به راستی کوهنوردی ورزش ما نیست، باور و زندگی ماست
دیگران به کوهستان نگاه می کنند و ما صعودش می کنیم، با قدم هایمان حسش می کنیم، با نفس هایمان درکش می کنیم.
کوهنورد خستگی ندارد، درودها و شادباش هایش جزیی از فرهنگ ماست. فرهنگ احترام به طبیعت، احترام به پیشکسوت، احترام به خود و احترام به شادی و زمان.
می بایست کوهنورد باشی تا لذت یک صعود، لذت یک کوهنوردی را در خم هر پیچ و هر نسیم دل انگیزش، با صدای پرنده های کوهستانی که نغمه شیدایی سر می دهند، درک کنی.
کوهنوردی درس صبر و تمرین استواری است.
موضوعات مرتبط: كوهنوردي
برچسبها: کوهنوردی , قله , پنجره , چشم
یادتون باشه که :
وقتی دو عاشق در چشمای هم نگاه میکنن ، ضربان قلبشون هماهنگ میشه
موضوعات مرتبط: روان شناسی ، دل نوشته ها
برچسبها: عاشق , چشم , ضربان قلب , هماهنگ
https://cafebazaar.ir/app/com.thirdeye.cloud
چشم سوّم یک اپلیکیشن واقعیت افزوده و واقعیت مجازی می باشد.
جهت استفاده از نرم افزار چشم سوّم و مشاهده محتوای دیجیتال افزوده شده ،
وارد قسمت چشم سوّم شده و تصویر هدف دارای لوگوی چشم سوّم
(کتاب ، تابلو ، کارت ویزیت ، و ...)
را اسکن نمایید .
برای نمونه چند تصویر در قسمت اسکرین شات های برنامه قرار داده شده
که با اسکن آنها می توانید محتوای دیجیتال افزوده شده
(محتوای مثالی به جهت محدودیت تبلیغات)
را مشاهده نمایید.
برای استفاده از بخش واقعیت مجازی وارد بخش مربوطه شده
و تصاویر پانورامای منتخب ما را مشاهده نمایید.
شما همچنین پیشنهادات خودتون رو به ما بدین تا ما تصاویر پانورامای درخواستی شما را
موضوعات مرتبط: کامپیوتر و اینترنت ، اخبار
برچسبها: چشم سوم , چشم , سوم , جهان نما
رو نمایی از اپلیکیشن چشم سوم در برنامه یادبود سردار شهید حاج حسین همدانی
https://cafebazaar.ir/app/com.thirdeye.cloud
پس از دانلود با چشم سوم تصویر شهید را در صفحه اپ در بازار اسکن نمایید
موضوعات مرتبط: سرداران شهيد ، کامپیوتر و اینترنت ، موبایل ، آموزش نرم افزار ، شهدا ، اخبار ، کد نویسی
برچسبها: چشم سوم , چشم , سوم , جهان نما
درباره توانایی فکر کردن و عادت ما به چشمهایمان
یک دوست ، کامنتی گذاشته بود که دلم خواست جوابش اینجا باشد تا بیشتر و بهتر خوانده شود .
اجازه بدهید ابتدا کامنت این دوست را ببینیم :
یادمه یه روز رفته بودم خونه پدربزرگم ( که مدتی قبل به رحمت خدا رفت ) و دیدم داره شبکه ۴ نگاه میکنه یه برنامه نشون می داد به اسم معرفت که دکتر ابراهیمی دینانی مهمون برنامه بود موضوع بحثشون فلسفه و عرفان بود .
بابابزرگم که داشت این برنامه رو نگاه میکرد به شوخی بهش گفتم من که سر در نمیارم چی میگن شما متوجه میشی ؟ بهم گفت راستش متوجه خیلی از حرفاشون نمیشم اما مشخصه که حرفهای قشنگی میزنن و آدمهای باسوادی هستن . واسه همین دوست دارم تا آخر برنامه رو ببینم . واقعا هم تا آخر برنامه پای صحبتهاشون مینشست .
منم که اوایل با متمم و روز نوشته آشنا شده بودم همچین حسی داشتم خیلی از حرفهای شما رو متوجه نمیشدم ، وقتی کامنت بچه ها رو میخوندم و میدیدم چقدر اهل مطالعه و تفکرن از خودم بدم می اومد . منی که تو این بیست و چند سال عمرم شاید مجموع کتابهای غیردرسی که خونده باشم در بهترین حالت ممکن سی تا میشد یا نه .
تا یه مدت فقط گیج میزدم اصلا نمیدونستم چی رو باید بخونم و از کجا باید شروع کنم اما پس نزدم و نترسیدم مثل بابابزرگم سعی کردم اول گوشم رو به حرفاتون آشنا کنم و بعد کم کم دست به کار بشم .
اگه بخوام صادقانه اعتراف کنم تا قبل از این ، اصلا فکر کردن رو بلد نبودم ، هیچ شناختی از خودم و دور و برم نداشتم اما الان حداقل چیزی که ازتون یاد گرفتم و به عقیده ام چیز کمی نیست “ فکر کردنه ”. اینها رو گفتم که ازتون تشکر کنم . امیدوارم همیشه سلامت و سرزنده باشید .
جواب خودم را هم اینجا بنویسم :
دوست عزیزم ...
خدا پدربزرگت رو رحمت کنه .
تو که متواضعانه و از سر شوخی صحبت میکنی .
ولی من این تجربه رو واقعاً دارم .
یادمه چند سال پیش تصمیم گرفتم مولوی بخونم . مثنوی . تقریباً چنین وضعی بود.
هی با خودم فکر میکردم این بنده خدا چی گفته ! نمیفهمیدم .
بعد میگفتم لابد بقیه میفهمن چی گفته . پس بشینم همین طوری بخونم ببینم چی میشه ! برای ثواب !
یکی دو سال گذشت تا کم کم به فضاش آشنا شدم . الان هنوز اون روزهای اول برام جالبه و با یادآوریش لبخند روی لبم میاد .
اگر چه امروز بر این باور هستم ( و به اشکال مختلف تا حالا گفتهام ) که اگر مولوی امروز بود ، قطعاً وقتش رو با خوندن مثنوی خودش تلف نمیکرد و به چیزهای دیگری فکر میکرد . ما کلاً عادت داریم افکار گذشتگان رو “ تاکسی درمی ” کنیم و در حد موجود زنده ، برای اون مجسمه های از درون تهی شده ، وقت بگذاریم.
بگذریم . خواستم بگم که توضیح تو رو میفهمم .
دوست عزیزم :
کامنت تو خوشحالم کرد . به خاطر تعبیر “ فکر کردن ”.
نمیخوام بپذیرم یا باور کنم که نقش این فضا یا اون فضا ( روزنوشته یا متمم ) بوده . اما اون چیزی که حالم رو خوب کرد همین بود که میبینم تو به “ فکر کردن ” به عنوان یک توانمندی توجه داری .
نمیتونم بگم که چقدر این جملهی تو ، خوب و خوشحال کننده بود .
باور عمیق من اینه که فرصت فکر کردن و توانمندی فکر کردن در بین ما انسانها ( و به صورت کلی در گونهی انسان ) رو به رشد نیست .
ما داریم به موجوداتی داناتر تبدیل میشیم . یعنی از محیط خودمون بیشتر میدونیم .
ما داریم به موجوداتی تواناتر تبدیل میشیم . یعنی تسلط بیشتری بر محیط خودمون داریم .
ما داریم به موجوداتی پیچیدهتر تبدیل میشیم . به معنای اینکه رفتارهامون تابع عواملی بیشتره و محاسبات بیشتری در تصمیمهامون دخیل میشه .
اما اینها با توانایی “ فکر کردن ” فرق داره . اتفاقاً ما داریم به معنای تکنیکال کلمه به یک Automaton تبدیل میشیم . یک موجود اتوماتیک پیچیده که قوانین رفتار و تصمیم گیری اون ، بیش از پیش داره صلب میشه و اگر چه تعداد این قوانین زیاد شده ، اما اون موجود توانایی خودش رو در توجه به اون قوانین و بهبود اونها داره از دست میده . به عبارتی ، یادگیری لایه دو و سه و چهار ، داره کمرنگ میشه و ما به یادگیری لایه یک گسترده و سطحی ، قانع و راضی میشیم .
پیچیدهتر شدن کورتکس مغز ما طی چند هزار سال اخیر هم ، ظاهراً بیش از اونکه به ما تسلط بر خودمون رو بده ، قدرت تحلیل بهتر محیط و شبیه سازی بهتر آینده رو داده .
من همیشه ، چشم ، برام خیلی شگفت انگیز بوده .
به نظرم به وجود آمدن تدریجی چشم در موجود سادهای مانند پشه یا سوسک ، خیلی عظیمتر از خلقت کل انسانه.
ما و بسیاری از ارگانیسمها ، انبوهی از اطلاعات سنسوری مثل بو و لمس و دما و صدا رو دریافت میکردیم و میکنیم.
این ارگانیسمها، قابلیتی پیدا کردهاند (چشم) که میتونه به اونها بگه در جایی که نیستند (مثلاً چند متر یا چند کیلومتر اون طرف تر) چه خبره .
این هیچ چیزی از غیب گویی کم نداره! به نظرم ما بهش عادت کردیم . وگرنه هر بار که چشم ما به جایی نگاه میکنه ، آدم از شدت تعجب باید چند دقیقهای ، بهت زده بنشینه و سکوت کنه!
مغز هم چنین اندامیه . چشم در بعد مکان این کار رو میکنه . مغز در بعد زمان . به ما کمک میکنه زمانی که نیامده رو ببینیم .
مطمئن هم هستم که در آینده طی چند هزار سال بعد ( اگر انسانها همدیگر رو به خاطر باورهاشون و داستانهای متفاوتی که در توصیف جهان بلد هستند ، منفجر و نابود نکنن ) فکر میتونه بدون هر گونه آموزش خاص ، با شفافیت خیلی بیشتر و بهتری آینده رو ببینه .
همون طور که امروز ، چشم میتونه جایی رو که تو در اون قرار نداری ، بهت نشون بده ، مغز هم میتونه زمانی رو که در اون نیستیم ببینه.
همهی اینها رو گفتم که بگم :
چشم . این عظمت بزرگ عالم . یک ضعف بزرگ داره و اون اینه که خودش رو نمیتونه ببینه .
مغز هم ، حتی وقتی هزاران سال بعد ، بتونه گذشتههای دور و آیندههای نیامده رو شفاف ( به قول جوان ترها با کیفیت Full Hd! ) ببینه ، باز هم از تجربهی “ خودش ” و “ الان خودش ” ناتوان خواهد بود .
فکر کردن ، به نظرم بیش از هر چیز ، باید بتونه به “ ذهن ما ” کمک کنه که “ خودش ” رو ببینه .
چشم ، برای اینکار ، به سراغ آیینه میره . ذهن میتونه به سراغ دیگران بره . هر کدوم از اینها ، نگاه ما رو به بخش دیگری از ذهنمون که از دیدمون پنهانه معطوف میکنن .
دلم میخواد یه بار دیگه بخونم ببینم چه هذیون هایی برات نوشتم . اما خوندن دوبارهاش برام سخته .
به جای اینها بذار یه خبر خوب بهت بدم .
امسال توی متمم میخوایم درس تفکر نقادانه یا Critical Thinking رو بگذاریم . هنوز تصمیم قطعی نیست . اما پیش نیازش احتمالاً میشه مدل ذهنی و تفکر سیستمی .
فکر میکنم خیلی حس خوبی بهت بده . میدونم که منابعی که به سراغشون رفتیم ، گرانترین و دور از دسترس ترینها بودهاند .
امیدوارم همه مون اثر خوبش رو در پایان سال ببینیم .
همیشه شاد و سلامت باشی دوست خوب من
موضوعات مرتبط: آموزش ، پیامها
برچسبها: Automata theory , Critical Thinking , فکر , چشم
ادامه مطلب