تلنگر
یه روز یه گرگی استخون گیر کرده بود تو گلوش .
برا همین دنبال کسی میگشت که استخون رو از گلوش بکشه بیرون .
تا اینکه به لک لک رسید و ازش خواهش کرد که استخون رو از گلوش بیرون بکشه
و در مقابل این کارش بهش مزد بده .
لک لک منقارشو برد تو دهن گرگ و استخون رو بیرون آورد
و به گرگ گفت حالا مزد و پاداش منو بده .
گرگ نگاهی تمسخر آمیز به لک لک کرد و گفت :
همین که سرتو سالم از دهنم بیرون آوردی برات کافی نیست ؟!
وقتی به فرد نالایقی خدمت می کنیم تنها انتظارمون باید این باشه که
گزندی ازش نبینیم
گاهی اشتباهمون تو زندگی اینه که
به بعضی از آدما جایگاهی می دیم که هیچ وقت لیاقتشو ندارن !
موضوعات مرتبط: پیشنهاد مدیر ، دل نوشته ها ، پیامها
برچسبها: گرگ و لک لک , داستان زندگی , درس عبرت , آدمها
در هیاهوی زندگیم ، درک کردم
چه دویدنایی که فقط پاهام رو ازم گرفت،
درحالی که انگاری وایستاده بودم ،
چه غصه هایی که فقط باعث سفیدی موهام شد
درحالی که قصه ای کودکانه بیشر نبود !
فهمیدم کسی هست
که اگر بخواد می شه و اگه نه نمی شه !
به همین سادگی ؛
کاش نه می دویدم ونه غصه می خوردم
فقط
"خدا رو صدا میکردم"
الهی و ربی من لی غیرک
موضوعات مرتبط: مرد اردیبهشتی ، پیشنهاد مدیر ، دل نوشته ها
برچسبها: زندگی , فهم , قصه و غصه , هیاهوی زندگی
قضاوت ها !!
فردی در ترافیک جلوی ما بپیچید: "احمق"
ما که جلوی دیگران می پیچیم: "زرنگ"
کسی جواب تلفن ما را ندهد: "بی معرفت"
ما که جواب ندهیم: "گرفتار"
فرد بلندتر از ما: "دراز"
کوتاهتر از ما: "کوتوله"
همکار جزئی نگر: "ایرادگیر و وسواسی"
ما جزئی نگرتر باشیم: "دقیق"
فردی لیوان آب ما را چپه کرد: "کور"
پای ما به لیوان دیگری خورد: "شعور ندارد لیوان را سر راه قرار داده"
«دنیای قضاوت ها یعنی تحلیل رفتار و گفتار دیگران بر اساس نیازها و ارزش های خودمان!
موضوعات مرتبط: دل نوشته ها
برچسبها: احمق , کور , بی معرفت , وسواس
«قارون» هرگز نمی دانست
که روزی، کارت عابر بانکی که در جیب ما هست
از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند ما را به آسانی مستغنی میکند.
و «خسرو» پادشاه ایران نمی دانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحت تر است.
و «قیصر» که بردگان وی با پر شترمرغ وی را باد میزدند،
کولرها و اسپلیتهایی که درون اتاقهایمان هست را ندید.
و «هرقل» پادشاه روم که مردم به وی بخاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسرت میخوردند
هیچگاه طعم آب سردی را که ما می چشیم نچشید...
و «خلیفه منصور» که بردگان وی آب سرد و گرم را باهم می آمیختند تا وی حمام کند،
هیچگاه در حمامی که ما براحتی درجه حرارت آبش را تنظیم میکنیم حمام نکرد
بگونه ای زندگی میکنیم که حتی پادشاهان عصر هم اینگونه نمی زیستند اما باز شانس خود را لعنت میکنیم !
و هر آنچه دارائیمان زیاد میشود تنگدست تر میشویم !
خدایا قدرت شکرگوئی در حرف و عمل را به ما عنایت فرما
آمین یا رب العالمین
موضوعات مرتبط: دل نوشته ها
برچسبها: شکر گوئی , قارون , هرقل , خلیفه منصور
چندی قبل که مهمان یکی از آشنایان بودم به او گفتم :
خروسی داشتید که صبح ها همه را از خواب بیدار میکرد چکارش کردید؟
گفت سرش را بریدیم !
همسایه ها همه شاکی بودند و میگفتند :
خروس شما ما را صبح ها از خواب بیدار میکند.
آنجا بود که فهمیدم هرکس مردم را بیدار کند باید سرش بریده شود!
در روزگاري كه همه از
"مرغ" حرف می زنند..
كسی از "خروس" نمیگوید..
زیرا
همه به فكر سیر شدن هستند
نه
بیدار شدن
موضوعات مرتبط: دل نوشته ها
برچسبها: بیداری , خوب , خرگوشی , زندگی
دیگر رابطهها مانند قدیمترها نیست که تو اولین باشی...
وارد زندگیش که شوی ؛
اولین چیزی که میبینی یک قلب شکسته است و یک ذهن سرشار از خاطره...
تازه آنجاست که میفهمی اگر او را بخواهی باید شکسته های قلب خودت را،خاطراتت را،گذشته هایت را نادیده بگیری و تلاش کنی تا تمام طرفت را احاطه کنی....
راستش اینجا دیگر کسی سعی نمیکند اولین نفر زندگیش را حفظ کند...
حتی اگر بعد از او تمام جانش دلتنگ شود...
اینجا آدمها تمام جمعیت جنس مخالفشان را زیر و رو میکنند و رنگ به رنگ یار عوض میکنند؛تا شاید کسی این میان باشد که تمام جانش را پای رابطه بگذارد...
راستش اینجا دیگر کسی برای حفظ کسی تلاش نمیکند...
این روزها عاشقی کردنها و دوست داشتنها بسیار عوض شده است....
لعنت بر ذهنهای روشنفکرنما...
موضوعات مرتبط: دل نوشته ها
برچسبها: رابطه , قدیمی , عاشق , زندگی
يادش به خير !
معلم کلاس اول خانم خداخواه هر جا كه هستند سلامت باشند . ازما پرسيد : - سوال تکراری همه سالهای گذشته و آينده - : « وقتی بزرگ شدید ، می خواهید چه کاره شوید ؟ »
بچهها هم طبق معمول پاسخ های تکراری سالهای گذشته را تکرار کردند : « دکتر. دکتر. مهندس. دکتر. پليس . مهندس. مهندس . دكتر . وكيل . فضانورد . دکتر. مهندس يه پسر كوچولو هم گفت : فرهنگي ».
نگاه اول : همه میخواستند وقتی بزرگ شدند به « جامعه » خدمت کنند .
هنوز نخستین حروف الفبا را نيز نیاموخته بودند . هنوز دنیا را ندیده بودند . هنوز کشور را نمیشناختند . هنوز راي نداده بودند . هنوز نماينده نداشتند . هنوز وارد كار نشده بودند . هنوز متاهل نشده بودند . هنوز گرفتار نون شب نشده بودند . هنوز بچه نداشتند . هنوز شب تا صبح بچه بيمار خود را تيمار نكرده بودند . هنوز درد را نميشناختند ...! هنوز هنوز هنوز ...
نگاه دوم : اما پدرها و مادرها و رسانهها کار خود را اساسي و خوب انجام داده بودند !
یادشان داده بودند که اینجا سرزمین دکترها و مهندسها و وكلاست . یادشان داده بودند که اینجا « مدرک » ، خود یک « شغل » است . يادشان داده بودند كه اينجا حرف « پ » خيلي مهم است .یادشان داده بودند که وقتی بزرگ شدی و خواستگاری رفتی ، اگر بگویی مهندسی ، کسی نمیگوید شغلت چیست .
یادشان داده بودند که فضا ، فضای نا امنی است .
یادشان داده بودند که این جماعتی که در اطرافتان زندگی میکنند ، دوست دارند شما « دکتر و مهندس » شوید . و تو اگر می خواهی رسوای جماعت نباشی ، همرنگ جماعت باش.
حتی یادشان داده بودند که در خلوت خود ، به خانه و ماشین و ثروتی که دکترها و مهندسها دارند فکر کنند و در کلاس خود ، از « خدمت به جامعه » بگویند .
پدرها و مادرها ، تنها نکتهای را که برای نگون بختی فرزندانشان لازم بود ، خوب آموزش داده بودند . خیلی خوب . یادشان دادند که برای انتخاب آرزوهایت ، به آرزوهای اطرافیانت فکر کن ، نه به میزان رضایتی که پس از تحقق آرزوهایت تجربه میکنی.
بچهها ، آرزوهایشان را گفتند . یا بهتر بگویم : آرزوهای پدرها و مادرهایشان را تکرار کردند .
بچهها ، به همکلاسی خود که قرار بود فرهنگي شود ، خندیدند . او تنها کسی بود که آرزوی خودش را گفت .
دوازده سال گذشت.
برگهای را پیش رویشان قرار دادند با هزار خانه سفید و یک قلم که با آن میتوانستند سرنوشتشان را خط خطی کنند . با دقت و تمرکز. هیچ خانهای نباید نیمه سیاه میشد . یا بايد سیاه سیاه مي شد یا سفید سفید .
در اینجا ، باید منتظر میماندند تا دانشگاهها ، آنها را انتخاب کنند و به آنها بیاموزند که باید چه چیزی را دوست داشته باشند .
یکی که در دلش همیشه دوست داشت باستان شناس شود ، مهندس شد .
یکی که در دلش دوست داشت مهندس شود ، حسابدار شد .
آنکس که میخواست حسابدار شود ، پزشک شد .
تنها کسی که راه خودش را رفت ، آن فرهنگي دوران دبستان بود که رویایش را خودش انتخاب کرده بود . او بزرگتر شد و دنیا را بهتر شناخت . وقتی دفاع مقدس را دید ، مدتی تصمیم گرفت خلبان شود اما دوباره به رویای دوران کودکی اش بازگشت و فرهنگی شد .
او بعدها آموخت :
در جامعهای که مردم ، تو را مانند خودشان میخواهند ، مانند خودت بودن حتی از خلبان شدن هم سختتر است . سخت تر از سخت ...!
موضوعات مرتبط: مرد اردیبهشتی ، پیشنهاد مدیر ، دل نوشته ها ، درباره کمیل
برچسبها: خلبان , اول ابتدایی , خانم خداخواه , دکتر و مهندس
برای " آدمها "
چه آنها که برایت " عزیزترند "
چه آنها که فقط " دوستند " ..!!
خاطره های " خوب " بساز ..
آنقدر برایشان " خوب " باش
که اگر روزی هرچه بود " گذاشتی " و " رفتی " ....!!
در " کنج قلبشان " جایی برایت باشد ..
تا هرزگاهی بگویند: " کاش بود " ..!
هرزگاهی دست دراز کنند و بخواهند " باشی " !
هرزگاهی " دلتنگ " بودنت شوند ..
می دانم " سخت " است ...
ولی ...
تو " خوب باش "...
موضوعات مرتبط: دل نوشته ها
برچسبها: خوبی , دلتنگی , زندگی , آدم
موضوعات مرتبط: تصاویر پس زمینه ، مذهبی ، بدون شرح ، عکس
برچسبها: لبیک , یا حسین , پوستر , جوادی آملی
الحمدلله چین و روسیه طی توافقی دلار را از مبادلات خود حذف کردند. حجم تجارت سالانه دو کشور حدود یکصد و هفت میلیارد دلار است و شاید کسانی بگویند در مقیاس جهانی، این رقم اثر چندانی روی نقش بینالمللی دلار نخواهد داشت. اما باید توجه داشت که حذف دلار از مبادلات، یک پدیدهی منحصر به روابط چین و روسیه نیست، یک فرآیند است که از مدتها پیش توسط رقیبان بینالمللی آمریکا به عنوان یک راهبرد دنبال میشود.
این راهبرد، که انتظار میرود ظرف چند سال آینده به نتیجه برسد، دو محصول مهم خواهد داشت: نخست، سقوط اقتصاد آمریکا در نتیجه سقوط ارزش دلار و تلاش طلبکاران برای فروش ۲۲ تریلیون دلار طلب خود که روند سقوط ارزش دلار را تشدید خواهد کرد(برخی از فروش اوراق بدهی آمریکا توسط چین به عنوان گزینه اتمی پکن یاد میکنند). دوم، تضعیف شدید ابزارهای جنگ ارزی که آمریکا بر پایه مناسبات دلاری در جهان شکل داده و پایه تحریمهای واشنگتن علیه سایر کشورها محسوب میشود.
از رخدادهایی که اتفاق میافتد، حتما خوشحال هستیم، چراکه بزرگترین دشمن مردم ایران در حال از دست دادن بزرگترین سلاح خود علیه ماست، اما نباید در برابر این تحولات منفعل بود و فقط ایستاد و برای دیگران سوت و کف زد.
ایران یک بازیگر مهم بینالمللی است و میتواند در دو سطح نقشهای مهمی ایفا کند:
۱- توقف استفاده از دلار در مبادلات خارجی
۲- توقف استفاده از سامانههای مبادلاتی تحت سلطه آمریکا (و هم پیمانان اروپاییاش) و مشارکت در طراحی سامانههای جایگزین.
از چین و روسیه باید آموخت که هرگز با این مفروض که "مگر ۱۰۰ میلیارد دلار چه تاثیری روی نقش دلار دارد؟"، راهبرد تضعیف دلار را کنار نگذاشتند.
اتفاق دیگری که با توجه به سقوط شدید ارزش دلار ظرف چند سال آینده، از اکنون باید شروع شود، این است که همه ذخایر دلاری کشور باید صرف واردات طلا شود. اما مردم به همان دلیلی که به دست خود سهام پدیده خریدند و پس از فاجعه، به حاکمیت پناه آوردند، پس از فاجعه دلار هم به حاکمیت پناه خواهند آورد. از امروز به فکر باشیم و مدیریت کنیم تا همه ذخایر دلاری ایرانیان به طلا تبدیل شود.
افول موریانه وار یک خصلتی دارد و آن اینکه وقتی پایه ستونها تخریب شد، سقوط بنا دفعی و وحشتناک است .
موضوعات مرتبط: آموزش ، سخن روز ، پیشنهاد مدیر ، انقلاب اسلامی ، اطلاعات عمومی
برچسبها: سقوط دلار , موریانه , چین و روسیه , ایران
یک روز خسته از عشق های الکی دلم را در دست گرفتم و بردمش یکجای دور
ببین دلم! ما در دنیایی زندگی میکنیم که عشق معنایی ندارد .
داردها، اما نه آنقدر که بتواند یک زندگی را بچرخاند .
تو تنها عضو از بدن منی که اگر بشکنی یا ترک برداری، میمیرم.
شاید جسمم نمیرد اما بی شک روحی باقی نمیماند.
باید مراقب باشم و دیواری بکشم روی احساساتت تا مبادا آن ها را بروز دهی .
زمانی به سراغت می آیم که کسی را پیدا کرده باشم از جنس خودم.
میخواهم اولینم، آخرینم باشد ..
نمیخواهم مثل خیلی از هم و سن سالهای خودم زندگیم را پر از ادمهای خالی کنم.
مجبورم تو را مدتی در سینه ام حبس کنم!
مبادا دلخور شوی .
در دنیایی که احساسات بازیچه آدمها میشود نمیخواهم صد تکه ات کنم!
و وقتی به خودم آمدم ندانم کجایم و عاشق کی هستم و تو را قربانی کدام احساس پوچ کرده ام.
هر وقت مطمئن شدم کسی آمده که بی منت تا ابد میماند ؛ آزادت میکنم.
مرور خاطرات دست نوشته ها ، نوشته ای از سالهای دور
موضوعات مرتبط: دل نوشته ها
برچسبها: عشق , خاطرات , زندگی , دست نوشته
ساختن واژه ای به نام « فردا » بزرگترین اشتباه آدما بود ،
تا زمانی که بچه و بی سواد بودیم ، با این واژه آشنایی نداشتیم ، خوب زندگی میکردیم
تموم احساسمون ، غم و شادیمون و هرچی که داشتیم رو ، همین امروز خرج میکردیم
انگار فهمیده تر بودیم ، چون همیشه میترسیدیم شاید فردا نباشه
از وقتی « فردا » رو یاد گرفتیم، همه چیز رو گذاشتیم برا فردا
از داشته های امروز لذت نبردیم و گذاشتیم برای روز مبادا ...
شاید باید ایطوری « فردا » رو معنی کنیم که :
« فردا » روزیه که داشتههای امروزت رو نداری ؛
پس امروز رو خوب خوب ، زندگی کن ..
موضوعات مرتبط: روان شناسی ، دل نوشته ها
برچسبها: فردا , واژه ها , لذت زندگی , امروز
در مدتی که در این دنیا هستید به معنای واقعی کلمه زندگی کنید.
زندگي كنيد
هر چیزی را تجربه کنید.
مراقب خودتان و دوستانتان باشید.
خوش بگذرانید، دیوانگی کنید، عجیب باشید.
بیرون از خانه بروید، تلاش کنید وشکست بخورید.
چون به هر حال این اتفاق می افتد
پس بهتر است از آن لذت ببرید.
موقعیت یادگیری از شکست هایتان را از دستت ندهید.
دلیل مشکل را پیدا کنید واز بین ببریدش.
سعی نکنید کامل باشید!!! اصلا ، اصلا !
فقط سعی کنید یک نمونه عالی باشید از انسانیت.
يك انسان خوشبخت
موضوعات مرتبط: روان شناسی ، مرد اردیبهشتی ، دل نوشته ها
برچسبها: زندگی , تجربه , اتفاق , لذت
رابطه بین زن و مرد مهمترین رابطه ی بالغانه زندگی است، برایش وقت بگذارید تا شادابی و طراواتش را حفظ کند. می توانید امروز همدیگر را غافلگیر کنید، انتخاب سوژه با شماست، سعی کنید خلاق باشید.
روز اول: با هم در یک دوره آموزشی ثبت نام کنید یا با استفاده از وسایل آموزشی در منزل مباحث جدیدی را بیاموزید.
روز دوم: یک منظره یا جای مناسبی را پیدا کنید و در سکوت در کنار هم غروب خورشید را تماشا کنید.
روز سوم: با هم به جایی بروید که قبلا نرفته اید و آنجا برای مثال چای بنوشید، حرف بزنید و کنار هم وقت بگذرانید. حتی اگر این مکان جدید، حیاط خلوت یا تراس یا یکی از اتاق های منزلتان باشد، امتحان کنید.
روز چهارم: امروز ترتیب یک شام دونفره ی خاص را بدهید، بهترین لباس هایتان را بپوشید، تلفن را قطع کنید و خودتان را به یک ضیافت دعوت کنید.
روز پنجم: امروز یک یادداشت محبت آمیز برای هم بنویسید و جایی بگذارید که همسرتان ببیند و غافلگیر شود.
روز ششم: با هم به دیدن یک فیلم، تئاتر بروید.
روز هفتم: برای یک گفتگوی دو نفره ی طولانی برنامه ریزی کنید، واقعا روی هم متمرکز باشید و به هم گوش دهید و یک بده بستان کامل در درک هم را تجربه کنید.
روز هشتم: امروز دو نفری آشپزخانه را تجربه کنید و یک غذای جدید با کمک هم بپزید.
روز نهم: یک بازی راه بیندازید و با هم مسابقه دهید و خوش بگذرانید! درباره اولین ها با هم صحبت کنید، اولین بار که او را دیدید، اولین باری که احساس کردید دوستش دارید، اولین بار که ... این یادآوری طراوت بیشتری به رابطه شما خواهد داد
روز دهم: برای هم یادداشت بنویسید؛ کوتاه یا بلند ... همه ما هنوز هم نامه ی کاغذی را بیشتر دوست داریم ... نامه هایی با عنوان های مختلف مثل برای روزهایی که میخواهی بدانی چقدر دوستت دارم، برای روزهایی که دلتنگی آزارت میدهد، برای روزی که پدر میشوی، برای ... میتوانید این نامه ها را به آدرس خانه یا محل کار همسرتان پست کنید. مطمئن باشید از دریافتشان واقعا خوشحال خواهد شد.
روز یازدهم: آلبوم های قدیمی را بیاورید و با هم تماشا کنید، خاطرات ماه عسل تان را مرور کنید و حال و هوایتان را تغییر دهید.
روز دوازدهم: با یک ظرف از خوراکی مورد علاقه تان کنار هم وقت بگذرانید، بخندید، یکدیگر را ماساژ بدهید و از بودن کنار هم لذت ببرید.
روز سیزدهم: جای مناسب و راحتی را پیدا کنید و یکی از شعرهای مشترک مورد علاقه تان را با صدای بلند بخوانید، این بلند خواندن واقعا مهم است، از ماشین شخصی و زمان رانندگی هم میتوانید استفاده کنید؛ امتحان کنید و ببینید که چطور نشاط و شادی وارد رابطه تان می شود.
روز چهاردهم: یک برنامه ی فعالیت دو نفره در بیرون از خانه ترتیب بدهید، مثلا کوهپیمایی کنید، در پاکسازی محیط زیست شرکت کنید و ... در هرصورت بروید بیرون و دونفری کاری را با هم انجام بدهید.
روز پانزدهم: یک برنامه ی دونفره عکاسی بگذارید و عکس های دونفری بندازید و آنها را چاپ کنید، دقت کنید که اگر عکس ها را چاپ نکنید در واقع تمرین را انجام نداده اید.
روز شانزدهم: عکس هایی را که چاپ کرده اید روی یکی از دیوار های منزلتان بچسبانید؛ جایی که حداقل یکبار در روز بتوانید ببینید.
روز هفدهم: یک برنامه دوستانه ترتیب بدهید و با یکی از دوستان نزدیک خود که شرایط مشابه شما را دارند و از بودن با آنها لذت می برید، شام یا ناهار را بیرون صرف کنید و معاشرت کنید.
روز هیجدهم: خاطرات مشترک، شیرین و عاشقانه تان را با هم مرور کنید. یک زمان مخصوص برای بیرون ریختن دلخوری ها و ناراحتی ها و نگفته هایتان تعیین کنید؛ زمانی که هر دو آمادگی کامل برای شنیدن کامل داشته باشید
روز نوزدهم: یکی از اتاق های منزلتان را دوباره بچینید، می توانید چیدمان اتاق را تغییر دهید، یا با توافق هم یک وسیله مشترک بخرید و به اتاق اضافه کنید، لازم نیست خیلی گران و بزرگ باشد، می توانید یک گلدان طبیعی به اتاق بیاورید، یا اینکه یک وسیله قدیمی را بازسازی کنید و به اتاق بیاورید. دقت کنید هدف اضافه کردن حس انرژی مشترک شما به فضای اتاق است.
روز بیستم: غذای مورد علاقه همسرتان را خودتان شخصا برایش بپزید، فرقی نمی کند شما مرد هستید یا زن؛ در هر صورت امتحان کنید، مطمئن باشید تاثیر خوبی روی رابطه ی شما خواهد گذاشت!
روز بیست و یکم: کمی تفریح و هیجان انرژی تازه ای به زندگی شما وارد می کند. بازی یکی از وجوه عشق ورزی است و طرف بازی را برای شما دوست داشتنی تر می کند. پیشنهاد امروز ما به شما این است : به یک فروشگاه بزرگ بروید و قایم باشک بازی کنید. همه مشغول خرید هستند، اما شما دو نفر لابلای قفسه ها در جستجوی هم! امتحان کنید و لذت ببرید.
روز بیست و دوم: امروز همدیگر را غافلگیر کنید، انتخاب سوژه با شماست، سعی کنید خلاق باشید.
روز بیست و سوم: با هم برای یک سفر ایده آل برنامه ریزی کنید، مهم نیست به کجا و کی، صرف وقت گذاشتن و برنامه ریزی کردن و حرف زدن درباره ی این برنامه حال شما را بهتر خواهد کرد و چه بسا به زودی فرصتش هم فراهم شود. امتحان کنید.
روز بیست و چهارم: درباره اولین ها با هم صحبت کنید، اولین بار که او را دیدید، اولین باری که احساس کردید دوستش دارید، اولین بار که ... این یادآوری طراوت بیشتری به رابطه شما خواهد داد.
روز بیست و پنجم: دریافت یک ماساژ خوب اغلب انسداد انرژی را از بین برده و موجب ترشح هورمون های آرامش بخش و ضد استرس می شود، تصمیم بگیرید حداقل هفته ای یکبار ماساژ پاها یا شانه را امتحان کنید، برای شروع یک سی دی آموزشی ماساژ تهیه کنید و این امکان را برای همسرتان فراهم کنید، قطعا نتیجه خوبی خواهد داشت.
روز بیست و ششم: جایی را پیدا کنید که بطور مرتب بتوانید به آنجا سر بزنید، جایی مخصوص به خودتان؛ مثلا هفته ای یکبار یا ماهی یکبار، جایی مثل یک کافه یا رستوران یا یک نیمکت دنج در پارک، یا ... جایی متعلق به خودتان دونفر ... برای وقت هایی که دلتنگ یکدیگر می شوید؛ برای روزهایی که نیاز دارید یادتان بیاید که چقدر همدیگر را دوست دارید! دقت کنید که باید و بهتر است جایی باشد که خلوت باشد و نیاز به هزینه بالا نداشته باشد و بتوانید مرتب به آنجا سر بزنید!
روز بیست و هفتم: یک زمان مخصوص برای بیرون ریختن دلخوری ها و ناراحتی ها و نگفته هایتان تعیین کنید؛ زمانی که هر دو آمادگی کامل برای شنیدن کامل داشته باشید؛ ایده آل هفته ای یکبار هست که کمک می کند در زندگی دو نفره تان انرژی منفی انبار شده وجود نداشته باشد.
روز بیست و هشتم: بازی کردن و تفریح یکی از بهترین روش های وارد کردن انرژی مثبت به رابطه، افزایش صمیمیت و کاهش تنش و استرس محسوب می شود. می توانید از تاب یا ترامبولین شروع کنید؛ اکثر بزرگسالان هم مثل کودکان از این وسایل لذت می برند؛ یک پارک بازی خلوت پیدا کنید یا حتی اواخر شب که فرصت و فضای بیشتری فراهم هست، این چالش را امتحان کنید.
روز بیست و نهم: فهرستی از دلایلی که بخاطرش همدیگر را دوست دارید، تهیه کنید و سپس فهرست ها را با هم عوض کنید؛ فهرستی مثل دوستت دارم بخاطر آهنگ صدایت، بخاطر صداقتت، علایق مشترکمان، تواناییت در آرام کردن من ... .
روز سی ام: امروز یکبار دیگر تمام تمرین های گذشته را مرور کنید و آنهایی را که بیشتر دوست داشتید انتخاب کنید و در برنامه هفتگی خود چند مورد بگنجانید.
موضوعات مرتبط: روان شناسی ، آموزش ، پیامها
برچسبها: تمرین عاشقانه , زندگی , زن و شوهر , آموزش
حکایت زندگی ما شده
مثل دکمه پیراهن
اولی روکه اشتباه بستی
تا آخرش اشتباه میری
بدبختی اینه زمانی
به اشتباهت پی میبری که
رسیدی به آخرش
موضوعات مرتبط: دل نوشته ها
برچسبها: حکایت , زندگی , اشتباه , آخر زندگی
بعضی از آدما ..
سعی می کنن حقارتشون رو با تحقیر دیگران بپوشونن ...
توهین می کنن ، افترا می زنن و برچسب های زننده می چسبونن ...
با این آدمای "بی فکر" کاری نداشته باشین ...
این ها اگر قدرت تفکر داشتن که بی شعوریشون رو جار نمی زدن !!
هر آدم عاقلی می دونه که هیچ کس روی صفت و رفتاری متمرکز نمی شه مگه این که اون رو به میزان زیاد در درون خودش داشته باشه ...
آدمای سالم ، برای خودشون و دیگران ، ارزش قائلن ..
آدمای سالم، توهین نمی کنن !!!
موضوعات مرتبط: روان شناسی ، دل نوشته ها
برچسبها: آدم بی فکر , توهین , برچسب , ارزش
خاطره ای از همسر از آموزه هایم به او
تو لیست خرید برای همسرم نوشته بودم : یک و نیم کیلو سبزی خوردن.
همسرم آمد. بدوبدو خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد.
وسایل را که باز میکردم سبزی ها را دیدم. یک و نیم کیلو نبود.
از این بسته های کوچک آماده سوپری بود که مهمانی من را جواب نمی داد.
حسابی جا خوردم ! چرا اینطوری گرفته خب ؟!
بعد با خودم حرف زدم که بی خیال کمتر میگذارم سر سفره .
سلفون رویش را که باز کردم بوی سبزی پلاسیده آمد . بعله .
تره ها پلاسیده بود و آب زردش از سوراخ سلفون نایلون خرید را هم خیس کرده بود .
در بهت و عصبانیت ماندم .
از دست همسری که برخی از خریدهایش اینطوری است .
به جای یک و نیم کیلو میرود سبزی سوپری میخرد و بوی پلاسیدگی اش را که نمی فهمد، از شکل سبزی ها هم متوجه نمی شود !!
یک لحظه خواستم همان جا گوشی تلفن را بردارم زنگ بزنم به همسر
که حالا وسط این کارها من از کجا بروم سبزی خوردن بخرم ؟!
ویک دعوای بزرگ راه بیاندازم .
بعد بی خیال شدم .
توی ذهنم کمی جیغ و داد کردم و بعد همان طور که با خودم همه نمونه های خریدهای مشابه این را مرور میکردم ، فکر کردم : شب که آمد یک تذکر درست وحسابی میدهم.
بعد به خودم گفتم : خوب شد زنگ نزدی ! شب که آمد هم نرم تر صحبت کن .
رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق مهمی نیفتاده .
ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم .
ارزش ندارد غرغر کنم .
ارزش ندارد درباره اش صحبت کنم حالا ! مگر چه شده ؟!
یک خرید اشتباهی . همین .
دم غروب ، همین منی که میخواست گوشی تلفن را بردارد و آسمان و زمین را به هم بریزد که چرا سبزی پلاسیده خریدی ؟؟؟
آرام گفتم :
راستی ها سبزی هاش پلاسیده بود . یادمون باشه از این به بعد خواستیم سبزی سوپری بخریم فقط تاریخ اون روز باشه . تمام .
همسرم هم در ادامه گفت : آره عزیزم میخواستم از سبزی فروشی بخرم ،
بعد گفتم تو امروز خیلی کار داری وخسته ﻣﻴﺸﻲ ، دیگه نمیخواد سبزی هم پاک کنی .
آن شب سر سفره سبزی خوردن نگذاشتم و هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیفتاد.
مکث را تمرین کردم ...
وﺑﻪ همسرم عاشقانه تر نگاه میکردم .
فهمیدم اگه اون موقع زنگ میزدم امکان داشت روز قشنگم تبدیل بشه به قهر و ناراحتی .
ربطی نداره متاهلی یا مجرد ، مادر شدی یا نه ، " مکث را تمرین کن ".
گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش می کنیم.
گاهی آرامش داریم، خودمون خرابش می کنیم.
گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هامون می شیم.
گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش می کنیم.
گاهی میشه بخشید اما با انتقام ادامش می دیم.
گاهی میشه ادامه داد اما با اشتیاق انصراف می دیم.
گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه می دیم.
و گاهی... گاهی... گاهی تمام عمر اشتباه می کنیم و نمی دونیم یا نمی خوایم بدونیم.
کاش بیشتر مراقب خودمون ، تصمیماتمون و گاهی ، گاهی های زندگیمون باشیم.
کاش یادمون نره که فقط : یک بار زنده ایم و زندگی میکنیم ، فقط یکبار !!!
موضوعات مرتبط: روان شناسی ، فقط خانمها ، آموزش ، مرد اردیبهشتی ، خانه و خانواده
برچسبها: همسر , زندگی , صبر و حوصله , تربیت