوشتي بدتر از بني صدر را برايت آرزو مي کنم که دامنت آلوده به جنايت شد و خون هاي ريخته شده مظلومان و آه دل خانواده اي داغدار تو را رها نخواهد کرد. خدا از تو نگذرد که مردم را به جان هم انداختي و خون به دل خانواده هاي شهدا و ايثارگران و رهبر مظلوم و عزيزمان کردي.


    بسم الله الرحمن الرحيم
    اذا جاء نصرالله و الفتح...و رأيت الناس في دين الله افواجا...فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابا


    موضوعات مرتبط: شهدا


    تاريخ : ۱۳۸۸/۰۴/۲۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    امام حسین علیه السلام کیست؟

    امام حسین علیه السلام نواده پیامبر عظیم الشأن اسلام، فرزند امیر المؤمنین حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام و جگر گوشه ملکه اسلام حضرت فاطمه زهرا «سلام الله علیها» و برادر امام مجتبی علیه السلام و پدر نه امام است.

    آن حضرت در سوم شعبان سال چهارم هجری چشم به دنیا گشود و روز عاشورا سال 61 هجری در سرزمین کربلا، در راه دفاع از دین و فضیلت به شهادت رسید و در مکانی که هم اکنون زیارتگاه مسلمانان است مدفون گشت.

    حضرت امام حسین علیه السلام و پدر و برادر و فرزندان بزرگوارش علیهم السلام امامان ما هستند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آنها را به فرمان الهی به جانشینی خود بر گزیدند و پیروی از آنها بر تمامی مسلمانان واجب می باشد.

    و بر حسب اعتقاد شیعه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا «سلام الله علیها» و دوازده امام ما، همه معصوم و از هر گونه گناه و لغزش بدورند.

    شهادت حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام

    پس از آنکه خلافت و جانشینی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بر خلاف دستور حضرتش از مسیر خود منحرف گشت، زمانی هم یزید بن معاویه با اعمال فشار و توسل به زور و تهدید و ترغیب های فراوان بر مسند خلافت تکیه زد.

    و در واقع زمام امور مسلمین به دست فردی افتاد که نه تنها لیاقت اداره جهان اسلام، بلکه حتی لیاقت اداره کوچکترین منصب و مقام در حکومت اسلامی را هم نداشت، و با اینکه زمام حکومت اسلام را در دست داشت گناه کفر باطنی خود را آشکار نموده و بر زبان می آورد که بهترین شاهد بر این مدعی شعر معروف او است:

             لعــبــت هاشـــم بالــملــک فــلا               خبـــــــر جاء و لا وحــــــــــــــــــی نزل

    « یعنی بنی هاشم (پیامبر و اهل بیت علیهم السلام) با خلافت بازی کردند و در واقع نه خبری آمده و نه وحیی نازل شده».

    یزید با این عقیده وحی و نبوت را انکار کرده است!

    علاوه بر این، یزید مردی فاسق و خیانت پیشه بود، اکثر اوقات خود را به گناه و محرمات الهی می گذراند، بسیار میگساری می کرد، با اطرافیان خود قمار می کرد و به اعمال زشت دیگر هم آلوده بود، علاقه زیادی به بازی با میمون و یوزپلنگ خود داشت، و همواره به اسلام و مقدسات دین اهانت می کرد، در برخورد با مسلمین مردی خودرأی، جنایت پیشه، و سفاک بود، با شدیدترین روش دیکتاتوری بر مردم حکومت می کرد و آنها را از تمامی آزادیهای خود محروم نموده، هر صدا و حرکت آزادیخواهی را خفه می کرد و می رفت تا آخرین امیدها را مأیوس، و تمامی آزادیهای خود محروم نموده، هر صدا و حرکت آزادیخواهی را خفه می کرد و می رفت تا آخرین امیدها را مأیوس، و تمامی آثار باقیمانده دین مبین اسلام را نابود نموده، و آثار جاهلیت را بر جامعه تحمیل نماید.

    و بدین جهت حضرت امام حسین علیه السلام همراه با اهل بیت و اصحاب با وفای خود از سرزمین حجاز و مکه مکرمه به سوی سرزمین عراق حرکت نموده، و برای اصلاح در امت جد بزرگوارش و امر به معروف و نهی از منکر قیام نمود.

    «خرجت لطلب الإصلاح فی امة جدي ارید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر».

    و در سرزمین کربلا با لشکر بنی امیه، که از طرف ابن زیاد فرماندار یزید در کوفه گرد آمده بودند روبرو شد و در این پیکار مقدس و نابرابر امام و اهل بیت و یارانش مظلومانه شهید شدند!

    و در حالی که عدد لشکریان ابن زیاد و عمر سعد دهها هزار بودند بالاترین رقم در مورد عدد اصحاب و یاران حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام از یکصد و پنجاه نفر تجاوز نمی کرد.

    با این حال سپاه یزید بدترین رذالت ها و شرارت ها را در این روز به نمایش گذاردند.

    آب را بر روی خاندان رسالت بستند فرصت نماز و عبادت را هم به آنها ندادند پیر و جوان آنها را کشتند حتی کودک شیرخوار امام حسین علیه السلام را هم غرقه به خون کردند، پس از شهادت فرزند رسول خدا و یارانش بر بدن مطهر آنها اسب دواندند، سر مبارک آن حضرت و یاران با وفایش را از بدنها جدا کردند و بر سر نیزه ها زدند و در شهرها و روستاها در معرض دید مردم قرار دادند.

    خیمه ها را به آتش کشیدند، کودکان خردسال را می زدند، اموال آل رسول را چپاول کردند، زنان و کودکان را به اسیری بردند، آنها را با ریسمان به هم بستند، بر پشت شتران برهنه سوارشان کردند و در بیابانها به این سو و آن سو بردند، گاه از شدت گرما بدنهایشان می سوخت، و گاه از شدت سرما به خود می لرزیدند، به بچه ها لباس و غذا نمی دادند، اگر کودکی یتیم و یا داغدیده ای در غم عزیز خود گریه می کرد با ضربات شلاق او را ساکت، و بدن جگر گوشه های رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را سیاه می کردند.

    و با چنین وضع دلخراشی کاروان اسراء را به کوفه آوردند و در مجلس عمومی ابن زیاد وارد کردند و چه اهانتها و اذیتها که نسبت به این کاروان مصیبت دیده روا داشتند.

    چند روز آنها را به زندان انداختند و سپس آنها را به سوی شام پایتخت حکومت عصیانگر یزید روانه کردند، در شام آنها را در خرابه ای مسکن دادند، یزید آنها را به مجلس عام حاضر کرد و چه اهانتها که به ذریه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم روا نداشت؟!

    در همان مجلس با کمال بی شرمی بر لبها و دندان مبارک سبط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می زد و این شعر را می خواند:

    «ای کاش پدرانم که در جنگ بدر کشته شدند، اینک بودند و می دیدند که من چگونه خزرج را بیچاره کردم، تا از این منظره خوشحال می شدند و می گفتند: «یزید دستت شل مباد»!».

    بعد از آن همه مصیبت های دردناک بچه های امام حسین علیه السلام را به جانب مدینه گسیل داشت.

    از دیگر جنایات یزید، این سردمدار ظالم و کافر حمله او به خانه کعبه و خراب نمودن آن است، که تمام این ننگها بر دامان بنی امیه در تاریخ ضبط گردیده است.

    مبارزات امام حسین علیه السلام

    حضرت امام حسین علیه السلام با شهادت خویش دستگاه حکومت یزید را متزلزل ساختند، زیرا به دنبال شهادت آن حضرت انقلابهای دامنه داری از شهرهای مختلف اسلامی علیه بنی امیه آغاز شد تا جائی که یزید چند روز آخر عمر خود را به سختی و در بدترین حالات به پایان رسانید.

    و حکومت ننگین یزید بیش از سه سال دوام نیاورد.

    و حتی دوران زمامداری سلسله بنی امیه از عمر یک انسان تجاوز نکرد، و سرانجام این دودمان برای همیشه نابود گردید.

    آری امت اسلامی بر ضد دولت بنی امیه نهضتها و کار شکنی ها آغاز نمودند و سالار شهیدان حضرت اباعبد الله الحسین علیه السلام با شهادت مظلومانه خویش تمامی نقاط ضعف و انحراف حکومت بنی امیه را که تماما مخالف با قوانین و سنت اسلام بود به مردم نشان دادند.

    و چنان نیروئی به وجود آوردند که حتی قرنها بعد مردم به راحتی خرابیها و انحرافات خلفای اسلامی را باز شناسند، و در طول حیات بشریت حق و باطل مشخص گردد.

    در واقع قیام حضرت سید الشهداء علیه السلام بهترین درس برای آنهایی است که می خواهند در سایه دین زندگی سعادتمندانه ای داشته باشند، و این قیام همچون مشعل فروزانی بر جهان و جهانیان می درخشد، و خود سرمشق بزرگی است برای اجتماع بشری، و به همگان درس آزادی و آزادگی می دهد.

    «گاندی» رهبر مشهور هند گفته است:

    « درس رهبری و آزادی را از حسین آموختم که چگونه مظلوم بود و یاریش کردند».

    اینجاست که باید گفت: دوام اسلام و مسلمین تا روز قیامت مرهون فداکاری های حضرت امام حسین علیه السلام است، همان طوری که در گرو رنجهای طاقت فرسای رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و نبردهای بزرگ امیر المؤمنین حضرت علی علیه السلام است.

    شعائر و عزاداریهای امام حسین علیه السلام

    نهضت امام حسین علیه السلام مربوط به زمان مخصوصی نبود تا در زمان های بعد فراموش شود، بلکه نبرد حق و باطل، عدالت و ظلم، انسانیت و وحشیگری، و نبرد هدایت و گمراهی بود.

    از این رو تا دنیا برپا است مظلومیت حضرت اباعبد الله الحسین علیه السلام و نهضت مقدس آن حضرت فراموش شدنی نیست و هر گاه میان حق و باطل پیکاری در گیرد خاطره آن مجاهدتها زنده می شود.

    و بنا به اهمیت و نقش سازنده این نهضت مقدس بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پیش از وقوع آن، مسلمین را بر برگزاری مراسم عزاداری و زنده داشتن این قیام تشویق فرمود، و ائمه طاهرین علیهم السلام هم نسبت به این مجالس تأکید فراوان می نمودند.

    در تبعیت از دستورهای راهبران خود در سطح وسیع در مناطق مختلف دنیا با برگزاری مجالس عزاداری و سوگواری، نسب به حضرت سید الشهداء علیه السلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت عرض ارادت می نمایند. و معنای «هر روزی عاشورا و هر زمینی کربلاست» را عملا انجام می دهند.

    اما نحوه برگزاری مراسم عزاداری به هر صورت که انجام پذیرد جایز است مگر آنجا که از طرف شرع مقدس ممانعت شده و حرام باشد، مثل اینکه کسی به عنوان عزاداری«خودکشی» کند همانطور که بودائیها برای رسیدن به هدف های دینی و ملی خودکشی می کنند! اما اسلام از قتل نفس نهی کرده است و قرآن می فرماید: «لا تقتلوا أنفسکم» «سوره نساء، آیه 29».

    بنابراین، هر نوع عزاداری که دلیل خاصی بر حرام بودنش نباشد حلال، بلکه مستحب و پسندیده است و خود، یکی از مصادیق آیه شریفه: (و من یعظم شعائر الله فإنها من تقوی القلوب) می باشد.

    و تمسخر بعضی افراد جاهل و نادان نسبت به بعضی از شعائر دینی و مذهبی دلیل نمی شود که ما آن را عمر شایسته ای ندانیم.

    قرآن کریم درباره کفاری که انبیاء و برنامه های تبلیغی آنان را به مسخره می گرفتند می فرماید: (یا حسرة علی العباد ما یأتیهم من رسول إلا کانوا به یستهزؤون) افسوس بر حال بندگان نادانی که نیامد بر آنها پیامبری، مگر آنکه او را مورد استهزاء خود قرار دادند.

    ارتباط منبر و امام حسین علیه السلام

    یکی از وسائلی که نهضت حضرت امام حسین علیه السلام را گسترش داده و اساس این قیام را تا کنون در اجتماع و اذهان مردم زنده نگاه داشته، منبر است، از این رو مسلمانان پس از شهادت آن حضرت منبر را وسیله نشر آثار این پیکار مقدس قرار دادند.

    و برای تبلیغ دین منبر چه وسیله خوبی است! اما باید در جهت کارآیی و استفاده هر چه بهتر و بیشتر از آن، دو شرط را مورد رعایت بیشتر قرار دهیم:

    اول: نسبت به ازدیاد  و گسترش هر چه بیشتر مجالس عزاداری و وعظ و ارشاد فعالیت شود چون تمام شهرها و نقاط اسلامی شیفته گوینده و تشنه مسائل دینی هستند تا با شنیدن امتیازات و خصوصیات اسلام از حقائق دین اسلام و آگاهی بیشتری پیدا کنند.

    و معلوم است که تبلیغ هم وقت معینی ندارد، بلکه باید همیشه و همراه با مسیر زندگی افراد بشر باشد.

    چون همانطور که بدن هر روز به غذا احتیاج دارد، فکر و روح نیز نیازمند به غذای دائمی است، و نباید آن را از نظر دور داشت. اضافه بر این منبرهائی که اکنون موجود است یک دهم نیازمندیهای ما را تأمین نمی کند، و اینجاست که بر توده مسلمین لازم است با خطبا و گویندگان همکاری کنند و با گسترش مجالس، در سراسر شهرهای اسلامی و حتی غیر اسلامی این واجب مهم و حیاتی را ادا کنند.

    در مرحله دوم: باید منبرها متین و عمیق باشد، چون قیام مقدس حضرت امام حسین علیه السلام تنها به خاطر زنده نگاه داشتن دین اسلام و اعلای کلمه حق بود، و روشن است که این مهم انجام نمی شود مگر اینکه گوینده بتواند این قیام را با عقیده و تفسیر، تاریخ، احکام و اخلاق اسلام ارتباط دهد و قوانین اسلام را در شؤون مختلف زندگی مثل: سیاست، اقتصاد، تمدن، مذهب، معاشرت، خانواده و مسائل آنها که هر یک دلیلی قاطع و برهانی محکم بر امتیاز اسلام بر سایر ادیان و مکتب ها و برنامه ها و قوانین، و نیز عظمت مسلمین است به سایرین برساند.

    با این گونه ها منبرها است که می توان در راه پیشرفت مسلمین قدم برداشت.

    و اگر این دو جنبه در منبر رعایت گردد حق بزرگی ادا شده است، آن دسته از اهل منبر که با دقت و اخلاص، این جنبه ها را در نظر داشتند همه بزرگ و عالی مقام شدند و ما امیدواریم دیگران نیز از آنها پیروی کنند!

    پیشرفت وسائل تبلیغی

    سابقا وسائل تمدن و فرهنگ منحصر به مدرسه های دینی و منبرها و کتاب ها بود که جنبه دینی داشتند و اجتماع هم در سایه اینها تعلیمات روح بخش مذهبی خود را می آموخت.

    اما امروز مدرسه های جدید، رادیو، تلویزیون، سینما، جرائد، مجلات و انجمنهای دیگر اضافه شده است که ناچار باید مسلمانان با این وسائل، برنامه های اسلامی را مطابق با نهضت و هدف مقدس امام حسین علیه السلام اجرا کنند تا در هر شهر و قریه؛ خانه و مدرسه، کارگاه و سربازخانه، عموم مردم استفاده کنند. که قیام و حرکت خونین حضرت سید الشهداء علیه السلام و تأثیر بسیار ارزشمند و والای آن نهضت مقدس هرگز با تحولات علمی پدید آمده از سوی دانشمندان و یا نهضت هائی که در عصرهای مختلف و با رنگ و بوی تمدن و نجات گرفتار آمدگان در چنگال ظلم و ستم به وقوع می پیوندند، قابل مقایسه نبوده و نیست، و جای بسی تأسف است که انسان امروزی در جهت نیل به اهداف مادی خود از صنایع و وسائل تبلیغی جدید کمال استفاده را می نماید، اما در مسائل روحی و معنوی در اندیشه به کارگیری وسائل روز نمی باشد.

    سوگواریهای امام حسین علیه السلام

    پر واضح است که میان ظواهر و مقاصد، ارتباط شدیدی وجود دارد و در روایت هم آمده است: «مردم را به غیر زبان یعنی با رفتار و کردار صادقانه خویش، به سوی خوبیها دعوت کنید».

    بنابراین، لازم است در عزاداریها به نحو ممکن صاحبان مجالس، کارگران، مستمعین، شرکت کنندگان در دسته ها و هیئتها و سایرین آنچه را اسلام واجب دانسته مثل «انجام واجبات و ترک محرمات» و آنچه را مستحب شمرده مانند «اخلاق فاضله و نظافت مجالس از آلودگیها و دوری از کارهای تنفر آمیز را کاملا رعایت کنند.

    و نیز عزاداران و دسته ها از کارهائی که برای یک انسان عزادار زننده و احیانا خلاف شرع می باشد جدا اجتناب کنند همانند آنکه: خانمها بدون رعایت حجاب لازم و یا زینت کرده و آراسته در مجالس شرکت کنند، یا اینکه افراد خیابان ها و راههای عمومی را کثیف نمایند، یا جاهائی که برای آب آشامیدنی معین شده آلوده سازند.

    همچنین باید نسبت به پاکیزه بودن ظروف غذا خوری و وسائل چای و آب آشامیدنی و هر وسیله ای که به نحوی در مجالس مورد استفاده قرار می گیرد دقت کافی به عمل آید که دین اسلام همواره بر رعایت نظافت و پاکیزگی و دوری از کثیفی و پلیدیهای ظاهری و باطنی تأکید دارد، و حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام برای زنده نگه داشتن اسلام و عمل به دستورات این آئین محمدی صلی الله علیه و آله و سلم خود را فدا کردند.

    چنانکه زبان حال حضرت بر آن اشاره دارد:

    اگر دین محمد صلی الله علیه و آله و سلم جز به شهادت من استوار نمی گردد، پس ای شمشیرها مرا فرا گیرید.

    و در یکی از زیارت های آن حضرت می خوانیم: «شهادت می دهم که شما پاک و پاکیزه هستید و به وسیله شما شهرها و هر سرزمینی که در آن باشید از هر بدی و کثیفی پاک می شود، و شهادت می دهم که خاندان شما همه طاهرند».

    همچنین از دیگر موضوعات بسیار مهم آن است که نمازهای اول وقت ترک نشود، زیرا امام علیه السلام روز عاشورا در حالت بحرانی که تیر مثل باران به سوی آن حضرت و اصحابش می بارید نماز جماعت خواندند!

    و بدیهی است که در این گونه محافل و مجالس لازم است از کارهائی که باعث اختلاف و ناراحتی می شود خودداری شود.

    در قرآن کریم است: «به ریسمان خدا چنگ زنید و متفرق نشوید» (آل عمران، آیه 103).

    خدمتی که امام حسین علیه السلام به اسلام کرد

    بر هر مسلمان لازم است به وسیله مکتب امام حسین علیه السلام به اسلام خدمت کند. چون مکتب آن حضرت، بهترین وسیله برای نشر و تبلیغ اسلام است، این هدف در صورتی عملی می شود که بدانیم چگونه از این نیروی بزرگ استفاده کنیم، زیرا آن قدرت روحی را که امام حسین علیه السلام ایجاد کردند قوی تر از نیرویی بود که عالم بشریت از زمان آدم تا کنون شناخته است.

    این مقام، اضافه بر آن فضیلتی است که حضرت امام حسین علیه السلام پنجمین معصوم ما بوده، و دارای مقام و منزلتی والا می باشند.

    ندیده اید که چگونه مردم به دلیل مظلومیت آن حضرت جمع می شوند که این کار جز در سایه معنویت امام حسین علیه السلام امکان پذیر نیست؟

    وقتی داستان کودک شیرخوار امام حسین علیه السلام به میان می آید انسان هر چند دلش سخت باشد و یا اصلا دین نداشته باشد، متأثر می شود و اشکش جاری می گردد، و آن وقت، برای اندرز و هدایت آمادگی پیدا می کند و فکرش ارشاد و اصلاح را می پذیرد.

    آثار مجالس عزاداری

    یکی از تجار آفریقا که مرد فهمیده و دانشمندی می باشد، برنامه اش این است که هر سال دهه محرم به طور رایگان برای تبلیغ و برقراری مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام به یکی از روستاهای آفریقا می رود.

    این تاجر برای من تعریف کرد: یک بار در دهه محرم و ایام عاشورا به قریه ای وارد شدم که واعظ و خطیب نداشت، و من آمادگی خود را برای وعظ و خطابه اعلام کردم، اهل قریه هم استقبال کردند تا اینکه وقت نماز رسید، اما هر چه گوشی دادم صدای اذان نشنیدم!

    پس به خانه ای که سیاهپوش بود و جمعیت زیادی برای عزاداری در آن جمع بودند وارد شدم و به یکی از افراد حاضر در مجلس گفتم: چرا در محل شما صدای اذان شنیده نمی شود!

     جواب داد: اذان چیست؟!

    گفتم: اذان . . . نماز . . .

    گفت: نماز چیست؟

    گفتم: مگر شما مسلمان نیستید؟

    گفتند: اسلام چیست؟!

    من با تعجب پرسیدم: شما چه مذهبی دارید؟!

    گفتند: ما بودائی هستیم!

    گفتم: پس چرا برای حسین علیه السلام عزاداری می کنید؟

    گفتند: ما در عزاداری از گذشتگان خود، پیروی می کنیم، آنها هم با اینکه بودایی بودند، برای حسین علیه السلام عزاداری می کردند!

    من بالای منبر رفتم و گفتم: ای مردم! نام حسین علیه السلام و عزاداری حسین علیه السلام به قریه شما آمده است، اما جد حسین علیه السلام، پدر حسین علیه السلام، و دین حسین علیه السلام به محل شما نیامده است! بیائید حسین علیه السلام را واسطه قرار دهیم، تا دین و جد او هم به قریه شما بیایند.

    از آن روز مشغول بیان احکام اسلام شدم و اسلام را به آنها معرفی کردم، هنوز دهه محرم تمام نشده بود، که همه اهل قریه از کوچک و بزرگ و فقیر و غنی، مسلمان و شیعه شدند.

    و می بینیم افراد غیر مسلمان و غیر شیعه هم برای امام حسین علیه السلام مراسم عزاداری برگزار می کنند و بهترین شاهد آن سوگواریهای بسیار مفصلی است که در هند و پاکستان و آفریقا مرسوم است.

    پرچم امام حسین علیه السلام

    یکی از دانشمندان کراچی برای من نقل کرد که کشیشی به او گفته بود:

    اگر مسیحیت تنها شخصیتی همچون حسین شما را داشت تمام دنیا را به زیر پرچم او و آئین خود در می آورد، در تمامی نقاط جهان در هر جا پرچمی به نام او بر می افراشت و مردم را به دور آن جمع می کرد، و آنگاه برنامه های تبلیغی خود را منتشر می نمود. اما شما مسلمانها نمی دانید چگونه از حسین علیه السلام در جهت پیشبرد اهداف اجتماعی و دینی استفاده کنید.

    مثل ما مثل تاجری است که میلیونها تومان پول دارد اما راه تجارت را نمی داند، در مثال زدن مناقشه نیست.

    مثال ما مسلمانها مثال مردمی است که بر روی دریایی از نفت به سر می برند اما هرگز به فکر استخراج این ماده حیاتی نیستند تا از دهها منفعت آن و از جمله فروغ و روشنایی آن بهره مند شوند و همچنان در تاریکی و سرمای کشنده به سر می برند.

    آیا به راستی آنچه را که مسلمانان از این مشعل هدایت و کشتی نجات در جهت پیشبرد هدفهای تبلیغی اسلام استفاده نمودند همچون قطره ای در برابر دنیا نیست؟!

    اعلام تعطیلی دهه ی محرم

    سزاوار است مسلمین همان طور که در حدیث آمده از ائمه طاهرین علیه السلام پیروی نموده و دهه محرم را تعطیل و عزای عمومی اعلام کنند، سراسر شهرهای اسلامی را سیاهپوش نمایند، دستجات و هیئات عزاداری به راه اندازند و هدف آنها از این عمل تبلیغ دین و نشر احکام و پایدار شدن عقیده در اجتماع و جلب توجه افکار به این مطلب باشد که مبادی اسلام زنده و جاویدان است.

    باید دیگران متوجه مراکز مسلمین بشوند، همان طوری که این حرکت تبلیغی و جلب توجه افکار عمومی جهان نسبت به خود را مسیحیان در عید میلاد حضرت مسیح انجام می دهند.

    اضافه بر آن که شکی نیست تأثیر حزن و اندوه در افکار توده ها به مراتب، بیش از تأثیر شادی و سرور است، همچنانکه این امر در «روانشناسی» ثابت شده است.

    این معنی را وقتی کفار و استعمار گران درک کردند، در صدد کوبیدن شعائر مذهبی و مجالس سوگواری حضرت سیدالشهداء علیه السلام برآمدند، و عناوین مختلف برگزاری این گونه مجالس را در کشورهای تحت سلطه خود ممنوع ساختند.

    وقتی به یکی از رهبران بزرگ کفار گفته شد: «آیا سربازانت می توانند ده هزار گوینده و مردان دینی را نابود کنند؟!» گفت: این کار درست نیست آنچه سودمند است این است که: کربلا از بین برود زیرا تا وقتی که نقش حسین علیه السلام و آثار او در خاطره ها برقرار است، وعاظ و گویندگان جاوید، و اسلام و عقیده مسلمانان استوار است».

     


    موضوعات مرتبط: شهدا


    تاريخ : ۱۳۸۵/۱۱/۱۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


    موضوعات مرتبط: شهدا


    تاريخ : ۱۳۸۵/۰۹/۱۴ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


    موضوعات مرتبط: شهدا


    تاريخ : ۱۳۸۵/۰۹/۱۴ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


    موضوعات مرتبط: شهدا


    تاريخ : ۱۳۸۵/۰۹/۱۴ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


    موضوعات مرتبط: شهدا


    تاريخ : ۱۳۸۵/۰۹/۱۴ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


    موضوعات مرتبط: شهدا


    تاريخ : ۱۳۸۵/۰۹/۱۴ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

     

    بدون شرح

     

    بدون شرح


    موضوعات مرتبط: شهدا


    تاريخ : ۱۳۸۵/۰۸/۲۸ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    بدون شرح

     


    موضوعات مرتبط: شهدا


    تاريخ : ۱۳۸۵/۰۸/۲۸ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

     شهدا ما شرمنده ایم 

     

    شهدا ما شرمنده ایم


    موضوعات مرتبط: شهدا


    تاريخ : ۱۳۸۵/۰۸/۲۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    بچه ها تحويل سال

    يادش بخير شلمچه

    چييده بوديم تو سفره

    سربند و يک سرنيزه

    بچه ها خيلي گشتن

    تو جبهه سيب نداشتيم

    بجاي سيب تو سفره

    کمپوتشو گذاشتيم

    تو اون سفره گذاشتيم

    يه کاسه سکه و سنگ

    سمبه به جاي سنجد

    يه سفره رنگارنگ

    اما يه سين کم اومد

    همه تو فکري رفتيم

    مصمم و با خنده

    همه يک صدا گقتيم

    به جاي هفتيمن سين

    تو سفره سر ميزاريم

    سر کمه هر چي داريم

    پاي رهبر مي زاريم


    موضوعات مرتبط: شهدا


    تاريخ : ۱۳۸۵/۰۸/۲۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

    در فکه کاري ناتمام داشت که مي بايد انجامش مي داد. صداي بچه هاي گردان کميل را مي شنيد که همت را صدا مي زدند «حاجي، سلام ما را به امام برسان. بگو عاشورايي جنگيديم.» و گريه ي همت را که ملتمسانه سوگندشان مي داد « تو را به خدا تماستان را قطع نکنيد. با من حرف بزنيد، حرف بزنيد
    کريم نجوا را مي ديد که از کنار بچه ها مي دويد و مي خنديد: «بچه ها! دير و زود دارده، اما سوخت و سوز نداره».... يکي مي افتاد، يکي بلند مي شد. يک آب مي خواست، زمين تشنه بود، آسمان تشنه بود، فرياد عطش کران تا کران را در بر مي گيرد... و سيد داشت برنامه ي عاشوراييش را مي ساخت.


    موضوعات مرتبط: شهدا


    تاريخ : ۱۳۸۵/۰۸/۲۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

     

    سرداري که يک روز پس از قبول قطع نامه وصيت خود را نوشت
    شهيد خانجاني تنها وصيت نامه خود را يک روز پس از قبول قطعنامه مي نويسد. با خواندن وصيت مرتضي حس و حال رزمندگان بعد از قبول قطعنامه به خوبي مشخص مي شود.

    به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، «شهيد مرتضي خانجاني» فرزند مرادعلي به تاريخ 1/10/ 1345 در ملاير به دنيا آمد. مرتضي در سال 1361 به عضويت سپاه پاسداران درآمد و در سن 17 سالگي و با آغاز جنگ تحميلي به جبهه رفت. شهيد خانجاني در چند عمليات از جمله عمليات مهران از ناحيه شکم مجروح شد. مرتضي در 22 سالگي چند روز بعد از نوشتن اولين وصيت نامه خود، در تاريخ 5/5/1367 بر اثر اصابت ترکش به زير گلويش در حاليکه فرماندهي «گردان کميل» لشگر 27 محمدرسول‌الله (ص) را بر عهده داشت در عمليات «غدير» و در منطقه عملياتي «کوشک پاسگاه زيد» به شهادت رسيد. مزار شهيد مرتضي خانجاني در ملاير، «بهشت هاجر» مي‌باشد.
    ويژگي شهيد خانجاني اين است که  تنها وصيت نامه خود را يک روز پس از قبول قطع نامه نوشته و به فاصله کمتر از ده روز به شهادت مي رسد. با خواندن وصيت مرتضي حس و حال رزمندگان بعد از قبول قطعنامه به خوبي مشخص مي شود.

     


    وصيت نامه شهيد مرتضي خانجاني

    «هم اکنون که اين قلم سياه را بدست گرفته و بر روى برگه سفيد و بى‏آب و رنگ مى‏نويسم شب چهارشنبه 28/4/67 مى‏باشد. عددهاى نگاشته شده در تاريخ گوياى شرايط سخت اين برهه براى هر خواننده اين نوشتار مى‏باشد.

    غم و اندوه هجر ياران، مظلوميت حزب‏ا... و امام، سقوط افکار چندين و چند ساله بچه بسيجى‏هاى نشسته بر بال ملائک، آن عارفان الهى و سالکان طريقت و عشق، همه و همه دردهاى بى‏درمان ساعتها و لحظه‏هاى روزهاى تلخ ترک جبهه است که در واقع بايد گفت روزهاى سخت بدرود گفتن ارزشهاى نهفته در جبهه و جنگ. در اين حال و هوا مبادرت به نوشتن وصيتنامه نمودم، کارى که چند سال در جنگ بودم اما هرگاه که خواستم وصيت‏نامه بنويسم اراده‏ام يارى ننموده احساس مى‏نمايم هنوز هم وصول به توفيق شهادت ممکن است.

    در اين لحظات با تمام وجود از خداوند طلب شهادت را مى‏نمايم چرا که به خداوندى خدا دگر تاب تحمل فراق را ندارم و مرا توان زيست در اين جامعه و دنياى زشت نمى‏باشد. خدايا به آن بدنهاى قطعه‏قطعه شده و عشق‏آلود حسين و ديگر شهدا قسم مى‏دهم تو را نگذار شاهد نامردى‏ها و خيانت‏ها و در کنارش دلسوختگى باشم. پروردگارا چندين سال به عشق وصال و لقاء تو در مصاف با دشمن بودم، بدن خود را آماج تير و ترکشهاى دشمنان تو قرار دادم تا شايد روزى خود را در جوار رسول‏ا... و ائمه اطهار ببينم، محبوبا اگر مرا از اين فيض عظيم محروم گردانى چگونه به عدالتت شک نکنم!

    خدايا گفته‏هايم نزديک به کفر گشته اما تو مى‏دانى و خود مى‏دانم که جز تو را طلب نمى‏کنم.

    دوستان و رفقا، اى عزيزان همسنگر که اين وصيت‏نامه را قرائت مى‏نمائيد، شما را توصيه مى‏نمايم به حمايت و پيروى از پير جماران، او را دريابيد، نگذاريد تاريخ تکرار شود. اما شما اى عزيزان هوشيار باشيد و صحنه‏هاى سوختن به دور شمع ولايت را تکرار کنيد و بدانيد که اگر براى خدا جنگيده‏ايد هم اکنون نيز براى خدا تحمل کنيد و پيرو پير جماران باشيد. و بدانيد که اگر به آن نتيجه مطلوب در جنگ نرسيديم نبايد از حفظ انقلاب غافل باشيم و خداى نخواسته راه پيموده طى چند سال انقلاب را به يکباره برگرديم و موجبات دفن اسلام را فراهم آوريم.

    پدر و مادر عزيزم، همسرم، خواهرم و برادرم، فرزندم، هشيار باشيد. شيطان وسوسه ها دارد، دشمنان و منافقان و راحت طلبان زخم زبان مي زنند، تحمل کنيد، همچون زينب و علي و فاطمه و محمد و حسن و زين العابدين و سالار شهيدان کربلا. اين چند روزه زندگي با همه سختي و مشکلات دردآورش اتمام خواهد يافت و بالاخره روز حسابرسي و برقراري عدالت خواهد رسيد، نکند خدا نکرده عملي مرتکب شويد که موجبات رنجش روح شهدا شود.

    با شمايم اي دوستان و اقوام با وفا! بشنويد اما تو را به مظلوميت امام عمل کنيد.

    در آخر، از تمامى کسانى که از بنده رنجشى داشته‏اند، طلب عفو مى‏نمايم و از کليه کسانى که ادعاى دوستى با من را دارند تقاضامندم خانواده شهدا را فراموش نکنند.

    والسلام عليکم ورحمةالله و برکاته

    پادگان دوکوهه - انديمشک

    28/4/67- ساعت 9.5 شب»

     


    موضوعات مرتبط: شهدا ، درباره کمیل
    برچسب‌ها: شهید مرتضی خانجانی


    تاريخ : ۱۳۸۴/۰۷/۲۲ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
    .: :.