یک استاد خوب در مرحله اول باید به کاری که انجام می دهد علاقه داشته باشد . اگر علاقه ای در کار نباشد روش ها و تکنیک های دیگر برای تبدیل شدن به استاد خوب موثر واقع نخواهد شد .
استاد باید دروسی را تدریس کند که خودش به آن درس ها علاقه دارد و بر آن دروس مسلط است .
اساتید عالی معمولا همواره در حال یادگیری هستند و تونایی های خودشان را به صورت مداوم افزایش می دهند .
این اساتید در کلاس درس به دانشجو احترام می گذارند و سعی می کنند مطالب را از دید دانشجو ببینند
و به ساده ترین زبان ممکن مطالب را توضیح می دهند .
در کلاس های دانشگاه بسیار خوب است کلاس به صورت دوطرفه و تعاملی برگزار گردد .
اساتید خوب که دانشجویان راضی و موفقی دارند اینطور نیست که در کلاس فقط خودشان حرف بزنند
و متکلم وحده باشند .
به هر میزان دانشجویان در کلاس مشارکت بیشتری داشته باشند در نهایت بازدهی کلاس بالاتر خواهد بود .
اساتید خوب با پرسیدن سوالات مناسب حین تدریس سطح سواد دانشجویان را مورد ارزیابی قرار می دهند
و متناسب با آن تدریس می کنند.
این اساتید جو راحت و آزادی را در کلاس ایجاد می نمایند
به گونه ای که دانشجویان در عین حال که به استاد و کلاس احترام می گذارند
سوالات خودشان را هم راحت می پرسند
و اظهار نظر می کنند .
ويژگي ها و صفات استاد خوب
ويژگي هاي فردي از مهم ترين موضوعات تعليم و تربيت است
كه با توجه به اهميت و جايگاه آن مورد بررسي قرار مي گيرد ،
اين ويژگي ها عبارتند از:
1 . عشق و علاقه
2 . خوشرويي و خوش خويي
3 . سعة صدر
4 . صداقت و درستكاري
5 . آرامش روحي
6 . قدرت بيان
7 . آراستگي ظاهري
استاد موفق ، کسی است که سعی میکند عزت نفس دانشجویان را بهبود و ارتقا بخشد.
استاد موفق ، کسی است که به تفاوتهای فردی دانشجویان توجه میکند،
تفاوت های فردی را میپذیرد ،
از مقایسه آنان اجتناب مینماید
و میزان پیشرفت یا پسرفت هر دانشجویی را با خودش
و با گذشته خودش مقایسه میکند.
استاد خوب ، کسی است که به احساسات و عواطف دانشجویان توجه میکند
و در صورت نیاز با آنان همدلی میکند.
استاد موفق، کسی است که تلاش میکند هنگام رو به رو شدن با رفتارهای نامطلوبِ دانشجویان ،
افت انگیزش و افت تحصیلی ،
علتهای بروز رفتارها را مورد شناسایی قرار دهد
(توجه به اصل علت و معلول).
استاد موفق و خوب ، کسی است که
هنگام رو به رو شدن با رفتارهای نامطلوب دانشجویان،
از کوره در نمیرود
و با شکیبایی واکنش مناسب از خود نشان میدهد.
موضوعات مرتبط: آموزش
برچسبها: استاد , معلم , دانشجو , شاگرد
سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند !
.
.
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم …
.
.
به مادر قول داده بود بر می گردد …
چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد لبخند تلخی زد و گفت :
بچه م سرش می رفت ولی قولش نمی رفت …
.
.
من می خواهم در آینده شهید بشوم …
معلم پرید وسط حرف علی و گفت : ببین علی جان موضوع انشا این بود که در آینده می خواهین چکاره بشین ، باید در مورد یه شغل یا کار توضیح می دادی !!! مثلا پدر خودت چه کاره است ؟
آقا اجازه … شهید …
.
.
گفتند شهید گمنامه ، پلاک هم نداشت ، اصلا هیچ نشونه ای نداشت ؛ امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه …
نوشته بود : “اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم”
.
.
ساقی جبهه سبو بر لب هر مست نداد
نوبت ما که رسید میکده را بست نداد
حال خوش بود کنار شهدا آه دریغ
بعد یاران شهید حال خوشی دست نداد
موضوعات مرتبط: خاطرات ، شهدا ، پیامها
برچسبها: شهید , جبهه , یتیم , شغل آینده
علیمحمد غمامی آزاد متخلص به آزاد در سال ۱۲۵۸ شمسی در شهر همدان متولد شد. در کودکی پدر خود را از دست داد. در اواخر سال ۱۳۲۳ قمری تحصیلات خود را در فارسی و صرف و نحو و معانی و بیان و فقه و منطق در همدان به اتمام رسانید. بعدها از معلمان رسمی وزارت شد و در مشاغل دبیری، بازرسی و مدیریت دبستان و دبیرستان انجام وظیفه کرد.
در سال ۱۳۰۰ خورشیدی، به سمت ریاست فرهنگ کاشان منصوب و به اصلاح امور فرهنگ و افتتاح انجمن ادبی پرداخت و در اثر مجاهدت در ترویج علم و ادب مورد توجه اهالی کاشان قرار گرفت. در این موقع خبر مرگ ناگهانی فرزند ارشدش از سنندج رسید و مرگ این جوان، آزاد را پیر و از زندگانی سیر نمود؛ ناچار به تهران منتقل شد.
در سال ۱۳۱۳ خورشیدی به سمت مدیریت ادبیات و بازرسی اداره فرهنگ همدان منصوب و در سال ۱۳۱۵ به مدیریت دبیرستان شاهپور کرمانشاه برگزیده شد و دو سال هم به تربیت و تعلیم دانشجویان آنجا انجام وظیفه کرد. آزاد همدانی به سال ۱۳۲۴ شمسی چشم از جهان فروبست .
حُسنت به اتفاقِ ملاحت ، جهان گرفت
آری به اتفاق ، جهان می توان گرفت
دلدارِ من که شهرتِ حُسنش ، جهان گرفت
عشقش ، توان و تاب ، زِ پیر و جوان گرفت ...
موضوعات مرتبط: اطلاعات عمومی
برچسبها: آزاد همداني , علي محمد غمامي , فرهنگ , مجاهدات
معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین
انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد :
(چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟
فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن... اونوقت میشه مامانم رو بستری
کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه
نکنه... اونوقت...
اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش
بنویسم...
اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم...
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد...
موضوعات مرتبط: متفرقه
برچسبها: معلم و دانش آموزش , مدرسه , كلاس درس , معلم