برای " آدمها "
چه آنها که برایت " عزیزترند "
چه آنها که فقط " دوستند " ..!!
خاطره های " خوب " بساز ..
آنقدر برایشان " خوب " باش
که اگر روزی هرچه بود " گذاشتی " و " رفتی " ....!!
در " کنج قلبشان " جایی برایت باشد ..
تا هرزگاهی بگویند: " کاش بود " ..!
هرزگاهی دست دراز کنند و بخواهند " باشی " !
هرزگاهی " دلتنگ " بودنت شوند ..
می دانم " سخت " است ...
ولی ...
تو " خوب باش "...
موضوعات مرتبط: دل نوشته ها
برچسبها: خوبی , دلتنگی , زندگی , آدم
مدتیه که دیگه افکارم تبدیل به کلمه نمیشن، همینطور فکر میمونن، انگار که یخ زده باشن، ماتشون برده، مجسمه شدن...شاید هم من به زمان سکوت و خاموشی همیشگی نزدیک شدم، نمیدونم کی ادم میرسه به اون مرحله، که به همه چیز فقط نگاه میکنه و ساکته و گاهی یه لبخندی شاید بزنه...
با این حال من هنوزم میشینم و فکر میکنم، با این تفاوت که نمیتونم بگم به چی...
به یک سری چیز که از کلمه شدن پرهیز دارن...یک سری امید که از اینکه تو دلم پرورانده بشن پرهیز دارن....یک سری برنامه که از فکر اجرایی شدن هم پرهیز دارن...و یک سری تصمیم که از گرفته شدن پرهیز دارن...
حس میکنم مثل صحنه ای از یک فیلمم که متوقف مونده تا دوباره دکمه اجرا زده بشه و راه بیفته، اما تماشاچیش دیگه به تماشایش ننشسته و پاشده رفته...
گاهی هم هرچی می گردم توی اتاق سرم چیزی نیست...انگار تو یک اتاق خالی، تاریک، بی در و پنجره، و متروک کورمال کورمال دنبال چیزی بگردی و خودتم ندونی چیه...یکی چیزی....هر چی جز خودت
نمیدونم این حال یه دردِ یا درد نیست اما درمانش زمان...این رو خوب میدونم که زمان درمان همه چیزه....همه چیز..همه عشقای پر شور...همه فراقهای غیر قابل تحمل...همه (( بی تو میمیرم های)) خوش آهنگ...همه ((دلم برات تنگ شده های)) دلفریب... زمان درمان همه دردهای درمان ناپذیزه،زمان غباریه که روی همه چیز میشنه و همه چیز رو در خودش غرق میکنه...
زمان تا هرچیزی رو پایان نده دست بردار نیست، بعد یک روز می بینی که تموم شده ...تمومه تمومممممممم...همه اون دوستی عظیم...همه اون خوابای آشفته...همه خشم و اندوه و عشق ونفرت...
زمان بی رحمانه همه احساسات رو تبدیل به مترسکی میکنه که حتی پرنده لنگی رو هم نمیترسونه...تو گنهگاری و بی گناهی و بیشتر از هر چیزی این وسط غریبه ای...غریبه...
فقط نگاه میکنی و خاموشی...دنیای این روزای منم همرنگ خاک شده انگار ...
موضوعات مرتبط: دل نوشته ها
برچسبها: زندگی , دلتنگی , جامانده , فراق
تمام سالهای زندگیم متعلق بود به آدما..آدمایی که اومدن و رفتن...همیشه نگرانشون بودم، دلتنگشون میشدم...بی تفاوت بودن و حساس بودم...ساده میگرفتن و سخت میگذروندم...گذشتن و گذر کردم...شکستند و رهام کردن...رها کردم و تمامش گذشت...
این بار تصمیم گرفتم تمومش کنم...تک تک این روزهای آخرسال و رو تو همین چهار دیواری که با تمام نقصهاش حریم شخصیم محسوب پای همین لپ تاب میشنم... حرفهای ادمها رو میشنوم و گذر میکنم...تمام سالهایی که دماغشون رو تو زندگیم کردن که من میخوام چکار بکنم...منم کار خودمو کردم...مهم نیست...مهم حس خوبیه که با یادآوریش تو تمام سلولهای بدنم میشینه و لبخند میزنم...حالا هرچقدر هم که سخت باشه که کاری نباشه و نونی نباشه...ولی تنها حس خوبش که با من میمونه...حس خوبی که نون و آبی نداره...
یه جای کار رو به ما از بچگی اشتباه آموزش دادن...نگفتن اینکه اصل اول حس خوشبختیه...تمام چیزها میان و میرن حس خوشبختیه که میچسبه به دلت و تا همیشه باهات میمونه...وقتی ته دلت به هدفی که اعتقاد داشته باشی رسیده باشی و واسه بدست آوردنش حتی از خودتم گذشته باشی...
این روزهای اول سال 98 رو هم تو همین خونه که انگار یه جا خارج از دنیاست میمونم...تا تمام خاطرات و اتفاقات این سالهای از کف رفته رو مرور کنم تا بتونم به دلم اجازه دل کندن و گذشتن و تنهایی مسافرشدن رو بدم...سفر به جایی که نمیدونم هنوز کجاست...جایی برای تنهایی و پایان...
واسه فرزندانم مینویسم، تنها چیزی که واستون آرزو میکنم داشتن حس خوب و لذت بردن از زندگیه...حتی اگه اون لذت شنیدن صدای گنجشکها یا پیچیدن باد تو موهاتون باشه...همین کوچکترین ها که شاید روزی به چشمتون نیان یک جا میشوند بزرگترین لذت زندگیتون...
دنیا رو خوب ببینید و لذت ببرید...لذت واقعی...اونوقت خوشبختی از شما دل نخواهد کند...
موضوعات مرتبط: دل نوشته ها
برچسبها: زندگی , دلتنگی , آدما , خوب و بد
تنهایی که طولانی میشه معیار دوست داشتن آدما هم عوض میشه!
یهو میبینی اون آدم،
گلدونِ شمعدونی گوشه اتاقشو با کل دنیا هم عوض نمیکنه...
موضوعات مرتبط: دل نوشته ها
برچسبها: تنهایی , دلتنگی , زندگی , انسان
دلتنگی آدما
به اندازهی حرفاییه که هیچ وقت نمیزننشون ...
موضوعات مرتبط: دل نوشته ها
برچسبها: تنهایی , دلتنگی , زندگی , انسان