معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین
انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد :
(چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟
فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن... اونوقت میشه مامانم رو بستری
کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه
نکنه... اونوقت...
اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش
بنویسم...
اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم...
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد...
موضوعات مرتبط: متفرقه
برچسبها: معلم و دانش آموزش , مدرسه , كلاس درس , معلم
اگه به این روز اعتقاد نداری,
موضوعات مرتبط: متفرقه
برچسبها: چادر , حجاب برتر , حجاب کامل , چادر حجاب برتر
چند نكته ساده در مورد از شير گرفتن كودك
1- مدت زمان كامل شيردهي طبق نظر قرآن كريم، 24 ماه قمري است؛ لذا سعي كنيد به هيچ وجه قبل از اين مدت كودك را از شير نگيريد.
2- راههاي مختلفي براي ايجاد بي ميلي كودك نسبت به پستان مادر وجود دارد؛ انواع روشهايي كه منجر به بدرنگي و بدمزّگي پستان مي شوند. پيشنهاد ما «صبر زرد» است كه از قديم الايّام به عنوان يك روش ساده و مؤثّر، مورد استفاده زنان ايراني بوده است. مقدار كمي صبر زرد را در مقدار اندكي آب حل كرده روي سينه بماليد. رنگ سياه صبر زرد باعث خواهد شد كه كودك، رغبتي به گرفتن سينه نداشته باشد. كودكان سِمِج تر، معمولاً به محض چشيدن طعم تلخ صبر زرد، از شير خوردن منصرف خواهند شد. البته بسياري از مادران، اقدام به رنگ كردن پستان خود با ماژيك و مانند آن مي كنند كه تا وقتي كودك نخواهد سينه را بمكد؛ مشكل مهمّي را در پي نخواهد داشت امّا اگر كودك با ديدن هيبت ناساز پستان، كوتاه نيايد و اقدام به مكيدن سينه كند؛ موادّ شيميايي و خطرناك اين گونه رنگها، وارد بدن نازنين او خواهد شد.
3- در مدت از شير گرفتن كودك، شبها وقتي كه كودك خواب است؛ يكي دو نوبت به او شير بدهيد تا كمي سينه تخليه شود.
4- در روز، چند بار سينه را زير آب سرد گرفته و با فشار به عقب، آن را ماساژ دهيد.
5- اكثر مادران با كارهاي ساده فوق به نتيجه مطلوب خواهند رسيد و كم شدن تحريك ناشي از مكيدن پستان، به تدريج، ترشّح شير را متوقّف خواهد كرد. در مواردي كه ترشّح شير از سينه كم نمي شود مي توان از داروهاي خشك كننده استفاده كرد. راحت ترين راه آن است كه مادر، روزي 1 تا 2 بار و هر بار يك قاشق غذاخوري «سُداب» را با يك ليوان آب، 15 دقيقه روي حرارت كم جوشانده صاف كرده شيرين نموده ميل كند.
6- در مدتي كه كودك را از شير مي گيريد بايد از مصرف غذاها يا داروهايي كه باعث افزايش شير مي شوند، پرهيز كنيد(رازيانه، شويد، آويشن، سياهدانه، زيره سبز و ...). اگر براي مادر قابل تحمّل باشد؛ مي تواند در اين دوره، مصرف غذاهاي سردي را در رژيم غذايي خود، اندكي افزايش دهد.
7- رفتار بسياري از كودكان در هنگام جدا شدن از شير، مشابه يك فرد داغدار در فراق يار عزيز خود است؛ لذا در اين دوره بيشترين محبّت را به او داشته؛ با روش هاي مختلف وي را سرگرم كنيد تا كم كم اين داغ! را فراموش كند. بيدارخوابي والدين در نيمه هاي شب بر سر بالين كودكي كه بنابر عادت خود براي شيرخوردن از خواب برمي خيزد؛ چيز غريبي نيست؛ لذا والدين بايد به لحاظ روحي، خود را براي اين مشكلات كاملا طبيعي آماده كنند.
8- يك اشتباه بسياري از والدين اين است كه با اين استدلال كه بهتر است خود و فرزندانشان، يك بار اين استرس را تحمّل كنند؛ به طور همزمان، اقدام به از شير گرفتن و نيز آموزش كنترل ادرار و مدفوع(به زبان ساده، همان از پوشك گرفتن) به كودك خود مي كنند؛ غافل از اين كه تحمّل اين دو استرس همزمان، براي كودك بسيار سنگين است. در اين حال، يا حدّاقل يكي از اين دو اقدام به شكست مي انجامد يا اگر هم به ظاهر موفّقيتي در كار باشد؛ به تجربه بسيار ديده ام كه چنين كودكاني پس از يك دوره چند ماهه يا چند ساله كنترل ادرار و مدفوع، بدون وجود دليل ظاهري خاصّي، دچار مشكلات متعدّدي در اين زمينه ازجمله بي اختياري دفع، شب ادراري و مانند آن مي شوند. پيشنهاد ما اين است كه حدّاقل يك دوره چند ماهه بين اين دو اقدام فاصله بيندازيد و بعد از اين كه مطمئن شديد كه كودك، داغ شير نخوردن را فراموش كرده است؛ نسبت به آموزش دفع ادرار و مدفوع به وي اقدام كنيد. البتّه اين مسأله در مورد كودكاني كه توانايي آن را دارند كه قبل از دو سالگي در مورد كنترل ادارار و مدفوع، آموزشهاي لازم را فرا بگيرند؛ مصداق نخواهد داشت.
موضوعات مرتبط: کودک
برچسبها: كودك , كودك و قرآن , شير خوردن , شيردادن
خستگی دایم، کمبود انرژی، زود خسته شدن از کار، کم آوردن در کار، کوفتگی بدن و مانند آن اصطلاحاتی هستند که در محاورات روزمرّه با آنها زیاد برخورد می کنیم. در واقع، خستگی مزمن، همراه و همنشین بسیاری از مردم در این روزهاست. این همراهی برای عده ای از آنها به قدری عادی شده است که آن را به عنوان بیماری اصلی خود ذکر نمی کنند یا آنکه اعتقادی به وجود درمانی موثّر برای آن ندارند و این در حالی است که درمان اینگونه بیماران در اغلب موارد بسیار آسان است و این برخلاف رویکرد طبّ کلاسیک است که در آن، «سندروم خستگی مزمن: chronic fatigue syndrome» از معضلات و مشکلات تشخیصی و درمانی محسوب می شود.
بقيه در ادامه مطلب
موضوعات مرتبط: نسخه داروهای گیاهی
برچسبها: داروهاي گياهي , مواد طبيعي , ميوه ها , نسخه هاي گياهي
ادامه مطلب
تاثير ميدانهاي الكترومغناطيسي بر انسان
امروزه مصرف انرژي در صنعت برق رو به افزايش است و اثرات مخربي بر روي سلامتي و ايمني انسان داشته است. تاثيرات ميدانهاي الكتريكي و مغناطيسي بر روي سلامت و بهداشت انسان از مضرات اين صنعت ميباشد. ما در زندگي روزمره در محيط كار و خانه و مدرسه در معرض ميدان الكتريكي و مغناطيسي هستيم. ميدانهاي مغناطيسي و الكتريكي به وسيله خطوط نيرو، سيمهاي الكتريكي و تجهيزات الكتريكي توليد مي شود و خطوط نامرئي نيرو هستند كه در اطراف هر وسيله وجود دارند و قدرت آن با افزايش ولتاژ افزايش مييابد. ميدان الكترومغناطيسي از وسايل برقي مثل كامپيوتر شخصي، فر برقي، تلويزيون، يخچال و غيره و نيز خطوط انتقال نيروي برق با ولتاژ زياد حاصل مي شود. ميدان الكترومغناطيسي بر روي سيستمهاي عصبي و رشد و تكامل و ترميم سلولها اختلالاتي ايجاد ميكند و موجب پيدايش امراض ناشناخته مانند انواع سرطانها، طومورهاي مغزي و ناباروري در انسان ميشود همچنين افرادي كه به دفعات و به مدت طولاني در معرض چنين ميدانهايي قرار ميگيرند و نيز افراد شاغل در صنايع برق و تلفن، تعميركاران تلويزيون و جوشكاران آسيب پذيرتر ميباشندپس بايد با نصب دستگاههاي كنترل سرطانزايي در محيط كار و شناسايي منابع توليد الكترومغناطيسي، رعايت نكات ايمني در محيط كار و در صورت امكان استفاده از تجهيزاتي كه داراي حداقل ميزان انتشار امواج الكترومغناطيسي است محيطي مناسب براي كار و فعاليت ايجاد نماييم.
● مقدمه
امروزه توليد سرانه برق و روند رو به رشد آن يكي از شاخصهاي مهم نشان دهنده پيشرفت
صنعتي، اقتصادي و افزايش رفاه كشور ميباشد.
با توجه به اهميت طرحهاي صنعتي در توسعه پايدار، صنعت برق نيز مشابه ديگر صنايع با
توجه به افزايش شتاب توليد و مصرف انرژي برق در ۲۰ سال گذشته نقش به سزايي در آلودگي محيط زيست و
سلامت و بهداشت انسان داشته است و بايستي اثرات نيروگاههاي حرارتي از نظر آلودگي
آبي و گازي، جامد و آلودگيهاي صوتي و ميدانهاي الكتريكي و مغناطيسي ناشي از فعاليت
نيروگاهها بر روي موجودات زنده به خصوص انسان مورد بررسي قرارگيرد.
درون تمام ارگانيزمهاي زنده، جريان الكتريكي و ميدانهاي الكتريكي با منشا داخلي
وجود دارد كه در مكانيسمهاي پيچيده كنترل فيزيولوژيكي نظير اختلال در سيستمهاي
عصبي، عضلاني، فعاليت ممبران سلولي و رشد وتكامل و ترميم بافتها نقش دارند. لذا
لازم است ويژگيهاي مصنوعي آثار احتمالي آنها در سيستمهاي بيولوژيكي مورد بررسي
قرار گيرند. ميدانهاي الكترومغناطيسي (EMF)
ابتدا موجب سرگيجه، وزوز گوش، ضعف و خستگي و تار شدن ديد چشم و خواب آلودگي هنگام
كار و همچنين پيدايش امراض ناشناخته، تغيير تركيبات خون، اختلال در سيستمهاي عصبي
عضلاني، (نوروماسكولار)، دگرگوني ژنتيكي، بروز سرطانهايي چون لنفوم، لوسمي،
طومورهاي مغزي، سرطان غدد بزاقي و اختلال در باروري در زنان و مردان ميشود.
ما در زندگي روزمره در محيط كار و خانه و مدرسه در معرض ميدان الكترومغناطيسي و
الكتريكي هستيم و اين ميدان الكتريكي حاصل از توليد، انتقال و استفاده از
الكتريسيته است. مطالعاتي در رابطه با سلامتي انسان در مورد كساني كه در معرض
ميدان مغناطيسي و انواع سرطانها از نوع لوكمي و سرطان مغز صورت گرفته است.
تعدادي از محققان در مورد ارتباط قرار گرفتن در معرض ميدان مغناطيسي و سرطان ترديد
دارند. زيرا تفسير آن از نظر بيولوژيكي مشكل است و نتايج تحقيقات متفاوت به نظر ميرسد
و با هم هماهنگي ندارند. بسياري از محققان توافق بر اين دارند كه نياز به اطلاعات
بيشتري در خصوص تاثيرات ميدانهاي الكتريكي و مغناطيسي بر سلامت انسان داريم.
هدف از اين مجموعه فراهم آوردن اطلاعاتي در مورد تاثيرات ميدانهاي الكترومغناطيسي
در محيط كار و درك علمي نگرانيها و ترديدهايي است كه در اين مورد وجود دارد.
● ميدان الكترومغناطيسي
ميدان الكترومغناطيسي به وسيله خطوط نيرو، سيمهاي برق و تجهيزات الكتريكي توليد ميشود.
تاكيد اين مجموعه در مورد ارتباط ميدان مغناطيسي با توليد و انتقال كاربرد نيروي
الكتريكي است. ميدانهاي مغناطيسي خطوط نامرئي نيرو هستند كه در اطراف هر وسيله
الكتريكي وجود دارند. ميدان الكتريكي با ولتاژ توليد ميشود و قدرت آن با افزايش
ولتاژ افزايش مييابد. واحد قدرت الكتريكي بر حسب متر بر ولت ميباشد.
ميدان مغناطيسي نتيجه شدت جريان در سيمها يا وسايل الكتريكي ميباشد و قدرت آن با
افزايش ولتاژ افزايش مييابد. ميدان مغناطيسي بر حسب گوس يا تسلا اندازهگيري ميشود.
از طرف ديگر ميدان الكتريكي حتي وقتي كه تجهيزات الكتريكي خاموش مي شود برقرار است
و مدت زيادي با منبع جريان برق ارتباط خود را حفظ ميكند. ميدان الكتريكي با عبور كردن از
موادي كه هادي الكتريسيته هستند كاهش مييابد. به عبارت ديگر ميدانهاي مغناطيسي از
بسياري مواد عبور ميكنند و بنابراين جلوگيري از عبور آن بسيار مشكل است. با وجود
اين كه ميدانهاي الكتريكي و مغناطيسي در اطراف وسايل الكتريكي و خطوط نيرو وجود
دارند. تحقيقات اخير بر روي پتانسيل اثرات ميدانهاي مغناطيسي بر سلامت انسان
متمركز گرديدهاند. با وجود اين كه بعضي مطالعات اپيدمولوژيك ارتباط افزايش خطر
ابتلا به سرطان را با در معرض ميدان مغناطيسي قرار گرفتن گزارش نمودهاند اما
ارتباط مشابهي در مورد ميدانهاي الكتريكي گزارش نشده است.
توسعه سريع علم و تكنولوژي، موجودات زنده را تحت تابش طيف وسيعي از ميدانهاي
الكترومغناطيسي قرار داده است. پيشرفت فناوري و صنعت برق انسانها را در تماس با
ميدان الكترومغناطيسي حاصل از وسايل برقي از جمله كامپيوتر شخصي، فر برقي،
تلويزيون، يخچال و ... نيز خطوط انتقال نيروي با ولتاژ زياد قرار داده است.
● اثرات ميدانهاي الكترومغناطيسي بر انسان
اپيدمولوژي، مطالعه بر روي احتمال شيوع بيماريها در جمعيتهاي انساني است و اينگونه
تحقيقات غالبا عيني هستند تا تجربهاي و اين بدان معناست كه اينگونه يك
اپيدميولوژيست نمي تواند تمامي فاكتورهايي را كه موجب بروز بيماري ميشود كنترل
كند و يا در آزمايشگاه تحقيق كند اگرچه تحقيقات آزمايشگاهي در اطراف محيط انساني و
حيواني كاملا در مورد انسان صدق نميكند. اپيدميولوژيستها ميتوانند عوامل به وجود
آورنده سرطان را مشخص كنند كه شامل دود سيگار است و اين در حالي است كه در مورد
ميدانهاي الكترومغناطيسي ارتباطي بين معاشرت و اپيدمولوژي وجود ندارد. بعضي
دانشمندان كه در اين مورد مطالعه كردهاند ارتباط موجود بين ميدانهاي
الكترومغناطيسي و سرطانهاي خاص را وقتي كه خطر كم باشد و يا اصلا نباشد مشكل تفسير
ميكنند حتي اگر احتمال ابتلا به سرطان ناشي از ميدانهاي الكترومغناطيس بسيار اندك
باشد بايد آن را جدي تلقي نمود. زيرا در ميان تعداد كثير افرادي كه در معرض
ميدانهاي الكترومغناطيس هستند حتي يك احتمال ناچيز هم ميتواند باعث افزايش سرطان
در سطح گسترده شود.
● ارتباط سرطان با مشاغل صنعت برق
از سال ۱۹۸۲ تعدادي از
اپيدميولوژيستها مطالعات و آزمايشاتي در اين مورد انجام دادهاند و گزارشي از
بررسي بيماري لوكمي روي افراد كه در معرض ميدان الكترومغناطيس بودهاند با افرادي
كه در مشاغل ديگر كار كردهاند ارائه دادهاند. در ايالات متحده اين بيماري در
بزرگسالان از هر ۱۰۰۰۰۰ نفر ۱۰مورد در سال مشاهده ميشود و اين مطالعات
شامل افرادي ميشود كه مستقيما با وسايل الكترومغناطيسي سر و كار دارند مثل مهندسان
برق و يا افراد شاغل در خطوط تلفن و تلويزيون و تعميرات راديويي، اپراتورهاي
ايستگاه برق، الكتريسيته و جوشكار. مطالعات ديگر ارتباط بين شيوع سرطان مغز و يا
مرگ و مير در مشاغل مشابه را نشان ميدهد. اين تحقيقات اولين بار توسط دكتر Samuel Milham در سال ۱۹۸۲ كامل شده است. همچنين مطالعاتي در مورد
ارتباط سرطان سينه و قرار داشتن در معرض ميدان الكترومغناطيسي صورت گرفته است.
سرطان سينه در مردان نادر است اما متاسفانه در زنان بسيار رايج است. در ايالات
متحده سرطان سينه از هر ۱۰۰۰ نفر بيش از يك مورد در سال مشاهده شده است. در يك مركز تحقيقاتي دانشگاهي
در كاروليناي شمالي ميزان مرگ زناني كه در معرض ميدانهاي الكترومغناطيسي قرار
داشتهاند در اثر ابتلا به سرطان سينه بيشتر از زناني بوده است كه در چنين مشاغلي
كار نكردهاند. اما با توجه به اين كه عوامل ديگري مثل فاكتور سن در تولد اولين
نوزاد و باروري و تاريخچه ارثي در ايجاد اين نوع سرطان مؤثر ميباشند، لذا باعث
اختلال در اين تحقيق شده است و با در نظر گرفتن اين مشكلات و نداشتن اطلاعات كافي
پي بردن به عامل اصلي ايجاد اين بيماري غير ممكن به نظر رسيد و مطالعات ديگري كه
در ايالات متحده و كشورهاي ديگر انجام شده است نشان ميدهد كه حتي زناني كه در خانه
كار مي كنند و در معرض ميدان الكترومغناطيسي بالايي قرار دارند با خطرپيشرفت سرطان
سينه مواجه بودهاند.
● ساير امراض ناشي از ميدانهاي الكترومغناطيسي
بيماري آلزايمر (Alzheimer) نوعي بيماري است كه در
افراد سن بالا بروز ميكند و باعث ضعف تمركز و اختلال در يادآوري خاطرات ميشود.
مطالعه و تحقيقاتي كه در سال ۱۹۹۵ در فنلاند و كاليفرنيا انجام گرديده نشان مي دهد كارگراني كه بيشتر در
معرض ميدان الكترومغناطيس قرار گرفته بودند بيشتر به اين بيماري مبتلا شدهاند.
طبق گزارش دكتر Stephanie London و همكاران در سال ۱۹۹۴ به اين نتيجه رسيدهاند كه افراد شاغل در
صنايع برق و تلفن نسبت به افراد شاغل در ديگر صنايع بيشتر در معرض ميدانهاي
الكترومغناطيس قرار دارند.
● اثرات بيولوژيكي ميدانهاي الكترومغناطيس
اين مجموعه اطلاعاتي در مورد تاثيرات ميدانهاي الكترومغناطيسي بر روي حيوانات و
تقسيم سلولي به ما ميدهد و تاثيرات بيولوژيكي شامل تغييراتي در اعمال سلولها و
بافتها و تغييراتي در فعاليت مغز استخوان انسان و ضربان قلب ميشود. اين قبيل
مطالعات بر روي حيوانات آزمايشگاهي و حيوانات اهلي و نيز انسان بررسي شده است. طول
موج، مدت در معرض امواج بودن، فاصله نسج با موج در تكثير سلولي و جزئيات تكثير
مورد بررسي قرار گرفته است و باعث اختلال در تكثير سلولي در مرحله DNA سازي و نيز باعث افزايش بروز نقص مادرزادي و اختلال
باروري و موتاسيونهاي مختلف ميشود و اين اختلال با مدت مجاورت با ميدان
الكترومغناطيسي و نوع موج متناسب بوده است.
برچسبها: صنعت برق , نيروگاه , تحقيق , پايان نامه
ﺁﻧﻬــﺎ ﺧﻮﺩﺷـﺎﻥ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻨـﺪ ﮐﻪ " ﻫﻔـــﺖ ﺧـــﻂ " ﺑﺎﺷﻨـﺪ
*********
"" شما ""
گرچه واژه محترمي
است....
ولي
" تو
"
شدن
لياقت ميخواهد...
"دارا" کـه
باشـی...
"ســارا" بـا پـای خودش به سـراغـت مـی
آیــد
**********
بـعضے وقتا شُماره یکـے تو گوشیت هست
کــﮧ نمیتونے بهش زنگـ
بزنے
دلت ـَمـ نمیـآد پاک ـش
کنــے
هروقتمـ چشمت بـﮧ اِسم ـش
میفتــﮧ
دل ـت یـﮧ جورے
میشـﮧ
خیلــے دردناکـِ اوטּ لحظـﮧ
...
**********
نـه مـی نـویـسـنـد ،
نـه مـیـگـویـنـد ؛
ثـــــــآبـــــــت مـی کـنـنـد . . .
**********
به سلامتی
تو....
تویی که الان پشت مانیتور قوز
کردی...
تویی که الان با کله اومدی رو صفحه
مانیتور دستتو گذاشتی زیر چونت...
تویی که
الان از فرط تنهایی بغضت گرفته...
تویی که از بس خسته
ای دلت گرفته...
تویی که الان دلت واسه یه بی
معرفت تنگه...
تویی که میخوای بهش زنگ
بزنی ولی غرورت نمیذاره...
تویی
که بغضتو قورت میدی که یه وقت گریه نکنی ...
تویی که دلت میخواد فریاد بزنی...
تویی
که یه عمر سنگ صبور بودی...
تویی که دلت میخواد با روزگار دعوا کنی...
تویی که اومدی فراموش کنی یاد یه خاطره افتادی....
تویی که هر آهنگی
گوش میدی یاد یه نفر میفتی...
تویی که تنهایی...
تویی که همه دنیات شده بی کسی...
تویی که تا
میای یه کاری کنی میگی : بیخیال...
تویی که واس خودت آواز میخونی....
تویی که حرفای
دلتو تو کتابات مینویسی....
تویی که کتابات پر از فحشه...
تویی
که شبا رو بالشت خیس میخوابی...
تویی که
میری زیر پتو تا کسی صدای گریه
هاتو نشنوه...
تویی که همه
دلخوشیت شده اینترنت....
تویی که این روزا
توی دنیای مجازی غرق
شدی...
تویی که حتی توی دنیای مجازی هم خودتو گم کردی...
تویی که نمیدونی چه
ریختی خودتو خالی کن...
**********
عشق آنست که من چتر خود را روی دلدار بگیرم و او نداند که
**********
همیشه یادمون باشه
از اومدن یکی توی زندگیمون....
ذوق مرگ نشیم
تا وقتی که تنهامون گذاشت و رفـــت
دق مـرگ نـشیم...
**********
با وفا باشی خیانت می کنند
مهربانی گرچه آیین خوشی ست
مهربان باشی رهایت می کنند
**********
علاقه ای که عادت شود...
باوری که خاطره شود...
و خاطره ای که درد شود....**********
پنجره
را باز کن
از
این هوای مطبوع بارانی لذت ببر
خوشبختانه
باران
ارث
پدر هیچ کس نیست
موضوعات مرتبط: جملات زيبا
برچسبها: جملات زیبا گریه دار , جملات زیبا شاد , نکته های کوچک زندگی , جملات زیبا و دلنشین
داروهای گیاهی و طب سنتی
زنجبیل و تربکوهی برای مقابله با سرما خوردگی
بهترین و مفیدترین تغذیه برای کنترل و مقابله با سرماخوردگی .زنجبیل و تربکوهی خاصیتی دارویی دارند و
میتوان از آنها بر ضد سرماخوردگی و آبریزش بینی استفاده کرد.
موادی که طعم تند زنجبیل از آنها است، خاصیت ضد گلو درد دارند. این مواد توان بدن در مقابله با بیماریها را
افزایش میدهند.مجله آلمانی «داروخانههای جدید»، در گزارشی که در شماره اخیر خود (اول فوریه) به چاپ
رسانده، از خاصیت زنجبیل و تربکوهی برای مبارزه با سرماخوردگی نوشته است. از این رو به کسانی که
سرما خوردهاند یا آبریزش بینی دارند، توصیه میشود که روزانه چای زنجبیل بنوشند.
طرز تهیه چای زنجبیل
برای تهیه این نوع چای باید ریشه زنجبیل تازه را پوست کند و سپس آن را به قطعات ریز برش داد. آب را جوش
آورد و قطعههای زنجبیل را به آن افزود و چند دقیقه گذاشت تا دم بکشد. برای یک فنجان چای یک قاشق
چایخوری زنجبیل ریز شده اضافه میکنند. برخی نیز به جای خرد کردن زنجبیل آنرا رنده میکنند.
میتوان چای را با عسل شیرین کرد. به این ترتیب که پس از افزودن قطعههای زنجبیل مقداری
عسل نیز به آب افزود.
نکتهای که باید در هنگام خرید زنجبیل دقت کرد، سفت بودن آن است. میتوان زنجبیل را با دست گرفت و
امتحان کرد که آیا به اندازه کافی سفت است یا نه.
ترب کوهی
ترب کوهی که در ایران به ترب سمنانی معروف است، از نوع سفید و شکل آن دراز است. این ترب به دلیل اینکه
حاوی انواع مؤثر روغن خردل است، ضد باکتریها، قارچها و ویروسهایی عمل میکند که عفونت راههای
تنفسی و مجاری ادراری را موجب میشوند.
طرز مصرف
یک تربکوهی به اندازه تقریبا سه سانتیمتر را شسته، پوست کنده و رنده میکنیم.
یک نکته مهم: ترب کوهی بسیار تند است و کندن پوست و خرد کردن آن باعث اشکریزش چشم میشود.
ترب رنده شده را داخل یک لیوان یا ظرف دردار میریزیم و بقیه لیوان را با عسل پر کرده و در آن را سفت
میبندیم و میگذاریم یک ساعت بماند. این مخلوط را باید دو بار در روز، یک بار صبح و یک بار عصر، به مدت دو
روز مصرف کرد.
داروهای حاوی تربکوهی نیز برای رفع عفونت مسری مجاری تنفسی و ادراری تجویز میشوند.
موضوعات مرتبط: نسخه داروهای گیاهی
برچسبها: داروي ضد سرماخوردگي , داروهاي گياهي , درمان گياهي , نسخه گياهي
بطور کلی این بیماری یک بیماری سرد محسوب میشود .
یعنی هر چیزی که سردی بدن را اضافه کند . این بیماری را بیشتر میکند .
به همین دلیل چون زنان دارای مزاج سردتری نسبت به مردان هستند ،
بیشتر درگیر این بیماری میشوند . درمان این بیماری
یکی ازآسان ترین درمانهای طب سنتی است .
یک شخص افسرده قبل از شروع درمان باید یبوست خود را بر طرف کند .
اکثر قرصهای شیمیایی که توسط پزشکان تجویز میشود ، فقط باعث یبوست و خواب زیاد می شود .
یک شخص افسرده باید از مواد غذایی زیر كاملا پرهیز کند :
اولین و بدترین ماده ی غذایی ممنوعه برای این افراد خوردن عدس میباشد .
عدس : ( فکر و خیال ، افسردگی ، تاری دید، وسواس فکری ، خون کثیف ) در بدن ایجاد میکند .
مرغ ماشینی ، گوشت گاو و گوساله ممنوع ( امام صادق (ع) : گوشت گاو موجب درد و مرض است .
گوشت گاو دیر هضم میباشد و از آن خون کثیف تولید میشود.این گوشت سبب ایجاد انواع بیماری های
سوداوی ( افسردگی ، وسواس ، بواسیر ، سرطان ، جذام ، ورم طحال ، واریس ، لکه های تیره پوستی ،
خارش ، پسوریازیس ، وسواس ، درد مفاصل ، سیاتیک ، قطع شدن خون قاعدگی ، ولادت پیش از وقت و مرگ
ناگهانی در اثر سکته ی قلب و مغزی میشود .
گوشت گاو را فقط افرادی باید مصرف کنند که کارهای سخت و سنگین انجام میدهند (کارگران ساختمان و...)
ماست و دوغ و ترشی ( مضر اعصاب و درد مفاصل )
از موارد مهم ایجاد افسردگی استفاده کردن از لامپهای کم مصرف ، مخصوصا با نور سفید است ( نور این لامپ
ها سرد بوده ، علاوه بر ایجاد افسردگی ، سکته ی ناگهانی و صرع ایجاد میکند )
رنگ محیط و رنگ لباس یک شخص افسرده و دارای ناراحتی اعصاب باید زرد یا قرمز باشد . زیرا این رنگها جزء
رنگهای گرم میباشد . و در بدن حرارت ایجاد میکند .
از مهمترین عوامل بسیارموثر در ایجاد این بیماری در زنان ( بستن لوله – در آوردن رحم و تخمدان ) است . مگر
آنکه پزشک متخصص تشخیص دهد .
نسخه ای را برای دم کردن معرفی میکنم که شما را از مصرف قرصهای شیمیایی نجات دهد :
اسطوخودوس + بادرنجبویه + گل گاوزبان + آفتیمون + بابونه از هرکدام 10 گرم در یک لیوان آب بزرگ دم کرده ،
به جای چای استفاده شود . این معجون دم کردنی تاثیر بسیار موثری در تنظیم خواب ،طپش قلب، وسواس
فکری، لرزش بدن و تنگی نفس دارد .
جالب است بدانید مصرف چای اسطوخودوس در کشور فرانسه ، از تمام دنیا بیشر است . مردم این کشور به
جای قرص اعصاب چای بادرنجبویه و اسطوخودوس می خورند
برچسبها: درمان افسردگي , درمان گياهي , داروي گياهي , درمان با گياه
دانلود و پخش آنلاین کلیه اذان های قدیمی و زیبا با صدای مرحوم استاد موذن زاده اردبیلی در 4 اجرای مختلف
دانلود بصورت یکجا و مجزاء با لینک های مستقیم و کمکی از سرورهای پر سرعت سایت


لینک مستقیم | لینک کمکی |


لینک مستقیم | لینک کمکی |


لینک مستقیم | لینک کمکی |


لینک مستقیم | لینک کمکی |

جهت دانلود این مجموعه بصورت یکجا به قسمت کادر لینک های دانلود در ذیل مراجعه فرمایید!

موضوعات مرتبط: اذان
برچسبها: اذان , اذان آنلاين , پخش اذان , پخش
دانلود و پخش آنلاین اذان بسیار زیبا و قدیمی (اوایل انقلاب) با صدای یک نوجوان
موضوعات مرتبط: اذان
برچسبها: اذان , اذان قديمي , اذان آنلاين , پخش اذان
نرم افزار مؤذن مبین
این نرم افزار در جهت ادای هر چه بهتر فرایض شما عزیزان در اول وقت توسط شرکت مبین تهیه گردیده است . لازم به ذکر است که اوقات شرعی این نرم افزار مخصوص شیعیان طراحی گردیده است.
قابلیت های نرم افزار:
محاسبه اوقات شرعی شهرهای مختلف
قابلیت افزودن شهر جدید
قابلیت پخش اذان در سه وقت شرعی
قابلیت پخش دعای ربنا قبل از اذان مغرب
انتخاب اذان از بین اذان های استاد مؤذن زاده، استاد صبحدل و استاد شریف
قابلیت اجرای خودکار برنامه در شروع ویندوز
اگرچه نتایج با دقت ثانیه نوشته شده اند ولی پدیده های نجومی را که تابع حرارت، فشار و … هستند را می توان با دقت حدود چند دقیقه بدست آورد. پس در هنگام ادای فرایض لازم است چند دقیقه احتیاط کنید.
موضوعات مرتبط: اذان
برچسبها: اذان , اذان آنلاين , پخش اذان , پخش
آخرین نفس های یک جانباز شیمیایی
همه چی درست می شه ، نگران نباش...
نگرانی و اضطراب توی چشم های معصومه موج می زد . چگونه می توانست نگران نباشد ، حالا که مصطفی جلوی چشمانش داشت از دست می رفت ؟!
با حجب و حیا ، طوری که حتی دکتر هم متوجه قطرات اشک که از روی گونه اش سُر می خورد توی مقنعه اش نشود ، همان طور که سرش پایین بود، گفت :آقای دکتر ، یعنی وقتی از اتاق عمل بیاید بیرون ، می تونه درست نفس بکشه ؟ یعنی سرفه نمی کنه ؟ یعنی ... ساکت شد . توی خیالش حالات مختلف مصطفی مجسم شد. سرفه های خشک مصطفی که گاهی وقت ها آن قدر شدید می شد که اگر کسی یک لیوان آب ولرم به او نمی رساند، ادامه پیدا می کرد و گویی می خواهد از شدت فشار ، رگ های گردن و صورتش پاره شود . خِس خِس صدایش که بعضی شب ها که می توانست بخوابد،تا صبح معصومه را مُجاب می کرد بالای سرش بنشیند و همان جا ، روی سجاده فقط برای او دعا کند .
یک جانباز شیمیایی در کنار همسرش
دست های بی رمقش که خیلی وقت ها از شدت ضعف فقط روی سینه اش می ماندند و کوچک ترین تکانی نمی خوردند ، الا وقت نماز.
و نگاه خسته اش که همیشه مات بود روی نقش های کاشی مسجد محل و کبوترهای روی گنبد فیروزه ای اش که از توی پنجره اتاق دیده می شدند ، الا وقتی معصومه جلویش نشسته بود و او هم زل زده بود به نگاه مصطفی که حالا دیگر تازه بود و با طراوت ، گویی این چشم ها اولین بار است به روی عالم گشوده شده اند .
"ان شاالله" دکتر رشته ی افکارش را پاره کرد. همه ی این ها در یک لحظه- فرصت میان کلام معصومه و "ان شاالله" دکتر- از جلوی چشمش می گذشت .
سرش را بلند کرد. قطرات اشکش دکتر را مجبور کرد سرش را به زیر بیندازد و خیلی زود از کنار معصومه دور شود .
• همه چی درست می شه ، نگران نباش ...
نگرانی توی نگاهش موج می زد . اما هر طور بود ، می خواست به مصطفی روحیه بدهد .مصطفی اما خیلی آرام روی تخت دراز کشیده بود . فقط چند لحظه ای که معصومه آمده بود توی اتاق ، چشم هایش را از نقش های کاشی مسجد محل و کبوترهای روی گنبد فیروزه ای اش برداشته بود .
این حرف را که شنید ، آرام نگاهش را به نگاه خسته معصومه که چند شب کنار بسترش بیدار نشسته بود، دوخت .صدایش را به سختی آزاد کرد و گفت : مثل این که تو نگرانی ، والامن که ...
نتوانست حرفش را ادامه بدهد ، باز هم سرفه های خشک بود که گلویش را می فشرد . معصومه فوری لیوان آبی را که با خودش به اتاق آورده بود ، گرفت جلوی دهان مصطفی . همین طور که دستش را زیر سرش گذاشته بود تا کمی بالاتر بیاوردش و آب به او بخوراند، گفت:هیچی نگو ... من منظورم این بود که ...
این روزها خیلی از حرف های معصومه نا تمام مانده اند ، حتی حرف هایی که می خواسته توی خلوتش با خدا بزند ؛ ولی از ترس فکر کردن بهشان ، سعی کرده بود همه شان را فراموش کند ، چه برسد به این که بخواهد آن ها را به زبان بیارود .
این بار هم حرفش نا تمام ماند . می خواست بگوید : دکترها گفته اند اگر به خارج اعزامت کنند ،بهتر می شوی ، اما نگفت . می دانست دکتر ها این حرف را فقط برای دل خوشی او زده اند ، نه چیز دیگر . این را هم می دانست که خیلی از رفقای مصطفی توی این چند سال گذشته یکی یکی ...
باز هم نمی خواست به رفتن و نبودنش فکر کند.
• همه چی درست می شه ، نگران نباش...
دست انداخته بود توی موهای بور و لخت یوسف، پسر کوچولوی دو سال و نیمه اش . هر بار موها از لای انگشت هایش عبور می کردند ، این جمله را می گفت . یوسف کوچک تراز آن بود که متوجه به اصطلاح دل داری های مادرش شود ، اما معصومه این حرف ها را نه برای آرامش یوسف، که برای تسلای دل خودش می گفت . دو سال و نیم پیش ، وقتی یوسف، فرمانده ی گردانی که مصطفی در جنگ ، توی آن بوده ، بر اثر عوارض شیمیایی آرام ، آرام سوخت و شهید شد ، مصطفی اسم یوسف را برای یوسف خودش انتخاب کرد . توی این مدت ، هر بار مصطفی یوسف خودش را می دید ، یاد یوسف می افتاد ، یوسف خودش .معصومه توی این مدت هر روز به قدر هر نفس ، مرد و زنده شد . تا نگاهش به یوسف می افتاد ، یاد یوسف می افتاد ، یوسف مصطفی ، که دو سال و نیم پیش ...
یوسفِ مصطفی با همان دردی رفت ، که حال مصطفی عمرش را به پای آن می گذاشت و با آن زندگی می کرد .
این وسط ، چیزی که بیشتر از همه چیز معصومه را از درون می سوزاند ، جمله ای بود که روز دفن یوسف ، از زبان همسرش شنیده بود .
"خدا سینه ات رو گشاد کنه قدر یه دنیا ، قدر آسمونا..."
می دانست همسر یوسف زن صبوری است . آن قدر صبور که لحظه لحظه ی زندگی اش را گذاشت به پای یوسف کنار شب های درد و رنج و روزهای سخت او. آن قدر صبور که همیشه کنار یوسف بود تا چنان چه بخواهد به جایی نگاه کند ، سرش را به آن سو بچرخاند. آن قدر که هر چند لحظه یک بار، تکانی به پیکر کاملاً فلج یوسف بدهد تا زخم بستر ...و آن قدر که نگاهش را از نگاه یوسف که سال ها می شد خجالت را درشان دید بود ،بدزدد ، هر چند میلی به این کار نداشت .
آن روز ، وقتی معصومه بی تابی و بی قراری همسر یوسف را دید ، وقتی دید چه طور ضجه می زند و اشک می ریزد ، برای یک لحظه به یاد همه ی دانسته هایش از صبوری او افتاد ، که حالا داشت خلاف آن را می دید . همین شد که وقتی همسر یوسف آن حرف را زد ، دنیایی از ماتم و غم توی وجودش ریشه دواند، دنیایی از غم که پس از فکر دوری از مصطفی ، همیشه به سراغش می آمد و حالا معصومه داشت سعی می کرد خودش را آرام کند ، نه یوسف را . یوسف آرام خوابیده بود ، به همان آرامشی که یوسف ...یوسف خودش .
هِق هِق صدای گریه ی معصومه توی راهروی بیمارستان پیچید. چند تا از دوستان مصطفی ، بچه های گردان یوسف ،انتهای راهرو ایستاده بودند . معصومه که بلند بلند گریه کرد ، چند قدم فاصله گرفتند و خودشان را سرگرم حرف با یکدیگر کردند . خجالت می کشیدند جلوی معصومه بایستند . بیشتر از آن ، می ترسیدند معصومه اشک های آن ها را هم ببیند و...
• همه چی درست می شه ، نگران نباش ..
"مگر خودت این رو نگفتی ؟ مگه نگفتی بعد از هر "عُسری ، یک "یسر"وجود داره ؟ مگه ..."
لب به شکایت باز نکرد . از ته قلبش این حرف ها را می زد ، با اطمینان ، با یقین " حالا هم اگر "یسر" ی هست ، چرا باید فقط برای مصطفی باشد ؟"
اگر " عُسر"مصطفی "یسر" می شه ، چرا من ازش عقب باشم ؟ مگه توی این سال ها ...
اشک هایش تمامی نداشت . یقین کرده بود مصطفی رفتنی است . از مناجات های شبانه و ا شک دائمی اش می شد فهمید دیگر ماندنی نیست . این روزها فقط رفقای شهیدش را صدا می زد و بس.گاهی وقت ها از خواب می پرید و با همان صدای خسته فریاد می زد که "منو ببرید ...منو جا نگذارید ....من ...."
و دوباره توی خواب لبخند به لبانش بر می گشت و آرامشی هر چند کوتاه ، اما دوست داشتنی به جان معصومه می نشست .
یقین داشت"عُسر"مصطفی دارد "یسر"می شود ؛ اما نمی خواست از او عقب بماند.
روی سجاده ، رو به قبله نشسته بود و به پهنای صورت اشک می ریخت .دست های ضعیفش را بالا برده بود و تکرار می کرد...
" اِنَّ مَعَ العُسرِ یسراً...اِنَّ مَعَ العُسرِیسراً..."
• همه چی درست می شه ، نگران نباش...
دیگر توان شنیدن این حرف را نداشت حتی از زبان دکتر . فریاد زد "چی درست می شه ؟چرا نگران نباشم ؟ مصطفی ام داره از دست می ره ، اون وقت شما ...
هِق هِق صدای گریه ی معصومه توی راهروی بیمارستان پیچید. چند تا از دوستان مصطفی ، بچه های گردان یوسف ،انتهای راهرو ایستاده بودند . معصومه که بلند بلند گریه کرد ، چند قدم فاصله گرفتند و خودشان را سرگرم حرف با یکدیگر کردند . خجالت می کشیدند جلوی معصومه بایستند . بیشتر از آن ، می ترسیدند معصومه اشک های آن ها را هم ببیند و...
برای چند لحظه روی نیمکت راهرو بیمارستان نشست و گریه اش را فرو خورد . یکی از بچه های گردان یوسف تازه از راه رسیده بود . تا به بقیه ی بچه ها که انتهای راهرو ایستاده بودند ،برسد ، می بایست از جلوی معصومه رد شود .
سر به زیر ، سلام کرد . معصومه صدایش را شناخت ، رحیم بود . همدم این روزهای مصطفی ، همدم لحظه هایی که معصومه و یوسف نبودند تا کنار مصطفی باشند . همدم لحظه های یوسف . سرش را بلند کرد و جواب سلام رحیم را داد.
آمد لبخندی گوشه ی لبش بنشاند، ولی نتوانست . آمد حرفی بزند ، ولی گریه امانش را برید.سایر بچه ها که انتهای راهرو بودند ، آمدند به طرف رحیم که حالا گوشه ی راهرو نشسته بود و گریه می کرد .
: آقا رحیم ! شما سنگ صبور این خونواده اید ، اونوقت خودتون...
یکی دست گرفت زیر بغل رحیم و گفت : رحیم پاشو ،زشته .
یکی هم با عصبانیت گفت : مارو باش ! به کی گفتیم بیاد معصومه خانوم رو آوردم کنه ...
رحیم نمی توانست ، شاید هم نمی خواست گریه اش را تمام کند.می دانست مصطفی هم مثل یوسف ...
این را از نفس های مصطفی که حالا شبیه نفس های آخر یوسف شده بودند ، فهمیده بود.
" شما که نمی دونید من چی می کشم .بیست ساله که دارم می سوزم . بیست ساله که این مصطفی داره من رو آتش می زنه . بیست ساله که ..."
قطرات اشک آرام گم می شدند بین موهای ریش بلندش.
"بیست سال پیش، این مصطفی کاری کرد که ...
اشاره کرد به یکی از بچه ها که بالای سرش ایستاده بود و گفت : حمید تو یادته ، نه؟ اون روز که شیمیایی زدند رو می گم ، روزی که ...
حمید حتی سرش را هم بالا نیاورد .شاید از ترس این بود که معصومه اشکش را ببیند .
رحیم ادامه داد." ماسک زدم ؛ ولی چه فایده ، ترکش سوراخش کرده بود . کلافه شده بودم .آمدم حرکتی بکنم که مصطفی ..."
و باز گریه ی رحیم پیچید توی راهروی شلوغ بیمارستان . این را هم می دانستند که بیست سال پیش،مصطفی ماسکش را به رحیم داده بود. این را هم می دانستند که توی این بیست سال ، رحیم یک روز هم از مصطفی بی خبر نمانده .بیست سال رحیم بوده و مصطفی و بیمارستان و انتظار ...
• همه چی ...
حرفش را خورد.
می خواست ادامه ی حرفش را توی ذهنش تکرار کند و بعد به معصومه بگویدش ، اما به فکر کردن به جمله اش هم ادامه نداد. می دانست معصومه طاقت شنیدن این حرف را ندارد .اگر هم داشت، می دانست می خواهد حرف هایی به او بزند که بی شک طاقت او را می برید و صبرش را لبریز می کرد .
چند لحظه ای بود که چشم از نقش های کاشی مسجد محل و کبوترهای روی گنبد فیروزه ای اش برداشته بود و خیره مانده بود به چشم های معصومه . خیلی وقت بود دیگر چشم های معصومه را آن طور که دوست داشت ، ندیده بود . کمش از وقتی یوسف رفته بود و مدتی بعد از آن یوسف خودش به دنیا آمده بوده .
از همان موقع بود که هر وقت یوسف را بغل می کرد ، یا به عبارتی معصومه یوسف را روی سینه اش می گذاشت. خودش توان بغل کردن یوسف را نداشت . نه یوسف را ، و نه یوسف خودش را مدام اشک می ریخت بی تابی می کرد .
درست است، از همان موقعی که خودش هم حس می کرد نفس هایش شبیه نفس های آخر یوسف شده . از آن وقت ، معصومه شکسته شد،ضعیف شد، بی تاب شد ؛ اما نگذاشت مصطفی یک قطره اشکش را ببیند . برای همین هم تمام غصه هایش لانه می کردند پشت دیوار چشم هایش که هر شب تا صبح کنار تخت مصطفی باز می ماندند ، بلکه بخواهد چشم از نقش های کاشی مسجد محل و کبوترها ی روی گنبد فیروزه ای اش بردارد ، اما جایی برای دوختن دوباره ی آنها نداشته باشد .
آرام گفت : معصومه ...اگر من...
با خوشحالی خودش را پیش کشید . بعد از چند روز ، اولین کلماتی بود که از مصطفی می شنید .مصطفی نفس عمیقی کشید . دوباره گفت :"اگر من ..."
می دانست معصومه طاقت شنیدن این حرف را ندارد . می خواست از " رفتن" حرف بزند ؛ همان چیزی که معصومه دوست نداشت حتی به آن فکر کند ، چه برسد به این که حالا بخواهد از زبان مصطفی آن را بشنود .
خیلی واژه ها را از ذهنش گذراند ، اما واژه ی مناسبی پیدا نکرد . دست آخر گفت : " اگه من برم پیش یوسف..."
دست معصومه توی موهای بور و لخت یوسف بود . خودش را عقب کشید . طاقت نیاورد چشم از چشم های مصطفی بردارد .منظورش را فهیمده بود ، اما نمی خواست خیلی چیزها را باور کند .چیزهایی که رفتن مصطفی هم یکی از آن ها بود.درست مثل دو سال و نیم پیش که یوسف – برادرش رفت و او هنوز در خلسه ی میان باور و نا باوری، یوسف را در مصطفی ،در یوسف خودش می دید .
• همه چی درست می شه ، نگران نباش..
دوباره این کلمات با آهنگ ناموزون خودشان معصومه را پریشان کرده بودند ." چرا این قدر نگرانی ؟ چرا این قدر بی تابی می کنی ؟ می دونی که ، مصطفی تو رو دوست داره ، برای همین هم مطمئن باش تو را و تنها نمی گذاره . همه چی درست می شه ، نگران نباش..."
معصومه چشم دوخته بود به چشم های مصطفی و با حرارت این حرف ها را واگویه می کرد.
" خودش گفت : یوسف بود.بعد از نماز صبح، برای یک لحظه چشم هام بسته شدند . دیدم یوسف خیلی آروم داره قدم می زنه . رفتم به طرفش . نگران بودم ، ولی این حرف ها را که زد ..."
از هیجان اشک می ریخت ، از خوشحالی این که یوسف گفته مصطفی همیشه پیش او می ماند . از خوشحالی این که یوسف وعده داده همه چیز درست می شود .
مصطفی زیر لب چیزی می گفت : چیزی شبیه " الحمدلله .." لبخند می زد و خوشحالی توی چشمانش دیده می شد. وقتی معصومه خوشحالی و لبخند ملیح مصطفی را دید ، آرام گرفت . بری اولین بار بود که چنین آرامشی پیدا می کرد .حداقل توی دوسال و نیم گذشته چنین لبخندی روی لب های مصطفی ندیده بود. اصلاً توی دوسال و نیم گذشته مصطفی وقت لبخند زدن را نداشت ؛ از بس سرفه می کرد و به سختی خِس خِس نفس های خشکش را فرو می برد .
معصومه هم همین طور . دوسال و نیم بود که لبخند نزده بود . دوسال و نیم بود که فقط گریه کرده بود و اشک ریخته بود ، اما نه جلوی مصطفی ، توی خلوت خودش . درست مثل لبخند که دو سال و نیم نیامده بود روی لبش ، مگر ساختگی و جلوی مصطفی ، نه توی خلوت خودش .
• همه چی درست می شه ،نگران نباش...
لبخندهای گرم ِ معصومه خیلی زود روی لبش خشکیدند، خیلی زود؛ درست چند روز بعد از این حرفی که یوسف توی آن خوابِ بعد از نماز به معصومه گفته بود .
حالا همه چیز درست شده بود، اما فقط برای مصطفی ، نه معصومه . پس حرف های یوسف چه می شود؟
پس وعده ی یوسف ...؟!
حالا"عُسر" مصطفی "یسر"شده بود ، اما معصومه ...؟!
فکر می کرد بدبخت ترین زن دنیاست .دست می کشید توی موهای بور و لخت یوسف . حرفی برای زدن نداشت . چند روز بود که مصطفی رفته بود و او مانده بود با یوسف ، یوسف خودش ، یوسف مصطفی .
می خواست از یوسف گلایه کند . از این که چرا چنین حرف هایی زده؟ از این که چرا دلداری اش داده ؟ از این که چرا امیدوارش کرده به ماندن مصطفی ، ولی مصطفی را هم برای خودش برده ؟
جایی برای گلایه نبود . اصلاً کسی نبود که پیش او از یوسف شکایت کند . تا حالا هر وقت دلش برای یوسف تنگ می شد ، می نشست کنار تخت مصطفی ، چشم های او را از نقش های کاشی مسجد محل و کبوترهای روی گنبد فیروزه ای اش می برید و می دوخت به چشم های خودش، بعد هم ساعت ها برایش درد دل می کرد و نجوا. اما حالا مصطفی،یوسف، یوسف ،...
• همه چی درست می شه ، نگران نباش ...
دستش خیس شده بود . دست خیسش را از میان موهای بور و به هم چسبیده ی یوسف بیرون کشید .
دور و برش را نگاه کرد . کسی نبود .دست کشید روی صورتش . خیسی اشک و رطوبت دستش به هم رسید .
صدای مصطفی بود ، ولی ...
یوسف را توی بغلش جا به جا کرد و آرام خواباندش روی تخت مصطفی .آرام ، طوری که بیدار نشود .
بوی مصطفی را حس می کرد ، برق نگاهش را که از توی اتاق می خورد به نقش های کاشی مسجد محل و کبوترهای روی گنبد فیروزه ای اش ، گرمای نفشس را که هر چند لحظه یک بار برای مدت کوتاهی فرو می رفت و دوباره بر می گشت .
• همه چی درست می شه ، نگران نباش...
یوسف روی پایش نشسته . نگاهش که می کند، مصطفی را می بینید ، یوسف را .
"حالا که بابا مصطفی نیست..."
پشیمان شد و حرفش را ادامه نداد. می دانست مصطفی هست . می دانست یوسف هست . می دانست هیچ وقت تنها نمی شود . برای این که دل تنگی های یوسف را برطرف کند ، این حرف را زد .
توی این چند روز ، مدام لبخند روی لبش بود . هر طرف را که نگاه می کرد ، آرامش پیدا می کرد . برای همین بود که وقتی پیکر مصطفی را توی قبر گذاشتند ، معصومه خیلی آرام بود ، آرام تر از روزهای گذشته، آرام تر از روزی که یوسف رفت ، آرام تر از تمام لحظه های عمرش که قبل از آن گذرانده بود. به آرامی نگاه مصطفی به نقش های کاشی مسجد محل و کبوتر های روی گنبد فیروزه ای اش . به آرامی یوسف ، یوسف خودش ، مصطفی خودش...
موضوعات مرتبط: خاطرات
برچسبها: كميل , شهداي گردان كميل , گردان كميل , كميل ابن زياد
گردان ویژه
جبهه رفتهها میدانند، نرفتهها هم شنیدهاند که نیروهایی که سابقه اعزام به جبهه داشتند، خیلی راحت بوی عملیات را حس میکردند.
هر جای ایران که بودند، تحرکات و اقدامات نظامی در کشور را پیگیری میکردند. بوی عملیات که بلند میشد، خبرهای درگوشی میرسید تا کسی جا نماند. مثل زنگ کاروانی که به صدا در میآید و راهیانش را میطلبد. با این تفاوت که این زنگ فقط در گوش عدهای عاشق شنیده میشد.
7نفر بودیم. به موقع به ایستگاه قطار رسیدیم. سکوی ایستگاه پر از جمعیت بود. لابهلای جمعیت راه باز کردیم و سوار قطار تهران- اندیمشک شدیم. کوپهها پر بود و داخل راهروی قطار رزمندگان ایستاده بودند. به زحمت جایی برای نشستن پیدا کردیم. قطار حرکت کرد. صدای همهمه رزمندگان و صدای حرکت قطار در فضای بالای سرمان به هم میپیچید.قطار روی ریل، لق لق کنان پیش رفت تا به مقصد رسید و مقابل پادگان دوکوهه توقف کرد. ما در میان انبوه رزمندگان روانه پادگان شدیم. روی پُل دوکوهه که رسیدیم، ساختمانها و تجهیزات پادگان، نمایان شد.
دو کوهه
انگار به خانهام برگشته باشم، حس آشنایی به سراغم آمده بود. احساس رهایی و سبکی داشتم. محوطه پادگان شلوغ بود. نیروها در حال رفت و آمد بودند. خودروهای نظامی تردد میکردند. پرچمهای رنگی که در باد میرقصیدند، همه جا بهچشم میآمدند. این جنب و جوش خبر از نزدیکی عملیات میداد.
داخل ساختمان پرسنلی سپاه، در میان افرادی که در حال رفتوآمد بودند، مهدی شرعپسند را شناختم. آقا مهدی را از خیلی پیشتر میشناختم. هنگامی که میخواستم عضو بسیج محل بشوم، مصاحبه من را او انجام داد. میدانستم که فرمانده تیپ 2سلمان است. وقتی او را دیدیم به دورش حلقه زدیم.
طولی نکشید که حلقه دوستانمان بزرگتر شد. حسین وهابی، جعفر مقدم، عباس رسولیفر، رسول ملکی و تعدادی دیگر به جمع ما پیوستند. آقا مهدی، اتاقی در اختیارمان گذاشت و ما که قصد داشتیم از هم جدا نشویم، در آن مستقر شدیم.
همدیگر را میشناختیم. دوست بودیم. جز تعدادی اندک که به واسطه دوستان، به جمع ما پیوستند، بقیه در عملیاتهای قبلی با هم همراه بودیم. داخل اتاق مستقر شدیم و هر کس به کاری سر گرم شد.
گتر شلوارم را روی لبه جورابم مرتب میکردم. علی زمانی، تسبیح میانداخت. حاتمی دراز کشیده بود. رضا دستش را در ساک لباسهایش میپالاند و دنبال چیزی میگشت. یکی از انتهای اتاق گفت: «میدونید آقا مهدی چی میگفت؟»
همه به او نگاه کردیم. موهایش روی پیشانیاش ریخته بود و لبخند به لب داشت. از میان ما، علی زمانی پرسید: «چی گفته که ما نشنیدیم؟»
«به شما هم میگه. آقا مهدی گفت اینجا بچههای اعزام مجدد و با تجربه زیادن. بهتره یه گروهان مستقل تشکیل بدیم. یه گروهان برای مأموریتهای خاص؛ کارهایی که برای انجامش به نیروهای با تجربه نیاز دارن.»
علی زمانی گفت: «اما این جوری همه تجربهها تو یه قسمت جمع میشه.»
رزمندهای که با آقا مهدی صحبت کرده بود، گفت: «فقط در زمانهای خاص از این گروه استفاده میکنن. بقیهاش رو با نیروها هستیم.»
کنار دستیاش گفت: «خوبه، پس صف بکشیم.»
آقا مهدی آمد. پیشنهاد تشکیل گروهان مستقل مطرح شد و همه موافقت کردیم. قرار شد گروهانی به نام گروهان صف تشکیل بدهیم. عدهای دیگر هم که قبلاً سابقه اعزام به جبهه داشتند، به ما پیوستند. منتظر بودیم تعداد نفرات گروهان تکمیل شود. اما فعلاً از بقیه نیروهای پادگان مستثنی نبودیم. نیروها برای عملیات آماده میشدند و ما نیز با آنها همراه شدیم.
صبح با صدای «برپا، نماز» بیدار شدیم.
حسینیه پادگان دوکوهه پر از نیروهای رزمنده بود. بعد از نماز، ساعت 6، صبحگاه داشتیم. با هر نوع تجهیزاتی که به ما داده بودند؛ اسلحه، خشاب، کولهپشتی و غیره به خط از در آسایشگاه پادگان بیرون آمدیم و به طرف میدان صبحگاه دویدیم.
مسئول تدارکات لشکر، مثلاً در حق من لطف کرده بود و یک اسلحه بیبیکلاش و 2خشاب هفتادوپنجتایی، به اضافه مهمات دیگر به من داده بود. اسلحه بیبیکلاش، هیکل درشتتری نسبت به اسلحه کلاش دارد. پایهای به آن وصل میشود و خشاب این اسلحه، مثل بشقاب گرد است. من هم مثل دیگران با تمام تجهیزات نظامی که داشتم، به سمت میدان صبحگاه دویدم. در حال دویدن، هم صدا با دیگران سرود میخواندم. سرود ابوالفضل باوفا، علمدار لشکرم با صدای حاج صادق آهنگران از بلندگوها پخش میشد و در فضای پادگان طنین انداخته بود.
دور میدان صبحگاه 1200متر بود. به دستور فرمانده، پشت سر هم، 11بار دور میدان دویدیم. فرمانده دستهها، بنا به تعداد نیروهایشان دستور ستون دادند. به ستون پنج صف بستیم. بعد از نرمش، آزادباش دادند و فرمانده لشکر برای سخنرانی آمد. معمول بر این بود که موقع ناهار به هر 2نفر یک لیوان غذا میدادند؛ لیوانهای پلاستیکی قرمزرنگی که اندازه یکی و نصفی لیوانهای معمولی بود. عادت جبهه این بود که رزمندهها در یک بشقاب غذا میخوردند.
دو کوهه 3
من و ترکان باهم، هم غذا بودیم. با این فعالیتی که داشتیم، گرسنه میشدیم. او چهارشانه و درشت هیکل بود ولی همیشه مراعات مرا میکرد چون نسبت به او جثه کوچکتری داشتم. موقع ناهار تا سرم را برگرداندم، دیدم گوشت غذا را سمت من گذاشته است. اعتراض کردم که: «این چه کاریه؟ مثل آدم غذاتو بخور... .»
ترکان لبخندی زد و گفت: «من گوشت دوست ندارم. بخور بذار جون بگیری. باید بجنگی.»ساعتی بعد از ناهار خبر رسید که قرار است مانوری انجام شود و ما باید در مانور حضور داشته باشیم. فرمانده دستهها به نفرات گفتند، آماده باشید. عصر، به عنوان پدافند منطقه، به محل مانور اعزام میشوید.
عصر آن روز، همراه با تجهیزاتمان آماده حرکت شدیم. محل مانور منطقهای به نام چنانه بود. پشت تویوتاها سوار شدیم. روی پستی و بلندیهای دشت، بالا و پایین رفتیم تا به محل مانور رسیدم.
تویوتاها متوقف شدند. ما پایین پریده و پشت خاکریزی مستقر شدیم. آسمان ابری بود. روز، کمکم جای خود را به شب میداد و تاریکی رفتهرفته فضای اطراف ما را میپوشاند.
در کنار همرزمم منتظر نشسته بودم تا مانور شروع شود. سردی قطره آبی روی دستم نشست. به آسمان نگاه کردم. قطره دوم میان دو چشمم چکید. باران باریدن گرفت و رفتهرفته شدید شد، طوری که آب از سر و روی همه جاری بود. خاکهای زیرپا گِلابه شده بود. گِل به پوتینها میچسبید. روی پاها نشسته بودم و گوش به صدای فرمانده داشتم. اما خبری نبود.
بیسیم، ساکت پشت بیسیم چی سوار بود و فرمانده، دوربین به دست، گاهی از بالای خاکریز سرک میکشید و اطراف را نگاه میکرد. این پا و آن پا میکردم. زانوهایم درد گرفته بود. زمین که میگذاشتم در گِل فرو میرفت. هربار که بیسیم به صدا در میآمد آماده حرکت میشدم. مانور مرحله به مرحله پیش میرفت و با بیسیم به فرمانده اطلاع میدادند.
8ساعت زیر باران منتظر بودیم تا نوبت به ما برسد. بیسیم به صدا درآمد. همه به فرمانده نگاه کردیم. صحبتاش که تمام شد، از جا بلند شد و گفت: «برمیگردیم.»
صدای پرسش و اعتراض نیروها بلند شد. مانور تمام شده بود و باید به قرارگاه برمیگشتیم. نیروها از فرط خستگی به خاکریزی که ما در آن مستقر بودیم حمله نکردند و مانور، به ما که رسید تمام شد. خیس و آب کشیده به محل استقرار گروهان برگشتیم.
روزها به سرعت گذشت. پیشنهاد تشکیل گروهان ویژه پذیرفته نشد. عملیات نزدیک بود، فرصت نبود نیروها کامل شوند. با مخالفت فرماندهان، گروهان صف منحل شد و نیروها بنا به کارایی و تواناییشان دسته بندی و جابهجا شدند. تعدادی از دوستان را آقا مهدی در بین نیروهای خودش پذیرفت تا از توانایی آنها استفاده کند و بعضی در گردانهای دیگر پخش شدند. من به همراه رضا ادریسی و مسعود ترکان به گردان حنظله منتقل شدیم.
موضوعات مرتبط: خاطرات
برچسبها: گردان ويژه , دوكوهه , كميل , شهداي گردان كميل

تصویری از لحظه عروج یک بسیجی
او در هنگامه ی "عملیات کربلای پنج" بر اثر اصابت ترکش خمپاره جراحت سختی برداشت و علی رغم تلاش های "علی اسلام دوست" که تلاش کرد او را با کمک های اولیه زنده نگه دارد، به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
اما نکته ای که برای من حائز اهمیت است، لطف خدا و اخلاص «علی فریدونی» در ثبت این تصویر فوق العاده است، من هیچگاه در برجسته ترین تابلوهای مذهبی غرب خصوصاً در سبک رمانتیسم صحنه ای به درخشانی این عکس نیافتم. نگاه شهید و امدادگر به آسمان، گویی عوالم روحانی را نشان می دهد که در حقیقت دین، در مسیر رسیدن به زیباترین درجه الهی محقق شده است. علی فریدونی خود را مدیون انقلاب اسلامی، امام و رهبری می داند، بنابر این حقیقتی که او در عکس های درخشانش به ثبت رساند، حقیقتی است که اولاً در وجود او عینیت یافته است و باید نه در عوالم انتزاعی بلکه در وجود انسان هایی جستجو کرد که به خلیفه اللهی مبعوث شده اند.
پیامبر اکرم(ص) :از افرادی که وارد بهشت می شوند هیچکس آرزوی بازگشت به دنیا را ندارد گر چه تمام آنچه در زمین است از آنِ وی شود، مگر شهید که او به سبب کرامتی که در شهادت می بیند آرزو می کند به دنیا برگردد و ده ها مرتبه در راه خدا کشته شود
پی نوشت :
1- در آموزه های اسلام ، انسان مسافری است که با شتاب و تلاش در حال سیر و سفر است و پایان سیر او نیز ملاقات با خداوند است، در این صورت حرکت او سیری است عمودی و طولی یعنی تکاملی و ملکوتی نه سیری افقی و اقلیمی زیرا خداوند در منطقه و جایگاه ویژه نیست، بلکه انسان به هر سو که روی آورد چهره به سوی خدا کرده است. در طول دفاع مقدس، ما شاهد شتابی در جهت رسیدن به قرب الهی و بالاترین مدارج الهی بودیم ، که شاید این تصاویر تنها گوشه ای از این رویداد بزرگ را نشان می دهند.
2- پیامبر اکرم(ص) :از افرادی که وارد بهشت می شوند هیچکس آرزوی بازگشت به دنیا را ندارد گر چه تمام آنچه در زمین است از آنِ وی شود، مگر شهید که او به سبب کرامتی که در شهادت می بیند آرزو می کند به دنیا برگردد و ده ها مرتبه در راه خدا کشته شود.صحیح بخاری - ج 4 - ص 26
3- برادر بسیجی و جانبازم احمد حسینی در صبحی صادق خوابی دیده بود و می گفت: شهید همت را دیده است که می گفت: "اگر بدانی این جا چه جای خوبی شده، پاشو بیا! بچه های بسیج این جا خیلی منتظر هستند. "، چه افتخار بزرگی است برای ما که در آن مکتبی هستم که تو در آن بودی : بسیج...، امام راحل بی دلیل نبود که فرمودند: "بسیج مدرسه عشق است ".
4- اما اشاره ای هم به وضع موجود ضروری است، ببینید شهید آوینی چگونه وضعیت فروپاشی نظام های مبتنی بر اسلام آمریکایی نظیر مصر، اردن، تونس، یمن ، لیبی و ... را پیش بینی کرده بودند، چنانچه فرمودند: " انقلاب اسلامی فجری است که بامدادی در پی خواهد داشت، و از این پس تا آنگاه که شمس ولایت از افق حیثیت کلی وجود انسان سر زند و زمین و آسمان به غایت خلقت خویش واصل شوند، آخرین مقاتله ی ما- به مثابه سپاه عدالت - نه با دموکراسی غرب که با اسلام آمریکایی است، که اسلام آمریکایی از خود آمریکا دیرپا تر است. اگر چه این یکی نیز ولو " هزار ماه " باشد به یک "شب قدر " فرو خواهد ریخت و حق پرستان و مستضعفان وارث زمین خواهند شد.
موضوعات مرتبط: خاطرات
برچسبها: رزمنده , كميل , شهداي گردان كميل , گردان كميل
د و تند من و عبد الحسین مشغول به کار بودیم. یکی سر گونی را میگرفت، یکی هم با بیل توش خاک میریخت.
حسین هم گونیها را روی هم میچید.
شهادت دو بسیجی
باصدای سوت هر خمپاره هرسه درازکش میشدیم، بعد میان دود و خاک با خنده بلند میشدیم.
سنگر آماده شد.
چند تا الوار انداختیم روی سقف سنگر و چند تا پلیت هم روی الوارها.
قرار شد عبدالحسین و حسین کف سنگر را فرش کنند و من برم دنبال لودر. لودر در فاصله حدود دو کیلومتری مشغول کار بود. دویدم بهش بگم سنگر ما آماده است و فقط خاک میخواد. هنوز چند متر از سنگر فاصله نگرفته بودم که صدای سوت خمپاره زمینگیرم کرد.
اولی منفجر نشد، اما دومی دقیقاً کنار همون اولی به زمین نشست و خاک و دود به هوا برخاست. پا شدم پشت سرم را نگاه کردم به سرعت آن چند متری را که رفته بودم دویدم تا با حسین و عبدالحسین باز بخندیم.
لبخند بر چهره خونین حسین مستأجران و عبدالحسین هادیان نشسته بود و اشک از سیمای خاکی من به خاطر حضور نداشتن در آن بزم سرازیر شد.
شهادت پاکان روزگار را گلچین کرد، شهادت بر لبان آنان گل خنده نشاند.
موضوعات مرتبط: خاطرات
برچسبها: دفاع مقدس , خمپاره , شهيد مستاجران , شهيد هاديان
کردستان بودیم، منطقه عملیاتی کربلای 10، زمین از برف سفید پوش شده بود و هوا سرد.
داخل چادر زندگی میکردیم و چادرها برای در امان ماندن از دید دشمن (کوموله و دمکرات، عراقیها، مزدوران محلی) در شکاف و دامنههای ارتفاعات زده شده بود، روی چادرها چند لایه پلاستیک کشیده بودیم تا هم از گزند سرما در امان باشیم و هم آب باران و برف به داخل چادر نفوذ نکند، کف چادر هم چند لایه پلاسیتک کشیده بودیم تا هم پایمان یخ نزند و هم آب باران از زیر آن عبور کند، بعضی شبها به خوبی عبور آب را زیر پاهامون احساس میکردیم. کار به جایی رسید که شیب داخل چادر رو به سمت وسط چادر درست کردیم طوری که یه جوی کوچک از وسط چادر میگذشت، چراغ والر رو روشن میکردیم و کنار جوی داخل چادر مینشستیم و دلمون رو روانه زاینده رود اصفهان میکردیم.
کیسههای خواب رو کسی جمع نمیکرد، هر کی از نگهبانی که برمیگشت مستقیم میرفت داخل کیسه خواب تا کمی گرم بشه. نگهبانی یعنی سردی کشیدن با دلهره از نشستن یک تیر توی پیشانی.
یک ساعت بدون حرکت یک جا نشستن و به ارتفاعات اطراف خیره شدن.
گاهی اسلحه اونقدر یخ میکرد که وقتی از نگهبانی بر میگشتیم میگذاشتیم کنار چراغ والر تا یخهاش آب بشه. بیشتر بچهها سرما خورده بودند، اما تحمل بچهها فرق میکرد.
نگهبانی با چشم های بسته!
غروب که میشد به دلهره عجیبی دچار میشدیم، شدت سرما زیادتر میشد! و تعداد سنگرهای نگهبانی زیادتر میشد! و ساعات نگهبانی بیشتر.
بیماری بچهها، سرمای شدید، رعایت سکوت در شب، دید کم، حساس بودن (اغلب مزدوران محلی با توجه به شناخت و مأنوس بودن با شرایط آب و هوا این ایام به ما حمله میکردند).
چند شب پشت سر هم اتفاق افتاد که برای نگهبانی بیدارمون نکردن، فکر کردیم حتماً پاسبخشها خوابشون برده، صداشو در نیاوردیم که زیرآب کسی نخوره و ما توی کیسهخوابهای گرم، راحت میخوابیدیم.
اما کمکم برای همه سئوال شد. سهتا پاسبخش داشتیم هرچی سئوال کردیم یه جوری ما رو میپیچوندن و جواب درستی نمیدادند.
یکی ار بچهها حالش خیلی بد شد، بدجور سرما خورد، خیلی به حالش غبطه میخوردیم که ایکاش جای اون بودیم و چند شب از نگهبانی معاف میشدیم و...!
یکی ار پاسبخشها وقتی حرفهای ما رو شنید دیگه طاقت نیاورد گفت بچهها برای شفای حسن دعا کنید، بعد زد زیر گریه گفت: به خدا، هر وقت حسن علائم بیماری رو در چهره یکی از شما میدید، ما رو قسم میداد که شما رو بیدار نکنیم او به جای شما نگهبانی میداد و ما رو قسم داده به شما نگیم.
آن شب از خودمون خجالت کشیدیم، ما کجا و حسن کجا؟!
امروز یه چیزی میگم و یه چیزی شما می شنوید نگهبانی پشت سرهم اون هم توی اون هوا و توی اون موقعیت کار همه نبود، کار حسن بود که امروز او پیش ما نیست، کار غواص شهید حسن منصوری بود که در عملیات کربلای چهار آسمون شهادت را گرم کرد.
موضوعات مرتبط: خاطرات
برچسبها: دفاع مقدس , كردستان , كربلاي 10 , سنگر
حجةالاسلام شهید محمدرضا یعقوبی
پدید آورنده : ، صفحه 1
حجةالاسلام شهید محمدرضا یعقوبی به سال 1341 شمسی در روستای رکن الدین شهر بیرجند دیده به جهان گشود، عهد کودکی را در خانواده پرتلاش و متدین خود به سر کرد و دوره تحصیلات ابتدایی را در یکی از روستاهای نزدیک بیرجند خواند، ولی ادامه تحصیلات خود را در مدارس دینی پی گرفت. علاقه درونی خودش و تشویق خانواده موجب ورودش به عرصه روحانیت گردید. او ابتدا در مدرسه معصومیه بیرجند ساکن شد و مقدمات علوم اسلامی را فراگرفت. بعد از مدتی عازم مشهد شد و در مدرسه امام صادق علیه السلام از محضر اساتید فاضل آنجا بهره مند گردید. او همزمان با درس خواندن، به صف انقلابیون پیوست و در تظاهرات و راهپیمایی ها و حتی درگیری ها علیه دستگاه ستم شاهی شرکت می کرد. و اینها را دفاع از دین می دانست و لذا از کار اصلی اش که همان تبلیغ و ارشاد بوده غافل نشد. فرصت تبلیغ در ایام ماه مبارک رمضان و محرم را غنیمت می شمرد و به توابع بیرجند و قوچان می رفت؛ و به خاطر دفاعی که از اسلام ناب و انقلاب اسلامی داشت مورد خشم منافقین قرار گرفت. از سال 1360 از طریق دفتر شهید آیةاللّه صدوقی به بندرعباس و جیرفت و بم اعزام می شد. در درگیری با منافقان در مشهد دست و دندانش شکست و مدتی او را زندانی کردند و پس از آزادی بدنش از ضرب و شتم سیاه شده بود. آنگاه که جنگ تحمیلی از سوی صدام آغاز شد، از طرف سپاه پاسداران به سقز و قصرشیرین رفت، این سفر سه ماه طول کشید و او با مزدوران عراقی و ایادی داخلی در آن مناطق جنگید. پس از بازگشت، دیگر بار از طرف جهاد سازندگی به سوسنگرد و سپس به بستان اعزام شد، وقتی به سوی تنگه چزابه می رفت به دوست همسفرش گفته بود: من شهادتم را با چشمان خویش دیده ام و شهید خواهم شد. این سرباز امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف پس از نبرد دلیرانه در تیپ امام رضا علیه السلام علیه متجاوزان، در نوزدهم اسفند 1360 مورد آماج رگبار دشمن قرار گرفت و به آنچه دیده بود، رسید. در آخرین نوشته اش، آمده: انشاءاللّه انقلاب شما به انقلاب حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف متصل می گردد.
لقاءمحبوب طوبی له
موضوعات مرتبط: شهيدان يعقوبي
برچسبها: شهيد محمد رضا يعقوبي , شهيد اسماعيل يعقوبي , شهيد پوراكبر , شهيد جعفري
شهیدابراهیم یعقوبی
در يك خانواده مذهبي زاده شد .محل تولدش ساوه ،يکي
از قديمي ترين وبا اصالت ترين شهرهاي ايران ؛ شهري که ريشه درتاريخ چند
هزار ساله ي ايران بزرگ دارد.
در مكتب قرآن و اهل بيت (ع) پرورش يافت.
با شروع جنگ تحميلي ابتدا در شمار بي قراران بسيج به جبهه هاي جنگ شتافت و
پس از مدتي لباس مقدس سپاه را پوشيد و تا آخرين لحظه ، صراط المستقيم
مبارزه را كه به شاهراه شهادت مي پيوست ، در نورديد.
بقيه در ادامه مطلب
موضوعات مرتبط: شهيدان يعقوبي
برچسبها: شهيد ابراهيم يعقوبي , شهيد , كميل , شهداي گردان كميل
ادامه مطلب
نام و نام خانوادگی: محمدرضا یعقوبی
نام پدر: محمدعلی
تاریخ و محل تولد: دوم مهر 1342 – تربت حیدریه
تاریخ و محل شهادت: دوم فروردین 1367 – حلبچه
تحصیلات: دیپلم تجربی
شغل: رزمنده
یگان محل خدمت: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
سن در زمان شهادت: 25 سال
شهید محمد رضا یعقوبی
(1342-1367)
شهید محمدرضا یعقوبی، فرزند محمد علی در دوم مهر ماه 1342 در تربت حیدریه چشم به جهان گشود.
در سال 1360 به جمع پاسداران انقلاب اسلامی تربیت حیدریه پیوست و در همین سال به تهران آمد.
شهید یعقوبی در عملیات والفجر 10 راهی حلبچه گردید که دشمن بعثی در مقابله با این عملیات، متوسل به استفاده از بمب شیمیایی شد.
این گونه بود که گاز خردل و اعصاب، او را مجروح کرد و برای درمان به تهران منتقل شد.
ولی پس از بهبودی نسبی، مجدداً به جبهه رفت تا این که در دوم فروردین ماه 1367 به شهادت رسید.
مزار این شهید در ده امام پاکدشت تهران قرار دارد.
موضوعات مرتبط: شهيدان يعقوبي
برچسبها: شهيد محمد رضا يعقوبي , شهيد اسماعيل يعقوبي , شهيد پوراكبر , شهيد جعفري
(( بسم الله الرحمن الرحیم ))
زندگینامه سردار رشید اسلام
سرهنگ دوم پاسدار شهید اسماعیل یعقوبی
« وَلاٌتَحْسِبَنّ الٌذینَ قُتِلوُفی سَبیل الله اَمْواتا بَلْ اَحْیأعِنْدَ رَبّهُمْ یُرْزَقوُنْ »
" هرگز گمان مکنید آنان که در راه خدا کشته شده اند مرده اند آنان زنده اند و در نزد خدا خود روزی میخورند"
شهید اسماعیل یعقوبی در سال 1343 در یک خانواده مذهبی در روستای گلورد بزرگ متولد شد و بیش ازطی دوران کودکی در مدرسه ابتدایی گلورد وسپس در مدرسه آیت الله نبوی بهشهر گذارانده دوران راهنمایی را نیز در شهرستان بهشهر گذرانده و پس از طی مقداری از دبیرستان همزمان با پیروزی انفلاب اسلامی در صفوف یاران و پیروان امام خمینی قرارگرفت و عاشقانه در این راه قدم نهاد همواره در راهپیمایی ها و تظاهرات خیابانی شرکت داشت و مبارزه و مجاهدت را تکلیف خود میدانست شهید یعقوبی همزمان با تحصیل جهت تأمین قسمتی از مخارج خود و خانواده به کار می پرداخت و دستان پرتوانش از همان کودکی تا روز آخر حیات ظاهری اش کمک کار و پشتیبان خانواده و بستگان و دوستانش بود با شروع جنگ تحمیلی و آغاز درگیریهای منافقین در جنگ های شهید عزیزمان به لشکر شهادت یعنی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و ماه ها در سخترین شرایط در جنگهای شمال به پاسداری از کیان اسلام و انقلاب اسلامی پرداخت . او در طی خدمت در گردان جنگل نه تنها پاسدار انقلاب و مدافع نظام بود بعنوان یک دوست و کمک کار به حل مشکلات روستائیان می پرداخت . آری دستان نوازشگر شهید عزیز ما بر سر یتیمان تداعی دست بابایشان بود اینک وا اَسفا که امروز فخرالدین و فاطمه منتظر دستان بابایند و بابایش چون ابوالفظل العباس (ع) بی دست .
شهید اسماعیل یعقوبی مدتی در سپاه نکا بعنوان مدیر داخلی سپاه به خدمت پرداخت و دوستانش در یگان حفاظت و سپاه نکا صفا و صمیمیت خلوص و تعهد او را فراموش نخواهد کرد . فداکاریهای سردار رشید اسلام شهید اسناعیل یعقوبی در گروه تخریب لشکر 25 کربلا فراموش نشدنی و وصف پذیر نیست . شهید در تعداد زیادی از عملیات های جنگ شرکت داشت و در تمام این عملیات ها صف شکن و خط شکن جبهه ها بود . در گروه تخریب لشکر 25 کربلا روزها و شبهای فراوان در میان خون و آتش عاشقانه می کوشید و از هیچ تلاشی و فداکاری دریغ نمی نمود شهید با فداکاری و ایثار به امور مجروهین و شهدا رسیدگی می نمود و از این جهت نیز بین یاران و همسنگران بی نظیر و نمونه بود .
بارها در جبهه مجروح شد و باز هم جبهه را انتخاب کرد زمین و زمان خسته شدند ولی او خسته نشد .
ای کوههای کردستان از رشادتها و خستگی ناپذیری اسماعیل بگو ، ای شلمچه و حلبچه از شجاعتها و استواریهایش بگو، ای کرخه و اروند رود زبان بگشائید و از صفا و صمیمیت و پاکی اش سخن بگوئید و نگذارید این حماسه ها و رشادتها فراموش شود .
و تو ای شهید عزیز ما به پدر و مادر خود و همسر و فرزندان و برادران و خواهران و بستگان ،یاران خود توصیه به صبر و استواری نمودی و دفاع از انقلاب اسلامی را سفارش کردی . وصیت کردی که در قبر هم به روی قلبم آرم سپاه را قرار دهند که در قبر هم ولایت فقیه بر من حکومت کند . ما نیز با توئیم و هیچگاه لبخند و محبت و ایثار و شجاعتهای تو را فراموش نمیکنیم و راهت را به رهبری های دلسوزانه و حکیمانه ولی امر مسلمین حضرت آیت الله العظمی خامنه ای ادامه خواهیم داد . (ان شاءالله)
موضوعات مرتبط: شهيدان يعقوبي
برچسبها: شهيد اسماعيل يعقوبي , شهيد پوراكبر , شهيد جعفري , شهيد يعقوبي
الف) خانواده خشک و سخت گیر
۱) پدر و مادر ها با بچه ها همان طور رفتار می کنند که والدین خودشان رفتار کرده اند.
۲) تصمیم گیری با یکی از والدین خصوصا پدر انجام می گیرد. معمولا پدر خانواده حاکم بر رفتار و اعمال فرزندان است و هیچ یک از اعضای خانواده اجازه اظهار نظر ندارند
۳) والدین چنان رفتار می کنند که فرزندان می آموزند حق هیچ گونه ابراز عقیده ای را - حتی در مواردی که می تواند مانع از بروز بعضی مشکلات برای خانواده گردد - ندارند.
۴) اگر فرزندان از فرمان والدین اطاعت نکنند ، والدین آنان ناراحت ، خشمگین و آزرده خاطر می شوند.
۵) فرزندان جرات سئوال کردن در مورد انجام دادن یا انجام ندادن کارها را ، از والدین خود ندارند.
۶) والدین بر رفتا و کارهای فرزندان خود کنترل شدید دارند و همه تصمیمات را شخصا اتخاذ می کنند.
۷) والدین دلیلی را - برای دستوراتی که صادر می کنند - برای فرزندان خود ارائه نمی دهند و از آنان می خواهند بدون چون و چرا از این دستورات اطاعت کنند.
۸) نسبت به رعایت نظم و انضباط ، ارزشی افراطی قایل هستند و والدین توانایی تحمل هیچ گونه بی نظمی را از طرف فرزندان خود ندارند.
۹) به سخنان کودکان خود گوش نمی دهند و اگر هم سخنی را بشنوند برای آن است که با آن مخالفتی را نشان دهند.
۱۰) در مواردی که فرزندان خود را نصیحت یا آنان را از انجام دادن کاری منع می کنند ، دلیل خاصی را ارائه نمی دهند.
۱۱) برای تصمیات فرزندان خود ، حتی اگر این تصمیمات معقول و مستند باشد ، احترام قائل نیستند.
۱۲) معتقدند که چون سن ، تجربه و دانش آنان بیشتر از فرزندانشان است ، بنابراین ، حق دخالت در همه امور و حتی در خصوصی ترین کارهای فرزندان خود را دارند.
۱۳) برخورد آنان با فرزندان خود احترام آمیز نیست و حتی از تحقیر فرزندان خود در حضور دیرگان نیز ابایی ندارند.
۱۴) غالبا نیازهای عاطفی کودکان ارضاء نمی شود.
۱۵) ممکن است که والد ضعیف در چنین خانواده ای با کودکان ائتلاف کند در چنین حالتی ارزش هر دو والد نزد کودک شکسته می شود . اگر بنا باشد یکی از والدین به عنوان منبع قدرت خانواده آسیب ببیند می توان تصور کرد والد دیگر نیز ارزش پیشین خود را نخواهد داشت.
۱۶) چنین کودکانی احتمالا جذب گروه های بیرون شده و با عزت نفس پائین که دارند دچار بزهکاری می شوند.
۱۷) بسیاری از این والدین ممکن است به خاطر کمال گرایی که دارند ، کودکان را تحت فشار قرار دهند و از آنها بالاترین انتظارات را داشته و پیوسته به شکل نوین بر آنها سخت گیری کرده و برنامه های سخت گیرانه برایشان تدارک ببیند.
۱۸) احتمال دروغ گویی و ریا کاری در کودکان چنین خانواده هایی به علت ترس از تنبیه و سرزنش افزایش می یابد.
۱۹) چنین کودکانی به علت اینکه مرتبا علایقشان سرکوب شده و موجب تحقیر قرار گرفته اند و همچنین دیگران برای اموراتشان تصمیم گرفته اند ، از خلاقیت کمی برخوردارند . اگر چه ممکن است به علت سخت گیری والدین از نظر آموزش بعضی از مهارتها ، پیشرفتی کرده باشند.
۲۰) اضطراب ، افسردگی ، همچنین وسواس و کمال گرایی ، نا امیدی و بسیاری از مشکلات روانی ممکن است دامنگیر کودکان خانواده های سخت گیر گردد.
۲۱) غالبا والدین سخت گیر ، خود را منطقی نیز تصور می کنند. و برای هر کارشان دلیل تراشی می کنند. ولی غیر مستقیم به خاطر سختی گیری آنهاست که کودکان فرمانشان را اجرا می کنند نه منطقشان.
ب) خانواده سهل گیر و آسان گیر
۱) پدر و مادر به دنبال نیازهای ارضاء نشده خودشان هستند. دنبال جوانی و نوجوانی و دل مشغولی های خود هستند.
۲) به امر تربیت و ارضاء نیازهای جسمی و روانی کودک نمی پردازند و چون آسانگیر هستند ، برای خاموش کردن صدای بچه ، هر چه کودکشان از آنها می خواهد ، آنها انجام می دهند . لذا کودک پرتوقع تربیت می شود.
۳) هدفها و انتظارات برایشان روشن نیست و به همین دلیل ، در تربیت فرزندان خود از روش ، فلسفه یا دیدگاه خاصی پیروی نمی کنند.
۴) هیچ نوع کنترلی بر رفتار فرزندان خود ندارند و آنان را کاملا آزاد می گذارند تا به هر نحوی که خود مایل هستند ، شیوه های خاص زندگی خود را انتخاب و به کار گیرند.
۵) هیچ نوع انتظار و توقع خاصی از فرزندان خود ندارند و فرزندان نیز به نوبه خود می آموزند که والدین نباید از آنان انتظار خاصی را داشته باشند.
۶) نسبت به رفتار فرزندان خود ، حتی در مواردی که مورد آزار و اذیت خود آنان و دیگران قرار می گیرند ، توجه خاص نشان نمی دهند و در این موارد ، بی تفاوت عمل می کنند.
۷) اگر فرزندان خانواده از دستورات آنان اطاعت نکنند ، ناراحت نمی شوند و چنان رفتار می کنند که گویی عدم اطاعت از دستورات والدین امری طبیعی ، عادی و متداول است.
۸) در پاداش دادن - وقتی از فرزندان رفتار پسندیده ای سر می زند - یا تنبیه آنان - در هنگامی که کار خلاف از آنان سر می زند - اهمال می کنند و بی تفاوت هستند (به یاد داشته باشیم که منظور از تنبیه کردن در معنای روانشناختی آن ، محروم کردن فرزند از پاداش است و تنبیه بدنی مورد نظر نمی باشد).
۹) شیوه های رفتاری والدین چنان است که در فرزندان اعتماد لازم را نسبت به آنان ایجاد نمی کند.
۱۰) نسبت به تکالیف و نمرات درسی فرزندان خود توجه نشان نمی دهند و علاقه ای نیز به همکاری با معلمان و مدیریت مدرسه محل تحصیل آنان ندارند.
۱۱) آنچه را که فرزندان اراده کنند یا بخواهند ، برای آنان تهیه می کنند و در این مورد ، سلیقه خاصی را اعمال نمی کنند.
۱۲) هیچ گونه تلاش خاصی را در زمینه استقلال فرزندان خود انجام نمی دهند و چنانچه یکی از فرزندان شدیدا به آنان وابسته باشد ، کار خاصی را در زمینه کاهش این نوع وابستگی که بعدا برای آنان مشکل ساز خواهد بود ، انجام نمی دهند.
۱۳) نظم و ترتیب را در محیط خانواده رعایت نمی کنند و از فرزندان خود نیز انتظار خاصی در این زمینه ندارند.
۱۴) فرزندان خود را برای انجام هر کاری آزاد می گذارند و حتی در مواردی که مداخله آنان لازم به نظر می آید ، دخالت نمی کنند.
۱۵) این بچه ها چون در زندگی با موانع مواجه نشده است ، لذا وقتی وارد جامعه می شود به خاطر عدم تجربه کافی ، زود تسلیم میشود و شکننده هست.
ج) خانواده گسسته یا خانواده پریشان
۱) در این خانواده ها بعلت اختلاف بین والدین ، معمولا به صورت قهر و آشتی به سر می برند که تاثیر منفی روی کودکان می گذارد
۲) گاهی کودک به عنوان قاضی در نظر گرفته می شود و گاهی قربانی یکی از طرفین می گردد
۳) کودک علاوه بر اینکه نیازهای روانی و جسمانیش ارضاء نمی گردد ، بتدریج الگوهای پرخاشگری را می آموزد . ( کودکانی که بدون مقدمه بچه های دیگر را می زند)
۴) میزان ارزش و احترامی که هر یک از افراد خانواده برای خود قائل هستند ، ناچیز است
۵) چهره افراد خانواده غالبا عبوس و افراد خانواده معمولا غمگین ، گرفته ، افسرده و بی احساس به نظر می آیند
۶) گوش افراد خانواده برای شنیدن خواسته های یکدیگر سنگین است و صدای آنان یا بلند و خشن و گوشخراش است و یا به اندازه ای آرام و نجوا مانند است که به سختی قابل شنیدن می باشد
۷) نشانه دوستی و صمیمت در بین افراد خانواده کم است و در مواردی حتی از وجود یکدیگر نیز بی اطلاع هستند
۸) شوخی های افراد خانواده با یکدیگر در بیشتر اوقات گزنده ، بیرحمانه و مبتنی بر قساوت قلب است
۹) بزرگترهای خانواده تا آن میزان سرگرم امر و نهی کردن و دستور دادن به کوچکتر ها هستند که برای مثال پدرو مادر هرگز نمی فهمند فرزندان آنان دارای چه ویژگیهای شخصیتی هستند
۱۰) فرزندان خانواده کمتر از وجود پدر و مادر خود به عنوان دو انسان بالغ ، فهمیده ، باشعور ، اصیل و دوست داشتنی ، بهره مند می شوند
۱۱) پدر و مادر برای احترازو دوری از یکدیگر ، آن چنان خود را مشغول کارهای خارج از محیط خانواده می کنند که گویی تنها وظیفه آنان کار کردن و تامین مایحتاج زندگی است
۱۲) افراد خانواده ، احساس تنهایی و بی یاور بودن می کنند و به این باور می رسند که بیچاره و نگون بخت هستند و در واقع نوعی درماندگی آموخته شده را تجربه می کنند
۱۳) افراد خانواده غالبا تکانشی عمل می کنند ، عصبی هستند ، احساس گناه و تقصیر می کنند یا بر عکس ، احساس می کنند مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند و برای جبران این احساس گاه با یکدیگر رفتاری بسیار خشونت آمیز و غیر انسانی نشان می دهند
۱۴) افراد خانواده برای کنترل امورغیر ممکن ، تلاش فراوان می کنند و هرگز متوجه نمی شوند که انجام بعضی از خواسته های آنان به وسیله طرف مقابل ، غیر ممکن است
۱۵) افراد خانواده گاه گرفتار مشکل کمال طلبی می شوند و در این راه ، هم خود متحمل فشارهای روانی زیاد می شوند و هم بر افراد دیگر خانواده فشارهای فزاینده ای را می آورند
۱۶) افراد خانواده حالت اصطلاحا نهایت نگری دارند. و در نظر آنان همه پدیده های عالم در دو حد یک طیف هستند و هر پدیده ، شی ، صفت ، مفهوم یا سفید است یا سیاه - یا خوب است یا بد - یا زیان آور است یا سودمند - یا دوست داشتنی است یا غیر دوست داشتنی - لذا هیچ حد واسطی را در نظر نمی گیرند.
۱۷) وابستگی افراد خانواده با یکدیگر نا سالم است و در این موارد یا نسبت به احساسات ، خواسته ها و نیازهای خود بی توجه هستند یا خود را مرکز و محور عالم به حساب می آورند و خود خواهی آنان در همه رفتارهایشان تجلی پیدا می کند.
۱۸) افراد خانواده نسبت به هر موضوع یا پدیده ای تعصب بی مورد و شدید نشان می دهند و این ویژگی باعث می شود از استدلال ، منطق ، و عقل سلیم فاصله بسیار داشته باشند
۱۹) افراد خانواده و خاصه فرزندان این خانواده ها با یکدیگر به رقابت ناسالم می پردازند و موفقیت یکی از آنان در زمینه خاصی ( مثل موفقیت شغلی ، خرید یک ماشین ، خرید یک لباس و ... ) موجب رنجش ، نگرانی ، اضطراب و حسادت شدید فرد یا افراد دیگر خانواده می شود
۲۰) افراد خانواده مسائل و مشکلات خود را انکار می کنند و به همین دلیل نیز مشکلات آنان هرگز حل نمی شود و این مشکلات در همه ابعاد رفتاری آنان تجلی پیدا می کند
۲۱) افراد خانواده در مورد خود و دیگران به داوریها و قضاوت های نادرست می پردازند و یکی از اعتیاد های مضر و در عین حال لذت بخش آنان ، غیبت و بدگوئی از دیگران است
۲۲) دروغگویی در بین اعضای خانواده شایع است و هر یک از افراد خانواده یاد گرفته اند که برای اجتناب از درگیری و مشاجره های پایان ناپذیر بعدی ، به افراد دیگر دروغ بگویند.
۲۳) به سادگی افراد خانواده به یکدیگر فحش می دهند ، همچنین خشونت های جسمی نیز رایج است. و نگرش هر یک از افراد خانواده بر این استوار است که طرف مقابل آنان فردی خود رای ، نفهم ، خود خواه و ... است و بهترین راه برای به زانو در آوردن او کتک زدن و تحقیر اوست
۲۴) نگرشهای افراد خانواده در زمینه های مختلف ، تحریف شده است و باورداشتهایی نظیر - به زن نمی توان اعتماد کرد - همه آدمها بد هستند - هر فرد باید فقط به فکر خودش باشد و ... به سادگی تبلیغ می شود.
۲۵) فرزندان خانواده میل شدیدی را برای مورد تایید قرار گرفتن به وسیله اولیای خود نشان می دهند و با از دست دادن هویت خود و نیز بر خلاف میل و خواسته خویش ، به خواسته های هر چند نادرست پدر و مادر یا بزرگترها تن در می دهند
۲۶) احساس عدم رضایت از خود یا حالت از خود راضی بودن افراطی در بین افراد خانواده شایع است و آثار این نوع احساس در همه ابعاد رفتاری آنان مشاهده می شود
۲۷) احساس تنهایی و بی یار و یاور بودن در بین اعضای خانواده شایع است و در این راه به بن بست روانی یا غم و اندوه و مزمن و افسردگی می رسند
۲۸) افراد خانواده از اضطراب دائمی و احساس سردرگمی در رنج هستند و به همین دلیل ، اختلالات شناختی ، هیجانی و نیز اختلالات رفتاری در بین این خانواده ها شایع است.
د) خانواده سالم یا خانواده دمکرات
۱) افراد خانواده سرزنده و با محبت هستند و همه رفتار و اعمال آنان با نوعی اصالت توام است
۲) افراد خانواده به طور آشکار رنج و ناراحتی و نیز احساس همدری خود را نسبت به افراد دیگر خانواده بیان می کنند
۳) افراد خانواده از ریسک (خطر کردن ) معقول و سنجیده نمی هراسند و می دانند که ممکن است با خطر کردن اشتباهاتی نیز داشته باشند ، ولی اشتباهات شخصی هم می تواند خود مقدمه ای برای شناخت اشکالات شخصی و بنابراین زمینه ای جهت رشد و کسب تجربه بیشتر باشد
۴) افراد خانواده برای یکدیگر ارزش و احترام قایل اند و یکدیگر را دوست دارند و از این احساس خود شادمان هستند
۵) روابط افراد خانواده با یکدیگر هماهنگ و روان است و با آهنگی پرمایه و روشن با یکدیگر سخن می گویند
۶) زمانی که در خانواده سکوت برقرار است ، سکوتی است آرامبخش و نه سکوت مبتنی بر ترس یا احتیاط
۷) وقتی در خانواده سرو صدا هست ، صدای فعالیتی پر معنی است و نه غرشی رعد آسا و برای خفه کردن صدای دیگران
۸) هریک از اعضاء خانواده می دانند حق آن را خواهند داشت که حرف خود را به گوش دیگران برسانند و در این زمینه نیازی به سکوت و تحمل فشار حاصل از آن نمی باشد
۹) اگر یکی از اعضای خانواده هنوز فرصتی برای صحبت کردن پیدا نکرده است ، به دلیل تنگی وقت بوده است و نه کمی محبت ، کم توجهی یا بی ملاحظه بودن اعضای دیگر خانواده
۱۰) اعضای خانواده به راحتی یکدیگر را نوازش می کنند و در آغوش گرفتن فرزندان توسط پدر و مادر امری است عادی و توام با تجربه عشق و محبت خانوادگی
۱۱) افراد خانواده صادقانه با هم صحبت می کنند ، با علاقه به سخنان یکدیگر گوش می دهند ، با یکدیگر رو راست و صادق هستند و به راحتی علاقه خود را به یکدیگر نشان می دهند
۱۲) افراد خانواده به راحتی و آزادنه با یکدیگر درد دل می کنند و این حق را دارند که درباره هر موضوعی ( مثل ناکامیها ، ترسها ، صدمه هایی که دیده اند ، خشم خود ، انتقاد از دیگری ، خوشیها یا کامیابیها ) ، با یکدیگر سخن بگویند
۱۳) افراد خانواده برای کارهای خود برنامه ریزی می کنند و در این راه اگر مشکلی با مزاحم اجرای برنامه های از قبل تعیین شده آنان شود ، به سادگی خود را با آن تطبیق می دهند و در نتیجه قادر هستند بدون تجربه احساس ترس یا واهمه ، بیشتر مشکلات زندگی خود را حل و فصل کنند
۱۴) در خانواده ، زندگی آدمی و احساسات بشری، بیش از هر عامل دیگری مورد توجه و احترام است
۱۵) در خانواده ، پدر و مادر خود را مدیر یا رهبر خانواده می دانند و نه رئیس یا ارباب خانواده و نیز می دانند که در موقعیت های مختلف چگونه به فرزندان خود بیاموزند تا به مرحله یک انسان واقعی بودن نزدیک شوند
۱۶) اعضای خانواده در مورد اشتباهات خود ( در قضاوت ، رفتار ، بروز هیجانها و ... ) به همان سهولتی با یکدیگر سخن می گویند که در مورد اعمال ، کردار و گفتار صحیح خود اظهار نظر می کنند
۱۷) رفتار اولیای خانواده با آنچه به فرزندان خود می گویند - یا توصیه می کنند - مطابقت کامل دارد و در این راه از خود صداقت بسیار نشان می دهند
۱۸) پدر و مادر خانواده مانند هر مدیر یا رهبر موفق ، نسبت به زمان حساس هستند و مترصد آن می باشند تا از هر فرصت مناسب برای سخن گفتن و تعامل با فرزندان خود ، استفاده کنند
۱۹) اگر یکی از افراد خانواده مرتکب اشتباهی شد و نادانسته خسارتی ایجاد نمود ، پدر و مادر و بزرگترها در کنار او قرار می گیرند تا از او حمایت کنند . این رفتار باعث خواهد شد تا فرزند بی دقت ، بر احساس ترس یا گناه خود فایق آید و از فرصت آموزشی که پدر و مادر برای او فراهم کرده اند ، بیشترین بهره را بگیرد
۲۰) اولیاء خانواده می دانند که فرزندانشان عمدا بدی نمی کنند. به همین دلیل ، اگر متوجه شوند که فرزند آنان در زمینه ای خرابکاری کرده است به این نتیجه می رسند که یا سوء تفاهمی در کار بوده است و یا احساس ارزش فردی و احترام به خویشتن ، در فرزند آنان کاهش پیدا کرده است و باید برای این مشکل راه حلی را پیدا کرد.
۲۱) اولیا خانواده می دانند هنگامی فرزند آنان برای یادگیری آمادگی بیشتری خواهد داشت که خود را با ارزش بداند و احساس کند که دیگران نیز برای او ارزش قایل هستند.
۲۲) اولیاء خانواده می دانند که هر چند با شرمنده ساختن کودک و تنبیه بدنی فرزندان می توان رفتار آنان را تغییر داد ، اما این آگاهی را نیز دارند که آثار این تنبیه ها بر ذهن آنان باقی می ماند و به سادگی و به سرعت قابل ترمیم نمی باشد.
۲۳) وقتی یکی از فرزندان خانواده عملی را انجام می دهد که برای تصحیح عمل یا کار او الزامی به نظر می آید ، پدر و مادر آموزش فرزند خود را با گوش دادن - حس کردن - فهمیدن - و در نظر گرفتن زمان و دوره خاص رشد او ، آغاز می کنند.
۲۴) پدر و مادر خانواده می دانند که در زندگی هر شخص مشکلاتی پیش خواهد آمد و اجتناب از همه مشکلات زندگی امکان ناپذیر می باشد . بنابراین گوش به زنگ آن هستند که برای هر مشکل تازه ، راه حلی پیدا کنند و به فرزندان خود نیز می آموزند تا چگونه در حل مشکلات از خلاقیت و نو آوری بهره بگیرند
۲۵) اولیای خانواده می دانند که تغییر و تحول از ویژگیهای زندگی است ، بنابراین ، می پذیرند که فرزندان آنان به سرعت مراحل مختلف رشد را طی می کنند و هیچگاه نباید سد راه رشد و تغییر فرزندان خود شوند
ه) خانواده آشفته :
۱) در خانواده ارزش و احترامی که هر فرد برای خود قائل است در حد پائین می باشد.
۲ ) ارتباطها غیر مستقیم ، مبهم و کاملا نادرست است.
۳) قواعد و مقررات خانواده ، خشک ، نامردمی ، ناسازگار و همیشگی است.
۴) پیوند و رابطه با جامعه بسته ، مایوس کننده و یاس آور است و براساس ترس انجام می گیرد.
و) خانواده سالم یا بالنده:
۱) سطح ارزش و احترامی که هر فرد برای خود قایل است ، در حد معقول و منطقی می باشد.
۲) ارتباطها مستقیم ، واضح ، صریح و مبتنی بر درستکاری است.
۳) قواعد قابل انعطاف ، انسانی ، منطقی دستخوش تغییر است.
۴) پیوند با جامعه باز ، سالم و امید بخش می باشد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی ، خانه و خانواده
مواد لازم:
١- یك عدد هدف
٢- یك فنجان باور مثبت
٣- نصف لیوان مغز (خواهشا سالم!)
٤- یك قاشق میوه خوری شعور
٥- توكل (هر چه بیشتر بهتر)
٦- سر سوزن تلاش
٧- علاقه و انگیزه به میزان لازم
طرز تهیه:
ابتدا شماره ی ١ را شماره ی ٢ با حرارت ملایم خوب بپزید. سپس به آن شماره ی ٤ را اضافه كنید و خوب هم بزنید.
آشپزهای عزیز دقت كنید كه اگر حرارت شما زیاد باشد اهدافتان ذغال می شود! بعد از اینكه عملیات پخت كامل شد هدف را مقابل خودتان قرار دهید و به آن خیره شوید. با استفاده از شماره ی ٣ آن را دست یافتنی و نزدیک تصور کنید.
سپس با شماره ی ۷ به طرف آن حرکت کنید و «از موانع سر رهتان٬ پلکان صعود بسازد.» شماره ی ۶ را به طور مستمر بکار ببندید و در طول راه با نگاه هایی مملو از شماره ی ۲ نظاره گر موفقیت باشید.
راستی! یادمون نره٬ شماره ی ۵ بهترین طعم دهنده ی این نوع غذاهاست که اگه نباشه غذامون خورده نمیشه!
موضوعات مرتبط: روان شناسی ، خانه و خانواده ، خوب زندگی کنیم
ازدواج یک معامله نیست، یک بهانه است، بهانهای برای بهتر زیستن نه از آن دسته بهانههایی که سببساز مشکلات انسانها می شود. نیمی از ایمان است که به فرموده رسول اکرم با ازدواج باید در پی تکمیل نیمی دیگر از ایمان بود. اما بعضا همین ازدواج سببساز مشکلاتی میشود که تنها راه حل آن چنگ یازدیدن به ریسمان تنها حلال مغضوب خداست.
به راستی چه میشود که یک خانوادهای که به امید ساخت سایبانی از مهر و عطوفت، محبت و لذت تشکیل میشود پس از گذشت ایامی چند راه نجات خود را در فسخ این رابطه و جدایی میبیند. این مقدمهای بود برای ارج گزارشی که در آن و با استفاده از نظر کارشناسان مسائل خانواده و روایات معصومین علیه السلام سعی شده تا راههای تحکیم یک خانواده بازگو و روایت شود: ازدواج طرح و جریان پیوسته است، همچنان که یک فرد در برقراری ارتباط سعی در گذر و تلاش برای استمرار روابطش با دیگران در مراحل مختلف دارد، زناشویی هم به همین گونه است و صمیمت و استمرار در این ارتباط نیاز به وجود صداقت، تعهد، دقت و مراقبت، روابطی دو جانبه، تلاش و استفاده از مهارتها برای ایجاد رشد، دارد.
همچنین نحوه ارتباط بین زن و شوهر بر تفاهم و قابلیت اجتماعی فرزندان موثر است. برخی روانشناسان بر این باورند که روابط زناشویی صحیح در بهبود وضعیت جسمی و روحی موثر بوده و تضمینی بر سلامت جسمی و روحی زن و مرد خواهد بود. در نتیجه روابطی که براساس آیین همسرداری ایجاد میگردد، بر نقش زن و شوهر به عنوان والدین تاثیر داشته و به نوبه خود موجب تعدیل رفتار فرزندان میگردد، برای مثال مطالعات نشان داده است که هماهنگی در روابط بین زن و شوهر در برخورد با فرزندان در ارتقای صلاحیتها و رشد مطلوب شخصیت فرزندان موثر است و دیگر آنکه وجود اختلاف و درگیری بین زن و شوهر موجب تاخیر در بلوغ فکری فرزندان شده و این کودکان در مدرسه دچار مشکلات فراوانی گشته و دارای شخصیت ضد اجتماعی و گوشهگیری خواهد شد. زوجهایی که در روابطشان دچار مشکل نیستند و از ازدواج با یکدیگر احساس رضایت میکنند، انتظاراتی که از فرزندان خویش دارند. دارای هماهنگی و شباهت بیشتری است و همین انتظارات مشخص و ثابت موجب میگردد تا فرزندان همگام با انتظارات والدین تربیت گردند. به علاوه کودکان از همان اوان کودکی عشق، امنیت و روابط دوستانه را فرا میگیرند. والدینی که ویژگیهای رفتاری آنان در ارتباط با یکدیگر مطلوب بوده و الگوی مثبتی برای رفتار فرزندانشان هستند، موجب میگردند فرزندانشان از روابط صمیمانهتر و پایدارتری با دیگران برخوردار باشند. زوجهایی که در روابط زناشویی و رفتار با فرزندانشان دارای هماهنگی و پشتیبانی دو جانبه کمتری هستند علاوه بر اینکه دچار عدم اعتماد به نفس میگردند در برخورد با فرزندانشان در مقایسه با زوجهایی که با یکدیگر رفتاری گرم و دارای پشتیبانی دوجانبه هستند، درگیری بیشتری خواهند داشت و این موضوع ارتباطی به سن کودک ارشد شما که در سنین پیشدبستانی و یا در مرحله بلوغ باشد. ندارد. (زیرا این دو مرحله از رشد کودک از بحرانیترین مراحل رشد روانی کودک است.)
محققان دریافتهاند که ویژگیهای معین و تعریف شدهای است که زوجین با به کار بستن آنها در زندگی از خانواده شادتری به نسبت دیگر خانوادهها برخوردار خواهند گشت:
▪ حمایت صمیمی و متقابل زوجین
زن و شوهر میتوانند یکدیگر را به طرق مختلف حمایت و تائید کنند تا از زندگی مشترک شادی برخوردار گردند.
▪ همیاری احساسی
اگر زوجین به عنوان منبع ایجاد محبت و تاثیر مطلوب بر یکدیگر رفتار کنند، موجب میگردد هر دو احساس راحتی و امنیت بیشتری کرده و اغلب موجب اعتماد به نفس واحساس رضایت متقابل میگردد.
▪ کمک محسوس به یکدیگر
این مسئلهای خجالتآور و محرمانه نیست که پرورش کودکان نیازمند همیاری و همکاری بسیار زن و شوهر است. به هر حال زوجین میتوانند در همیاری یکدیگر محسوستر عمل کنند: در کارهای منزل، نگهداری و مراقبت از فرزندان، وظایف مربوطه به شغل، انجام وظایف مربوط به دوستان، اقوام و خانواده به یکدیگر کمک کنند زیرا انجام مسئولیت به صورت گروهی موجب کاهش اضطراب فرد مسئول گشته و حمایت دو جانبه زوجین را در پی خواهد داشت.
▪ مشورت و راهنمایی زوجین به یکدیگر
زن و شوهر میتوانند منابع مهمی از اطلاعات، نصایح و تکنیکهای حل مشکلات در موضوعات شخصی و کاری یکدیگر باشند. با اختصاص دادن زمان و انرژی بیشتر برای کمک به یکدیگر مهارتهای تربیت فرزندان بهبود مییابد و همچنین وقتی زن و شوهر در کار یکدیگر مشارکت میورزند، تطبیق و تعادل زوجین بیشتر گشته و کیفیتی این چنین مطلوب، فواید بسیاری را ضامن میگردد که از جمله: تداوم زناشویی زوجین، روابط مثبت والدین با فرزندان و در نتیجه رشد بهتر کودکان را در پی خواهد داشت.
▪ تعهد زوجین
زوجین باید عمیقا نسبت به یکدیگر متعهد بوده و نباید شادیهایشان را حتمی و همیشگی بدانند. بلکه باید مصمم باشند تا از صمیمیتی مستمر برخوردار باشند.
▪ تلاش برای رسیدن به یک روابط زناشویی مستحکم
گسترش برنامهها در رسومات مذهبی و فرهنگی خانواده:
با گسترش برنامهها و رسومات مذهبی و فرهنگی خانواده موجب معنا بخشیدن به روابط افراد خانواده گشته و به شفافیت قوانین و مسئولیتهای افراد خانواده کمک خواهد کرد. مراسم خانواده میتواند هر چیزی اعم از مراسم عبادی- مذهبی همانند: اولین حضور فرزندان در مراسم مذهبی و برخورداری روزانه مثل اینکه وقتی یکی از اعضای خانواده به خانه باز میگردد، چگونه به او خوشآمد گفته و احوالپرسی کنیم، باشد. وجود تداوم مراسم خانوادگی به صورت روزانه، یکی از مهمترین برنامههای زندگی است و ضمنا تقویت جنبههای مذهبی- اعتقادی خانواده موجب میگردد تا افراد خانواده در برابر بحرانهای زندگی بهتر مقابله کنند.
۱) فعالیت دستهجمعی در اوقات فراغت:
به عنوان زوجی که برای کسب فرصتهای مناسب به منظور روابط خوب، در تلاشند، طرح و برنامهریزی فعالیتهای دستهجمعی در اوقات فراغت بسیار مناسب است. زیرا فعالیت و سرگرمی دسته جمعی خانواده موجب نزدیکی و صمیمیت آنها با یکدیگر میگردد. بهر حال، تحقیقات نشان داده است که خانوادههایی که دارای برنامههای دستهجمعی هستند از زندگی در کنار یکدیگر رضایت بیشتری داشته واز روابط صمیمانهتری با یکدیگر برخوردارند.
۲) اختصاص یک روز در ماه به گفتگوی خصوصی:
به گونهای برنامهریزی کنید تا بتوانید یک روز در ماه را در جایی خلوت و فارغ از مسئولیت کاری راجع به مسائل فرزندان صحبت کنید. بهتر است زمانی را انتخاب کنید که هزینه زیادی را به خانواده تحمیل نکند. در حقیقت این گفتگو میتواند بسیار آسان و بدون هزینه باشد. برای مثال هنگامی که شب فرزندانتان به رختخواب رفتند یا زمانی که آنها با دوستان یا اقوام بوده، زمانی مناسبی است که در مورد مشکلاتسلایق و مسائل فرزندانتان تبادل نظر داشته باشید.
۳) دقت در هنگام گوش کردن به سخنان مخاطب:
بیشتر مردم در هنگام گفتگو چیزی بیش ازا ین نمیخواهند که مخاطبشان به سخنان آنها با دقت گوش دهد. به سخنان همسرتان آنچنان گوش دهید که او بداند برداشت او از موضوع از بالاترین اولویت برخوردار است. به سخنان همسرتان با این پیش فرض که آنچه او میگوید مورد قبول شماست و یا حداقل آرزویتان، درک و فهم و پذیرش آن چیزی است که او میگوید، گوش فرا دهید. همچنین با این هدف که بتوانید هر چه بیشتر موضوع مورد بحث را روشنتر سازید. به سخنان همسرتان گوش فرا دهید. اگر در برداشت خود از گفتههای همسرتان مردد هستید بهتر است با طرح سوالاتی از او سعی کنید که پیام و منظور اصلی او را از سخنانش برداشت کنید.
۴) ارتباط محبتآمیز با همسرتان:
آخرین باری که به همسرتان ابراز علاقه کردهاید چه وقت بوده است؟! آیا همه زندگی شما در کار رفت و روب خانه و مراقبت از فرزندانتان خلاصه شده است؟! آیا سعی میکنید هر از چند گاهی به همسرتان بگویید که دوستش دارید؟! متخصصان و زوجین معتقدند که اگرچه ابراز علاقه کاری ساده است اما تاثیری معجزه آسا دارد و یکی از راههای رضایت از زندگی مشترک بر اثر ابراز محبت ایجاد میگردد واولین نشانههای سرد شدن روابط زوجین عدم اظهار علاقه به یکدیگر است. صفات مثبت و آنچه او انجام میدهد را ستایش و تحسین کنید. بهتر است بدانید یکی از مهمترین یافتهها در تحقیقاتی که به منظور ایجاد یک ازدواج موفق بوده، تاثیر بیان بر یک اساس منطقی و معقول است.
۵) احترام به احساسات یکدیگر:
نسبت به نیازها و احساسات یکدیگر حساس بوده و آنها را مورد توجه قرار دهید و به سلیقه متفاوت یکدیگر احترام بگذارید. اگرچه استقلال شخصی شما مهم است و مایلید عقاید خویش را مطرح کرده، تصمیم گرفته و تا رسیدن به مقصود پیگیر آن باشید. اما باید هماهنگی باهمسرتان از اولویت برخوردار باشد.
۶) حل و فصل اختلافات:
حتی بهترین زوجها نیز گاهی تصادفا دچار درگیری و اختلاف میگردند. وقتی زن یا شوهر، دیگری را میرنجاند بهتر است اجازه دهند که هر دو آرام شده و موضوع را موقتا فراموش کنند و بعد برای حل اختلاف، موضوع را دوباره بررسی کنند. پس بهتر است صادق و صریح بوده و با دیدی مثبت به موضوع نگاه کنید. معمولا حل اختلاف، بخشش و گذشت طرفین را نیاز دارد پس سعی کنید خطای یکدیگر را ببخشید. با انجام این کار علاوه بر رفع اختلاف بین شما و همسرتان صمیمیت و صداقت برقرار میگردد. زوجینی که دوست دارند به یک زندگی زناشویی خوب دست یابند، باید تلاش کنند و گاهی حتی مجبور به تغییر بعضی خصوصیات خود میگردند اما بدانند که بهبود روابط زناشویی و زنده نگهداشتن آن بدون انعطافپذیری و سعی و تلاش امکان پذیر نیست و ازدواج سالم و استوار فقط از روی خوششناسی حاصل نمیشود و چه بسیار زوجینی که با تلاش و فداکاریها زندگی مشترک استوار، سالم و شاد به دست آوردهاند. همچنین والدینی که به رشد شخصیتی و اجتماعی فرزنداشان اهمیت میدهند، با صرف کمی انرژی و حوصله زندگی زناشویی مستحکم و مطلوبی داشته و از خانوادهای شاد و سالم برخوردار میگردند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی ، خانه و خانواده
مساله این است که تا وقتی عواطف من با ترس ها ، خشم ها و انگیزه های دفاع از خود تحریک می شوند، در شرایطی نیستم که با تو یا هرکس دیگری ، گفتگویی صادقانه و دوستانه و همراه با آسودگی خیال داشته باشم . قبل از آمادگی برای این بحث ، من به پاکسازی و تخلیه هیجانی نیاز خواهم داشت . جان پاول ،متخصص الهیات...
هنگامی که فرد در یک موقعیت هیجانی قرار دارد ، بدان معناست که او برای یک نزاع به خوبی تجهیز شده است ، اما برای حل مساله ، آمادگی بسیار کمی دارد.
دلایلی وجود دارد که نشان می دهد چرا رویکرد منطقی ، به هنگام دخالت شدید هیجان ها ، مؤثر واقع نمی شود . برانگیختگی هیجانی ، در حقیقت ما را به افرادی متفاوت با آنچه در مواقع آرامش هستیم تبدیل می کند .
زمانی که عصبانی یا بیمناک هستیم ، آدرنالین بدن با سرعت بیشتری جریان می یابد و نیروی ما در حدود بیست درصد افزایش می یابد . کبد قند بیشتری را به جریان خون وارد می کند و به دریافت اکسیژن بیشتر
از قلب و ریه نیاز دارد . رگ ها گشادتر می شوند و مراکز قشر مغز جایی که تفکر در آنجا صورت می گیرد ، تقریبا از کار می افتند . همچنین خونی که به بخش حل مساله مغز می رود نیز ، به شدت کاهش
می یابد ، زیرا در شرایط فشار روانی ، قسمت بیشتری از خون به سمت اندام های انتهایی بدن ، جریان می یابد.
پس ، در هنگام رفع تعارض ،اولین هدف آن است که فرد بتواند به شکلی سازنده ، با هیجان های خود کنار بیاید و این هدف ، همان چیزی است که من آن را روش رفع تعارض نامیده ام .
● روش رفع تعارض
روش رفع تعارض را می توان به عنوان مجموعه ای از قوانین ساده در نظر گرفت که تعارض را هدایت می کنند . ما طی قرن ها آموخته ایم که اگر تعارض به وسیله قوانین خاص خود هدایت نشود، می تواند
بسیار خطرناک باشد. بنابراین ، وقتی کشتی گیران تنومند ، بر روی تشک کشتی با یکدیگر گلاویز می شوند ، می دانند که قوانین حاکم بر این ورزش ، از آنان در قبال انواع خاصی از خشونت ، حمایت می کند.
وقتی که یک مشت زن سنگین وزن از رینگ بالا می رود ،احساس امنیت می کند ، زیرا می داند که حریفش نمی تواند به کارهایی که قوانین مربوط به مشت زنی آنها را ممنوع کرده است دست بزند و داور نیز قوانین را اجرا خواهد کرد . وقتی احزاب سیاسی برای امتیاز اداره کشور میارزه می کنند ، می پذیرند که از قوانین خاصی پیروی کنند و حتی هنگامی که ملت ها به جنگ با یکدیگر می پردازند ،برخی قوانین رفتاری مورد توافق ، وجود دارد . اما در برخی از مهم ترین حیطه های زندگی ، تعارض های ما تا حد زیادی کنترل نشده باقی مانده اند . به عنوان مثال ، وقتی که یک زن و شوهر منازعه می کنند ، معمولا هیچ قانون معینی که برای حمایت از آنان و یا محافظت از ازدواجشان طراحی شده باشد ، وجود ندارد . روش رفع تعارض که در این مقاله مطرح شده ،مجموعه ای از قوانین ساده اما عملی را به دست می دهد ، که یه سازنده تر شدن تعارض ها کمک می کنند.
● با فرد دیگر با احترام رفتار کنید
برخورد احترام آمیز ،در اوج مشاجره ،به چه معنا است ؟ کلارک موستاکاس روان شناس می گوید :
در جدال خلاق ، طرفین درگیر ، از حقانیت کامل دیگری آگاهند و هیچ یک از آنان این حقیقت را که هر یک می کوشد ،حقیقت را آن گونه که خود می بیند بیان کند ، از نظر دور نمی دارد . چنین برخوردی ضمن آن که از ارزش های هیچ یک از آنها نمی کاهد ،در فضایی سالم و توام با محبت و ارتباط صادقانه به هر یک امکان می دهد که درک منحصر به فردی از خویشتن را حفظ کند ،از طریق ارتباط واقعی با دیگران به رشد مناسب دست یابد و به ارزش سادگی و صراحت در روابط پی ببرد.
احترام قائل شدن برای فرد دیگر ، نگرشی است که با رفتارهای مشخصی نشان داده می شود. شیوه ای که با کمک آن به فرد دیگر گوش داده و به او نگاه می کنیم ، تن صدای ما و کلماتی که انتخاب می کنیم ، استدلال هایی که به کار می بریم و خلاصه تمامی اینها ، می تواند نشانگر احترام باشد و یا عدم احترام را منتقل کند.
متاسفانه ، مخالفت با باورها یا ارزش های فرد دیگر و یا تضاد میان نیازهای افراد مختلف ، به بی احترامی ، نسبت به عقاید و شخصیت فرد دیگر منتهی می شود . به شکلی که حتی زمانی که برای فرد دیگر احترام زیادی قائل هستیم ، در اوج تعارض ، اماده ایم تا به او توهین کنیم . ممکن است با کلمات تحقیرکننده صحبت کنیم : چه آدم خنگی ! این احمقانه ترین فکری است که در این چند سال شنیده ام ! یا ممکن است طعنه بزنیم : این فکر بی نظیری است ، اما باید تمام طلای دنیا را بات آن پرداخت . یا ممکن است فرد را مورد حمله قرار داد ه و احساس خود-ارزشمندی او را تخریب کنیم . کلمات غیر محترمانه ،غالبابدون توجه بیان می شوند، اما این کلمات مانع جریان ارتباط می شوند و زخم هایی ایجاد می کنند که ممکن است هرکز به طور کامل التیام پیدا نکنند.
اغلب پس از فوران خشم ،گفته می شود : تو می دانی که جدی نگفتم ،کاملا دیوانه شده بودم و به حرف هایی که می زدم فکر نمی کردم . اما فرد دیگر با خود فکر می کند : همین که این حرف را زدی نشان می دهد که این موضوع در ذهنت بوده است . دانستن این که تو واقعا چه احساسی نسبت به من داری ، برایم به قیمت یک انفجار خشم تمام شد.
برخی افراد ، افکار اهانت آمیزی را که در ذهن دارند به طور آشکار بیان نمی کنند اما وقتی نگرش انسان نسبت به شخصی غیر محترمانه باشد ، زبان تن او حقیقت را زمزمه می کند و فرد دیگر ، این را از
حالت چهره ، تن صدا و حرکات بیانگر یا ژست های او خواهد خواند . این امر نیز مانع گفتگو می شود و ممکن است در درازمدت موجب آسیب دیدن رابطه شود.
در درون انسان نیروی جاذبه ای وجود دارد که موجب تنزل وی تا سطح بی احترامی به فرد دیگر ،می شود . در همه ما این آمادگی وجود دارد که نسبت به دیگری ، نگرشی کلیشه ای داشته باشیم . وقتی چنین چیزی اتفاق می افتد ما خطاب به یکدیگر یا از کنار یکدیگر حرف می زنیم ، نه با یکدیگر ،برای بسیاری ازما توسل به نیروی اراده ، جهت مقابله با نیروی جاذبه ای که ما را به سوی بی حرمتی به فرد دیگر می کشاند ، ضروری است . همچنان که فشار نیروی اخلاقی نیز برای این که با دیگری به عنوان فردی ارزشمند رفتار کرده و با او به عنوان انسانی همپایه وارد گفتگو شویم . ضرورت دارد .
موضوعات مرتبط: روان شناسی ، اطلاعات عمومی ، خانه و خانواده ، خوب زندگی کنیم
دوستی های خیابانی و آشنا شدن دختران و پسران به دور از چشم والدین یكی از معضلات اجتماعی است .
علل اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی در جوامع با عث شده سن ازدواج بالا رود و جوانان كمتر تشكیل خانواده بدهند كه البته دنیای ارتباطات نیز در شیوع این معضل نقش بسزایی را دارد .
اما گسترش چنین روابطی تاثیر منفی در كانون های خانوادگی دارد پایه های خانواده سالم كه هسته ای از تشكیلات اجتماع می باشد را متزلزل كرده است . لذا برای جلو گیری از پیشرفت این معضل به علل ممنو عیت چنین روابطی پر داخته می شود تا هر ذهن آگاهی با دانستن این مطالب ، آ گاه تر از پیش باشد .
این علل عبارتند از :
۱) شرع
اسلام اهمیت ویژه ای برای ازدواج قائل شده است و مخالف رهبانیت و و دنیا گریزی می باشد حتی احادیث و روایات معتبر و معروفی در زمینه ازدواج و جود دارد كه اشهر آن حدیث پیامبر اكرم "ص"است كه می فرماید"النكاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منی " در قران نیزكه كتاب آسمانی دین ماست دستور اكید بر ازدواج صادر شده است و ازدواج را باعث آرامش و تسكین خلقت ، همسر را از آیات و نشانه های الهی می داند و لیكن شرع برای ازدواج قواعد و مقرراتی را وضع نموده است كه رعایت آن لازم می باشد البته حرمت رابطه زن و مرد نامحرم مخصوص دین اسلام نیست و تمام ادیان آسمانی و الهی شرم وحیا را برای زن ومردبخصوص زن ومرد جوان لازم دانسته اند اگر امروزه در كشورهای دیگر و اكثرا غربی بی بند وباری رایج است ناشی از دین آنها نیست. در كنار دین اسلام " مسیحیت " است.
آیا مسیحیت رابطه های این چنین كه در بین پیروان این دین رایج است را جایز شمرده است؟ خیر چنین نیست. صفت حضرت مریم "عذرا " است و عذرا یعنی "پاكدامن " لقب عیسی "ع " "مسیح" است یعنی پاك در كتاب و سنت حضرت عیسی "ع" هم هیچ جوازی برای دریدن پرده حیاو شرم دیده نمی شود پس از این بی بندوباری رایج ناشی از تحریفات بعدی است. در زندگی سایر پیامبران الهی مثل حضرت موسی"ع" می بینیم به ریزترین مسا ئل حیا توجه شده به حدی كه وقتی حضرت موسی "ع" با دختران شعیب پیغمبر به نزد آن حضرت می رفتند . در جلوی ایشان حركت كردند. یاحضرت ابراهیم"ع" كه سرآمد غیرت و نلموس پرستی در پیغمبران است .
همچنین داستان معروف یوسف و زلیخا كه به تعبیر قرآن احسن القصص قرآن است.حضرت یوسف "ع" در عین جوانی و زیبایی در مقابل عشق زلیخا به ایشان به خداوند پناه برده ودامنخودرابه گناه نیالود پس با دقت در تاریخ انبیاواولیا گذشته و سایرادیان و دین مبین اسلام می بینیم هیچ دین و مذهبی بی بندوباری و بی قاعدگی در روابط زن ومرد را پیشنهاد نكرده است. اگر رهبانیت و ترك زدواج هم در بعضی از مجامع دیده می شود. فقط بر اثر تحریفات است.
پس اولین عامل مورد بررسی قرار گرفت كه ادیان آسمانی ازجمله برای ازدواج قانون تعیین نموده وپیروان خود رابه داشتن حیا رهنمون ساخته اند .
۲) قانون
دومین علت ممنوعیت این نوع روابط در جامعه ما قانون است كه چنین روابطی را ممنوع كرده است .
۳) عرف
سومین علت عرف می باشد البته این عامل ناشی از همان متدین بودن مردم ماست و لی وجه تمایزی با علت و فلسفه شرع دارد كه باید ذكر شود .
۴) دلیل عقلی
چهارمین علت دلیل عقلی بررد رابطه دوستی بین دختر و پسر جوان و نو جوان می باشد این تنها علتی است كه هیچ كس نمی تواند از آن فرار كند ، زیرا در مورد ممنوعیت دین گاهی غفلت موجب فراموشی دستورات دینی می گردد و در مورد ممنوعیت قانون به علت اجرای ناقص قانون یا عدم دسترسی به همه مجرمین فرار از قانون و مجازات پیش می آید . در مورد ممنوعیت عرف نیز در بعضی از شرایط افرادی یافت می شوند كه پای بندی به عرف ندارد و كارهای ضد عرفی را خیلی راحت انجام داده ووقعی به سر زنش های اطرافیان نمی گذارند.و لی فرار از ممنوعیت عقلی امكان پذیر نیست و با استدلالات عقلی كه بیان خواهد شد هر وجدان بیداری به قضاوت نشسته اعمال خود را می سنجد و هیچ راه فراری از وجدان و عقل انسان نیست .
در واقع پیامد این نوع دوستی ها از دو راه خارج نیست .یا منجر به ازدواج می شود یا اینكه با شكست مواجه می گردد.در مورداول كه بسیار نیز نادر است و در مواردی از قبیل عقد اجباری یا اطلاع خانواده هاست . دراین فرض حس اعتماد به طرف مقابل كه یكی از اركان اساسی زندگی زناشویی است از بین می رود . طرفین هر لحظه انتظار خیانت طرف دیگر را دارند . مرد بیرون از خانه دل به كار نمی بندد چرا كه از خانه اش مطمئن نیست در بعضی موارد پیش آمده كه مرد،زن خود را در داخل حبس نمودهدر ها را از روی او قفل كرده است از طرفی زن تمام مدت دلشوره دارد كه زن جدیدی وارد زندگی اش نشود . با یك لحظه تاخیر مرد او را مورد باز خواست قرار می دهد و .......
از همین جا زیربنای اختلاف و ناساز گاریهاگذاشته می شود و در نتیجه این ازدواج منجر به طلاق و جدایی می شود .اما در فرض دوم كه این دوستی با شكست مواجه می شود ضربه اصلی به دختر وارد می گردد زیرا دختر به خاطر احساسات و عواطفی كه دارد زود دلبسته طرف مفابل شده و بعد از شكست دچار طو فان عواطف و هیجانات روحی می گردد طوری كه اصلا" هیچ مردی را به عنوان مرد زندگی نمی تواند قبول كند .
حال چنین دختر و پسری كه وارد زندگی های جداگانه ای می شوند آیا صلاحیت این را دارند كه شریك خوبی برای همسرشان باشند ؟در این فرض علاوه براز بین رفتن حس اعتماد به صداقت نیز كه از دیگر اركان اصلی زندگی خانوادگی استاز بین می رود . چرا كه هر فرد برای كتمان گذشته خود متوسل به دروغشده و می خواهد سابقه دوستی اش با فرد دیگری را از همسرش مخفی نگه دارد و احساس گناه شكاكی ، پشیمانی و افسردگی جایگزین صلح و صفا و دوستی و آرامش در چنین زندگی می شود .
حال جوانان و نو جوانان عزیز خود به قضاوت بنشینید آیا یك دوستی بی پایه و اساس چقدر ارزش دارد كه انسان ارزش های والای انسانیت خود را زیر پا بگذارد و یك عمر خود را تیره بخت كند .
موضوعات مرتبط: روان شناسی ، خانه و خانواده
▪ اگر امروز که بیدار شدی بیشتر احساس سلامت کردی تا مریضی ، تو خوشبخت تر از یک میلیون نفری هستی که تا آخر این هفته بیشتر زنده نیستند.
▪ اگر هیچ وقت خطر جنگ را تجرب نکرده ای و تنهایی زندان را حس نکرده ای ، در شمار ۵۰۰ میلیون نفر آدم خوشبخت دنیا هستی .
▪ اگر می توانی در یک جلسه مذهبی شرکت کنی بدون اینکه اذیت و آزار، دستگیری ، شکنجه و وحشت از مرگ داشته باشی خوشبخت تر از سه میلیون نفر در جهان هستی.
▪ اگر در جیب یا کیف خود پول داری و می توانی گاهی کمی پول خرج کنی ، جزو ۸ درصد آدمهای پولدار دنیایی.
▪ اگر پدر و مادرت هنوز زنده اند و هنوز با هم زندگی می کنند . تو واقعا بی نظیری!
▪ اگر سرت را بالا می گیری و لبخند می زنی و احساس خوبی داری ، تو خوشبختی ، چون خیلی ها می توانند این کار را بکنند ، ولی اکثرا نمی کنند.
▪ اگر امروز و دیروز دعا کردی ، واقعا خوشبختی ، چون اعتقاد داری که خدا صدای ما را می شنود و به ما جواب می دهد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
● تفاوت، جاذب است
مهم ترین جنبهی جذابیت این است که با هم تفاوت داشته باشیم. درست همان طور که قطب منفی و قطب مثبت، یک آهن ربا یکدیگر را جذب میکنند.
مرد با احساس ویژگیهای مردانه و زن با احساس ویژگیهای زنانه یکدیگر را جذب میکنند. اگر خویشتن واقعی خود را منکر نشویم و تفاوتهای موجود در یکدیگر را نادیده بگیریم به عشقی ماندگار دست مییابیم.
اگر زن سبب شود که مرد احساس مردانه داشته باشد، به او در جذب همسرش کمک میکند. همچنین زن زمانی بیشتر جذب شوهرش میشود که شوهر به احساسات زنانه او بها بدهد.
توجه به تفاوتهای یکدیگر، راز پایدار نگاه داشتن شور و شوق در زندگی زناشویی است.
● چگونه زن می تواند روحیه ی زنانه خود را تقویت کند؟
۱) مطرح کردن مشکلات و مسائل روزانه با همسر به شکلی غیرهدفمند؛ بی آن که انتظار حل آن را داشته باشد.
۲) ورزش کردن و انجام تمرینات ورزشی به منظور شاداب کردن جسم.
۳) گفت وگو با دوستان و بستگان. زن ها نباید تحت تأثیر فشار شدید کار روزانه از گفت وگو با دوستان و بستگانشان محروم شوند.
۴) داشتن برنامههای منظم نیایش، مراقبه، یوگا، ورزش، نوشتن وقایع روزانه و یا رسیدگی به گل و گیاه باغچه.
۵) پرداختن به کارهایی که روحیه زنانه را تشویق کند. دریافت کمک از دیگران، داشتن عکس همسر و فرزندان و بستگان با خود در محل کار، استفاده و تزیین محیط کار با گل و گیاه.
۶) محبت به دوستان و بستگان، در آغوش کشیدن فرزندان و اعضای خانواده.
۷) تشکر کتبی از کمک و مساعدتهای دیگران.
۸) گردش در شهر محل زندگی، استفاده از مرخصی، بازدید از نقاط دیگر.
۹) تماس با مشاورین امور زناشویی و روان درمانگرها و صحبت کردن آزادانه با آنها.
۱۰) هفتهای یک بار به سینما یا تئاتر رفتن. گوش دادن به نوار موسیقی، خواندن کتاب های جالب، انجام فعالیت های لذت بخش.
۱۱) مشخص ساختن کارهایی که انجامشان در اسرع وقت لازم است.
البته رعایت همهی این توصیهها با هم دشوار است. می توانید به تدریج اما به شکلی منظم به توصیههای ارائه شده عمل کنید.
● چگونه مرد می تواند روحیه ی مردانه خود را تقویت کند ؟
۱) با دوستان خود به ورزشهای انفرادی یا رقابتآمیز بپردازید. با ورزش کردن و رقابتهای ورزشی میتوانید خستگیهای شغلی خود را فراموش کنید. تماشای برنامههای ورزشی مورد علاقه از طریق تلویزیون نیز اثر بخشی مشابهی دارد.
۲) وقتی میخواهید تنها باشید و اگر احساس کردید که به این تنهایی نیاز دارید. از این تنهایی بدون احساس گناه استفاده کنید. اگر احساس میکنید باید به گوشهای خلوت بروید، حتی اگر این کار دشوار باشد، به آنجا بروید. به همین شکل مرد برای رسیدن به روحیهی مردانه باید کارهای شجاعانه بکند و خود را درموقعیت های دشوار قرار دهد و به تدریج روحیه ی مردانه را درخود تقویت کند.
۳) مردان مجرد باید از تن دادن به هرگونه رابطهی خارج از ازدواج با جنس مخالف خودداری کنند. این خویشتنداری میتواند روحیهی مردانه آنها را تقویت کند. تمرینات ورزشی، پرداختن به تمرینات یوگا و مراقبه میتواند در این زمینه مؤثر واقع شود.
۴) مرتب و همه هفته ورزش کنید. تمرینات وزنهبرداری، نرم دویدن، دوچرخهسواری، کوهنوردی، شناکردن و سایر ورزشها میتواند به تقویت روحیه مردانه شما کمک کند. حداقل هفتهای یکبار عضلات خود را زیر فشار تمرینات ورزشی قرار دهید.
۵) مواظب باشید که زندگیتان بیش از حد راحت نباشد. تن پروری نکنید. گاه صبحها زودتراز خواب برخیزید و در مواقعی دیرتر بخوابید تا کمی ذهن و جسمتان زیر فشار قرار گیرد. از مقررات و نظم و انضباط شخصی استفاده کنید.
۶) حداقل هفتهای یک بار به دیگران محبت کنید. میتوانید حتی در صورت لزوم به غریبهها و کسانی که آنها را نمیشناسید محبت کنید.
۷) اگر کسی به شما احتیاج دارد و شما ترجیح میدهید استراحت کنید، بکوشید از این استراحت صرفنظر کنید و نیاز موجود را بر طرف سازید. البته توصیه نمیکنیم که این کار را مرتب و درهمه حال انجام دهید.
۸) وقتی خسته یا عصبانی هستید از مجازات کردن دیگران خودداری کنید. به جای آن، به تنفسکردن خود دقیق شوید. وقتی هوا را به درون ریههای خود میکشید تا عدد پنج شمارش کنید و بعد به هنگام بیرون دادن هوا مجدداً تا عدد پنج بشمارید. این تمرین را ده بار تکرار کنید. در صورت ادامهی ناراحتی میتوانید به تمرین ادامه دهید.
۷) فهرستی از کارهای مورد علاقهی خود تهیه کنید. درهفته فرصتی را برای انجام دادن این کارها اختصاص دهید.کارهایی بکنید که به شما احساس خوب و موفقیت بدهد.
۸) وقتی کاری پیش میآید که انجامش وقت و نیروی زیادی نمیخواهد، بی درنگ به انجام آن کار مبادرت ورزید. به خود بگویید:" همین حالا این کار را بکن".
۹) وقتی از انجام کار مفیدی هراس دارید اما میدانید که این کار باید انجام شود، به انجام آن مبادرت ورزید. به قبول مخاطرات منطقی تن بدهید. انجام دادن و موفق نشدن بهتر از انجام ندادن است.
۱۰) از خشم خود استفاده سازنده و مطلوب بکنید. به انجام کاری بپردازید. مطلبی بنویسید. احساسات خود را به طور خصوصی یادداشت کنید. به احساسات بانی و باعث خشم خود توجه کنید.
اگر خشم خود را تخلیه میکنید، بکوشید که این کار با صدای آرام انجام شود، با این حال رفتاری محکم و قاطعانه به نمایش بگذارید. مراقب باشید که در جریان تخلیه خشم به کسی توهین نشود.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
کلیپ زیبا ودیدنی از مداح کوچک اهل بیت امیر عباس
توی هیئت ثارالله کنار حاج محمود کریمی
جالبه حتما دانلود کنید.
فرمت WMV
حجم: ۶٫۷۹ مگابایت
موضوعات مرتبط: دانلود مداحی