توجه روانكاوی به ادبیات و هنر و سپس به نقد هنری بهرغم مباحث بسیاری كه به ویژه نظریهها و برداشتهای فروید و شاگردانش ایجاد كرد و مناقشات طولانی را دامن زد، تحول عمیقی را نیز در پی داشت كه عرصه نقد را به كلی دگرگون كرد. این ارتباط میان روانكاوی و هنر از اصلیترین جریانات نقد هنری و ادبی در طول یك سده اخیر محسوب میگردد.
دكتر بهمن نامور مطلق * درآمد: توجه روانكاوی به ادبیات و هنر و سپس به نقد هنری بهرغم مباحث بسیاری كه به ویژه نظریهها و برداشتهای فروید و شاگردانش ایجاد كرد و مناقشات طولانی را دامن زد، تحول عمیقی را نیز در پی داشت كه عرصه نقد را به كلی دگرگون كرد. این ارتباط میان روانكاوی و هنر از اصلیترین جریانات نقد هنری و ادبی در طول یك سده اخیر محسوب میگردد.
نقد روانشناسی تقریباً همزاد خود روانشناسی است. زیرا از همان آغاز فروید در فعالیتهای خود بخشی را به بررسی ادبیات و هنر اختصاص داد. بنابراین مطالعات ادبی و هنری و روانشناسی عمری بیش از یك صد سال دارد. فروید با برگرفتن برخی از مضامین و اسطورههای ادبی همچون اودیپ، كوشید تا نظریات انتقادی خود همچون عقده اودیپ را مطرح كند. بنابراین، او منابع ادبی و هنری را سرچشمههایی برای شناسایی و پرداختن به روانشناسی خود میپنداشت. به بیان دیگر، ادبیات و هنر نیز در رشد و توسعه روانشناسی و روانكاوی نقش عمدهای ایفا میكنند. به همین دلیل است كه در دوره تكوین روانشناسی و روانكاوی تا این حد ادبیات و هنر حضور دارند. در نتیجه نمیتوان نقش ادبیات را در كشف بزرگ ضمیر ناخودآگاه نادیده انگاشت. البته دامنه مطالعات روانشناسی فقط به ادبیات و هنر محدود نمیشود، همانگونه كه نقد ادبی و هنری نیز به مطالعات و نقد روانشناسی محدود نمیگردد، اما تعامل این دو با یكدیگر تاثیری عمیق و غیر قابل انكاری بر هم داشته است. چنانكه نقشی كه روانشناسی در نگرش به انسان و فرهنگ و نقد آنها داشته است، در تحول از نقد سنتی و سپس پوزیتیویستی به نقد نو، غیرقابل انكار بوده است.
● فروید؛ آغاز ماجرای روانكاوی و نقد
فروید در عین اینكه بنیانگذار روانشناسی است، پایه گذار مطالعات روانشناسانه ادبیات و هنر نیز میباشد. با كشف موضوع ضمیر ناخودآگاه توسط فروید تحول بزرگی در عرصه نقد به وجود آمد، زیرا تا پیش از او و كشف ضمیر ناخودآگاه، مطالعات و نقد ادبی و هنری به طور عمده بر اساس ضمیر خودآگاه و نیت ضمیر خودآگاه استوار شده بود. به بیان صریح تر، منتقد در گذشته در جستوجوی این بود كه هنرمند و ادیب چه قصدی داشته است و چه میخواسته بگوید. اما پس از فروید نقد به سوی كشف و خوانش ضمیر ناخودآگاه سوق پیدا كرد؛ یعنی در جستوجوی مسائلی بود كه هنرمند و ادیب یا نمیدانستند یا نمیخواستند ابراز كنند. به همین دلیل ارتباطی میان رویای شاعرانه و خواب، میان صفحه شعر و گفتار بیماران فرض شد، زیرا همگی محل بروز و ظهور ضمیر ناخودآگاه هستند.
● یونگ؛ ضمیر ناخودآگاه جمعی
با این حال از همان آغاز اختلافاتی میان فروید و برخی از پیروانش ایجاد شد. یونگ كه نقش مهمی در توسعه افكار فروید داشت، خیلی زود پس از بزرگتر شدن اختلافاتش با فروید از او جدا شد و راه نوینی را در روانشناسی و مطالعات روانشناسانه ادبیات و هنر گشود. تفاوت عمده فروید و یونگ به نوع نگرش آنها به ضمیر ناخودآگاه باز میگردد. زیرا یونگ برخلاف فروید، به ضمیر ناخودآگاه جمعی توجه داشت. به عبارت دیگر، فروید به طور متمركز به ضمیر ناخودآگاه فردی و تاثیر آن بر رفتارها و احساسات و همچنین خلق آثار ادبی و هنری میپرداخت، اما یونگ بر ریشههای بسیار كهنتر ضمیر ناخودآگاه تاكید میكرد. در ضمن یونگ بیش از فروید به هنر به ویژه هنرهای بصری توجه مینمود. دستاوردهای یونگ نسبت به فروید كمتر در حوزه نقد روانكاوی مورد استقبال قرار گرفت و بیشتر نقدهای دیگر به ویژه اسطورهای و تخیلی از آن بهره بردند. البته در روانشناسی نیز این جریان به طور كلی از بین نرفت.
پس از فروید و یونگ برخی همچون شالرو بودئن كوشیدند تا با كمك نظریات فروید و یونگ و حتی آدلر به نظریهای تركیبی دست یابند. بودئن پیرو یونگ بود. او كتاب خود با عنوان «روانكاوی هنر» را به فروید پیشكش نمود. برخی دیگر همانند ماری لویز ون فرانز رویه یونگ را پیش گرفتند و به سوی كهنالگوها و اسطورههای ادبی و هنری متمایل شدند. ماری لویز ون فرانز پس از مرگ یونگ كارهای او همچون كتاب «انسان و نمادهایش» را ادامه داد. برخی دیگر همانند ژاك لاكان به رویه فروید توجه بیشتری كردند. البته لاكان كوشید تا از دستاوردهای زبانشناسی نیز به بهترین وجه در روانكاوی خود استفاده كند. به همین دلیل، او از «ساختار ضمیر ناخودآگاه» و شباهتهای آن با ساختار زبانی سخن گفت و از تقابلهای دال و مدلول و استعاره و مجاز در روانكاوی بحث كرد. نظریات لاكان كه در «نوشته» گرد آمده است، در این عرصه تركیبی بدیع بود و بر بسیاری همچون یولیا كریستوا و ژاك دریدا تاثیر عمیقی گذارد.
● مورون؛ نقد روانشناسی متن
شارل مورون نقش بسیار مهمی در توسعه و گسترش نقد روانكاوی داشته است و از مهمترین چهرههای نقد روانشناسانه تلقی میگردد. واژه نقد روانشناسانه (Psychocritique) برای نخستین بار توسط شارل مورون به كار گرفته شد. او در كتابهایی همچون «نقد روانشناسانه گونه كمیك» به بسط نقد خود پرداخت. همچنین شارل مورون در مطالعات روانكاوانه درباره برخی از بزرگترین شاعران همچون مالارمه شبكهای از استعارهها را كشف كرد. این شبكه چهرهای اسطورهای را ترسیم میكند كه آن را «اسطوره شخصی» مینامد. مورون میكوشد تا روشی تجربی و علمی را برای دستیابی به این اسطوره شخصی در كتاب خود با عنوان «از استعارههای وسوسهبرانگیز تا اسطوره شخصی» ارائه نماید. نقد مورون بر خود متن تاكید خاصی دارد و در آن زندگینامه نویسنده نسبت به بسیاری دیگر از منتقدان روانكاوی از اهمیت كمتری برخوردار است. جریان نقد روانكاوانه و روانشناسانه پس از شارل مورون توسط نسل بعدی همچون ژان بلمن نوئل نویسنده «روانكاوی و ادبیات» و یولیا كریستوا با طرح «تحلیل نشانهای» و «نقد فمینیستی» و دیگران با گرایشهای تازه ادامه یافت
موضوعات مرتبط: روان شناسی
شاید تا به حال حس کرده باشید که رنگها چگونه میتوانند شما را آرام کنند. بهطور حتم، بارها برای شما پیش آمده است که از دیدن رنگ طلوع آفتاب یا آبی بیکران دریا، تمام خستگیهای خود را فراموش کرده و احساس شادمانی و خوشبختی کرده باشید.
روانشناسها معتقد هستند که رنگها تأثیر روانی عمیقی بر انسان میگذارند. برای نمونه، دکترها در اتاق عمل از لباس سبز استفاده میکنند که بیمار با دیدن آنها قبل از بیهوشی دچار استرس و وحشت نشود و احساس آرامش را به او منتقل کنند. در هنر نقاشی، رنگها به دو دستهٔ گرم و سرد تقسیم میشوند. رنگهای گرم ایجاد شادمانی، نشاط، حرک و هیجان میکنند. در حالی که رنگهای سرد، منجر به سکوت و آرامش میشوند.
● رنگها
یکی از رنگهای گرم، رنگ قرمز است که به شما احساس اعتمادبهنفس و شادابی میدهد: اما در زمانی که احساس عصبانیت میکنید، استفاده از رنگ قرمز ممکن است باعث افزایش خستگی و عصبانیت شما بشود، بنابراین در مواقعی که احساس کسالت روحی و جسمی میکنید، از این رنگ استفاده نکنید. افراد کمی هستند که از این رنگ در لباسهای خود استفاده میکنند. در کل، رنگ قرمز برای آرامش و استراحت آنچنان سودمند نیست، زیرا هیجان و تحرک را در انسان بیدار میکند.
رنگهای نارنجی و زرد، بهعلت گرما انرژی که در خود دارند، برای زمان استراحت مناسب نیستند، ولی برای آن زمانی که شما خواستار اعتمادبهنفس، شجاعت، پشتکار و حرکت به سوی موفقیت هستید، بسیار مناسب میباشند.
رنگهای سبز، آبی و بنفش، رنگهای سرد هستند. این رنگها در طبیعت بهصورت فراوانی وجود دارند. آسمان بیکران، آبی است دریاهای نیلگون، گاهی آبی و گاهی سبز و جنگلها همیشه سبز هستند رنگهای سرد بهعلت احساس سکون و عدم تحرکی که دارند، آرامش و آسودگی را ایجاد میکنند. پرده ملحفه و روتختی سبز رنگ، در خواب عمق بسیار مؤثر هستند. ثابت شده است که رنگ آبی برای قلب مفید است و عصبانیت را از بین میبرد.
رنگهای سفید و خاکستری بهطور معمول، خنثی هستند و احساس خاصی به بیننده القاء نمیکنند. استفاده از این رنگها بهصورت خالص نه ایجاد آرامش کرده و نه فرد را هیجانزده میکشند.
● موسیقی
میگویند: ”جائی که کلام باز میماند، موسیقی آغاز میشود“ تأثیر صوتها و روان اسنان از سالها قبل به اثبات رسیده است. زمانی که صوتها با فرکانس ملایم و یکنواخت تکرار شوند، تأثیر آرامبخشی ابر مغز میگذارند.
موسیقی نیز مانند رنگ علاوه بر اینکه میتواند شما را به اوج آرامش و شادمانی برسانده میتواند ایجاد بیقراری و اضطراب نماید، کودک را با یک موسیقی ملایم میتوانید بخوابانید، ولی با یک موزیک پرسروصدا هرگز نمیتوانید
شنیدن موسیقی آرام و کلاسیک در هنگام رانندگی بسیار سفید است؛ زیرا بدن ناخودآگاه با ریتم موسیقی هماهنگ میشوند و اینگونه آهنگها، باعث رفتار آرام و رانندگی یا ملاحظهای میشوند. در حالی که گوش دادن به موسیقیهای اضطرابآور و هیجانانگیز باعث تند رفتن، پیچیدنهای ناگهانی و از دست دادن کنترل ماشین شده و در نهایت منجر به زحمت برای خود و دیگران میشوند.
سعی کنید هنگام خواب در سکوت کامل استراحت کنید، اما اگر علاقهمند به شنیدن موسیقی هستید، آهنگهای بسیار آرام با صدائی ملایم را انتخاب نمائید تا شما را بیدار و هوشیار نکنند. میتوانید ابتکارهای جانبی به خرج دهد؛ بهعنوان نمونه صدای نسیم لابهلای درختها یا صدای موجهای دریا را ضبط کرده و در اتاق خواب خود استفاده کنید. شنیدن موسیقی آرامشبخش در محیط کار نیز ایجاد احساس آرامش میکند و خستگی عصبی و بدنی را تا حد زیادی برطرف میسازد.
● داستان
هرکدام از ما بهطور متوسط در هفته چند فیلم سینمائی از تلویزیون تماشا میکنیم، یا به سینما میرویم، یا سریالهائی را دنبال میکنیم و به شدت نگران شخصیتهای آن میشویم تا آنجا که زندگی خود را فراموش کرده و به اشتباهها و بدبختیهای آنها فکر میکنیم. اتفاقهای این فیلمها تأثیر بسیار عمیقی در آرامش اعصاب و زندگی ما میگذراند.
سعی کنید هر چه قدر هم که دارای روحیهٔ قوی، ریسکپذیر و بیتفاوتی هستید، فیلمهای وحشتناک یا غمانگیز را تماشا نکنید. فیلمهائی که در آنها هر لحظه و در هر گوشهای فردی به کمین فردی دیگر نشسته است میتوانند آرامش را تا مدتها از شما سلب کنند و نگرانیظهائی را ایجاد نمایند که شاید خودتان نیز متوجه دلیل آن نشوید. تعداد زیادی از مردم سلامت و اعصاب روان خود را بهدلیل دین فیلمهای ترسناک از دست میدهند. دیدن اینگونه فیلمها برای کودکان، بیش از حد زیانآور و خطرناک میباشد.
یادتان باشد که این قبیل نمایشها ضدخنده هستند! برعکس، فیلمهای خندهدار، شادیآور و یا هنری را تماشا کنید. برای آنکه هر چه بیشتر آرامش داشته باشید، سعی کنید تحت هیچ شرایطی خودتان را بهجای قهرمان داستانها نگذارید. لازم نیست یک داستان را آنقدر جدی بگیرید که برایش گریه کرده و تا مدتهای آن به خاطر داشته باشید.
در انتخاب کتاب نیز دقت کنید کتابهای جنائی که صحنههای قتل و خطر در آنها بهقدری زیبا طراحی شدهاند که هر کسی میتواند خود را بهجای قربانی قرار دهد، برای آرامش و آسودگی روان شما بیش از حد مضر هستند. کتابهای هنری، ادبیات معاصر، شعر یا ادبیات کلاسیک خیلی مفیدتر از رمانهای هیجانانگیز و اضطرابآور جاسوسی یا جنائی هستند. دست کم چیزی از آنها میفهمید؟
● به هنر روی بیاورید
همانطور که دیدید، خیلی از جنبههای هنر میتواند روی آرامش و احساس شما تأثیر بگذارد. اما هیچ چیز به اندازهٔ پرداختن به هنر، انسان را آرام نمیکند. گرفتن قلممو در دست، نوشتن افکار و احساسها بر روی کاغذ، سرودن شعر یا ساختن قطعهای موسیقی، تجربهای بینظیر است که فقط هنرمندها مزهٔ آن را چشیدهاند و از لذت آن آگاه میباشند. صرفنظر از کاری که دارید و وظایفی که به عهده گرفتهاید، هنری بیاموزید. حتی هفتهای دو یا سه ساعت هم که شده در جهت هنر مورد علاقهٔ خود، فعالیت کنید. انرژی و لذت عمیقی به شما میدهد که تا مدتها ذهن و افکار شما را آرام کرده و به زندگیتان هدف میبخشد.
مرد ۶۵ سالهای را میشناسم که به تازگی شروع به آموختن سه تار کرده است. او میگوید: ”از کودکی دوست داشتم نواختن این ساز را یاد بگیرم. اما زمانی که کارمند بودم، فرصت این کار را نداشتم. الآن وقتشه که به این آرزویم برسم“.
فکر نکنید که دیر شده است و یاد گرفتن هنری تازه خاص جوانترها است. برای آموختن نقاشی، موسیقی، شعر، داستان و نمایش، سن و سال مهم نیست، بلکه علاقه اهمیت دارد. فراموش نکنید. هیچ آرامبخش اعصابی، هیچ داروی خوابآوری و هیچ لالائی، آرامشبخشتر از نگاه کردن به ساخته دست خودتان نیست
موضوعات مرتبط: روان شناسی
ترس واكنش بیولوژیكی بدن برای محافظت انسان از خطرات است اما برخی از ترسها ریشه در فرهنگ و اجتماع دارد كه «ترس از صحنه» از جمله این گونه ترسهاست.
پابلو كازالس۳، از بزرگترین نوازندگان ویولن سل در قرن بیستم، سال ۱۹۵۴ در مصاحبهای ترس از صحنه را اینگونه توصیف میكند: «هنوز اولین كنسرتم در بارسلونا را به خوبی به یاد دارم. همراه پدرم با تراموا به محل كنسرت میرفتم. به قدری نگران و پریشان بودم كه ناگهان از جا پریده، فریاد زدم: «ابتدای قطعه را فراموش كردهام.» پدرم گفت: «آرام باش. همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت.»
باور كنید با وجود اینكه پس از آن بیش از هزار بار بر روی صحنه رفتهام هنوز مانند اولین كنسرت احساس ترس و نگرانی میكنم.
این نگرانی برای همه نوازندگانی كه در دوران طولانی فعالیت هنریام با آنها آشنا شدهام كاملاً طبیعی است اما هیچ یك مانند من اینگونه از ترس به ستوه نمیآیند.»
هلموت فونك۴، نوازنده تیمپانی اركستر سمفونیك رادیو در هانوفر نیز آنچنان دچار ترس و اضطراب میشد كه یك بار هنگام اجرا از صحنه گریخت و مجبور شد مدتی نوازندگی حرفهای را كنار بگذارد.
تنش و فشار عصبیای كه مدتی قبل از اجرا بر وجود موزیسین، سخنران و یا هنرپیشه مستولی میگردد «ترس از رفتن بر روی صحنه» نام دارد. این ترس كه مانع تبادل انرژی بین نوازنده و شنوندگان میشود در مواردی آنچنان شدید است كه به لغو كنسرت میانجامد.
با جمعبندی تحقیقات انجامشده در این زمینه میتوان پی برد كه ۵۰ درصد نوازندگان حرفهای و ۷۰ درصد دانشجویان موسیقی چنین ترسهایی را تجربه میكنند. در كل نوازندگان سه تا چهار برابر بیش از دیگران در معرض خطرات بالای چنین ترسهایی قرار دارند.
بسیاری از نوازندگان برای مقابله با این ترس مشتقاتی از بتابلاكرها۵ مصرف میكنند اما مصرف دایمی و نابهجای این قرصها و یا مصرف الكل نه تنها عوامل ایجاد این ترس را از بین نمیبرد بلكه در درازمدت به سلامت موزیسین نیز آسیب میرساند و تواناییهای تكنیكی و موسیقایی او را محدود مینماید.
عوامل جسمانی و روانی متعددی این ترس و نگرانی را موجب میشود.
هنگامی كه نوازنده مقابل شنوندگان مردد و فاقد اعتماد به نفسِ كافی است مراكز كنترل بدن در هیپوتالاموس واكنش نشان داده، ترشح هورمونهای آدرنالین و نورآدرنالین از غدد فوق كلیوی افزایش مییابد.
این هورمونها همزمان اثرات مثبت و منفی بسیاری را دارا هستند. علایمی مانند لرزش زانوها، افزایش ضربان قلب و تعرق، وقفه در تنفس، لكنت زبان و ترس، از اثرات منفی این هورمونها هستند.
از سوی دیگر وجود این ترس و هیجان به میزانی كه توانایی شخص را محدود ننماید همچون نیرو و محركی است كه بدون آن اجرا ممكن نیست.
نخستین نشانههای این ترس مدتها پیش از اجرا در اختلالات رفتاریای همچون خشم، زودرنجی و انزواطلبی نمود پیدا میكند و روابط شخص با دیگران بسیار آسیبپذیر میگردد.
حالات درونی نوازنده هنگام غلبه این ترس بسیار متغیر است. از طرفی با برانگیختن احساسات شنوندگان و به وجد آوردن آنان احساس بزرگی و شكوه مینماید و از طرف دیگر نگران است كه نتواند انتظارات و خواستههای خود و دیگران را برآورده سازد.
▪ به طور كلی نشانههای ترس از صحنه را میتوان در سه گروه زیر قرار داد:
۱) از كار افتادن بخشی از سیستم عصبی (Blockade)
۲) واكنشهای روانتنی
۳) توجه نكردن به هویت خود و زوال شخصیت(Depersonalisation)
در حالت اول نوازنده احساس میكند قطعاتی را كه قبلاً تمرین نموده بود از یاد برده است و بر حافظه، قدرت ادراك و احساس و حركات خود كنترل و تسلط كامل ندارد.
واكنشهای روانتنی همانگونه كه قبلاً نیز بیان شد در حالاتی همچون افزایش ضربان قلب و تعرق، خشكی دهان، احساس گرفتگی گلو، لرزش زانوها، بازوها و دست، كاهش قدرت تمركز و حافظه آشكار میگردد.
در حالت سوم تسلط نوازنده بر خود در ارتباط با محیط و شنوندگان كم میشود و بسیار خشك و انعطافناپذیر بر روی صحنه حضور مییابد.
پیدایش ترس از صحنه اغلب ریشه در پروسه یادگیری و آموزش نوازنده دارد. عواملی مانند استرس تمرین و اجرا، موقعیت شغلی و اقتصادی نامشخص و فشارهای اجتماعی از دیگر عوامل بروز این ترس به شمار میروند.
معمولاً هنگامی كه نوازندهای از شغل خود صحبت میكند نكاتی همچون استرس و رقابت، موقعیت شغلی نامطمئن، جنبه سوددهی و تجاری كار، قابلیت به اثبات رساندن خود و زبده و نخبه بودن را ذكر مینماید.
شرایط آموزشی نامناسب كه اغلب در رابطه مستبدانه بین استاد و شاگرد متجلی میگردد میتواند انگیزه هنرجویی مستعد و ساعتها تمرین او را نقش بر آب سازد.
همینطور راهنماییهای ناكافی در مورد انتخاب ساز و قطعات، چگونگی نگهداشتن بدن، ویژگیهای خاص هر ساز، تمرین بسیار زیاد، انتظار و توقع بیش از حد از هنرجو و تحقیر او میتواند آسیبهای جبرانناپذیری در پی داشته باشد.
ارتباط بین ترس از صحنه و شرایط نامناسب آموزشی در مثال زیر به روشنی بیان میگردد، ویولونیست ۳۲ سالهای اغلب در اركستر آنچنان دچار ترس و اضطراب میشود كه بارها هنگام معرفی صحنه را ترك نموده است. او میگوید: «ترسم از این است كه شنوندگان پی ببرند چقدر بد مینوازم.»
این نوازنده فراگیری ویولن را نزد پدرش كه نوازندهای حرفهای و بسیار سختگیر بود آغاز نموده است. معلمان بعدی او نیز علاوه بر سختگیری پدر او را تحقیر مینمودند. «فقط باید تكنیك و حالت بدن آنها را میآموختم. همیشه امیدوار بودم روزی از موقعیت شاگردی و تحقیر دایمی معلمان رها شوم. هر كنسرت نیرو و انرژی فوقالعادهای از من میگیرد و ترس پیوسته با من است.»
گاهی نیز خانواده بدون توجه به خواستهها و تمایلات كودك تنها از روی جاهطلبی و یا تحقق آرزوهای برآوردهنشده خود كودك را به فراگیری ساز تشویق میكند كه مقاومت درونی و بیمیلی نوازنده نسبت به ساز و شغل خود سالها بعد در اینگونه ترسها نمایان میگردد.
همچنین بر اساس تحقیقات، بسیاری از موزیسینها به اختلالات خودشیفتگی (نارسیستی) مبتلا هستند و دایماً نیاز به تأیید شدن از سوی دیگران دارند كه در صورت برآورده نشدن این نیاز دچار ترس و عدم اطمینان میشوند.
هر قدر این ترس زمان طولانیتری بر شخصیت نوازنده خدشه وارد سازد درمان آن مشكلتر خواهد شد. اما اغلب مانند دیگر اختلالات جسمی ـ روانی بر روی این ترس نیز سرپوشی از سكوت گذاشته میشود و نوازندگان به خاطر خجالت و یا ضرر و زیان شغلی ترسشان را پنهان نگه میدارند.
از طرف دیگر این ترس در پشت اختلالات جسمانیای همچون اختلال در خواب، اضطراب و بیقراری و درد عضلات پنهان میماند و در تشخیصهای پزشكی نیز هنوز همچون گذشته تنها به عوارض جسمانی توجه میگردد و مسائلی مانند محیط خانواده و كار و پروسه آموزش نوازنده نادیده گرفته میشود و ریشه و عامل اصلی ایجاد ترس شناخته نمیگردد.
تكنیكها و راههای مختلفی برای برطرف نمودن این ترس وجود دارد. تصمیمگیری در مورد انتخاب راههای درمانی بهتر است با توجه به شدت و دوام ترس و موقعیتی كه باعث بروز این حالت میشود صورت پذیرد.
كینزیولوگی یكی از راههای غلبه بر «ترس از صحنه» است.
● كینزیولوگی و موزیك كینزیولوگی
كینزیولوگی كه از لغت یونانی (Kinesis) به معنای حركت گرفته شده است، متدی است كه در دهه ۶۰ در آمریكا توسط دكتر جورج گودهرت۶ ابداع شد.
این متد به بررسی جریان انرژی در بدن انسان میپردازد و با ایجاد هماهنگی و توازن در این انرژیها نیروی شفابخشی بدن را تقویت مینماید.
با كمك تست عضله كه در كینزیولوگی به كار گرفته میشود میتوان به بلوكهای انرژی و احساسات منفی سركوبشده و نیز علل آنها پی برد.
كینزیولوگی میتواند به عنوان مكملی در كنار درمانهای پزشكی مد نظر قرار گیرد.
موزیك ـ كینزیولوگی كه بر آخرین یافتههای نورولوژی درباره تواناییهای مغز و استرس و نیز ارتباط بین صدا، رنگ، احساسات و قدرت بیان مبتنی است اوایل دهه ۹۰ توسط دكتر روزینا زونن اشمیت۷ و هارالد كنوآس۸ پایهگذاری شد.
البته شالوده و اساس این تكنیك و جنبه روانشناختی كینزیولوگی توسط دكتر جان دایموند۹، پزشك و رواندرمانگر، كه تأثیر احساسات بر بدن و استرسهای شغلی هنرمندان را بررسی مینمود بنا نهاده شد. بر اساس تحقیقات دكتر دایموند بدن تمام تجربیات احساسی را كه از ضمیر خودآگاه شخص زدوده شده است در خود نگه میدارد و در حالاتی نظیر ترس از صحنه این احساسات بر جسم تأثیر میگذارد و خودآگاه و بدن شخص مقابل یكدیگر قرار میگیرند.
▪ مهمترین زمینههایی كه موزیك ـ كینزیولوگی به آنها میپردازد عبارتند از:
۱) زمینههای جسمانی
ـ انقباض عضلات
ـ انرژی تنفس
ـ حالت بدن
ـ تغذیه
۲) زمینه احساسی
ـ ترس از صحنه
ـ بلوكهای یادگیری
ـ ترس از امتحان
ـ نقد
۳) كاربرد نیرو و انرژی بر روی صحنه
ـ ورود به صحنه
ـ حركات
ـ اثرگذاری بر شنونده
ـ ارتباط با شنونده
ـ خلاقیت
ـ جواهرات و لباس
۴) مسائل مرتبط با ساز
ـ انتخاب ساز
ـ ارتباط نوازنده با ساز
ـ جنس ساز و حساسیت احتمالی نوازنده به آن
● ایدهها و تمرینات جدید برای تدریس
تمرینات و متدهای آموزشی كینزیولوگی كه«Brain Gym und Edu-k» نام دارد در حال حاضر در مدارس به كار گرفته میشود.
در زمینه ترس از صحنه هدف موزیك كنیزیولوگی تسلط بر این ترس است كه در سه جنبه جسمانی، احساسی و ذهنی انجام میگیرد.
تنشزدایی جسمانی توسط بالانسی سهجانبه صورت میگیرد؛ در این بالانس ضرباهنگ موسیقی و حركت بدن میبایست با یكدیگر هماهنگ شود.
تنشزدایی روانی emotional stress Release) (ESR نام دارد. در این بالانس كینزیولوگ با لمس دو نقطه رفلكس بر روی پیشانی klient سیستم عصبی را به انجام تغییراتی در عروق و گردش خون وامیدارد. در این هنگام klient به موقعیت استرس فكر كرده، دوباره آن را تجربه میكند این گونه واكنش طبیعی استرس از بین میرود.
مهمترین اصل در كینزیولوگی و شرط همكاریای موفقیتآمیز بین كینزیولوگ و كیلینت قدرت اراده كیلینت است.
كینزیولوگ هیچ راه حلی پیشنهاد نمیكند و كیلینت را تحت تأثیر قرار نمیدهد بلكه او خود قادر به یافتن راه حلهای مناسب و تغییر تصورات و انگارههای منفی و قدیمی خویش است
موضوعات مرتبط: روان شناسی
حواس وسیله ارتباط آدمی با عالم خارج است.تحریکات محیط توسط گیرنده های حسی به صورت پیامهای الکترمغناطیسی به مرکز عصبی انتقال می یابد . پیام عصبی وقتی از گیرنده های حسی مانند چشم،گوش و پوست به مرکز عصبی یعنی کرتکس مغز (قشرمغز) منتقل می شود فرایند احساس شکل می گیرد.اصوات موسیقی از طریق گوش به مغز می رسد و حواس و عواطف را تحریک می کندو با ایجاد انرژی موجب انگیزه و فعالیت می شوند.
نغمه های موسیقی بر حسب ترکیب فواصل و ریتم دارای ارتعاشات خاصی هستند که با تحریک ارتعاشات سلولهای عصبی،احساس و انگیزه ای را تقویت و یا منتقل می سازد.
بطور کلی موسیقی از طریق تحریک تخیل و تداعی و تهیج عواطف در روحیه شنونده اثر می گذارد.وقتی یک قطعه موسیقی را تجزیه و تحلیل می کنیم به اجزا و ارکانی می رسیم که هر کدام به نوعی در تاثیر گذاری نقش دارند.
ریتم و ملودی دو رکن اساسی موسیقی می باشند. ریتم در موسیقی به صورت ضرب آهنگهای منظمی احساس می شود.با موسیقی می توان ریتمهای متنوعی را بوجود آورد وانرژیهای مختلفی را در شنونده تحریک کرد.
از فعالیتهای ریتمیک در تحریک بسیاری از قوای حسی و حرکتی و کاهش و افزایش انرژی اشخاص استفاده می شود. کار اصلی ریتم،تحریک و تهییج احساسات است که انرژی روانی را تولید می کند وانرژی این تحریک با کمک ملودی به جریان می افتد.
ملودی در ایجاد نوع احساس و ریتم در شدت و سرعت و یا سستی و رخوت آن نقش موثری دارد.ریتم و ملودی از هم جدا نیستند.ریتم ضربان و نظم هر آهنگ و ملودی محتوا و خود آهنگ است که از ترکیب اصوات به وجود می آید.
هر ملودی بر حسب ترکیب اصوات و فواصل موجود در آن احساسات خاصی را به شنونده منتقل می سازد.برخی از ملودی های غمگین و حزین،برخی ملایم و آرام بخش،تعدادی هیجانی و بی قرار و بعضیشاد و فرحبخش هستند که این احساسات بستگی به فواصل فیزیکی و ترکیب اصوات دارد.
بطور کلی اگر فواصلی که در اهنگ به کار می رود بزرگ باشد و ترکیب اصوات با پرش توام گرددانبساط و نشاط بیشتری را القاء می کند و اگر فواصل بزرگ توام با ریتم تند باشد شدت نشاط بیشتر می گردد.
به حدی که به قسمت نا آرامی و بی تابی سوق می یابد.اگر فواصل آهنگ کوتاه و فشرده و ریتم کند باشد،احساسات کند و گرفته تر خواهد بود. این مسئله به طول موج اصوات و تاثیر آن بر واسطه های شیمیایی مغز بستگی دارد. چنتنچه ریتم با حال شنونده هماهنگ باشد انرژی روانی و احساسی بهتر تحریک می شود و ملودی بهتر به جریان می افتد.
● طبقه بندی تمهای موسیقی:
تمهای موسیقی به پنج دسته تمهای شیدایی،حزین،هیجانی ،شاد و فرحبخش و آرامبخش تقسیم می شوند.
▪ تمهای شیدایی:
واژه شیدا در روانشناسی معرف سرخوشی و شور و نشاط بیش از حد است.سر خوشی،هیجان بخشی احساس مدهوشی از خصوصیلت تمهای شیدایی است.جنبه مدهوشی و جذبه آن آرامبخش افراد بی قرار و شیداست.
بعضی از چهار مضرابها و ضربیهای موسیقی ایرانی استعداد القاء چنین حالتی را به خوبی دارا هستند.افراد مستعد با شنیدن چنین تمهایی احساس سر خوشی و وجد می یابند.شیدا صفتان اغلب با سیر در این تمها احساس نشاط ، تخیل و حالت جذبه پیدا می کنند.از تمهای شیدایی می توان برای تحریک خلق های خموده استفاده کرد.
▪ تمهای حزین:
لحن تمهای حزین غم انگیز است و شکوه و شکایت دارد و در شنونده احشاش ناکامی را تداعی می کند. این تمها بر انتقال دهنده های عصبیافراد مستعد تاثیر میکند و باعث کاهش ترشح واسطه های شیمیایی در مغز شده که در نتیجه ء انباشته شدن این عناصر حیاتی،حزن و اندوه احساس می گردد.
ارتعاشات این تم اغلب تداعی کننده خاطراتی از ناملایمات گذشته است.ملودیهایی که فواصل فشرده و نزدیک به هم و ریتم کند دارند،حزن را بهتر منتقل می سازند.تمهای حزین درحالت ملایم درد را تسکین می بخشند و در ایام سوگ و فراق تحمل تالمات را آسان تر می سازند.احساس ناکامی را تعدیل و غربت و تنهایی را از دل بیرون می کنند و انرژی و هیجان خون را تخلیه می سازند.
استفاده بیش از حد از این تم باعث رکود و کاهش انرژی شده و روحیه را خسته و حزین می سازد.بسیاری از نغمات حزین موسیقی مشرق زمین حاصل همدردی با با وقایع دشوار و گرفتاریهای اجتماعی مردم بوده و این قطعات تا حدودی تالمات مردم را تسکین داده است.
▪ تمهای هیجانی:
هیجان،واکنش انفعالی،شدید و فوری است که غالبا با تظاهرات بارز اعصاب خودکار و واکنشهای فیزیولوژیک توام است و میل به جنبش و حرکت را به وجود می آورد.از تمهای هیجانی می توان با ایجاد انرژی روانی،رغبت و انگیزه در کاهش حالات افسردگی و غمگینی بهره جست.
بعضی از سازندگان موسیقی از این گونه برای تحریک و تحرک بدنی سود می جویندکه مورد استقبال جوانان نیز قرار می گیرد.بسیاری از این تمها ملودی های زیبایی دارند که اگر با متانت ارائه شوند و ارکستراسیون (ساز آرائی) مناسبی پیدا نمایند اثرات ارزنده ای خواهند داشت.
▪ تمهای شاد و فرحبخش:
تمهایی هستند که شادمانی و نشاط را توام با آرامش و متانت منتقل می سازند.این تمها باعث انبساط خاطر و سرزندگی می شوند.تمهای فرحبخش احساس سرزندگی و شادمانی را برای کار و فعالیت افزایش می دهند.برای تقویت روحیه افراد یک اجتماع و سرزندگی و نشاط آنها مخصوصا کودکان و نوجوانان تمهای شاد و فرحبخش بسیار مفید و سازنده هستند.
▪ تمهای آرامبخش:
تمهای مطبوعی هستند که نه تحریک کننده ،نه غم انگیز،نه هیجانی و نه وجد آورند.متن ملایم و یکنواخت ارتعاشات آنها احساس آرامش را منتقل می کند.تمهای آرامبخش به خاطر ریتم ملایم در فواصل وسیع و ارتعاشات موافق آن با استعداد مغز باعث احساس ملایمت و آرامش می شود.
استفاده از این تمها برای آرامش و تمرکز،بسیار مناسب است.این تمها توازن عواطف،تعادل تخیل و وحدت فرآیندهای ذهنی را تقویت می کنند و از آنها می توان در کاهش بسیاری از تنش ها استفاده کرد. موسیقی همچون دارو هر حالت روانی دارای ارتعاشات موجی خاصی است که بر حسب میزان و شدت آن احساس به وجود می آید.اصوات موسیقی می توانند ارتعاشات متنوعی ایجاد کنند و بر ترشحات و ارتعاشات سلولهای عصبی تاثیر بگذارند.
همانطور که در تاثیر دارو و میزان و ترکیب عناصر اهمیت دارد، در موسیقی نیز نوع ارتعاش و میزان آن در تناسب با حالات روانی مطرح است.با پیشرفت بشر در علوم پزشکی و کامپیوتر ، تاثیر ارتعاش موسیقی بر بدن و سلولهای مغز قابل بررسی است.بررسی تغییرات حاصله کمک می کندتا ملودیهای خاص برای ایجاد احساسات مختلف پیش بینی شود.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
سخن گفتن از جامعه شناسی و روانشناسی هنر با توجه به گستردگی مضامین موجود در این حوزه ها و همچنین میان رشته ای بودن آنها، كاری آسان نیست. در این نوشتار مهمترین نكاتی كه در این دو گستره معرفتی بسط می یابند، به بحث گذاشته می شوند.
۱) روانشناسی هنر: این شاخه میان رشته ای در باب ادراك، فهم و مشخصات هنر و تولید آن سخن می گوید. به صورت خاص، روانشناسی هنر به روانشناسی ساختاری و محیطی تقسیم می شود. روانشناسی ساختاری بیشتر به ویژگیهای ذهن هنگام تولید یا ارتباط با كار هنری اشاره می كنند، در حالی كه روانشناسی محیطی به شرایط محیطی می اندیشد كه بر روان هنرمند اثر می گذارند یا هنرمند بر این شرایط تأثیر می گذارد.
كارهای «تئودور لیپز» نقشی مؤثر در اوان گسترش مفهوم روانشناسی هنر یعنی در اوایل قرن بیستم ایفا كردند. او تلاش كرد مفهوم «همدلی» را تحلیل مفهومی كند و همین مفهوم، بعدها یكی از مفاهیم مهم روانشناسی هنر شد.
در یك معنای تخصصی و خاص تر، چیزی به نام روانشناسی هنر وجود ندارد، زیرا برخلاف دیگر شاخه های روانشناسی كه برنامه دانشگاهی مدونی دارند، در این عرصه چیز چندانی موجود نیست. با این همه، ادبیاتی گسترده در این زمینه موجود است و این ادبیات چه متخصصان و چه غیرمتخصصان را به خود جلب كرده است. همه افرادی كه به موسیقی، معماری، نقاشی، مجسمه سازی و دیگر شاخه های هنری علاقمندند، این مضامین روانشناسی را جدی می گیرند.
آموزه هایی كلی كه بیشتر كارهای روانشناسی هنر را هدایت می كنند، بدین قرارند:
الف) هنر امری ادراكی است، بنابراین با توجه به مضمون ادراكات قابل بررسی است.
ب) هنر یك پیوستگی فرهنگی را نشان می دهد و با فهم هنر می توان این پیوستگی فرهنگی را درك كرد.
ج) تولید هنری فعالیتی معنادار است و با آن می توان خلاقیت انسانی را درك نمود.
روانشناسی هنر برخلاف جریانی گسترش یافت كه در قرن نوزدهم قصد داشت به صورت فیلسوفانه ماهیت زیبایی و مابعدالطبیعه آن را فهم كند. برای بیشتر روانشناسان، زیبایی از جهت فرهنگی و اجتماعی فهم می شد. این روانشناسی همچنین علیه پدیدارشناسی هوسرلی قد علم كرد كه حكمی هنجاری در باب معنا صادر نمی كرد. بیشتر شاخه های روانشناسی هنر بر اولویت آگاهی دست می گذاشتند، اما عده ای هم بر ضمیر ناخودآگاه تأكید می كردند. كلاً آنها كه به روانشناسی هنر علاقه مند بودند، دیدی مثبت نسبت به هنر و معنای آن داشتند و این موضوع، آنها را از تلقی «فروید» از هنر جدا می كرد.
یكی از اولین افرادی كه در تاریخ روانشناسی هنر ظهور كرد «هنریش ولفلین» بود كه تقریباً از نیمه قرن نوزدهم تا نیمه قرن بیستم می زیست و منتقد و مورخ هنری بود كه كتابی در باب «روانشناسی هنر معماری» نگاشت و تلاش كرد نشان دهد معماری می تواند با توجه به یك روانشناسی صرف فهم شود و این برخلاف دیدگاهی تاریخی نسبت به معماری بود.
چهره مهم دیگر در تاریخ روانشناسی هنر «ویلهلم ورینگر» بود كه یكی از اولیه ترین نظریه ها در باب توجیه هنر اكسپرسیونیستی را ارائه كرد. «ریچارد مولر فرینفلد» نظریه پرداز مهم دیگر در این زمینه بود.
هنرمندان زیاد دیگری این شاخه را به پیش بردند كه «نوام گابو»، «پائول كلی»، «واسیلی كاندینسكی»، «جوزف آلبرتس» و «گئورگی كپس»، جزو این افراد به شمار می آیند. نظریه پرداز فیلم معروف فرانسوی «اندره مالراكس» هم به این موضوع علاقه مند بود و كتاب «روانشناسی هنر» را به رشته تحریر در آورد.
گرچه این شاخه در آلمان شروع شد، افرادی چون كلیو بل و هربرت رید در انگلستان و فرانسه و آمریكا به این فعالیت ادامه دادند.
در آمریكا، بیشترین تأثیر را در این زمینه «جان دیویی» گذاشت. وی كتاب «هنر به مثابه تجربه» را در سال ۱۹۳۴ منشتر كرد و مبنای تجدید نظر در زمینه آموزش همه مقاطع تحصیلی شد. «مانوئل باركان» هم كه از دیوئی متأثر بود، كتابی با عنوان «مبانی آموزش هنر» نگاشت و راه دیوئی را ادامه داد. به نظر باركان، آموزش هنری كودكان، آنها را آماده زندگی در یك جامعه دموكراتیك می كند.
رشد روانشناسی هنر در دهه های ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰، با رشد تاریخ هنر همراه بود. در این زمینه «روانشناسی گشتالت» هم كه دیدگاهی كل گرایانه را در روانشناسی پیگیری می كرد، به كمك روانشناسی هنر آمد. كارهای «رودولف ارنهیم» بخصوص كتاب مهمش «به سوی روانشاسی هنر» در این زمینه تأثیرهای بسزایی گذاشتند. در این منظومه، «هنر درمانی» نیز مطرح شد. بحث فروش آثار هنری روانشناسی هنر را بجد مطرح كرد و به این موضوع پرداخت كه مخاطبان هنری واجد چه ذائقه هایی هستند.
روانشناسی هنر همان طور كه گفتیم، با روانشناسی فرویدی با چالشی جدی روبرو شد . با این همه، كارهای «یونگ» نقشی مثبت برای هنر قایل بود. او باور داشت كه محتویات ضمیر ناخودآگاه و ضمیر جمعی می توانند از راه هنر و دیگر بیانها به ظهور برسند.
در دهه ۱۹۷۰ میلادی بحث روانشناسی هنر در دانشگاهها رواج یافت و هنرمندان به بحثهای روانشناسی هنر علاقه مند شدند. «كارهای هوسرل»، «ویتگنشتاین» و «دریدا» هم در این شاخه با جدیت به فعالیت ادامه می دادند.
۲) در «جامعه شناسی هنر» مضامینی مثل وضعیت اجتماعی، پایگاه اقتصادی، مخاطب و منزلت اجتماعی هنرمند مورد مطالعه قرار می گیرند. در این گونه جامعه شناسی، مضمون هنر بدین معناست كه كدام طبقه اجتماعی یا اعتقادی به هنرمند سوژه الهام كرده اند و نیز بررسی می كند هنرمند زندگی كدام یك از این طبقات را به تصویر می كشد. با این همه، حجم اندكی از مباحثی كه در جامعه شناسی مورد توجهند، به جامعه شناسی هنر می پردازند. برخی از پژوهشگران معتقدند تنها ۵ درصد از حجم ادبیات جامعه شناسی به جامعه شناسی هنر اختصاص دارد و این حجم هم البته بیشتر حالت مقدماتی و معرفی گونه دارند.
مسائل و مضامین مهم و پرمناقشه ای در زمینه نسبت هنر و هنرمند از یك سو و جامعه از سوی دیگر مطرحند. در اینجا، به تعدادی از این مضامین كه می توانند روح حاكم بر جامعه شناسی هنر و هنرمند را نشان دهند، اشاره می كنیم.
از جمله این مضامین بحث القا در هنر است. این بحث از دو قابل طرح است. اول آنكه هنر و هنرمند از چه مجرایی تحت تأثیر قرار می گیرد و دوم اینكه هنرمند چگونه و با چه مكانیسمی می تواند ارزشهایی را به جامعه القا نماید. در هر دو این بحثها، حرف و حدیثهای زیادی در جامعه شناسی هنر وجود دارد. البته، بحث القا در ذیل مفهوم دیگری به نام تأثیرپذیری هنر و هنرمند از جامعه و فرهنگ قابل طرح است.
البته، هرگونه تأثیرپذیری قابل رد و انكار نیست. آن تأثیرپذیری مورد نكوهش قرار می گیرد كه اثرهای منفی و غیرموجهی به بار می آورد. همین نكته بحث مهم رابطه هنر و هنرمند با فرهنگ و جامعه را طرح می كند. این نكته نیز از محورهای دیگری است كه در جامعه شناسی هنر مورد توجه قرار می گیرد. بر طبق دیدگاه «ماركسی» هنرمند تنها می تواند از منافع طبقه و گروه خود حمایت كند و او تنها بازتاب اندیشه ها و آرای طبقه اقتصادی خود است، اما جامعه شناسی هنر در عصر ما نظریه های دقیقتر و جدی تری را ارائه داده است.
اینجاست كه بسیاری از جامعه شناسان هنر، هم دیدگاه انتشار را مطرح می كنند و هم دیدگاههای اقناع و استفاده و وخوشایندی را. بر اساس «نظریه انتشار» ، استقبال از یك اثر هنری تا حدود زیادی می تواند تحت تأثیر فرایندهای انتشار قرار گیرد. نظریه دیگر، «نظریه اقناع» است كه پذیرش را به قدرت اقناع برمی گرداند. «نظریه استفاده و خوشایندی» هم كارآمدی و احساس رضایت از اثر هنری را عامل اصلی پذیرش آن می داند.
بحث مهم دیگر جامعه شناسی هنر، بحث «نسبت هنرمند و سیاست» است كه این موضوع سیاستهای كلان فرهنگی را در نظر دارد و سعی می كند این سیاستها را با مكانیسمهای مختلف چون برگزاری جشنواره ها و همچنین اعطای جوایز گوناگون، هدایت كند.
ارتباط طیف هنرمندان با نخبگان عرصه های دیگر هم در جامعه شناسی هنر مورد توجه قرار می گیرد. در این میان، هنرمندان بیشتر به عنوان مصرف كنندگان دستاوردهای علوم و معارف دیگر مطرحند؛ هرچند خود زمینه و بستری فراهم می كنند كه دیگران در باب آنها سخن بگویند. همان طور كه جامعه شناسی، روانشناسی، تاریخ، مدیریت و علم سیاست از آنها بسیار سخن گفته و می گویند.
تغییری كه هنر در ارزشها و هنجارهای اجتماعی ایجاد می كند، موضوع قابل توجه دیگری است. به طور مثال، جامعه شناسان هم اكنون از این سخن می گویند كه موسیقی پاپ جوانان را به گونه ای دیگر بار آورده و ارزشها و هنجارهای دیگری را گسترش داده است.
۳) ما در دیار خود واجد یك سنت هنری ژرف و پرپیشینه هستیم. آنچه با عنوان هنر ایرانی- اسلامی از آن یاد می شود، هم از آموزه های اسلامی سرشار است و هم از زیست محیط ما نسب برده است. برای بررسی روانشناسانه و جامعه شناسانه این سنت، البته باید شكافهای مهم تاریخی را مدنظر داشت. بسیاری از پژوهشگران به درستی تصریح كرده اند انسان جدید در برخی از ویژگیها به كلی با انسان قدیم متفاوت است.
انسان جدید در طبیعت دست می برد، در حالی كه بشر قدیم به تفسیر آن راضی و خشنود است. انسان جدید به فهم، نقد را هم اضافه می كند در حالی كه انسان قدیم به فهم، ارجی بیش از نقد می دهد. انسان جدید، دنیا محور است؛ در حالی كه انسان قدیم دنیا را مزرعه آخرت قلمداد می كند و عاقبت اینكه انسان جدید نوجوست و به آینده توجه دارد، در حالی كه انسان قدیم بر سنتها بسیار تكیه و تمركز دارد. همه این نكات در هنگام بررسی یك سنت هنری كه در تاریخ وجود دارد، باید مورد توجه قرار گیرد. ما هم اگر می خواهیم بررسی دقیقی از سنت هنری خود ارائه كنیم و به تصویری نزدیك به واقع از آن دست یابیم، باید با تكیه بر این مؤلفه ها، به سراغ آن برویم. ما ایرانیان مسلمان البته برای فهم و درك این سنت با مشكلات زیادی روبرو نیستیم، زیرا هنوز هم در این سنت زندگی می كنیم و نفس می كشیم.
اما هنگامی كه واكاویی غربی را در باب هنر ایرانی- اسلامی می یابیم، پی می بریم كه خیلی وقتها آنها با توجه به ذهنیت خود به سراغ این سنت رفته اند. این نكته یكی از مواردی است كه «ادوارد سعید» در كتاب معروف خود «شرق شناسی» خواهان توجه دادن بدان است. به تعبیردیگر، جامعه شناسی و روانشناسی هنر اگر خواهان آن است كه دیدی نزدیك به واقع از تحولات هنر اسلامی به دست آورند، باید به این گسستهای معرفتی و انسان شناختی توجه وافر معطوف دارند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
نقاشی و تأثیر آن در رشد کودکان
توجه به مراحل رشد، به ما میفهماند که میان کودک و انسان بالغ، تفاوتی بنیادی وجود دارد، تفاوتی که نمیتوان آن را فقط براساس سالهای تجربه توجیه کرد. او طی رشد دگرگون میشود، بهگونهای که نوع دگرگونی هر مرحله با مرحلهٔ قبل و مراحل بعد متفاوت است.
برخی از دانشمندان، مراحل رشد هنر را با مراحل رشد فکری یکسان شمردهاند. ”لون فلد“ متجاوز از بیست سال است که رشد هنر در کودکان را به چند مرحله تقسیم کرده است، این مراحل شامل:
۱) مرحلهٔ بدنویسی (از دو تا چهارسالگی)
۲) مرحلهٔ مقدماتی طراحی (از چهار تا هفت سالگی)
۳) مرحله طراحی (از هفت تا نه سالگی) میباشد.
بهطور معمول، کودک دو تا چهار ساله مرحله بدنویسی را با تمرین حرکتی و نقاشی تجربه میکند. از کشیدن خط طولی، به خطوط مدور میرسد تا بهتدریج، این خطوط، هماهنگی بیشتری پیدا میکنند. هر چند نقاشیهای او چیزی را نشان نمیدهند، اما او بهطور معمول، آنها را نامگذاری میکند.
در مرحلهٔ مقدماتی طراحی، کودک ارتباط میان نقاشی، تفکر و واقعیت را درک میکند. نهادهائی که او در ناشی خود میآفریند، دائم در حال تغییر هستند. به کشیدن شکلهائی تصوری، برای همه چیز میپردازد که شاید با واقعیت منطبق نباشد. او در این مرحله به مفاهیم شکل میدهد.
کودک هفت تا نه ساله، با رسیدن به مرحلهٔ طراحی از افراد و اشیاء، تصویرهای واقعی میکشند. کاربرد رنگ و زمینه را فرا میگیرد و حرکت در نقاشیهای او مشهود است. بعد از مدتی، رشد هنر او به مراحل کاملتری میرسد. مفهوم رشد هنری “لون فلد“ با مراحل رشد فکری پیاژه تشابه بسیار دارد. این امکان وجود دارد که هنر بهعنوان عرضهٔ پنهانی آنچه در نهاد کودک وجود دارد و نیز در حد توان انطباق و کنترل عضلانی او تا حدی از رشد کلی فکر او نشئت میگیرد. سایر زمینههای ابراز خلاقیت نیز بر مرحلهای بودن نظریهٔ رشد دلالت دارد.
اعمالی که یک کودک انجام میدهد با پیشرفتی که در این رابطه دارد، نحوه و محتوای آموزش او را از پیش تعیین نمیکند. اما در حقیقت، قالبی بهوجود میآورد که بتوان در آن تصمیمهائی را گرفت و انتظارهائی را مطرح کرد. جهتهائی را نیز برای آموزش مشخص میکند تا کودک با یاری معلم از مرحلهای به مرحلهٔ تکاملیافتهتر راه یابد. برای نمونه، نباید از کودکی که در مهد کودک است، انتظار داشت از روی تصویرها نقاشی کند. یک طفل کودکستانی نمیتواند اتاق خود را با تمام اشیاء آن در ابعاد و جای خاص خود ترسیم کند.
مفهوم مراحل رشد، به این معنی نیست که معلم باید فقط به انتظار رشد کودک بنشیند. او باید کودک را یاری و هدایت کند تا برای برخورد با وسایل و ابراز خلاقیتها به راههای تکاملیافتهتری برسد. وظیفهٔ هدایتی که بر عهدهٔ معلم است، برای کودکان نیز به اندازهٔ بزرگسالها دارای اهمیت است. آشنائی با مراحل رشد، نشانههائی را ارائه میدهد که معلم میتواند برای جهت بخشیدن به آموزش کودک از آنها استفاده کند.
کارهای هنری مربوط به کودکان در سالهای اول، بیشتر شامل استفاده از ابزار روی سطح صاف است. کودک بیش از هر چیز به طرح و رنگ توجه دارد. نباید بیش از چند رنگ خاص در اختیار کودک قرار داد. آنها بهتدریج با رنگهای بیشتری آشنا میشوند. مخلوط کردن رنگها، کودکان را به کشف رنگهای جدیدتری میرساند. در این مرحله، کودکان آزمایش یا طرح و رنگ را دوست دارند و با حرکت دست روی کاغذ، شکلهائی را میکشند. هر چه کودکان بیشتر رشد میکنند، نقاشیهای آنها مفهوم کاملتری به خود میگیرد.
نقاشی با آبرنگ بهطور معمول، فعالیتی آرام و انفرادی بهشمار میآید. هر کودک کاغذ و آبرنگ منحصر به خود درد و با سایر کودکان، کمتر تماس پیدا میکند. حتی هنگامی که دو کودک در مقابل سه پایه به نقاشی سرگرم میشوند، کمتر با هم تماس دارند، زیرا هر یک بهکاری جدا مشغول هستند. کودکان، بیشتر از نقاشی کردن در کنار هم یا به شکل گروهی لذت میبرند. در این حال، کاربرد سه پایههای دو طرفه یا استفاده از دیوار برای نقاشی مناسب است.
وظیفهٔ معلم در آموزش نقاشی، این نیست که کودکان را به نقاشی از روی الگوئی که او میکشد، وا دارد، بلکه باید آنها را تشویق کند که به کند و کاو یا ابزار سرگرم شوند، ناظر پیشرفت آنها باشد و به کمک روشهائی تازه و مناسب با رشد کودک به آن جهت دهد.
باید به کودکان این نکته را تفهیم کرد که آنها با هنرمندهای باتجربه رقابت نمیکنند. گرچه کار آنها ساده است، اما هدف آن نیست که کار آنان با کار یک فرد خارج از مدرسه و یادگیری مقایسه شود، بلکه هدف، کشف و رشد استعدادهای آنها است.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
آزمایش اول
تصاویر سادهای تهیه کنید و اجزایی از این تصاویر را حذف کنید. از کودک خود بخواهید بگوید تصویر مورد نظر چه اشکالی دارد. تصاویری که انتخاب میکنید معمولا تصاویر سادهای خواهد بود که کودک با آنها آشنایی داشته باشد. مثل چهره یک آدمک که دهان و لبها حذف شده است یا ساعتی که عقربه ندارد یا میزی که پایه ندارد. کودکان به موازات رشد هوشی خود به تدریج این توانایی را بدست میآورند که بتوانند اجزای حذف شده در تصاویر پیچیده را شناسایی کنند. بر این اساس کودکان کوچکتر مثلا 6 - 5 سالهها معمولا نقص در تصاویر مربوط به اشیا آشنا و عینی را راحتتر شناسایی میکنند. با بالا رفتن سن کودک میتوان تصاویر پیچیدهتر مثل مناظر و ... را مورد استفاده قرار داد.
آزمایش دوم
داستانهایی برای کودک انتخاب کنید و با تغییراتی که در آنها ایجاد میکنید منتظر پاسخ و واکنش کودک بمانید. توجه کنید این تغییرات متناسب با سطح سنی کودک باشد و بیان کننده مسائل غیر عادی و غیر طبیعی باشد. به این داستان توجه کنید. روزی روزگاری توی یک رودخانه زیبا و قشنگ که کنار جنگل سرسبزی قرار داشت چند تا ماهی کوچولو زندگی میکردند. ماهیها هر روز که از خواب بیدار میشدند شروع میکردند به بازی و تفریح.
یک روز یکی از ماهیها در حالی که بازی میکرد افتاد زمین و یکی از پاهایش زخمی شد. دوستانش به کمک او آمدند و پای او را پانسمان کردند. ماهی کوچولو خیلی ناراحت بود و درد شدیدی داشت. دوستانش هم خیلی ناراحت بودند چون نمیتوانستند باهم بازی کنند. چند روز گذشت تا پای ماهی کوچولو خوب شد. ماهی قصه ما خیلی خوشحال بود پیش دوستانش رفت و دوباره شروع به بازی کنند. اما این دفعه ماهی کوچولو مراقب بود که اتفاق بدی برایش نیفتد.
آزمایش سوم
اشیا و وسایلی را انتخاب کنید و از کودکتان بخواهید بگوید این اشیا به چه دردی میخورند و به عبارتی چه کاربردی دارند. توجه داشته باشید نوع سوال کردن برای کودکان مهم است. سعی کنید بدون این که راهنمایی مستقیمی ارائه داده باشید طوری سوال کنید که کودک منظور شما را بتواند درک کند. به مثالهای زیر توجه کنید:
-
چاقو به چه دردی میخورد؟
-
کاسه به چه دردی میخورد؟
-
کلاه برای چیست؟
سوالات فوق برای کودکان سنین پایین مثل 5 - 4 سالهها مناسب است اما برای کودکان بزرگتر میتوان از مثالهای دیگری استفاده کرد:
-
با آچار و پیچ گوشتی چه کار میتوان کرد؟
-
با سوزن چه کار میکنیم؟
آزمایش چهارم
چند مورد میوه ، اشیا یا چیزهای دیگر را که از یک جنبه خاص تشابهاتی با یکدیگر دارند انتخاب کنید و در اختیار کودک قرار دهید. و از کودک بخواهید بگوید این اشیا چه شباهتی به یکدیگر دارند. مثلا یک پرتقال ، یک سیب ، یک خیار و یک موز . که همگی میوه هستند. این آزمایش را با توجه به شرایط سنی کودک و سایر عوامل میتوانید با اندک تغییراتی اجرا کنید. برای کودکان کوچکتر میتوانید از خود اشیا یا از تصاویر آنها استفاده کرد. برای کودکان بزرگتر میتوان نام اشیا را به ترتیب گفت و سپس از او سوال کرد.
آزمایش پنجم
گروهی از اشیا یا چیزهای دیگر را انتخاب کنید که شباهتهای اساسی به یکدیگر دارند. در میان این گروه شی را قرار دهید که در آن ویژگی مشترک با بقیه نیست. و از کودک بخواهید آن شی را که با بقیه تفاوت دارد در بین گروه انتخاب کند. مثلا چند شی دایرهای شکل انتخاب کنید و در بین آنها یک مکعب مربع قرار دهید. برای این آزمایش نیز میتوانید از خود اشیا ، تصاویر آنها یا نام بردن اسامی ، آنها استفاده کنید. ولی توجه داشته باشید کودکان کوچکتر به دلیل این که رشد حافظه آنها به اندازه کودکان بزرگتر نیست نمیتوانند در روش نام بردن وسایل عملکرد خوبی داشته باشند.
موفق نشدن آنها به حافظه آنها مربوط میشود نه به عملکرد هوشی آنها. برای این کودکان عملکرد کودک هر چه باشد نشان دهنده ادراک از وجود یک غریبه در گروه است. توجه داشته باشید که عکسالعملی خاص از طرف گروه و یا آن فرد غریبه صورت نگیرد. کودکان در برخی سنین اگر در چنین شرایطی قرار گیرند، ممکن است گریه کنند.
درک کردن شرایط عاطفی اطرافیان توسط کودکان
کودکان حتی حالات عاطفی اطرافیان خود را ادراک میکنند. در حضور کودک خود شروع به خندیدن کنید و به واکنشهای او توجه کنید. بیشک واکنشهایی از او مشاهده خواهید کرد مثل دست و پا زدن ، غان و غون کردن ، خندیدن و از کودکان بزرگتر درخواست برای بغل شدن ، پرسیدن علت خنده و ... . همچنین اگر در حضور کودک شروع کنید به گریه کردن و واکنشهای کودک را مورد بررسی قرار دهید خواهید دید که واکنشهایی حاکی از درک شرایط عاطفی شما نشان میدهند. کودکان کوچکتر ممکن است متوجه تصنعی بودن شرایط نشوند و شروع کنند به گریه کردن یا نگاههای خیره و وارسی کننده . کودکان بزرگتر سعی میکنند کاری انجام دهند، مثل برداشتن دست مادر از جلوی چشمانش و ...
موضوعات مرتبط: روان شناسی
نگاه اجمالی
بدون شک یکی از مهمترین و موثرترین دوران زندگی آدمی دوران کودکی است. دورانی که در آن شخصیت (Personality) فرد پایهریزی شده و شکل میگیرد. امروزه این حقیقت انکارناپذیر به اثبات رسیده است که کودکان در سنین پایین (طفولیت) فقط به توجه و مراقبت جسمانی نیاز ندارند، بلکه این توجه باید همه ابعاد وجودی آنها شامل رشد اجتماعی ، عاطفی ، شخصیتی و هوشی را دربر گیرد. این ابعاد عوامل تعیین کننده و اساسی یک انسان هستند که از دوران کودکی پایهگذاری و شکل میگیرند.
اهمیت روان شناسی کودک
روان شناسی کودک اهمیت خود را از کودک میگیرد، چرا که دوران کودکی انسان اهمیت فوقالعادهای دارد. شاید نگاهی به دوران کودکی انسان و توانائیهای نوزاد انسان در مقایسه با سایر موجودات اهمیت این دوران را آشکارتر سازد. نوزاد انسان در میان سایر موجودات عالم طولانیترین زمان را نیاز دارد که قابلیتها و توانائیهای خود را پرورش و آشکار سازد. در واقع انسان حدود 18 سال اول زندگی خود را در حال رشد و تکامل در ابعاد مختلف است و این زمان طولانی و با اهمیتی در زندگی انسان است.
از طرف دیگر ، نوزاد انسان با کمترین تواناییها و امکانات (نظیر بازتابها) به دنیا میآید و به مراقبت زیاد و شدیدی نسبت به سایر موجودات نیاز دارد (برای مثال در نظر بگیرید که چگونه گوساله گاو پس از به دنیا آمدن روی پای خود میایستد، ولی نوزاد انسان حتی نمیتواند سر خود را راست نگه دارد). ابن مراقبت توسط پدر و مادر در وهله اول و توسط اطرافیان و جامعه در وهله دوم اعمال میشود، ولی این مراقبت بدون آگاهی ، دانش و آموزش شیوههای فرزندپروری صحیح امکان ندارد و اهمیت روان شناسی کودک نیز از این دو موضوع (زمان طولانی رشد کودکی و شیوههای صحیح فرزندپروری) ناشی میشود.
اهداف روان شناسی کودک
روان شناسی کودک به عنوان یکی از زیرمجموعههای «روان شناسی رشد» با هدف نگاه دقیق و علمی به کودک و نیازهای او و یافتن شیوههای صحیح پرورشی و آموزشی کودک از اولین سالهای تاسیس روان شناسی علمی مورد توجه بوده است. (البته موضوع کودک و مسائل مربوط به او همیشه مورد توجه بوده است). در طول این سالها روان شناسان زیادی نظیر ژان پیاژه (Jean Piaget) ، استانلی هال (Stanley Hall) به مطالعه و تحقیق در مورد جنبههای مختلف رشد کودک پرداختهاند.
موضوعات مورد مطالعه در روان شناسی کودک
مطالعه در مورد جنبههای مختلف رشد کودک
رشد یک فرایند چند بعدی است. این رشد شامل رشد جسمی ، رشد زبانی ، رشد عاطفی ، رشد شناختی (Cognitive Development) ، رشد اجتماعی ، رشد اخلاقی و رشد شخصیتی است و توجه به مطالعه در مورد تمام این جنبهها یکی از اهداف روان شناسی رشد است. اهمیت این توجه به تمام ابعاد رشدی باعث آگاهی و شناختی متعادل و چندبعدی در مورد کودک میشود و والدین و سایر افراد مرتبط با کودک را در درک و رفتار صحیح با کودک یاری مینماید.
مطالعه در مورد نیازهای کودک در سنین مختلف
کودکان دارای نیازهای (Needs) متعددی هستند و در سنین مختلف یکی یا چند مورد از این نیازها در مقایسه با سایر نیاز در اولویت میباشد. برای مثال ، در مرحله نوزادی (صفر تا دو سالگی) نیازهای جسمانی در اولویت قرار دارد. در حالیکه در دوران نوجوانی (سنین بعد از 12 سالگی) نیاز به استقلال فردی در اولویت میباشد.
مطالعه در مورد شیوههای صحیح فرزندپروری
شیوههای صحیح فرزندپروری ، نحوه تعامل و روابط مناسب با فرزندان از مهمترین موضوعات برای روان شناسان کودک میباشد. بیشتر پدر و مادرها فرزندپروری را کاری ساده تلقی میکنند و بر این باور هستند که هر کسی میتواند از عهده این امر برآید. (البته این دیدگاه بیشتر در والدین بدون فرزند دیده میشود) اما فرزندپروری نیاز به آگاهی و آشنایی با نحوه عملکرد و اصول آن دارد و تحقیقات حوزه روان شناسی کودک اصول و روشهای متعددی را متناسب با سنین مختلف یافته است.
مطالعه در مورد مقابله با برخی مشکلات رفتاری _ روانی دوران کودکی
کودکان نیز همچون بزرگسالان دچار آشفتگیهای روانی _ رفتاری میشوند و این مسئله باعث تحقیقات و مطالعات دامنهداری در زمینه انواع این آشفتگیها و تفاوت آنها با آشفتگیهای رفتاری _ روانی بزرگسالان و همچنین شیوههای درمانی این آشفتگیها شده است. برخی ار این مشکلات و آشفتگیهای رفتاری _ روانی کودکان عبارتند از: اتیسم (Otism) ، اختلالات یادگیری ، اختلالات توجه ، اختلالات دفعی ، ناخن جویدن و ... .
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مقدمه
همه کودکان بویژه کودکانی که پا به مرحله رشد میگذارند باید از آزادی و استقلال نسبی برخوردار باشند. ولی آنچه که آنان باید بدانند این است که در این جهان افرادی زندگی میکنند که ممکن است به آنان صدمه بزنند و آنچه که والدین انجام میدهند به منظور حفظ آنان از دست این افراد است. فراموش نکنید که التیام احساسات سرکوب شده دوران کودکی بویژه کودک بزهکار مشکل و سخت است.
حکمفرما کردن انضباط در خانواده کاری بس مشکل است. تنظیم قوانین منصفانه و بکار بستن آنها بطور منطقی میتواند مهارتهای هر پدر و مادری را آزمایش کند. مهم نیست که شما چه حد و حدودی را در مورد کودکانتان بکار میبرید، زیرا آنان همواره در جستجوی راههایی برای شکستن این حد و حدود هستند. این امر طبیعی است، ولی کودکانی که از قوانین و حد و حدود آن تبعیت میکنند، احساس مهم بودن میکنند. مهم نیست که تا چه اندازه آنان ممکن است از خود مقاومت نشان دهند.
تقویت عزت نفس کودکان
میگویند کودکان بزهکار به توجه ، محبت و پذیرش بیشتری نیاز دارند. اغلب آنان احساس انزوا و جدایی میکنند که این امر آسیب پذیری آنان را نیز افزایش میدهد. به عبارت دیگر کودکانی که دارای حس خود ارزشی هستند کمتر دچار بزهکاری میشوند. بنابراین برای تقویت عزت نفس در کودکان چه باید کرد؟ برای انجام این مهم چهار رکن وجود دارد: محبت ، زمان ، انضباط ، پذیرش.
-
بیشتر اوقات دوست داشتن کودکان خیلی ساده و آسان است و در برخی مواقع مشکل.
-
ابراز محبت به کودکی که پیوسته بی تربیت ، ناسازگار و بدخلق است، همچون بیشتر کودکانی که دوران بلوغ را سپری میکنند، سخت است.
-
جالب است بدانیم در این زمان او به محبت بیشتری نیاز دارد. والدینی که هم در دوران سرکشی و ستیز کودکان و هم در دورانی که کودکان نوپا میباشند و از شیرینی خاصی برخوردارند به آنان توجه میکنند در واقع پایه عزت نفس کودکانشان را میسازند.
-
وقتی را که با کودکتان میگذرانید یکی دیگر از مواردی است که برای تقویت عزت نفس او مهم است. کودکان به زمان با کیفیت نیاز دارند. آنان به شما نیاز دارند تا در حیاط مدرسه و بازی و حتی در برخی زمانهای معمولی در کنارشان باشید. این بدین معنا نیست که شما باید کاملاً در همه احوال مراقب کودکانتان باشید. اغلب برای بیشتر کودکان فقط حضور والدین در خانواده کافی است.
-
گاهی اوقات مشغله کاری در بیرون از خانه به قدری زیاد است که مجبوریم زمان خیلی کمی را با کودکانمان بگذرانیم هیچ چیز مشکلتر از این نیست که برای بودن با کودک زمان کافی پیدا کنیم، ولی باید بدانیم که این زمان برای رشد کودک اهمیت دارد.
تقویت عزت نفس با پذیرش
-
یکی دیگر از ارکان عزت نفس در کودکان «پذیرش» است که انجام آن دشوار است. برای والدین طبیعی است که نسبت به کودکانشان امیدواری زیادی داشته باشند. همه ما دوست داریم که کودکانمان دارای تحصیلات دانشگاهی بوده و یا بهترین شاگرد در کلاس درس باشند.
-
ما از کودکانمان انتظارات زیادی داریم ولی آنان بیشتر انتظارات ما را برآورده نمیکنند. یکی از روشهای مهم تقویت عزت نفس، پذیرش کودکان در همه شرایط است.
-
هر کودکی دارای مشخصه منحصر به فرد خویش است و از نقاط ضعف و قوت برخوردار است. بطور یقین ما باید انتظار داشته باشیم که کودکانمان تا آنجا که میتوانند تلاش کنند. در هر صورت چه آنان در کاری به راحتی موفق شوند یا به سختی در انجام آن موفق شوند، تشویق کارهایشان و تصدیق قوه خود ارزشی برای آنان بسیار ضروری است.
-
تا آنجایی که میتوانید وقت زیادی را با کودکتان بگذرانید. اگر شما بیش از یک فرزند دارید سعی کنید طوری وقت خود را تقسیم کنید که به هر یک از فرزندانتان زمان کافی اختصاص یابد. گرچه تنظیم زمان بندی بدین شکل مشکل است، ولی این مسئله برای رشد کودک ضروری است حتی اگر لازم باشد از فعالیتهای دیگر زندگی خود صرف نظر کنید.
-
همیشه سعی کنید در لحظههای مهم زندگی فرزندانتان حاضر باشید. حضور در بازیهای مدرسهای ، مراسم اعطای جوایز و … لحظات مهمی هستند که طبیعتاً کودکان دوست دارند با شما سهیم شوند.
آموزههای روان شناختی تقویت عزت نفس
-
به کودکان خود امیدوار باشید.
-
به جای نصیحت کردن آنان برای انتخابهای بد ، انتخاب خود آنان را مورد تمجید قرار دهید.
-
همه کودکان دچار اشتباه میشوند. به کودکان کمک کنید که از اشتباهات خود پلی برای موفقیت بسازند.
-
به احساسات کودکانتان احترام بگذارید. هرگز نسبت به تردیدها ، ترسها ، عقاید و افکار آنان بی اهمیت نباشید.
-
قوانین روشنی را تنظیم کنید و آنان را اجرا کنید. سعی نکنید در اجرای آن از تنبیههای مختلف استفاده کنید.
-
کودکان اشتباه خواهند کرد و هیچکس همیشه از تمام قوانین پیروی نخواهد کرد. محدودیتها را استوار ولی دوستانه اجرا کنید.
-
پیشرفت کودکانتان را ارج نهید. کودکانتان باید بدانند که شما از آنان انتظار تلاش فراوان دارید ولی ظرفیتهای آنان را نیز میشناسید. پیشرفتهای آنان را تمجید کنید و هرگز آنها را به خاطر اشتباهاتشان شرمسار نکنید.
-
عقاید و ارزشهای خود را با کودکانتان در میان بگذارید. با آنان صحبت کنید و به صحبتهایشان گوش فرا دهید تا بدین وسیله به آنها اعتماد به نفس بدهید
موضوعات مرتبط: روان شناسی
نگاه اجمالی
پدر و مادر نقشهای متعددی را در زندگی کودک ایفا میکنند یکی از آنها ایجاد محیط با محبت و با تحرک برای کودک است. دیگری نظارت منظم بر رشد سالم اوست و وطیفه دیگر کمک به کودک برای ایجاد تصویر خوب از خود (Self) (نگرش مثبت به خود به عنوان یک فرد مفید) است. اگر چه برای ایجاد تصویر خوب از خود والدین تنها عامل تاثیرگذار نیستند ولی داشتن رابطه مشترک بزرگ وارانه ، ابراز همدردی و احترام ، اهمیت دادن پذیرش کودک بدون تعیین شرط و شروط ، تشویق رفتار و تفکر آزاد و دادن استقلال رفتاری و فکری در چارچوبهای مشخص مسلما بهترین کارها برای ایجاد چنین تصویری خوب از خود میباشد.
در کل آنچه میخواهیم بگوییم و لازم است والدین بدانند این است که کودک از بدو تولد شروع به جذب اطلاعات میکند و قسمت زیادی از این اطلاعات را از والدین میگیرد. بنا براین مسئولیت کامل یادگیریهای اولیه (Primary learnings) کودک بر عهده والدین است و نقش آنها به عنوان معلم اهمیت زیادی دارد.
قرار دادن اهداف مناسب
از قرار دادن اهدافی که مبهم یا پیوسته فراتر از تواناییهای کودک هستند خودداری کنید هرگز کمال گرا نباشید و از کودک خود توقع نداشته باشید که کارها را به شیوه صحیح و کامل آن انجام دهد زیرا این مسئله سبب سرخوردگی شما و کودکتان خواهد شد و نهایتاً کودکی سرخورده و غمگین خواهید داشت که فاقد شکوفایی و رشد دلخواه است راه درست این است که فکر خود را بر کمبودها متمرکز نکنید بلکه تمرکز خود را معطوف به هر عمل مثبت یا پیشرفت کودک و تقدیر از آنها کنید.
همواره مشارکت کنید
یکی از وظایف معلم فرزند خود بودن این است که والدین واقعا باید کارهایی را انجام دهند. در واقع شما به عنوان والدین کودک مجبورید خیلی بیشتر از آنچه خودتان تمایل دارید کار انجام دهید. کودک قبل از سن هشت سالگی (و حتی پس از هشت سالگی) اکثراً از طریق تقلید Imitation) ) یاد میگیرد و یکی از بهترین راهها برای نشان دادن یک نمونه خوب برای تقلید کردن این است که برخیزید و در مقابل یا همراه کودک خود کاری انجام دهید.
این بدان معناست که والدین نباید فقط به دستور دادن یا راهنمایی کردن کلامی کودک اکتفا کنند بجای اینکه به کودک بگویید برو اسباب بازیهایت را جمع کن باید دست فرزند خود را بگیرید، زانو بزنید و جمع کردن اسباب بازهها را بصورت بازی و نمایش با هم انجام دهید و بگویید وقتش است اسباب بازیهایت را جمع کنی حرکت توام با مقدار کمی خیال پردازی و شوخ طبعی و … برای وادار کردن کودک به انجام آنچه شما میخواهید بسیار مفید است.
تکرار کنید ، تکرار کنید و تکرار کنید
در مورد تمام کودکان و بویژه کودکان کم سن و سال هر چند خسته کننده ولی ضروری است که بارها و بارها به آنها گفته شود که یک کار را انجام دهند. به عنوان مثال فرض کنید یک کودک خردسال به هنگام خوردن غذا ، صرف نهار یا انتظار برای چیزی آرام نمینشیند در این صورت ممکن است شما مجبور باشید پیامهای معینی مثل «ما هنگام غذا خوردن پایمان را تاب نمیدهیم و به صندلی لگد نمیزنیم را برای ماهها و ماهها تا زمانی که بدن کودک هم مانند ذهنش پیام را دریافت کند.
نمونههای مثبت را ارائه کنید
تا حد امکان مسائل را به شیوه مثبت بیان کنید جملات منفی از همان لحظهای که شروع به صحبت میکنید ایجاد ناراحتی میکنند مغز کودک حتماً تمامی کلمات را پردازش نمیکند و ممکن است جمله منفی شما برعکس درک شود. فقط در سن مدرسه است که کودک آمادگی پاسخ دادن به دستورات صرفا کلامی بدون همراهی کلمات را دارد بنابراین تا جایی که میتوانید سخنان خود را با نمایش و حرکت دستها بیان کنید و به کودک خود تصویری از کار مورد نظر را ارائه کنید.
اطمینان حاصل کنید که کودک شما میتواند دستورات را به یاد بیاورد
حافظه کودک شما ظرفیت کمی دارد و بنابراین نمیتوانید انتظار داشته باشید رفتار صحیح را به یاد بیاورد اگر چه آنها را بارها و بارها نشان داده باشید. یادگیری کودک از طریق رشد تدریجی و تکرار (که سبب شکل گیری عادتها در کودک میشود) بوجود میآید. در واقع انتظار یادآوری مطالب از کودک «زیر پنج سال» زیاد خواهی است و هنگامی که حافظه او به رشد کافی برسد مطالب را پس از چند بار گفتن خیلی سریع به خاطر خواهد آورد.
عدم مداخله
بسیاری از کودکان از نظر تمرکز طولانی مشکل دارند و پرورش آن نیز دشوار است. در واقع این موضوع طبیعی است که کودک خردسال به اندازه افراد بالغ تمرکز نداشته باشد. یکی از کارهای اصلی و خوبی که میتوانید جهت حفظ تمرکز کودک انجام دهید، این است که وقتی «مجذوب و مشغول» چیزی شده است مداخله نکنید و زمانی که توجه کودک خود به خود به چیزی معطوف شد از کار خوب او تقدیر کنید.
توجه کنید
«توجه کردن» به یک کودک خردسال باید نمایشی (با اعمال و رفتار) و واضح باشد، کود نسبت به اینکه والدینش به او توجه میکنند یا نه؟ بسیار حساس است. کودک والدین را به خاطر عدم توجه یا سرزنش میکند یا دست و لباس آنها را به منظور جلب توجه میگیرد. کودک هنگامی احساس مورد توجه واقع شدن میکند که با او «تماس چشمی» برقرار شود یا کارتان را به خاطر او رها کنید؛ و این کاری است که والدین باید انجام دهند. اگر والدین این کار را از سن خیلی پایین شروع کنند کودک میفهمد که دارای «صدا» است و به عنوان یک انسان مورد احترام.
کودک را با موارد منع آشنا کنید
با وجود اینکه مسائل باید با ارائه نمونه و جملات مثبت به کودک ارائه شوند ولی مواردی نیز وجود دارد که لازم است کودک «نه» بشنود تا بفهمد «نه» یعنی «ممنوعیت در انجام کاری» البته هنگامی که به کودک «نه» گفته میشود لازم نیست این کار به شکل رویارویی مستقیم و برخورد ارادهها انجام شود. در واقع همیشه ارزش دارد که قبل از گفتن «نه» چند لحظه دست نگه داریم تا از قصد و نیت اصلی کودک مطمئن شویم و در مورد واکنش صحیح خود کمی فکر کنیم. یکی از بهترین راهها برای انجام این کار معطوف کردن حواس کودک به یک موضوع دیگر است (موضوعی که میدانیم کودک بدان علاقه دارد).
سه موضوعی که لازم است کودک از آنها منع شود عبارتند از: «انجام کارهای خطرناک نظیر دست زدن به اجاق گاز و … ، اذیت کردن دیگران با کارهای خود نظیر با سر و صدا بازی کردن و… ، ایجاد خسارت با کارهای خود نظیر رنگی کردن دیوارهای اتاق با مداد رنگیهایش و… » والدین میتوانند برای جلوگیری از کارها ، کارهایی نظیر «پوشاندن لباسهایی که کودک دوست دارد» را انجام دهند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
انواع روشهای برقراری ارتباط با کودکان
دیده میشود که والدین مختلف شیوههای متفاوتی را برای ارتباط کودکان خود بکار میبرند. این شیوه های مختلف مطمئنا نتایج مختلفی را به بار میآورند و اینکه آیا ارتباط مناسبی هستند یا خیر ، قابل بحث میباشند. هر چند روشهای متعددی هر یک از والدین میتوانند داشته باشند، اما همه آنها را در یک چهار دسته میتوان طبقه بندی کرد. این دسته بندی بر اساس دو ویژگی مهم در ارتباط با کودک صورت میگیرد شامل محبت و قاطعیت.
تعریف قاطعیت
با توجه به معنای لغوی قاطعیت در ارتباط با کودک به معنی استواری و ثبات در رأی و نظر و غیره است. بطوری که با دلیل خاصی کاری انجام شود و ادامه پیدا کند و براحتی تغییر نکند. برخی والدین بسیار قاطع و برخی فاقد کمترین قاطعیت هستند.
تعریف محبت
همانطور که پیداست منظور از محبت همان پذیرش و صمیمیتی است که والدین در مقابل کودک از خود نشان میدهند. برخی از والدین بسیار صمیمی و برخی طرد کننده هستند.
انواع والدین بر حسب نحوه برخورد با کودکان
والدین را بر حسب اینکه چه میزانی از قاطعیت و محبت را در ارتباط با کودکان خود نشان میدهند میتوان به چهار طبقه دسته بندی کرد.
والدین قاطع و محبت کننده
این دسته از والدین آنهایی هستند که قاطعیت در کلام و گفتار دارند. بدون دلیل کاری را انجام نمیدهند و وقتی دلیلی برای انجام کاری وجود داشته باشد با قاطعیت آن را انجام میدهند. یا برعکس ، اگر دلیلی منطقی وجود نداشته باشد با قاطعیت از انجام آن خودداری میکنند و تسلیم خواستههای کودک نمیشوند. آنها در عین قاطع بودن ، صمیمی و با محبت نیز هستند. به خواستههای کودک به صورت متعادل توجه دارند و از اینکه تمام خواستههای کودک را برای ساکت کردن او بپذیرند خودداری میکنند. فرزندان این والدین با اینکه محبت و صمیمیت زیادی از والدین خود دریافت میکنند لوس بار نمیآیند.
مثال: علی پسر 4 ساله است. او چند دقیقه پیش یک بستنی بزرگ خورده است. با اینحال یک بستنی دیگر از مادرش میخواهد. مادر احساس میکند که خوردن بستنی زیاد برای سلامتی او خوب نیست. بنابراین تقاضای او را با گفتن این جمله که عزیزم همین حالا بستنی خوردی ، فردا یکی دیگر برایت میخرم. علی پاهایش را به زمین میکوبد و بستنی میخواهد. مادر مجددا با همان لحن خوب و صمیمی برایش توضیح میدهد. علی قبول نمیکند و شروع به داد و بیداد میکند. مادر با حفظ قاطعیت خود و تسلیم نشدن در مقابل علی ناراحتی خود را یک اخم کوچک در چهره نشان میدهد. علاوه بر این علی قبلا هم یاد گرفته است که با این شیوهها نمیتواند نظر مادر را تغییر دهد. از او میپرسد: فردا برایم میخری؟
چنین مادرانی کار تربیت کودک را با محبت و پذیرش جلو میبرند و از تنبیه بدنی خودداری میکنند. و از شیوههایی مثل قطع کوتاه محبت (مثل اخم ، مثل نگاه تنبیه آمیز) برای تنبیه استفاده میکنند. همچنین روشهایی در طولانی مدتی تأثیرات خوبی روی رفتار کودک خواهند داشت.
والدین قاطع طرد کننده
این دسته از والدین با وجود قاطعیت زیادی که دارند فاقد محبت و صمیمیت هستند. آنها در رفتار و گفتار خود چندان پذیرش و صمیمیتی از خود نشان نمیدهند. به عبارتی دیکتاتورمآب هستند، سختگیر و خشک و خشن میباشند. ممکن است از تنبیههای شدید هم استفاده کنند. کودکان این والدین نیز با اینکه یاد گرفتهاند به هیچ طریق قادر به تغییر نظر والدین خود نخواهند شد، اما همیشه احساس خلاء عاطفی میکنند.
این کودکان یا مثل والدین خود طرد کننده و سرد و خشن بار میآیند یا شدیدا نیازمند محبت. چنین شیوه ارتباطی عواقب وخیمی برای کودک میتواند داشته باشد. چنین کودکانی اختیار ، عزت نفس و اعتماد به نفس کافی ندارند. در مثال فوق مادر قاطع و طرد کننده بودن اینکه توضیحی برای کودک بدهد از تسلیم شدن در مقابل او خودداری میکند و از تنبیه استفاده میکند.
والدین با محبت فاقد قاطعیت
این والدین شاید به همان اندازه والدین قاطع با محبت به کودکان خود محبت می کنند اما قاطعیت کافی ندارند. بطوری که با کوچکترین اصرار و پافشاری تسلیم کودک میشوند. رفتارهای خود را زود تغییر میدهند و شیوه تربیتی و ارتباطی ندارند. این کودکان یاد میگیرند که با کمی اصرار میتوانند پدر یا مادر را راضی کند. در مثال فوق مادر با محبت و فاقد قاطعیت ممکن است با وجود عدم رضایت خود بستنی دوم و سوم را نیز برای کودک خود بخرد.
والدین فاقد قاطعیت طرد کننده
این دسته از والدین نه قاطعیت دارند نه محبت. معمولا کودکان را بحال خود میگذارند. بر شیوههای تربیتی پایبند نیستند. و بسیار سهل گیر هستند. توجهی به نیازهای کودک چه جسمی و عاطفی ندارند و عمدتا به دنبال نیازها و خواستههای خود هستند. این کودکان یاد میگیرند روی والدین خود حساب نکنند. دارای آزادیهای مطلق هستند و سرخود بار میآیند.
کدام شیوه ارتباطی مناسبتر است؟
باید توجه داشته باشیم که قاطعیت و محبت و تعیین میزان آن در ارتباط با کودک اهمیت بسیار دارد. درجاتی از قاطعیت همراه با محبت برای ارتباط با کودک ضروریست. بطوری که سالمترین فرزندان را گروه والدین قاطع با محبت پرورش دهند. آنها اعتماد به نفس بالایی دارند و قدرت منطق و استدلال آنها در کنار تأمین شدن نیازهای عاطفیشان رشد پیدا میکند. آنها یاد میگیرند باید برخی خواستهها را بنا به دلایلی به تأخیر انداخت. همچنین در کنار محبتی که از والدین خود دریافت میکند، میداند که قاطعیت پدر و مادر به معنی فقدان محبت آنها نسبت به او نیست.
توصیههای تربیتی برای ارتباط با کودک
-
اساسیترین بخش ارتباط با کودک از طریق زبان و گفتار است. در کنار اینکه سعی میکنیم توضیحات خود را در حد درک و توان کودک ارائه کنیم، از بکار بردن واژهها و اصطلاحات و تلفظ کودکانه خودداری کنیم. کودک شیوه صحیح ارتباط زبانی را از پدر و مادر یاد میگیرد، بنابراین شیوه درست برقراری ارتباط زبانی را به او نشان دهیم.
-
از گول زدن و فریب دادن کودک بخاطر اینکه موقتا او را ساکت کرده باشیم یا بنا به دلایل دیگر خودداری کنیم. کودکان به زودی خواهند فهمید ما از همین شیوهای استفاده میکنیم و این مسأله موجب خواهد شد اعتماد کافی بر ما نداشته باشند.
-
احساسات کودک را درک کنیم. کودکی که گریه میکند نیاز به درک شدن دارند. زمانی که کودک حس کند با او همدردی میشود، راحتتر آرام میگیرد تا زمانی که پدری به اجبار از وی میخواهد بس کند. مثال: کودکی شدیدا گریه میکند چون جوجه اردک او مرده است. پدر از او میپرسد: خیلی ناراحتی؟! کودک میگوید: بله. پدر دوباره میپرسد: خیلی اونو دوست داشتی؟ کودک کلی آرامتر میگوید: بله ، اون دوست من بود و پدر می گوید: آره خیلی بده آدم دوستش را از دست بده.
در ارتباط فوق با دریافت همدردی پدر به سرعت آرام میگیرد. در صورتی که قبلا هم به همین شیوه عادت کرده باشد. پدر و مادرانی که اولین بار از این شیوه استفاده میکنند مراقب باشند که این رفتار برای کودک تازگی دارد و ممکن است منظور شما را خوب درک نکند و در حالیکه منتظر واکنشهای قبلی شماست رفتارهای دیگری از خود نشان دهد. در هر حال تداوم چنین شیوه کودک را به این مسأله عادت خواهد داد.
-
اگر میخواهید قاطعیت داشته باشید، این رفتار را در مقابل هر خواسته کودک نمیتوان بکار برد. خواستههایی را که شما دلایل منطقی برای رد آنها دارید با قاطعیت رد کنید. در غیر اینصورت اگر قرار است رفتاری را با اصرار کودک تسلیم شده و انجام دهید بدون اصرار او در همان مرحله اول خواستن انجام دهید.
-
همینطور اگر خواستهای از کودک دارید و میخواهید حتما کودک آن را انجام دهد تا آخرین مرحله یعنی زمانی که او رفتار مورد نظر را انجام میدهد قاطع بمانید.
-
با کودکان خود زیاد صحبت کنید. این کار علاوه بر سرعت بخشیدن به رشد کلامی او رابطه مناسب و نزدیکی را بین شما و او ایجاد می کند.
-
روش ارتباطی توام با احترام با کودک در پیش بگیرید. به این طریق او خود را موجودی ارزشمند خواهد دانست و عزت نفس او رشد پیدا خواهد کرد.
-
انتظارات خود را متناسب با تواناییهای او در آوریم.
-
به او فرصت دهید صحبت کند و دلایلش را توضیح دهد.
-
بازی بهترین موقعیت برای برقراری ارتباط با کودک است. ساعات زیادی را برای بازی با کودک اختصاص دهیم.
-
تنبیه را برای فرو نشاندن خشم و ناراحتی خود استفاده نکنیم. علاوه بر اینکه سعی میکنیم تنبیهها بدنی نباشد آنها را به عنوان یک شیوه و با حفظ خونسردی خود بکار ببریم.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
راه های مختلفی وجود دارد تا از طریق آن به کودکان یاد بدهیم که چطور به سایرین احترام بگذارند. والدین عادت دارند همه چیز را به فرزندانشان امر کنند: "همانطور که من می گویم باید رفتار کنی"، "باید به مادرت احترام بگذاری." و .... در واقع، والدین میتوانند دستورات خود را به کودکان تحمیل کنند، اما نمی توانند آنها را به احترام گذاشتن امر کنند. ما می توانیم فرزندانمان را وادار کنیم آنطور که ما می خواهیم رفتار کنند، اما نمی توانیم مجبورشان کنیم که به ما و بقیه مردم احترام بگذارند. احترام را باید به دست آورد.
احترام فقط با خوب و مهربان بودن به دست نمی آید. البته خوب بودن هیچ اشکالی ندارد، اما پدر یا مادری که با خوبی و مهربانی بیش از حد با فرزندانش رفتار می کند، مطمئناً فرزند یکدنده و سخت گیری بار خواهد آورد. کسب احترام به چیزی فرای خوب و مهربان بودن صِرف نیاز دارد.
ترفند دیگری برای کسب احترام وجود دارد: والدین سعی می کنند با گوشزد کردن خطاهای فرزندانشان باعث شوند آنها بهتر رفتار کنند. این اصلاً روش مناسبی نیست. کودکان وقتی احساس میکنند از آنها انتقاد شده و طرد شده اند، هیچ انگیزه ای برای بهتر شدن ندارند. وقتی کودکان مورد انتقاد قرار می گیرند، به جای اینکه بهبود یابند، سعی می کنند خودشان یا دیگران را محکوم کنند.
کودکان یاد می گیرند به کسانی احترام بگذارند که به آنها احترام می گذارند. افرادی که بیشتر مورد احترام هستند، از ترکیبی منحصر به فرد از دوست داشته شدن و ایجاد محدودیت به طریقی محکم اما مهربانانه استفاده می کنند. بااینکه کودکان تصور می کنند هیچ نیازی به پند و اندرز ندارند، اما اگر این نصیحت ها در قالب یک رابطه ی محبت آمیز و حمایت کننده باشد، می تواند آنها را به داشتن رفتارهای مناسب و خوب تحریک کند. کودکان به محدودیت نیز احتیاج دارند، اما این محدودیت ها هم می تواند با نرمی، مهربانی و احترام برای آنها گذاشته شود.
مثلاً اگر کودکی شروع به آزار و اذیت و زدن خواهرش می کند، پدر یا مادر می تواند به طرق مختلف عکس العمل نشان دهد. می تواند کودک را زده و بگوید: "وحشی چی کار داری می کنی؟ ول کن خواهرت را...". مطمئناً این روش به کودک احترام گذاشتن را یاد نمی دهد. از طرف دیگر، پدر یا مادر فهمیده می تواند دست کودک را بگیرد و به او بگوید: "ما هیچوقت نباید به کسی صدمه بزنیم و بقیه را آزار بدهیم. می شه به من بگی چه چیز تو را ناراحت کرده است؟" والدین عاقل و فهمیده برای فرزندانشان محدودیت ایجاد میکنند اما این کار را بدون کتک زدن و آزار دادن کودک انجام می دهند.
کودکان زمانی یاد میگیرند به سایرین احترام بگذارند که افرادی که برایشان مهم هستند، الگویی از احترام گذاشتن باشند. اگر کودکان ببینند که ما که نزدیک ترین افراد به آنها هستیم، به دیگران و ارزشهایمان احترام می گذاریم، به نفعشان خواهد بود. ما می توانیم مدام درمورد چنین الگوهایی با کودکانمان صحبت کنیم و این نمونه های اخلاقی را تحسین کنیم. و برعکس می توانیم افرادی را که اذیتمان می کنند یا با ما فرق دارند—مردمانی از کشوری دیگر، با اعتقادات یا باورهایی متفاوت-- را پیش آنها نکوهش کنیم. احترام گذاشتن ما به افرادی که با ما فرق دارند خود می تواند نمونه ای برای الگوپذیری کودکان باشد.
این به آن معنا نیست که با آنچه بقیه مردم انجام می دهند یا باور دارند هم عقیده ایم. باید برای آنها توضیح دهیم که هر انسانی می تواند باور خاص خود را داشته باشد، و با اینکه کاملاً متضاد باور ماست ما باید به او و اعتقاداتش احترام بگذاریم.
برای یاد دادن طریقه ی احترام گذاشتن، ما باید عیوب و اشتباهات خود را به راحتی قبول کنیم. اگر بی دلیل کودکمان را تنبیه کردیم، یا اگر کوتاهی در حق او انجام دادیم، از او معذرت خواهی کنیم و بخواهیم که ما را ببخشند.
احترام مبنای رابطه های مستحکم و پردوام است و می تواند نتیجه طبیعی برخورد و رفتار صحیح والدین با کودکانشان باشد.
افرادی که بیش از همه به آنها احترام میگذارید چه کسانی هستند؟ چه کرده اند تا توانسته اند احترام شما را جلب نمایند؟
به چه راه هایی به کودکانتان احترام می گذارید؟ (آیا به حرف هایی که می زنند با احترام گوش می دهید؟ آیا سعی میکنید با آنها وقتتان را بگذرانید؟ آیا سعی می کنید به علایق آنها احترام بگذارید؟)
بهترین راه نشان دادن احترام به فرزندتان چیست؟
وقتی مردم بیش از آنچه هستند ادعا میکنند که خوب هستند، ما اشکالات آنها را بیشتر می بینیم. وقتی به قصور و اشتباهاتشان اعتراف می کنند، ما بیشتر از آنها چشم پوشی می کنیم، به خصوص وقتی میدانیم سعی میکنند بهتر باشند. آیا شما هم کوتاهی ها و اشتباهاتتان را با کودکانتان درمیان می گذارید و از آنها درخواست کمک می کنید؟ مثلاً ممکن است بگویید: "من وقتی خسته ام خیلی زود عصبانی میشوم و سرت داد می زنم و آنطور که باید و شاید به تو محبت نمی کنم. امیدوارم تو من را ببخشی و کمی تحملم کنی."
گاهی برخی والدین آنقدر فهمیده اند که مشکلاتشان را نیز با فرزندانشان مطرح میکنند. "من روز بدی داشتم، کاش کمی مراعاتم کنی تا من چیزی نگویم که ناراحت شوی." اما والدین نباید کودک را از وضعیت سلامتی خود نگران کنند. پس بهتر است بعد آن بگویند: "اگر چند ساعت استراحت کنم حالم خوب می شود و با هم به کارها می رسیم."
موضوعات مرتبط: روان شناسی
برخي از كشورها مانند آمريكا مجموعه ای از سنن تربیتی و فرهنگی مختلفی را در خود جای داده است. اگر شجره نامه بسیاری از خانواده های آمریکایی را پی گیری کنیم، نهایتاً به مهاجرانی می رسیم که سختی های بسیاری را تحمل کرده و با قبول ریسک های بالا، مسافت های طولانی را به منظور رسیدن به آزادی و امنیت پشت سر نهاده اند. برای بسیاری از خانواده های آمریکایی آزادی به راحتی بدست نیامده است. پدرها و مادر ها و حتی پدربزرگ ها و مادر بزرگ های این افراد، از کمترین حقوق اولیه ای که ما امروزه آنها را ارج می نهیم، محروم بوده اند.
آزادی جامعه آمریکایی بر اساس تاب آوردن در برابر شکنجه های نابخردانه و قبول تفاوت میان فرهنگ ها و اعتقادات و باورهای نژاد های مختلف انسانی، موجودیت پیدا کرده است. تفاوت (و یا همان تنوع و گونه گونی)، تمامی افراد مختلف در سراسر دنیا را در گوشه ای از جهان به دور خود جمع کرده و موجب شده تا فرهنگ آنها شكل گيرد. بدین سان افرادی که در یک چنین فضایی پا به عرصه حیات می گذارند، طبیعتاً انرژی و ایده های جدیدی را خلق خواهند كرد. امروزه کودکان آنها بیش از هر زمان دیگری در مواجهه و برخورد با گروههای انسانی که دارای فرهنگ، مذهب، و نژادهای متفاوت هستند، قرار دارند. همکلاسی ها به شدت با یکدیگر متفاوت هستند و به وضوح منعکس کننده تصویر ذهنی خانواده ای هستند که در آن رشد یافته و زندگی می کنند.
یک دنیا تفاوت:
برخی از خانواده ها به خوبی توانسته اند خود را با این حقیقت که در دنیایی از تضاد زندگی می کنند وفق دهند و با رویی باز از این موضوع استقبال کنند. اما افرادی نیز هستند که در این راه اندکی نابخردانه و مردد عمل می کنند، به ویژه اگر در گذشته به حد کافی با افرادی که متفاوت از خودشان هستند، ارتباط برقرار نکرده باشند. البته توانایی کودکان نسبت به والدین در برقراری ارتباط با افراد غیر هم فرهنگ خود، بیشتر است. چرخه دوستان، همکلاسی ها، و حتی تیم های ورزشی کودکان نسل جدید، نسبت به یک نسل پیش، از تنوع نژادی و فرهنگی بیشتری برخوردار می باشد.
اما به راستی دلیل این موضوع که والدین باید به فرزندان خود کمک کرده و آنها را برای رویارویی با محیط های درسی و شغلی گوناگون آماده کنند، تا چه حد از اهمیت برخوردار می باشد؟ تعلیم نحوه رویارویی با سایر فرهنگ ها به این دلیل حائز اهمیت است که اگر فردی یاد بگیرد چگونه می تواند با روی باز از تضادها استقبال کند، آنگاه فرصت های بیشماری در زمینه شغلی، تجاری، و سایر موارد به رویشان باز خواهد شد.
به طور خلاصه باید گفت که موفقیت فرزندان ارتباط مستقیمی به تحمل و بردباری آنها در مقابل افراد و شرایط مختلف دارد. موفقیت به معنای امروزی - و حتی در آینده - بسته به توانایی درک و فهم شما از سایرین است.
بردباری چیست؟
بردباری به منزله اظهار احترام به تفاوت هایی است که در افراد مختلف وجود دارد. شاید معنای ابتدایی آن را بتوان در متون مذهبی و کتیبه های نژاد پرستانه یافت کرد، اما مفهموم کلی بردباری را می توان به پذیرش و کنار آمدن با تفاوت در تمام زمینه ها از جمله مقوله های: جنسیت، ناتوانی معلولین جسمی یا ذهنی، و ... نسبت داد.
بردباری یعنی احترام گذاشتن به دیگران، ارزش قائل شدن برای تفاوت ها، پل زدن ما بین شکلاف های فرهنگی، عدم پذیرش کلیشه های غیر منصفانه، پیدا کردن راهی به منظور رسیدن به ارزش های مشترک، و خلق پیوندهای جدید نا گسستنی. می توان گفت که در بسیاری از موارد بردباری درست معنایی در مقابل تبعیض را در بر دارد.
اما آیا بردباری به این معناست که ما ملزم به پذیرش تمام رفتارهای دیگران هستیم؟ نه؛ البته که اینطور نیست. به هیچ وجه نباید با رفتاری و اسلوبی که منجر به آزار و رنجش دیگران می شوند (مثل بدجنسی و گردن کلفتی)، و یا رفتارهایی که سبب زیر پا گذاشتن قوانین اجتماعی می شوند ( نظیر دروغگویی و دزدی ) ، مدارا کرد. بردباری به این معناست که اطرافیان خود را همانطور که هستند بپذیرید، نه اینکه رفتار نا متعارف افراد ناشایست را قبول کنید. بردباری یعنی با دیگران همان طور رفتار کنید که دوست دارید آنها با شما رفتار کنند.
چگونه بردباری آموزش داده می شود؟
مانند سایر گرایش های رفتاری دیگر، بردباری نیز باید از راههای زیرکانه و نافذ آموزش داده شود. کودکان پیش از اینکه صحبت کردن را آغاز کنند به دقت اطراف خود را نگاه کرده و دیده های خود را عیناً تقلید می کنند - به ویژه از پدر و مادر - کودکان در هر سنی که باشند، ارزش های شخصی خود را تا حد بسیار زیادی بر اساس ارزش ها و رفتار کسانی که برایشان ارزش قائل هستند، توسعه می دهند.
اکثر پدر و مادرها در محیط های مختلف اداری مشغول به کار هستند و افرادی را ملاقات می کنند که کمی تا قسمتی با فرهنگ خانوادگی آنها در تضاد می باشند. نحوه برخورد و میزان احترام والدین به آنها تبدیل به جزء جدا نشدنی وجودشان می شود، و حتی بدون اینکه خودشان هم تصور کنند، آنرا به راحتی به نسل بعدی انتقال میدهند. آنها رفتارهایشان را به سادگی و همانطور که زندگی عادی شان را دنبال می کنند به فرزندانشان منتقل می کنند. آن دسته از افراد که در زندگی روزانه خود بردباری نشان می دهند، پیغام های نیرومندی را برای فرزندانشان می فرستند. و نتیجه هم این است که فرزندانشان یاد می گیرند تا برای تفاوت ها احترام قائل شوند.
به طور قطع منظور از احترام گذاشتن به تفاوت های دیگران، به معنای دست کشیدن از ارزش های نژادی فرد نیست. مطمئنا خانواده شما سنن قومی، نژادی، و مذهبی خاصی دارد که باید به تک تک آنها افتخار کنید. اما مهم اینجاست که در عین حال که فرهنگمان را برای خودمان محترم می شماریم، یاد بگیریم برای تفاوت های دیگران نیز به طور یکسان ارزش قائل شویم. به علاوه فرهنگ اصیل خود را حفظ کرده و به نسل های آینده انتقال دهیم.
والدین چه نقشی را در آموزش بردباری به فرزندان ایفا می کنند؟
والدین می توانند با استفاده از مثال های عینی و یا سایر موارد، بردباری را به فرزندان خود آموزش دهند. گفتگو در مورد بردباری و احترام گذاشتن به دیگران، به کودکان کمک می کند که راحت تر با ارزش هایی که شما می خواهید در وجودشان پرورش دهید، آشنایی پیدا کنند. فضا دادن به کودکان برای بازی و همکاری با دیگران نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد. این امر در وهله اول به کودک یاد می دهد که هر کسی چیزی برای ارائه کردن دارد و همچنین او را قادر می سازد که در هر لحظه با بهره گیری از تفاوت ها و شباهت های موجود، چیزهای نویی را تجربه کنند.
در این قسمت نکاتی وجود دارد که والدین با استفاده از آن می توانند بردباری را به فرزندان خود آموزش دهند.
-
مراقب طرز برخورد و رفتار شخصی خود باشید. والدینی که تصمیم دارند تا فرزندانشان برای تنوع و گوناگونی ارزش قائل باشند، باید ابتدا از خودشان شروع کنند و پایشان را را فراتر از کلیشه های نادرست بگذارند.
-
به خاطر داشته باشید که گوش بچه ها در هر حالتی شنواست. مراقب صحبت کردن در مورد افرادی که نسبت به شما متفاوت هستند، باشید. شوخی هایی نکنید که باعث جاودانه کردن تصورات قالبی و کلیشه ای در ذهن کودک شود. شاید برخی از این جوک ها برای زمانی موقتی موجبات خوشحالی و سرگرمی شما فراهم آورند، اما در دراز مدت تاثیر منفی در بر داشته و توانایی احترام به تقابل فرهنگی را از کودک شما سلب می کنند.
-
در خرید کتاب، اسباب بازی، موزیک، کارهای هنری و فیلم را دقت کنید. تاثیر قدرتمند رسانه گروهی در شکل گیری نگرش فرزند خود را هیچ گاه از ذهن دور نسازید.
-
کلیشه های غیر منصفانه ای که از رسانه های گروهی پخش می شود را به صورت آگاهانه در پیش روی کودک مخاطب قرار داده در مورد آنها با یکدیگر صحبت کنید.
-
به سوالات کودکان در این زمینه صادقانه و با احترام پاسخ دهید. این امر به آنها آموزش می دهد که در فضایی سرشار از احترام متقابل می توانند بر روی تفاوت های خود با دیگران انگشت گذاشته و در مورد آنها گفتگو کنند.
-
به تفاوت های موجود در افراد خانواده خود احترام گذاشته و آنها را تایید کنید. موافقت و پذیرش خود را از توانایی ها، و علائق، و سلایق متنوع فرزندتان اعلام کنید. به یگانگی و تمایز هر یک از اعضای خانواده احترام بگذارید.
-
به خاطر داشته باشید که بردباری به معنای تحمل رفتارهای غیر قابل قبول نیست، بلکه به این معناست که هر کسی استحقاق دارد از سوی دیگران مورد احترام قرار گیرد و همانطور که از دیگران انتظار احترام دارد، خودش نیز باید به آنها احترام بگذارد.
-
به فرزندانتان کمک کنید تا احساس خوبی نسبت به خودشان پیدا کنند. کودکانی که احساس خوبی نسبت به خودشان ندارند، با دیگران نیز به بدی رفتار می کنند؛ اما از سوی دیگر کودکانی که عزت نفس دارند، برای خود ارزش و احترام قائل هستند، و این امر سبب می شود تا با دیگران نیز با ملاحظه و بزرگداشت برخورد نمایند. به فرزند خود کمک کنید تا احساس پذیرفتگی، مورد احترام بودن، و ارزش قائل شدن را در خود احساس کنند.
-
به آنها این فرصت را بدهید تا با کودکانی که دارای فرهنگ های متفوتی هستند ارتباط برقرار کرده و یا با آنها بازی کنند. زمانیکه یک مدرسه، مهد کودک، و یا اردوگاه را برای فرزند خود انتخاب می کنید، سعی کنید محیطی را انتخاب کنید که مملو از جمعیت های متفاوت باشد.
-
با یکدیگر در مورد تعطیلات و جشن های مذهبی- فرهنگی ملل دیگری که جزء سنن و آیین شما نسیتند، مطالعه داشته باشید.
-
به سنن مرسوم خانواده خود احترام بگذارید و آنها را به فرزندان خود نیز یاد بدهید و اگر لازم شد به افراد دیگری که در خارج از خانواده شما بوده و از خود به یادگیری آن دارند.
زمانیکه والدین تصمیم به تشویق فرزندان به منظور پرورش بردباری می گیرند، باید در مورد ارزش های فردی با آن ها صحبت کنند، و الگوهای رفتاری که تمایل دارند در فرزاندانشان ایجاد شود را در وهله اول خودشان بروز دهند. با به کارگیری موارد ذکر شده می توانید مطمئن باشید که کودکان هم جا پای قدم های شما می گذارند و همواره از شما دنباله روی خواهند کرد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
همه انسانها، از کودکان گرفته تا سالخوردگان، در برخی از
مـراحـل زندگی خود احسـاساتی مـثل تـرس و اضـطـراب را
تجربه میـکنــند. احساس اضطراب در موقعیتی ناخوشایند،
احسـاس جـالـبـی نـخـواهـد بـود. هرچند برای کودکان، این
احسـاسـات نـه تـنـها نرمال و طبیعی است، بلکه لازم هم
هسـت. تـجـربـه کـردن چنـیـن احسـاسی در کودکان باعث
میـشود بـتـوانند در آینده با تجربیات و موقعیت های آشفته
و نابسامان زندگی راحت تر کنار بیایند.
ترس و اضطراب طبیعی است
اضـطـراب به صورت "هراس و تشویش بدون هیچگونه دلیل
آشـکار" تعریف می شود. معمولاً زمانی اتفاق می افتد که
هیچ گـونه تـهدیـد فـوری بـرای امنـیـت یا سلامت فرد وجود
ندارد، اما این تهدید برای فرد احساسی واقعی است و باعث می شود فرد مضطرب قصد فرار از آن موقعیت را نمايد. قلب او به شدت می تپد، بدن او عرق می کند و کلیه سیستم بدنش دچار اختلال می شود. اما، کمی اضطراب باعث می شود افراد هوشیار و مراقب باشند.
داشتن ترس و اضطراب در مورد چیزی برای کودکان نیز لازم است چون باعث می شود به طریقی مطمئن و بی خطر رفتار کنند. مثلاً کودکی که ترس از آتش دارد، از بازی کردن با آن خودداری می کند.
طبیعت این اضطرابها و ترسها با بزرگ شدن بچه ها تغییر می کند:
-
به خاطر اضطراب از برخورد با غریبه ها، کودکان با دیدن افرادی که نمیشناسند، نزد والدین خود می مانند.
-
کودکان تازه راه افتاده بین 10 تا 18 ماهه اضطراب ناشی از جدایی را تجربه میکنند که با ترک یکی از والدین ایجاد می شود.
-
کودکان 4 تا 6 ساله ترس هایی خیالی دارند که فراتر از واقعیت است، مثل ترس از دیو و روح.
-
کودکان 7 تا 12 ساله نیز ترسهایی را تجربه می کنند که ناشی از اتفاقات واقعی محیط پیرامون آنهاست، مثل زخم و جراحت های فیزیکی یا بلایای طبیعی.
با بزرگ شدن کودکان، یک ترس از میان رفته و ترسی دیگر جایگزین آن می شود. مثلاً کودکی که تا سن 5 سالگی نمی توانست در اتاقی تاریک بخوابد، چند سال بعد ممکن است از خواندن داستانهای مربوط به ارواح لذت ببرد. برخی ترسها نیز به خاطر انگیزه های بخصوصی است، مثلاً کودکی که حتی نمی تواند به سگ همسایه نزدیک شود، ممکن است در خیالات خود دوست داشته باشد که شیر باغ وحش را حیوان خانگی خود کند.
شناخت علائم اضطراب
ترسهای معمول کودکی با بالا رفتن سن تغییر می کند. این ترسها شامل ترس از غریبه ها، ترس از بلندی، تاریکی، ترس از حیوانات و حشرات، ترس از خون یا تنها ماندن در خانه می باشد. کودکان معمولاً پس از گذراندن یک تجربه ی ناخوشایند با یک شیء خاص، ترس از آن را در ذهن خود پرورش می دهند، مثل گاز گرفتگی از سگ یا تصادف.
اضطراب از جدایی نیز معمولاً موقع آغاز مدرسه رفتن کودکان شروع می شود، و ترس نوجوانان نیز معمولاً درمورد مورد پذیرش اجتماع قرار گرفتن یا موفقیت های درسی است.
اگر این احساسات بیمناک و اضطراب آور پایدار باشند، ممکن است باعث صدمه زدن به سلامتی کودک شود. اضطراب های ناشی از اجتناب ها و کناره گیری های اجتماعی، تاثیرات طولانی مدتی در بر خواهد داشت. مثلاً کودکی که می ترسد از سوی اطرافیات طرد شود، ممکن است در آینده نیز نتواند مهارت های اجتماعی و ارتباطی را یاد بگیرد و اجتماع گریز شود. بسیاری از نوجوانان به خاطر ترس هایی که ریشه در تجربیات کودکی بوده دچار رنج و عذاب هستند. ترس یک نوجوان از صحبت در جمع ممکن است به خاطر خجالتی بوده که از کودکی گریبانگیرش بوده است.
بعضی از علائم اضطراب کودکان را در اینجا برای شما عنوان می کنم:
-
گیجی، آشفتگی و حواس پرتی
-
حرکت های عصبی
-
مشکلات خواب (بی خوابی یا کم خوابی و بیدار ماندن بیش از حد)
-
عرق کردن دست ها
-
بالا رفتن ضربان قلب و تنفس
-
حالت تهوع
-
سردرد
-
دل درد
علاوه بر این علائم، والدین خیلی خوب خواهند فهمید که چه موقع فرزندشان درمورد چیزی احساس ناراحتی می کند. خوب است که در این مواقع با آنها صحبت کنند و حرف دل آنها را بشنوند. گاهی اوقات صحبت کردن درمورد یک ترس به مقابله با آن کمک می کند.
فوبی(Phobia) چیست؟
وقتی ترسها و اضطرابها پایدار باشند و در فرد باقی بمانند، مشکلات زیادی ایجاد میشود. هرچه والدین تصور کنند که با بزرگ شدن، کودک این ترسها را فراموش می کند، اما ممکن است این ترسها بزرگتر و جدی تر شده و غیر قابل کنترل گردند. این ترسها دیگر به فوبی تبدیل می شوند که اصطلاح رایج برای ترس بسیار زیاد، جدی و ماندگار است.
تحمل فوبی هم برای خود کودک و هم برای اطرافیان او بسیار دشوار است، به خصوص اگر انگیزه ی این ترس غیر قابل اجتناب و کنترل باشد (مثل ترس از رعد و برق).
فوبی یکی از شایع ترین دلایل مراجعه ی کودکان به متخصصان ذهنی است. اما خوشبختانه با اینکه این ترسهای کودک او را از عملکردهای روزانه ی او بازمی دارد، اما گاهی حتی بدون مراجعه به پزشک متخصص، با گذر زمان خود به خود از بین می روند.
دقت به ترسها، اضطربها و تشویش های کودک
سعی كنيد با صداقت هر چه تمام تر به سوالات زیر پاسخ دهید:
آیا ترس کودک شما و نحوه ی برخورد او با آن برای سن او طبیعی است؟
اگر پاسخ به این سوال مثبت است، مطمئن باشید که با گذر اندگی زمان این مشکل حل خواهد شد و مسئله ی مهمی نیست. البته این به آن معنا نیست که باید این ترس و اضطراب را به کلی نادیده بگیرید، اما باید آن را عاملی برای رشد طبیعی کودک بشمارید.
اما برخی کودکان ترسهایی را تجربه میکنند که با سن آنها متناسب نیست، مثل ترس از تاریکی. اکثر کودکان با کمی دلگرمی از طرف والدین یا چراغ خواب قادر به مقابله با این ترس هستند. اما اگر بطور مداوم این ترس با آنها بماند، یا در مورد سایر مسائل اضطراب داشته باشند، والدین باید بیشتر مراقب باشند.
علائم این ترس چیست، و چطور بر عملکرد فردی، اجتماعی و تحصیلی او تاثیر می گذارد؟
اگر این علائم مشخص باشند و بتوان آنها را در فعالیت های روزانه کودک شما آشکارا مشاهده کرد، می توان برای کاهش برخی فاکتورهای اضطراب انگیز کارهایی انجام داد.
آیا آن ترس با توجه به واقعیت محیط، طبیعی است؛ یا ممکن است این ترس علامت مشکلی جدی تر و بزرگتر باشد؟
اگر ترس کودک نسبت به منشاء استرس زای آن بیش از اندازه باشد، نشانه ی دقت و توجه بیشتر است و باید به مشاور یا روانشناس مراجعه شود.
مسئله این است که والدین نباید یک مشکل را بیش از حد بزرگ یا کوچک در نظر گیرند. باید با دقت به علائم و نشانه های ترس و اضطراب کودکشان توجه کنند، و درصورت تداوم یافتن آن در مسئله دخالت کنند. اگر اینکار را نکنند این ترس ممک است به شدت بر زندگی فرزندشان تاثیر بگذارد.
راه های کمک کردن به کودکان
والدین می توانند به فرزندانشان کمک کنند تا با تقویت حس اعتماد به نفس و کسب مهارتهای لازم با ترس های خود مقابله کنند. در این قسمت می خواهیم شما را با راه های کمک به فرزندانتان برای مقابله با ترسها و اضطرابهای خود آشنا کنیم:
-
تشخیص دهید که این ترس واقعی است. هرچند که به نظر شما مسئله ای بسیار کوچک و پیش پا افتاده باشد، برای فرزندتان حقیقت دارد و باعث اضطراب و ترس او می شود. صحبت کردن درمورد آن ترس بسیار کمک کننده است، کلمات گاهی قادرند احساسات منفی را از چیزی بیرون بکشند. اگر درمورد ترسها صحبت کنید، قدرت آنها کمتر خواهد شد.
-
هیچوقت با کوچک و ناچیز کردن آن مورد، سعی نکنید کودکتان را وادار به مقابله با آن کنید. گفتن "مسخره بازی در نیار! هیچ دیوی تو کمد تو قایم نشده!" ممکن است باعث شود فرزندتان بتواند بخوابد، اما ترس را از بین نخواهد برد.
-
اسباب ترس را برای فرزندانتان فراهم نکنید. اگر میدانید فرزندتان از سگها خوشش نمی آید، طوری از خیابان رد نشوید که با آن سگ روبه رو نشوید. اینکار فقط باعث می شود که فرزندتان یقین کند که سگها موجوداتی ترسناک و وحشت آور هستند. در اینگونه مواقع فقط باید با مراقبت و توجه با کودکتان رفتار کنید تا بتواند با آن موقعیت ترس آور روبه رو شود.
-
به فرزندتان یاد بدهید که چطور میزان یک ترس را اندازه گیری کند. اگر کودک بتواند شدت یک ترس را با میزان 1 تا 10 بسنجد، ممکن است بتواند به ترس با شدت کمتری نسبت به قبل نگاه کند.
-
تکنیک های کنار آمدن و برخورد با ترسها را به کودکانتان بیاموزید. می توانید این تکنیک ها را امتحان کنید: خودتان را "صاحب خانه" به کودک معرفی کنید، و این باعث خواهد شد که کودک نسبت به شیء ترسناک جرات و جسارت بیشتری پیدا کند و برای فرار از آن به شما پناه بیاورد. به فرزندانتان یاد بدهید که در چنین مواقعی به خود بگویند، "من می توانم.." یا "هیچی نیست، می تونم با اون کنار بیام...". تکنیک های تمدد اعصاب نیز کمک کننده هستند، مثل تجسم فکری (تصور غوطه خوردن روی ابرها یا دراز کشیدن لب ساحل دریا) و تنفس عمیق.
راه برطرف کردن ترسها و اضطرابها، مقابله با آنهاست. با استفاده از پیشنهاداتی که در این مقاله ارائه شد، می توانید به فرزندتان کمک کنید تا بهتر با موقعیت های زندگی کنار بیایند .
موضوعات مرتبط: روان شناسی
بارها اتفاق افتاده است که مشغول صحبت کردن با تلفن هستيد. در همان زمان فرزندتان وارد اتاق شده و از شما سوالي را ميپرسد. شما به آرامي ميگوييد: «مامان الان مشغول صحبت کردن با فرد مهمي است عزيزم.» و او باز سوال خود را بلندتر مطرح ميکند. بار دوم کمي لحن شما تغيير ميکند «الان نه!» او پاي خود را بر زمين ميکوبد و فرياد ميزند و براي چندمين بار سوال خود را مطرح ميکند.
اگر چه کودک پنج ساله تا اين زمان متوجه شده است که دنيا فقط متعلق به او نيست ولي هميشه اين مسئله را به خاطر نميسپارد. همانطور که حافظه ي ضعيف او رشد ميکند،کم کم به خاطر مي آوردوقتي کسي مشغول صحبت کردن با فرد ديگري باشد، نميتواند پاسخ او را بدهد. حالا ديگر کمتر عصباني خواهد شد و ميتواند خود را کنترل کند.
سعي کنيد از او انتظار زيادي نداشته باشيد. بايد مدتها بگذرد تا کودک بتواند تشخيص دهد چه زماني لازم است صحبت ديگران را قطع کند و چه زماني بايد سکوت کند.هنگامي که خانه در حال آتش گرفتن است، ظرفشويي در حال سرريز شدن و خواهر کوچکتر در خطر باشد بايد با فرياد از ديگران کمک گرفت، وقتي نياز غيرضروري و کماهميت باشد ميبايست صبر کند تا صحبت ديگران به پايان برسد بعد نياز خود را طرح کند.
کسب مهارت در اين زمينه نياز به گذشت زمان دارد. سعي کنيد دنيا را از چشم کودک ببينيد. بدانيد او قصد آزار دادن به شما را ندارد. شما هم صحبتهاي طولاني و خسته کننده را به زماني موکول کنيد که کودک در خواب است يا در خانه حضور ندارد.
کلماتي مثل ببخشيد، لطفاً، متشکرم، بفرماييد را به او بياموزيد. بعد از مدتي به کار بردن اين کلمات برايش به شکل عادت خواهد شد.
آموزش از طريق بازي
هدف اين است که کودک بياموزد تا پايان صحبت ديگران صبر کند. بازي به اين صورت است که شما سوالي را از کودک ميپرسيد: «چرا دوست داري فوتبال بازي کني؟ بعد به دقت به پاسخ او گوش دهيد. سپس سوال کنيد آيا صحبت شما تمام شد؟ خب حالا نوبت توست که از من سوالي بپرسي. اگر هنگام پاسخگويي شما شروع به صحبت کرد با انگشت به لب او فشار دهيد و به صحبت خود پايان دهيد.
بعد چند سوال ديگر مطرح کنيد و بازي را به همين صورت ادامه دهيد. البته اين آموزش زمان زيادي خواهد برد. ولي حداقل توانستهايد برنامهاي براي تمرين «با احترام صحبت کردن» را شروع کنيد.
گاهي صحبتهاي طولاني شما با ديگران باعث ميشود او حوصلهاش سررفته و به دليل نداشتن سرگرمي مزاحم شما شود. پس بهتر است قبل از شروع صحبت با تلفن براي او سرگرمي مناسبي ترتيب دهيد. در اين مورد به او فرصت انتخاب دهيد تا بداند او را در نظر داريد. از او بپرسيد آيا دوست داري زماني که من با تلفن صحبت ميکنم با اسباببازيات بازي کني يا آبميوه و کيک بخوري؟
به همراه کودک کتابهايي را بخوانيد و عقايدي را به او بياموزيد، کتابهايي به زبان ساده در مورد زيبا و به موقع صحبت کردن. اگر بعد از آموزش متوجه شديد بيشتر اوقات با ديگران محترمانه صحبت ميکند او را تشويق کنيد و هديهاي برايش تهيه کنيد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
22رفتار طلائي
برخي از رفتارهايي که والدين بايد در مورد فرزندان خود به آنها توجه ويژهاي داشته باشند:
1- به کودک خود برچسب نزنند.
2- او را با کودکان ديگر مقايسه نکنند.
3- بيش از حد توان او از او انتظار نداشته باشند.
4- طبيعت کودک خود را (درونگرا و برونگرا) ، نفي نکنند.
5- از حمايت بيش ازحد کودک خود بپرهيزند.
6- به جاي او تصميم نگيرند و به جاي او مشکلاتش را حل نکنند.
7- از احساس دلسوزي، ترحم و مداخلهي حمايتگرانه پرهيز کنند.
8- از محکوم کردن او در نزد ديگران به ويژه همسالان اجتناب کنند.
9- همهي خواستهها و توقعات فرزند خود را برآورده نکنند.
10- تا حد امکان او را تنبيه بدني نکنند.
11- از کلمات توهينآميز و سبک پرهيز کنند.
12- حس انتقام و کينهتوزي را به او القا نکنند.
13- قوانين و مقررات مدرسه را در نزد کودک به تمسخر نگيرند.
14- مشکلات عاطفي کودک را در نزد او بيان نکنند.
15- از پاداشهايي که جنبهي رشوه و باجخواهي دارد، پرهيز کنند.
16- از آموزشهاي زودرس و يا ديررس، به ويژه در مسائل جنسي، به کودکان پرهيز کنند.
17- از سرکوب نيازهاي کودکان خودداري کنند.
18- با همهي فرزندان خود با روش يکسان برخورد نکنند و انتظار يکسان نيز نداشته باشند.
19- در برابر کودک از نزاع و درگيري بين خود و همسرشان خودداري کنند.
20- از ياري کردن دائمي کودک در انجام تکاليف درسي او خودداري کنند.
21- از جهت دادن و برجسته کردن استعدادهاي خاص او زودتر از موعد خودداري کنند.
22- سوالات و کنجکاويهاي مربوط به مسائل جنسي او را سرکوب نکنند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
فرياد نزنيد کودک را درک کنيد
امروزه ديگر والدين براي تنبيه کودکان کمتر متوسل به تنبيه بدني ميشوند و در واقع به جاي بلند کردن دست، صداي خود را بالا ميبرند. غافل از اين که بعضي از کلمات به کار رفته در فريادها از صدمات بدني هم بدترند.
راه حل کوتاه مدت و مشکلات دراز مدت
برخي از والدين هميشه در حال فرياد زدن هستند .گويي کودکان صداي آنها را نميشنوند.
وقتي کودکان با هم جنگ و دعوا ميکنند، تکاليفشان را انجام ندادهاند و والدين مجبور شوند مسآلهاي را براي چندمين بار تذکر دهند چنان فرياد ميزنند که گويي در اپرا هستند.
گاهي والدين تصور ميکنند فرزندشان آنقدر به فرياد آنها عادت کرده است که در صورتي که فريادي را نشنود هيچ عملي را انجام نخواهد داد.
البته والدين در سکوت بعد از فرياد احساس خيلي بدي پيدا ميکنند و در واقع اين احساس با احساس والديني که در برخورد با کودک از کمربند استفاده کردهاند تفاوتي ندارد. آنها هم بعد از استفاده از کمربند پشيمان ميشوند و به همين شدت ناراحت خواهند شد.
فرياد جاي کمربند را ميگيرد و هر چه تعداد و نوع کلمات به کار برده شده در هنگام عصبانيت بيشتر باشد، شدت صدمات روحي ايجاد شده در کودک بيشتر و متأسفانه عوارض اين صدمات طولاني مدت خواهد بود.
ميتوان با اطمينان گفت بالا رفتن صدا در بيشتر خانوادههاي امروزي امري طبيعي است. شايد فرياد زدن بر سر نوپايي که در خطر است شروع اين رفتار غلط باشد.
آيا چنانچه در هنگام خريد از فروشگاه متوجه شويد لوازم خريداري شده خوب بستهبندي نشده بر سر فروشنده فرياد ميزنيد که «چقدر بي عرضهاي؟!»
يا وقتي متوجه ميشويد که معلم فرزند شما در آموزش رياضي ضعيف عمل کرده بر سر او فرياد ميزنيد که «حواست کجاست؟!»
پس چطور به خودتان اجازه ميدهيد بر سر کودک خود فرياد بزنيد؟ اين فرياد هم به اندازه ي فرياد زدن در محل کار و محيط اجتماع زشت است. پس چرا تصور ميکنيم فرياد زدن در خانه کاري قابل قبول است؟
برخي از والدين اين مسئله را خوب درک کردهاند و مراقب رفتار خود هستند آنها به خاطر ميسپارند که حتي اگر فرزندشان (بخصوص در سن نوجواني) به شدت عصباني شده و فريا د ميزند، والدين نبايد با فرياد پاسخ او را بدهند. بلکه رفتار آنها بايد الگويي براي فرزندان باشد تا توانايي تسلط بر خود را کسب کنند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
هشدارها ونکته هاي تر بيتي
انگيزهها و نيازهاي ناهشيار، حوادث و وقايع ناخواسته، دردها و رنجهاي ناخوشايند، آموزهها و يادگيريهاي نامرئي، مهمترين، مرموزترين و پنهانترين عوامل تربيت و شکل دادن رفتار و شخصيت آدمي محسوب ميشوند.
اين عوامل کمتر در دايرهي ديد و مشاهدهي اوليا و مربيان در ميآيند و از تأثير رازآلود آنها آگاهي سازمان يافتهاي وجود ندارد. کافي است که هرکس نگاهي اجمالي به گذشتهي خود داشته باشد و حوادث و وقايعي را که موجب شده است تغيير و تحولي اساسي در افکار و شخصيت او ايجاد شود، برشمارد؛ آنگاه با کمال شگفتي متوجه خواهد شد که اغلب آنچه وجود او را تحت تأثير قرار داده و يا سرنوشت وي را تغيير داده است، غالباً ربطي به برنامهريزيهاي «قصد شده» و عوامل «پيشبيني شده» و آموزشهاي «رسمي و ثبت شده» نداشته است.
اوليا و مربياني که توانستهاند بين اهداف پنهان و اهداف آشکار تربيت، تمايز معنادار ايجاد کنند، ميدانند که بين آنچه «قصد» ميکنند و آنچه فرزندانشان «کسب» ميکنند، تا چه اندازه اختلاف و بلکه تناقض وجود دارد.
در پارهاي از موارد نيز مشاهده ميشود که آنچه به يک معنا به کام کودک تلخ ونا گوار است، ممکن است در معنايي ديگر به سود رشد او باشد، و اگر بتوان از همهي وقايع و محرکها و روي دادهاي منفي و مثبت استفادهي سازنده کرد، آنگاه تهديدها و بحرانهاي زندگي نيز به فرصتها و بسترهاي کمالزا تبديل ميشود. چرا که:
رنج و درد به همان اندازه سازنده است که آسايش و لذت.
کاميابي و موفقيت به همان اندازه مفيد است که شکست و ناکامي.
ناامني و ترس به همان اندازه رشددهندهي استعدادها و مهارتهاي کودک است که امنيت و آرامش.
بحران و تعارض در زندگي کودک به همان اندازه موجب تحول و رشد اوست که هماهنگي، تعادل و توازن.
در واقع، گاهي اوقات، «بود» چيزها در گرو «نبود» آنهاست!
همچنان که تا زماني که غم نباشد، شادي درک نميشود.
تا زماني که «بيماري» نباشد قدر «عافيت» بر ملا نميشود.
تا زماني که فقر و محروميت نباشد، برخورداري و کاميابي پديد نميآيد.
به عبارت ديگر:
اگر امکان «شکست» نبود ،«موفقيت» به دست نميآمد.
اگر «عقدهي حقارت» نبود، تلاش براي «برتري» و جبران مضاعف صورت نميگرفت.
اگر امکان «فساد» و «گناه» نبود، «نجابت» و «پاکي» معنا نداشت.
اگر «تاريکي» و «ظلمت» نبود، «روشني» و «نور» احساس نميشد.
پس در يک کلام شايد بتوان گفت: «شر» عاملي است به همانسان مثبت که «خير»! همانگونه که «پروتاگوراس»، انديشمند بزرگ يوناني، به شاگردان خود ميآموخت که همان لحظه که در ستايش شيء واحدي هستند در همان لحظه آن را نکوهش کنند، زيرا جهان واقعي انسانها با هم متفاوت است. اما به نظر ميرسد در جامعهي امروز و در جهان معاصر، اين مفاهيم و اين نوع قرائت از تعليم و تربيت، ديگر وجود خارجي نداشته باشد، چرا که تربيت کودکان امروز، در فضاهاي مصنوعي، با برنامهها و روشهاي ساختگي هم چون کارخانههاي صنعتي در محفظههاي مکانيکي صورت ميگيرد. به همين سبب است که محصول اين «باز توليد» با طبيعت آدمي و نيازهاي متعالي او فاصله دارد. اما تعليم و تربيت زنده با روشهاي فعال و بالنده در مواجهه با چالشهاي جدي زندگي رخ ميدهد و از خلال آن شيوههاي زيستن متعالي در ميدان نبردهاي متوالي کشف ميشود.
ادامه دارد...
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مقدمه
نکاتی برای والدین
- علت و تداوم مشکل خواب را در کودکتان بررسی کنید، شاید دلیل آن جلب توجه ، اضطراب ، تاثیر داروها و ....
باشد. بررسی این عوامل در انتخاب راه حل مناسب به شما کمک خواهد کرد.
- فعالیتهای بدنی کودک مانند بازی کردن در پارک ، برنامههای ورزشی را در طول روز
افزایش دهید. کودکان قبل از خواب باید آرام باشند تا برای خوابیدن آماده شوند.
بازیهایی که نیازمند فعالیت زیاد هستند برای ساعات قبل از خواب مناسب
نیستند.
- به تدریج فعالیت کودک را از زمان غروب به بعد کاهش دهید و به جای بازیهای
پرتحرک مانند کشتی گرفتن یا توپ بازی ، فعالیتهایی مانند مطالعه کردن، شنیدن قصه یا
تماشای تلویزیون را جایگزین نمائید. انجام فعالیتهای آرام کننده چون حمام آب گرم ،
ماساژ قبل از خواب و به آرامی تکان دادن کودک مفید خواهد بود.
- برای زمان خواب کودکتان برنامه تعیین کنید.
- برنامههای خانواده و خواستههای کودک را نیز در نظر بگیرید. انعطافپذیر باشید
ولی برخورد قاطع با کودک را نیز تمرین کنید. الگویی را که تصمیم به ادامه آن ندارید
شروع نکنید. برنامه شبانه باید در کل روز موجب احساس امنیت و نزدیکی میان افراد
خانواده شود.
- قبل از خواب با کودکتان در مورد مسائل روزمره و آمادگی برای شروع روز بعد صحبت
کنید.
- آماده کردن لباسهای مدرسه و مرتب کردن کتابهای فردا ، برنامه مناسبی برای
کودکان بزرگتر خواهد بود. قصه گفتن برای کودک قبل از خواب در درک اینکه الان موقع
خواب است کمک میکند.
- اگر کودکتان شبها سخت به خواب میرود یا از خواب میپرد به او اجازه خوابیدن
در طول روز را ندهید. اینکار به کودک در ایجاد الگوی خواب منظم کمک خواهد
کرد.
- به خاطر داشته باشید مصرف شبانه برخی مواد غذایی مانند چای و نوشابه خواب کودک
را کاهش میدهد.
- به کودکتان روشهای آرامسازی (نفس عمیق ، کشش و آرامسازی عضلات بدن) را آموزش
دهید. سعی کنید قبل ازخوابیدن ، کودک این روشها را انجام دهد.
- به کودک اجازه دهید تا زمانی که خواب آلوده و خسته نشده بیدار بماند و سپس او
را به رختخواب ببرید.
- از تمرینهای مثبت استفاده کنید. در طول روز راههایی را که کودک میتواند با
بکارگیری آنها به خواب رود برای او بیان کنید. مثلا کودک میتواند با فکر کردن
درباره صحنههای آرام و زیبا مانند برخورد امواج دریا به ساحل ، پریدن گوسفندان از
روی نرده یا با تکرار حروف الفبا و خواندن ترانهای کودکانه این کار را تمرین
کند.
- حتیالامکان سعی کنید نکات ایمنی را در اتاق خواب کودک رعایت کنید (مثل پوشاندن
سیمهای برق ، استفاده ازمحافظ پریز برق و دور نگهداشتن کودک از اشیاء شکستنی). این
کار به والدین کمک میکند با خیال راحت کودک را در اتاقش تنها بگذارند.
- اگر کودک در رختخواب خود نمیماند در اتاق او حضور یابید و هنگامی که آرام است
او را تشویق کنید، برای مثال برایش نوار قصه بگذارید و اگر ناآرامی کرد، ضبط را
خاموش کنید.
- هنگامی که کودک در طول شب از خواب بیدار میشود به او کمتر توجه کنید. کمتر او
را در آغوش بگیرید، تماس چشمی را محدود نمایید و با او صحبت نکنید. بیتفاوتی
والدین در این زمان برای خوابیدن مجدد کودک موثر خواهد بود.
- به تدریج از توجهتان به کودک پس از رفتن به رختخواب کم کنید و دیرتر به گریه یا
جیغ او پاسخ دهید. به کودک بگوئید همین الان باید بخوابد و این کار را هر شب تکرار
کنید. آنها به برخورد قاطع شما نیاز دارند.
- برای بعضی از کودکان خوابیدن در اتاق تاریک دشوار است. روشن کردن چراغ خواب در
اتاق کودک مفید خواهد بود.
- اگر کودک برای خوابیدن در اتاق خواب شما اصرار دارد رختخواب او را روی زمین
بیندازید و به او بگوئید در صورت تمایل به خوابیدن در اتاق باید روی زمین بخوابد.
به تدریج در شبهای بعد رختخواب او را نزدیک در اتاق خواب ، هال و یا در راهرو
بیندازید. هدف از این کار این است که کودک در اتاق خواب شما ناراحت باشد. بسیاری از
کودکان هنگام قرار گرفتن در این شرایط خوابیدن در رختخواب خود را ترجیح
میدهند.
- والدین باید از نظر جسمی و روانی آمادگی کنار آمدن با مشکلات خواب کودک را
داشته باشند فرصتهای بدست آمده (حضور نداشتن کودک در خانه) برای جبران کمبود خواب
خود و یا انجام کارهای لذتبخش استفاده کنید.
- گاهی کودک تمایل به خوابیدن در کنار خواهر و برادرهایش دارد. در صورت موافقت
والدین این کار به سرعت تبدیل به یک عادت میشود. کودکان باید یاد بگیرند هنگام
خوابیدن مستقل باشند.
- یک هم خواب جایگزین (مانند یک عروسک پشمالو) یا یک هم اتاقی (مثلا خواهر یا
برادر) به تنها خوابیدن کودک کمک میکند و در کسب استقلال او مفید میباشد. کودک را
به تنها خوابیدن به عنوان یک رفتار مناسب تشویق کنید.
- شبها هم با صحبت و هم با عمل همکاری کودک را تشویق کنید. هر شب به وقتشناسی و
در رختخواب ماندن کودک جایزه بدهید. جایزهها میتوانند تماشای بیشتر تلویزیون و یا
یک خوراکی ویژه قبل از خواب باشد.
- کودکان ترسها و تشویشهایی دارند که قبل از خواب به سراغشان میآید. کودک خود
را تشویق کنید در مورد مسائلش با شما صحبت کند. این کار به شما در درک بهتر مسائل
کودک کمک خواهد کرد.
- به خاطر داشته باشید که والدین ، پدر بزرگ ، مادر بزرگ و پرستار کودک باید در
مورد چگونگی کنار آمدن با مشکلات خواب کودک با یکدیگر هماهنگ باشند.
- کودکان به علت شرایط سنی خود آسیب پذیرند و نیاز به حمایت و مراقبت بزرگترها دارند. آسیبپذیری کودکان ایجاب میکند که با وضع قوانین مناسب و حمایت و مراقبت لازم از آنان رشد و سلامت جسم و روان آنان را تامین کنیم
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مقدمه
چگونگى نگاه کودکان به مقوله مرگ
آنها تصور مىکنند که اجساد هنوز مىخورند و مىخوابند و کارهاى همیشگى خود را انجام مىدهند، فقط با این فرق که این کارها را یا در آسمانها و یا در زیر خاک انجام مىدهند. حتى وقتى یکى از اولیا یا خواهران و برادران کودک درگذشته است، او نمىتواند این اتفاق را براى آنها در نظر بگیرد.
واکنش کودکان نسبت به مرگ
اصولا کودکان این مفهوم را کمکم و به آهستگى درک مىکنند و نباید انتظار داشت که همه موضوع را در یک لحظه یا یک روز بفهمند و حتى بسیارى از آنها تا وقتى که کاملا احساس امنیت نکنند، به احساس غم خود اجازه ظهور نمىدهند، یعنى فرایندى که ممکن است ماهها تا سالها به طول بینجامد، بخصوص اگر مرگ عزیزى را شاهد بوده باشند. بعضى از کودکان رفتارهایى انجام مىدهند که به نظر عجیب مىرسد. مثل بازیهاى تشییع جنازه یا اداى مردن کسى را درآوردن. این هم امرى طبیعى است، حتى اگر به نظر بزرگترها غیر معقول باشد. بنابراین ، این روش ابراز احساسات در مورد مرگ را نباید از کودک گرفت.
احساسات خود را در مورد مرگ توضیح بدهید.
پاسخ دادن به سوالات کودکان
مثلا به او گفته شود مردن این گربه یعنى اینکه او دیگر راه نمىرود یا غذا نمىخورد و چیزى را نمىبیند و هیچ دردى را احساس نمىکند و جسم آن دیگر کار نمىکند. کودکان نیاز دارند در مورد خودشان اطلاعاتى داشته باشند. ممکن است بپرسند که «من کى مىمیرم؟» که در جواب بهتر است گفته شود: «هیچ کس نمىداند که کى کسى مىمیرد، ولى بیشتر ما زمان خیلى خیلى زیادى زندگى مىکنیم. من مطمئنم که تو تا وقتى که خیلى پیر بشوى، زندگى مىکنى.» یا ممکن است کودک بپرسد: «مامان ، تو کى مىمیرى؟» این سؤال معمولا براى اولیا خیلى تکاندهنده است.
عملا منظور کودک از این نوع سؤال این است که آیا تو از من مراقبت مىکنى و یا چه کسى بعد از این از من مراقبت مىکند، بنابراین بهتر است به کودک گفته شود «مامان قوى و سالم است و خیلى خیلى وقت زیادى ، پیش تو خواهد ماند.» حتى به اولیا توصیه مىشود به کودکان زیر ۵ سال بگویند: «مامان نمىمیرد»، «بابا نمىمیرد». بنابراین اگر اینگونه جواب بدهیم که «فرزند عزیزم همه ما یک روزى مىمیریم» براى کودک مانند این است که بگوییم ما همین امروز مىمیریم.
از عبارتهایى که به یک امر خوب اشاره مىکند، پرهیزکنید.
مرگ را هرچه قابل لمستر براى او توضیح بدهید مثلا بگویید: «پدربزرگ خیلى خیلى پیر شده بود و بدنش قادر به کارکردن نبود.» اگر پدربزرگ قبل از مرگ مریض بوده، اطمینان حاصل کنید که کودک بفهمد مریض شدن مثل سرماخوردن معنى مردن نمىدهد. به او توضیح بدهید که این مریضىها نمىتواند کسى را بکشد.
در مورد کاربرد واژههاى خداوند و بهشت با احتیاط کامل رفتار کنید.
منتظر واکنشهاى مختلفى ازسوى کودک باشید.
ازسوى دیگر کودک ممکن است با بروز رفتارى کاملا بىتفاوت شما را متعجب کند. مثلا بگوید: «حالا که بابا پیش ما نیست، من راحتتر مىتوانم بازى کنم!» از اینگونه عبارات تعجب نکنید و آنها را به حساب ناتوانى کودک از درک مفهوم پیچیده مرگ بگذارید. کودکان نمىتوانند آنطور که بزرگترها معنى و اثر مرگ را درک مىکنند، این موضوع را درک کنند، بنابراین چنین کودکانى سنگدل و بىاحساس نیستند.
انتظار تکرار سوالات کودک را داشته باشید.
به کودک کمک کنید خاطرات خوب فرد فوت شده را به یاد بیاورد.
گاهى اوقات مادر به علت سقط جنین بیمار ، دچار سوگ مىشود. در این موارد کودک نیز نگران مادر مىشود، حتى بدون اینکه بداند حاملگى و تولد چه معنى مىدهد. او ممکن است احساس گناه کند و یا به سوگ از دست رفتن نقش خواهر یا برادر بزرگتر شدن خودش بنشیند که شما از قبل به او وعده داده بودید. دراین مواقع ، کودک احتیاج دارد مطمئن بشود اینگونه مرگ و میر خیلى نادر است، بخصوص اگر شما قصد باردارى دیگرى دارید. به کودک باید توضیح داد «بچه فوت شده به اندازه کافى بزرگ نشده بود که بتواند به دنیا بیاید و بیرون شکم مامان زندگى کند». به کودک خود اجازه بدهید با کشیدن یک نقاشى یا درست کردن یک کاردستى در این باره سوگوارى خود را نشان بدهد.
وقتی با مساله مرگ روبه رو میشوید
- در شرایط دشوارى که خود شما از یک غم بزرگ در رنج هستید، انتظار رفتار کامل و
بدون اشکال ازخود نداشته باشید. در این مواقع ، ممکن است شما جلوى کودک گریه کنید،
یا جواب سوالات او را در وهله اول نداشته باشید، که اینها همه طبیعى است. بنابراین
از دوستان و اقوام کمک بخواهید و به یاد داشته باشید هرچه شما به خودتان بیشتر کمک
کنید تا با مسأله سوگ کنار بیایید، به کودکتان نیز بیشتر مىتوانید یارى
برسانید.
- در مواقعى که از تلویزیون یک حادثه را مشاهده مىکنید، کودک شما اضطراب و
نگرانى شما را درک مىکند. بنابراین به او بگویید: «
از اینکه مردم ناراحت شدهاند و با سختى روبه رو هستند، من هم ناراحت هستم. ولى در
کنار تو ، کودکم ، خواهم بود و از تو مراقبت خواهم کرد.»
- سعى کنید که کودک هرچه زودتر به زندگى همیشگى و روزمرهاش برگردد، فعالیتها و برنامههاى همیشگى به کودک کمک میکند که زودتر احساس امنیت و آرامش کند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مقدمه
آیا همه کودکان در باید در یک زمان مشخص شروع به صحبت کردن کنند؟
مهارتهای زبانی کودکان
تعداد قابل ملاحظهای از کودکان ، در حدود ۱۰ تا ۱۲ درصد ، در این سن از لحاظ گفتاری از دیگران عقبتر هستند. اگر کودک شما در ۲ سالگی کمتر از ۵۰ کلمه میگوید و یا نمیتواند جملات دو کلمهای بسازد، از جمله کودکانی است که دیر به حرف میافتند. به عقیده دکتر رسکورلا ، دیر به حرف افتادن کودکان زنگ خطری به حساب نمیآید ولی بخصوص در مورد بچههای ۵ ساله بهتر است که موضوع را با پزشک کودک در میان بگذارید.
نگران کنندهتر از همه عقب ماندگی در مورد فهمیدن گفتار و یا آنچه که فرزندتان درک میکند، میباشد. یکی از کارشناسان میگوید: بیشتر کودکان یک ساله میتوانند دستورات ساده را عمل کنند. به عنوان نمونه ، کفشت را پیدا کن. اگر فرزند ۱۸ ماهه شما به نظر میرسد که بعضی چیزها را نمیفهمد، بهتر است که با دکتر او مشورت کنید.
اگر حرفهای کودک شما برای همگان غیر از شما نامفهوم است. اصلا نگران نشوید. یکی از متخصصان با مطالعه بین بچههای ۱۸ ماهه برآورد کرده است که تنها ۲۵ درصد از آنچه که فرزندتان میگوید، میتواند برای دیگران قابل درک باشد. (در مقابل نیز شما فقط ۹۵ درصد از صحبتهای او را متوجه میشوید). در آخر دکتر رسکورلا اضافه میکند: توانایی صحبت کردن در میان کودکان متفاوت است، تا ۳ سالگی نگران حرف زدن فرزند خود نباشید.
بایدها و نبایدها
- آبه- آبه.
- من دستشویی رفته باشم.
- به آب میوه اشاره میکند.
- با حرکات سر و صورت به حیوانات پشمالو اشاره میکند.
- آبه میخوای
- نه، رفته باشی، نیست. من رفتم
- من به تو چیزی نمیدم مگر این که آب میوه بگی.
- آیا خرگوش صورتی خودت را میخوای؟
- آب میخواهی
- بله ، شما دستشویی رفتید
- آب میوه ، تو آب میوه میخواهی
- آیا خرگوش صورتی خودت را میخواهی یا خرس آبیات؟
کمک به شکوفایی گفتار در کودکان
برخی از روشهایی که نقش اساسی در مکالمه کودک دارد
بلند و رسا صحبت کنید.
با آهنگ و موزون صحبت کنید.
کلمات را یکی یکی اضافه کنید.
با اسم کلمات بازی کنید.
اگر اغلب پس از بیدار شدن از خواب تشنه است، فورا برای او آب نیاورید. بلکه در عوض اجازه دهید تا او از شما بخواهد، سپس بگوئید: تشنه هستی! الان برایت کمی آب میآورم. تمرین کنید و باز هم تمرین و تمرین. به فرزندتان اجازه دهید تا در هر فرصت مناسب از مهارتهای زبانیاش، بخصوص با هم سن و سالهایش استفاده کند. به عقیده یکی از کارشناسان: وقتی که کودک شما میبیند که بچههای دیگر صحبت میکنند، او نیز برای حرف زدن با دیگران تشویق میشود. بعضی از کارشناسان گفتاری معتقدند که استفاده از پستانک ، شیشه شیر و لیوانهای دردار که باعث مکیدن به مدت طولانی میشوند، باعث نوک زبانی بچهها شده و ممکن است حروف س و ز را ناجور تلفظ کنند.
تحمل کنید و صبور باشید. یکی از متخصصین میگوید: زمانی که کودکان دنبال کلماتی هستند که میخواهند بیان کنند، فرصت دهید، اگرچه معمولا برای والدین خسته کننده است. همچنین از پریدن بین حرفهای کودکان جهت کامل کردن جملاتشان خودداری کنید. با این کار به آنها فرصت میدهید تا از کلمات ذهنی خود استفاده کنند و شما تواناییهای آنها را باور خواهید کرد و این راه بهترین تشویق و ترغیب در همه مراحل است.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مقدمه
در رشد و تکامل عواطف آثار رشد بدنی و یادگیری چنان درهم میآمیزند که گاهی نمیتوان آنها را از هم تمیز داد. کار غدد داخلی نقش مهمی در عواطف دارند. در واقع رفتار عاطفی خاص نوزادان و بچهها از کورتکس سرچشمه گرفته و ثانیا رفتار عاطفی پخته و منظم تابع رشد مراکز کورتکس است. بچه در اثر رشد و تکامل حرکتی- حسی چیزهایی را درمییابد که قبلا درک نمیکرد. بچهای که از لحاظ ذهنی و دستگاه عصبی رشد کرده باشد، مدت درازتری به چیزی دقیق میشود. عواطف از یک شخص به شخص دیگر سرایت میکنند و این حقیقت در مورد نوزادان و بچههای بزرگتر هر دو صحیح است.
بچهای که ممکن است به دلیل واهی از معلم یا شخص دیگری بدش بیاید، بزودی همه دوستان طفل نیز با آن شخص بد میشوند. کج خلقی معلم سرکلاس در بچهها تاثیر میکند و ممکن است آنها تا وقت خانه رفتن کج خلق باشند. از طرف دیگر بچه مضطرب و بیمزده ممکن است آرامش را از معلم یا دوستی که آرامش دارد، یاد بگیرد.
خصایص حالات عاطفی کودک
عواطف کودک زودگذرند.
عواطف کودکان شدیدند
عواطف کودک فراوانند
پاسخهای عاطفی کودک متفاوتند
عواطف کودکان را میتوان با علائم رفتار تشخیص داد
نیروی عواطف در کودکان تغییر میکند
شیوههای تغییر و بیان عواطف تغییر مییابند
عوامل موثر در عواطف
خستگی
عدم تندرستی یا فقر بهداشتی
موقع روز
هوش
محیط اجتماعی
روابط خانوادگی
سطح آرزوها و انتظارات
گاهی فشار عاطفی کودک نتیجه آن است که پدر و مادر از او انتظاراتی دارند که بیش از توانایی او میباشند و کودک چون از برآوردن این انتظارات عاجز میماند، خود را گناهکار و نالایق پندارد و گاهی نیز این امر نتیجه آروزها و هدفهایی است که خود طفل دارد. اگر نتواند به آروزها و هدفهای خود برسد، خود را بیکفایت تصور کرده و دچار ترس و اندوه و دلواپسی میشود.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
توصيه هايي براي والديني که از دست بچه ها به ستوه آمده اند
وقتي روي کتاب هاي کف اتاق خواب پسر ده ساله ام ليز خوردم فهميدم که بايد کاري مي کرد. آن طور هم نبود که من و همسرم قبلاً تلاش نکرده باشيم. تهديدها و اولتيماتوم هاي ما فقط به طور موقتي مشکل را حل مي کرد. کتاب ها هميشه کف اتاق پراکنده بود.
سپس به ذهنم خطور کرد که از روش منظمي که در کتابفروشي ها به کار برده مي شود، استفاده کنم. براي پسرم قفسه هاي پلاستيکي خريدم، سپس به کمک هم کتاب ها و ديگر وسايل او را در قفسه ها جاي داديم و مرتب کرديم. ديگر نه من نق مي زدم و نه او اتاق درهم برهمي داشت.
والدين پر مشغله اغلب مانند گروهبان آموزشي عمل مي کنند که فقط در طول روز به افراد آموزش مي دهند، اين روش نه تنها بي اثر است بلکه والدين و فرزندان را عصباني و آزرده خاطر مي کند.
بنابراين شما چه چيزي بايد به فرزندانتان بگوييد تا کاري را که مي خواهيد انجام دهند؟ راه حل هاي زير با استفاده از تجربه هاي والدين که مربوط به پنج مشکل عمومي است بايد حس همکاري و مسئوليت پذيري و مرتب بودن فرزندان را برانگيزد – مهارت هايي که يک عمر به درد آنان مي خورد.
وقتي فرزندتان دسته گلي به آب داده است. به جاي اين که بگوييد « اي دست و پا چلفتي!» بگوييد: « ببينم، براي حل اين مشکل چي لازم داري؟»
جين نلسون روان شناس خانواده مي گويد: « اين که والدين چگونه با اشتباهات کوچک فرزندان کنار مي آيند – از ريختن شير گرفته تا شکستن اسباب بازي – مي تواند منجر به دوستي و اعتماد بين آنها و فرزندانشان شود يا سبب فاصله و خصومت گردد.»
گاهي فرزندانتان کارهايي مي کنند که شما بايد تحمل کنيد، البته خيلي سخت است ولي برخورد خشونت آميز به آنها ياد نمي دهد چگونه رفتارشان را تصحيح کنند. اگر با فرياد بگوييد: « فوراً آن را تميز کن.» عمل تميز کردن نه الزام منطقي عملش، بلکه بيشتر شبيه تنبيه به نظرش مي رسد.
نحوه ي برخورد فرزندتان با راه حل انتخابي شما مهم است. متوجه باشيد که هيچ سرزنشي در کار نباشد ، فقط به طور ساده بيان موقعيتي باشد که نيازمند اصلاح است.
اتاق درهم و برهم فرزندتان شما را ناراحت مي کند. به جاي اين که بگوييد:« اتاقت را مرتب کن – وگرنه...! » بگوييد « يا الان مرتب کن و يا تا ده دقيقه بعد – انتخاب با خودت است.»
والدين اغلب به استفاده از تهديدهاي تو خالي روي مي آورند که تأثير چنداني بر بچه ها ندارد. نتيجه چيست؟ به نظر مي رسد « نتيجه ي اين نوع برخورد ، افزايش کشمکش است که مي تواند به سرعت شدت يابد.»
از دادن اولتيماتوم اجتناب ورزيد. سعي کنيد که هميشه بر وجه مثبت کار تأکيد کنيد.مثلاً بگوييد: « اگر اسباب بازي ها و لباسهايت منظم باشد اتاقت خيلي قشنگ مي شود.» و با دادن انتخاب محدودي به فرزندانتان در مورد زمان انجام اين کار، در واقع از برخورد و درگيري با او پرهيز مي کنيد.
او نمي خواهد از رختخواب بيرون بيايد.به جاي اين که بگوييد: « پاشو! اين آخرين دفعه است که صدايت مي کنم.» بگوييد: « صبح به خير. ساعت هفت است، الان بايد چه کار کني؟»
به عنوان والدين ، ما اغلب در قبال فرزندانمان مسئوليت زيادي به عهده مي گيريم، بنابراين تعجبي ندارد که آنها مدت زيادي در تختخواب منتظر بمانند تا به آنها گفته شود، بلند شوند. فرزندان به طور تجربي مي دانند که ما آنها را با ناز و نوازش بيدار مي کنيم و نمي گذاريم ديرشان شود.
نلسون مي گويد: « نق زدن ، به فرزندان ياد نمي دهد که چگونه مسئوليت پذير باشند. در تعطيلي آخر هفته در مورد راه هايي که سبب مي شود صبح زيبا همچنان زيبا بماند، صحبت کنيد. به عنوان مثال او مي تواند شب قبل لباسهايش را آماده کند و کيفش را ببندد. يک ساعت شماطه دار بخريد و نحوه ي تنظيم آن را به او ياد بدهيد.
تصميم بگيريد در مقابل کاري که مي خواهيد فرزندتان انجام دهد، چه خواهيد کرد. مثلاً برايش توضيح دهيد که اگر از سرويس مدرسه جا بماند، او را با ماشين خودتان نخواهيد برد. البته اين تهديد موقعي عاقلانه است که فرزندتان بتواند پياده يا با وسايل نقليه عمومي به مدرسه برود.
بر سر حرفتان بمانيد: او بايد مسئله دير رفتن به مدرسه را حل کند يا اين که جوابگوي علت دير کردش به اولياي مدرسه باشد.
او باز هم مي خواهد در انجام تکاليف به او کمک کنيد. به جاي اين که بگوييد: « تو خيلي تنبلي! بايد بيشتر تلاش کني » بگوييد « کار توست ، مطمئنم که مي تواني آن را انجام بدهي.»
هنگام شب در اکثر خانه ها براي انجام تکاليف درگيري وجود دارد. بعضي مواقع فرزندان کـُند هستند. کمک کردن بيش از حد به بچه سبب عدم پيشرفت او مي شود.
توپ را در زمين فرزندتان بيندازيد. اول به او بگوييد که به توانايي هاي او ايمان داريد، «هفته گذشته مسئله سختي را حل کردي» ، سپس مقررات مشخصي براي مطالعه وضع کنيد و يک مکان آرام براي مطالعه ايجاد نماييد که دور از سر و صداي اطفال و تلويزيون باشد.
وقتي فرزند شما مشغول انجام تکاليفش است نزديک او نرويد. اين کار او را خيلي وابسته خواهد کرد. البته چنانچه در مورد چيزي مشکل دارد يا مردد است، خوب است که همان را توضيح دهيد و بعد از او دور شويد.
هرگز تکاليف او را انجام ندهيد اين کار مانع پيشرفت او مي شود، چرا که فرزندتان چيزي ياد نمي گيرد. راه حلش اين است که تکاليف را به صورت کاري عادي و روزمره در آوريد نه اينکه مسئله اي باشد که هر روز در موردش کشمکش داشته باشيد.
هيچ کاري در خانه انجام نمي دهد.
به جاي اين که بگوييد: « کي مي خواهي ياد بگيري که در مورد کارهاي خانه احساس مسئوليت کني؟» بگوييد: « تا ميز چيده نشود نمي توانم شام را بکشم.»
درگير و شريک کردن بچه ها در کارهاي خانه ، هميشه مشکل است. اين کار را با وضع مقرارت مشخصي در مورد اين که چه کسي، چه کاري را چه موقع مي بايست انجام دهد شروع کنيد. از بچه ها بخواهيد که در طرح يک جدول به شما کمک کنند. وقتي کاري به طور کامل اجرا نمي شود، با ربط دادن نتايج به رفتار بد، درسي به آنها بياموزيد.
براي نمونه تا زماني که ميز چيده نشود از دادن شام امتناع کنيد. در اين مورد قاطع باشيد ؛ حتي اگر فرزندتان گرسنه به رختخواب برود. در مورد لباس هاي کثيف نيز همين گونه برخورد کنيد.سر فرزندتان داد نزنيد که لباسهايش را از کف اتاق جمع کند، بلکه فقط لباس هايي را بشوييد که در سبد رختشويي است. موقعي که فرزندتان مي خواهد لباس مورد علاقه اش را بپوشد ولي مي بيند که شسته نيست ، ياد مي گيرد که از قبل به فکرش باشد.انتظار داشته باشيد که گاهي فرزندتان شما را عصباني کند. وقتي او اين کار را مي کند، فقط پاسخ مختصر و ساده اي بدهيد. به خاطر داشته باشيد که کارها براي اين که بهتر شوند، اول بدتر مي شوند. اما در درازمدت تلاش بيشتر براي درگير کردن فرزندان در يافتن راه حل مشکلات ، هزينه ناچيزي است که براي پرورش فرزنداني مسئوليت شناس و با انگيزه مي پردازيد
موضوعات مرتبط: روان شناسی
در قسمت قبل به مشكل اجتماعي لجاجت و كج خلقي در كودكان پرداختيم . اينك مي خوانيم ...
دروغ گفتن كودكان
دروغ گفتن ، انحراف از صراط مستقيم و فطرت انساني و مخالف وجدان اخلاقي است. بدبختانه اين مرض خطرناك ، مخصوص بزرگسالان نيست، بچه هاي كوچك نيز به اين ناهنجاري دچار مي شوند و از كودكي به دروغگويي عادت مي كنند و گاهي چنان به اين عادت ناپسند انس مي گيرند كه از دروغ گفتن لذت مي برند و از اين كه ديگران را با گفته هاي نادرست و غير واقعي خود جذب كنند، مسرور مي شوند . پدران و مادران و مربيان عزيز بايد بدانند كه دروغگويي ناخوشي خطرناكي است كه ممكن است از دوران كودكي بروز كند و فرد تا پايان عمر به آن مبتلا باشد.
بدبختانه بعضي از خانواده ها اين ناراحتي را كوچك و ناچيز تلقي كرده و اساساً در فكر پيشگيري يا درمان آن نيستند . اگر فرزند آنها تب ، يا عطسه بي موقعي كند، سخت ناراحت مي شوند و فوراً براي درمان او اقدام مي كنند ولي به دروغ گفتن فرزند خويش چندان اهميت نمي دهند.
براي اين كه بتوانيم كودكان را با فطرت راستي پرورش دهيم بعضي از علل دروغگويي اطفال را كه ناشي از روش هاي ناپسند مربيان است ، بيان مي كنيم :
علل دروغگويي و راه جلوگيري از آن
اگر آنچه كه كودك در قوه و قدرت داشته و انجام داده است، از او قبول كنيد و آنچه را كه انجام آن براي او سنگين و طاقت فرساست از او نخواهيد، فرزند دروغگو و بدبين بار نمي آيد .
بنابراين لازم است پدر و مادر و مربيان در مقام كارها ، قدرت و نيروي عادت كودكان را در نظر بگيرند و چيزي كه مطابق طاقت و توان آنهاست ، بر آنها تحميل نكنند. چون كودك از رنجش مربي و اين كه مربي ، او را تنبل و نالايق بشناسد ، واهمه دارد . لذا وقتي از انجام كار فوق طاقت خود عاجز ماند، ناچار براي حفظ شخصيت خويش به دروغ پناه مي برد و در اثر تكرار، دروغگو مي شود.
2- يكي ديگر از عوامل رواني كه باعث دروغ گفتن كودك مي شود ، احساس تحقير است . كودكي كه مورد تحقير و اهانت واقع شده و به شخصيتش ضربه وارد آمده است ، تلاش مي كند تا از هر راهي كه مي تواند ، خود را نشان بدهد؛ كاري كند كه اعضاي خانواده و احياناً كسان ديگر، به وي توجه كنند و او را به حساب بياورند. بنابراين از فرصت هاي گوناگون استفاده مي كند تا منظور خود را عملي سازد. يكي از كارهاي خطرناكي كه اين قبيل كودكان به آن دست مي زنند، دروغگويي است . كودكي كه در خانواده عملاً مورد تحقير و بي اعتنايي بوده و روزگار خود را با محروميت گذرانده است ، بزرگترين لذتش خودنمايي و جلب توجه ديگران است . او با راستگويي و بيان حقايق واقعي هرگز قادر نيست افكار ديگران را متوجه خود كرده و اعضاي خانواده را به خويش جلب كند. ناچار دروغ مي گويد و گاهي دروغ هاي بزرگ و وحشت زا و هيجان آورمي گويد ، دروغي كه تا چند دقيقه همه را متوجه او كرده و خانواده را به جوش و خروش وا مي دارد. مثلاً ، با وحشت و اضطراب ساختگي مي دود و فرياد مي زند : " مغازه آتش گرفت " يا خواهرم رفت زير ماشين ! " .
موقعي كه افراد خانواده با نگراني و وحشت مي دوند كه خود را به محل حادثه برسانند، كودك دروغگو لذت مي برد و شادمان مي شود ، لذت مي برد از اين كه آن صحنه را به وجود آورده و منشاء اين همه هيجان و جنبش شده و اعضاي خانواده را مسخره كرده و اهانت هاي گذشته آنان را تلافي كرده است .
مسلماً روش نادرست والدين ومربيان ، كودك را به دروغگويي وا مي دارد ؛ بنابراين كساني كه مي خواهند فرزندان خود را به نيكي پرورش دهند و آنان را راستگو تربيت كنند، بايد از اول به طرزي صحيح وعاقلانه به شخصيت آنان احترام بگذارند و از تحقير و اهانت آنها كه منشاء انحراف و طغيان است بپرهيزند.
3- يكي ديگر از علل دروغگويي اطفال ، ترس از مجازات است . مثلاً موقعي كه به كودك بگويند: شيشه اتاق را تو شكسته اي؟ اگر كودك بداند كه اعتراف او مجازات سختي را به دنبال خواهد داشت غريزه ي حفظ خود ، او را وا مي دارد كه به دروغ بگويد: " من نشكسته ام " . كودك چون خود را در مقابل تنبيه طاقت فرساي والدين ناتوان مي بيند، براي حفظ خود چاره اي ندارد جز آنكه به دروغ پناه ببرد و گناه خود را انكار كند. بديهي است هر قدر ترس از مجازات بيشتر باشد، اصرار كودك در دروغ بيشتر خواهد بود.
درمان اين قبيل دروغگويي ها ملايمت و مهرباني والدين در تربيت فرزندان است. اگر والدين فرزندان خود را با اصول مهر و مؤدت پرورش دهند، اگر خانواده كانون عطوفت و رأفت باشد، اگر والدين انصاف داشته باشند و به وظايف خود در مورد فرزندان توجه كنند، بچه ها در برابر تخلفات خود دروغ نمي گويند.
يكي از مهمترين عوامل پرورش راستگويي در كودكان ، محيط خانواده است جايي كه پدران ومادران راستگو هستند و پيرامون دروغ و خلاف حقيقت نمي گردند، كودك طبعاً به راه درستي مي رود و راستگو بارمي آيد. برعكس ،جايي كه پدران و مادران خود دروغ مي گويند و به اين خوي ناپسند عادت دارند، قطعاً كودك نيز دروغگو مي شود. در چنين خانواده اي ايجاد شرايط رواني براي جلوگيري از دروغگويي بي اثر است . محيط زندگي مهمترين و بزرگترين عامل سازنده شخصيت كودك است و با هيچ يك از عوامل رواني قابل مقايسه نيست . كودك بدون توجه و اراده ، با محيطي كه در آن زندگي مي كند منطبق مي شود و آنچه مي بيند و مي شنود ، در فكر او نقش مي بندد.
وقتي مرد يا زن بدون عنوان پدري يا مادري دروغ مي گويد ، مرتكب يك گناه كبيره شده و استحقاق يك كيفر دارد ولي وقتي آن مرد و زن ، پدر و مادر باشند و در محيط خانواده در مقابل گوش هاي حساس و چشم هاي كنجكاو فرزندان خود دروغ بگويند، علاوه بر گناه دروغ ، گناه ديگري مرتكب شده و آن گناه ، پرورش دروغگوست كه قطعاً به مراتب بزرگتر است.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
دکتر سابينه هاک / پريسا كاكائي
بچهها مدتها قبل از پاگذاشتن به دوران بزرگسالي فشار رواني را تجربه ميكنند. برخي کودکان مجبورند با مشکلاتي چون کشمکشهاي خانوادگي، طلاق، تغييرات دائمي مدرسه، همسايهها، توافقات مراقبت از کودک، فشار گروههاي همسال و بعضي وقتها حتي با خشونت در خانواده يا جامعهشان دست و پنجه نرم کنند.
تأثير فشار رواني روي كودك بستگي به شخصيت، ميزان پختگي، و نوع سازگاري او دارد. با اين حال، تشخيص اينکه چه وقت بچهها زير بار فشارها خم ميشوند هميشه ساده نيست. براي کودکان اغلب توضيح دقيق احساسشان سخت است. ممکن است به جاي گفتن «من از پا افتادهام» بگويند «معدهام درد ميکند». بعضي بچهها وقتي تحت فشار رواني هستند گريه ميکنند، پرخاشگر ميشوند، گستاخ يا زودرنج ميشوند. برخي ديگر ممکن است خوب رفتار کنند اما نگران، ترسو و وحشت زده بشوند.
به همان نسبت استرس ميتواند بر سلامت جسمي کودک تاثير بگذارد؛ تنگي نفس (آسم)، تب يونجه، سردرد ميگرني و بيماريهاي معده مثل کوليت، سندرم روده تحريکپذير و زخم گوارشي بيماريهايي هستند که در موقعيتهاي تنشزا وخيمتر ميشوند.
والدين چه کار ميتوانند انجام دهند؟
پدر و مادر ميتوانند به کودکانشان کمک کنند تأثيرات فشار رواني را در حداقل نگه دارند.
1. والدين بايد سطوح فشار رواني خودشان را کنترل کنند. در تحقيقي پيرامون خانوادههايي که حوادث تلخ و ناگواري مانند زمين لرزه يا جنگ را تجربه کردهاند، بهترين مبناي پيشبيني چگونگي سازگاري کودکان با مشکلات، نحوه سازگاري والدينشان است. پدر و مادر بايد به خصوص از زماني که سطوح فشار روانيشان در روابط زناشويي تأثير ميگذارد آگاه باشند. دعواهاي مکرر بين والدين براي کودکان اضطرابآور است.
2. خطوط ارتباطي را باز بگذاريد. کودکان وقتي با والدينشان ارتباط خوبي دارند احساس بهتري نسبت به خود پيدا ميکنند.
3. کودکاني که دوستان نزديک ندارند، در مورد احساس فشار رواني ناشي از مشکلات در خطر هستند. والدين بايد با برنامهريزي، قرارهاي بازي و ساير تفريحات، از روابط دوستانه کودکانشان حمايت کنند.
4. والدين بايد جدول زماني برنامه روزانه را با توجه به خلق و خوي فرزندشان در ذهن خود پيريزي کنند. اگرچه اغلب بچهها در محيطي آشنا و کليشهاي با امور روزمره ثابت و حد و مرزهاي کاملاً امن رشد ميکنند اما ميزان تحملشان در مقابل تحريک متفاوت است.
5. مهم نيست جدول زمانبندي شده بچهها چقدر شلوغ است؛ آنها در هر سني به بازي و آرامش نياز دارند. بچهها از بازي براي شناخت دنياي اطراف، بررسي افکار و آرام کردن خودشان استفاده ميکنند
موضوعات مرتبط: روان شناسی

والدين ميتوانند در سنين مدرسه کودک را در مسايل مختلف رشد و کماليابي کمک کرده و در ايجاد و پيشبرد موفقيت وي نقش موثر و نافذي داشته باشند...
پدر و مادر بايد مطالعه و عادت به مطالعه را در طرحهاي خانوادگي خود بگنجانند و کودکان را از ابتدا نسبت به امر مطالعه علاقهمند کنند و يادگيري را براي پيشرفت ارزشمندي آنها تاييد نمايند.
چون کافي است فرزندان درک کنند که يادگيري در نظر والدين نقش پراهميتي دارد سپس اين تاييد به عنوان عاملي ذهن کودک را تحريک کرده شوق مدرسه رفتن را بيشتر و آموختن را برايش لذتبخش خواهد نمود. همچنين لازم است که والدين فرزندان خود را در بحث و گفتگوهاي خانوادگي شرکت دهند. و از نظرات آنها استفاده کنيد و يا حتي الامکان از ان استقبال کنيد.
در اين صورت آنها انگيزه لازم را براي فکر کردن و يادگيري به دست خواهند آورد چون امروزه به خوبي روشن شده است که در زندگي افراد به خصوص کودکان، موفقيت در يک مورد، موفقيتهاي بعدي را همراه دارد و اعتماد به نفس کودک براساس همين بحث و کسب موفقيتها به تدريج ساخته شده و استوار ميگردد. همچنين موفقيت و شکست براي کودکان ميتواند مانند نردباني باشد که وقتي کودکي بر اولين پله آن پا نهاد ميتواند تا آخرين پله را بپيمايد و بايد سعي کنيم که فرزندمان از آغاز بر پله نردبان موفقيت قدم گذارد و در هر پله پيروزيش مورد تاييد و تشويق قرار گيرد.
آموزش تمرکز حواس

از طرف ديگر چون يکي از راههاي کسب توفيق در حل مسايل و درک و دريافت، موضوع تمرکز حواس است و اين زمينه تکاملي نياز به کمک والدين دارد لذا از کودکي پدر و مادر بايد فرزند خود را عادت دهند تا براي هر کاري که انجام ميدهد دقت و توجه خاصي داشته باشد و براي ايجاد هر عادتي تکرار و تاکيد لازم است.
از جمله وظايف والدين در راهبري فرزندان پيشگيري از بروز اضطراب و احساس ترس در آنهاست. اضطراب از مدرسه، معلم، همکلاس، تکاليف درسي و يا هر عامل ديگري که ممکن است روان او را بيش و کم آزار دهد بايد مورد توجه والدين قرار گرفته و کودک را از طيف آزارنده آن دور کند چون ميتواند به صورت يک احساس خنثيکننده و مضر و يا يک ناراحتي مزمن که کودک به سختي از آن آگاهي دارد سلامت جسمي و ذهني وي را تهديد کند؛ والدين بايد به محض احساس نگراني يا ترس نزد کودک در هر زمينهاي که باشد به نحو آرام و با صميميت با وي به گفتگو بنشينند ،با او همدلي کنند و در صورت اعلام نياز به راه حل او را در يافتن چاره کمک نمايند و با صرف وقت کافي به حرفهاي وي گوش دهند و سعي کنند تفکر وي را نسبت به موضوع مورد ترس دريابند و هيچ وقت با بيتوجهي خود نسبت به ترس اوليه او از مسايل درسي يا غير آن امکان مزمن شدن اضطراب و نگراني را براي وي فراهم نکنند.
به من گوش بده
همچنين والدين از طريق گوش دادن به سوالات کودکان و کمک کردن به آنها در يافتن پاسخ مناسب ميتوانند به گسترش و ايجاد علايق جديد، آنها را ياري کنند.
احترام به علاقه
نبايد آنچه را که کودک نسبت به آن احساس رضايتخاطر ميکند بر هم زد بلکه بايد چنين علايقي را در کودک اگاهانه و جهت مند هدايت نمود تا به تدريج با کسب اطلاع به مسايل مختلف علاقهمندي زيادتري حاصل نمايد.
تشويق چراها!
والدين آگاه ميدانند که کودکان براي يادگيري بايد سوال کنند و آنها احتياج به پاسخ دارند بنابراين بايد چراها را تشويق کرد و نه آنکه فرو نشانيد و خاموش نمود. پاسخ هايي مثل بزرگ شدي مي فهمي، اين مسائل به شما مربوط نمي شه، الان وقت اين حرفا نيست و...تنها بارش مغزي او را براي ايجاد خلاقيت و فکر کردن براي مسائل مي بندد و گاها باعث جويا شدن پاسخ از افراد غير مطلع، و نا آشنا خواهد شد. ضمن آنکه اعتماد را در روابط خانوادگي سلب خواهد کرد.
برنامه ريزي
همچنين والدين بايد نسبت به ايجاد عادت در کودک براي برنامهريزي و داشتن طرحها و اهداف عاقبت انديشانه وي را ياري داده و تشويق کنند. منتها در اين زمينه بايد از تواناييها و علايق کودک آگاهي داشته و براساس يک تفاهم منطقي او را در تدوين برنامههاي مطالعه يا فعاليتهاي فوقدرسي ديگر راهبري نمايند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
کابوسها، خوابهاي پريشاني هستند که معمولا منجر به بيدار شدن فرد در نيمههاي آن ميشود. کسي که کابوس ميبيند ممکن است دچار احساساتي نظير گناه و تقصير، خشم، غم يا افسردگي شود. کابوسها موضوعات بسيار متفاوت و مختلفي دارند. يکي از معمولترين آنها، کابوس تعقيب شدن توسط شخص ديگري است. در کابوس کودکان، کودک توسط حيوان يا هيولايي دنبال ميشود. در اين زمان كودك اكثرا در رختخواب خود مي نشيند و فرياد مي كشد و يا گريه مي كند و يا به طرف اتاق خواب و تخت والدين مي آيد و از آنها تقاضاي كمك مي كند. گاهي هم ممكن است كودك دچار وحشت شبانه در خواب شود و با صداي بلند در خواب داد بكشد و گريه كند. اما از خواب بيدار نشود. کابوسها دلايل متفاوتي دارند. مصرف بعضي از داروها و يا قطع ناگهاني آنها، تب بالا يا بيماري هم ميتواند منجر به ديدن کابوس شود.
درکودکان، کابوس جدال بين آنها و عاملي است که آنها را ميترساند. حوادث آسيبزا و تکاندهنده نظير عمل جراحي، تصادف، و شرايط استرس زا ميتوانند زمينه کابوس را مهيا سازند، افراد خلاق و احساساتي معمولا کابوسهايي ميبينند که هيچ ارتباطي به زندگي واقعي آنها ندارد. علل و موجبات اصلي كابوسها ممكن است بر اثر رويدادها و مسائل ترسناكي باشد كه كودك در طي روز در تلويزيون مي بيند يا در داستانها و كتابها مي خواند و يا اطرافيان تعريف مي كنند و يا اصولا مسئله اي باشد كه كودك، خود شخصا با آن رو به رو است مانند: دعواها، مشكلات احساسي و در بچه هاي بزرگتر مشكلات در مدرسه و شايد سختي تكاليف درسي و غيره. همچنين كابوسهاي كودك مي تواند تاثيراتي از اعمال روزانه باشد، يك روز فشرده و سخت مي تواند باعث كابوس هنگام خواب شود . البته خوابهاي وحشتناك مي تواند از تخيل كودك هم شكل بگيرد بدون اينكه معناي خاصي داشته باشد . در بچه هاي كوچك اين خوابها قسمتي از رشد آنهاست و وقتي از خواب مي پرند بلافاصله به خواب مي روند و در فرداي آن روز چيزي به ياد نمي آورند.
نحوه بر خورد والدين هنگام ديدن خوابهاي وحشتناك به اين گونه است كه:
هنگامي كه كودكي در دل شب فرياد كشيد، بي آن كه از خواب بيدار شود ، بايد او را نوازش كرد و آرام در گوشش لالايي نجوا كرد و در اين هنگام نبايد كودك را حتي الامكان از خواب بيدار كرد. اما زماني كه كودكتان از صداي فرياد خودش بيدار شد ، همچنان وحشت زده و ترسيده است او را در آغوش بگيريد و يك ليوان آب به او بدهيد و او را نوازش كنيد و با صداي آهسته برايش تعريف كنيد كه اين فقط يك خواب بود و گذشت ، آنچه كه ديدي همه در خواب بود. حتي اگر كودك معني واژه رويا (خواب) را هنوز ياد نگرفته باشد ، طنين آرام بخش صدايتان او را تسكين خواهد داد و به او خواهد فهماند كه آنچه كه ديده واقعيت نداشته است ، و اگر كودك باز هم بي قراري كرد مي توان چراغ را روشن كرد و گفت بيا به دنبال آن چيزي كه مي ترسي بگرديم و يا به او بگوييم چراغ را برايت روشن مي گذارم.
البته امكان دارد كه در بعضي موارد، صحنه هايي از آن كابوس وحشتناك در ذهنش دوباره تكرار شود و از ترس اينكه دوباره آن منظره هاي وحشتناك را ببيند از رفتن به رختخواب امتناع ورزد، توصيه اي كه در اين زمان وجود دارد اين است كه موضوع خوابي را كه كودك عنوان مي كند را به شكل ديگري به پايان برسانيم. به اين شكل كه مثلا اگر خواب اژدها را ديد به او بگوييم كه در انتها تو شمشير داشتي و اژدها را كشتي. سعي كنيد وقتي كودك خواب ترسناك مي بيند و به طرف تخت شما مي آيد او را به تخت خودش باز گردانيد چون بعدا خيلي مشكل است كه شب هاي بعد در اتاق خودش به خواب رود و سعي كنيد پيش كودك تا به خواب رفتن وي بمانيد و بعد اتاق او را ترك كنيد.
هنگامي كه احساس مي كنيد ديدن كابوس در كودكتان به علت اين است كه ذهنش مشغول مسئله اي است بايد دقت كنيد كه چه چيزي در زندگي كودك تغيير يافته است. البته بايد از خود كودك كمك گرفت و يك سئوال باز و دقيق پرسيد مثلا ديشب چه خوابي ديده بودي؟ يا دقيقا از چه چيزي مي ترسي؟ و بگذاريم خودش تعريف كند و سعي كنيم بين صحبتهايش حرف نزنيم با دقت گوش كنيم زيرا كودك با اين عمل ما احساس خواهد كرد كه وي را درك مي كنيم. براي رفع کابوس در کودکان معمولا نيازي به درمان پزشکي نيست. با اين حال، در صورتي که کودک به صورت مکرر دچار کابوسهاي بد ميشود، درمان، لازم به نظر ميرسد.
فرد درمانگر ممکن است از کودک بخواهد تا کابوس خود را شرح داده يا تصوير آن را نقاشي کند، در مورد شخصيتهاي آن صحبت کرده و به ميل خود در آن تغييراتي ايجاد کند تا ترسش کمتر شود. اين کار به کودک کمک ميکند تا همزمان با رشد خود بتواند با عوامل ترسانندهاي که ممکن است برايش پيش آيد مقابله کند.
البته در كودكاني كه كوچكتر هستند نبايد انتظار داشته باشيم كه خوابشان را واضح بتوانند بيان كنند زيرا كودكان در سنين پائين نمي توانند دقيقا خوابي را كه ديده اند به روشني براي ديگران تعريف كنند و فقط ممكن است يك لغت بگويند مثل: زن بد جنس يا سگ بزرگ. در اين صورت بايد به آنها گفت كه در واقعيت و در اتاق او چيزي وجود ندارد و مي توان به همراه كودك همه جاي خانه را جستجو كرد.
پيشگيري
شبها سعي كنيد هميشه يك چراغ خواب در اتاق كودك روشن باشد و در تاريكي قبل از اينكه كودك به خواب رود به وسايل در اتاق كودك نگاه كنيد كه بد چيده نشده باشد مثلا سايه يك صندلي ممكن است براي كودك ايجاد ترس كند و يا مي توان يك عروسك به كودك داد و يا در اتاق او آويزان كرد و به او بگوييد كه اين عروسك جلوي خوابهاي بد را مي گيرد.
سعي كنيم كودكان قبل از به خواب رفتن فيلمهاي خشن و ترسناك نبينند و يا بازيهاي خشن و هيجان انگيز انجام ندهند ، سعي كنيد قبل از به خواب رفتن كودك برايش قصه بخوانيد (البته نه قصه هاي هيجان انگيز) . يك مسئله را كه براي كودك جالب است، برايش تعريف كنيد و به او بگوييد :اميدوارم امشب در موردش خواب ببيني. شما مي توانيد يك موقعيت روحي خوب و آرامش قبل از خواب، براي كودكتان ايجاد كنيد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
شخصيّت شناسي کودکان
هر پدر و مادري خواهان داشتن فرزندي بااستعدادهاي درخشان ، مستقل و درعين حال انعطاف پذير است و ازاينکه نحوة تربيت آنان نتواند درشکل دهي مؤثّر و مفيد به شخصيّت اين فرزندان اثرگذار باشد ، ابراز نگراني مي کند . برخي از روانپزشکان معتقدند که اگر چه ويژگيهاي زيستي افراد نقش بسزايي درشکل دهي شخصيّت آنان ايفا مي کند ، ليکن بسياري از والدين قادرند با درک نوع شخصيّت آنان طبيعت انان را تربيت نمايند. لذا براين باورند که والدين قادرند ازهمان ابتدا نوع شخصيّت فرزندان خود را تشخيص دهند و ازاين شناخت بعنوان وسيله اي در راستاي کمک به آنان استفاده نموده ، اين کودکان را بعنوان افرادي خلّاق و يا بعبارتي به نمونه اي سالم در نوع شخصيّتي خود مبدّل سازند .
انـواع شخصيّت
الف ) حسّاس : اين نوزادان ، کودکان ويا حتّي بزرگسالان بسيار حسّاسي هستند و فطرتا گرايش زيادي به ترسو يا مضطرب بودن دارند . اين افراد مصداق کاملي ازانسانهاي ترسو ، و خجالتي نيستند ،چرا که درخانه بر خلاف محيط هاي اجتماعي از رفتار خوبي برخوردارند . به بياني ديگر ظرفيّت آنان محدود است. در نتيجه با اين کودکان لازم است بگونه اي آرامش بخش رفتار کرده و براي آموزش رفتارهاي مطلوب به آنها ، گام به گام پيش رفت . اگر ما به يک چنين کودکي ، ازطريق ايجاد محيط پرورشي صحيح و امن کمک کنيم ، پيشرفت زيادي نشان مي دهد و اعتماد بنفس و شهامت لازم را کسب مي نمايد. ولي در مقابل اگر ما دربرابر آنان تسليم شويم ، از آنها افرادي ترسو و مضطرب با گرايش زياد به افسردگي ساخته ايم .
ب ) جسور و فعّال : اين کودکان نسبت به کسب درون دادهاي حسي تمايل و اشتياق زيادي نشان مي دهند و با گشتن درمحيط اطراف خود سعي در دستيابي به نکات جديد دارند . اين افراد از نظر شخصيّتي مي توانند داراي نگرشي منفي با روحيّه اي ضدّ اجتماعي باشند و يا درمقابل قادرند رشد و پيشرفت نموده به افرادي با روحيّة رهبري و کوشا در ايجاد شرايط جديد و يا سياستمداري موفّق تبديل گردند . آنان در برابر محرّکهاي محيطي حسّاسيّت بسيار کمتري نشان مي دهند امّا بايد توجّه کرد که اين امر بدليل نياز به دريافت مقادير زيادي از محرّکات است نه بدليل بي تفاوتي نسبت به تحقير و يا داشتن روحي پست . بااين تفاسير ممکن است کودکان مذکور به اشتباه پرخاشگر شناخته شوند و اگر به جاي درمان فقط بر آرام نمودن او پافشاري گردد ، قطعا با گذر زمان به فردي پرخاشگر تبديل خواهند شد . دربرخورد بااين گروه لازم است تعدادي دستور العمل را آماده نموده ، در اختيار او قراردهيم تا بداندانتظارات ما از او چيست و بايد به اين نکته توجّه شود که از تنبيه و کنار کشيدن او ازجمع خودداري نماييم ، ضروري است تا با ايجاد محيطي بالنده و مناسب به پرورش او بپردازيم .
ج ) در خود فرو رفته / کم واکنش :
اين کودکان توانايي بروز احساسات خود را ندارند و مايلند در خود فرورفته به رؤياپردازي مشغول شوند. بعلاوه دربعضي از آنان هماهنگي کمي در اندامهاي حرکتي ديده شده اصطلاحا به تنش عضلاني کم مبتلا هستند . براي جلب توجّه او لازم است با صداي کاملا بلند صحبت کرده و فعّاليّتها و حرکات بدني زيادي ضمن صحبت با او از خود نشان داد . اين گروه از کودکان در گوشه اي نشسته ، چنين وانمود مي کنند که با خود مشغول بازي هستند و تمايل زيادي نسبت به تنها ماندن و بازي هاي انفرادي نشان مي دهند. لذا چنانچه بتوانيم آنان را از عالم درونيشان بيرون بکشيم و در برخورد با ديگران فرصت فرار به آنها ندهيم ، قادر خواهيم بود افرادي بسيار خلّاق ، گرم ، دوست داشتني و بعبارتي پرورش يافته به اجتماع تحويل دهيم .
د ) لجوج و مخالف ( عناد ورز ) : فردي با چنين ويژگي ، نسبت به هر چيز ديدي مخالف و منفي داشته ، هر محرّکي که به گيرنده هاي حسي او مانند لامسه ، شنوايي و ... وارد مي آيد در ذهن او يک تصوير بزرگ و واضحي جهت بررسي وتحليل بوجود مي آورد ، او بعنوان يک تحليلگر به بررسي هرچيز در پيرامون خود مي پردازد و تلاش زيادي براي کنترل محيط اطراف نموده ، سعي مي کند که خودش هيچگاه تحت کنترل ديگران قرار نگيرد. و اگر نتواند بر محيط پيرامون خود تسلّط لازم را پيدا کند احساس ترس و اضطراب بسياري به او دست مي دهد.براي ريشه يابي اين ويژگي ، بايد توجّه داشت که علّت اصلي اين کوششها صرفا حفظ آرامش خود است و با درنظرگيري اين نکته قادر خواهيم بود به او کمک کنيم تا انعطاف پذيرتر بوده با ديگران همکاري بيشتري نشان دهد و در اين رابطه تنها نکتة کليدي آن است که بهيچ وجه با او برخوردي تند وخصمانه نداشته باشيم .
ه ) بي دقت : اين کودکان بسيار حواسپرت هستند بطوري که حتّي در بعضي موارد راه هميشگي خود را هم گم مي کنند، ازطرفي بسياري از آنان بعنوان فردي با اختلال کمبود توجّه و تمرکز شناخته مي شوند. اين گروه از کودکان در تواناييهايي همچون طرح ريزي و انجام فعّاليّتهاي متوالي مانند به خاطر آوردن محلّ قرار گرفتن اشيا مشکل دارند و درسنين بزرگسالي هم هيچگاه نمي توان روي آنها بعنوان يک دستيار يا همکار خوب و دقيق حساب کرد ، چرا که مسيرهاي رسيدن به يک هدف را به خوبي دنبال نمي کنند. براي رفع مشکل اين افراد ، برخي از متخصّصين امر توصيه مي کنند که : «ما مي توانيم با افزايش توانايي انجام فعّاليّتهاي متوالي ازطريق اجراي يک سري تمرينهاي ويژه و بدون مصرف دارو ، به آنها کمک کنيم و در نهايت چنانچه احساس نياز همچنان وجود داشت مي توان درکودکان بزرگتر ازدارو درماني تحت نظارت متخصّص مربوطه ، استفاده نمود ».
بيش از نيمي از والدين ، متخصّصين و مربّيان هنوز بر اين باورند که کودکان بايد تابع آنان باشند بعبارتي تمامي تلاشهايي را که در راستاي تربيت آنها بکار مي برند درجهت سازگار نمودن آنان با اصول اجتماع نيست ، بلکه کودکان را بنا برسليقه و الگوهاي شخصي خودشان پرورش داده ، برهمين اصل اجتماعي مي نمايند . بهر ترتيب بايد توجّه داشت که تربيت همة کودکان با يک شيوة مشابه امکان پذير نخواهد بود و لازم است شيوة تربيتي متناسب با نوع شخصيّت هر کودک را اتّخاذ نماييم
موضوعات مرتبط: روان شناسی
اغلب به راحتي نمي توان اثبات كرد آيا يك كودك از بلوكه شدن
يادگيري و يا ترس از امتحان رنج ميبرد. بعضي وقتها به نظر ميرسد كه كودك به اندازه
كافي ياد نگرفته و اين علت بي علاقه بودنش به مدرسه است زماني دانش آموز مدام نمرات
بد به خانه مي آورد بايستي بطور دقيق به آنها نگاه كرد كه چه دليلي ميتوان داشته
باشد .
1- بلوكه شدن دريادگيري چه مي باشد ؟
اين حالتي است كه درباره آن
بطور گوناگون ميشود اظهار كرد اما نتيجه آن بطور مشابه است : نمرات بد هستند كودك
خلق و خوي بسيار بدي دارد ويا حال او خوب نيست .
حالت نا مطلوبي در بلوكه شدن
ياد گيري : آنها خودشان را پنهان مي كنند و در مدرسه مستقل نيستند ولي بايستي در
تمام اشتباهاتي كه كردن در پيرامون درسي اشان حاضر باشند و ياد بگيرند . حا ل در
مدرسه ويا در فضاي آزاد.
2- بلوكه در يادگيري و نمرات بد نا معلوم
ابتدا
هنگامي كه شرايط واقعي ترس از امتحان شروع بشود قبل از آن بلوكه يادگيري ظاهرميشود.
در واقع به اين معني است كه كودك ياد ميگيرد ولي در مورد اطلاعات نمي تواند به
درستي تفكر بكند و بعدا\" هم نمي تواند مطالبه كند و پيامد آن نمرات بد هستند.
آيا وقتي كه كودك شما در بلوكه يادگيري و ترس از امتحان قرار دارد ميتوانيد خود
آزمون ما را امتحان كنيد ؟
بلوكه ياد گيري دلايل زيادي دارد مشكل در اينجاست كه
اثرات آن با هم مخلوط ميشود ودر يك زماني دايره شيطاني مي سازد . براي مثال يك
شاگرد از معلم مشخصي خوشش نمي آيد او در استرس قرار مي گيرد ترس اورا به امتناع از
امتحان هدايت مي كند و دوباره به يك استرس جديد برخورد مي كند .
دلايل اثرات
استرس استرس
رفتار فرار( شاگرد تمام نيروي خودش را ازبين اعتماد نداشتن به
رشته درسي خود
مي برد تا از معلم اجتناب كند و بگريزد)
اعتماد نداشتن به رشته
درسي خود اجتناب از مدرسه
بيماري رهايي از مدرسه
اعتماد بنفس كم نمرات بد
فشار عملكرد اعتماد بنفس كم
كم نوشيدن رفتار بلوكه يادگيري
خوردن زياد
هيدرات كربن همكاري نكردن در مدرسه
بالا بود مواد قندي علاقه نداشتن به چيز جديد
حركت كم ترس وبلوكه خودشان را پنهان كردند براي مدتي طول مي كشد
كمبود مواد
معدني – ويتامين
اطلاعات نامطلوب از رسانه ها
3- آسيب رساندن به زندگي
بعضي از كودكان با داشتن بلوكه يادگيري و ترس از امتحان مدرسه را با موفقيت مي
گذرانند. به تنهايي خيلي بد است چونكه هر كودكي بايستي شانس داشته باشد كه بهترين
مدرك پايانه را بگيرد . اين امكان هم وجود دارد كه اغلب كودكان در همان امكانات خود
مي مانند.
مشكل مهم در اينجاست كه اين كودكان احتمالا\" بعدا\" بعنوان بزرگسال
دوباره از اين مشكل رنج خواهند برد كه به شرح زير است :
آنان از شرايط امتحاني
اجتنا ب مي كنند براي مثال امتحان رانندگي و يا امتحان دادن براي شغل
بالاتر.
اعتماد بنفس آنها گرفته مي شود و در زندگي شخصي خود رنچ ميبرنند مانند
زندگي كاري .
اين انسانها از اينكه خودشان ياد بگيرند اجتناب مي كنند در صورتي
كه ما در يك اجتماع زندگي مي كنيم كه براي مدت طول زندگي بايستي ياد بگيريم . آنها
با مشكل يادگيري يا حا لت سختي دارند.
همچنين در زندگي شخصي آنها اثراتي احساس
مي شود آنها خيلي كم با شرايط خودشان بعنوان يك انسان راضي هستند كه با ميل ياد
بگيرند ودر شرايط امتحاني بتوانند با موفقيت قرار بگيرند . زندگي براي آنها خيلي
سخت احساس ميشود چونكه همه جا بايستي مطلب جديدي را ياد بگيرند .
براي همين
براي موفق بودن در مدرسه مهم است كه مشكل ياد گيري و ترس از امتحان را حل كنيد.
براي زندگي كرد هم موفقيت و راضي بودن مهم است .
ايا كودك شما بلوكه يادگيري و
ترس از امتحان دارد ميتوانيد با اين آزمون آن را پيدا كنيد كه مي تواند نكته هاي
اخطار باشد .
1- توجه شما
كودك شما در امتحانات ميان ترم از بيخوابي رنج مي
برد يلي خير
كودكتان از شما خواهش ميكند كه اجازه دارد در منزل بماند –
براي
اطمينان از او بپرسيد كه آيا امتحان دارد ( كودك شما مريض نيست)
كودك شما براي
امتحان نگراني كامل مي كند
كود ك شما قبل از امتحان بدنش درد مي كند مانند معده
درد سردرد
كودك شما قبل از امتحان بدون تمركز و عصبي است
كودك شما خارج از
مدرسه فعا ليتش سريع است و خودش را دورغ گو خطا ب ميكند؟
كودك شما از سردرد شديد
رنج ميبرد- درد در محدوده معده و روده؟
در اين آواخر غيبت غيرموجه داشته
؟
اغلب كودك شما يك رفتاربلوكه يادگيري نشان مي دهد ؟
كودك شما سعي مي كند در
مبارزات مدرسه خودش را كنار بكشد ( نماند- بدون تكليف خانه- به سر درس نرود
2-
همكاري
شما اعتراضهايي از كودكتان مي شنويد مانند من موفق نمي شوم – خيلي مشكل
است
كودك شما خودش را از امتحان كنار مي كشد ؟
شما قبل از امتحان معلومات
اورا سنجيديد او اغلب تسلط داشته ولي نمرات او با اين وجود متوسط و پد است
كودك
شما اغلب وقتش را با يادگيري مي گذراند اما نتيجه امتحان بهتر نميشود.
كودك شما
با پرخاشگري عكس العمل نشان مي دهد زماني كه صحبتي از مدرسه و يادگيري پيش مي آيد
.
وقتي كه كودك شما از مدرسه تعريف مي كند بندرت هيجان دارد و بيشتر بي ميل و بي
تفاوت است
كودك شما از مدرسه كم تعريف مي كند
شما حس كرديد كه كودكتان اغلب
بدون تكليف خانه به مدرسه مي رود
نمرات كودك شما در اين آواخر به شدت پايين
آمده
كودك من اعتماد بنفس كمي دارد
3- شما از كودكتان در مورد احساسش سوال
كنيد
لطفا\" نگذاريد اين ليست آزمايشي را كودك خودش بنويسد بلكه با آرامش راجع
آن صحبت كنيد
قبل از امتحان بلي خير
من نگراي زيادي دارم
من ترس ازاين
دارم كه موفق نشوم
اغلب احساس خوبي ندارم
بهتر است در خانه بمانم
4- در
امتحان
براي من مسخره است كه ورقه امتحاني تقسيم شود
من نا آرام هستم
بعضي
اوقات توجه مي كردم كه قلبم خبلي سريع مي زند
من سرد و گاهي گرم مي شوم
بعضي
اوقات نگاه به ترمينات مي كنم ديگر هيچ چيز نمي دانم سر من كاملا\" خالي
–
چيزهاي كه قبلا\" مي دانستم اكنون بطور ناگهاني نمي دانم
5- اظهارات عمومي
ديگر براي من لذت ندارد
از مدرسه متنفر هستم و خيلي خوشحال خواهم شد كه
ديگر به مدرسه نروم ( اين يك اعلام خطر است )
درس هاي تخصصي زيادي و كمي هستند
كه من از آنها متنفر هستم
معلماني هم هستند كه من آنها را دوست ندارم و متنفرم
هرچه علامت x در قسمت بلي بيشتر باشد احتمال اين است كه كودك شما از بلوكه
يادگيري و ترس از امتحان رنج مي برد .
4- اينگونه كمك كنيد به كودكتان – مشكل او
را شما بپذيريد.
اولين قدم بايستي تشخيص مشكل باشد . به كودكتان نشان بدهيد كه
درك متقابل داريد كه بي تفاوتي در كجا قرار دارد وكودك شما مشكل كاركردن مدرسه را
دارد سعي كنيد ترسهاي كودكتان را قبول كنيد و بپذيريد اين اولين قدمي است كه مشكل
حل مي شود. نكه مهم ( كودك شما دراين شرايط تقصيري ندارد)
5- همچنين كودك شما
بايستي ترس را قبول بكند
به كودكان كمك كنيد كه ترس از امتحان و احسا س بلوكه
يادگيري را بپذيرد. كودكان كمي خجالت مي كشند كه اعتراف كنند از بلوكه يادگيري رنج
ميبرند. با شتاب كار نكنيد براي كودكان روشن كنيد كه نه مريض و نه تنها است .
6-
تو موفق مي شوي
مشكل بزركي كه در مطلب ترس ازامتحان در حقيقت اين است كه ترسي
كه در كودك بوجود مي آيد احساس و فكر مي كند كه در واقع نمي تواند تغيير بدهد .
كودكان را تشويق كنيد كه دوباره و هميشه مي توانند بخوبي كارها را انجام بدهند.
7- زياد از مشكلات صحبت نكنيد
وقتي كه مشكل مشخص ميشود \" ترس از امتحان يا
بلوكه يادگيري\" را دوباره فراموش كنيد شما اين را تصور كنيد وقتي كه راجع به آن
صحبت مي كنيد كه چگونه مشكل را مي توانيد حل بكنيد اشاره به ترس و بلوكه يادگيري
ميكنيد و كه كودك در درشرايط بد ي قرار مي دهد و زماني كه بخاطر مي آورد هورمون
استرس در آن توليد مي شود و اثر منفي دارد . يك گفتگوي سازنده مشكل سختي را بوجود
مي آورد كه در كودك احساس ترس ايجاد مي شود.
وقتي كه كودك شما بطور مدام بخاطر
بياورد نمي تواند از مشكل رهايي يابد.
به اين معني نيست كه شما از ترس كودكتان
سكوت بكنيد كاملا\" برعكس ولي مي توانيد مطلب را طور ديگري بيان
كنيد.
8- هد
فها را فرمولبدي كنيد
براي كودكتان چه چيز عاليتر است ؟ او بايستي آگاه باشد كه
درآينده قبل از امتحانات مدرسه ريلكس و آرام باشد . با كودكتان اينگونه راجع آن
صحبت كنيد كه انگاري هرهدف مثبت را مي خواهيد باهم به آن دسرسي پيداكنيد .
بدون
توجه به اينكه كودك شما چند سال دارد . حمايت براي اين هدف براي هر اتفاقي مورد
نياز است .توجه به فرمولبندي و گفتگو داشته باشيد كه شما لغات منفي اجتنا ب كنيد
همين آلان يبار سعي كنيد :
بجاي : هدف اين است كه تو هيچ ترسي قبل از امتحانات
مدرسه نداشته باشي – بگوييد تو موفق مي شوي در امتحانات مدرسه فقط خيلي ريلكس و
آرام باش.
بجاي : توديگر نبايد تاخير بكني بگوييد – ما الان كار مي كنيم كه
تمرينات را بتواني سريع تمام بكني.
9- يك مطلب مهم
اغلب يك روش خيلي ساده
كافي است كه به كودكتان كمك كنيد . قبل از اينكه صبح به مدرسه برود كارهاي مدرسه اش
را جلويش بگذاريد . دست به شانه و كمرش بزنيد و خيلي راحت بگوييد تو مي تواني و يا
تو مي داني . بتنهاي همين مقدار كوچك مي تواند اثر بزرگي بر كودك شما بگذارد. كلام
دلگرم كننده اينطوري از اعتماد خيلي حمايت مي كند .
10- با معلمان صحبت بكنيد
با معلمان كودكتان راجع ترس از امتحان و بلوكه يادگيري صحبت بكنيد . معلم نمي
توان د بداند كه آيا كودك شما اصلا\" زحمت مي كشد اينطوري مي توانيد روشن كنيد كه
كودك شما به خودش زحمت مي دهد براي كمك سوال بكنيد كه بتوانيد براي كودكتان استفاده
كنيد .
11- حل كردن مشكل ترس از امتحان و بلوكه يادگيري
با تستي كه داده شده
مي توانيد نكات مهم آنرا پيدا كنيد ولي به تنهايي والدين نمي توانند مشكل را حل
كنند به اين خاطر بايستي نزذ روانشناس و روانكار مدرسه بروند و از آنها كمك بخواهند
.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
1- بلوكه شدن دريادگيري چه مي باشد ؟
اين حالتي است كه درباره آن
بطور گوناگون ميشود اظهار كرد اما نتيجه آن بطور مشابه است : نمرات بد هستند كودك
خلق و خوي بسيار بدي دارد ويا حال او خوب نيست .
حالت نا مطلوبي در بلوكه شدن
ياد گيري : آنها خودشان را پنهان مي كنند و در مدرسه مستقل نيستند ولي بايستي در
تمام اشتباهاتي كه كردن در پيرامون درسي اشان حاضر باشند و ياد بگيرند . حا ل در
مدرسه ويا در فضاي آزاد.
2- بلوكه در يادگيري و نمرات بد نا معلوم
ابتدا
هنگامي كه شرايط واقعي ترس از امتحان شروع بشود قبل از آن بلوكه يادگيري ظاهرميشود.
در واقع به اين معني است كه كودك ياد ميگيرد ولي در مورد اطلاعات نمي تواند به
درستي تفكر بكند و بعدا\" هم نمي تواند مطالبه كند و پيامد آن نمرات بد هستند.
آيا وقتي كه كودك شما در بلوكه يادگيري و ترس از امتحان قرار دارد ميتوانيد خود
آزمون ما را امتحان كنيد ؟
بلوكه ياد گيري دلايل زيادي دارد مشكل در اينجاست كه
اثرات آن با هم مخلوط ميشود ودر يك زماني دايره شيطاني مي سازد . براي مثال يك
شاگرد از معلم مشخصي خوشش نمي آيد او در استرس قرار مي گيرد ترس اورا به امتناع از
امتحان هدايت مي كند و دوباره به يك استرس جديد برخورد مي كند .
دلايل اثرات
استرس استرس
رفتار فرار( شاگرد تمام نيروي خودش را ازبين اعتماد نداشتن به
رشته درسي خود
مي برد تا از معلم اجتناب كند و بگريزد)
اعتماد نداشتن به رشته
درسي خود اجتناب از مدرسه
بيماري رهايي از مدرسه
اعتماد بنفس كم نمرات بد
فشار عملكرد اعتماد بنفس كم
كم نوشيدن رفتار بلوكه يادگيري
خوردن زياد
هيدرات كربن همكاري نكردن در مدرسه
بالا بود مواد قندي علاقه نداشتن به چيز جديد
حركت كم ترس وبلوكه خودشان را پنهان كردند براي مدتي طول مي كشد
كمبود مواد
معدني – ويتامين
اطلاعات نامطلوب از رسانه ها
3- آسيب رساندن به زندگي
بعضي از كودكان با داشتن بلوكه يادگيري و ترس از امتحان مدرسه را با موفقيت مي
گذرانند. به تنهايي خيلي بد است چونكه هر كودكي بايستي شانس داشته باشد كه بهترين
مدرك پايانه را بگيرد . اين امكان هم وجود دارد كه اغلب كودكان در همان امكانات خود
مي مانند.
مشكل مهم در اينجاست كه اين كودكان احتمالا\" بعدا\" بعنوان بزرگسال
دوباره از اين مشكل رنج خواهند برد كه به شرح زير است :
آنان از شرايط امتحاني
اجتنا ب مي كنند براي مثال امتحان رانندگي و يا امتحان دادن براي شغل
بالاتر.
اعتماد بنفس آنها گرفته مي شود و در زندگي شخصي خود رنچ ميبرنند مانند
زندگي كاري .
اين انسانها از اينكه خودشان ياد بگيرند اجتناب مي كنند در صورتي
كه ما در يك اجتماع زندگي مي كنيم كه براي مدت طول زندگي بايستي ياد بگيريم . آنها
با مشكل يادگيري يا حا لت سختي دارند.
همچنين در زندگي شخصي آنها اثراتي احساس
مي شود آنها خيلي كم با شرايط خودشان بعنوان يك انسان راضي هستند كه با ميل ياد
بگيرند ودر شرايط امتحاني بتوانند با موفقيت قرار بگيرند . زندگي براي آنها خيلي
سخت احساس ميشود چونكه همه جا بايستي مطلب جديدي را ياد بگيرند .
براي همين
براي موفق بودن در مدرسه مهم است كه مشكل ياد گيري و ترس از امتحان را حل كنيد.
براي زندگي كرد هم موفقيت و راضي بودن مهم است .
ايا كودك شما بلوكه يادگيري و
ترس از امتحان دارد ميتوانيد با اين آزمون آن را پيدا كنيد كه مي تواند نكته هاي
اخطار باشد .
1- توجه شما
كودك شما در امتحانات ميان ترم از بيخوابي رنج مي
برد يلي خير
كودكتان از شما خواهش ميكند كه اجازه دارد در منزل بماند –
براي
اطمينان از او بپرسيد كه آيا امتحان دارد ( كودك شما مريض نيست)
كودك شما براي
امتحان نگراني كامل مي كند
كود ك شما قبل از امتحان بدنش درد مي كند مانند معده
درد سردرد
كودك شما قبل از امتحان بدون تمركز و عصبي است
كودك شما خارج از
مدرسه فعا ليتش سريع است و خودش را دورغ گو خطا ب ميكند؟
كودك شما از سردرد شديد
رنج ميبرد- درد در محدوده معده و روده؟
در اين آواخر غيبت غيرموجه داشته
؟
اغلب كودك شما يك رفتاربلوكه يادگيري نشان مي دهد ؟
كودك شما سعي مي كند در
مبارزات مدرسه خودش را كنار بكشد ( نماند- بدون تكليف خانه- به سر درس نرود
2-
همكاري
شما اعتراضهايي از كودكتان مي شنويد مانند من موفق نمي شوم – خيلي مشكل
است
كودك شما خودش را از امتحان كنار مي كشد ؟
شما قبل از امتحان معلومات
اورا سنجيديد او اغلب تسلط داشته ولي نمرات او با اين وجود متوسط و پد است
كودك
شما اغلب وقتش را با يادگيري مي گذراند اما نتيجه امتحان بهتر نميشود.
كودك شما
با پرخاشگري عكس العمل نشان مي دهد زماني كه صحبتي از مدرسه و يادگيري پيش مي آيد
.
وقتي كه كودك شما از مدرسه تعريف مي كند بندرت هيجان دارد و بيشتر بي ميل و بي
تفاوت است
كودك شما از مدرسه كم تعريف مي كند
شما حس كرديد كه كودكتان اغلب
بدون تكليف خانه به مدرسه مي رود
نمرات كودك شما در اين آواخر به شدت پايين
آمده
كودك من اعتماد بنفس كمي دارد
3- شما از كودكتان در مورد احساسش سوال
كنيد
لطفا\" نگذاريد اين ليست آزمايشي را كودك خودش بنويسد بلكه با آرامش راجع
آن صحبت كنيد
قبل از امتحان بلي خير
من نگراي زيادي دارم
من ترس ازاين
دارم كه موفق نشوم
اغلب احساس خوبي ندارم
بهتر است در خانه بمانم
4- در
امتحان
براي من مسخره است كه ورقه امتحاني تقسيم شود
من نا آرام هستم
بعضي
اوقات توجه مي كردم كه قلبم خبلي سريع مي زند
من سرد و گاهي گرم مي شوم
بعضي
اوقات نگاه به ترمينات مي كنم ديگر هيچ چيز نمي دانم سر من كاملا\" خالي
–
چيزهاي كه قبلا\" مي دانستم اكنون بطور ناگهاني نمي دانم
5- اظهارات عمومي
ديگر براي من لذت ندارد
از مدرسه متنفر هستم و خيلي خوشحال خواهم شد كه
ديگر به مدرسه نروم ( اين يك اعلام خطر است )
درس هاي تخصصي زيادي و كمي هستند
كه من از آنها متنفر هستم
معلماني هم هستند كه من آنها را دوست ندارم و متنفرم
هرچه علامت x در قسمت بلي بيشتر باشد احتمال اين است كه كودك شما از بلوكه
يادگيري و ترس از امتحان رنج مي برد .
4- اينگونه كمك كنيد به كودكتان – مشكل او
را شما بپذيريد.
اولين قدم بايستي تشخيص مشكل باشد . به كودكتان نشان بدهيد كه
درك متقابل داريد كه بي تفاوتي در كجا قرار دارد وكودك شما مشكل كاركردن مدرسه را
دارد سعي كنيد ترسهاي كودكتان را قبول كنيد و بپذيريد اين اولين قدمي است كه مشكل
حل مي شود. نكه مهم ( كودك شما دراين شرايط تقصيري ندارد)
5- همچنين كودك شما
بايستي ترس را قبول بكند
به كودكان كمك كنيد كه ترس از امتحان و احسا س بلوكه
يادگيري را بپذيرد. كودكان كمي خجالت مي كشند كه اعتراف كنند از بلوكه يادگيري رنج
ميبرند. با شتاب كار نكنيد براي كودكان روشن كنيد كه نه مريض و نه تنها است .
6-
تو موفق مي شوي
مشكل بزركي كه در مطلب ترس ازامتحان در حقيقت اين است كه ترسي
كه در كودك بوجود مي آيد احساس و فكر مي كند كه در واقع نمي تواند تغيير بدهد .
كودكان را تشويق كنيد كه دوباره و هميشه مي توانند بخوبي كارها را انجام بدهند.
7- زياد از مشكلات صحبت نكنيد
وقتي كه مشكل مشخص ميشود \" ترس از امتحان يا
بلوكه يادگيري\" را دوباره فراموش كنيد شما اين را تصور كنيد وقتي كه راجع به آن
صحبت مي كنيد كه چگونه مشكل را مي توانيد حل بكنيد اشاره به ترس و بلوكه يادگيري
ميكنيد و كه كودك در درشرايط بد ي قرار مي دهد و زماني كه بخاطر مي آورد هورمون
استرس در آن توليد مي شود و اثر منفي دارد . يك گفتگوي سازنده مشكل سختي را بوجود
مي آورد كه در كودك احساس ترس ايجاد مي شود.
وقتي كه كودك شما بطور مدام بخاطر
بياورد نمي تواند از مشكل رهايي يابد.
به اين معني نيست كه شما از ترس كودكتان
سكوت بكنيد كاملا\" برعكس ولي مي توانيد مطلب را طور ديگري بيان
كنيد.
8- هد
فها را فرمولبدي كنيد
براي كودكتان چه چيز عاليتر است ؟ او بايستي آگاه باشد كه
درآينده قبل از امتحانات مدرسه ريلكس و آرام باشد . با كودكتان اينگونه راجع آن
صحبت كنيد كه انگاري هرهدف مثبت را مي خواهيد باهم به آن دسرسي پيداكنيد .
بدون
توجه به اينكه كودك شما چند سال دارد . حمايت براي اين هدف براي هر اتفاقي مورد
نياز است .توجه به فرمولبندي و گفتگو داشته باشيد كه شما لغات منفي اجتنا ب كنيد
همين آلان يبار سعي كنيد :
بجاي : هدف اين است كه تو هيچ ترسي قبل از امتحانات
مدرسه نداشته باشي – بگوييد تو موفق مي شوي در امتحانات مدرسه فقط خيلي ريلكس و
آرام باش.
بجاي : توديگر نبايد تاخير بكني بگوييد – ما الان كار مي كنيم كه
تمرينات را بتواني سريع تمام بكني.
9- يك مطلب مهم
اغلب يك روش خيلي ساده
كافي است كه به كودكتان كمك كنيد . قبل از اينكه صبح به مدرسه برود كارهاي مدرسه اش
را جلويش بگذاريد . دست به شانه و كمرش بزنيد و خيلي راحت بگوييد تو مي تواني و يا
تو مي داني . بتنهاي همين مقدار كوچك مي تواند اثر بزرگي بر كودك شما بگذارد. كلام
دلگرم كننده اينطوري از اعتماد خيلي حمايت مي كند .
10- با معلمان صحبت بكنيد
با معلمان كودكتان راجع ترس از امتحان و بلوكه يادگيري صحبت بكنيد . معلم نمي
توان د بداند كه آيا كودك شما اصلا\" زحمت مي كشد اينطوري مي توانيد روشن كنيد كه
كودك شما به خودش زحمت مي دهد براي كمك سوال بكنيد كه بتوانيد براي كودكتان استفاده
كنيد .
11- حل كردن مشكل ترس از امتحان و بلوكه يادگيري
با تستي كه داده شده
مي توانيد نكات مهم آنرا پيدا كنيد ولي به تنهايي والدين نمي توانند مشكل را حل
كنند به اين خاطر بايستي نزذ روانشناس و روانكار مدرسه بروند و از آنها كمك بخواهند
موضوعات مرتبط: روان شناسی
از نگاه كارشناس روانشناسي / روان درماني و جرم شناسي
اجتناب كردن كود كان و نوجوانان از رفتن به مدرسه اينگونه كه نشان ميدهد حادثه
اي است با نشانه و علامتهاي متفاوت براي مثا ل بي ميلي موقت و گريختن از مدرسه
بخاطر يك سا عت درسي كه در اين مرحله گريختن از مدرسه نوجوانان آغاز و گسترش مي
يابد . اينطور كه بيان شده است بيشتر علت گريختن از مدرسه بخاطر مشكلات اجتماعي و
روانشناسي مي باشد ، و دانش آموزان بتنهايي نمي توانند موفق برغلبه شدن آنها شوند
.
اما از نگاه پيشگيري جرم گريختن از مدرسه مي تواند خيلي مهم باشد زيرا رفتار
آنها خيلي بطرف خطر انحراف پيدا مي كند . در هرصورت دارا بودن اشكا ل بيشتر از
اجتناب كردن به مدرسه رشد ريسكي براي كودكان و نوجوانان است . به اين نتيجه ميرسيم
كه لازم است براي چنين حادثه اي از طرف دانش آموزان به روانشناس و غيره مراجعه كنيد
.
چرا شاگردان درمدرسه غيبت مي كنند؟
براي امتناع از رفتن به مدرسه و علتهاي
گوناگون آن سوالاتي پيش مي آيد و بدنبال يك عكس العمل متناسب هستيم كه با آن
بتوانيم امتناع از رفتن به مدرسه را برطرف كنيم . و تا جايي كه امكان دارد قضاوت
دقيق براي علتها لازم و ضروري مي باشد oelsner – Lehmkuhl مدل پيدايشي براي امتناع
از رفتن به مدرسه ( Vulnerabilitats- stress-modell ) از نگاه روانشناسي كودكان و
نوجوانان را بوجود آوردند . كه اغلب كودكان با آن برخورد مي كنند.
ترس عمومي –
نا امني اجتماعي – رفاقت كم – حداقل يك استرس در مدرسه – ترس از اينكه بر شريط غلبه
نكند .
ترس جدا شدن از خانه. اين نشانه ها تقريبا\" با 12-10 % از كودكان
برخورد مي كند . فشارهاي واقعي كه موجب ميشود – مانند اسباب كشي – عوض كردن مدرسه –
تجربيات از جدايي – زياده خواهي – كنترل كم اجتماعي و كمبود حمايت خانواده . شكست
در مدرسه – كشمكش لفضي با هم كلاسي ها و معلمان تمام اينها مي تواند علت پشت كردن
از رفتن به مدرسه باشد . يك همه پرسي از نوجوانان آنهايي كه براي مدت زمان زيادي در
مدرسه غيبت مي كنند . براي اين رفتارشان ثابت شد كه 59% مشكل با معلم – 31% راندمان
بد – 30% مشكل ديگر مدرسه اي – 29% مشكل با هم كلاسيها و 20% مشكل سلامتي .
شاگرداني كه براي مدت زيادي به مدرسه نمي روند از اين هراس دارند كه مورد تمسخر
معلمان و همكلاسي هايشان قرار بگيرند و بيشتر از طرف همكلاسي ها و دوستان قديمي شان
منزوي شوند به اين خاطر برگشت آنها به مدرسه زمان زياد و سختي را در پي دارد .و
نگران مواد درسي هستند كه در آن غيبت داشتند .
كدام يك از شكلهاي امتناع رفتن
به مدرسه مورد توجه قرار مي گيرد ؟
برطبق آزمايشات روانكاري / روانشناسي
تقريبا\" 8-5% از شاگردان ما با اين شكلها ي امتناع رفتن به مدرسه برخورد مي كنند.
نمونه هاي امتناع رفتن به مدرسه متفاوت است كه در ترس از مدرسه تقسيم شده بيماري
ترس، ترس از مدرسه و گريختن از مدرسه . اين مقدمه مهم است و ارزش دارد علتهاي
امتناع رفتن به مدرسه از طرفي ترسو و از طرفي مرز پرخاشگري را حفظ مي كند . شكلهاي
عارضه بيماري متفاوت است .
ترس مدرسه بر مي گردد به ساختار زندگي گذشته آن .
ديگر اساسهاي آن ميتواند ترس اجتماعي و يا رنج كشيدن در مدرسه باشد . مانند رابطه
شاگرد- معلم و يا به شرايط جوي قديم مدرسه ربط دارد .
بيماري ترسيدن – اين نگراني شديد در قاعده برمي گردد جدايي از
منزل وقتي كه براي مدت زماني والدين از كودك جدا ميشود براين اساس كودك نقطه ضعف و
ناتواني به والدين نشان مي دهند . بقيه علتها برخورد مي كند با شرايط كه كودك نمي
تواند در داخل خا نواده ظاهر سازي بكند و نمي خواهد محلي راهم كه در آن مشغول است
عوض كند . پيامد
دگرگوني اجتماعي و رابطه مشكل احسا ساتي كودكان و نوجوانان مي
تواند دلايلي براي امتناع به رفتن مدرسه باشد .
گريختن از مدرسه به منزله ترس از شريط مدرسه در كودكان و نوجوانان
نمي باشد ، بلكه به معني گسترش پرخاشگري آزاردهند است . علتهاي متفاوتي براي حادثه
امتناع به مدرسه رفتن وجود دارد كه در شرايط متفاوت تعليم وتربيت و درمان شناسي مي
تواند جوابگو باشد .
تاچه ميزان از شاگردان در مدرسه غيبت داشتند ؟
نتيجه
بدست آمده از تحقيقات جامع شناسي دانشگاه شهر كلن كشور آلمان كه از تمام مدارس
متوسطه در سا ل 2003انجام شده و براي هر كدام غيبتشان به ثبت رسيد ه كه بخاطر تاخير
چند ساعتي و يا تمام وقت در درس غيبت داشتند يا موجه و يا غير موجه بودند كه شامل
44% مونث و 48% دليل اجتماعي گوناگون بوده است . 10 -9 % از شاگرداني كه سوال شده
در كلاس درس با و يا بدون اجازه والدين درغيبت شركت داشتند .
با گريختن از
مدرسه جنايي مي شوند ؟
از نتيجه بدست آمده از آزمايش تقريبا\" بر روي يك سوم از
شاگردان انجام شده بطور واقعي رفتار مجرمانه در طي روز داشتند و هنوز تفاوت ارتباط
با گريختن از مدرسه و عمل تبهكارانه آن را نتوانستند توسط آزمايش به اثبات برسانند
و اين سوال نياز به توضيح بيشتري دارد .
علتهاي پرخاشگري
عوامل تئوري
كودكان فقط از طريق والدين سرمشق نمي گيرند و اين در تئوري نشان داده شده كه
رفتار پرخاشگران هم بر روي آنها اثر گذار است .
محيط اجتماعي مي تواند به سه
روش پرخاشگري را تقويت كند – 1. توسط تقويت مثبت 2- توسط تقويت منفي و تحمل
عوامل ريسكي
اثرگذاشتن براي مدت كوتاه مربوط به قبل و بعد از تولد
دراين محدوده عقيده ونتيجه ها با هم مخالف هستند در صورتي كه رفتار پرخاشگري در
سخت متواد شدن به اثبات رسيده است .
اثر خانوادگي و رفتار خانوادگي
اغلب
خانوادها قانون كم و زيادي را قرار مي دهند و توجه به حفظ اين قانون نمي كنند و
خودشان هم رفتار پرخاشگرانه نشان مي دهند . با اقدام مراقب پرخاشگرانه رفتار
پرخاشگرانه كودكشان را تقويت مي كنند (تقويت مثبت). و يا كودكشان را از انجام وظيفه
نا خوشايند رها مي كنند. ( تقويت منفي ) يا رفتار ساكت را تحمل مي كنند.
ميزان
تربيتي
زماني كه والدين از مقاومتشان دوري كنند كودكان رفتارشان را تقويت مي
كنند. براي مثال وقتي كه مادر آمادگي نداشته باشد مسئوليت زندگي را خودش بدست
بگيرد.
بيما ري روحي
وقتي كه اثبات شود مادر افسرده ويا اعتماد به فعاليت
ندارد در اينجا بر روي كودك بد از تولد تا سن چهار سالگي اثر مي گذارد .
رضايت
كم و مشكلات زناشويي – بويژه نوجوانان و كودكان باليني بطور شديد از اينگونه رفتار
رنج مي برند . و اغلب اثرات مانند افسردگي حالت مادر در رفتار غير مستقيم كودك ديده
ميشود.
مهارتهاي اجتماعي و عزت نفس
رفتارچشمگير مانند بندرت بازي كردن
نوجوانان با كودكان ديگر گفتگو كردن بندرت با همديگر و از چشم پوشي كردن از سوالات
. با دشمني و پرخاشگري عكس العمل نشان مي دهند رفتارخودبينانه و در كل كم مثبت
هستند .
رشد مشكل فرعي
مشكل داشتن در محيط شان با كودكان همسن شان كودكان
پرخاشگر بشدت توسط هم سن وسال خودشان رد ميشوند .
در اينجا روشن نده كه آيا علت
پرخاشگري و يا پيامدي كه به دنبا ل دارد. يك دايره شيطاني پيدا مي شود كه از
پرخاشگري و امتناع است . كه به اينصورت مشكل رفتار را بدتر مي كند .
دشواري در
مدرسه
رفتار مجرمانه فقط علت آن مشكل مدرسه نيست رفتار پرخاشگرانه نمي تواند به
تدريس ادامه دهد . آنها بهره هوشي كمتري نسبت به كودكان ديگر دارند رفتار مجرمانه و
مشكل مدرسه در مقابل هم تقويت ميشوند . در هرصورت بايستي بين اين دو را تشخيص داد.
خانوادها با كودكان پرخاشگر
امروزه نشانه هايي از آموزش نا موفق ديده مي
شود كه مشكل رفتارهاي پرخاشگري را تقويت مي كند .
والدين – كودك – كشمكش ،
كودكي كه كتك خوردن و از آنها ظاهرا\" بيزار هستند نگهداري مي كنند .
نظارت نا
كافي والدين به اين معني كه خيلي كم راجع به آن مي دانند ، چه وقت ، كجا ، چطور و
با چه كسي كودك وقتش را گذرانده است.
دلسوزي اشتباه كه شامل احساسات و علاقه
قلبي در مقابل كودك مي شود .
چطوري مي توان رفتار پرخاشگري را گاهش داد
؟
رفتار پرخاشگري بدون شك تعلق به شكلهاي اختلال روحي دارد . پيشرفت ناموفق
بيماري ادامه پيدامي كند وقتي كه اختلال رفتاري زود ظهور كند . درحالي كه پيشگيري و
/يا معالجه در قبل از سن مدرسه بايستي شروع شود .
جريمه كردن دوستانه وجود دارد
؟
در طول دهه موضوع جريمه كردن آموزشي در حركت است . و اجازه دارند يك كودك را
جريمه كنند ، اصلا\" جريمه كردن وجود دارد ؟ تعليم و تربيت روزانه تاريك ديده ميشود
. اغلب والدين كودك پرخاشگر را جريمه نمي كنند . براي مثال يك كودك زماني كه از روي
خشمگيني يك اسباب بازي را خراب مي كند زدن يك سيلي جريمه نامناسبي است ، علاني اين
است كه از پول تو جيبي او براي خريدن استفاده شود .
چطوري جايزه / جريمه درست
بدهم ؟
چگونه جايزه درست بدهم ؟
جايزه اجتماعي : مقداري با هم مشاركت كنيد ،
در آغوش گرفتن – لبخند زدن _ بوس دادن – گردش رفتن- فوتبال بازي كردن و تفريحات
ديگر .
جايزهاي مادي : هديه يا پول
بخشش امتياز : وقتي كه امتياز هاي كودك
جمع مي شود و به يك رقم امتيازي ميرسد آن را در مقابل جايزه عوض كنيد
چگونه من بطور صحيح جريمه بكنم ؟
جريمه اجتماعي : به رفتار نا
مناسب توجه نداشته باشيد ، انجام دادن صحيح آن را بخواهيد .
جايزه مادي : محروم
كردن از جايزه و امتيازات براي رفع آسيب ها در در محيط خود شركت كند.
امتيازات
: امتيازي بخشيده ويا كم نشود.
چگونه من اشتباهي جريمه مي كنم ؟
جريمه كردن بدون ارتباط با آن
: براي يك علت كوچك ، براي مثال براي مخالفت كردن همانگونه جريمه اعمال ميشود مثل
يك اتفاق بزرگ براي مثل آسيب رساندن به يك ماشين پارك شده .
جريمه مردد : جريمه
دادن اطلاع داده ميشود ولي انجام نميشود . انجام دادن جريمه هاي بي معني و سخت براي
مثال براي مدت سه هفته در خانه تحت نظر بودن
جريمه بدون امكانات ياد گيري :
جريمه مي تواند نامناسب باشد براي مثال فحاشي ، فرياد يا كتك زدن – كودك را براي
نصف روز به تختخواب فرستادن چنين جريمه هايي رفتار كودك را دوباره خوب نمي كند بلكه
امكان آسيب پذيرشان هم نيز وجود دارد .
زماني كه جريمه كردن اشتباه باشد چه خواهد شد ؟
با جريمه كردن
طريقه رفتار جديد را ياد نمي گيرند.
جريمه فرار و اجتناب را هدايت مي كند
.
جريمه مي تواند ترس و نا امني را پديد بياورد .
توسط جريمه يك الگوي خوبي
نمي شويد.
جريمه ميتواند تشديد پرخاشگري را بوجود آورد
هركسي كه جريمه شود ،
ديگران را جريمه مي كند .
موضوعات مرتبط: روان شناسی
دنياي سکوت
كودك ناشنوا را مستقل بار آوريد
شما هم مثل تمام والدين ميخواهيد فرزندان شادي داشته باشيد. ميخواهيد فرزندتان بتواند زماني كه بزرگتر شد، از خودش مراقبت كند. اميدواريد فرزندتان دوستان خوب و شغل مناسبي براي خودش دست و پا كند. همچنين اميدواريد روزي بتواند خانوادهاي براي خود تشكيل دهد. اما والدين عزيز! كودكان براي رسيدن به اين مراحل بايد موارد بسياري را بياموزند. آنها بايد بياموزند چگونه مسئوليت قبول كنند، با ديگران سازگاري پيدا كنند، پول پسانداز كنند، و بسياري موارد ديگر!
آموختن اين موارد، بخشي از مستقلشدن فرزند شما و مستقلشدن، بخش مهمي از بزرگشدن فرزندتان است. به خاطر داشته باشيد كودكان يك شبه مستقل نميشوند. آنها نياز به تمرين بسيار دارند. اين امر براي كودكان كمشنوا چه بسا مشكلتر هم باشد؛ به ويژه كودكان كمشنوايي كه در برقراري ارتباط مشكل دارند و در كسب استقلال با مشكلات بسياري روبهرو هستند. برخي از والدين هميشه در كنار فرزندانشان هستند و به جاي آنها صحبت ميكنند. اما حتي كودكان خردسال هم ميتوانند بياموزند از خود مراقبت كنند.
چگونه به فرزندتان بياموزيد مستقل باشد؟
1ـ به فرزندتان اجازه انتخاب دهيد.
او ميتواند تصميم بگيرد ساندويچ بخورد يا پيتزا؟ بلوز آبياش را بپوشد يا ژاكت قرمزش را؟ به كودكان ناشنوا گاه به اندازه كودكان شنوا اجازه انتخاب داده نميشود. در صورتي كه به او اجازه اين كار را بدهيد، متوجه ميشود نظرش ميتواند مهم باشد. همچنين احساس ميكند روي برخي چيزها كنترل دارد. اين امر براي كودكان ناشنوا بسيار بااهميت است زيرا برخي اوقات به نظر ميرسد در اتفاقاتي كه برايشان رخ ميدهد، هيچ سهمي ندارند.
2ـ به او آموزش دهيد خودش از سمعك يا دستگاه كاشت حلزون شنوايياش مراقبت كند.
در صورتيكه فرزندتان از سمعك يا دستگاه كاشت حلزون شنوايي استفاده ميكند، بايد به او آموزش دهيد تا حتي در غياب شما هم بتواند از آن مراقبت و استفاده كند. به او نشان دهيد چگونه آن را تميز كند، باتريهايش را بررسي يا عوض كند و زماني كه مشكل دارد، چه كار كند.
3ـ به فرزندتان بياموزيد بعضي چيزها را خودش از ديگران درخواست كند.
مثلاً در رستوران خودش غذاي درخواستياش را به پيشخدمت بگويد يا خودش به مغازه دار بگويد چه نوع بستني ميخواهد. اين كار براي كودك ناشنوا مشكلتر از كودك شنواست. اما مهم است كه فرزندتان بياموزد بدون اينكه كسي بجايش صحبت كند، ميتواند خواستههاي خود را بيان كند. گرچه اين امر در ابتدا براي او اصلاً ساده نيست، به تدريج آن را ميآموزد و به اين ترتيب ميتواند با دنياي واقعي آشنا شود.
4ـ از او انتظارات متناسب داشته باشيد.
از او بخواهيد برخي كارهايي را كه در حد سن اوست، انجام دهد. به عنوان مثال، اتاقش را خودش مرتب كند، يا به تنهايي به حمام برود. ممكن است در برخي موارد نياز به كمك شما هم داشته باشد، اما او هم مانند ديگر كودكان شنوا از عهده كارها برميآيد. فكر كنيد او از عهده چه كارهايي برميآيد و چه كارهايي را نميتواند انجام دهد. مطمئن باشيد متوجه ميشود انتظار شما از او چقدر است.
اما مهم است كه فرزندتان بياموزد بدون اينكه كسي بجايش صحبت كند، ميتواند خواستههاي خود را بيان كند. گرچه اين امر در ابتدا براي او اصلاً ساده نيست، به تدريج آن را ميآموزد و به اين ترتيب ميتواند با دنياي واقعي آشنا شود.
5ـ به او بياموزيد خيلي احتياط كند اما اجازه دهيد كارهايي را كه كودكان ديگر انجام ميدهند، او هم انجام دهد.
مثلاً اجازه دهيد دوچرخهسواري كند يا از خيابان رد شود. او بايد ياد بگيرد پيش از ردشدن از خيابان چه كار كند. بايد بداند ماشينها بوق ميزنند و معناي بوق آنها چيست. همچنين بايد بداند نميتواند بوق آنها را بشنود. بنابراين بايد به اطلاعاتي كه از راه بينايي به دست ميآورد، تكيه كند. مثلاً، از آينه كنار دوچرخهاش استفاده كند و مراقب ماشينها باشد.
6ـ به او مسئوليت بدهيد، به ويژه در مورد مسائل مربوط به كمشنوايياش.
نبايد فرزندتان دائماً نياز داشته باشد شما همه چيز را برايش ترجمه كنيد. به او بياموزيد زماني كه متوجه صحبتهاي فردي نشد، از او بخواهد برخي چيزها را برايش تكرار كند. اگر در مدارس تلفيقي درس ميخواند، به او بياموزيد چگونه با معلمش صحبت كند و اشكالات درسِياش را بپرسد. دائماً او را براي اين كارها تشويق كنيد. اين مهارتها بعدها كه بزرگتر شد، برايش بسيار حائز اهميت است. اگر آنها را اكنون بياموزد، بعدها راحتتر خواهد بود.
7ـ به او در مورد پول آموزش دهيد.
اين مورد براي همه كودكان، شنوا و ناشنوا سودمند است. اما در مورد كودكان ناشنوا مشكلتر است زيرا در رستوران يا مغازه متوجه صحبتهاي شما با مغازهدار يا صندوقدار رستوران در مورد قيمتها نشدهاند. به او بياموزيد هر چيزي قيمتي دارد و قيمت هر چيز بستگي به ارزش آن دارد. درمورد صرفهجويي و كم خرجكردن و درست خرجكردن برايش صحبت كنيد. زماني كه به حد كافي بزرگ شد، اجازه دهيد خودش به خريد برود و خودش تصميم بگيرد چگونه پولش را خرج كند. به او پول تو جيبي هفتگي و بعدها ماهيانه بدهيد تا خودش مسئول خرجهايش شود. اگر تصميم گرفت براي خريد چيزي پولش را پسانداز كند، در اين كار به او كمك كنيد. به فرزندتان بگوييد گاهي همه افراد اشتباه ميكنند و اشتباهكردن اشكالي ندارد. بيشتر كودكان از اشتباهات خود چيزهايي ميآموزند و اين اشتباهات به آنها كمك ميكند تلاش كنند ديگر مرتكب آن اشتباه نشوند. مرتب به او بگوييد شاهد تلاشهايش هستيد و به او افتخار ميكنيد. مهم نيست چه اتفاقي ميافتد، مهم تلاشهاي اوست
موضوعات مرتبط: روان شناسی
تمام والدین خواستار خوشبختی و پیشرفت فرزندانشان هستند و سعی می کنند
تمام تلاش خود را جهت آرامش و آسایش فرزندان به کار گیرند به امید روزی که
آنها را در اوج قله سعادت ببینند. در کودکی غذا و پوشاک و مسکن را برایشان
تأمین می کنند.
تمام والدین خواستار خوشبختی و پیشرفت فرزندانشان هستند و سعی می کنند
تمام تلاش خود را جهت آرامش و آسایش فرزندان به کار گیرند به امید روزی که
آنها را در اوج قله سعادت ببینند. در کودکی غذا و پوشاک و مسکن را برایشان
تأمین می کنند.
در نوجوانی ابزار و وسایل تحصیل و کسب علم سعی می کنند در درسها به
فرزندان کمک کنند. و پس از آن نیز با مشورت و راهنمایی آنها راه را جهت
استقلال آنها باز می کنند. باور کنید همه این موارد کارهای بزرگی است و
زحمات بی دریغی را می طلبد. اما چگونه است که بسیاری از این فرزندان در
زندگی اجتماعی خود در دوران بزرگسالی نه تنها احساس موفقیت و خوشبختی نمی
کنند بلکه احساس یاس و ناکامی و عدم رضایت مندی را نیز تجربه می کنند؟
آیا غیر از این است که هنر زندگی کردن را نیاموخته اند؟ نحوه برخورد با
مسائل گوناگون را نمی دانند و یا در آن ضعیف هستند؟ بنابراین در این بخش
ما قصد داریم تا شما را با مواردی که لازمه زندگی کردن در این دنیای پر
نشیب و فراز است آشناتر کنیم:
● شکستها را پذیرفته و کنار بگذارید
به منظور داشتن زندگی سالم باید تصویر ذهنی ای که ما و فرزندانمان از خود
دارند سالم و آگاهانه و واقعی باشد. برای دستیابی به این منظور باید
بپذیریم که قرار نیست در زندگی همیشه به آنچه می خواهیم برسیم و هرگز هم
شکست نخوریم. اما باید در مورد شکستها نیز درست بیندیشیم تا تکرار آنها را
کاهش دهیم. نه اینکه مرتب از آنها غمگین شویم. وقتی فرزندتان در یک بازی
شکست می خورد به او یاد دهید که بداند صرفا یک بازی ضعیفی انجام داده که
منجر به شکست وی شده. باید مسئولیت اعمال خود را در زندگی بپذیریم نه
اینکه موضوعات را شخصی پنداریم و خود را سرزنش کرده و مرتب به عقب نگاه
کنیم. زیرا در این صورت شانس و فرصت موفقیت های بعدی را نیز از دست می
دهیم.
● همواره واقع بین باشیم
همیشه پیشرفت و حرکت رو به جلو نیازمند تلاش و اختصاص زمان و انرژی است.
اما آنچه اهمیت دارد این است که اهداف و انتظاراتی واقع بینانه داشته
باشیم. تا بتوانیم برای رسیدن به آنها برنامه ریزی کرده و با استفاده از
امکانات موجود راه خود را جهت حرکت بهتر هموارتر سازیم.
اما اگر به جای اهداف آرزوهایی در ذهن بپرورانیم و همواره انتظار بکشیم تا
به آنها برسیم انتظار ما غیر معقول است و این تفکر نتیجه ای جز احساس شکست
و ناکامی نخواهد داشت و ما انگیزه لازم را نیز جهت حرکتهای بعدی خود از
دست می دهیم.
البته نباید فراموش کنیم که اهداف حقیقی و دست یافتنی را نیز باید به دقت
دنبال کنیم و با کوچکترین ناکامی دراین راه از میدان به در نرویم.
● بر نقاط قوت خود تکیه کنیم
به گفته یکی از بزرگان انسان هرگز در زندگی موفق نمی شود مگر اینکه از
استعدادها و توانایی هایی که پروردگار به او داده حداکثر استفاده را ببرد.
به عبارت دیگر باید به فرزندان خود بیاموزیم که استعدادهای خود را شناخته و در جهت باروری آنها حداکثر تلاش خود را بکنند.
مطمئنا هریک از افراد جامعه استعداد و توانایی خاصی برای شکوفاکردن در
زندگی دارد که درصورت عدم توجه به آن به موفقیت های لازم در زندگی
نخواهدرسید.
● راههای رسیدن به اهداف گوناگون اند
گاهی اوقات ما راهی را پیش گرفته و حرکت می کنیم اما می بینیم بسیاری از
موانع و مشکلات و حتی انسانها در مقابل ما قرار می گیرند. دراین شرایط
باید بدانیم که راه ما صحیح نیست و به جای گله و شکایت از زندگی و روزگار
و بعضا افراد راه و طریق و حتی رفتار خود را تغییر دهیم. زیرا همواره
تغییرات را انسانها به وجود می آورند و هرگز خود به خود چیزی به نفع ما
نخواهدشد مگر اینکه ما راه دیگری را امتحان کنیم یا خود را تغییر دهیم.
البته این کار نیازمند تمرین است اما شدنی است.
● از گذشته عبرت بگیریم
به عقیده کارشناسان چنانچه در زندگی به آنچه می خواهید رسیدید. باید
ببینید چه کار صحیحی انجام داده اید و چنانچه به هدف نرسیدید نیز باید
ببینید در کجای کار اشتباه کرده اید تا با اصلاح آن از شکستهای بعدی
جلوگیری کنید.
به گذشته فکر کرده و از آن درس بگیرید اما هرگز در آن نمانید زیرا فرو می روید و امروزتان را نیز از دست خواهید داد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
1ــ محیط، محیط، ...
اگر درس خواندن شما جدی باشد مطمئن باشید كه محلی دور از حواس پرتی و آرام می یابید. با هم اتاقی های خود صحبت كنید تا اوقاتی در سكوت و آرامش داشته باشید یا از كتابخانه، اتاق مطالعه و یا از یك كلاس خالی و آرام استفاده كنید.
2ــ عادت كنید كه هر روز مطالعه كنید
از نشستهایی كه هر شب وقتتان را پر می كند و مهمانی هایی كه سعی می كنید اخبار و اطلاعات بی ثمر زیادی را به خاطر بسپارید، اجتناب كنید. هر روز زمانی را صرف مطالعه كنید و می توانید در اوج مطالعه، زمانی نیز برای شوخی داشته باشید.
3ــ به خودتان كمك كنید! در خارج از محدوده تحقیق كنید و الویت بندی تان را اصلاح كنید
چه شما دانش آموز آ و چه دانش آموز ب باشید، می توانید مهارتهای یادگیری تان را تقویت كنید. مهارتهای یادگیری خود را با مهارتهای یادگیری دانشگاهی تطبیق دهید. سعی كنید استادان و دستیاران آنها را بشناسید. در مورد رشته تان بررسی كنید، آیا راهنمای مطالعه یا مركزی برای كمك به انتخاب رشته وجود دارد؟ آیا وب سایتی برای موضوع رشته تان وجود دارد؟ این همچنین روشی برای انتخاب حرفه و شغل مناسب آینده به سبك علمی است.
4ــ یادداشت كردن
تاریخهای مهم را به خاطر آورید. تاریخهای معین شده برای امتحان یا مأموریت را به خاطر آورید. برنامه ریزی روزانه سبب سازماندهی زندگی می شود. یك پیشنهاد خوب این است كه تقویم دیواری دارای تاریخهای مهم را داشته باشیم.
5ــ كسب انرژی با خوردن، ورزش و خواب كافی
نفهمیدید؟ به زحمت بیاد می آورید؟ فهم و حافظه تان تحت فشار استرس و خستگی است؟
زمانی كه گرسنه، عصبی یا مغزتان خسته است، نمی توانید با انرژی كافی كار كنید.
درست خوردن، ورزش و خواب كافی در طی امتحان بسیار مهم است.
6ــ تیز و زیرك باشید، آماده كردن و خوب انجام دادن تكالیف درسی
به كلاس نرفتن و یا اصطلاحاً از كلاس خود زدن، عادت نكنید. نوشته های دیگری را چون محتوای خوبی دارد، بعنوان كنفرانس خود ارائه ندهید. در كلاس، به نكات مهم و مثالها بیشتر دقت كنید. از اول تا آخر مطلب در كلاس بمانید این كار مطمئناً در زمان امتحان كمك زیادی به شما می كند. بعد از كنفرانس دیگران، سؤال كنید. ساعتی را به دفتر استادان یا دستیاران آنها بروید و برای درك بهتر مطالب یادگرفته قبلی، كمك بخواهید. بهتر است شب قبل از امتحان به جای اینكه صرفاً مطالب را بخوانید از استاد خود كمك بگیرید.
7ــ كنفرانسها و كمك درسیها: اصطلاح تصویر بزرگ چیست؟
برخی از دانشجویان ناموفق روش «از بر كردن مطالب» را برمی گزینند. یادگیری در دانشگاه مستلزم این است كه درك كنیم چگونه كلیه اطلاعات بصورت تصویر بزرگ بهمدیگر مرتبط است. از خلاصه مطالب، جداول متن، سرفصلها و عناوین ریزتر برای سازماندهی اطلاعات هر یك از دروس استفاده كنید. هر روز از خود سؤال كنید «هدف از خواندن جزئیات و تفاصیل چیست؟» و «جزئیات در كجای تصویر بزرگ جای دارد؟»
8ــ نكات و مطالبی را مد نظر داشته باشید
تا توسط آنها اطلاعات كلیدی و مهم را به خاطر آورید
با روشی مشخص فهم مطالب و آموزه ها را به تسخیر خود درآورید. ساختن مثال، ایجاد مقایسه های منطقی، تهیه خلاصه از متن، شناختن كلمات كلیدی، مشخص كردن موضوعهای اصلی و یا اضافه كردن اطلاعات حاشیه ای از جمله روشهای به تسخیر گرفتن مطالب در حافظه و به یاد آوردن آنها در امتحان است. خلاق باشید و منظور سؤال را آنچه فهمیده اید بیان كنید. بدانید كه در سر جلسه امتحان شما هم مانند بقیه هستید و دلیلی ندارد كه از آن وحشت داشته باشید.
9ــ فكر می كنید آیا نكات كلیدی را در هنگام امتحان به خاطر خواهید آورد؟ پس ثابت كنید
مهم نیست كه قبل از امتحان چگونه و چه مقدار مطالبی را خوب فهمیده اید، صرفنظر از برخی مطالب كه گاهی فراموش می شود، مهم این است كه مطمئن باشید می توانید اطلاعات را به خوبی بیاد آورید. برای حصول اطمینان بیشتر، اگر امكان دارد از قبل امتحانی را بدون نگاه به عناوین كتاب برای خود ترتیب دهید تا امتحان دادن را تمرین كنید.
10ــ باهوش و زرنگ باشید
نمرات خوب را به خاطر اشتباهات نوشتاری مثل بدتعبیر كردن سؤال یا كم آوردن وقت امتحان از دست ندهید.از ترفندهای ویژه استفاده كنید تا از عهده انواع متفاوت امتحان برآیید. همچنین نكات و راهنمایی های سؤالات را به دقت بخوانید، ابتدا به سراغ سؤالات ساده تر روید و برای سؤالات مشكل وقت كمتری صرف كنید تا نمره بیشتری كسب كنید و اعتماد به نفس شما كم نشود.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
روانشناسی شوخی
شوخی حالتی مثبت در ذهن است و موقعی ایجاد میشود که فردی موضوعی ناهمخوان ، غیرمنتظره و یا سرگرم کننده را بگوید و یا انجام دهد یا اینکه برای برخی افراد به دلایل دیگری اتفاق میافتد و مردم میخندند.خنده دار بودن مسائل نوع خاصی از شادی است، لذا [برای مشاهده لینک لطفا ثبت نام کنید . ] در شادی حائز اهمیت است.شوخی ویژگی رایج در زندگی است و غالبا پاسخی خودجوش به موقعیتها در حضور دیگران است. شوخی ناشی از یک خلق مطلوب است و میتواند تاثیر عمیقی بر شادی مردم داشته باشد. شوخی یکی از روشهای القاء خلق مثبت است.
اغلب روانشناسانی که شوخی را مطالعه کردهاند نتیجه گرفتهاند که ویژگی اصلی رویدادهایی که افراد را خوشحال میکند ناهمخوانی آنهاست و برای افرادی که تمایل به شوخطبعی دارند ضرورت دارد. استفاده از شوخی با خود ابرازی و خودنگری قابل پیشبینی هستند و هر دو آنها به عنوان شاخصهای مهارتی اجتماعی مطرح میباشند. افراد احساسی لطیفهها را خندهدارتر درک میکنند و بیشتر میخندند.
افراد متعصب لطیفههای جنسی را دوست دارند. افراد آزاد اندیش لطیفههای بیمعنی را ترجیح میدهند. بسیاری از افراد خشک و متعصب از ناهمخوانی لذت میبرند و از این طریق تنشهای خود را تخلیه میکنند. در بعضی مواقع نیز شوخی وسیلهای است برای بیان غیر مستیم دلخوریها و ناراحتیها از شخص یا گروهی بخصوص که به صورت مستقیم نمیتوان عنوان کرد
موضوعات مرتبط: روان شناسی
زمانی که با واژۀ هنر، روبهرو میشویم، مفهوم زیبایی به ذهن انسان خطور میکند. این زیبایی، به مبدأ و منشأ اصلی خود بر میگردد، یعنی خداوندی که خود، هنرمند است و زیباییهای فراوانی را در جهان خلقت و البته در بشرِ پُر رمز و راز نهفته است.
رنگآمیزی طبیعت و فرصت حیات و زندگی دادن به انسانها، از هنرمندیهای این خالق تواناست. آری، زندگی، خود هنر است، اگر چه هنرهای دیگر میتوانند رنگ و بویی تازه و جانی دوباره به آن ببخشند.
جای هنر در زندگی کجاست؟ بیشتر ما، هنر را محدود به یکسری موضوعات خاص میدانیم، مثلاً نقاشی،سینما
امّا میتوان هنرمندانه زندگی کرد و مانند هنرمند که به رنگ و تصویرها جان تازهای میبخشد، ما هم با گذشت و بخشش، به زندگیمان جان تازهای بدهیم و برای بهبودی روابط و کسب موفّقیت، از آن بهره بگیریم.
گذشت، فرایندی است که مرحلۀ نخست آن، شفا و بهبودی ذهنی فردِ بخشاینده است.
بخشش به معنای حقیقی، یعنی رهایی از آزارهایی که باعث رنج و آزردن ما شده است، مثل: رها کردن نفرتی که در درون ما وجود دارد و حال ناخوشایندی به ما میدهد.
بخشیدن، به مفهوم فراموشی و چشمپوشی نیست ،زیرا انسان نمیتواند هیچ چیز را از حافظه ی خود پاک کند ، بلکه تنها میتواند ببخشد و رها کند. گذشت، هنر والای عقل است. برای رسیدن به آن، ابتدا باید خود را بشناسیم و توان بخشیدن خود را داشته باشیم، تا بتوانیم از بداندیشی و سوءظن نسبت به شخصی که ما را آزار داده است، رها شویم. اغلب ما، بخشش را کاری سخت و دشوار میپنداریم، امّا برای راحت بخشیدن، لازم است بدانیم که هیچ انسانی کامل نیست و همۀ آدمیان، ممکن است در طول زندگی، دچار اشتباهات فراوانی شوند که برای رهایی و رسیدن به آزادی، گذشت و بخشش را میطلبد.
گاهی اوقات حس میکنیم که احساسات ناخوشایند ما، موجّه نیستند و یا از این که آنان را تأیید کنیم، هراس داریم ،در صورتی که زمانی قادر به بخشیدن هستیم که احساسات ناخوشایند خود را موجّه کنیم و اجازه دهیم رنجی را که برای آن بخشیدن لازم است، و نشئت گرفته از احساسات ناخوشایند ماست، احساس کنیم. البته اوج بخشیدن، زمانی تحقّق میپذیرد که هر دو طرف (طرف آزاردیده و خطاکننده)، این عمل را انجام دهند.
یادمان نرود که گذشت، قدرتِ رویارویی با افرادی است که باعث آزار ما شدهاند و دادن فرصت برای جبران و ایجاد تعهّد و حس مسئولیتپذیری است.
گذشت، بدون شک، واقعیتهای مثبتی را در زندگی فردِ بخشنده در بر دارد. بخشش و گذشت، هنری است که هر فرد با اختیار کامل، آن را انجام میدهد. هر انسانی که عمل معجزهآسای بخشیدن را انجام میدهد، هنری را میآفریند که به واسطه ی آن، از رنجی که سالهاست گرفتارش بوده (رنج جدایی و تنهایی) رها میشود و دوباره فرصتِ با هم بودن را به خود و طرف مقابل خود میدهد و چشمانش را رو به حقایق و صفات خوب آنان باز میکند،حقایقی را که نفرتش، مانع از دیدن آنها میشد. بنا بر این، اگر از این هنر والا، هر چند کم و به ندرت بهره جوییم، باز میتوانیم بگوییم: هنرمندیم.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
نفوذ درقلب دیگران بدون جراحی!
دیدن، شنیدن و گفتن 3 وسیله مهم برای برقراری ارتباط با اطرافیان است. در نگاه اول همه چیز بسیار ساده و پیش پا افتاده به نظر میرسد، اما شاید تعجب كنید اگر بدانید دهها و احیانا صدها كتاب در زمینه ی چگونگی بهكارگیری این حواس برای ایجاد ارتباطی موثر نوشته شده است.
در این مقاله ده پیشنهاد برای بهتر وراحت تر ارتباط برقرار کردن را مطالعه می کنید :
مدیریت احساسات خود را به دست گیرید
«اگر میخواهید شاد باشید، شادمانه رفتار كنید».
احساسات هر فرد قبل از هر چیز روی خود او تاثیر خواهد گذاشت. شما میتوانید از این خاصیت به نفع خود بهره ببرید. اگر احساسات منفی شما را اذیت میكنند، با مدیریت و كنترل آنها میتوانید از شر آنها رهایی پیدا كنید. وضعیت بدن خود را تغییر دهید (اگر حركت میكنید، بنشینید و بلند شوید) و مطابق با احساسی كه دوست دارید رفتار كنید. اگر با اطرافیان خود با روحیهای شاد و مثبت برخورد كنید، تاثیر بهتری روی آنها خواهید داشت.
كمی از منطق فاصله بگیرید
«در برخورد با مردم به خاطر داشته باشید آنها بیش از آن كه منطقی باشند، احساساتیاند».
این یك نكته كلیدی است. منطق بسیار خوب است، اما در برخوردها و در زندگی روزمره، ما موجوداتی احساساتی هستیم. ما احساسات خود را به اطرافیان خود انتقال میدهیم و متقابلا احساسات آنها را دریافت میكنیم. این یكی از دلایلی است كه گفته میشود در ارتباط با مردم زبان بدن (حالتهای چهره و وضعیت بدن) و تن صدا بیش از 93 درصد كار را انجام میدهد.
معانی عمیقی در زیر كلماتی كه به كار میبریم نهفتهاند ،اما زبان، بدن و تن صدا، احساسات و افكار واقعی ما را آشكار میسازند. به این دلیل است كه توانایی تغییر و كنترل احساسات و داشتن روحیهای مثبت در حین برقراری ارتباط اهمیت پیدا میكند. روحیه و احساسات شما تاثیر بسزایی بر نحوه گفتار و حالتهای چهره و در نهایت بر روابط شما با اطرافیان دارد.
بهتر است از سه چیز اجتناب كنید
«هر نادانی میتواند انتقاد، محكوم و عیبجویی كند، اما صبور و بخشنده بودن نشانه شخصیت و خویشتنداری شماست».
ممكن است نتوان براحتی از هر سه این موارد اجتناب كرد. اغلب برخوردها یا حتی ارتباطات ما از طریق این سه مورد منفی ایجاد شده و ادامه مییابد. انتقاد، عیبجویی و محكوم كردن نوعی لذت غیرعادی ایجاد میكند. با این كارها ممكن است احساس كنید اهمیت بیشتری دارید، اما در نهایت این سه مورد ،رفتاری منفی هستند كه روابط شما را محدود میسازند.
یادآوری نكات منفی و اغراق در آن روحیه، انگیزه و سلامت روانی شما را تحتالشعاع قرار میدهد، و این میتواند شما را در دام یك چرخه ی منفی از عیبجویی و انتقاد مداوم گرفتار سازد و در نتیجه همیشه به دنبال یافتن یك مقصر باشید. با چنین روحیهای اشاعهدهنده و دریافتكننده ی احساسات منفی نیز خواهید بود، اما مردم به طور كلی به دنبال احساسات خوب هستند، بنابراین چنین رفتاری میتواند موانعی جدی در روابط شما با اطرافیان ایجاد كند.
چه چیز اهمیت دارد؟
«راه اصلی برای تسخیر قلب انسان این است كه با او درباره چیزهایی كه بیشترین اهمیت را برایش دارند، صحبت كنید».
یك پند بسیار مفید و عالی: زیاد درباره خود و زندگیتان صحبت نكنید. به جای این كار ، به صحبتهای بقیه گوش دهید، اما اگر آنها حرفهای نامربوط میزنند، اگر متقابلا به حرفهای شما گوش نمیدهند و علاقهای به داستان زندگی شما ندارند، میتوانید محیط را ترك كنید. چیزهایی كه مردم اغلب به آنها اهمیت میدهند، عبارتند از عقاید، كودكان، یك سرگرمی مخصوص، شغل و...
به اطرافیان خود بیشتر توجه كنید
«اگر مردم را دوست داشته باشید، در مدت 2ماه خیلی بیشتر از آن دوست پیدا خواهید كرد، تا این كه 2 سال سعی كنید دیگران را نسبت به خود علاقهمند سازید».
بسیاری از مردم روش دوم را به كار میگیرند ، یعنی تلاش میكنند دیگران آنها را دوست داشته باشند، اما این راه چندان موثر نیست. این روش به این دلیل جذاب است كه باعث رضایت دائمی از من، من و من میشود، اما دوست داشتن دیگران، شاید به این دلیل كه قانون رابطه ی متقابل در مردم قوی است، تاثیر بیشتری دارد. مردم همان گونه با شما رفتار میكنند كه شما با آنها رفتار میكنید. آنها را دوست داشته باشید ، آنها شما را دوست خواهند داشت.
مایلم در اینجا این نكته را نیز اضافه كنم كه موضوع مهم در این زمینه این است كه صمیمانه و صادقانه به سایرین عشق بورزید. علاقه خالصانه شما از طریق زبان بدن و تن صدای شما انتقال مییابد.
سكان زندگی را به دست گیرید
«كسانی كه به دنبال تشویق بیرونی هستند، شادی خود را در دست دیگران جستجو میكنند».
یكی از مهمترین روشها برای بدبخت كردن خود این است كه بیش از اندازه به ارزیابیهای اطرافیان خود اهمیت دهید. ارزیابی بیرونی به معنای ارزشی است كه دیگران به رفتار و گفتار شما میدهند، این كه مثلا بگویند شما زیبا، باهوش و موفق هستید. این وضعیت شما را تحت كنترل سایرین قرار میدهد و قضاوت آنها را به یك اهرم فشار روانی تبدیل خواهدكرد. یك روز احساس شادی و موفقیت میكنید، روز دیگر حالتان آنقدر بد است كه باید در رختخواب بمانید.
اما اگر تنها به قضاوت خود متكی باشید، سكان زندگی را به دست میگیرید و احساسات خود را كنترل میكنید، نه به آن معنا كه از انتقادهای اطرافیان خود استفاده نمیكنید. بلكه منظور این است كه عیبجوییهای دیگران زندگی شما را بیش از حد تحت تاثیر قرار نخواهد داد.
آنها باعث پسرفت شما نخواهند شد
«به جای این كه نگران باشید مردم درباره شما چه میگویند، چرا سعی نمیكنید كاری انجام دهید كه تحسین آنها را برانگیزد.»
اهمیت دادن بیش از اندازه به آنچه مردم میگویند، یك غول خیالی از آنها در ذهن شما میسازد. برای مثال ممكن است فكر كنید هر كاری را انجام دهید مردم شما را محكوم خواهند كرد. ممكن است این طور باشد، اما مردم اغلب درگیر گرفتاریهای زندگی خود هستند و چندان به كارهای شما اهمیت نمیدهند. اگرچه ممكن است این وضعیت ناامیدكننده باشد، اما از طرف دیگر باعث راحتی خیال خواهد شد و به شما كمك خواهد كرد موانع داخلی را كه شما را از انجام كارهایتان باز میدارد كنار بزنید.
همان طور كه كمكم یا در یك حركت ناگهانی این موانع را كنار میگذارید، بیشتر به خود اهمیت خواهید داد، اعتماد به نفس بیشتری پیدا خواهید كرد و شانس بیشتری برای موفقیت خواهید داشت، در نتیجه احساسات مثبت بیشتری در وجود شما ایجاد شده و احساسات منفی برطرف خواهدشد. در این صورت در ایجاد رابطه با اطرافیان موفقتر عمل میكنید و مهارتهای اجتماعی شما ارتقا پیدا خواهد كرد.
چه نفعی به حال من دارد؟
«تنها یك راه وجود دارد كه هر چیزی را میخواهیم به دست آوریم و آن این كه سایرین را به آنچه میخواهیم علاقهمند سازیم.»
اگر میخواهید كسی كاری برای شما انجام دهد، ببینید آیا او به انگیزه شما برای انجام آن كار اهمیت میدهد؟ شاید او اصلا علاقهای به آنچه كه شما میخواهید نداشته باشد. او میخواهد بداند این كار چه نفعی برایش دارد. پس برای این كه به خواسته خود برسید، مزایای انجام آن كار را توضیح دهید.
سعی كنید این كار را صادقانه و با نگرشی مثبت انجام دهید. اگر دلیل شما برای این كار موجه نباشد یا به صورتی قاطعانه و با اعتماد به نفس بیان نشود، ممكن است طرف شما را متقاعد نسازد و بنابراین هر دوی شما از مزایای انجام آن كار محروم شوید.
چگونه در یك بحث پیروز شویم
«بهترین راه برای پیروز شدن در یك بحث و جدل این است كه از آن اجتناب كنید.»
درگیر شدن 2 نفر در یك بحث و این كه هردو بخواهند از مواضع خود جداگانه دفاع كنند، رابطه آنها را دچار مشكل خواهد كرد. تنها نتیجهای كه از یك مشاجره عاید خواهد شد، این است كه تا مدتها پس از آن هر دوی شما احساسی منفی نسبت به یكدیگر خواهید داشت و هر دوی شما در این دید منفی نسبت به یكدیگر غرق خواهید شد. خودداری از بحثها و مشاجرات غیر ضروری مهمترین پیروزی خواهد بود.
سخنان شما بیش از آنچه فكر كنید، اهمیت دارند
«تنها و تنها 4 راه برای برقراری ارتباط با دنیا وجود دارد. ما از طریق این 4وسیله ارتباطی ارزیابی و طبقهبندی میشویم: چهكار میكنیم، چگونه نگاه میكنیم، چه میگوییم و چگونه میگوییم.»
با وجود اهمیتی كه هر كدام از این 4 مورد دارند، اما بیشتر روی سومین آنها یعنی این كه چه میگوییم - تاكید میشود.
اغلب مردم در اولین ملاقات خود با سایرین به شكلی ناخودآگاه آنها را ارزیابی میكنند. ذهن به این ترتیب مردم و چهرهها را سازماندهی میكند. بنابراین درباره نحوه نگاه خود و این كه اولین احساسی كه ایجاد میكنید چگونه خواهد بود فكر كنید. درباره زبان بدن و این كه جملات را چگونه بیان میكنید بیندیشید.
درباره این كه چه احساسی دارید فكر كنید ، به این دلیل كه احساس شما بر دنیای اطرافتان تاثیر میگذارد و دنیا نیز تاثیر متقابلی بر شما دارد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
شخصیت شناسی جالب براساس پنیر مورد علاقه
پنیر، یكی از لذیذ ترین غذاهاست كه با تنوع خاص خود تقریباً میتواند تمام سلیقهها را راضی نگاه دارد، اما در عین حال چیزهای دیگری نیز راجع به این افزودنی خوشمزه وجود دارد كه احتمالاً شما چیزی درباره آن نمیدانید پنیر میتواند نكات بسیاری را در رابطه با خودتان به شما بگوید! یك تحقیق جدید در این زمینه كه از سوی انجمن لبنیات سازی امریكا انجام شده، نشان میدهد نوع پنیری كه انتخاب میكنید میتواند اطلاعات زیادی را راجع به شخصیت شما آشكار سازد این تحقیق توسط ((لورا ورلین ))انجام شده است. بنابراین یک نوع از پنیرهای زیر را انتخاب کرده و سپس مطلب مربوط به آن را بخوانید.
پنیر نرم مثل پنیر خامهای
پنیر نیمه نرم مثل پنیر فتا
پنیر فانتزی مثل پنیر چدار
پنیرسفت مثل پنیر تبریزی یا لیقوان
============ ========= ====
پنیر نرم مثل پنیر خامهای
تحقیقات نشان میدهد اشخاصی كه طالب تجمل و تجمل پرستی هستند، به مراتب از خوردن پنیرهای نرم همانند پنیرهای خامهای بیشتر لذت میبرند و همیشه به دنبال لوازم لوكس و تجملی هستند، از پوشیدن لباس ابریشمی به عنوان لباس راحتی گرفته تا پوشیدن دمپاییهای بسیار شیك رو فرشی. شما میدانید كه چگونه باید با خود و زندگی خویش كنار بیایید لذت خوردن این پنیر، دقیقاً به اندازه لذت خریدن یك آباژور زیبا برای اتاق خوابتان است.
پنیر نیمه نرم مثل پنیر فتا
پنیرهای نیمه نرم مثل پنیر فتا(پنیرهای بسته بندی پاستوریزه) ما را به دوران بچگی میبرند. بنابراین آنهاهمگی مربوط به خانه، خانواده و كانون گرم خانوادگی میشوند. اگر هنوز به این پنیرها علاقه مندید، متخصصان معتقدند كه عمیقا ًدوست دارید یك بار دیگر شرایط گذشته را برای خود بازسازی كنید و این شاید همان دنیای امنی است كه همیشه به دنبال آن بودهاید. به همین دلیل است كه شما ابتدا خانواده، دوست، فامیل و آشنا را در اولویت قرار میدهید و این به رغم برنامهُ بسیار فشرده شماست. خانواده شما همیشه به دنبال غذاهای خانگی هستند و شما از این انعطاف پذیری آنها لذت میبرید. خانه شما همیشه گرم و پر از میهمان است و از دیدار دوستان شاد میشوید و سعی میكنید حداقل یك شب در هفته را با خانواده به خوبی و خوشی بگذرانید.
پنیر فانتزی مثل پنیر چدار
هر تكه از این نوع پنیر كه معمولاً در بسته بندیهای كوچك و گاه با تركیبات سبزیجات و غیره تهیه میشوند گوشه ای از زندگیتان را به تصویر میكشد و این نشان میدهد كه شما تا چه حد در انجام كارها یتان مصمم و با ارادهاید.همانند پنیر چدار از خارج سخت و از درون نرم وانعطاف پذیرید. در هر كاری همانند برگسالان فكر میكنید و اجازه نمیدهید كسی در روابط شما با دیگران، به ویژه دوستان دخالت كند. آنچه شما را از دیگران متمایز میسازد، همان روح سخت و در عین حال لطیف شما در بر خورد با مسایل دیگران است. شاید به همین دلیل است كه دیگران از مشورت با شما بیشترین استفاده را میبرند.
پنیرسفت مثل پنیر تبریزی یا لیقوان
این پنیرها با طعم لذیذ، باعث میشوند كه احساس سر مست بودن به شما دست دهد. احساسی كه در یك جنگل زیبا و پر از شقایقهای وحشی به انسان دست میدهد. اصلا خجالتی نیستید. شما عاشق رفتن به موقعییتهای جدید هستید و از اینكه منبع خیر باشید، لذت میبرید. دوستان عاشق شما هستند زیرا آنها همیشه بهترین لحظات را با شما میگذرانند. لذت گذراندن وقت با شما، آنچنان زیاد است كه هیچ میهمانی بدون حضورتان برگزار نمیشود. شما مهربان، دلرحم، صمیمی و رو راست هستید و بی كینه. در جنگل بودن مزایایی دارد كه هر كسی با آن آشنا نیست..
موضوعات مرتبط: روان شناسی
آیا تا به حال در شرایطی بوده اید که به خودتان بگویید «من هر چه قدر تلاش کنم باز هم موفق نخواهم شد؟» وقتی همیشه با وجود تلاش فراوان شکست بخورید یعنی یک جای کارتان از ریشه خراب است. یکی از این «جا های کار» قوه خلاقیت است! اگر در هر کاری هیچ خلاقیتی از خود نشان ندهید در آن کار موفق نخواهید بود.
هر عنوانی که داشته باشید (خصوصآ وبلاگ نویس) در کارتان به خلاقیت نیاز دارید پس منتظر معجزه نباشید و از همین حالا با همین مطلب دوران خلاقیت و موفقیت در زندگی تان را شروع کنید ، روی علت های زیر دقیق فکر کنید. هر کدام که راجع به شما صادق است را به خاطر بسپارید و در طی زمان مرحله به مرحله راه حل های آن را کشف کرده و سعی کنید حلش کنید.
علت ۱: شما به کار خود علاقه ندارید
این مشکل را خیلی از افراد دارند. همیشه دوست داشته اید طراح اتومبیل شوید اما چشم به هم زده اید و می بینید آن چه دارید فوق لیسانس مهندسی نساجی است و نزدیک سی سال سن!
خوب در این شرایط نمی شود انتظار داشت شما صبح به صبح با ایده های نابی در رابطه با نساجی از خواب برخیزید و با شوق و ذوق سر کار روید. از من انتظار نداشته باشید راه حل دقیق را جلوی پای شما بگذارم چون هیچ کس به خوبی خودتان نمی تواند برای آینده تصمیم گیری کند اما در این حد بگویم که یا باید سراغ طراحی اتومبیل بروید یا باید به نساجی علاقه مند شوید.
«من حتی یک روز هم در زندگی ام کار نکردم ، آنها همش تفریح بود.» (ادیسون)
علت۲: شما امور مهم از غیر مهم را به خوبی تشخیص نمی دهید
در این رابطه قبلآ یک بار بحث کرده ایم. مشغول بودن به معنی مفید بودن نیست. اینکه شما از شش صبح تا نه شب سر کار هستید تضمینی برای موفقیت شما نیست. وقتی ساعت کاری تان به بحث راجع به فوتبال و ناهار و نماز و جوک و اسم ام اس و بلوتوث و… خلاصه می شود نتیجه هم مشخص است. موقعی انتظار نتیجه خوب داشته باشید که واقعآ کار کنید. حتی اگر یک ساعت کار مفید انجام دهید نتیجه آن را خواهید دید اما صرفآ سر کار رفتن نتیجه خوب به همراه نخواهد داشت.
«مشغول بودن همیشه به معنی مفید بودن نیست، کار واقعی وقتی مشخص میشود که نتیجه خوبی بدهد و برای گرفتن نتیجه خوب چیزهایی از قبیل برنامهریزی، هماهنگی، ذکاوت، شجاعت و… لازم است. با تظاهر کردن چیزی درست نمیشود.» (ادیسون)
علت۳: شما خیلی زود دلسرد می شوید
امروز با شوق و ذوق راجع به ایده جدید تان با همه بحث می کنید و فردا به همه می گویید« ایده مسخره ای بود فایده نداشت ، یه فکر دیگه کردم….»
در این حالت یا راه درست فکر کردن و تصمیم گرفتن را بلد نیستید یا زود دلسرد می شوید. به جای اینکه هر روز یک ایده جدید بدهید ماهی یک ایده را عملی کنید. از میان فکر های تان بهترین را انتخاب کنید و روی آن وقت بگذارید و با پشتکار جلو بروید.
«من هزاران بار شکست نخوردم! بلکه هزاران راهی را یاد گرفتم که به درست شدن یک لامپ ختم نمی شد.» (ادیسون)
علت۴: شما اشتباهات خود را زود فراموش می کنید
همه ما اشتباه می کنیم ، هیچ شک و ایرادی هم به این وارد نیست و این کاملآ طبیعت انسان است. اما اینکه هر دفعه اشتباه قبلی تان را از یاد ببرید و دوباره آن را تکرار کنید به هیچ وجه قابل قبول نیست. وقتی اشتباهی می کنید به خود بگویید این برایم درس خوبی شد که دیگه هرگز این اشتباه را تکرار نکنم و این را به خاطر بسپارید.
علت۵: شما به کار کردن عادت ندارید
اگر همیشه عادت داشته اید از نه صبح تا پنج عصر بنشینید پشت میز و امضا یا مهر بزنید انتظار نداشته باشید در کار جدید تان خلاقیت فوق العاده ای داشته باشید. یک شبه هیچ چیز عوض نخواهد شد پس فقط به کاری که می کنید ایمان داشته باشید و با پشتکار و صبر جلو بروید.
«صبر و شکیبایی کلید موفقیت است فقط باید به آن ایمان داشته باشید.» (ادیسون)
علت۶: شما وقفه زیادی بین کار ها می اندازید
اصلآ و ابدآ مشکلی با یک استراحت و تفریح به موقع نیست اما باید همیشه به یاد داشته باشید چه موقع هر چیزی کافی است و برای انجام دادن آن چه به نفع تان است اراده داشته باشید.
علت۷: شما شیوه زندگی نا سالمی دارید
Lifestyle یا «شیوه زندگی» و Healthy یا «سالم» از جمله کلماتی است که ایرانی ها عمومآ به کار نمی برند و حتی یه جورایی معادل دقیقی هم برای آنها در فارسی نداریم چون معنی ای که Lifestyle یا Healthy در انگلیسی می دهد عینآ همان مفهوم در کلمات «شیوه زندگی» و «سالم» را نمی رساند.
منظورم اینجا از شیوه زندگی نا سالم چیه؟ این که شب مسواک نزده (باور کنید!) جلوی تلویزیون روشن خوابتان ببره و صبح با صدای زنگ وحشتناک ساعت تان از خواب بپرید و صبحانه نخورده در حالی که لی لی کنان در حالی که سعی دارید همین طور که می دوید بند کفشتان را هم ببندید از خانه بیرون بزنید! باور بکنید یا نه «شیوه زندگی» یکی از مهم ترین عوامل موفقیت شماست. پس به زندگی تان نظم و ترتیب دهید و آن را درست مدیریت کنید.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
"نمي توانم حواسم را جمع كنم ، وقتي سعي ميكنم مطالعه كنم، فكرم پريشان ميشود."عدم تمركز حواس يكي از تكراريترين شكايتهايي است كه دردانشگاه ميشنويم .
تمركز حواس: توانايي هدايت فكري به سمت مورد نظرتان است .بعضي اوقات همه ما توانايي تمركز حواس را داريم . زماني را در نظر بگيريد كه غرق در خواندن داستاني زيبا هستيد، يا تار يا پيانو مينوازيد ويا مجذوب يك فيلم سينمايي شدهايد؛ در اين موقع به تمركز محض رسيدهايد. هرگاه حواستان متمركز نميشود و ذهنتان از چيزي به چيز ديگر معطوف ميشود در اين حالت شما بايد راهبردهاي تمركز حواس را تمرين كنيد و ياد بگيريد اين كار مستلزم موارد زير است:
1ـ يادگيري خود نظمبخشي ذهني
2ـ مرتب كردن عوامل به نحوي كه بيدرنگ بتوانيد آن را كنترل كنيد.
ذهن سرگردانتان را تربيت كنيد:
يادگيري خود نظم بخشي ذهني براي بهبود تمركز حواس:
بهبود تمركز، آموختن يك مهارت محسوب ميشود.يادگيري هر مهارتي نياز به تمرين دارد خواه اين مهارت بازي بسكتبال، رانندگي، تايپ، نوشتن باشد و خواه تمركز حواس. اين راهبردها را با دارو اشتباه نگيريد. وقتي شما دارويي مصرف ميكنيد، آن بدون كمك شما روي بدنتان عمل ميكند. راهبردهاي تمركز حواس مستلزم تمرين است. با شروع تمرين در همان روزهاي نخست احتمالا متوجه تغييراتي ميشويد. با تربيت ذهنتان از طريق تمرين برخي مهارتها به مدت چهار تا شش هفته، بهبود قابل توجهي را در خود شاهد خواهيد بود. اين دوره زماني از سالهاي طولاني كه بدون تمركز سپري كردهايد ، بطور قابل ملاحظهاي كوتاهتر است.
q تمرين تمركز حواس را با تمرينهاي زير آغاز كنيد
o حالا اينجا باش.
o روش عنكبوتي
o وقت تفكر درباره مسائل نگران كننده
بعدها، شما ميتوانيد هر راهبرد ذهني ديگري را كه به نظرتان نويد بخش ميآيد، امتحان كنيد. صادقانه آنها را محك بزنيد و دست كم به مدت سه روز آنها را بكار بريد. اگر شما متوجه تغييرات، هرچند اندك، شديد، بدين معناست كه آن راهبرد ارزشمندي است و با تمرين بيشتر تمركزتان را بهبود خواهد داد. همچنين، هم اكنون عواملي دراطراف شماست كه تغيير آن چه بسا سودمند باشد.
"حالااينجا"
احتمالا اين فن ساده فريبنده، بسيار مؤثر است. وقتي متوجه ميشويد كه فكرتان از موضوع منحرف شده است، به خودتان بگوييد:
" حالا اينجا باش"
و به آرامي توجهتان را به جايي كه ميخواهيد برگردانيد. براي مثال:
شما در كلاس هستيد وتوجهتان از سخنان استاد به تكاليفي كه داريد، به قرار ملاقاتتان و به احساس گرسنگيتان معطوف ميشود در اين هنگام به خودتان بگوييد:
"حالا اينجا باش"
و دوباره حواستان را متمركز كنيد و تمركزتان را به سخنان استاد برگردانيد و تا جايي كه ممكن است اين حالت را حفظ كنيد. اگر دوباره ذهنتان پريشان شد تكرار كنيد:
"حالا اينجا باش"
و خيلي آرام ذهنتان را دوباره متوجه موضوع گردانيد.ممكن است متوجه شويد كه فكرتان اغلب پريشانت ميشود (چند دقيقه به چند رقيقه ) در اين حالت هر بار بگوييد:
"حالا اينجا باش"
و دوباره حواستان را متمركز كنيد. سعي نكنيد افكار بخصوصي را از ذهنتان دور كنيد. براي مثال :همين طور كه اينجا نشستهايد ، چشمهايتان را ببنديد و به مدت سه دقيقه به هر چيز كه ميخواهيد فكر كنيد، بجز شيريني. سعي نكنيد به شيريني فكر كنيد، وقتي شما سعي در فكر نكردن به چيزي داريد آن چيز به ذهن شما برميگردد.
(من قصد ندارم به شيريني فكر كنم، من قصد ندارم به شيريني فكر كنم )
وقتي متوجه ميشويد كه افكارتان تمركز ندارد، به آرامي آن فكر را به حال خود بگذاريد و با خودتان مرتب اين جمله را بگوييد.
"حالا اينجا باش"
به حال برگرديداگر شما فردي طبيعي هستيد، چه بسا اين كار را صد بار در هفته انجام دهيد، شما درخواهيد يافت، هر روز كه پيش ميرويد فاصله زماني بين منحرف شدن افكارتان كمي بيشتر ميشود . بنابراين صبور باشيد و آن را حفظ كنيد. ميبينيد كه پيشرفت خواهيد كرد.
"روش عنكبوتي "
اين هم راهبرد ديگري است كه بطور فريبندهاي ساده به نظر ميرسد . اين روش شالوده تمركز حواس به شمار ميآيد، زيرا به شما كمك ميكند كه تمركز حواستان را حفظ كنيد و از حواسپرتي دورتان سازد.دياپازون مرتعش را كنار تار عنكبوتي بگيريد عنكبوت به آن واكنش نشان ميدهد و برميگردد تا ببيند چه چيزي تارش را ميلرزاند . اين كار را چندين بار انجام دهيد. در اين حالت عنكبوت ميفهمد كه هيچ نوع حشرهاي درآن جا نيست و دست از جستجو برميدارد . شما ميتوانيد از اين آزمايش درس بگيريد. خودتان را آموزش دهيد كه تسليم حواس پرتيها نشويد. وقتي كسي وارد اتاق ميشود، زماني كه شخصي در را محكم و با سرو صدا ميبندد، رويتان را به سمت آنها برنگردانيد. بلكه ذ هنتان را به آن چيزي كه مقابل شماست متمركز سازيد.
استفاده از روش "حالا اينجا باش"به شما كمك ميكند به هنگام حواس پرتيهايگذرا، دوباره تمركزتان را بهدست آوريد اين كار را درموقعيتها ي متعدد مانند موارد زير تمرين كنيد.دركلاسهاي درس بگذاريد افراد بيايند وبروند، سرفه كنند؛ بدون اينكه كوتاهترين نگاهي به آنها بكنيد، گويي آنها آنجا نيستند و در ضمن بين خودتان و استاد تونلي برقرار كنيد.وقتي با كسي در حال گفتگو هستيد توجهتان را به او معطوف داريد. به صورتش بنگريد و به گفتههايش توجه كنيد، بقيه دنيا را از ذهنتان بيرون كنيد.
"اوقات نگراني با تفكر"
هر روز وقت خاصي را به تفكر درباره موضوعاتي اختصاص دهيد كه به ذهن شما وارد ميشوند و درتمركز حواستان مداخله ميكنند (يك وقت تفكر) براي نگراني خود اختصاص دهيد. براي مثال بين ساعت 4:30 تا 5 عصر را وقتي ذهن شما درطي روز به سوي نگرانيها رفت، به خودتان ياد آور شويد كه شما وقت ويژهاي برای پرداختن به نگرانيها داريد. سپس بگذاريد فكرتان به زمان حال برگردد و تمركزتان را به فعاليت جاري معطوف داريد
موضوعات مرتبط: روان شناسی
|
|||||||
|
۱) شناخت خود و قابلیتهای فردی
اگر بخواهیم در این قسمت بحث کنم، باید ساعتها بنویسم، ولی خیلی خلاصه باید بگویم که اینقدر کلمههای ”نمیتوانم، نمیتوانم، نمیشه، دیر شده!“ و خیلی از جملههای منفی دیگر استفاده نکن و به یک تغییر اساسی، ولی کوچک فکر کن و از همین الان هم شروع کن.
۲) تعیین هدف با توجه به قابلیتهای فردی
هدف، خود را کوتاه در نظر نگیر، تنها به فکر ورود به دانشگاه نباش، به فکر این باش که بعد از تحصیلات، بتوانی خدمتی به جامعهٔ خود داشته باشی: در این صورت، مطمئن باش دنیا هم به دنبالت خواهد آمد.
۳) برنامهریزی منسجم و تلاش و استقامت در تحقق آن:
بعد از تعیین هدف۷ با یک برنامهریزی منسجم و تلاش و پشتکار، حرکت خود را آغاز کن، برنامهریزی در این نبرد، شامل چند قسمت میباشد:
الف) خواندن درسهای سه سال دبیرستان و پیشدانشگاهی
ب) شرکت در آزمونهای آزمایشی
ج) تزیه و تحلیل آزمونهای آزمایشی و رفع اشکالهای آنها و درس عبرت گرفتن از آنها.
۴) توکل بر خداوند مهربان
با توکل بر خداوند متعال، میتوانی بر بسیاری از مشکلهای این دوره از قبیل ترس، اضطراب، استرس و ... غلبه کنی، به دلیل اینکه تو تلاش خود را میکنی؛ بقیه را به خدا واگذار کن چون ”ما مأمور به انجام تکلیف هستیم نه نتیجه“.
اما در این مبحث و در این مجال به بند شماره ۳ برمیگردیم و قسمت (ب) را توضیح میدهم ولی بدان اگر این چهار بند را انجام دهی، نتیجهٔ خوبی در انتظار تو است.
● شرکت در آزمونهای آزمایشی
به منظور ایجاد آمادگی لازم برای شرکت در آزمون اصلی، لازم است در چندین آزمون شرکت کنی تا هدفهای زیر تحقق یابد:
۱) سنجش از خود و کارهای انجام شده در طی سه چهار هفتهای گذشته.
۲) آشنائی و عادت با فضای آزمون که مهمترین اثر آن، کاهش استرس حاکم بر جلسه میباشد.
۳) روشن شدن نقاط ضعف و قوت در درسهای مختلف و برنامهریزی صحیح و مناسبتر برای آزمون بعدی.
که البته مزایای بسیار دیگری نیز در این خصوص وجود دارد که مجانی برای توضیح آن نیست.
اما قبل از ارائهٔ راهکارهای مطالعاتی برای آزمونهای آزمایشی، اجازه بدهید کمی از زبان خودتان برایتان بگویم!پ!:
▪ تا از مدرسه به خانه برسم، دیگر خستهام و حوصلهٔ درس خواندن ندارم!
میدانم تکلیفهای مدرسه را انجام بدهم یا درسهای پایه را بخوانم؟!
▪ اگر درسظهای پیش و مدرسه را بخوانم، درسهای پایه میماند و باعث میشود که همان درس پیش را هم نتوانم درست بخوانم، چون اعصابم خُرد میشود!
▪ تا یک درس را شروع میکنم، دو ساعت میگذرد و وقت خوابیدن میرسد و بقیهٔ درسها میماند!
▪ یک نگاه به برنامهٔ آزمون بعد و یک نگاه به کتابهای زیاد باقی مانده و نخوانده، دیوانهام میکند!
▪ بهتر است امسال رو بیخیال بشم و بزارم برای سال بعد، چون تا الان هیچ کاری نکردهام!
یادت باشد که تستهای کنکور نه فقط از درسهای پیش است و نه فقط از درسهای پایه، بلکه میتوان گفت به طور میانگین ۵۰ درصد از درسهای پیش و ۵۰ درصد از درسهای پایه است، بنابراین تنها اکتفا کردن به یکی از آن دو، ما را به سرانجام خوبی نخواهد رساند. پس با این حجم زیاد چه باید کرد؟!
بیشتر داوطلبان کنکور، دانشپژوهان پیشدانشگاهی هستند. دانشپژوهانی که به منظور معمول تا ساعت ۲ الی ۳ بعدازظهر در محیط مدرسه هستند و تا به منزل برسند، ساعت ۴ بعدازظهر میشود.
پس باید بدانید که چگونه درسهای پیش و پایه را به موازات هم بخوانید تا نتیجه بگیرید:
یک قاعدهٔ کلی را هرگز فراموش نکنید که مرور درسها تا ۱۲ ساعت بعد از آموزش اولیهٔ آن، کمک خواهد کرد تا ۸۰ درصد مطالب در ذهن شما شکل بگیرد و فراموش نشود و اگر به فردا یا فرداهای دیگر سپرده شود، بازدهی آن به کمتر از ۵۰ درصد کاهش مییابد. سع یکنید مطابق با برنامهٔ کلی زیر حرکت کنید:
۱) درسهای هر روز را همان روز مطالعه کنید. (نکتهٔ بسیار مهم) شروع کار شما در منزل باید با درسظهای همان روز و مرور آنها باشد که حسهای بسیار دارد از جمله اینکه چون در سرا تازه یاد گرفتهاید، برای مرور و انجام تکلیفهای آن، وقت زیادی از شما نمیگیرد و این صرفهجوئی مناسبی در وقت شما است.
۳) یکی دو درس از درسهای پایه را هر روز انتخاب کرده و در برنامهٔ خود قرار دهید.یعنی در کنار درسهای پیش، هر روز یکی دو درس ا زدرسهای پایه مطالعه شوند. البته نه به این مفهوم که کل حجم مربوط به آزمون در آن درسهای خاص را یک روزه بخوانی، بلکه مبحثها را باید به چند قسمت تقسیم کنید.
۳) پرکاری تستی در درسها را در همان روز مطالعه انجام ندهید، بگذارید دست کم یکی دو روز از مطالعه بگذرد و بعد پرکاری تستی داشته باشید.
شاید بگوئید که مطلبهای خوانده شده فراموش میشود! به همین دلیل، باید پرکاری تستی با فاصلهٔ مطالعاتی، انجام شود. چرا که اشکالها و نکتههائی که فراموش کردهاید را شناسائی و آنها را دوباره مطالعه میکنید تا یادگیری حاصل شود.
علت فراموشی دلیل و حاصل نشدن یادگیری کامل است، اگر شما تست زدن را به دقت بعد از مطالعه شروع کنید، بیشتر تستها را درست میزنید و از کار خود لذت میبرید که لذتی کاذب است؛ زیرا مطالعهٔ درس در ساعتهای قبل، به شما کمک میکند تا نسبتها را درست پاسخ دهید. پس به خود و حافظهٔ خود فرصت دهید تا مطالب و عیب و نقص آن در ذهنتان شکل بگیرد، سپس به رفع آن اقدام کنید.
۴) کلاس شما در فاصلهٔ بین دو آزمون، تنها به تمام کردن درسها و یکبار مطالعه کردن آنها نباشد. سعی کنید درسظها و موارد آزمون را ۴ تا ۵ روز قبل از آزمون تمام کنید و در این فاصله ۴ تا ۵ روزه، یک مرور و جمعبندی پرکار خود و درسها داشته باشید، چرا که جمعبندی و مرور، بسیار مفید و معجزهآسا میباشند. دور دوم مطالعاتی، به صورت جمعبندی، بازدهی کار شما را دست کم ۲۰ تا ۳۰ درصد بالا میبرد و به دلیل آنکه تنها با مرور و تمرین و تکرار است که مطالب ا زحافظهٔ کوتاهمدت وارد حافظهٔ بلندمدت میگردد، درواقع مرور و تکرار، نتیجٔ کار شما را بسیار تغییر خواهد داد. بهطور حتم این کار را انجام دهید (تمام کردن درسها ۴ تا ۵ روز قبل از برگزاری آزمون)
۵) کار معین در زمان معین را تمرین کنید. برای رسیدن به این توانائی که من در اختیار مطلب و زمان نباشم، بلکه مطلب و زمان در اختیار من باشند، لازم است که زمان بگذارید در شروع، کمی سخت است، ولی با تمرین، مطمئن باشید به توانائیهای بالائی در مطالعهٔ زیاد ولی در زمان کم، دست خواهید یافت. یکی از راهکارهای اصلی در رسیدن به این توانائی، ”یادداشتبرداری“ و ”خلاصهنویسی“ است که خود، مطلبی جدا است که به یاری خدا در فرصتی دیگر به آن میپردازیم.
۶) آزمونهای آزمایشی و نتیجهگیری در آزمونها را جدی بگیرید تا در آزمون اصلی هم بتوانید نتیجهٔ مطلوب را داشته باشید.
● جمعبندی از مطلبهای بالا ۱) در یک روز، تنها به یک یا دو درس اکتفاء نکنید، دست کم سه تا چهار درس را در برنامهٔ مطالعاتی خود داشته باشید (دست کم هم یکی از درسها عمومی باشد)
۲) دانشآمزوانی که به مدرسه میروند، روزی پنج ساعت مطالعه در روزهای مدرسه و ده ساعت مطالعه در روزهایتعطیل را در برنامهٔ خود داشته باشند.
۳) سعی کنید بعدازظهره یک ساعت استراحت (خواب) در برنامهٔ خود داشته باشید. چرا که یک ساعت خواب بعدازظهر برابر است با چندین ساعت خواب شب. (به گفته کارشناسان و پزشکان) به این ترتیب بعد از خواب بعدازظهر، بازدهی مطالعه، بسیار بالا خواهد رفت. خواب بعدازظهر را در برنامهٔ خود قرار دهید، چون نتیجهای معجزهآسائی دارد.
در پایان، یک نتیجهٔ کلی کمی هم تکراری ولی مهم:
▪ کار معین در زمان معین را یاد بگیریم. البته این توانائی و مهارت در تمام مرحلههای زندگی، راهگشا و کارآمد بوده است.
▪ بدانید انجام کار معین در زمان معین، به شما آرامش میدهد.
▪ بدانید انجام کار معین در زمان معین، به شما اعتمادبهنفس خواهد بخشید.
▪ بدانید انجام کار معین در زمان معین، به شما نیروئی افزونتر از قبل خواهد داد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
تکنولوژی آموزشی instruction Technology عبارت است از مجموعه روشها و دستورالعملهایی که با استفاده از یافتههای علمی ، برای حل مسائل آموزشی اعم از طراحی ، اجرا و ارزشیابی در برنامههای آموزشی بکار گرفته میشود. |
دید کلی
جوامع بشری با سرعتی شگفتانگیز در حال توسعه ، تغییر و تحولند و این تحولات جنبههای مختلف زندگی را دربرمیگیرد. پیشرفت علوم و فنون دانشهای جدیدی را مطرح میسازد که نیازهای جدیدی را نیز برای انسانها ایجاد میکند. بنابراین آموزش باید با سرعت و کیفیت بیشتر انجام شود. به همین دلیل بسیاری از روانشناسان و صاحبنظران در مباحث تربیتی به بهرهگیری از تکنولوژی آموزشی توصیه میکنند. چرا که تکنولوژی آموزشی باعث سهولت ، سرعت و دقت در امر آموزش و یادگیری میگردد.تاریخچه و سیر تحولی
تکنولوژی آموزشی به معنای اعم چیز تازهای نیست و قدمت آن را میتوان همزمان با قدمت تعلیم و تربیت دانست. اما تکنولوژی آموزشی به معنای خاص آن شاید کمتر از یک قرن است که مورد توجه متخصصان تعلیم و تربیت غربی قرار گرفته است. در سال 1900 در آمریکا اصطلاحاتی از قبیل وسایل دیداری ، شنیداری و وسایل کمک آموزشی وارد جریان آموزش و پرورش شد. و تقریبا در حدود سال 1950 به بعد روانشناسان استفاده از روشهای مختلف ارائه دانش یعنی استفاده از تکنولوژی آموزشی را به عنوان یک تکنیک یا روش در امر آموزش فراگیران مطرح کردند اما همچنان استفاده از ابزارهای آموزشی شدیدا مورد توجه قرار داشت.نقش و تاثیر در زندگی
- تغییر در تفکر و نحوه یادگیری و
یاددهی: تفکر کلیشهای هرگز به شخص اجازه نمیدهد و در غیر آنچه آموخته
است، بیندیشد.
- تغییر در گرایش: معلم میتواند
روشهای عادی خود را تغییر دهد و نسبت به تکنولوژی آموزشی که شامل راهها و ابزارهای
کمکی فراوانی برای یاددهی و آموزش است، دید و نگرش مثبتی داشته باشد.
- مطالعه مجدد در روانشناسی یادگیری:
تکنولوژی آموزشی محصول یافتههای جدید در روانشناسی یادگیری است. بنابراین معلمان
برای استفاده از آنها باید به مطالعه مجدد آنها بپردازند.
- مطالعه مداوم و بنابراین کشف وسایل و روشهای جدید در امر آموزش توسط معلمین و حتی تشویق دانش آموزان.
ارتباط با سایر علوم
این علم با علوم مختلف از جمله روانشناسی ، تعلیم و تربیت ، جامعه شناسی و حتی با علوم فنی که در ارتباط با ساخت وسایل کمک آموزشی و غیره میباشند، در ارتباط تنگاتنگی قرار دارد.کاربرد
کاربرد موثر وسایل آموزشی و تکنیکهای مختلف آموزشی مستلزم تمرین و یادگیری است. خلاصه این که تکنولوژی آموزشی هنگامی به مدارس ما راه خواهد یافت که معلمان ما به آن آشنا و معتقد شوند و به اعتقاد خود عمل کنند. زیرا استفاده بهینه و کسب مهارت در هر کاری مستلزم استفاده و به اجرا گذاشتن آن امر میباشد.چشم انداز
فراهم کردن وسایل کافی برای استفاده معلمان ، وجود التزام در مدارس برای استفاده معلمان از وسایل کمک آموزشی و نظارت بر آن. که این امر نیز بخصوص در مقاطع ابتدایی و راهنمایی حتی باعث ترغیب دانش آموزان در درست کردن وسایل آموزشی ساده و یا همکاری با معلم در این زمینه میشود که این خود باعث بهبود و تسریع در امر یادگیری دانش آموزان میشود
موضوعات مرتبط: روان شناسی
ما همواره از فرزندان خود انتظار داریم که خوب درس بخوانند، اتلاف وقت نکنند، و در ساعتی مقرر یادگیری خود را خاتمه دهند و نمرات بالایی هم کسب کنند اما هیچ گاه به آنان نمی آموزیم که اگر چگونه بخوانند نتایج بهتری کسب می کنند و در مدت زمان کمتری بازدهی بالاتری خواهند داشت. در این مقاله در نظر داریم تا خطاب به شما و دانش آموزان نکاتی را برای جلوگیری از افت تحصیلی و افزایش میزان یادگیری ارائه دهیم.
1) مطالبی که در آغاز و در پایان مطالعه می خوانید بهتر در حافظه می مانند و مطالبی که در میان قرار دارند ‚احتمال فراموش کردنشان بیشتر است . پس بخش های میانی مطالعه به تمرین زیادتری نیاز دارند. و مدت زمان مطالعه باید کوتاه در نظر گرفته شود. بهترین زمان مطالعه 50 دقیقه و 10 دقیقه استراحت است. مطالعه برای مدت زمان طولانی و مستمر نه تنها سبب یادگیری بیشتر نمی شود بلکه به علت خستگی از کارایی و تمرکزتان تان نیز کم می شود.
اگر علاوه بر خواندن کتاب های درسی آنها را به تحقیق و کارهای عملی و جستجو در دیگر منابع مرتبط با موضوع درسی واداریم ، علاقه بیشتری برای یادگیری خواهند داشت.
2) برای یادگیری بهتر از اصول یادگیری مثل تداعی، خلاصه نویسی،نکته برداری و ... استفاده کنید. ایجاد تداعی های ذهنی یعنی برقراری ارتباط میان آموخته ها در قدرت به خاطر سپاری مطالب بسیار موثر است. لزومی ندارد که تداعی ها طبیعی یا منطقی باشند .اگر آنها حالت مضحک و غیر عادی هم داشته باشند حتی موثر تر هم هستند. تداعی باید حتما از خود شما باشد .
3) حتما مطالب را مرور کنید. مرور دوباره مطالب تاثیر فراوانی در نتیجه نهایی و یادگیری آنها دارد.
4) از تکرار بی معنی و طوطی وار مطالب خودداری کنید.
هدف عمده در مدرسه پیش بردن یادگیری دانش آموزان است . چنانچه امتحان به جای اینکه یک وسیله باشد، یک هدف اصلی به شمار آید بر کل فرایند آموزشی اثرات سوء می گذارد و دانش آموزان فقط برای کسب نمره و قبول شدن در امتحان فعالیت می کنند . بنابراین امتحان وسیله ای نیست که تنها در پایان مراحل تحصیل و برای انتخاب افراد مستعد و شایسته تر به کار رود ‚ بلکه امتحان باید به طور مداوم و در جریان تدریس باشد و در موقعیت های مختلف انجام گیرد. تا یادگیری و تمرین را افزایش دهد.
در بسیاری از اوقات دانش آموزان از نداشتن انگیزه کافی برای مرور و تمرین شکایت دارند. انگیزه به حرکت های درونی فرد که موجب هدایت رفتار او به سوی نوعی هدف است گفته می شود. برای ایجاد انگیزه در دانش آموزان باید تلاش نمود تا فرد احساس نیاز کند. شکست های پی در پی در دانش آموزان منجر به نگرشی منفی در آنها می شود که این عامل خود افت تحصیلی را به بار می آورد . لذا برای ایجاد انگیزه باید به او کمک کرد در درس تازه موفقیت کسب کند در نتیجه به تصویری مثبت تر به توانایی خود در مورد یادگیری مطلب درسی دست یابد زیرا یادگیری همراه با موفقیت به ایجاد انگیزه منجر می شود.
کاربردی کر دن و جذابیت تکالیف هم در ایجاد انگیزه موثر است . اگر علاوه بر خواندن کتاب های درسی آنها را به تحقیق و کارهای عملی و جستجو در دیگر منابع مرتبط با موضوع درسی واداریم ، علاقه بیشتری برای یادگیری خواهند داشت. داشتن هدف به دانش آموز انگیزه می دهد و به حرکت ها و تلاش های او جهت مشخصی می دهد.
برنامه ریزی تحصیلی یعنی داشتن برنامه ی روزانه، ماهیانه و سالیانه برای مطالعه و یادگیری نیز روند پیشرفت را سریع تر می کند: تعیین ساعت خواب ، وقت نظافت و انجام عبادت، اوقات صبحانه نهار و شام، ساعات حضور در مدرسه و ایام مربوطه ،تعیین ساعاتی برای انجام تکالیف درسی و مطالعاتی ، ساعات گذراندن اوقات فراغت روزانه و هفتگی باید مشخص شود.
انجام نرمش و تقویت جسم و روح و انجام حرکات شاد و مفرح برای جلوگیری از بیمار شدن و بی حوصله شدن موثر است.
آموختن راه های کاهش اضطراب به دانش آموزان باعث می شود در هنگام امتحانات، دانش آموزان دچار اضطراب نشوند.
داشتن برنامه های غیر درسی منظم برای عبادت ، تفریح، گردش ، استراحت و گذراندن مفید اوقات فراغت نیز از علل دارا بودن انرژی کافی برای یادگیری خواهد بود.
علل جسمانی
یکی از عوامل نا شناخته در افت تحصیلی افراد ضعف های جسمانی آنان است که به علت بی اطلاعی پوشیده می ماند. ضعف شنوایی و بینایی دانش آموزان همواره باعث می شود که مرتب به معلم یاد آوری کنند که مطلب تکرار کند.
دبیر می تواند از مطالعه جزوات درسی دانش آموزان ضعف شنوایی آنها را بهتر بفهمد .
شرایط روانی و حركتی: دانشآموزانی كه مبتلا به صرع هستند یا دانشآموزانی كه دچار لكنت زبانند نمیتوانند افكار خود را بازگو كنند و دائماً در فشار روانی، اضطراب و تنش هستند. در مواردی صرع های کوچک که تقریبا بدون علائم و تنها با عدم هشیاری فرد در چند لحظه همراه است باعث تاخیر در یادگیری دانش آموزان می شود.
و پدران و مادران عزیز و همراه مواقعی هست که بدون وجود این عوامل متوجه افت شدید درسی در فرزندان خود می شوید و قادر به پیدا کردن عامل اصلی نیستید . سن نوجوانی دوره ایست که افراد اشتغال ذهنی فراوانی پیدا می کنند و ابهامات و مسائل زیادی تمرکز آنها را از بین می برد و در این گونه شرایط آنان نیاز به صمیمیت و همفکری شما دارند تا با انها همدلی کرده ، و بدور از سرزنش و با بردباری راهکارهای مفیدی را پیش روی آنها بگذارید
موضوعات مرتبط: روان شناسی
1ـ يك مكان معين را براي مطالعه كرن تخصيص دهيد. آيا شما مكاني را در اختيار داريد، كه در آن با خودتان خلوت كنيد؟
اگر تصميم به مطالعه كردن داريد، بايد بهترين مكان ممكن را براي اين كار پيدا كنيد. البته اين مكان حتما بايد آرام و بي سرو صدا باشد و درآن شخص در اثر صداهايي مانند راديو، تلويزيون و سرو صداي اشخاص دچار گيجي نشود. اما اين مسئله كاملا هم قطعي نمي باشد. چون 80% مطالعه دانشجويان در اتاق خودشان انجام ميشود نه در كتابخانه.
مكانيكه شما در آن به مطالعه ميپردازيد و هيچ كار ديگري در آن انجام نميدهيد، بهترين چيز ممكن در دنيا مي باشد. پس از مدتي، مطالعه كردن به رفتاري مناسب با آن محيط ويژه تبديل ميشود. سپس در هرجايي كه در اين دنيا قرار بگيريد، فكر ميكنيد بايد كار متناسب آن محل را انجام دهيد. به اين روش توجه كنيد:
هنگاميكه وارد كلاس درس ميشويد ومينشينيد، كارتان را با توجه به حرفهاي استاد شروع ميكنيد،. در اين جا نگرشها و توجه و رفتارتان به طور خودكار عمل ميكنند. براي اينكه قبلا آن اتاق با چيزهايي مانند درس و گوش دادن وغيره مرتبط شده است چنانچه موقعيت اين مكان ( كلاس درس ) را براي جاهاي ديگر هم بوجود بياوريد، در مييابيد كه در آن مكانها هم آسانتر مينشينيد و مطالعه ميكنيد.
2ـ قبل از شروع يك تكليف، زماني را كه براي پايان دادن به آن انتظار داريد برروي يك صفحه بنويسيد. گزارشي از اهداف مورد نظرتان تهيه كنيد. اين مرحله در كل، زماني را تلف نميكند. اما ميتواند بسيار مفيد باشد. اين مرحله ممكن است فشار خيلي كمي بر روي شما داشته باشد و در نتيجه رفتار مطالعه شما به صورت ثابتي بهبود مييابد. صفحهاي كه بر روي آن اهدافتان را يادداشت كردهايد، بعنوان شاخصي از كارآمدي روش مطالعه تان نگهداري كنيد. سعي كنيد هر روز هنگام عصر سطح اهدافتان را بطور جزئي افزايش دهيد، سعي نكيند كه درجه اهدافتان را به صورت رؤيايي بالا ببريد. فقط اهداف را بافاصله زماني كم افزايش دهيد.
3ـ با
انتخاب نمادهاي اجتماعي كه به مطالعه مربوط است، توانايي تمركزتان را تقويت كنيد.
در اين رابطه شکل خاصي از لباس مثلا يك كلاه، روسري ، يك مجسمه جديد و يا يك توتم را
انتخاب كنيد. قبل از اينكه مطالعه را شروع كنيد، كلاه را بپوشيد يا مجسمه كوچكتان
را بر روي ميز قرار دهيد. اين اعمال از دو راه به تمركز شما كمك مي كنند. اول از
همه، علامتي براي اشخاص ديگر است مبني بر اينكه در حال كاركردن هستيد
و
محترمانه از آنها ميخواهيد كه مزاحم شما نشوند ( تمركزتان را به هم نزنند ).
دوم، برگزار كردن اين مراسم كوتاه و منظم به شما در انجام دادن كارتان كمك ميكند
اما به هنگام نامه نوشتن، تخيل كردن و يا پرسه زدن در اطراف،از مجسمه يا كلاهتان
استفاده نكنيد. استفاده از اين روش را فقط به زمان مطالعه اختصاص دهيد.
اگر جادويتان علاوه بر كتاب با چيزهايي ديگر نيز مرتبط شده بدنبال يك نماد ديگر
باشيد. بايد مواظب باشيد كه
نمادهايتان به نشانهاي براي برانگيختن رؤيا ها
تبديل نشوند .
4ـ اگر حواستان پرت شده است، بايستيد و رويتان را از كتابهايتان برگردانيد: در حالي كه به كتاب خيره شده ودر مورد قويتر شدن ضعف تان با خود نجوا مي كنيد. پشت ميزتان ننشينيد، اگر اين كار را بكنيد بعد از مدتي مطالعه با رؤيا پردازي و احساس گناه مرتبط خواهد شد و اگر مجبور به تخيل هستيد كه همه ما گاهي انجام مي دهيم بلند شده و در اتاق قدم بزنيد. اتاق را ترك نكنيد. فقط بايستد و در حالي كه به تكاليف درسي تان نگاه نمي كنيد به تخيل بپردازيد. عمل فيزيكي ايستادن، فكر شما را بر روي كارتان متمركز ميسازد. در اين مورد سعي كنيد. بزودي متوجه ميشويد گفتن اين جمله به خود كه " من باي بايستم"به شما در متمركز كردن حواستا كمك ميكند.
5ـ در آخر هر صفحه مكث كنيد. و وقتيكه مشغول خواندن هستيد، آهسته تا 10 بشماريد. اين ايدهاي است كه زمان مطالعه شما را ممكن است افزايش دهد. اگر هنگام خواندن افكارتان آشفته است و نميتوانيد تمركز داشته باشيد، اين كار براي شما سودمند است. اگر در حين مطالعه كسي از شما سؤال كند كه " چقدر خوانده ايد " شما تنها به او جواب دهيد: " در حدود سي دقيقه ". اين روش را به كار ببريد اما به خاطر داشته باشيد اين راه فقط به عنوان يك راه حل اضطراري براي نداشتن تمركز به كار ميرود.
6ـ براي شروع مطالعه، زمان معيني را اختصاص دهيد. رفتار و عادات معين هميشه در طي روز در زمان مربوط به خودشان رخ مي دهند . اگر يك روز خود را مورد بررسي قرار دهيد ، در مي يابيد كه هميشه كارهاي معيني را در زمانهاي پيش بيني شده اي انجام مي دهيد . ممكن است كه اين مسئله درروزهاي مختلف، تغييراتي داشته باشد اما عموما بعضي از رفتارهاي شما به صورت عادي داراي وقت بخصوصي ميباشند. اگر با خودتان رو راست وصادق باشيد، در مي يابيد كه شروع كردن رفتارهاي كنترل شده توسط زمان، كاري نسبتا ساده است. مسئله مورد توجه اين است كه اگر بتوانيد بطور عادتي مطالعه كنيد يا حداقل قسمتي از مطالعه روزانه خود را انجام دهيد ،بعدها شروع آن آسانتر خواهد بود . سعي كنيد زمان مطالعه را به صورت عادتي در آوريد و به آنچه كه قبل از شروع مطالعه انجام مي دهيد، دقت كنيد. اين يك روش براي بهتر كردن تمركزتان است .
7ـ درست قبل از شروع زمان مطالعه ، هيچ كار ناتمامي را شروع نكنيد. بسياري از مردم در مورد كارهايي كه نسبت به انجامشان تعهد دارند و نيمه تمام مانده اند ، فكر مي كنند . آنها مجبور هستند كه اين كار ها را انجام دهند تا از تعهدي كه دارند، رهائي يابند . فعاليتهاي نيمه تمام معمولا بيشتر از كارهاي تكميل شده ، ذهن را مشغول ميكنند. اگر عقيده مذكور را درباره عادت تخيل كرد بكار ببريد، متوجه خواهيد شد كه فعاليت ها و تكاليف ناتمام در مقايسه با آنهايي تمام شدهاند، بيشتر موجب تخيل ورؤيا پرد ازي ميگردند. بنابراين وقتيكه ميدانيد به زمان مطالعه كه خودتان آن را انتخاب كردهايد، نزديك ميشويد ذهنتان را درگير مسائل پيچيده و بحثهاي طولاني نكنيد.
سعي كنيد كه به زمان مخصوص مطالعه عادت كنيد وبه اعمالي كه قبل از شروع مطالعه انجام مي دهيد ، توجه كنيد . اين راهي براي بالا بردن توانايي تمركز شماست.
8ـ اهداف كوتاه مدت ومنظمي را براي خود در نظر بگيريد. اين زمان را به زير مجموعههايي تقسيم كنيد وقتيكه اولين صفحه را تمام كرديد، زمان خاصي را براي اين كار اختصاص دهيد. اگر رياضي ميخوانيد ، زماني را براي حل هر مسئله در نظر بگيريد. به عبارت ديگر تكاليف تان را به واحدهاي كوچكي تقسيم كنيد . براي همه اهداف معين شده زماني را تعيين كنيد . اين شيوه توانايي شما را براي مطالعه كردن ، افزايش مي دهد بدون اينكه تمركزتان را از دست بدهيد.
9 ـ از يك دفترچه يادداشت به عنوان ياد يار استفاده كنيد. ترفند ديگري كه به شما در با لا بردن تمر كز كمك مي كند ، قرار دادن يك مداد و كاغذ در كنار دفتر يادداشت شما است . اگر در هنگام مطالعه ، ذهنتان مشغول مسائلي مي شود كه بايد آن را انجام دهيد آن را در دفترچه ياد داشت كنيد در اين صورت مطمئن مي شويد كه در صورت نگاه كردن به دفترچه متوجه كارهايي كه بايد انجام دهيد خواهيد شد. نگراني در مورد فراموش كردن كارهايي كه بايد انجام دهيد، ممكن است موجب اختلال در مطالعه شود.
10ـ قبل از اينكه مطالعه را شروع كنيد، استراحت كنيد. براي تمركز داشتن از خودتان بپرسيد: آيا مطالعه وكار كردن بر روي كتاب، چيزي است كه مرا بترساند؟
اگر مجبور باشيد كه موارد ناخوشايندي را مطالعه كنيد و شما ميدانيد كه از خواندن آن مطالب احساس بدي به شما دست ميدهد، چه عكس العملي نشان ميدهيد ؟ احتمالا مطالعه را متوقف كرده و مشغول خيالبافي ميشويد ودلايل خوبي براي متوقف كردن مطالعه پيدا ميكنيد. اگر اينگونه عمل كنيد ميتوان گفت كه اضطراب يادگيري داريد،تنها راه از بين بردن اضطراب يادگيري، يادگرفتن اين مطلب است كه چگونه استراحت كنيم. اگر از لحاظ حسمي و روحي كاملا استراحت كرده باشيد، تقريبا غير ممكن است كه هيچ نگراني از خواندن به خود راه دهيد. كتاب را با آرامش مطالعه كنيد نه با هيجان و اضطراب. وقت مطالعه، مطالعه كنيد ونگراني رابراي زمان خودش بگذاريد. هردو را در يك زمان انجام ندهيد
موضوعات مرتبط: روان شناسی
شما چهار بار سريعتر از سخنان يك سخنران مي توانيد فكر كنيد.
براي گوش دادن مؤثر بايد نيرو صرف كنيد؛ براي جبران سرعت ارائه مطالب, شما بايد به طور فعال تصميم به گوش دادن بگيريد.
يادداشت برداري يك شيوه تقويت گوش دادن است و استفاده از رويكردي نظامدار در يادداشت كردن و مرور مطالب, توانايي فهم و يادآوري محتواي سخنراني ها را به طور غير قابل محاسبه اي افزايش خواهد داد.
قبل از كلاس
? از نظر ذهني خود را آماده شنيدن كنيد.
? در حالي كه منتظر شروع جلسه بعدي درس هستيد, خود را در مورد جلسه قبل ارزيابي كنيد.
? جهت حفظ آمادگي ذهني خود درباره نكات اصلي درس و اصطلاحات فني و غيره از تكاليف خواندني مناسب و مختصر استفاده كنيد.
? هر كاري كه براي بهبود هشياري جسماني و رواني خود مي توانيد انجام دهيد (خستگي, گرسنگي, زمانِ روز, محل نشستن, همگي مي توانند روي انگيزة شما تأثير داشته باشند).
? دفترچههاي يادداشتي را انتخاب بكنيد (بخريد ) كه به يادداشت برداري نظامدار شما كمك كنند؛ براي هر دوره تحصيلي يك دفترچه مستقل و داراي صفحات كامل پيشنهاد مي شود. بهتر است كه دفترچه يادداشت شما به شكل يكي از اشكال ذكر شده در قسمت پاياني اين بروشور باشد.
? آماده شنيدن باشيد.
در طي كلاس
? شنيدن خود را معطوف به ساختار و اطلاعات سخنراني كنيد.
? در مقابل حواسپرتي, واكنش هاي عاطفي يا خستگي مقاومت كنيد.
? در استفاده از شكل, علايم اختصاري و غيره ثبات قدم داشته باشيد.
? براي فهم نكات مهم درس به علايم كلامي, بدني و ديداري استاد توجه كنيد.
? به نكات مهم و كليدهاي راهنما برچسب بزنيد؛ نكات اصلي, مثالها.
? هر گاه ممكن باشد محتواي درس را به زبان خود برگردانيد, اما اگر نتوانستيد, اجازه ندهيد كه نگراني تان موجب عدم توجه تان گردد.
? اگر احساس كرديد كه نمي توانيد به قدر كافي يادداشت برداري نمائيد. صفحه خود را به 5 قسمت تقسيم كنيد و سعي كنيد كه هر قسمت را در 10 دقيقه پر نمائيد. (يا اينكه روش خود را عوض كنيد).
? اگر مسئله اي را نفهميديد, در آن باره سوال كنيد.
? بجاي بستن سريع دفترچه يادداشت و آماده رفتن شدن, به دقت به اطلاعات ذكر شده در پايان كلاس گوش دهيد: جملات خلاصه ممكن است ارزش ويژه اي در مشخص كردن نكات اصلي داشته باشند, آنها ممكن است سؤالات امتحان ميان ترم باشند و غيره.
بعد از كلاس
? هر سؤال را كه بدنبال سخنراني برايتان مطرح شده از طريق پرسيدن از استاد يا همكلاسي ها, روشن كنيد.
? نكات از قلم افتاده يا اصطلاحات بد فهميده شده را با استفاده از كتاب يا ساير منابع كامل كنيد.
? يادداشتهاي خود را ويرايش كنيد, نكات اصلي را برچسب بدهيد, كليدهاي يادآوري و سئوالاتي جهت پاسخ دادن را اضافه كنيد. نكات كليدي را با رنگهاي مختلف مشخص كنيد.
? عقايد و تعمقات خود را بنويسيد, و آنها را از سخنان استاد متمايز سازيد (با سخنان استاد قاطي نكنيد).
بطور دوره اي
? ياداشتهاي خود را مرور كنيد: به كليدهاي يادآوري خود دقت كنيد و ببينيدكه قبل از خواندن مجدد يادداشتها چقدر از آنها را مي توانيد يادآوري كنيد.
? به ظهور موضوعات, مفاهيم اصلي و روشهاي ارائه در طي كل دوره تحصيلي و در جلسات متعدد درس دقت كنيد.
? سئوالهاي تستي طرح كرده و به آنها پاسخ دهيد.
يادداشتهاي كلاس را در اين قسمت بنويسيد. |
يادداشتهاي خود را در اين قسمت ويرايش و خلاصه كنيد. |
افكار, عقايد و سوالات مناسب با درس را در اين قسمت بنويسيد. |
افكار, عقايد و سوالات مناسب با درس را در اين قسمت بنويسيد. |
يادداشتهاي كلاس را در اين قسمت ويرايش و خلاصه كنيد. |
خلاصه يادداشتهاي خود را ويرايش و در اين قسمت خلاصه كنيد. |
موضوعات مرتبط: روان شناسی
يادداشتهاي كافي جزء ضروري يادگيري و مطالعه كار آمد در دانشگاه به شمار مي آيد.
به پيشنهاد هاي زير فكر كنيد و سيستم يادداشت برداري خود را بهبود بخشيد.
1- فعالانه به درس گوش دهيد, اگر ممكن است قبل از نوشتن فكر كنيد ولي مراقب باشيد از يادداشت برداري عقب نمانيد.
2- ذهن خود را نسبت به مطالبي كه با آن مخالفيد باز بگذاريد, اجازه ندهيد بحث كردن در يادداشت برداري شما مداخله كند.
3- اگر پرسش مربوط به موضوع برايتان طرح شده, آن را بپرسيد.
4- از روش استاندارد يادداشت برداري _ شامل نقطه گذاريها, اختصارات, حاشيه ها و غيره استفاده كنيد و آن را در خود بپرورانيد.
5- يادداشتهاي را در دفتري بزرگ نگهداري كنيد. تنها حُسن دفترچه هاي كوچك در آساني حمل آنهاست ولي براي هدف اصلي شما مناسب نيستند, دفتر بزرگ به شما امكان مي دهد حاشيه گذاري مناسي را رعايت كنيد.
6- هر گاه از بخشي از صفحه به بخش ديگر همان صفحه مي رسيد, يك جاي خالي باقي بگذاريد تا در صورت لزوم در آينده آن را با مطالب تكميل شده پركنيد. هدف شما, يادداشت برداري مفيد است و نه صرفاً نگهداري اوراق!
7- سعي نكنيد از تمام مطالب استاد يادداشت برداريد. اين كار در وهله اول غير ممكن و در وهله دوم غير ضروري است زيرا تمام مطالب از اهميت يكساني برخوردار نيستند. بيشتر وقت خود را صرف گوش دادن و يادداشت برداري از نكات مهم و اصلي كنيد. اگر شما با حداكثر سرعتتان يادداشت برداريد, شنونده خوبي نخواهيد بود. گر چه گاهي نوشتن از انديشيدن مهم تر است.
8- در پي سر نخ هاي نكات مهم باشيد, يعني تكرار نكات تاكيدي, تغيير در آهنگ صدا, فهرست كردن نكات مهم و غيره.
9- بسياري از اساتيد مي كوشند در خلال تدريس چند نكته اصلي و چندين نكته كم اهميت تر ارائه دهند. و بقيه سخنراني را به مطالب توضيحي و مثالها اختصاص دهند. سعي كنيد نكات اصلي را يادداشت كنيد و خود را در دام نكات كم اهميت تر كه ارتباطي اندك با يكديگر دارند, اسير نكنيد. اگر خوب گوش كنيد, به ارتباط ميان آنها پي خواهيد برد. در مورد مطالب كه استاد آنها را با اهميت تر تلقي مي كند, دقت نظر به خرج دهيد.
10) يادداشتهاي اصلي خود را به صورت روشن و خوانا بنويسيد تا براي خودتان قابل خواندن باشد ولي هر كجا كه توانستيد از علايم اختصاري ابداعي خودتان استفاده كنيد. اين كار مستلزم دوباره نويسي يادداشتهايتان است تا در زمان بهتري بتوانيد آن را بخوانيد و بدان بينديشيد. همچنين پاكيزگي از جهاتي حُسن است ولي الزاماً يادگيري شما را افزايش نمي دهد.
11) بدون ملاحظه هر آنچه را روي تخته سياه مي بينيد, در دفترتان بنويسيد. آيا تاكنون فكر كرده ايدكه نوشته هاي ناخواناي روي تخته ممكن است سر نخ يك سوال امتحاني باشد. شايد شما نتوانيد تمام نوشته هاي روي تخته را با يادداشتهايتان از گفته هاي سخنراني تلفيق و يكدست سازيد. ولي اگر آنها را جداگانه بنوسيد چه بسا در آينده سرنخ مناسبي باشد. اگر هم چنين نشود, اشكالي ندارد. شما چيزي را از دست نداده ايد, در هر صورت شما در كلاس بوده ايد.
12) در كلاس در رديفهاي جلوتر بنشينيد, زيرا آنجا حواستان كمتر پرت مي شود و شنيدن, ديدن و توجه به مطالب مهم ساده تر مي باشد.
13) نكات و پيشنهاد هاي پيش گفته شده را با دقت عمل كنيد, اگر در اين مورد ابهامي داريد با مركز مشاوره دانشجويي تماس بگيريد
موضوعات مرتبط: روان شناسی
کنکور مسئله ایست که همه ساله باعث به وجود آمدن استرس و تنش و اضطراب در بیش از یک میلیون داوطلب و چند میلیون از افراد خانواده و آشنایان این داوطلبان می شود.خوشبختانه قرار است که از سال 1390 کنکوری به شکل امروز نداشته باشیم و گزینش ها بر حسب معدل داوطلبان طی سالهای دبیرستان صورت گیرد.استرس کنکور برای برخی افراد به قدری است که شب کنکور را با فشار زیادی تحمل می کنند و گاه اصلا به خواب نمیروند تا موعد کنکور فرا برسد.شب کنکور شبی است که داوطلب به خواب کافی احتیاج دارد تا به آرامش دست پیدا کند و مطالب خوانده شده را در ذهن خود تحکیم کند.
پس از جلسه کنکور، کسانی که با رتبه های قابل قبول مجاز به انتخاب رشته می شوند حس بسیار خوبی دارند، چرا که بار سنگین درس خواندنهای متوالی و فشار کنکور تا حدودی از روی دوششان برداشته شده است.اگر فردی را با رتبه خوب در کنکور ملاحظه کرده باشید حرف من را تصدیق می کنید و می بینید که چنان این گونه افراد خوشحالند که گویی دنیا را به آنها داده اند."ان مع العسر یسرا"
اما در این بین هستند افرادی که علی رغم تلاش زیاد و کوشش فراوان، رتبه های خوبی کسب نکرده اند.
انگار درست آب سردی بر پیکر آنها ریخته شده و باید از نو برای کنکور سال بعد یا برای کاری دیگر برنامه ریزی کنند و مسلما فشاری که بر آنها وارد می شود چند برابر خواهد شد.
حرف مردم و فکر داوطلبان که به این حرفها می افتد، خود منشا فشارهای بیشتری است.
بسیار خرسندیم که انشاالله از سال 1390 کنکور با همه ی فشارها و استرسهایش حذف خواهد شد.
اما بحث انتخاب رشته بحثی بسیار مهم و حیاتی برای داوطلبانی است که مجاز به انتخاب رشته شده اند و با رتبه های قابل قبول، قصد حضور در دانشگاه را دارند.
مسلما دوستان و آشنایان و خانواده داوطلبان پس از دیدن رتبه فرد، پیشنهاداتی به او می دهند و قصد کمک به او را دارند.اما گاه متاسفانه خواسته یا ناخواسته افرادی که دور و بر فرد هستند باعث انتخاب های نادرست برای فرد و عواقب بد بعدی آن می شوند.
فردی که مثلا در رشته ریاضی رتبه 50 آورده و مثلا به رشته های مهندسی علاقه ای ندارد به احتمال زیاد مورد سرزنش اطرافیان قرار می گیرد.اطرافیان او احتمالا چنین جمله ای را بیان می کنند:"این همه وقت درس خواندی و رتبه به این خوبی آوردی که بری رشته ... بخوانی"
برخی از داوطلبان به ناچار تن به خواسته اطرافیان می دهند و بدون میل و رغبت به خواندن رشته ای مبادرت می ورزند که به آن علاقه ای ندارند.در کمال تعجب خانواده ها میبینند که فرزندشان که تا پیش از رفتن به دانشگاه جزو نفرات برتر کلاسشان بوده، اکنون افت تحصیلی شدیدی پیدا کرده و حتی گاه به انحراف هم کشیده می شود.یا پس از چند ترم از رشته خود زده شده و فکر ترک تحصیل یا تغییر رشته به ذهنش می رسد.چرا؟
چون دیگران نگذاشته اند که او رشته مورد علاقه اش را انتخاب کند و راهی را که دوست دارد بپیماید.
چون برای انتخاب او ارزشی قائل نشده اند و فقط منافع خود را مدنظر قرار داده اند.
چه بسیارند افرادی که با این انتخابهای غلط اکنون چاره ای جز تسلیم و رضا ندارند و راه بازگشتشان بسیار سخت است.
توصیه ما به داوطلبان کنکور و خانواده های محترمشان این است که حتی الامکان انتخاب ها را برحسب علاقه و استعداد داوطلب انجام دهند.
ممکن است داوطلبی به رشته ای علاقه مند باشد اما توانایی لازم برای موفقیت در این رشته را نداشته باشد.
مسئله استعداد و توانایی هم مسئله بسیار مهمی است.
امروزه دیگر به راحتی نمی توان گفت که کدام رشته از رشته های دیگر برتر و بالاتر است.
با افزایش پذیرش دانشجو در دانشگاه های سراسر کشور و با افزایش تعداد افرادی که دارای مدرک کارشناسی هستند، به راحتی نمی توان پیش بینی کرد که کسی که لیسانس فلان رشته را بگیر حتما سر کار است.
کسانی که برای تحصیل به دانشگاه ها میروند باید به فکر ادامه تحصیل باشند اگر می خواهند کار پیدا کنند.
پس چه بهتر است که ما اجازه دهیم داوطلبان بر حسب علایقشان انتخاب کنند تا بر حسب تحمیل خواسته دیگران.
وقتی فرد به رشته ای علاقه دارد، برای ادامه تحصیل در آن رشته هم برنامه ریزی می کند و انگیزه دارد.اما وقتی رشته ای را به او تحمیل می کنند فرد دوره کارشناسی یا کاردانی خود را هم با بی میلی به پایان میرساند و ممکن است به احساس پوچی برسد.
والدین محترم، برای انتخاب فرزندان خود ارزش قائل باشید و به نظر آنها احترام بگذارید تا خود مسیر زندگی خود را رقم بزنند
موضوعات مرتبط: روان شناسی
با اين كه از دانشجويان انتظار ميرود با توانايي يا د داشتبرداري خوب پا به دانشگاه گذارند اما هميشه اين طورنيست. دبيرستان اين توانايي را ايجاب نميكند و بنابراين مهارتهاي خوب گوش دادن ويادداشت برداري آنها ضرورتا بايد بهتر گردد.
سعي كنيد : شنونده فعال و مثبتي باشيد.
چگونه؟در رديفهاي اول بنشينيد، نه چيزي بخوانيد ونه صحبت كنيد. در طي 20 دقيقه دوم (يعني معمولا زماني كه توجه خودرا از دست ميدهيد)و تا آخرين دقايق، تا زمان ارائه خلاصه يا نتيجهگيري توجه ويژه خودرا حفظ كنيد.
سعي كنيد: يادگيرنده فعال و مثبتي باشيد.
چگونه؟ با علاقه به مطالب درسي با طرح پرسشهايي براي دريافت پاسخ در كلاس شركت جوييد.
شما ميتوانيد اين كار را با انديشيدن دربارة موضوع درسي، و پيشقدم شدن در ارائه كنفرانس و از قبل خواني مطالب درسي انجام دهيد (اگر حفظ كردن مطالب براي شما دشوار است، مورد اخير به ويژه برايتان سودمند است.)
سعي كنيد: با توجه ويژه به مطالب اصلي، يادداشتهاي دقيق برداريد.
چرا؟ممكن است نكته اصلي آن جا باشد،اگرچنين است، آن را يادداشت كنيد
افزون بر آن، در پي نكات تأكيدي برآييد؛ يعني يافتن آن نكات از لا به لاي كلام استاد، زبان بدني يا آنچه در چهره و حركات دست وبدن او مشهود است ويا زماني كه استاد مطلبي را به دقت ازروي يادداشتهايش براي شما ميخواند .اگر فكر مي كنيد نكته اصلي را دريافت نكرده ايد، يادداشتهايتان را به همكلاسهايتان يا استاد نشان دهيد.
سعي كنيد: به هنگام يادداشت برداري بين مطالب كمي فضاي خالي بگذاريد.
چرا؟شما بايد براي نوشتن مطالب به زبان خودتان و افزودن آن به يادداشتهايتان به حد كافي جا داشته باشيد. اين روش به شما كمك ميكند تا با يكپارچه كردن مطالب فعلي با آنچه از قبل ميدانستيد، در سطحي ژرفتر مطلب را بياموزيد. همچنين گذاشتن فضاي اضافي در يادداشتهايتان، يافتن مطالب را به هنگام مطالعه برايتان آسانتر ميكند.
سعي كنيد: در خلال 24 ساعت براي هر كلاس 10 دقيقه يادداشتهاي خودرا مرور كنيد.
چرا؟زيرا در غير اينصورت شما 50 تا 80 درصد از مطالب را از دست ميدهيد.
سعي كنيد: يادداشتهاي خود را طوري تنظيم كنيد تا بتوانيد به طور مؤثري مطالعه كنيد.
چگونه ؟قسمت وسيعي از حاشيه سمت راست صفحه را خالي بگذاريد، اين جا جاي نوشتن پرسشهايي است كه به هنگام خواندن برايتان مطرح ميشود پشت صفحه را خالي بگذاريد تا صفحه را به راحتي برگردانيد. يادداشتها را بپوشانيد يا صفحه را به پشت برگردانيد و به پرسشهايي كه ضمن مطالعه طرح كردهايد، پاسخ دهيد
موضوعات مرتبط: روان شناسی
بدترين چيز در زندگي چه مي باشد ؟ دروغ !
در زندگي بدتر از دروغ چيزديگري وجود ندارد . هيچ ديني وجود ندارد كه دروغ را قدغن نكرده باشد دروغ از جانب تمام اديان ممنوع و لعنت شده است .
متاسفانه ما در يك جهان رياكار زندگي مي كنيم كه در آن دروغ بطور رسمي كوچك شمرده ميشود اما با اين وجود هركس آن را اجرا مي كند .
چرا تمام اديان دروغ را ممنوغ مي كنند ؟ چون كه دروغ فشارهاي منفي مي گذارد و فشارهاي زياد هم برروح وروان اثر مي گذارد و حتي از بين مي برد و احتمالا\" تا مرزسقوط مي كشاند . مانند رايانه – دروغ يك ويروس خطرناك است كه انسانهاي معتقد را نابود مي كند به اين خاطر دروغ را در تمام اديان ممنوع كردند و لعنت شده است ( لعنت خدا بر گويندگان دروغ باد ). اينگونه در اديان ناميده شده است .
ارزش يك دروغ چه مي باشد ؟ هيچي يك صفر بزرگ وقتي كه يك دروغ ارزشي ندارد چگونه ميخواهد كسي كه دروغ مي گويد ارزش داشته باشد ؟
ايمان و دروغ در يك تخت با هم نمي خوابند آنه نمي توانند همديگررا تحمل كنند ( اينجا يا جاي من است يا تو ) در اينجا هر دوي ما وارد ميشويم .
هر كه ايمان دارد كه دروغ نمي گويد عقل او اورا نگه داشته است عقل به او فرمان ايست مي دهد كه تو يك انسان با ايماني هستي تو ايمان خودت را از دست مي دهي وقتي كه دروغ بگويي. هركس دروغ مي گويد به شيطان تعلق دارد اورا آقاي حقيقي مي داند. هر كس دروغ مي گويد فقط براي مدت كوتاهي شا نس دارد كه ازين بابت خوشحالي بدست آورد .اما هر كس بطور مدام در حقيقت بماند شانس ابدي دارد اين ديگر به خودت مربوط مي شود كه كدام را تشخيص بدهي.
هر دروغ مانند يك ويروس نا مرئي است كه بيماري را تحمل مي كند هر دروغي كه گفته و با آن زندگي مي كنيد جراحتهاي عميقي را در روح و روان انسان ايجا د مي كند و عوارض بيماري را رو به جلو ميبرد .
امروز روز خيلي از انسانها وجود دارند كه از در هم ريخته شدن وضع روح و روان رنج مي برند ودر صفهاي طولاني روانكاري مي ايستند.
مثال : در مي زند چه كسي است ؟ چه كسي خوب ؟ طبيعي است يك بيمار . شما چرا اينجا هستيد ؟ من مي خواهم فقط يك سلام كوتاه بگويم من بيمار هستم آقاي دكتر من در يك بحران قرار دارم به اين خاطر در اينجا هستم در غير اين صورت چرا بايستي نزد شما باشم الان دعوا نكنيد بياد داخل و تعريف بكنيد كه شما چه داريد.
انسانهايي كه به اندازه كافي در دروغ غرق شدن نمي توانند براي يكبار هم بطور حقيقي خوشحال باشند . چون تراپي براي دروغ نمي تواند كمك كند . امروزه دنيا در باتلاق دروغ فرو رفته است و بدون اينكه قطع شود عميق و عميق تر به طرف پايين ميرود.
مخالف اين سمبل دروغ چه چيزي قرار دارد ؟ حقيقت – حقيقت مانند يك دارو است . تلخ است . تا قبل از اين كه تلخي را قورت ندهي شيريني را بدست نمي آوري زيرا تا انجايي كه مي دانيم شيرينجات ابتدا بعد از غذا صرف مي شود .
تا زماني كه پرده دروغ از چهره حقيقت برداشته نشود روح و روان سالم نمي شود. روح و روان انسانهاي قديم به اينصورت مثل امروز بد نبوده .چو نكه همه چيز امروزه دروغ شده است .
تصور كنيد كه تو هرگز دروغ نمي گويي اما در محيط اطرافت چه است؟ هجا دروغ مي گويند و تو تمام اين دروغها را مي پذيري . ايا تو اين را مي داني يا نه ؟ اين مانند كشيدن سيگار است حتي وقتي كه تو سيگار نيستي با اين وجود مسموم مي شوي چونكه در اطراف تو سيگار مي كشند.
دروغ مشكل بزرگي در ميان انسانها است هر انساني را دلگرمي مي دهد و ميان انسانها و كشورها يك مشكل ايجاد مي شود
موضوعات مرتبط: روان شناسی
آیا شما فکر میکنید افرادی که مذهبیترند یا اخلاق بهتری دارند یا به مسائل معنوی و عرفانی بیشتر توجه دارند، کمتر بیمار میشوند؟
مثلاً کمتر سکته میکنند یا اگر سرطان بگیرند، بهتر درمان میشوند یا اصولاً طول عمرشان بیشتر از بقیه افراد است؟ فکر میکنید دعا چگونه میتواند در بهبود بیماری موثر باشد؟ آیا به رابطه بین توکل، صله رحم، راستگویی، نماز خواندن و آرامش روانی فکر کردهاید؟
اینها همه سؤالاتی است که موضوع بحث صاحبنظران در نشست علمی سلامت و معنویت را تشکیل میدهد؛ نشستی که سیام تیرماه ۸۶ در سالن اجتماعات پارک نظامی گنجوی در تهران و به همت مرکز تحقیقات فرهنگی شهرداری، برگزار شد.
این نشست علمی دو بخش داشت، یکی بخش مفاهیم که بیشتر به اصول و تعاریف معنوی و دینی میپردازد و دوم بخش بیولوژی که به طور اختصاصی به رابطه سلامت و معنویت و شواهد به دست آمده در اینباره میپردازد. مهمترین موضوعات طرح شده در این نشست را مرور میکنیم.
ابتدای جلسه دکتر بوالهری از اهداف همایش میگوید و در مرحله بعدی، دکتر مؤذن، مشاور شهردار، از اهمیت برگزاری چنین همایشهایی و این که معنویت کاذب را نباید به جای معنویت راستین گرفت؛ معنویتی که در آن به احساسات و تجربههای شخصی بیشتر توجه میشود تا نقش خدا و یک نیروی برتر.
در بخش اول نشست، دکتر سید احمد واعظی، اشاره میکند که سازمان جهانی بهداشت، از سال ۱۹۹۸، حتی قبل از این که اهداف بهداشت برای همه تا سال۲۰۰۰ را بررسی و ارزیابی کند، متوجه شده بود که از این به بعد کارش فقط پیشگیری از بیماریهای عفونی و حتی بیماریهای غیرواگیر نیست.
دکتر واعظی اشاره میکند که مفاهیمی مثل «ارتقای سلامت» تنها به نبود بیماری اکتفا نمیکند؛ بلکه باید تلاش کرد که فرد از وضعیت فعلی خود یک قدم بهتر و بالاتر رود و اصطلاحاً در مسیر بهتر شدن پیش برود و این همان چیزی است که با اتکا به معنویت قابل دسترسی است. به این ترتیب سلامت، رفاه کامل از نظر جسمی، روانی، اجتماعی و همچنین معنوی تعریف شد.
از آنجا که پیش از شروع هر بحثی، لازم است مفاهیم مورد استفاده در آن به خوبی تعریف شود تا بحث به نتیجه برسد، دکتر واعظی در ادامه، به تعریف مفاهیم ۵ گانه مورد استفاده در بحث پرداخت و تعریفی از آنها، یعنی از دین، معنویت، انسانیت، عرفان و اخلاق، ارائه کرد.
● در جستجوی معنویت از یادرفته
چرا انسان به معنویت توجه نشان داد؟ این سؤالی است که سخنران دوم، آقای عباس رمضانی فرانی صحبتش را با آن شروع میكند. به گفته ایشان، موضوعات زیستمحیطی، افزایش مشکلات اجتماعی مثل طلاق و بیماریهای رفتاری مانند ایدز باعث شد که بشر توجه تازهای به انسان معنوی و فلسفی داشته باشد.
موضوع اصلی صحبت او که دانشجوی دکترای روانشناسی بالینی است، این است که چگونه دین و معنویت میتواند به ارتقای بهداشت روانی کمک کند. یکی از مهمترین تئوریها را در این زمینه، به گفته رمضانی، آلپورت ارائه داده است.
آلپورت اعتقاد دارد تنها زمانی مذهب میتواند به ارتقای سلامت روان کمک کند که «درونی» شده باشد. یعنی تنها برای رفع نیازها و حاجتها به یک نیروی ماورایی متوسل نشده باشیم، بلکه اعتقاد به مسائل معنوی و باورهای دینی، در عمق جانمان وجود داشته باشد.
رمضانی به تحقیقات متعددی اشاره میكند که نشان داده بود چگونه افراد معتقد به باورهای مذهبی و معنوی، سلامت روانی بالاتری دارند. مثلاً تحقیقات نشان داده افراد مذهبی بهتر میتوانند با تنش و استرس مقابله کنند و با شرایط استرسزا کنار بیایند و سازگاری به دست آورند. همچنین تحقیقات نشان داده این افراد بهتر میتوانند هیجانهایی مثل خشم را در خود کنترل کنند.
عزت نفس این افراد هم بهتر است و مهارتهای اجتماعی قویتری دارند. حتی اثر معنویت در درمان برخی بیماریهای رفتاری مانند اعتیاد هم بررسی شده است. نمونه مهم آن هم گروههای NA هستند که آیینهای معنوی و طراحی مراتب رشد درونی، به آنها کمک میکند نه تنها درمان اعتیادشان موفقیتآمیزتر باشد، که از لحاظ معنوی هم رشد کنند.
● یک متر برای اندازهگیری دینداری
سخنران بعدی، دکتر علیاصغر نژادفرید است که قصد دارد حاصل مطالعات خود را در زمینه «ابزارهای اندازهگیری دینداری و معنویت» به حاضران در جلسه ارائه کند. البته شاید این موضوع در ظاهر چندان مربوط نرسد، اما وقتی اهمیت اندازهگیری را در مطالعات علمی بدانیم، به ارتباط این بحث با سایر مفاهیم ارائه شده در نشست، اعتراف خواهیم کرد.
از آنجا که هر نوع ادعای علمی باید شواهد معتبر کمّی و قابلاندازهگیری داشته باشد تا بتوان درستی و غلطی آن را سنجید، اگر بخواهیم بررسی کنیم که آیا معنویت در سلامت (یا هر فاکتور دیگری) موثر است، اول باید یک واحد اندازهگیری برای سنجش میزان معنویت فرد در دست داشته باشیم. به این ترتیب خواهیم توانست افراد را از نظر میزان معنویتشان باهم بسنجیم و مقایسه کنیم.
دکتر نژادفرید، به فعالیتهای انجام شده در زمینه طراحی آزمونهایی که بتواند میزان دینداری و معنویت افراد را با نتایج عددی بسنجد، اشاره کرد؛ مثل کاری که آقای مسعود آذربایجانی، از روحانیون انجام داده بودند و آزمونی با عنوان «جهتگیریهای مذهبی با تکیه بر اسلام» طراحی کرده بودند.
● تضرع یا افسردگی؟
در بخش دوم، موضوعات کاربردیتری مطرح شد. موضوعاتی از قبیل این که چگونه دین میتواند فاکتورهای مربوط به سلامت را تغییر دهد و دید جدیدی در این باره بدهد. اولین سخنران این بخش، دکتر اصفهانی است که ضمن باز کردن این بحث، اشاره میكند که بدون توجه به بعد معنوی انسان، نمیتوان جسم، روان و همین طور شخصیت اجتماعی او را شناخت و برای سلامت آن کاری کرد.
دکتر اصفهانی با یک مثال جالب، سعی میكند دید تازهتری به رابطه معنویت و سلامت به وجودآورد: آیا کسی که نیمه شب از خواب بیدار شده، گریه و تضرع میکند و به درگاه خدا مناجات میکند، افسردگی دارد و بیمار است؟ از دیدگاه اسلام این فرد در عین سلامت روانی است، اما اگر بدون توجه به بعد معنوی قضیه او را ارزیابی کنیم، قطعاً رأی به افسرده بودن او میدهیم یا حداقل در مورد او گیج خواهیم شد و نمیتوانیم اظهارنظری کنیم.
سخنران بعدی، دکتر محمد کامران درخشان است که از انستیتو روانپزشکی تهران دعوت شده است. ایشان خلاصهای از مهمترین تحقیقات انجامشده در زمینه تاثیر معنویت بر سیستم ایمنی را برای ارائه در این نشست، گردآوری کرده.
به گفته ایشان، رابطه بسیاری از بیماریهای جسمی، با اختلال سیستم ایمنی، شناخته شده؛ از بیماریهای عفونی و انواع سرطانها گرفته تا بیماریهای پوست و مو و حتی اختلالات غدد مانند دیابت. بنابراین اگر بتوانیم به طریقی نشان دهیم که عاملی روی سیستم ایمنی دخالت دارد، میتوانیم نشان دهیم که بر طیف گستردهای از بیماریها مؤثر خواهد بود.
اما تاثیر معنویت روی سیستم ایمنی؛ دکتر درخشان، این تاثیر را به دو روش تقسیم میكند. یکی تاثیر مستقیم فعالیتهای معنوی در روند بیماری و بهبود افراد و دیگری تاثیر غیرمستقیم آنها، تاثیری که معنویات ابتدا روی مسائل روانی مانند کاهش استرس و تنش میگذارند و این کاهش استرس، میتواند باعث تعادل در سیستم ایمنی آنها شود.
او میگوید: در تحقیقی که روی تعدادی از دانشجویان آمریکایی انجام شده بود، محققان متوجه شدند اگر به این دانشجویان فیلم «مادرترزا» را نشان بدهند (قدیسی که زندگیاش را وقف خدمت به خدا و مردم کرده بود) ایمونوگلوبینهای بزاقی (IgA) بیشتری تولید شده بود. در حالی که آنها که فیلمی درباره جنگ جهانی دوم دیده بودند از این ماده ایمنیزا کمتر داشتند. (توجه داشته باشید که در اینجا معنویت به معنی دین نیست و همهگونه احساسهای ماورایی را در بر میگیرد، حتی احساسهای هنری و نوعدوستی و مانند اینها را).
تحقیق دیگری در سال ۱۹۹۷ در آمریکا نشان داد افرادی که به طور مرتب در مراسم مذهبی شرکت داشتند، میزان شاخصهای التهابی، مانند اینترلوکین ۶، در آنها کمتر از بقیه بود و سلولهای نوتروفیل- نوعی از گلبولهای سفید که مسئول دفاع علیه عفونتهای حاد است- بیشتری داشتند.
این نتایج در بیماران مبتلا به نقص ایمنی هم به همین شکل جالب توجه بود. در یکی از این بررسیها، اثر مباحثه در زمینه مسائل معنوی، مطالعه کتاب و مقاله در این باره، باعث میشود میزان CD۴ آنها، بیشتر شود؛ شاخصی که نشاندهنده سطح توان ایمنی باقیمانده بدن است. همچنین در این افراد سطح افسردگی و علائم اضطراب هم پایینتر آمده بود.
دكتر درخشان ادامه میدهد: مطالعه دیگری روی بیماران مبتلا به سرطان پستان انجام شده که نتایج آن هم جالب توجه است. از بین این بیماران، در افرادی که به طور مرتب در فعالیتها و مراسم مذهبی شرکت میکردند، چند شاخص نشاندهنده بالا رفتن سطح فعالیت سیستم ایمنی بدن بهبود پیدا کرده بود؛
شاخصهایی مانند گلبولهای سفید نوع T کمککننده (helper)، مجموع لنفوسیتها و سلولهای دفاعی موسوم به «کشندههای طبیعی»، به طور قابلملاحظهای بالا رفته بود. تحقیقات دیگر نشان میدهد متوسط طول عمر افرادی که به شرکت در مراسم مذهبی مقید بودند، ۷ سال بیشتر از سایر افراد بود.
این تاثیرها، به گفته دکتر درخشان، وابسته به مذهب یا دین خاصی نیست و در همه اقوام و مذاهب مصداق دارد. به عنوان مثال مطالعهای که روی ۱۰ هزار یهودی، به مدت ۲۳ سال انجام شده، نشان میدهد افرادی که به امور مذهبی اشتغال داشتند، ۲۰ درصد کمتر از بقیه از بیماریهای عروق کرونر قلب فوت کرده بودند.
● آرامش در پناه معنویت
شاید اگر بخواهیم همه این نتایج را به نوعی توجیه کنیم، یکی از مهمترین توجیههایمان این باشد که پرداختن به امور معنوی میتواند استرسمان را کم کند و باعث آرامشمان شود. همین کمک میکند تا سیستم ایمنی بدن بهتر کارش را انجام دهد.
در این باره هم مطالعات زیادی انجام شده که دکتر درخشان پارهای از آنها را مرور میکند: بررسی مروری روی ۱۰۰ پژوهش نشان داد ۷۹ درصد از این پژوهشها توانستهاند همبستگی معنادار و مثبتی را بین افزایش اشتغال به امور مذهبی و افزایش رواندرستی مشخص کنند.
در مطالعه دیگری از همین نوع که در دانشگاه دوک انجام شده، معلوم شد از ۹۳ پژوهش، ۶۰تای آنها توانستهاند نشان دهند که در این افراد میزان افسردگی به طرز قابلملاحظهای کمتر دیده میشود.
● مطالعات ایرانی
ایرانیها هم مطالعات خوبی در اینباره داشتهاند؛ گرچه حجم آن به اندازه مطالعات غربی نیست. یکی از این مطالعات نشان داده كه کسانی که به نمازهای یومیهشان پایبندند، اصولاً احساس ذهنی (یا همان رواندرستی) بیشتری دارند.
مطالعه دیگری در سال ۱۳۸۰ نشان داده که رابطه معنیداری بین توکل و احساس آرامش روانی وجود دارد. خانم دکتر آرین، از محققان ایرانی ساکن کانادا، در سال ۱۳۸۰ نشان داده که دینداری و احساس رواندرستی با هم رابطه مستقیمی دارند.
سرگلزایی، محقق دیگر ایرانی است که در همان سال تحقیق دیگری را گزارش کرد که نشان میداد هر چه زمان فعالیتهای مذهبی بیشتر باشد، میزان افسردگی، استرس و همچنین سوءمصرف مواد کمتر می شود.
دیگری را هم آقای دکتر بوالهری و همکارانشان در سال ۷۹ در انستیتو روانپزشکی تهران انجام دادهاند؛ به این ترتیب که پرسشنامهای را برای ارزیابی میزان توکل افراد طراحی کردند. مقایسه نتایجی که افراد در این پرسشنامهها به دست آوردهاند با نتایج حاصل از پرسشنامه استرس نشان داده است که هرچه توکل فرد بیشتر باشد، استرس او کمتر است.
نتایج مشابهی هم در زمینه بروز رفتارهای پرخطر و ناسالم به دست آمده. به عنوان مثال، در بررسی ۱۳۸ پژوهش، مشخص شده است ۹۰ درصد نتایج این پژوهشها به صراحت نشان میدهند که افراد مذهبی، کمتر سیگار میکشند، کمتر الکل مصرف میکنند و رفتارهای پرخطر جنسی کمتری داشتهاند.
● چند سؤال
به نظر میرسد درباره تاثیر دین و معنویت بر مسائل مربوط به بهداشت، سلامت و پزشکی، ابهامات زیادی وجود دارد. این را، هم سخنرانیهای این نشست نشان میدهد و هم پرسش و پاسخهایی که در فواصل سخنرانیها جریان داشت.
اینطور به نظر میرسد كه اکثر صاحبنظران هنوز به درک واحدی از معنا و مفهوم معنویت و دین نرسیدهاند. آنها نمیدانند که باید تاثیر معنویت را بر بیماران بررسی کنند یا پزشکانی که قرار است این بیماران را معاینه و درمان کنند.
ضمن این که علیرغم تاکید اغلب کارشناسانی که در این همایش حضور داشتند، خطر نگاه ابزارگرایانه به مسائل معنوی و دینی، صرفاً برای درمان بهتر بیماری و نه به خاطر اصل آنها، به شدت وجود دارد.
با وجود تمام این ابهامات که در مرحله تعاریف و اصول دیده میشود، در مرحله کاربرد هم با مشکلات مهمی مواجهیم و آن این که نتایج حاصل از مطالعات کاربردی هنوز به طور کامل قابلتوجیه نیستند. هنوز نمیتوان به درستی در مورد چگونگی تاثیرگذاری عامل مذهب روی سلامت و بیماری افراد توضیح مشخصی ارائه داد.
بسیاری از عوامل هستند که همزمان و همراه با زندگی مذهبی در زندگی فرد وارد میشوند که ممکن است این تاثیر مثبت مذهب، مربوط به این عوامل باشد. به عنوان مثال، ممکن است این تاثیر مذهب به دلایل سیستمهای حمایتی باشد که در جامعه مذهبی و بین افراد معتقد وجود دارد و آنها را به همدیگر پیوند میزند.
ممکن است اصولاً افرادی به طرف مذهب و اعتقادات معنوی بروند که شخصیتهای خاصی دارند؛ مثلا آرامترند یا متعادلترند. همین شخصیت ممکن است به آنها کمک کند تا استرس یا رفتارهای ناسالم کمتری داشته باشند.
ممکن است مذهب ارزیابیهای شناختی فرد را از محیط اطرافش تغییر دهد و این نوع نگاه تازه به زندگی باعث شود تا او بتواند سالمتر زندگی کند و بهتر با شرایط کنار بیاید و بنابراین کمتر بیمار شود. همه اینها سؤالاتی است که پژوهشهای تازهای برای پاسخ به آنها مورد نیاز است
موضوعات مرتبط: روان شناسی
كودكان بايستي با اعتماد بنفس باشند و همچنين دختران اجازه دارند كه گستاخ باشند
از نتيجه تحقيق كه بدست آمده از اعما ل زور جنسي دختران و پسران نشان مي دهد كودكان بويژه دختران كه متكي به خود و گستاخ هستند بطور چشم گيري از سوء استفاده جنسي آنها گاسته شده و يا خيلي نادر بوده است در مقابل كودكاني كه متناسب و ترسو بودند.
پيشگيري زيربنايي و تربيتي
1. آگاهي داشتن راجع به بدن خودم
يكي از معيارها براي تربيت جنسي اين است كه در ابتدا از بدن خود آگاهي لازم را داشته باشيم زيرا بر اساس تحقيقاتي كه انجام شده به اين نتيجه رسيدند كه دختران و پسراني كه مورد سوءاستفاده جنسي قرارگرفتند اغلب آگاهي از بدنشان نداشتند و راجع عمل جنسي هم اطلاعي نداشتند . قبلا\" هم به اين موضوع اشاره شده است كه سوء استفاده جنسي به رابطه جنسي مربوط نميشود و همينطور به رابطه جنسي بچه گا نه. آن يك وسيله اي است براي اقدام به اعمال زور جنسي.
در كل بدن\" من به خودم تعلق دارد\" خيلي مهم است كه با كودك در ميان بگذاريد كه تنها بدن او با ارزش است و هر كودكي اين حق را دارد كه آن را حفاظت بكنند. قبلا\" هم به آن اشاره شده است كه به اين محدوده تعلق دارد .
كودكان بايستي بدنشان را بشناسند و آگاهي داشته باشند بدن كودكان ديگر و بزرگسالان چگونه باهم شباهت دارند .
عملكرد بدن و حادثه بايستي توضيح داده شود . كودكان بايستي ياد بگيرند اعضاء بدنشان را نام ببرند .آنها در وضعيتي قرار مي گيرند كه مي توانند سوءاستفاده جنسي و گذشتن از مرز را بشناسند و براي آن هم حرفي دارند كه خودشان را شركت بد هند .
2. آگاهي داشتن ازاحسا سم
با آن كودكان قوي مي شوند و اعتماد بنفس شخصيتي آنها رشد مي كند . بايستي ياد بگيرند كه عاطفه و احساس يك نام دارد و مورد تائيد اشخاص قرار گرفتند . بزرگسالان احساسات آنها را جدي بگيرند اين اعتماد بنفس كودكان را قوي مي كند . وقتي كه كسي مقداري احساس نا خوشايندي را نشان مي دهند، آنها جرات پيدا مي كنند\" نه\" بگويند .
سرمشق براي دختران و پسران ميتواند فقط احساس خودشان باشد . آنها بايستي تفاوتها را نام ببرند و ياد بگيرند كه احساس خوب و بد هم وجود دارد و همينطور خوشحالي و يا غمگيني .
3. اجازه داشتن رازها
كودكان بايستي قادرباشند كه بتوانند بين رازهاي خوب و رازهاي بدي را كه احساس ميكنند تشخيص بدهند . رازهاي خوب و بد را از هم جدا نگه دارند . براي كودكان به اين راحتي نيست ولي آنها بايستي آگاهي داشته باشند تحت فشار قرار دادن راز صحيحي نيست . آنها اجازه دارند رجع به آن صحبت كنند و اصلا\" هم خبرچيني به حساب نمي آيد .
4. نه بگويند
براي چيزهاي مسخره و ناخوشايند: دختران و پسران اين حق را دارند كه\" نه\"بگويند . اگر كسي به گونه اي لمس كرد و مورد پسند آنها نبود . انگيزه بزرگسالان در اينجا اهميت ندارد بلكه احساس كودكان با اهميت است .
دختران بايستي بيشتر ياد بگيرند كه مرز بندي كنند در حالي كه براي پسران مهم است يادبگيرند هم مرزي ديگران را بشناسند و بپذيرند .
كودكان اين حق را دارند كه\" نه\" بگويند وقتي چيزي مورد پسند شان نباشد . نه گفتن به اين معنا نيست كه گستاخ باشيد ويا حاضرجواب باشيد . بلكه به خودت متكي باشي و عقيده خودت را بيان كني و در مورد بد نت خودت تعين كننده باشي و انجام بدهي .
كمك آوردن
كودكان بايستي ياد بگيرند خودشان ازميان كودكان و بزرگسالان كمك بياوند . قد م اول در اينجا اين است كه خودشا ن شركت كنند. درعين حا ل رابطه آن با مطلب راز به اثبات رسيد ه. وقتي كه راز ها ترسنا ك مي شوند به اين واسطه كودكان خودشان با اشخاصي كه اعتماد دارند صحبت مي كنند. و والدين مي توانند درك كنند كه \" نه گفتن چه مي باشد
وقتي كه رازها وحشتناك مي شوند
علائم را شناسايي كنيد
عليرغم سكوك كردن مبتلايان در جستجوي كمك هستند . با علامت دادن و اشاره كردن . كه نسبت به رنجشان جلب توجه كنند. اما موضوع اين است كه وقتي سوء استفاده جنسي را شناسايي كردند آين آماده گي را داشته باشند كه كسي را سركوب نكنند بلكه از ديد واقعي و اجتماعي ببينند.
اختلال در خواب
دختران و پسران اغلب خسته هستند و نميتوانند بخوابند و يا يكسره بخوابند . خوابهاي بي مزه مي بينند. بندرت به اطاق شان و تختخواب مي روند در تختخواب صدا مي شنود ويا صداي پا و اعتماد به خوابيدن ندارد چونكه خودشان را بي دفاع مي بينند . وقتي كه صدايي ميشنود با وحشت از خواب بلند ميشود. و اغلب اين ترسيد ن تا ئيد شده كه شخص تجاوز گر به اطاق مي آ يد. و در پشت آن بندرت مي تواند بخوابد . و وقتي هم كه بعضي اوقات خوابهاي وحشتناك مي -بيند.
اختلال در عملكرد مدرسه
براي تمام چيزهايي كه برايش اتفاق افتاده همه را در مدرسه تمركز مي كند و اين طبيعتا\" براي دختران و پسران مشكل است آنها خسته هستند و به عمل سوءاستفاده فكر مي كننند. آنها گوش نمي دهند ويا اينكه با چشمان باز خواب مي بينند. براي آنها مدرسه مهم به نظر نمي آيد آنها نگراني ديگري دارند شايد آنها يك فاصله غير عادي بين خودشان و معلم و همكلاسيشان بوجود آورند . و براي لمس كردن خودشان را كنار مي كشند.
اختلال در خوردن
اغلب دختران كه مورد سوءاستفاده جنسي قرار مي گيرند به بيماري چاقي و يا لاغري مبتلا مي شوند . يا بيماري چاقي . قبل از همه وقتي كه مجرمان اين گونه نگويند مانند \" تو اينگونه سكسي شدي \" ديگر من نمي توانم به خودم تسلط داشته باشم . دخترها گرسنگي مي كشند كه نشانه هاي زنانه را از بين ببرند و خودشان را جذاب نمي كنند. وقتي كه آنها مجبور بشوند از طريق دهان انجام بدهند در موقع خورن و قورت دادن به مشكل برخورد مي كنند.
و همچنين توسط خورن زياد به بيماري چاقي مبتلا مي شوند و دخترها سعي ميكنند كه خودشان را زشت نشان بدهند براي مجرم اتفاقي نمي افتد فقط چربها اطراف او را مي گيرد .
زياد خوردن غذا مي تواند بعنوان تسلي ويا تلافي كردن استفاده شود
موضوعات مرتبط: روان شناسی
اعما ل زور جنسي مردان بر زنان در اشكال گونا گون پيش مي آيد و با زنان و دختران در هر سني برخورد مي كند .
بندرت هم مردان قرباني اين اعمال زور مي شوند اين اعمال زور جنسي بيشتر مردان آنرا بعنوان يك ابزاز قرار ميدهند . حمله جنسي به معني اعما ل زور ، آزمايش قدرت و فرمانروايي در مقابل جنسيت مونث.
سكوت را بشكنيد
زنان سكوت خودشان را بشكنند و شكايت بكنند . خودتان را ديگر زنان همگام نشان بدهيد ، خودداري كردن از هر شكايت براي جنايت جنسي به آنها يك شانس ديگري را مي دهد كه دوباره خلاف قانون عمل بكنند . مجرمان جنسي اغلب دوباره همان جرم را تكرار مي كنند.
ريسك بكنيد و از خطر پيشگيري كنيد
زنان اغلب از قبل در زماني كه دختر بودند ياد گرفتند كه خودشان را مطاقبت بدهند . و نمي توانند ازجلب توجه كردن مردان به خودشان خودداري بكنند . و همين باعث مي شود كه مردان با بي شرمي سواستفاده بكنند .
و زنان را مجبور مي كنند كه آنها مطيع قدرتشان باشند و يا آنها با اعما ل زور نرم ميشوند و قرباني را راضي و فريب مي دهند . و يا آنها را با قدرت بالايي كه دارند تهديد مي كنند و به اين خاطر خيلي براي زنان مهم است كه اعتماد به نفس شان را قوي بكنند و آن را رشد بدهند كه توسط آن بتوانند از خطر جلو گيري بكنند و قرباني جنايت جنسي نشوند .
را ه هايي كه ميتوان انجام داد
ايجاد كردن شرايط زندگي در فضاي آزاد و بدون وابستگي
ياد بگيريد احتيا جا ت خودتان را تشخيص بدهيد تا بتوانيد براي گرفتن حقتان آن را فرمول بندي بكنيد .
خط و مرزها را روشن كنيد و بموقع شرايط هاي نا متنا سب را قطع كنيد اگر رفتار يي ادبانه اي را احساس كرديد .
شما بايستي در هر زمان\" نه\" بگوييد و شرايط ناخوشايند را قطع كنيد .
يك لحظه در آرامش فكر بكنيد در چه مقطع از زندگيتان شما تا به حال ريسك كرديد كه مانند آن را در آينده بتوانيد اجتناب بكنيد .
وسيله دفاعي
در فكرتان برنامه ريزي بكنيد چگونه شما از يك حمله دفاع مي توانيد بكنيد . در يك دوره دفاع شخصي براي زنان ثبت نام بكنيد . تمرين ويژه مي تواند از تصميم نا گهاني مجرامان جلوگيري كند . با دفاع شخصي و وسيله دفاعي مي توانيد احساس امنيت بكنيد .
دوره هاي دفاع شخصي
اين امكان را مي دهد كه حفاظت و اعتماد به نفس را بالاببرد ، به شرط اينكه بطور مرتب تمرين بكنيد .
در نزد يك حمله
آيا مقاومت در نزد يك حمله با ارزش است ؟ نمي توان در كل جواب معتبري را داد . درمقاومت بعضي از مجرمان در حين فرار كتك مي زنند . و بعضي از آنها پرخاشگري شديدي را دارند شما اين امكانات اجرايي را داريد .
شما با مجرم بطور روش صحبت بكنيد و بطور واضح و بلند از او خواستار شويد كه شما را در آرمش بگذارد .
با صداي بلند با مجرم حرف بزنيد . مرداني وجود دارند كه صداي بلند از فكري كه دارند منصرف و شما را رها ميكنند.
امكانات خودتان را در يك فهرست برسي بكنيد . سعي كنيد به بهانه اي اطاق را ترك كنيد ، اگر شما در راه هستيد ممكن است مجرم شما را تا محل شلوغ تعقيب كند در جايي كه شا نسهاي شما بزرك هستند و نفر سومي براي كمك مي - آيد . فرياد كشيد بلند با ارزش است تا صداي شما را بشنوند و همزمان با اين وسيله كمك بخواهيد .
بعد از يك حمله
با پليس تما س بگيريد و يا فورا\" خودتان را به پاسگاه برسا نيد و معرفي كنيد . در نزد جنايت جنسي قرباني اين حق را دارد كه شخصي با هم جنسيت خودش از او سوا ل كند . در يك حمله جسمي قرباني ا ين حق را دارد كه نزد پزشك ، روانپزشك ، وكيل، و كمك مادي و اجتماعي مشاوره بشود. لبا سها يي را كه درهنگام جرم به تن داشتيد آنها را نشوييد و آنها را براي تحقيق و برسي نگه داريد . و همينطور تازماني كه شما را معاينه نكردند حمام نروريد چونكه بيشتر اثار جنايت از بين مي رود. لباسهايتان را در يك كيسه و يك در پاكت بگذاريد .
به آن فكر بكنيد
سيستم هشدار دهنده شما از درون شما را هوشيار مي كند كه چه رفتا هايي بهتر مي تواند از شما محافظت بكند . و به شما علامت مي دهد كه از چه شرايط نا مساعدي جلوگيري ويا قطع كنيد .
در شرايط بحراني مصلحت اين است كه :
كه سمت خيابان ، كافينت، ميز، نيمكت در اتوبوس يا در قطار را عوض كنيد .
ازتردد در خيابان تاريك و بي رفت و آمد خودداري كنيد .
در هنگامي كه شخصي از درون ماشين سوا ل ميكند نزديك آن نشويد .
زماني كه در وسايل عمومي حمل ونقل هستيد نزديك به راننده بنشينيد .
كليد خانه و وسيله نقليه هميشه دردسترس باشد . چيزهاي بارزش را در كيف قرار بدهيد ويا با خود حمل كنيد .
بجاي استفاده ازآسانسور منزل از پله ها استفاده كنيد.
هر گز سوار ماشين شخصي غريبه نشويد .
ما شين شخصي
سوارشدن ماشين شخصي هميشه براي كودكان ونوجوانان با يك ريسك همراه بوده است .
هرگز سوار ماشين شخصي نشويد حتي اگر يك مسافت كوتاه باشد .
هرگز كسي را سوار نكنيد چون ممكن است قرباني همان شخص بشويد .
بعنوان يك راننده زن بهتر است دربها را ببنديد .
وسيله نقليه خودتان را در جاي كاملا\" روشن بگذاريد ، در پاركينگ ماشين در نزديكي خروجي بگذاريد .
درهنگام سوار و پيدا شدن به اطراف با دقت نگا ه بكنيد .
چنا نچه احساس تهديد كرديد به دنبا ل جاي ديگري باشيد .
در منزل
هرگز نگذاريد كسي شما را بعنوان زن تنها شناسايي كند بر روي درب منز ل نوشتن فاميلي كفايت مي كند .
درب را براي اشخاص غريبه باز نكنيد . درب خانه و آپارتمان را درطي روز ببنديد .
به كساني در( ساختمان – آپارتمان – و وسيله عمومي ) زياد آشنا نيستيد اعتماد نكنيد .
با صحبت تلفني اطلاعا ت از خودتان ندهيد . اگر مزاحم بو قطع كنيد و چنانچه بطور مكرر تماس گرفت به پليس اطلاع بدهيد .
با غريبه ها بطور سوءضن داشتن برخورد كنيد و از اطلاعات دادن راجع شرايط شخصي خودتان خودداري كنيد .
كسي كه در كودكي مورد سوء استفاده جنسي قرار مي گيرد در سن بزرگسال ي جزء مجرمان زن و يا مرد مي شود.
زناني كه با زني مورد سوء استفاده جنسي قرار مي گيرد همجس باز ومرد با مرد هم همجنس باز ميشود و با زنان دشمن مي شود
موضوعات مرتبط: روان شناسی
زنان اين حق را دارند كه حمايت فوري از آنها در منزلشان بشود . پليس مي تواند مرد متجاوز و يا شريك زندگي را
در هنگام وقوع حادثه تبيخ نمايد . كساني كه در محدوده منزل اعما ل زور در مقابل زنان انجام مي دهند مشمول مجازات هستند .
اعما ل زور مردان درقا لب شوهر و شريك زندگي – اعما ل زور خانگي
اعما ل زور خانگي براي مثا ل اينگونه است وقتي كه شريك زند گي شما :
به شما بي حرمتي مي كند و شما را در نزد دوستان دختر و پسر ويا اعضاء فاميل خراب مي كند .
مانع ملاقات شما با دوستان و فاميل ميشود . و ما نع شما براي ترك منزل ميشود . وضع مالي شما را كنترل مي كند .
شما و كودك شما را، اقوام و دوستان شما و حيوان خانگي شما را و خودش را به وسيله مجروح كردن تهديد مي كند .
در مقابل شما بطور ناگهاني خشمگين و از كوره در ميرور . شما را كتك ميزند- لگد ميزند هول مي دهد و شمارا وادار به عمل جنسي مي كند .
واين را نمي پذيرد كه شما مي خواهيد جدا بشويد شما را تعقيب مي كند و مزاحم شما ميشود و حتي شمارا ترور ميكند
اعما ل زور در هر شكلي كه باشد نبايد تحمل بكنيد .
اعما ل زور فقط براي شما به تنهايي اتفاق نمي افتد از هر چهار زن يكي در مدت زندگي اش با آن ارتباط داشته است بعضي ها از روي خجا لت سكوت مي كنند و مد تهاي زياد بيماري روحي رواني و يا صدمات بدني را تحمل مي كنند.
چرخه اعما ل زور
اعما ل زور روحي و رواني
شما را كوچك مي كند – اعتماد بنفس شمارا از بين مي برند – به شما فحاشي مي كنند – شما را ديوانه خطاب مي كنند
عقل شما را بشك مي اندازند – شما را تحقير مي كنند – به شما احساس گناه را تلقين مي كنند .
منزوي ساختن
كارهايي را كه انجام مي دهيد كنترل مي كنند – با چه كسي ملاقات كرديد و يا با چه كسي حرف مي زنيد – چه مطلبي را شما مي خوانيد – به كجا مي رويد .
سوء استفاده اقتصادي
شما را از كار كردن باز مي دارند تا براي پول گرفتن خواهش بكنيد – پول جيبي شما را تقسيم مي كنند – پول شما را بر مي دارند – و نمي گذارند كه از فاميل پول دريافت كنيد .
گردش دوراني اعما ل زور
مر حله اول
شوهر و يا شريك شما، با شما بحث و جد ل يا شما را تهديد مي كند : علتها ي آن برسر چيزهاي كوچك است . شايد او از محل كارش ا ضطراب دارد ؟ شا يد او از يك چيزي ناراضي است ؟ شايد شما عقيده به غير از او داريد ؟ شايد اودر پي هدف براي بحث جدا ل است تا ناراحتي ما بالا برود و موجب خصومت بشود ؟
تهاجم بالا مي گيرد و به طرف دشمني ميرود واغلب بطور دائم او مانند تا ب بالا و پايين ميرود شما چكار مي كنيد ؟
شما سعي كنيد كه حالت روحي و رواني شوهر / شريك زندگيتان را درك كنيد و مي خواهيد شرايط را در دست كنترل داشته باشيد .
شرايط را بتدريج افزايش بدهيد شوهر و شريك شما متجاوزگر ميشوند .
مرحله دوم
شايد شما كتك بخوريد – مورد فحاشي قرار بگيريد – گازگرفته شويد – حبس و يا خفه شويد ؟ شايد او موهاي شما را بكند – پوست شما را با سيگار بسوزاند – با يك اسلحه شما را تهديد كند ؟ تمام كارهاي اعما ل زور مردان نمي تواند دريك جا انجام شود .
شما ترس و وحشت داريد – نا اميد هستيد – احساس عاجزي مي كنيد – شما اين جراحت را داشته باشيد كه نزد پزشك معالجه برويد .
مرحله سوم
بعد از چنين بروز نا گهاني بطور طبيعي يك مرحله ندامت و آرامش ايجاد مي شود . شايد مجرما ن بخاطر عملشان عذر خواهي بكنند و برمي گردند براي محبت كردن شما . شايد براي شما هديه بياورد و قول بدهد كه ديگر هرگز چنين كاري را انجام نخواهد داد . شايد همه چيز را طور ديگري انجام بدهد تا شما را از دست ندهد . براي اثبات آن او در اينجا از بچه ها و اقوام آشنايان استفاده ميكند .
شما خودتان نمي دانيد چگونه بايستي فكر كنيد و باور كنيد . احساس شما دگرگون شده است .
شما كاملا\" از نظر روحي و رواني متلاطم و در هم ريخته هستيد ، اين مرحله پا يا ن مي يابد و گردش خون شما از نو شروع مي شود.
چه كاري شما مي توانيد انجام بدهيد وقتي كه شريك زندگي شما متجاوزگر شده است ؟
اگر علامتي را دريافت كرديد و در ارتباط با شما نبود نگران نباشيد و به احسا س خودتان اعتماد كنيد . زماني ترس كه داريد آن را جدي بگيريد . شما بعنوان يك متخصص هستيد . شما شرايط شوهر و شريك زندگي تان را كه در آن زندگي مي كنيد دقيقا\" ميشنا سيد .
تمام كارهايي را كه احسا س امنيت شما را بالامي برد انجام بدهيد .
سكوت در مقابل اعما ل زور هميشه به مجرم كمك مي كند اگر شما آن را آشكار نكنيد رفتار مجرما ن هميشه در پنهان مي ماند . هيچگونه مسئوليتي براي عمل او قا بل پذ يرفتن نيست .
براي شما نا خوشايند و دردناك است كه راجع به اعما ل زور شوهر / شريك زندگي تان صحبت بكنيد ؟ پس در ابتدا با انسانها يي صحبت كنيد كه به آنها اعتماد داريد . كه مي تواند دوست دختر و يا دوست پسرتان باشد . از محيط آشنايا ن و اقوام معتمد . سبك شدن روح خيلي مهم ا ست . و اگر بيشتر انسانها در مورد اعما ل زور شوهر / شريك زندگي بدانند حتما\" مي توانند شما را در حمايت كردن ياري بدهند . بعلاوه شما از امنيت بيشتر بهره مي بريد .
هر زمان كه احساس خطر در اعما ل زور كرديد به 110 زنگ بزنيد .
پليس شبانه روز در دسترس مي باشد و از شما حمايت خواهد كرد .
وقتي كه قرباني اعما ل زور شده ايد ...
خيلي مهم است كه تحت مراقبت پزشكي باشيد و در جستجوي پزشك خانگي ويا پزشگان اورژانس .
پزشكان توجه به مجروحيت و يا پرونده سازي دارند به اين معنا كه هر موقع براي شكايت نياز داشته باشيد مي توانيد در هر مرحله زماني از آنها براي شكايت استفاده كنيد .
چه حق و امكاني براي شما وجود دارد
اعما ل زور جسمي مورد شخصي نيست – اعما ل زورخا نگي يك جرم است – اگر درمنزل مشترك تهديد و جراحت بدن يا تجاوز مرتكب شديد فورا\" به پليس اطلاع بدهيد .
زماني كه دوستان و اقوام و آشنايان با اين ماجرا برخورد بكنند شما چه كاري مي توانيد انجام بدهيد ؟
قربا نيان اعما ل زور خانگي اغلب اعتماد ندارند و خجا لت مي كشند كه از انسان ديگري بطورمستقيم تقا ضاي كمك كنند . در حالي كه اولين قدم براي حما يت است .
چگونه شما مي توانيد رفتار كنيد ؟
گوش كنيد – باوركنيد- جدي بگيريد .
تقاضاي كمك بكنيد شما درك و تحمل داريد كه اين اين گونه هم راحت نيست در مورد سوء استفاده جنسي حرف بزنيد .
هر مدتي كه زنان با شرايط سوءاستفاده جنسي زندگي بكنند به همان نسبت هم اعتماد شان به خودشان كم مي شود .
در مورد اعما ل زور با شريك زند گي تان واكنش نشان بدهيد . وقتي كه به تهديدات او گوش مي دهيد آن را جدي بگيريد . مقدار تجربه شما در رابطه اعما ل زور شريك زندگي تان بالا مي رود .
از درون قرباني را مورد حمايت قرار بدهيد اورا مشاوركنيد و براي مجروها ت پزشگي برايش پرونده درست كنيد .
به مركز مشاوره اطلاع راجع به آن اطلاع بدهيد كه چه كاري شما به تنهايي مي توانيد انجام بدهيد .
وقتي اعما ل زور بروز كرد به پليس اطلاع بدهيد . خودتان را شخصا\" به خطر نيدازيد .
آيا شما يك قد م ويا بيشتر مي خواهيد انجام بدهيد خودتان تعين كنيد .
انتقام جويي حادثه تازه اي نيست
انتقام جويي را بعنوان تعقيب كرد ن نا محسوس و آزار رساندن به يك شخص در مقابل خواسته ها توصيف كردند .
انتقا م جويي مي تواند كمين كردن – تحت نظر گرفتن – تعقيب ويا تجسس كردن باشد . همينطور اذيت كردن توسط تلفن و يا بطور مدام پيام كوتاه و يا نامه هاي اكترونيكي – كه بعد از جدايي اين نقطه شروع براي انتقام است كه ايجاد مي شود .
مطا لب ما
شما فورا\" بين انتقام جويي و سوء تفاهم را روشن كنيد كه شما در حا ل حاضر و در آينده تمايل براي ارتباط نداريد .
به اينصورت آن شخص را ناديده بگيريد .
براي همه چيز پرونده سازي كنيد . چيزي كه انتقام جو ميفرستد يا اقدام مي كند ويا اطلاع مي دهد شما بدين وسيله وسيله براي اثبات كردن را داريد . و همينطو در برخورد هايي كه او مي كند و ميخواهد دست به كاري بزند . هر هديه – نامه و زماني صدايش برروي منشي تلفن ضبط مي شود و هينطور ايمل ها را ضبط كنيد و در منزل هم نگهداري نكنيد . هيچگونه بسته ويا پاكتي را كه سفارش نداديد از طريق پست تحويل نگيريد واين را هم به همسا يتان اطلاع بدهيد .
از طريق پليس مشاوره بشويد ويا مراكز مشاوره ديگر كه چه كاري بايستي انجام بدهيد .
دلواپسي خودتان را به اشخاصي كه به آنها اعتماد داريد اطلاع بدهيد و يا مي توانيد با گروه ها يي كه در اين ضمينه كارمي كنند ارتباط برقرار كنيد تا از فشار روحي شما گاسته شود .
در مورد تلفن هاي تهديد آميز به شركت مخابرات و يا پليس اطلاع بدهيد تا بتوانند شما را راهنمايي كنند .
وقتي به شما بي حرمتي – تهديد – و يا جراحت بدني و ... شما مي توانيد در نزد پليس شكايت كنيد و مي تواني شخص مورد اعتمادي را هم همراه خودتان ببريد .
در هر زماني كه حس كرديد شخص انتقام جئو شما را تحت تعقيب خود دارد به اقوام و دوستان اطلاع بدهيد تا اورا تحت نظر بگيرند .
چه كاري شما بطور واقعي بايستي انجام بدهيد در زماني كه اعما ل زور انجام مي شود ؟
به پليس 110 زنگ بزنيد - بگذاريد مرگز مشاوره شمارا راهنمايي كنند و يا نزد وكيل برويد .
تصميم بگيريد كه آيا خانه به شما واگذار شود ( در صورت اجاره) ويا اينكه مخواهيد منزل را ترك كنيد . و احتمالا\" به خانه زنان ميرويد .
اولين اقدام بعد از اعما ل زور شكايت در نزد پليس است شما مي توانيد شكايت خودتان را بدهيد و گواهي دريافت نماييد .
زماني كه مجروح هستيد بگذاريد مراقبهاي پزشكي انجام شود .و پرونده سازي كنيد .
اعما ل زور جنسي
اغلب اعما ل زور خانگي با سوء استفاده جنسي در رابطه است . اعما ل زور جنسي بندرت قابل رويت است تا اعما ل زور جسمي . كه بطور مستقيم و يا غير مستقيم مجبور ميشوند وشامل اين چيزها ميتواند باشد .
مجبور كردن آنها به فيلم هاي غير اخلاقي – مزاحمت جنسي – مجبور شدن آنها به لمس كردن آلت تنا سلي و غيره ...
اعما ل زور اجتماعي
اعما ل زور اجتماعي نمايا نگر تشخيص قدرت و اعتراض به رفتار همسر است ويا شريك زندگي در مقابل زن مانند :
به خودش اين اجازه را بدهد كه دريك ماجراي عشقي با احساسات زن بازي كند و حسادت اورا ازين طريق با لا ببرد وغذاب بكشد .
با يك قرارساده كه دوست دخترش زن و كودكانش را باهم و يا تنها ملاقات كند .
زن را منزوي كند كه ممنوع شود تلفن بزند ، خانه ويا آپارتمان را ترك كند. مانع ارتباط اورا با ديگر افراد مي شود .
توسط رفتارهاي ناخوشايند در مقابل شخص سوم كه اورا وادار به قطع ارتباط كند .
با اعما ل زور اجتماعي تنهايي هم به آن اضافه ميشود و خانمها براي مدت زمان زيادي براي اين اعما ل زور پافشاري مي كنند ولي هيچگونه كمكي دريافت نمي كنند.
شكلهاي متفاوت اعما ل زور اغلب قربانيان را به سردرغمي ميبرد كه ديگر به بن بست ميرسند .
شوهر ويا شريك زندگي با اين وجود هنوز مهربا ن است .
نفوذ اعما ل زور شوهر ويا شريك زند گي نا امن است و احساس شخصي اورا متشنج كرده است .
وابستگي مالي بين مجرم و قرباني وجود دارد .
حمايت در مقا بل اعما ل زور در خانواده
اعما ل زور در چهارچوب داخل خانواده پيامدهاي دشوار كننده ايي را در بردارد . وقتي كه در يك محيط كه در آن علاقه قلب – اعتماد – مراقبت – عشق بايستي باشد . ولي بجاي آن تحقير – مجروحيت – سوء استفاده جنسي روخ ميدهد. همچنين كودكان هم براين منوال آسيب مي بينند . زيرا براي رشد و تكامل نياز به اعتماد ديگر انسانها و همچنين به توانايي خودشان دارند . تجربه نشان داده است كه اعما ل زور مستقيم و غير مستقيم طولاني و كسالت كننده است .
هرچه زودتر اين گردش اعما ل زور قطع بشود يك شانس بزرگي براي كود كان تا زودتر از ين زيان رهايي يابند.
1. شنا خت اعما ل زور در خانواده
اعما ل زور در خانواده چهره و اشكا ل زيادي دارد . ما اعما ل زور در مقا بل زنان و كودكان را مي دانيم ، اعمال زور كودكان در مقابل والدين و جدا گانه ، و همچنين اعما ل زور در مقابل مردان . بكار گيري اعما ل زور تا به حد رسيدن اعما ل زور روحي ( براي مثا ل تهديد ، بي حرمتي ، پستي ، كنترل كردن ا رتباط اجتماعي ). در مورد جسمي ( در شكل كتك زدن ، لگد زدن ، سوءاستفاده ). و اعما ل زور جنسي ( سوءاستفاده جنسي از كودكان يا تجاوز به شريك زندگي ) . تا دست زدن به جنا يت . كه اغلب زنا ن و كودكان قرباني اين ميشوند .
اعما ل زور هر گز بدون پيا مد نبوده است اين در آزمايشات به اثبات رسيده است . در واقع فقط جراحت جسمي نيست بلكه اسيب هاي روحي هم به اثبات رسيده براي مثال اختلال در خواب – ترسهاي زياد . گاهش اعتماد بنفس تا به افسردگي . از هر شكل اعما ل زور 80% تا 56% از زنان تجربه كردند و راجع به پيا مد آنها خبر مي دهند .
اعما ل زور در مقابل دختران و پسران
دختران و پسران بعنوان كودكان و نوجوانان بندرت اعما ل زور اجتماعي را لمس مي كنند .
مقدار اعما ل زور جسمي والدين در مقابل دختران و پسران
وقتي كه روش تربتي والدين با گذشت زمان تغيير ميكند دختران و پسران اعما ل زورجسمي را از طرف والدين با شدت بيشتري تجربه مي كنند .
دختران و پسران بعنوان شاهد اعما ل زور خانگي در مقابل مادرشان
25% از زنان حداقل يك بار در زندگي شان اعما ل زور را توسط با رابطه شريك زندگي شان تجربه كردند و اين پرواضح است كه همچنين خيلي از كودكان اين را از نزديك باستي لمس كرده باشند . چونكه خياي از كودكان تحت نظرسرپرستي زندگي مي كنند. كودكانبطور مستقيم از اعمال زور رنج نمي برند مشا هده كردن اعما ل زور والدين با يكديگر لطمه به كودكان ميزند . سوء استفاده از مادران يك حالت سختي براي آنان است و به اين خاطر كود كان نگران مادر هستند . آنها مي توانند جدايي وفا داري را بين والدين حس بكنند . و آنها احسا س گناه مي كنند كه نميتوانند خودشان را دخالت بدهند. بطور مكرر آنها مورد اعما ل زور مستقيم قرارمي گيرند براي مثا ل زماني كه كودك در بغل مادر است . كه با كتك برخورد مي كند و يا اينكه كودكان بعنوان گروگان نگه داشته ميشوند تا مادر مجبور شود برگردد. كودكاني كه سوء استفاده مادرشان را مشاهده كنند ممكن است ترسو ويا پرخاشگر و يا كم رو شوند .
جرات زياد داشتن براي حرف زدن
اعما ل زور خانگي يك تهديد جدي براي سلامت زندگي خيلي از خانمها بشمار مي رود . كه اغلب آنها با شريك زندگي متجاوزگران بصورت تنهايي زندگي نمي كنند بلكه كودك دارند و كودكان بعنوان شاهد اين عمل تجاوزگرانه هستند .
زنان و كودكان در خيلي ازمنازل از شوهر ويا شريك زندكي شان كتك مي خورند و يا تحت فشار و تجاوز قرار مي گيرند . حدود 25% اززنان در آلمان اعما ل زور جنسي . جسمي را بطور فعا ل و يا در گذشته تجربه كردند. تنها در آلمان سالانه 45000 از زنان بخا طر اين عمل به خانه هاي زنان پناه مي آورند اغلب با كودكا نشان مي آيند و در اينجا مي توانند تعريف كنند كه چه چيز برايشان اتفاق افتاده است در اينجا در ارتباط با كودكشان حمايت پيدا مي كنند .
يكي از خانمها كه از طرف شريك زندگي اش مورد سوءاستفاده جنسي قرار گرفته نشانه هاي روحي و مجروحيت فيزيكي در آن ديده مي شود . و طبق تشخيصي كه دادند او بطور مدام در حالت شوك روحي مي باشد . او براي اينكه احتياجات شوهرش را برآورده كند تابع خواسته هاي او شده است . مردي كه در مقابل شريك زندگي اش رفتار تجاوزگرانه ايي مي كند و او را تحقير ، مجروح و به اين واسطه با كودكان هم ايگونه رفتار مي كند . كودكان ياد مي گيرند كه اعما ل زور خانوادگي يكي از رازها مي باشد كه نبايد راجع به آن صحبت شود . وبه اين ممنوعيت سخن متعهد مي شوند . آنها توانايي نگهداشتن راز را دارند و امكان ديگري را نمي بينند كه سوال و يا توضيح بخواهند .
تصورات ديگران
اقوام ، دوستان و احتمالا\" دوست پسر يا همكاران در كارمندان مددكار اغلب بد گمان هستند وقتي يك خانمي شروع به تعريف كردن راز خانواده اش مي كند چونكه در بيرون آرام بوده و احسا س او اغلب واضح و روشن نبوده و رفتار او طورديگري مي باشد . نسبت به چيزي كه تعريف مي كند . وقتي كه شنوندگان خبررا جدي نگيرند بدين طريق احساس خجالت مبتلايان شدت مي يابد . و يك بيان واقعي خيلي مشكل مي شود .
اين هم هميشه پيش مي آيد كه براي مادر ثابت شده كه كودك سوء استفاده را يا شنيده و يا ديده است . زماني كه كودكان تعريف مي كنند اين را نشان مي دهد كه آنها دقيقا\" مي داند و چه ضربه روحي به آنها وارد مي شود .
خيلي از خانمها اين ترس را دارند كه حق نگهداري ازشان سلب بشود و اين كار باعث مي شود كه از ابتدا شرايط را دست كم بگيرند .
تمام شركت كنند كان نياز به زمان براي توضيح دادن دارند تا بفهمند كه چه خبر شده . آنها نياز به زمان دارند كه به همدديگر اعتماد كنند و از خودشا بهره مند شوند.
نداشتن اعتماد به والدين
زماني كه مرد در خانه زورگو ميشود شريك زندگي را در اين دعوا مقصر مي داند او عقيده دارد كه شريك زندگي اش طوري رفتار كرده كه او انتظار چنين انتظاري نداشته است و يا اينه كودك را آنطوري كه دوست داشته تحت كنترل نداشته است . و از خودش خيلي كم صحبت مي كند . خيلي از خانمها محدوديت هاي گسترده را مي پذيرند تا بتوانند خانوانده را نگهدارند و دليل اصلي هم بخاطر كودكان است كه دوست ندارند آنها بدون پدر بزرگ شوند.
خانمها با تمام اين زحمات باز قرباني اعمال زور ميشوند و مسئوليت را براي آنچه روخ مي دهد قبول مي كند اواعمال زور و بيماريها را دست كم مي گيرد.
كودك هم اعتماد بنفسش را نسبت به مادر از دست مي دهد و او اين حس را دارد كه مادرخودش وكودك را نمي تواند حمايت كند و مادر هم احترامش را در مقا بل او از دست مي دهد .
قدم نا آگاهانه
به دلايلي خيلي از زنان با بي اراده گي پافشاري مي كنند و به علت اين احتمال را به شريك زندگي ميدهد كه او مي خواهد تركش كند و اوبه اين ريسك ادامه مي دهد.و اغلب در چنين مواردي درگيريهاي بدي بوجود مي آيد . و مرد ميتواند بواسطه آن تهديد بكند .
مانند آنها را بكشد- خودش و يا تمام خانواده را بكشد . اين تهديدات براي كودكان خيلي واقعي و غير قابل تحمل ميباشد براي اينكه جلوي اين فاجعه گرفته شود آنها اميدوارند كه مادرشان پدرشان را ترك نكند .
همچنين براي زن هم جدايي سخت است كه شرايط زندگي بعد از جدايي چگونه عوض مي شود ؟ چه اتفاقي خواهد افتاد در تعطيلات و يا آخر هفته فقطي كه پدر كودك را در نزد خود دارد ؟ تا مدتي كه آنها با هم زندگي مي كنند او اين اميد را دارد كه بتواند اعما ل زورو حمايت از كودكان را كنترل كند . و همزمان وقتي كه مرد تقاضاي بخشش مي كند جدايي براي او سخت مي شود و قول بدهد كه ديگر هرگز تكرار نخواهد كرد اما دوباره از روي عادت اعمال زور تكرار مي شود و كتك كاري بالا مي گيرد . دعوا – كتك –آشتي- زمان استراحت هميشه كوتاه مي شود .
كودكان مسئوليت زيادي را تحمل مي كنند
وقتي كه كودك در واقع شاهد چيزهايي ميشود كه اجازه آن را ندارد اعتماد به نفسش خدشه دار مي شود . وقتي كه كودك شاهد اعمال زور جنسي ميباشد و با ترس زندگي مي كند كه مادرش در واقع مجروح و يا كشته ميشود اين مشكل باعث ميشود كه به او فشار روحي از جمله احساس گناه و خجالت وارد نمايد . مقصر پدر است كه تجاوزگر شده كودك اين آرزورا مي كند كه به هر طريقي جلوي اعما ل زور را بتواند بگيرد ولي زماني كه موفق به اين عمل نميشود احساس ناتواني مي كند . در هنگام كتك زدن مادر وقتي كه كودكان براي حمايت از مادرشان در ميان آنها بروند ممكن است ضربه ويا لگد هم به آنها برخورد كند . كودكان كوچك وقتي كه در آغوش مادران هستند ضربه به آنها مي زنند. هيچ فرقي نمي كند كه چند سا ل دارند و چطوري براي آنها زحمت كشيد ند و آنها با روش ديگري بدشانس خودشان تقسيم مي كنند غمگيني خودشان را گسترش مي دهند و از رفتارشان نا اميد مي شوند پرخاشگر و يا Hyperaktiv مي شوند . بعضي ها هم در اين سن خيلي جدي هستند و بار مسئوليت زيادي را بر دوش خود دارند .
پسران و دختراني كه احساس نا امني مي كنند نمي توا نند از اطراف بزگسالشان جدا بشوند و به اينصورت مجورهستند كه بزرك شوند و از خودشان و بزرگسالشان مراقبت كنند. و اگر كسي در اعما ل زور خانگي آنها وساطت نكند آنها اين را مي پذيرند كه وسيله است براي حل كردن كشمكش و درگيري ها . به اين كو دكان بايستي خيلي سريع كمك شود تا بتوان بر ضربه روحي كه به آنها وارد شده كار كرد تا مابقي زندگي شان تحت فشار نباشند .
شكايت
خيلي از زنان از شكايت كردن خودداري مي كنند آنهاح÷حح نمي خواهند كه پدر و يا پدر خوانده كودك بعنوان مجرم دستگير ويا مجازات شوند ولي بايستي كودكان اين عمل را ببينند كه اجتماع اعمال زور در مقابل كودكان و زنان را نمي پذيرد
موضوعات مرتبط: روان شناسی
| |||||||||||||||||||
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
| |||||||||||||||||||
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
| |||||||||||||||||||
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
| |||||||||||||||||||
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
| |||||||||||||||||||
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
| |||||||||||||||||||
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
| |||||||||||||||||||
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
1 – 1 .
تعريف نگرش :نگرش عبارت است از يك روش نسبتا ثابت در فكر ، احساس و رفتار نسبت به افراد ، گروهها و موضوعهاي اجتماعي يا قدري وسيعتر ، هر گونه حادثه در محيط فرد مؤلفههاي نگرش افكار و عقايد ( مؤلفه شناختي
) ( cognitive ) ، احساسات و عواطف ( مؤلفه عاطفهاي )( Affective ) ، تمايلات رفتاري ( مؤلفه رفتاري ) ( Behaviorel ) ميباشد كه مؤلفه اول به فكر و تغييرهاي خاص و مؤلفه دوم به هيجانات منفي يا مثبت و مؤلفه سوم به نحوه خاصي از كنش فرد اشاره دارد .1 – 2 .
ويژگيهاي نگرش :1 –
سازهاي فرضي است چون وراي مؤلفههايش چيزي عيني نيست .2 –
اكتسابي ( تجربه و آموزش ) است و به تدريج حاصل ميشود .3 –
نسبتا پايدار است چون يك نظام است و داراي ابعاد مختلف و هماهنگ است كه سخت تغيير ميكند .4 –
فردي يا گروهي است . چون در بسياري از انواع نگرش ما ناشي از موقعيتهاي گروهي است .5 –
هر 3 مؤلفه شناخت ميتواند به صورت هشيار يا ناهشيار باشد .6 –
نگرشها فرعي و اصلي دارند .7 –
مؤلفههاي نگرش اعم از اصلي يا فرعي با يك ديگر تعامل دارند .8 –
مؤلفههاي نگرش با هم تناسب سطح دارند . وقتي بعد شناسي قوي و ريشهدار باشد بعد رفتاري و عاطفي نيز محكمتر و ريشهدارتر ميشود . ولي اگر شناخت بر پايۀ شايعه بود دو بعد ديگر ؟؟؟ ترند .9 –
نگرشهاي اصلي در زندگي نقش اساسي دارد و به راحتي از رفتار و افكار ديگران قابل تشخيص است .10 –
نگرشهاي اصلي بر نگرشهاي فرعي تاثير مستقيم دارند . بيشتر دروني شده و كمتر به موقعيتهاي خارجي وابسته است البته اصلي و فرعي بودن نگرش بستگي به صاحب آن دارد .ايمان يك نگرش اصلي
:در اسلام 3 نگرش اصلي وجود دارد كه عبارتند از :
نگرش ايماني ، كفري و منافقانه . در اين جا به شرح نگرش ايماني خواهيم پرداخت .1 –
مؤلفههاي نگرش ايماني : ايمان داراي 3 مؤلفه عقيده و شناخت ، حلقه قلبي و عاطفي و رفتار ظاهري است .مؤلفه رفتار از زبان آيات و روايات
: بسياري از وظايفي كه خدا بر فرد مؤمن مقرر كرده وظايف رفتاري است مثل : انفاق ، نماز ، روزه ، استفاده از روزي پاك ، همچنين به صراحت آورده كه ادعاي ايمان كافي نيست و به عمل شما نيز توجه ميشود .مؤلفههاي شناختي و عاطفي :
براي صدور يك رفتار علم كافي نيست بلكه انگيزش نيز لازم است . قرآن مواردي را مثال ميزند كه مردم به دانش خود عمل نكردهاند ( داستان فرعئن ) . يا آمده نگوييد ما ايمان آورديم بگوييد اسلام آورديم ، چون ايمان در قلب شما رسوخ نكرده آنجا كه از عقيده قلبي سخن به ميان ميآيد همان دو جزء شناخت و عاطفه است .2 –
ويژگيهاي نگرش ايماني : ايمان حالتي اكتسابي و اختياري و تدريجي و قابل شدت و ضعف است بين كفر و ايمان يك طيف وجود دارد از ويژگيهاي ديگر آن اين است كه حالت رواني است و حقيقتي واحد دارد و تفكيك مؤلفه از روي مسامحه است قابل استكبال و سنجش است .3 –
آثار نگرش ايماني : 1 ) روان شناختي . 2 ) رفتاري . 3 ) اخروي .1 –
آثار روانشناختي : به ياد خدا دلها آرام ميگيرد . خدا را مدافع و ناظر در همه جا ، ولي و ياور خويش ميدانند ، باعث مؤدت بين يكديگر است . قدرت تشخيص حق از باطل را مييابند . بر او توكل ميكنند . با خوانده شدن آيات الهي بر ايمانشان افزوده ميشود خود را پيروز ميدانند . عزت را فقط براي خدا و رسول و مؤمنان ميدانند . به هنگام مصيبت صبور به هنگام خشم داراي حلم هستند .2 –
آثار رفتاري : در تنهايي از تقوت و در تنگدستي از صدقه دادن غافل نيستند . حتي با بيم ضرر راستگويند ، در نماز فروتنند ، از بيهوده رو گردان هستند ، زكات ميدهند در نيكي سبقت ميگيرند . حلال خدا را بر خود حرام نميكنند ، از بعضي گمان ها پرهيز دارند ، تجسس و غيبت نميكنند ، چشم و دامن خود را حفظ كرده و در امانت خيانت نميكنند ، به عهد خود وفا دارند ، اموال ديگران را به ناحق نميخورند ، به دنبال برقراري عدل و ؟؟؟ هستند ، با مال و جان در راه خدا ميكوشند .3 –
آثار اخروي : داخل بهشت ميشوند ، مورد آمرزش خدا هستند ، با صالحان هستند ، اجر و پاداششان با خداست .1 – 3 .
بحث نگرش : محوري ترين مباحث روانشناسي اجتماعي : برخي نظريه پردازان ميداني ، يادگيري و پديدار شناسان كوشيدهاند اعتبار نگرش را خدشهدار كنند . ولي اين انتقادها كاربرد آن را افزايش داده اين مفهوم در كتب درس روانشناسي اهميت دارد . چون بر افكار اجتماعي مؤثر است . بر پردازش اطلاعات مؤثر است ، به عنوان طرح ذهني عمل كرده و چهارچوب شناختي اطلاعات را در مورد مفاهيم و حوادث و موقعيتها سازماندهي و نگهداري ميكند و سرانجام ، بر فرايند رفتار تاثير ميگذارد .1 – 4 .
مفاهيم مرتبطه با نگرش :1 –
ارزش با بعد عاطفي نگرش ارتباط دارد . تفاوت اين دو اين است كه ارزش كلي و انتزاعي است ولي نگرش مياني مصداقي است كه به فرد يا گروهي نسبت داده ميشود .2 –
عقايد و باورها جز شناختي نگرشند و نسبت آن جزء به كل است .3 –
رغبت و علاقه مرتبط با مؤلفه عاطفي نگرش مرتبط است ولي تفاوت اين دو در اين است كه شخص علاقه و رغبت را به رفتار خويش محدود ميكند ولي در نگرش فرد انتظار دارد ديگران نگرش را تاييد كنند يا رد كنند .4 –
نقش و نگرش تاثير متقابل بر هم دارند و ايفاي هر نقش بيانگر پارهاي از نگرشهاست.2 –
راهبردها و عوامل مؤثر در تكوين نگرش : نگرش به تدريج در انسان ايجاد ميشود . حال بايد ببينيم اين نگرش چگونه شكل ميگيرد .2 – 1 .
يادگيري اجتماعي ( Social learning ) :1 –
شرطي سازي كلاسيك( classical couditioning ) : تحقيقات نشان ميدهد كه شرطي سازي كلاسيك اغلب به صورت ناهشيار و حتي زماني كه فرد از محرك بي اطلاع است صورت ميپذيرد به دو گروه در دو مرحله تصاويري از رفتارهاي يك فرد در زندگي روز ؟؟؟ نشان داده شده . در مرحلۀ اول تصاويري كه هيچ بار عاطفي نداشتند . و در مرحلۀ دوم به يك گروه تصاوير با بار عاطفي مثبت مثل ازدواج و خنده و به يك گروه تصاوير با بار عاطفي منفي مثل صحنههاي پرخاشگرانه و ... نشان داده شد . اين دو گروه هر كدام تحت تاثير صنفي تصاوير ، تصاوير خنثي از همان بار عاطفي نسبت ميدادند . در مثال ديگر كودكي شاهد اخم مادر به نژادي خاص است عواطف او با واكنش منفي پيوند ميخورد و نسبت به آن شرطي ميشود .2 –
شرطي سازي كشي : كودكي كه درباره يك فرد سياسي نظر ميدهد خود بينش نسبت به آن ندارد بلكه از والدينش شنيده حتي شايد اتفاقي بيان كرده و تشويق شده . اين روند در كودكان تاثير بيشتري دارد .3 –
مشاهده و تقليد : ساز و كار ديگر الگو برداري است . مثلا والدين كاري را انجام ميدهند و كودك ياد ميگيرد . حتي زماني كه از طرف والدين به آن منع شود .2 – 2 .
مقايسه هاي اجتماعي1 –
مقايسه خود و ديگران از جهت رفتاري : انسان گاهي خوب و بد بودن نگرشهايش را از راه مقايسه خويش با ديگران درك ميكند . مثلا گاهي ما اظهار نظر سياسي استادي كه حيطه درسي او اين نيست را ميپذيريم .2 –
مقايسه رفتار گروه خود با گروههاي ديگر : گاهي افراد بدون هيچ شناختي دربارۀ يك موضوع تحت تاثير گروه نگرشي نسبت به آن مييابند . مثلا طي تحقيقي به دو گروه از مهاجرت يك گروه فرضي به كانادا خبر داده بودند به يكي فهمانده بودند كه انگليسيها آنها را با شخصيت مي دانند و به گروه ديگر گفته شده بود كه انگليسي ها از آنها متنفرند . گروه اول بدون هيچگون اطلاعي از اين گروه با مهاجرت آنها موافق و گروه دوم مخالف بود .2 – 3 .
منابع انگيزش فرهادي :1 –
نيازها : ما نسبت به اموري كه ما را در جهت رسيدن به اهداف و نيازهايمان ياري ميكند نگرش مثبت نسبت به اموري كه مانع رسيدن به نيازهايمان ميشود نگرش منفي داريم .2 –
شخصيت فرد : ويژگيهاي شخصيتي باهث ايجاد تثبيت نگرشهاي خاص ميشود و نگرش منعكس كننده شخصيت است .2 – 4 .
منابع انگيزش اجتماعي :1 –
وضعيت اقتصادي : تفاوت اقتصاد و شاخصهاي آن علاوه بر عاملهاي اقتصادي به نگرش افراد جامعه به كارو سود و پس انداز و ... بستگي دارد . طبق تحقيقي كه صورت گرفت اين نتيجه حاصل شد كه بين نگرش افراد به رقابت رشد توليد؟؟؟ مستقيم وجود دارد . همچنين بين نگرش افراد به ثروت و رشد توليد نيز ارتباط مستقيم وجود دارد .2 –
فرهنگ : فرهنگ معني وسيعي دارد و هر يك از حوزههاي فرهنگ از قبيل دين اخلاقيات دانش زبان اقتصاد و ... به طريقي بر نگرش مؤثر است . اثر پذيري نگرش از فرهنگ واضح است . چون اكثر عوامل شكل گيري و تغيير نگرش پديدههاي فرهنگي است. مثلا با ظهور اسلام بسياري از نگرشهاي قوم جاهليت نسبت به معيار افتخار جنس زن و ... تغيير كرد .راهبردهاي شكل گيري و تغيير نگرش در فرهنگ اسلامي
:1 –
تثبيت از طريق تقليد و تكرار : از اين روش به ويژه در دوران كودكي كه تفكر و استقلال شكل نگرفته استفاده ميكنيم . و دوران كودكي مهمترين موقع در ايجاد نگرش ايماني در كودك است . مثل شركت دادن آنها در جهات ديني در بزرگسالي نيز كارهاي مكمل نماز يوميه ، روزه ، جشنها و مراسمات آدابهاي هاي خاص هر عملي مثل خوابيدن باعث تثبيت تدريجي آن ميشود .2 –
انگيزهها و هيجانها : انگيزه هاي افراد سبب شكل گيري يا تغيير نگرش ميشود . انگيزه نزديكتر شدن برادران يوسف نگرششان را نسبت به پدرشان و يوسف تغيير داد .در موقعيت ها و رويدادهاي مثبت و منفي شكل تصادف و آتش سوزي بيماري افراد از نظر عاطفي نياز به همدلياند . و اسلام پر است از دستوراتي كه رفتار اجتماعي ما را در جهت شكل گيري و تشديد نگرشهاي ايماني سامان ميدهد
.3 –
تفكر و استدلال : مثلا داستان حضرت ابراهيم در شكستن بتها و نسبت دادن آن به يك بزرگ ، باعث شد كه مشركان به اين توجه كنند كه بتها هيچ سود و ضرري بر ايشان ندارند .4 –
ايجاد نا هماهنگي شناختي : قرآن گاهش بر آنچه ما انسانها قبول داريم تاكيد ميكند و اگر به لوازم آن توجه نكنيم ما را مورد سؤال قرار ميدهد و در ما نوعي نا هماهنگي شناختي ايجاد ميكند .مثلا براي منكران معاد ميگويد اگر در آن نريد داريد بدانيد ما شما را از خاك و نطفه و ... آفريديم . بعضي با پذيرفتن اين بايد معاد را بپذيريد وگرنه دچار نا هماهنگي شناختي ميشويد . براي حل ناهماهنگي شناختي يا رفتاري كه مطابق شناخت ما نبوده خط شمرده و توبه ميكنيم با ارزش آن نگرش را زير سؤال ميبريم مثل كافران كه ميگفتند اگر نگرش ايماني ؟؟؟ خوبي بود ما در آن پيشي ميگرفتيم
.5 –
دعا : دعاهاي معصومين يك منبع شناخت براي ماست دعاها نگرشهاي ايماني را يادآوري ميكند .6 –
توجيه شناختي نسبت به پيامد هر كار : در قرآن آمده كه بعدي به اندازۀ خود و خوبي براي پاسخ داده ميشود . مؤمن داخل بهشت ميشود و روزي بي حساب خواهد داشت . و ...7 –
توجه دادن به عظمت خدا : ساحران با معجزه موسي ايمان ميآورند . خدا در قرآن ميگويد كه آيا آفرينش شما سختتر است يا آ،رينش آسمان با آن نظم .8 –
وضعيت زماني و اقتصادي : انسان غافل با بهبود وضع اقتصادي طغيان ميكند و با كمترين بدي كه به او ميرسد از همه چيز مايوس ميشود .9 –
وابستگيهاي گروهي : اگر دز زمينههاي مختلف با گروهي انطباق داشته باشيم به صورت هيئت و يا ناهشيار تحت تاثير اين تعلق گروهي قرار خواهيم گرفت .10 –
مراوات دوستانه و خلق خوش : رفتار خوش و اخلاق خوش پيامبر و اهل بيت نگرش مخالفان نسبت به ايشان را تغييري داده است . در قرآن آمده اگر بداخلاق بودي از كنار تو پراكنده ميشدند .2 – 5 .
ژنتيك ( وراثت ) : نگرش از سير مغز ميگذرد و مغز هم امري جسماني است . بسياري از تحقيقات روي دو قلوهاي يك تخمكي و دو تخمكي انجام شده و به اين نتيجه رسيده است كه هم بستگي نگرشي دو قلوهاي يك تخمكي ناشي از وراثت است . حتي وقتي يك دو قلو رااز ابتدا از هم جدا كردند هم بستگي نگرش ها مشاهده ميشود .3 –
نگرش و رفتار : ترديد نيست كه نگرش بر رفتار تاثير ميگذارد حتي گاهي رفتار بر نگرش . يكي از مؤلفه هاي نگرش مؤلفه رفتاري است منظور از مؤلفه رفتاري رفتار خارجي نيست بلكه آمادگي ذهني براي انجام دادن يك رفتار است . اينكه هر نگرشي به رفتار منجر ميشود يا نه ؟ بايد گفت كه هر نگرشي به رفتار نميانجامد يا اينكه رفتار ما بدون پايه عاطفي و شناختي تحقق نميشود .الف ) چگونگي تاثير نگرش بر رفتار : دو ساز و كار وجود دارد . يكي نگرش – تفكر مستدل – رفتار . اين سازو كار زماني به كار ميافتد كه تفكر عميق و دقيقي در باب نگرشهايمان داريم . و كاربرد آن دررفتار را مورد سنجش قرار ميدهيم . آفرن معتقد است كه پيش بيني كننده چگونگي رفتار ما در موقعيتي خاص ميرومندي قصد ما در آن موقعيت خاص است . قصد تحت تاثير عامل است الف ) نگرش ما را به آن رفتار خاص ( ميزان اهميت رفتار ) ب ) ارزيابي ديگران از آن رفتار ( هنجارهاي ذهني
(subjective Norms ) ) ج ) سخت يا آسان پنداشتن رفتار .سازو كار دوم نگرش – رفتار بي تامل است . سازو كار اول متناسب با مواردي است كه فرصت كافي داريم ولي در جايي كه فورا ميخواهيم تصميم بگيريم بر اين اساس عمل ميكنيم . نگرش ما و اطلاعات حاصل آمده از موقعيت بيروني باعث شكل گيري شناخت ما از آن موقعيت شده و همين شناخت باعث بروز رفتار مناسب ما ميگردد
.ب ) چگونگي رابطۀ نگرش – رفتار و عوامل مؤثر بر آن : رفتار از دو عامل دروني و بيروني ( نگرش ها و فشار محيط ) نشات ميگيرند كه اين دو به عوامل متعددي بستگي دارد
:1 –
ويژگيهاي نگرش : رفتارهايي كه يكسري به آن پايبند هستند و عدهاي ترجيح ميدهند انجام ندهد بستگي به ويژگي نگرششان دارد . نگرشها تثبيت شده مؤثرترند تا نگرشهاي ناشي از شايعه نگرشهايي كه ريشه در اعتقادها و عواطف ديني دارند نيز از نگرشهاي سياسي مؤثرترند . نگرشهايي كه با تجربه و بي واسطه حاصل شده زودتر به ذهن ميآيند و به رفتار شكل ميدهد . ويژگي ديگر نگرش نيرومندي آن است نيرومندي چند شاخص دارد :الف ) شدت نگرش
( Intensity ) : نيرومندي عواطف مربوط به نگرش .ب ) اهميت نگرش
( Importance ) : ميزان توجه و دقت فرد و اثر پذيري شخصيت فرد از نگرش .ج ) قابليت دسترسي
( accessibility ) : به دسترسي ذهني اشاره دارد هر چه نگرش فرعيتر و موقعيت هيجاني تر باشد قابليت دسترسي به نگرش كم تر است .2 –
ويژگيهاي فرد صاحب نگرش : بعضي تحت تاثير نگرش خود عمل ميكنند و بعضي بيش تر به انتظارات ديگران توجه دارند و رفتاري را كه ديگران تمايل دارند انجام ميدهند ( خود نظارتي ) ( self monitoriug ) .3 –
ويژگي موقعيتي : در موقعيتهاي خاص مكاني و زماني ما نگرش خود را ابراز نميكنيم مثلا اگر در مكاني عملي هنجار باشد ولي با نگرش با موافق نباشد يا زماني كه ما وقت كافي نداريم گاهي از بيان نگرش خود صرف نشر ميكنيم . عوامل موقعيتي ديگر نيز قابل فرض است مثل انطباق نگرش كنوني با رفتاري كه قبلا انجام دادهايم با بر عكس . اين نيز باعث ميشود تا نگرش كنوني مان را بيان نكنيم چون ما سعي ميكنيم بين آنچه ميگوييم و آنچه عمل ميكنيم سازش وجود داشته باشد .بحث ويژه : رابطه نگرش ايماني با رفتار : نگرش ايماني به صورت مستقيم يا غير مستقيم و از طريق حالت روانشناختي فرد بر رفتارش تاثير ميگذارد . گونه اول مثل نماز و روزه و ... كه چون مؤمن هستيم انجام ميدهيم . گونه دوم كه از طريق حالت روانشناختي ، بر رفتار اثر ميگذارد مثل آرامش رواني ، عدم ترس و خوف ، اعتماد به خدا
....سازكار تاثير و تاثر نگرش و رفتار اين گونه است . نگرش از لايه هاي اصلي و فرعي تشكيل شده است لايه هاي اصلي تر بر لايه هاي فرعي تر تاثير ميگذارند تا در آخر رفتار پديد ميآيد . مثلا نگرش ايمان به خدا و معاد ( ردۀ يك ) هدف زندگي و امكانات روانشناختي شكل توكل و ... را فراهم ميكند ( ردۀ دوم ) و اين موارد نگرشهاي اعتقادي و اجتماعي فرهنگي و اقتصادي بسياري را تعيين ميكند ( ردۀ 3 ) و اين موارد نگرش به اشتغال ازدواج و آزادي را شكل ميدهد ( ردۀ 4 ) و واضح است كه رفتارهاي فردي اجتماعي اخلاقي و ... از نگرش هاي قبلي ناشي ميشود
.4 –
تغيير نگرش : نگرشهاي ما بسيار ئر معرض تغيير است و ما و ديگران در صدد تغيير نگرشهاي يكديگر بر مي آييم .4 – 1 .
تغير نگرهاي ديگران ( اثر متقاعد سازي ( Persuation ) ) : ما در معرض انواع شيوه هاي اطلاع رساني قرار ميگيريم ولي مقدار اندكي از آن نگرش ما را تغيير ميدهد . حال عوامل موفقيت و عدم موفقيت تلاشهاي متقاعد سازي را بررسي ميكنيم . اين مسئله دوروي آورد دارد :1 –
روي آورد سنتي ( traditional approach ) : به نام روي آورد ؟؟؟ معروف است كه در پي شناسي منبع پيام خود پيام و مخاطبان پيام است . معتقد است اگر پاسخي تقويت شود احتمال وقوع آن بيشتر ميشود . لذا براي تغيير نگرش بايد تقويتي قويتر از تقويت نگرش قبلي حاصل شود . هالوند و همكارانش معتقدند براي تغيير نگرش بايد به پيام توجه كرد و آن را ادراك كرد و سپس آن را پذيرفت . بنابراين پيام حتما بايد از اين 3 مرحله عبور كند تا مؤثر واقع شود . پس بايد به ويژگي پيام و پيام گيرنده توجه كرد . اين كه محتوا چگونه باشد و با چه رسانهاي ارسال ميشود ، ترس در آن باشد يا اميد ، استقلال يا تلقين ، از اثر تقدم (Primacy effect ) استفاده شود يا تاخر ( Recency . E ) يا از هر دو ، شخصيت پيام گيرنده ، تركيب سني ميزان تحصيل چگونه باشد . برخي از تحقيقات به اين سؤالها پاسخ ميدهند :-
پيامهاي غير مستقيم مؤثرترند . ما معمولا ابا داريم كه آشكار از ديگران تاثير بپذيريم .-
پيام دهندگان جذاب مؤثرترند .-
برخي از پيام هاي آشفته و نامربوط اثري گيرند تا پيامهاي دقيق و عميق .كساني كه اعتماد به نفس دارند نيز تغيير نگرش ميدهند
.-
هنگام مقاومت افراد در مقابل تغيير نگرش بهتر است از استدلال دو سويه معيني نقاط مثبت و منفي هر دو گفته شود .-
افرادي كه سريع تر حرف ميزنند متقاعد كننده ترند ( به علت القاي ميزان تسلط بر محتوا )-
پيام هيجاني شديد مثل ترس مخصوصا ترس از پيامدهاي نامطلوب مخالف با پيام متقاعد كنندهتر است .2 –
روي آورد شناختي ( Cognitive approach ) : اين روي آورد به جاي اينكه به پيام فرستنده و گييرنده توجه كند بر فرآيند شناختي تمركز ميكند و كيفيت متقاعد شدن افراد را ميشنجد .اين روي آورد به الگوهاي رفتار نگر كاري ندارد بلكه الگوي درون شدها و كيفيت پردازش برون شدها را بررسي ميكند . اين الگوها عبارتند از : الگوي قطعي – اجتماعي
The E laboration Likelihood Model و الگوي نظام دار – اكتشافيThe Heurristic – Systematic و الگوهاي هماهنگ شناختي ( Cognitive Consonance ) .الگوي قطعي – احتمالي
( ELM ) : وقتي فرد پيام اقناعي را دريافت ميكند درباره آن و استدلالهايش ميانديشد . پس تفكر در تغيير نگرش يا عدم آن مؤثر است نه پيام بر اين اساس دو فرآيند شناختي رخ ميدهد كه سير مركزي ( Central route ) و سير پيراموني(Peripaeral roule ) نام دارد . گيرنده در مسير مركزي پيام را مهم و جالب ديده و مانعي بر سر دريافت نيست . بعد دربارۀ آن ميانديشد و اگر صحيح بود تغيير نگرش رخ ميدهد . پس تغيير به قدرت استقلال بستگي دارد . اگر پيام جالب نباشد از طريق سير پيراموني تغيير ممكن است رخ دهد فرد به پيام توجه كافي ندارد ولي اموري مثل زيبايي ، موقعيت برتر و شان و منزلت داشتن پيام دهنده تاثير ميگذارد . پس تغيير به نشانههاياقناعي بستگي دارد .مقايسه آثار سير مركزي و سير پيراموني
:1 –
اثر تغيير در مسير مركزي پايدارتر است .2 –
در مقابل تلاش هاي متقاعد پذيري مقاومتر است .3 –
به عملنزديك تر است . پس تغيير نگرش مسير مركزي اصيل است و از طريق تغيير تفكر است ولي تغيير نگرش مسير پيراموني بازتابي است از محركهاي خاص كه با حذف آن تغيير نيز از بين ميرود .-
الگوي نظام دار اكتشافي : ما براي انيكه نگرشمان از نظر عاطفي مطابق با نگرش غالب و از نظر شناختي مطابق با واقع باشد . در مواجه با پيامها يكي از اين دو روش را انجام ميدهيم .الف ) پردازش نظام دار : گيرنده به استدلالها توجه كرده و به درستي و غلطي خود پيام توجه ميكند
.ب ) پردازش اكتشافي : به فرآيند تفكر كمتر توجه ميشود . در اين پردازش افراد از برخي قوانين ساده استفاده ميكنند . محتواي پيام را كمتر ادراك كرده و به ابعاد غير محتوايي ميپردازند و از قواعد اكتشافي مثل نگرشهاي قبلي ديدگاههاي شخصي و طرحهاي ذعني استفاده ميكنند
.4 – 2 .
تغيير در نگرشهاي خود ( نا هماهنگي شناختي ) : ما در بسياري از موارد نگرش خود را تغيير ميدهيم . در اين تغيير قواعد مختلفي جريان مييابد مثل : قاعده شرطي سازي يا قاعده بازگشت ناپذيري كه هنگامي كه بين دو چيز ، چيزي را انتخاب ميكنيم آن را بالاتر از آنچه هست تصور ميكنيم در حالي كه قبلا تفاوت چنداني بين آن دو نميديديم . و قاعده هاي ديگر ، همه آنها را تحت ناهماهنگي شناختي ميتوان مطرح كرد . به اين صورت كه وقتي بين شناختها يا بين شناخت و رفتار ناهماهنگي پيش بيايد ما آن را نامطبوع دانسته و تلاش به حذف آن ميكنيم . اين كاهش سنتي 3 ساز و كار است .الف ) نگرش يا رفتار را عوض ميكنيم
.ب ) اطلاعات هماهنگ و موافق ديگري اضافه ميكنيم . مثلا سيگاري ميكشد شواهدي بيابد كه حفراتش را تغيير قطعي نشان دهد
.ج ) رفتار را كم اهميت قلمداد ميكنيم
.معمولا تغيير نگرش زحمت كمتري دارد و در كاهش ناهماهنگي موفق تر است . پس معلوم ميشود رفتار هم بر نگرش تاثير ميگذارد
.در آزمايشي كه براي اثبات نا خوشايندي حالت ناهماهنگي انجام شد از مورد آزمايش خواستند كه كاري سخت را انجام دهند و پس پايان كار خواستند وقتي نفر بعدي را صدا ميزنند از روند آزمايش احساس رضايت كنند . به يك نفر براي اين عمل 20 دلار و به فرد ديگر يك دلار داده شده بود . بعد در پرسش نامهاي از آن افراد خواسته شد احساسات واقعي خود را نسبت به آزمايش بيان كنند . انتظار ما اين است كه فردي كه 20 دلار گرفته نگرش مثبت تري داشته باشد . ولي نتيجهبر عكس شد اگر چه اثر مشوق وارونه خلاف انتظار و خلاف الگوي يادگيري و تقويت است ولي در الگو ناهماهنگي شناختي صحيح است . كساني كه 20 دلار گرفته بودند وقتي نا هماهنگي بين باور و رفتار روبرو شدند رفتار را بي اهميت دانستند ولي افرادي كه يك دلار گرفته بودند دروغ گفتن را بي ارزش ميدانستند و براي كاهش ناهماهنگي نگرش خود را تغيير ميدادند
.-
ناچيز شمردن ( Trivialization ) : هنگامي كه دچار نا هماهنگي شناختي ميشويم چون تغيير رفتار سخت است نگرش خود را تغيير ميدهيم راه ديگر نا چيز شمردن پيامدهاي عدم پيروي از نگرشاست پس اگر تغيير نگرش شكل باشد به اين روش رويميآوريم .-
تاييد اجباري(Forud com pliance ) : در بسياري از مواقع ما سخني ميگوييم كه مطابق نگرش ما نيست . مثلا وقتي غذايي باب ميل ما نيست و از كسي كه آن را تهيه كرده تشكر ميكنيم اين تاييد اجباري است ما با اين كار تا حدي نگرش خود را تغيير ميدهيم .دليل كم منجر به هماهنگي زياد ميشود
( Less – Leads – to – moreEffect ) : چرا ما به رفتار مخالف با نگرشمان دست ميزنيم ؟ وقتي نا هماهنگي قومي تر است كه ما رائه كمتري براي انجام رفتار ضد نگرش داشته باشيم . چون نميتوانيم رفتارمان را تعيين كرده و توضيح دهيم . پس افراد در شرايطي كه براي رفتار ضد نگرش دليل كافي دارند برايشان راحتتر است كه رفتار را انتخاب كنند و تغيير نگرش دهند . به اين پيش بيني ميگويند كم منجر به تاثير زياد ميشود . يعني دليل كم باعث تاثير زياد بر نگرش است .اين اصل تحت اين شرايط صحيح است
:1 )
افراد مردد بين نفي و اثبات باشند و راه سوي نداشته باشد يعني بين تغيير نگرش و تحمل ناهماهنگي .2 )
افراد مختار باشند و مجبور نشده باشند .3 –
انتخاب آنها در مقابل چيزي نباشد ، يعني حالت معامله اي و رشوه اي نداشته باشد .عوامل ديگر تغيير نگرش
:تقابل ( مقابله به مثل
)(Reciprocity ) : تغيير تقابل در جايي است كه رفتار اجتماعي مطرح باشد . ما كسي را دوست داريم كه ما را دوست دارد . به كسي كمك ميكنيم كه به ما كمك ميكند .چهارچوب پيام
( Messuge Framing ) : شكل پيام چگونه بايد باشد ؟ كدام مؤثر است اين كه فرد را بترسانيم كه در صورت عدم تغيير نگرش پيامد ناگواري ئر انتظارات يا اينكه اميد دهيم كه در صورت تغيير نگرش پيامدهاي مثبتي در انتظار اوست ؟ يعني از ابراز ترس و اميد براي متقاعد سازي استفاده كنيم . كه اين بستگي به فرد دارد كسي كه بر مغايرت بين خودكنوني و آرماني تاكيد دارد از پيام منفي تاثير ميگيرد . ( Actual – Ideal Discrepancies ) و كساني كه بر مغايرت بين خود كنوني و خود مورد انتظار ديگران متمركزند با پيام مثبت متاثر ميشوند .به دو نكته مهم بايد توجه كرد : 1 – ويژگرهاي شخصي افراد گيرنده تاثير بسياري در واكنش آنها به پيام دارد
.2 –
براي افزايش نتقاعد سازي اين يك اصل مهم است كه پيامهاي متقاعد كننده را به طور دقيق با حالت پيام گيرنده منطبق كنيم .-
عوامل ديگر مثل ميزان تعلق گروهي ، نقش تبليغات ( اينكه تا چه حد دقيق است ) خصايص شخصي ( هوش ، كنجكاوي ، عزت نفس ) ، شدت نگرش ، نوع تركيب آن ( هر چه پيچيده تر ، امكان تغيير كمتر ) درجه همبستگي نگرشها ، درجه هماهنگي نگرشها ، نيازهاي مرتبط با نگرش ( هر چه اساسي تر ، تغيير پذيري كمتر ) .4 -3 .
ناكامي در تغيير نگرش : هر پيامي توانايي تغيير نگرش ما را ندارد . چون تغيير نگرش مساوي است با تغيير رفتار . و اگر اين روند دائم باشد امكان برنامه ريزي بلند مدت غير ممكن است عوامل ناكامي برخي پيامها در تغيير نگرش عبارتند از :واكنش مخالف
( Reactancu ) : ما نسبت به كساني كه آزادي ما را محدود ميكنند و بر تغيير نگرشما اصرار ميورزند واكنش نشان ميدهيم و گاهي عكس آن را انجام ميدهيم كه به آن تغيير نگرش منفي( Ncyativeattitude change ) ميگويند .پيش آگاهي
( Forewarning ) : هنگامي كه ما از انگيزه پنهان پيام پيش آگاهي داريم در مقابل آن مقاومت ميكنيم .اجتناب گزينشي
( Selective Avoidauce ) : وقتي تصميم ميگيريم از اطلاعاتي كه با نگرش ما در تضاد است اجتناب كنيم . در واقع كاربرد طرح ذهني را به آن ميدهيم . يعني به اطلاعاتي كه با نگرش ، موافقند گوش داده و به پيام هاي مخالف كم توجهي ميكنيم .5 –
سنجش نگرش : ساختن مقياس براي سنجش نگرش سخت است و دقيق نيست چون نگرش امري عيني نيست . اولا : بعضي نگرش ها نا هشيارانه است ثانيا افراد گاهي از بيان نگرش اجتناب ميكنند . ثالثا : نميدانيم پاسخ فرد مربوط به كدام مؤلفه شناختي عاطفي يا رفتاري است . پس يك مقياس خوب مقياسي است كه اولا 3 مؤلفه نگرش فرد در يك موضوع را جداگانه سنجش كند . ثانيا از روشهاي فرافكن استفاده كند تا پاسخها عكسالعملي نباشد ثالثا نمره هاي بدست آورده را بر روي يك مقياس خطي منطبق كند و وحدت ببخشد . تاكنون چنين مقياسي ساخته نشده .برخي از اين مقياسها عبارتند از
:الف ) مقياس فاصله اجتماعي
( Social Distanuce suale ) : در يك طيف هفت درجهاي نگرش افراد به مليت را بررسي ميكند .ب ) مقياس ترستون : نمره فرد با توجه به مخالفت يا موافقت با جملهاي كه به او داده شده بود مشخص ميشد
.ج ) مقياس ليكرت : مقياسي براي سنجش موضوعاتي چون اپرماليسم ، رابطه با سياهان
.د ) مقياس آمادگي رفتاري : وضعيت خاصي براي آزمودني شرح داده شده و ميگويند در اين اوضاع چه ميكردي ؟
ه ) به دست آوردن نگرش از طريق مصاحبه زمينه يابي
( Survey Interviow )و ) روشهاي فرافكن به منظور اينكه پاسخ كمتر واكنشي باشد
موضوعات مرتبط: روان شناسی
1 – مفهوم پيشداوري و انواع آن
1 – 1. ماهيت پيشداوري و تبعيض ( Discrimination )
پيشداوري :
پيشداوري قضاوت زود هنگام پندار يا احساسي ويژه نسبت به يك موضوع است كه معمولا قبل از جمع آوري و بررسي اطلاعات لازم پدپد ميآيد و بر شواهد ناكافي ، يا خيالي مبتني است . ( كلاين برگ 1968 ) . پيشداوري ممكن است ثبت باشد يا در مورد اشياء اشخاص يا اماكن باشد .پيشداوري نسبت به گروههاي اجتماعي معمولا به صورت نگرش در ميآيد و نگرش به عنوان طرح ذهني عمل ميكند . اين طرحها چهارچوبهايي شناختياند كه تفسير و يادآوري اطلاعات را سازماندهي ميكنند . به همين جهت افرادي نسبت به ديگران پيشداوري ميكنند اطلاعات هماهنگ با ديدگاههاي خويش را بيش تر مورد توجه قرار ميدهند و به ياد ميسپارند همچنين افراد دچار پيشداوري نسبت به اعضاي آن گروه احساس منفي دارند . احساسات و عواطف از خصوصيات مربوط به موضوع نگرش است
.قصورات قالبي : تصورات قالبي مجموعهاي از چهارچوب هاي شناختي است كه مشتمل بر شناختها وباورهايي راجع به گروه هاي اجتماعي خاص است . اين تصورات نقش سيانبرهاي ذهني راايفا ميكند . در مواقعي به آن روي ميآوريم كه تصورات شناختي ما محدود است . پس نخستين عنصر پيشداوري تصور قالبي است
.تبعيض : پيشداوري معمولا به صورت رفتار تبعيض آميز بروز ميكند . البته هر نگرشي تبديل به رفتار نميشود . بنابراين كساني كه با محدوديت اجتماعي يا ترس از انتقام يا ... مواجهند نظر خود را ابراز نميكنند . همچنين كساني از رفتار تبعيض آميز احساس گناه ميكنند
.1 – 2 . انواع پيشداوري :
الف ) پيشداوري و تعصبات قومي و ديني : يكي از قديميترين منبع اختلاف كه پيشداوري ، تعصب شديد و تبعيض ناروا به دنبال داشته ، عقايد ديني و مذهبي بوده است . طرفداران به اديان در مقابل مذهب مقابل ، تصورات قالبي منفي شديدي دارند كه موجب پيشداوري نسبت به آنها شده و زمينه اختلاف را فراهم مكند . مثلا از جمله پيشداوري هايي كه نهضت انبيا با آن روبرو ميشوند . اين بود هر فكر جديد كه آراي گذشتگان را ابطال كند نادرست است
.ب ) پيشداوري جنسي : با زنان كه نيمي از جمعيت زنان را تشكيل ميدادند مانند اقليت برخورد ميشد و به خاطر برخي تصورات قالبي از برخي مزاياي اجتماعي محروم ميشوند . دورهاي انسانيت آنها زير سؤال رفته است . اين پيشداوري از همه انواع آن فراگيرتر است
.تصورات قالبي جنس
( Gender Steretyr ) : هسته شناختي تبعيض جنسي( Sexism) تصورات قالبي جنسي است . تصورات قالبي نسبت به زنان پايدار تر و منفي تر است قالبا مردان را داراي صفات مطلوبتر مثل قاطعيت و قوت و ... ميدانند و زنان را داراي صفات نامطلوب مثل انفعال و سلطه پذيري . البته تفاوت بين زن و مرد وجود دارد ولي برخي از اين تصورات نسبت به زنان غير واقع و افراطي است .موانع پيشرفت زنان
:- نقش انتظارات : يكي از موانع پيشرفت زنان انتظارات خود آنان است . زنان از زندگي حرفهاي انتظارات پايين تري دارند . يافتههاي پژوهشي موارد زير را دخيل ميداند .
- آنها مايلند بيشتر با خانواده باشند براي همين حقوق كمتري را خواستارند .
- آنها كمتر به مزاياي شغلي اهميت ميدهند .
- گرايش زان براي مقايسه خود با همجنسان چون غالا زنان كمتر حقوق ميگيرند براي همين نتيجه ميگيرند عملكرد آنها ضعيف نيست .
- نقش اعتماد به نفس : زنان در كسب موفقيت اعتماد به نفس كمتري دارند و كمتر براي كسب آن جسارت به خرج ميدهند .
- نقش آزاد جنسي : يكي از موانع آزاد جنسي در محيط كار است .
1 – 3 . روي آورد تعاليم اسلام به پيشداوري جنسي :
1 – بسياري از صاحب نظران معتقدند قوانين بشري بايد از سوي خداوند ، بيان شود ، در مورد حدود فعاليت زنان در اجتماع در اسلام تفاوتهاي عمدهاي با مرد وجود دارد . يعني تلاشهاي بينالمللي براي در جهت تساوي زن و مرد با اسلام در تعارض است .
2 – نقش زنان در خانواده و وظايف مادري و همسري كه زنان معمولا قادر به جمع آن با فعاليتهاي اجتماعي نيستند .
3 – سئله فاف كه حضور زنان را محدود ميكند . همچنين جو ناسالم و مشكلات اخلاقي در غرب صاحب نظران مسلمان را نسبت به حضور زنان در اجتماع بد بين كرده است . اگر نظر اسلام دربارۀ زن را بخواهيم بررسي كنيم بايد توجه كنيم كه اسلام در شرايط بدي از لحاظ نگرش به زن ظهور كرد . اسلام در آن شرايط تساوي زن و مرد را در انسانيت بيان كرد . و رسيدن به درجات انساني را براي هر دو ممكن دانست . در كسب ساير فضايل مثل علم نيز براي زن محدوديتي نيست اين گرايش زنان بزرگي را در عرصۀ علم و اخلاق و ... تربيت كرد .
در مورد حضور زن در اجتماع از نظر اسلام نيز ابتدا بايد بينيم كه اسلام چه از زن خواسته ، چه نخواسته ، از چه چيز منع كرده است . اسلام از زن دو نقش مادري و همسري را ميخواهد . مادر وظيفهاي را بر عهده دارد كه تنها از نقشهاي اجتماعي ديگر مهم تر است بلكه خلل در آن جامعه را به چالش ميكشد . همچنين مسئوليت تعليم و تربيت و حفظ بهداشت و درمان زنان مسئوليت مهمي است كه بر دوش زنان است . همچننين حضور در فعاليتهاي سياسي و تصميم گيري همچنين امر به معروف و نهي از منكر به منظور ساختن حكومتي بر اساس اسلام
.اسلام از زن حضور در جبهه جنگ را نخواسته همچنين تامين معاش . محدوديتهايي كه اسلام براي زن قائل شده است يكي فعاليتهايي كه با پوشش و موازين شرع منافات دارد و اموري كه به خانواده و نقش مادري زن لطمه ميزند
.1 - 4. پيشداوري و تصورات قالبي علاوه بر تعاملات اجتماعي بر سلامت جسماني و تواناهاي آنان اثر ميگذارد . مثلا تفاوت نگرش دربارۀ افراد مسن در جوامع شرقي و غربي مشهود است . در جوامع غربي در حدود پيري با تصورات قالبي منفي مثل كاهش توانايي شناختي و حافظه و نقصان سلامت همراه است . ولي در جوامع شرق يك مسن به عنوان شخص با تجربه شناخته ميشود . اين امر مثلا بر قدرت حافظه افراد مسن غربي تاثير گذاشته است .
1 – 5 . انواع تبعيض : امروز تبعيض هاي نژادي به اقليت رسيده است . البته امروزه پيشداوريهاي آشكار جاي خود را به پيشداوري هاي زيركانه داده است . كه انواع جديد آن بر 3 عنصر زير متمركز است .
1 – انكار وجود تبعيض نسبت به اقليتها .
2 – مخالفت با درخواست اقليت مبني بر برخورد عادلانه با آنها .
3 – ابراز نگراني از دادن مساعدتهاي خاص به گروههاي اقليت .
مواردي كه به تبعيضهاي جديدي انجامد امتيازات سهميهاي است كه آثار زيانباري بر آن فردي كه داراي زمينه قوي يا جنسي يا برخي جنبههاي هويت فردي دارند وارد ميسازد . چون باعث كاهش حرمت خود و اعتماد به نفس ميشود همچنين ساير همكاران با ديدي منفي و با پيشداوري به وي نگاه ميكنند . تبعا بر رفتارشان نيز تاثير ميگذارد
.ديگر تبعيض وارونه
( Reverse Piscrimination ) است . يعني براي اقليت مزاياي بيش از ديگران قائل شدن . اين امر باعث تعارض بين انتظارات ترفيع واقعي و ترفيع كاذب ميشود . همچنين تلاش فرد براي كسب موفقيت را ميكاهد . همچنين رفتارهاي تبعيض آميز را توسعه ميدهد .2 – ريشه ها و خواستگاههاي پيشداوري : برخي آن را عادي ميدانند و برخي معتقدند بيزاري از ناهمانند( Unlike ) در وجود انسان نهفته است . اگر اين ريشه پيشداوري باشد كاملا نسبي است چون تعاولهاي بين نژادي بسيار گسترده است چون در كودكان پيشداوري وجود ندارد بايد گفت كه پيشداوري اكتسابي است از يادگيري اجتماعي ناشي ميشود . پديدآيي پيشداوري بيشتر از اين گزارش ناشي ميشود كه افراد مايلند به هنجارهاي گروه خود عمل كنند .
اساسي ترين عوامل بروز پيشداوري بايد منابع شناختي انگيزشي و اجتماعي را ذكر كرد
.2 – 1 . خاستگاه شناختي پيشداوري :
الف ) تصورات قالبي : مؤلفه مهم در پيشداوري است . تصورات قالبي مانند چهارچوب هاي شناختي ديگر تاثير فراواني بر نحوه پردازش اطلاعات ميگذارد . اولا سرعت پردازش را بالا ميبرد . ثانيا انسان را وا ميدارد به اطلاعات موافق با اين تصورات بيشتر توجه كند . و اطلاعات ناسازگار را نادرست بشمارد . تصورات قالبي يك ميانبر ذهني است كه خواه مثبت يا منفي ممكن است پيامد نامطلوبي داشته باشد . تصورات قالبي مثبت انتظار ما را از آن فرد فرد اعضاي گروه بالاتري دو باعث مخالفت ما با گروه رقيب ميشود
.تصورات قالبي از طريق تجارب شخصي يا والدين و معلمان يا اعضاي گروه يا رسانه شكل ميگيرد . همچنين فرهنگ كه در زبان و ادبيات و ... متجلي است آن را مستحكم تر ميكند
.اين تصورات زماني وارد ذهن ميشود كه علائم آشكار آن فعال شود مثل حضور عضوي از آن گروه يا كاربرد بر چسب هاي گروهي . برخي تصورات خود به خود وارد ذهن ميشود . تصورات قالبي تثبيت شدهاي مثل جنسيت در برخورد با افراد اولين چيزي كه نظرمان را به آن جلب ميكند اين است كه آن فرد از چه گروهي است . پس از آن تصورات قالبي وارد ذهن ما ميشود . هر چه علائم عضويت در يك گروه برجسته تر باشد يا اينكه نام آن گروه بيشتر در محاورات به كار رود زودتر تصورات مربوط به آن به ذهن فرا خوانده ميشود مثل نوع پوشيدن لباس و
...ب ) نقش عواطف در تفكر مبتني بر تصورات قالبي : تاثيرات احساسات و تصورات قالبي نتقابل است . در تحقيقي دو گروه كه يكي جايگاه مثبت و ديگري جايگاه منفي داشت به موارد آزمون عرضه شد . اين نتيجه حاصل شد كه با ثابت نگه داشتن احساسات تصورات قالبي كاهش يافت . تصورات قالبي از طريق احساسات بيش از طريق باور تاثير ميگذارد . البته تصورات قالبي اثر خورده بر داوري اجتماعي از طريق عوامل شناختي و عاطفي هر دو اعمال ميكند
.ج ) تجانس برون گروهي
( Outgroup hemogeneitg ) و تمايز درون گروهي ( Ingroup differention ) : اعضاي گروههاي ديگر بيش از گروههاي خودي با هم شباهت دارند .گرايش به مثابه دانستن اعضاي گروههاي ديگر را توهم تجانس برون گروهي و ميل به متفاوت دانستن اعضاي گروه خودي را (( تمايز درون گروهي )) مينامند . ضرب المثلي است كه مشت نمونه خواربار است . دليل اين تمايل يكي آگاهي ما نسبت به گروه خود ناآگاهي نيست به گروههاي ديگر است . دوم اين است كه برخي گروهها واقعا متجانس ترند مثل چيني ها در حالت چشم . و سوم اينكه هر چه گروهي نامطلوبتر باشد اين ميل بيشتر است چون با برداشت منفي كلي ما نسبت به گروه سازگارتر است . و هر چه گروه محبوب تر باشد . اعضاي آن گروه را نا متجانستر فرض كنيم چون با احساس مطلوبيت به آن سازگارتر است
.د ) طبقه بندي اجتماعي ( تاثير ما در مقابل آنان ) : مردم جامعه را به ما و آنان تقسيم ميكنند كه اساس چيزهايي مثل نژاد و قوميت و دين و ... است اين تقسيم بندي احساسات سازمانيافتهاي را دربارۀ گروه خود و گروه بيگانه شكل ميدهد . كه درباره گروه ما مثبت و درباره گروه ديگر منفي است . ما سعي ميكنيم رفتار مطلوب خود را دروني و پايدار و رفتار مطلوب گروه ديگر را بيروني و موقت ارزيابي كنيم
.علت اين تقسيم بندي و اين پيشداوري چيست ؟ افراد با همسان سازي يا اعضاي گروه خود به دنبال افزايش حرمت خودند و اين روند تا زماني ادامه دارد كه گروه خود را برتر از گروه رقيب بدانند . چون هر دو اين احساس را نسبت به هم دارند پيشداوري پديد ميآيد . تقسيم اجتماع به دو گروه متضاد زمينه را براي پيشداوري فراهم ميكند
.2 – 2 . خاستگاه اجتماعي پيشداوري :
الف ) رقابت به منبعي براي پيشداوري : گروهها براي كسب مزاياي مادي مثل مراتب بالاي اجتماعي شغل خوب و ... با هم ؟؟؟ ميكنند . اين رقابت زمينه پيشداوري را فراهم ميكند چون دو گروه يكديگر را دشمن هم ميدانند
.ب ) شرايط نامناسب اقتصادي : وقتي بر سر منافع كم ياب رقابت رخ دهد اعضاي گروهها يك ديگر را منبع ناكامي احتمالي محسوب ميكنند . اين نگرش ساده منفي به گرايش قوي و خشونت ميانجامد
.شرايط اقتصادي شاخصي براي ناكامي به حساب ميآيد . شرايط بد اقتصادي ناكامي را افزايش ميدهد همچنين خشونت را و شرايط خوب اقتصادي بلعكس
.ج ) منابع اقتصادي : گاهي پيشداوري منفي نسبت به يك گروه به دليل بهره كشي از آن است . پيشداوري منفي نسبت به سياهان به منظور برده داري آنها در آمريكا بود
.2 – 3 . خاستگاه انگيزشي پيشداوري : در برخي موارد ميتوان پيشداوري را پيامد وضعيت رواني دانست . برخي تبيين ها پيشداوري است . اشكالي كه بر اين نوع نظريهها وارد است اين است كه اولا حد ميان آن نتوانستهند نقش يادگيري اجتماعي و فرهنگ را به گونه قابل قبول تميز دهند . ثانيا به شرايط اجتماعي و شرايط اقتصادي و تاثير آنها توجه نكردهاند ثالثا اينكه پيشداوري در همه افراد به صورت يكسان وجود دارد كه اين نظر را نقض ميكند . البته ميتوان نقش ويژگيهاي شخصيتي را انكار كرد . گاهي پيشداوري براي ارضاي انگيزههاي رواني مانند دفاع از خود صورت ميگيرد . افرادي كه نسبت به مقام و ارزش خود احساس خطر ميكنند گاه با طرد ديگران از خود دفاع ميكنند
موضوعات مرتبط: روان شناسی
اشاره
آنچه كه در ادامه ميآيد. خلاصهاي از كتاب "صميميت،تاثيرگذاري و نفوذ در ده دقيقه"نوشتهي مجتبي حورايي ميباشد.نويسنده در اين كتاب كوشيده است تا نظريهها و واقعيات علمي رشتهي روانشناسي اجتماعي (SocialPsychology) را به زباني عاميانه بيان دارد.
روشن است كه به كار بستن نكات مطرح شده ميتواند تاثيرات بسزايي را در برقراري يك ارتباط موثر داشته باشد.
انتقال اطلاعات :صميمي و پرنفوذ
انتقال اطلاعات از سه طريق ممكن است كه بايد به هر سه توجه لازم را نمود.
كلام
- بيشتر ارتباطات ما از اين طريق است.
- تنها سخن گفتن بدترين و كم اثرترين شيوهي انتقال است.
- تنها %7 اطلاعات ما از طريق كلام منتقل ميشوددر نتيجه2ساعت صحبت صرف =5/8 دقيقه انتقال اطلاعات.
لحن وطنين
- %38 اطلاعات ما از اين طريق منتقل ميشود.
- كسي كه صحبت را آغاز ميكند،مدام بايد لحن و طنين صداي خود را تغيير دهد.
- به كلام خود آهنگ داده و مهم يا غير مهم بودن مطالب را با بلندي يا كوتاهي صداي خود برسانيد.
- قبل از گفتن مطلب مطلب جديد ابتدا براي مخاطب خود اشتياقي براي شنيدن ايجاد كنيد،سپس آن را با تني ديگر بگوييد.
- يكي از مهمترين علتهاي حواس پرتي و چرت زدن مخاطب،عدم توجه به همين مساله است.
حركات
- اين حركات بيش از همه به حركات موزون دست وابسته است.تغيير چهره،حالت و ژست و نيز تغيير مكان در اين زمينه موثر است.
- گاه لبخند بزنيد...گاه عصباني شده و گاه محكم صحبت كنيد...گاه به جايي زل بزنيد.
نتيجه كلي
به تناسب كلام خود،تنوع موزون و هماهنگي را در لحن و حركات خود به وجود آوريد.
البته در خاطر داشته باشيد كه تصنعي عمل نكنيد و نيز افراط نكنيد تا حمل بر اضطراب شود.
مهارتهاي شنيدن و اهميت آن
بايد توجه كنيم كه حرف زدن ضد صميميت است و همواره بايد بيشتر از آنچه كه ميگوييم بشنويم.افراد معمولاً به كساني كه به صحبتهاي آنها خوب و مشتاقانه گوش ميدهمد علاقمند ميشوند.محبوبيتي كه ما به دنبال آن هستيم با سكوت ميسر ميگردد نه با حرف زدن.اشخاصي ك مدام نصيحتميكنند ،فراوان راهنمايي و انتقاد ميكنند مخاطبان را كلافه و منزجر ميسازند.
هر چه سكوت شما نسبت به گفتههايتان بيشتر باشد،ارزش بيشتري يه گفتههايتان داده ميشود و شما شخصيت قابل قبولتري براي مخاطب خود ميشويد.
البته منظور از شنيدن ،هر نوع شنيدني نيست،بلكه شنونده بايد شنوندهي فعالي باشد.زيرا مخاطب خيلي با فهم است و ما نميتوانيم فيلم بازي كنيم.بايد واقعاً يه صحبت هاي مخاطب گوش داده و شنونده ي فعالي باشيم.
شنوندهي فعال كيست؟
يكي از بهترين روش هاي فعالانه گوش دادن شوال كردن است.حتي اگر همه چيز واضح و روشن باشد.
بهترين سوالات،سوالاتي هستند كه حالت قيدي دارند و بيشتر بر مكان،زمان و وضعيت تاكيد دارن.مثل "چه زماني؟" و "كجا"و ... اين سوالات احساس خوبي را در گوينده نسبت به شما ايجاد ميكند.برعكس سوالاتي مثل "چي گفتي؟" بسيار اثر منفي دارند.نوع ديگر سوالات مطلوب سوالاتي هستند كه با تكرار يكي از كلمات گوينده-معمولاً آخرين كلمه-و با تغيير آهنگ پرسيده ميشوند.مثل:-من يك مشكل بزرگ دارم.-مشكل بزرگ؟
هنگام گوش كردن نظر شخصي ارائه نداده و راه حل نگوييد.فقط و فقط ذر مقام جذب اطلاعات قرار بگيريد.
مردم ترجيح ميدهند اصلاً شنوندهاي نداشتهباشند تا اينكه شنوندهاي خسته،بيحوصله و بيعلاقه داشته باشند.اگر كسي شما را مخاطب حرفهاي خود قرار داد و شما جايي كار داريد،خيلي محترمانه به او بگوييد كه الان كار مهمي دارم و در اولين فرصت باهم صحبت خواهيم كرد.
براي اين كه نشان دهيد واقعاً از صحبتهاي گوينده لذت ميبريد،يك سوال طلايي وجود دارد كه بايد در پايان صحبتهاي گوينده عنوان شود و آن "ديگه چي؟" است.البته اين مساله بعد از صحبتهاي طولاني توصيه ميشود.
چگونه ارتباط را شروع كنيم؟
رعايت برخي جزئيات در شروع ارتباط ميتواند تاثير فوقالعادهاي در صميميت شما داشته باشد.
1-سلام و دستدادن:با صداي بلند و از ته دل سلام كنيد و نيز دست بدهيد.تاثير رواني كه دست دادن و فشردن و دوم دست خود را رها كردن دارد بسيار زياد است.
2-تبسم و نگاه كردن:نگاهي متبسمانه داشته باشيد.ضمن آنكه تبسم چهرهي شما را زيباتر و جذابتر از آنچه كه بودهميكند،تاثير بسزايي در صميميت دارد.
بايد گفت كه جذابيت چيزي جدا از زيبايي بوده و يك ويژگي اكتسابي است.رعايت كردن موارد زير در اين زمينه ميتواند مؤثر باشد:
- ظاهر ي آراسته داشته باشيد:تميزي و اتوي لباس،مرتب و هماهنگ لباس پوشيدن
- بيشتر سكوت كنيد.
- نرم و ملايم سخن بگوييد.
- زياد شوخي نكنيد اما فراوان تبسم كنيد.
- به مخاطبان احترام بگذاريد.
تداوم ارتباط و ايجاد صميميت
در اين زمينه نيز به چند نكته اشاره ميكنيم:
-از ته دل مخاطب خود را دوست داشته باشيد.
- هديه دادن به ويژه اگر طرف مقابل انتظار نداشته باشد،بمب صميميت است.
- استفاده از نام:اصولاً نام اشخاص برايشان خيلي اهميت دارد.وقتي كسي را براي اولين بار ملاقات ميكنيد،سريعاً نامش را حفظ كرده و به نام صدايش كنيد.يكي از موانع صميميت،اين است كه شما نام شخصي را كه قبلاً ديدهايد فراموش كرده باشيد.در اينجا توجه داشته باشيد كه هر چند نام كوچك مخاطب احساس صميميت بيشتري ايجاد ميكند،نام خانوادگي او احساس محترم بودن و اهميت داشتن را در او بيشتر ايجاد ميكند
-غير مستقيم نصيحت كنيد.
- حتماً قبا از آنكه از چيزي در يك فرد انتقاد كنيد،ابتدا يك
توانايي يا استعداد او را تحسين كنيد.
- نشان دهيد كه بيغرض هستيد.وقتي شما سعي ميكنيد كسي را قانع كنيد،غرض دار به نظر ميرسيد.شما نظر خود را اعلام كنيد و به نظر مخاطب هم احترام بگذاريد،اما به هيچ عنوان سعي نكنيد حرف خود را درستتر جلوه دهيد.
-براي ايجاد صميميت،ارتباط خود را بيشتر و بيشتر كنيد.همديگر را ملافات كنيد و در ميذان ديد و ميدان ذهني هم قرار بگيريد.
-رازگويي صميميت ايجاد ميكند.البته لازم نيست رازهاي بزرگ و دروني خود را لو دهيد.ميتوانيد يك رويداد جالب خود را با عنوان موضوعي كه بايد ژيش خودمان بماند مطرح كنيد.
- در لابهلا ي صحبتهاي جدي خود از طنزهاي نكته سنجانه و توام با ظرافت و دقت استفاده كنيد.
- هيچوقت بر چهرهي مخاطب زل نزده و خيره نشويد.زل زدن نشاندهندهِ بيمهري شماست.
- ارتباط بيش از حد و دخالت كردن در كارهاي ديگران از موانع صميميت است
موضوعات مرتبط: روان شناسی
انسان درون اجتماع زندگی میکند و لاجرم رفتارهایی که از او سر میزند، بخشی از آنها در ارتباط با تعاملات اجتماعی است و یا به نحوی از طرف عوامل اجتماعی تحت تاثیر قرار میگیرد. بطوری که رفتار یک فرد در تنهایی متفاوت از رفتاری خواهد بود که در مجمع از خود نشان میدهد. رفتار اجتماعی یعنی هر رفتار که متضمن کنش متقابل دو یا چند انسان باشد. |
انسان به عنوان یک موجود اجتماعی از همان بدو تولد گرایشات اجتماعی از خود نشان میدهد. نیاز به کسب حمایت و امنیت انحراف مراقبین شاید اولین نشانههای نیازمندی فرد به عوامل بیرونی است. لبخند اجتماعی را که در حدود ماههای اول زندگی در نوزاد دیده میشود، به عنوان اولین ارتباطات او با محیط اجتماعی خویش میدانند. این لبخند در تمامی نوزادان دیده میشود که به نظر میرسد، کارکرد عمده آن جلب توجه اطرافیان و برقراری یک نوع ارتباط ساده با اجتماع است.
شروع زودرس چنین رفتارهایی حاکی از اهمیت روابط و رفتارهای اجتماعی برای فرد است. هر چند اینگونه رفتارها مختص انسان نبوده و در اغلب حیوانات نیز دیده میشود. نیاز به دوست داشته شدن ، نیاز به حمایت ، نیاز به کسب امنیت و نیاز به پیوند جویی از نیازهای اساسی انسان هستند که مازلو آنها را در سلسله مراتب نیازهای خود قرار داده است و به اهمیت آنها در خود شکوفایی فرد تاکید کرده است. روشن است در یک سوی این نیازها فرد و در سوی دیگر آن اجتماع قرار دارد. ارضاء این نیازها در ارتباط فرد با جامعه میسر خواهد بود.
رشد رفتار اجتماعی
ظهور و بروز رفتار اجتماعی شاید به همان ماههای اولیه زندگی نوزاد بر میگردد. زمانی که نوزاد لبخند اجتماعیاش را ظاهر میسازد و به این طریق هر چند به شیوهای ساده رابطه خود را با افراد خود برقرار میکند. تعامل نوزاد با محیط تداوم پیدا میکند. هر چند در آغاز افرادی که به عنوان اجتماع برای نوزاد شناخته میشوند، خیلی محدود بوده و اغلب شامل پدر و مادر و نزدیکان او میشود. اما بتدریج این روابط گستردهتر شده و به افراد بیشتری عمومیت پیدا میکند. بطوری که در سنین خاصی کم کم توجه فرد عمدتا معطوف به افرادی به غیر از افراد نزدیک خانواده او میشود.
در حدود 4 - 5 سالگی کودک توجه خاصی به همسالان خود پیدا میکند و علاقمند ارتباط بیشتری با آنهاست و شاید مدتهای زیاد علاقمند باشد وقت خود را با آنها بگذاراند. این روند نیز بتدریج گستردهتر میشود و در سالهای اولیه دبستان با علاقمندی بیشتری به برقراری روابط اجتماعی ظهور پیدا میکند. رفتارهای اجتماعی در این دوران عمدتا از طریق بازی با همسالان نمود پیدا می کند. کودک با برقراری تعاملات جدید با گروههای جدید همسالان رفتارهای جدید را میآموزد و در موارد زیادی آنها در رفتارهای اجتماعی خود منعکس میسازد.
در سن نوجوانی گرایش فرد به گروههای اجتماعی بیشتر و بیشتر میشود، بطوری که این دوران با این ویژگی اساسی مشخص میشود که فرد علاقه شدیدی به برقراری روابط اجتماعی از خود نشان میدهد. به عضویت گروههای مختلف در میآید و در تعامل با این گروهها رفتارهای اجتماعی خود را شکل میدهند. در سنین بعدی رفتارهای اجتماعی پختهتر شدهاند. فرد با انتخاب شغل ، ادامه تحصیل و انتخاب همسر رفتارهای گستردهتر اجتماعی پیدا میکند. نقش اجتماعی در این دوران مشخص شدهاند و فرد رفتاهای خود را بر اساس نقش خود در اجتماع و هویتی که بدست آورده تنظیم میکند.
انواع رفتار اجتماعی
رفتار اجتماعی را میتوان به دو نوع بسیار گستردهتر تقسیم بندی کرد: رفتار جامعه پسند و رفتار جامعه ستیز. رفتار جامعه پسند آن دسته از رفتارهایی را شامل میشود که مورد قبول جامعه بوده ، با قوانین و هنجارهای جامعه مطابقت دارد. این نوع از رفتارها سازنده و در جهت پیشبرد اهداف یک گروه یا اجتماع هستند. مثل نوعدوستی ، از سوی دیگر رفتار جامعه ستیز رفتارهایی منفی هستند که با قوانین و معیارهای جامعه مطابقت ندارند. مورد قبول افراد جامعه نیستند و اغلب پیامدهای منفی اجتماعی را برای فردی که مرتکب این رفتارها میشوند به همراه دارند.
این دسته از رفتارها مخرب بوده و مانع پیشبرد اهداف گروه یا اجتماع هستند که فرد در آن قرار دارد. تعیین اینکه کدام رفتار پسند و کدام جامعه ستیز محسوب میشود، بر حسب منابع متعددی صورت میگیرد. دو منبع معتبر برای این بررسی قوانین رسمی در جامعه است و دیگر هنجارهای عرضی و فرهنگی آن جامعه. هر کدام از این منابع میتوانند منبع تعیین کننده برای جامعه پسند یا جامعه ستیز بودن یک رفتار اجتماعی باشند. هر چند در اکثر موارد بین این و منبع هماهنگی وجود دارد، ولی در مواردی نیز ناهمخوانیهایی بین آنها دیده میشود.
تفاوتهای فرهنگی در رفتارهای اجتماعی
هر چند اکثر رفتارهای اجتماعی در تمامی جوامع و فرهنگها معنیدار هستند و به آنها به عنوان رفتارهای جامعه پسند یا جامعه ستیز توجه خاصی مبذول میشود، اما برخی رفتارهای اجتماعی در برخی فرهنگها اهمیت شایان توجهی پیدا میکنند. انواعی از رفتارهایی مثل ازدواج ، روابط والد - فرزندی ، دوستی ، عضویت در گروهها ، رفتار اجتماعی با همسایگان ، نوع دوستی ، همرنگی و ... ، در جوامع متفاوت درجات متفاوتی از توجه را شامل خود میسازند. در جوامع روستایی رفتار ارتباطی با همسایگان به عنوان یک رفتار اجتماعی اهمیت خاصی مییابد، در حالیکه در شهرهای بزرگ و صنعتی چنین روابطی چندان مورد توجه نیست
موضوعات مرتبط: روان شناسی
آیا شما خود را آدمی همنوا (همرنگ با جماعت) میدانید یا ناهمنوا؟ اگر شما مثل اغلب مردم باشید احتمالاً عقیده دارید که به قدر کافی ناهمنوا هستید که هنگامی که بدانید حق با شماست در مقابل جماعت بایستید و در عین حال به قدر کافی همنوا هستید که با بقیه همسالان و همتایان خود بیامیزید.
خود را در این وضعیت در نظر بگیرید: در یک آزمایش روانشناسی شرکت کردهاید که درآن از شما خواسته شده است به یک آزمون (تست) تصویری پاسخ دهید. در یک اتاق همراه با دیگر شرکت کنندگان در این آزمایش نشستهاید. به شما یک تکه خط نشان داده میشود و شما باید در بین سه تکه خط با طولهای متفاوت، خطی را که هم طول با آن تکه خط اولی است انتخاب کنید.
آزمونگر از تک تک شرکتکنندگان به طور جداگانه جواب را میپرسد. بعضی وقتها همه شرکتکنندگان خط درست را انتخاب میکنند امّا گاهی اوقات همه آنها متفقاً خط دیگری، بجز پاسخ درست، را برمیگزینند.
خوب، هنگامی که نوبت به شما میرسد و آزمونگر از شما میپرسد پاسخ درست کدام است شما چه جوابی میدهید؟ آیا همان پاسخ اولیه خودتان را میدهید یا آنکه با بقیه شرکتکنندگان همنوا میشوید؟
آزمونهای همنوایی اَش چه بودند؟
در اصطلاح روانشناسی، «همنوایی» به تمایل و گرایش فرد به پیروی از رفتارهای گروه اجتماعی که به آن تعلّق دارد، گفته میشود. پژوهشگران از دیرباز به میزان پیروی یا مقاومت افراد در مقابل هنجارهای اجتماعی علاقهمند بودهاند. در خلال دهه 1950، سالومون اَش، روانشناس، دنبالهای از آزمایشهایی را که برای نشان دادن قدرت همنوایی در گروه طراحی شده بودند، انجام داد.
در آزمایشهای اَش، به دانشجویان گفته میشد که باید تکتک در یک «آزمون تصویری» شرکت کنند. بقیه شرکتکنندگان در آزمایش، بدون آن که آن دانشجو بداند، همگی همدست یا دستیار آزمونگر بودند. در ابتدا، همدستان به پرسشها پاسخ درست میدادند امّا پس از مدتی شروع به گفتن پاسخهای نادرست میکردند.
نتایج آزمایشهای همنوایی اَش
تقریباً 75درصد شرکت کنندگان در آزمایشهای همنوایی، حداقل یکبار، با بقیه گروه همنوا شدند. پس از ترکیب آزمایشها، نتایج نشان داد که شرکتکنندگان تقریباً در یک سوم مواقع با پاسخ نادرست گروه، همنوا شدهاند. به منظور اطمینان از این که شرکتکنندگان قادر به اندازهگیری دقیق طول خط هستند، از آنان خواسته شد که پاسخهای خود را به جای آن که زبانی اعلام کنند روی کاغذ بنویسند. نتایج نشان داد که 98 درصد شرکتکنندگان پاسخ درست را انتخاب میکنند.
آزمایشهای اَش همچنین به موضوع چگونگی تأثیر تعداد اعضای گروه بر همنوایی پرداخت. هنگامی که آزمونگر تنها یک همدست داشت، تقریباً پاسخهای او هیچ تأثیری بر پاسخهای شرکتکنندگان در آزمایش نداشت. حضور دو همدست نیز تأثیر کمی داشت. امّا هنگامی که تعداد همدستان آزمونگر سه نفر یا بیشتر بود، قدرت همنوایی به تدریج خود را نشان میداد.
اَش همچنین دریافت که اگر تنها یکی از همدستانش پاسخ درست و بقیه پاسخ نادرست بدهند، میزان همنوایی شرکتکنندگان در آزمایش به نحو چشمگیری کاهش مییابد. در این وضعیت، تنها 5 تا 10 درصد شرکت کنندگان با بقیه گروه همنوا شدند. مطالعات بعدی نیز این یافتهها را تأیید کرد (موریس و میلر، 1975).
نتایج آزمایشهای اَش چه چیزی را نشان میدهد؟
در پایان آزمایشها، از شرکتکنندگان پرسیده میشد چرا با بقیه گروه همنوا شدند؟ در اغلب موارد، دانشجویان ابراز کردند که با وجودی که میدانستند بقیه گروه اشتباه میکنند امّا نمیخواستند با خطر تمسخر آنان روبرو شوند. چند شرکت کننده نیز گفتند که آنها واقعاً عقیده داشتند که بقیه اعضای گروه پاسخشان درست بوده است.
این نتایج نشان میدهد که هم نیاز به تطبیق با دیگران و هم اعتقاد به این که دیگران با هوشتر یا آگاهتر از ما هستند میتواند بر همنوایی تأثیرگذار باشد. در شرایط واقعی زندگی، هنگامی که محرکها مبهمتر یا قضاوت درباره آنها مشکلتر باشد، میزان همنوایی ممکن است از آنچه در آزمایشهای اَش نشان داده شد، بیشتر باشد.
انتقادهایی بر آزمایشهای همنوایی اَش
یکی از مهمترین انتقادها بر دلایل همنوایی شرکتکنندگان تمرکز دارد. به عقیده برخی پژوهشگران، شرکتکنندگان ممکن است تمایل واقعی برای همنوایی با بقیه گروه نداشته باشند بلکه با انگیزه اجتناب از تعارض و برخورد، به همنوایی بپردازند.
انتقاد دیگر این است که نتایج تجربیات آزمایشگاهی ممکن است قابلیت تعمیم به شرایط دنیای واقعی را نداشته باشد. با وجود این، بسیاری از روانشناسان اجتماعی معتقدند که با وجودی که شرایط دنیای واقعی ممکن است به شفافی و وضوح شرایط آزمایشگاهی نباشد امّا فشارهای واقعی اجتماعی برای همنوایی احتمالاً بسیار بیشتر است و میتواند رفتارهای همنوا را به نحو چشمگیری افزایش دهد.
اهمیت آزمایشهای همنوایی در روانشناسی
آزمایشهای همنوایی اَش در میان معروفترین آزمایشها در تاریخ روانشناسی است و الهامبخش پژوهشهای گسترده دیگری در زمینه همنوایی و رفتار گروهی شده است
موضوعات مرتبط: روان شناسی
1- اثر تماشاگری چیست؟
عبارت «اثر تماشاگری» به این پدیده گفته میشود که هر چه تعداد حاضران یک صحنه بیشتر باشد، احتمال کمک آنها به فردی که پریشان و نیازمند کمک است کمتر خواهد شد. هنگامی که شرایطی اضطراری پیش آید، ناظران و شاهدان صحنه، در صورتی که اندک یا تنها باشند، احتمال این که به کمک بشتابند بیشتر است.
بیب لاتن و جان دارلی، طی یک سری مطالعات کلاسیک دریافتند که مدّت زمانی که طول میکشد تا فردی به کمک برخیزد و اقدامی بکند به تعداد حاضران در صحنه بستگی دارد. در یک آزمایش، افراد در یکی از سه موقعیت زیر قرار داده شدند: تنها در یک اتاق، به همراه دو شرکت کننده دیگر، یا به همراه دو همدستی که وانمود میکردند شرکت کننده عادی هستند و همدیگر را نمیشناسند.
پرسشنامهای در اختیار شرکت کنندگان قرار داده میشد و از آنها خواسته میشد به تکمیل آن بپردازند. به هنگام پر کردن پرسشنامه، دودی در فضای اتاق میپیچید. هنگامی که شرکتکنندگان تنها در اتاق بودند، 75٪ آنان وجود دود را به آزمایش گیرندگان اعلام کردند. امّا هنگامی که شرکتکنندگان به همراه دو نفر دیگر در اتاق بودند تنها 38٪ آنان وجود دود را گزارش کردند. و در گروه آخر، دو نفری که همدست بودند با هم راجع به برخاستن دود صحبت میکردند و سپس آن را نادیده میگرفتند. در این حالت تنها 10٪ از شرکتکنندگان اصلی وجود دود را گزارش کردند.
2- مثالی از اثر تماشاگری
معروفترین مثال اثر تماشاگری در کتابهای مقدماتی روانشناسی، ماجرای قتل زنی جوان به نام کاترین جنوویز است. در روز جمعه 13 مارچ 1964، کاترین 28 ساله از کار به خانه باز میگشت. هنگامی که به ورودی آپارتمانش نزدیک شد، به وسیله مردی با چاقو مورد حمله قرار گرفت.
علیرغم فریادهای کمکخواهی کاترین، هیچیک از دهها نفری که در آپارتمانهای مجاور زندگی میکردند و صدای فریادهای او را میشنیدند به پلیس تلفن نکردند. حمله در ساعت 20/3 دقیقه صبح صورت گرفت و نخستین تلفنی که به پلیس شد در ساعت 50/3 دقیقه بود.
3- توضیحاتی برای اثر تماشاگری
دو عامل مهم در اثر تماشاگری نقش دارد. نخست، حضور افراد دیگر باعث پخش مسئولیت میگردد. چون دیگران هم حضور دارند، افراد برای اقدام کردن، فشاری بر روی خود حس نمیکنند زیرا این گونه تصور میشود که مسئولیت اقدام کردن، بین تمام آنها مشترک است.
دلیل دوم، نیاز به رفتار صحیح و از نظر اجتماعی قابل قبول است. هنگامی که کسی دیگری اقدامی نمیکند افراد معمولاً این را نشانه لازم نبودن یا مناسب نبودن واکنش تلقی میکنند. پژوهشگران دیگر دریافتند که اگر شرایط و موقعیت، مبهم و نامشخص باشد احتمال مداخله حاضران کمتر خواهد شد. مثلاً در مورد کاترین، بسیاری از 38 شاهدی که وجود داشتند گفته بودند که فکر میکردند «یک مشاجره عشقی» است و تصور نمیکردند که واقعاً کسی در حال کشته شدن باشد
موضوعات مرتبط: روان شناسی
خطرات فرمانبرداری
«روانشناسی اجتماعی این قرن، درس مهمی به ما میدهد: غالباً شرایط و موقعیتی که فرد در آن قرار میگیرد بیشتر از این که او چه جور آدمی است، تعیین کننده عملی است که انجام خواهد داد.» استنلی میلگرام،1974 اگر فردی از موضع قدرت به شما فرمان دهد که شوک الکتریکی 400 ولتی به فرد دیگری بدهید، آیا فرمانش را اجرا خواهید کرد؟ بسیاری از افراد قاطعانه به این پرسش پاسخ منفی خواهند داد امّا استنلی میلگرام، روانشناس دانشگاه ییل، به یک سری آزمایش فرمانبرداری در خلال دهه 1960 دست زد که نتایج تعجب برانگیزی به همراه داشت. این آزمایشها دیدگاه تازه و در عین حال نگران کنندهای را به مسأله قدرت و فرمانبرداری گشود.
مقدمه
میلگرام آزمایشهایش رادر سال 1961، کوته زمانی پس از آن که محاکمه آدولف آیشمن جنایتکار جنگ جهانی دوم آغاز شده بود، شروع کرد. دفاعیات آیشمن در دادگاه مبنی بر این که او در کشتار میلیونها یهودی فقط دستور مافوق را اجرا کرده است، توجه میلگرام را برانگیخت. میلگرام در کتاب خود به نام «اطاعت از قدرت» که در سال 1974 چاپ شد این پرسش را مطرح نمود: آیا آیشمن و هزاران همدستش در جریان نسلکشی یهودیان (هولوکاست) تنها مجری دستورات مافوق بودهاند؟ آیا میتوانیم همه آنها را شریک جرم بدانیم؟
روش
کسانی که در این مطالعه شرکت کردند 40 مرد بودند که از طریق تبلیغات روزنامهای مراجعه کرده و انتخاب شده بودند و به هر یک بابت شرکت کردن در این آزمایش 5/4 دلار پرداخت میشد. میلگرام یک دستگاه تولید کننده شوک الکتریکی درست کرده بود که ابتدا شوک 30 ولتی میداد و در هر مرحله 15 ولت به آن افزوده میشد تا به 450 ولت میرسید. سوئیچهای زیادی روی دستگاه قرار داشت که روی آنها برچسبهای «شوک خفیف»، «شوک متوسط»، «خطر: شوک شدید» زده شده بود. دو سوئیچ آخری هم برچسب « *** » داشت.
هر شرکت کننده در نقش یک «آموزگار» قرار میگرفت که میبایست هر بار که «شاگرد» پاسخ نادرست میداد به او شوک میداد. شرکتکنندگان فکر میکردند که شوک واقعی به شاگرد میدهند امّا شاگرد در واقع همدست آزمایش کننده بود و تنها وانمود میکرد که شوک به او داده شده است.
همچنان که آزمایش پیش میرفت، آموزگار صدای شاگرد را میشنید که التماس میکرد او را رها کنند و یا حتی از درد قلبی شکایت میکرد. وقتی میزان شوک به 300 ولت میرسید، شاگرد محکم به دیوار میخورد و تقاضا میکرد او را بیش از این آزار ندهند. پس از این مرحله، آموزگار کاملاً ساکت باقی میماند و سوال دیگری نمیپرسید. در این لحظه، آزمایش کننده به او دستور میداد که نباید سکوت کند و از او میخواست که شوکهای بعدی را بدهد. اغلب شرکت کنندگان از آزمایش کننده میپرسیدند که آیا باید ادامه دهند؟ آزمایش کننده فرمانهای زیر را به شرکت کننده میداد:
-
لطفاً ادامه بده.
-
هنوز آزمایش تمام نشده، ادامه بده.
-
کاملاً ضرورت دارد که ادامه بدهی.
-
حق انتخاب دیگری نداری، باید ادامه بدهی.
نتایج
میزان شوکی که شرکت کننده میتوانست بدهد به عنوان معیاری برای فرمانبرداری در نظر گرفته شد. فکر میکنید اغلب شرکت کنندگان تا چه حدّ پیش رفتند؟ هنگامی که میلگرام این سوال را از گروهی از دانشجویان دانشگاه ییل پرسید پیشبینی آنها این بود که بیشتر از 3 درصد نتوانستهاند ماکزیمم شوک را بدهند. امّا اتفاقی که در واقع افتاده بود این بود که 65 درصد شرکت کنندگان آزمایش میلگرام ماکزیمم شوک را داده بودند.
26 نفر از 40 نفر شرکت کننده ماکزیمم شوک را داده بودند و 14 نفر از قبل از رسیدن به بالاترین سطح شوک کار را متوقف کرده بودند. این نکته مهم را باید خاطر نشان کرد که بسیاری از شرکت کنندگان از دست آزمایش کننده خیلی عصبانی و خشمگین شده بودند، امّا با این وجود به پیروی از فرمانها تا آخر ادامه داده بودند. به دلیل اضطراب زیادی که شرکت کنندگان متحمل شده بودند، به تمام آنها در انتهای آزمایش توضیح داده شد که وارد کردن شوک ساختگی بوده است. با وجود این، انتقادهای بسیاری بابت انجام این آزمایش به عمل آمد و آن را برای شرکت کنندگان از نظر روانی دارای اثرات تخریبی دانستند. میلگرام برای فرونشاندن انتقادها بعداً شرکت کنندگان را دوباره مورد مطالعه قرار داد و دریافت که 84 درصد آنها از این که در این آزمایش شرکت کرده بودند خوشحال و تنها 1٪ از این بابت متاسف هستند.
بحث
با وجودی که تحقیق میلگرام سوالات اخلاقی جدّی درباره استفاده از انسانها در آزمایشهای روانشناسی برانگیخت امّا نتایج آزمایش او را در آزمایشهای بعدی که توسط دیگران صورت گرفت نیز کاملاً تائید شد. توماس بلاس (1999) به پژوهشهای بیشتری در زمینه فرمانبرداری دست زد و دریافت که یافتههای میلگرام در آزمایشهای دیگر نیز تأیید شدهاند. اخیراً نیز جری برگر (2007)، استاد روانشناسی دانشگاه سنتا کلارا آزمایش میلگرام را با اصلاحاتی تکرار کرد. او ماکزیمم شوک را به جای 450 ولت، 150 ولت در نظر گرفت و شرکت کنندگان را پیش از آزمایش به دقت مورد بررسی قرار داد و آنهایی که ممکن بود آزمایش، اثرات منفی بر روی آنها بجا گذارد کنار گذاشت. نتایج آزمایش جدید او آشکار ساخت که شرکت کنندگان به همان میزان آزمایش میلگرام در 40 سال قبل، فرمانبرداری نشان دادهاند.
چرا بسیاری از شرکت کنندگان در این آزمایش در اجرای دستور یک شخص قدرتمند چنین عمل ظاهراً سادیستی و آزارگرانهای انجام دادند؟ به گفته میلگرام چند عامل در آن وضعیت وجود داشت که میتوانند توضیح دهنده چنین سطح فرمانبرداری باشند:
-
حضور فیزیکی یک شخص قدرتمند به نحو چشمگیری بر میزان فرمانبرداری افزود.
-
این واقعیت که آزمایش توسط دانشگاه ییل (یک موسسه علمی معتبر و شاخص) صورت میگرفت بسیاری از شرکت کنندگان را متقاعد ساخته بود که همه چیز حساب شده است.
-
شرکت کنندگان فرض میکردند که آزمایش کننده، فردی دارای صلاحیت و خبره است.
-
به شرکت کنندگان گفته شده بود که شوکها دردآور هستند نه خطرناک.
آزمایشهای بعدی که توسط میلگرام صورت گرفت نشان داد که حضور افراد دیگری که از فرمانها پیروی نمیکردند، میزان فرمانبرداری شرکت کننده را به نحو زیادی کاهش میدهد. وقتی کسان دیگری در کنار شرکت کننده حضور داشتند که از اجرای فرمانها سرباز میزدند، 36 نفر از 40 شرکت کننده از دادن ماکزیمم شوک خودداری کردند.
«مردم عادی، فقط کار یا وظیفهشان را انجام میدهند و بدون هیچگونه دشمنی خاصی میتوانند عامل انجام کارهای فوقالعاده وحشتناک و مخرّب باشند. به علاوه، حتی هنگامی که اثر مخرّب کار آنها آشکار باشد اگر از آنها خواسته شود که اقدامی ناهمخوان و ناسازگار با استانداردهای اخلاقی انجام دهند، باز هم نسبتاً عده کمی هستند که منابع مورد نیاز برای مقاوت در برابر قدرت را داشته باشند.» (میلگرام، 1974). مطالعه میلگرام به صورت مطالعهای کلاسیک در روانشناسی در آمده و نشانگر خطرات فرمانبرداری است. با وجودی که این آزمایش میگوید که متغیرهای محیطی و وضعیتی، عامل قویتری از عوامل شخصیتی در تعیین میزان فرمانبرداری هستند امّا برخی دیگر از روانشناسان معتقدند که فرمانبرداری، عمیقاً تحت تاثیر هم عوامل بیرونی و هم عوامل درونی، مثل اعتقادات شخصی و خلق و خوی کلّی است
موضوعات مرتبط: روان شناسی
بر طبق گفته گوردون آلپورت، روانشناسی اجتماعی، نظامی است که از روشهای علمی برای «درک و توضیح چگونگی تأثیرپذیری افکار، احساسات و رفتار افراد از حضور واقعی، تخیلی یا ضمنی انسانهای دیگر» استفاده میکند (1985).
روانشناسی اجتماعی به محدوده وسیعی از موضوعات اجتماعی، شامل رفتار گروهی، درک اجتماعی، رهبری، رفتار غیرکلامی، همرنگی با جماعت (همنوایی)، پرخاشگری و پیشداوری (تعصب) نظر میافکند. باید توجه داشت که روانشناسی اجتماعی تنها درباره در نظر گرفتن تاثیرات اجتماعی نیست بلکه درک اجتماعی و تعاملات اجتماعی نیز برای درک رفتار اجتماعی ضرورت دارند.
تاریخچه کوتاه روانشناسی اجتماعی
با وجودی که افلاطون ایده «خِردجمعی» را مطرح کرد و مفاهیمی چون تسهیلات اجتماعی در اواخر قرن هجدهم میلادی مطرح گشت امّا پس از جنگ جهانی دوم بود که پژوهشها در زمینه روانشناسی اجتماعی آغاز گشت. وحشتی که از نسلکشی یهودیان (هولوکاست) به وجود آمده بود پژوهشگران را واداشت که به مطالعه تأثیرات اجتماعی، همنوایی و اطاعت بپردازند.
دولت آمریکا نیز علاقهمند شد که مفاهیم روانشناسی اجتماعی را برای تاثیرگذاری بر شهروندان به کار بندد. روانشناسی اجتماعی به رشد خود در طول قرن بیستم ادامه داد و الهامبخش پژوهشهایی گردید که به درک بهتر ما از رفتار و تجربه اجتماعی انجامیده است.
تفاوت روانشناسی اجتماعی با سایر حوزهها
درک تفاوتهای روانشناسی اجتماعی با نظامهای دیگر اهمیت دارد. روانشناسی اجتماعی گاهی با روانشناسی شخصیت، خردمندی قومی ( flok wisdom ) و یا جامعهشناسی اشتباه گرفته میشود. چه چیزی روانشناسی اجتماعی را متمایز میسازد؟ برخلاف خردمندی قومی که بر مشاهدات داستانگونه (anecdotal- observation ) و تعبیرات ذهنی تکیه دارد، روانشناسی اجتماعی روشهای علمی و مطالعات تجربی پدیدههای اجتماعی را به خدمت میگیرد.
روانشناسی شخصیت بر روی ویژگیها، خصوصیات و طرز فکر فردی تمرکز دارد در حالی که روانشناسی اجتماعی تمرکزش بر وضعیتها و شرایط است. روانشناسان اجتماعی به اثراتی که محیط و تعاملات اجتماعی بر روی نگرشها و رفتارها میگذارند علاقهمندند.
و سرانجام، درک تفاوت بین روانشناسی اجتماعی و جامعهشناسی از اهمیت زیادی برخوردار است. با وجودی که مشابهتهای زیادی بین این دو وجود دارد، امّا جامعهشناسی، رفتار اجتماعی و تأثیرات آن را در یک سطح خیلی گستردهتر در نظر میگیرد. جامعهشناسان به نهادها و فرهنگی که بر روانشناسی اجتماعی تأثیر میگذارد علاقهمندند. در حالی که روانشناسان بر روی متغیرهای وابسته به موقعیت (متغیرهای موقعیتی) که بر رفتار اجتماعی اثر میگذارند تمرکز میکنند. با وجودی که روانشناسی و جامعه شناسی هر دو به مطالعه موضوعات مشابهی میپردازند امّا آنها به این موضوعات از دیدگاههای متفاوتی مینگرند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
1-لوس كردن فرزند: همه والدين فرزندان خود را دوست دارند و تمام آنچه دارند و ندارند را براي فرزند خود طالب هستند، كه به هر حال هزينه بر است. پدر و مادر هاي زيادي هستند كه با اين محبت افراطي باعث لوس شدن فرزند شده و تازه بچه ها با داشتن اين همه چيز خوشحال به نظر نمي رسند. اين باعث مي شود كه بچه ها هرگز راضي به نظر نرسند و مرتبا تقاضاي بيشتري كنند .
2- تربيت نامناسب: زماني كه شما اينقدر تنبلي به خرج مي دهيد كه فرزندان خود را به طور صحيح تربيت كنيد ، در نتيجه اين وظيفه خطير را به عهده اطرافيان فرزندتان قرار مي دهيد. هرگز به فرزند خود اجازه ندهيد كه در خانه طوري رفتار كند كه انگار به سياره شيطنت و بازيگوشي پا گذاشته است.زيرا همين رفتار را در خانه ديگر هم خواهد داشت و اين اصلا خوشايند نيست .در حاليكه بايد در خانه ديگران مو دب تر و بهتر از منزل باشند.اگر شما نتوانيد آنها را به طور صحيح تربيت كنيد ديگران اقدام مي كنند.
3- عدم مشاركت در مدرسه فرزندان: بعد از خانه ، مدرسه محلي است كه بچه ها در آن بيشترين ساعت را حضور دارند و بنابر اين معلمان و همسن و سالان نقش مهمي در زندگي آنها دارند. بنابراين تعجب انگيز است كه شما رغبت به اين محل نداريد و سعي مي كنيد از مدرسه فرزندتان فاصله بگيريد و خود را درگير مسائل مربوط به آنها نكنيد.مهم نيست كه كداميك از – پدر يا مادر- در مدرسه حضور داشته باشند، مهم حضور يكي از شما است. شما حتي بايد از طريق ايميل با معلم فرزندتان د رتماس باشيد. اين نشان دهنده حساسيت شما بر روي تربيت و رشد فرزندتان است و معلم را ملزم به دقت و هوشياري بيشتري نسبت به تربيت فرزندتان مي كند.
4- عدم اعتدال در تشويق فرزندان: زمانيكه فرزند خود را تشويق مي كنيم ، باعث افزايش عزت نفس آنها مي شويم ، اما بايد مراقب بود كه در اين مورد حد اعتدال را رعايت كنيم. اجازه بدهيد كه تشويق در وقت مناسب و تنها زماني كه كار فرزندتان واقعا لايق تشويق است اين كار انجام شود. اگر به طور غلوناكي آنها را به خاطر كار معمولي كه انجام داده اند تشويق و قدرداني كنيد باعث مي شود كه آنها نسبت به ارزش واقعي دست آورد خود دچار انحراف فكري شوند .
5- عدم اعطاي مسئوليت به فرزندان : فرزند شما نبايد به خاطر انجام كارهاي عادي و روتين چيزي دريافت كنند. چون آنها عضوي از خانه هستند ، نه مهمان حاضر در هتل. هركس كه در خانه زندگي مي كند موظف به انجام امور مربوط به خانه است، از شستن ظرفها گرفته تا گردگيري و ......
دادن پول اضافي روش فوق العاده اي براي تشويق است اما در عوض انجام كارهاي فوق العاده نه كارهايي كه وظيفه روتين هر عضو خانواده است.بچه بايد بخشي از مسئوليت زندگي مشترك با خانواده را به دوش بگيرند. آنها برده شما نيستند اما مطمئنا در تعطيلات و مرخصي دائم هم به سر نمي برند.
6- عدم رفتار صحيح با همسر: هر طور كه با همسر خود رفتار كنيد، به عنوان الگو براي آينده آنها خواهيد بود. يعني آنها نيز دقيقا همين طور به همسر خود رفتار خواهند كرد. اگر به صورت غير صحيح با همسر خود رفتار كنيد و مرتبا در حال مشاجره باشيد آنها نيز به همين سبك رفتار مي كنند. بچه ها بيشتر از آنچه شما به عنوان نصحيت به آنها گوشزد مي كنيد ، از رفتار شما پيروي مي كنند. اگر با همسر خود به احترام و توام با عشق رفتار كنيد، ارزش خانواده را به فرزند خود نشان ميدهيد و بعلاوه آنها از داشتن يك پناهگاه امن در اين دنياي وحشي بيشتر احساس امنيت خواهند كرد.
7- داشتن توقعات غير واقعي از فرزند: اگر با بچه ها سرو كله مي زنيد از آنهان انتظارات معقول و منطقي داشته باشيد، به خصوص بچه هاي كوچك. اگر براي شام جايي دعوت هستيد و از كودك دو ساله خود انتظار داريد كه درست مانند يك شاهزاده كوچك رفتار كند سخت در اشتباهيد. اگر در خيال و روياي خود انتظار داريد كه فرزندتان يك ستاره ورزشي و يا علمي شود ، در حاليكه او تنها مايل به نوازندگي پيانو است ، لازم است راجع به توقع خود تجديد نظر كنيد. انتظار شما از آنها بايد شادي آنها باشد.
8- عدم آموزش فرزندان براي دفاع از خود و خواسته هايشان: خيلي از والدين تمام نياز فرزندان را برآورده مي كنند و به اين ترتيب ارزش كار سخت وعدم وابستگي را در فرزند از بين مي برند. به اين ترتيب نسلي از آدم هاي بي بو و خاصيت و به اصطلاح پهلوان پنبه ظهور خواهد كرد. بچه هاي امروزه انتظار دارند كه همه كارها برايشان انجام شود. اينكه آن ها را محكم و پر طاقت تربيت كنيد و از آنها بخواهيد كه اموراتشان را خود انجام دهند دليل عدم دوست داشتن آنها نيست . بلكه نشانه عشق واقعي است.
9- تحميل كردن گرايش وتفكر خود به فرزندان: اجازه دهيد كه بچه ها بچگي كنند. والدين نبايد تمايلات و گرايش و نقطه نظر هاي خود را به فرزندشان تحميل كنند . اينكه فرزند خود را از اشتياقات خود آگاه كنيد خوب است اما آنها را تحميل نكنيد. اجازه دهيد همان طور كه هستند رشد كنند . بدون تحميل عقايد وخواسته هاي شما.
10- عدم وفاي به قول و عهد: اگر فرزندتان را به خاطر نقاشي روي ديوار تهديد به تنبيه كردن مي كنيد ، حتما اين كار را انجام دهيد. متاسفانه پيروي از قول هايي كه به فرزند تان مي دهيد زندگي را كمي سخت مي كند اما افزايش اعتماد به گفته شما چيزي مهم تر است. اگر شما به گفته هاي خود عمل نكنيد ، بچه ها به اين نتيجه مي رسند كه بين قول و عمل شما تناسبي نيست و در نتيجه به شما اعتماد نخواهند كرد
موضوعات مرتبط: روان شناسی
یکی از مشکلات شایعی که بین والدین و فرزندان ایجاد می شود و در بسیاری از خانواده ها قابل رویت است ، اختلاف و فاصله بین پدرو مادر و فرزند است که هر چه سن فرزند بیشتر می شود این فاصله بیشتر می گردد.
وقتی پای صحبت خیلی از والدین می نشینیم از رفتار فرزند جوان یا نوجوان یا حتی کودکشان شکایت دارند و از اینکه فرزندشان به نصیحت های آنها توجه نمی کند ناراحتند . برای حل این مشکل لازم است به ریشه های آن توجه کنیم و در صدد از بین بردن آن برآییم .
چیزی که دانستن آن به فهم ریشه مشکل کمک می کند این است که همین فرزند خانواده از افراد دیگر مثل دوستان و رسانه ها و بعضی از افراد فامیل حرف شنوی دارد . پس بین او و والدینش مانعی ایجاد شده که باعث فاصله عاطفی و روحی و کم شدن رابطه کلامی بین آنها شده و این فاصله هر روز بیشتر می شود .
غفلت از همین مساله و ریشه های آن باعث شده که خیلی از والدین نتوانند با فرزند خود رابطه صمیمانه و مثبتی داشته باشند و در نقطه مقابل, دیگر افراد مانند دوستان و رسانه ها و اینترنت و ... هر روز تاثیر بیشتری روی رفتار او خواهند گذاشت .
و مشکل وقتی زیاد می شود که این افراد کسانی نیستند که نوجوان یا جوان ما را به راه درستی بکشانند و این باعث نگرانی روز افزون ما خواهد بود در حالیکه هر چه تاکید ما برای قطع رابطه فرزندمان با این افراد بیشتر می شود او بیشتر به سمت آنها گرایش پیدا می کند .
کسی می تواند پیامی را به فرد دیگر منتقل کند که از محبوبیت نسبی برخوردار باشد هر چه میزان این اعتبار بالاتر باشد تاثیر او بر فرد بیشتر خواهد بود .
مساله ای که در این مشکل تاثیر بسیار زیادی دارد و ریشه آن است محبوب بودن دوستان و رسانه ها و اینترنت و ... و در مقابل عدم محبوبیت و حرف شنوی مثل سابق و روز های کودکی از والدین است .این مساله ساده چیزی است که همه ما در برقراری ارتباط از آن غافلیم . کسی می تواند پیامی را به فرد دیگر منتقل کند که از محبوبیت نسبی برخوردار باشد هر چه میزان این اعتبار بالاتر باشد تاثیر او بر فرد بیشتر خواهد بود .
مشکل معمولا در مورد کودکان نیست البته شروع آن در همین زمان است ولی در این زمان این مشکل زیاد احساس نمی شود. وقتی کودک به سن نوجوانی و جوانی رسید و با محیط های اطراف بیشتر آشنا شد و نیاز به اجتماعی بودن در او شدید تر شد ، در این موقع است که جذابیت افراد دیگر و رسانه ها او را به سمت خود می کشد و والدین بخاطر این که همیشه با او همراه بوده اند و فرزند با آنها بیشتر رابطه دارد ، کهنه و قدیمی و یکنواخت به نظر می رسند و اینجاست که مشکل نمود پیدا می کند . البته یک مقدار از این فاصله گرفتن از والدین طبیعی است و اقتضای سن اوست اما آنچه در جامعه امروزه دیده می شود فاصله ای است که می تواند صدمات جبران ناپذیری به فرزند بزند .
اینکه ما انتظار داشته باشیم والدین هم به اندازه ی رسانه ها و دوستان به روز شوند ، انتظار بیجایی است و عملا شدنی نیست . امروزه رسانه های تصویری و اینترنت با سرعت غیر قابل وصفی تغییر شکل و محتوا می دهند و همین مساله جذابیت فوق العاده ای ایجاد می کند که تمام خانواده ها را تهدید می کند اما توجه کردن والدین به مساله محبوبیت می تواند جلوی بسیاری از آفات زمان را بگیرد و فرزند را از مشکلات بزرگ دور کند .
به طور اختصار به بررسی یکی از مهمترین عوامل تاثیر گذار در محبوبیت والدین در نظر فرزندان می پردازیم :
شخصیت قائل شدن برای فرزند عامل مهمی است که می تواند در این مساله بسیار نقش داشته باشد .ذکر چند نکته در این باره لازم است :
الف : معمولا مردم گمان می کنند چون با فرزند و همسر خود در یک خانه زندگی می کنند ، به هر صورتی می توانند با آنها صحبت کنند یا رفتار نمایند . درست است که رفتار ما در خانه نباید حالت رسمی بودن بیرون را داشته باشد اما نباید از حد احترام خارج شود.
ب: شخصیت قائل شدن برای افراد به معنی این نیست که مثلا کودک 5 ساله خود را با لفظ آقا و خانم صدا کنیم بلکه باید به نیازهای او توجه کنیم .باید توجه داشت که این نیازها به تناسب جنس ، سن ، تحصیلات ، محیط و به خصوص تفاوتهای فردی ... تا حدی در افراد مختلف متفاوت است .
محبتی که خداوند بین والدین و فرزند قرار داده سبب می شود که نیاز چندانی به ایجاد محبت نباشد یعنی از ابتدای تولد محبوبیت وجود دارد فقط باید تلاش کرد که کم نشود و از بین نرود یعنی ما باید سعی کنیم مانعی برای آن ایجاد نشود و بعلاوه سعی کنیم که محبت بین طرفین را بیشتر کنیم .
ج: عکس العمل درست ما در مقابل خطاهای دیگران نیز ازجمله عوامل مهم در جهت شکسته نشدن شخصیت افراد می باشد . عکس العمل شما می تواند همراه با بی احترامی ، تحقیر، تنبیه بدنی یا مقایسه کردن با دیگران باشد که می تواند تاثیرات بسیار بد بر او بگذارد ، یا می تواند تنبیهی باشد که متناسب با آن عمل صورت می گیرد بدون اینکه بی احترامی و تحقیر باشد .همچنین می تواند گذشت و چشم پوشی و نادیده گرفتن باشد . (البته نه در تمام موارد)
د: امر و نهی های ما و تکلیف کردن ها ی ما باید در حد توان فرزند باشد تا بتواند به راحتی انجام بدهد و انجام آن برایش سخت نباشد اگر اینطور شد خودش کم کم ما را همراهی می کند و از آنچه از او خواسته ایم بالاتر می رود و خودش شخصیت خود را پیدا می کند .
موضوعات مرتبط: روان شناسی
بخاطر اينكه زوتر به بي توجهي بتوانيد عكس العمل نشان بدهيد اين مهم است كه نشانه ها و علامتهاي آنهرا بشناسيد .
مثا ل :
بي توجهي در احتيا ج بدني
كودك در تمام سال لباس جالب نمي پوشد – كودك هيشه توسط پوشك اش خيس است- قسمت زياد ي از بدنش قرمز و التهاب دارد – كودك اغلب خيلي بيمار مي شود – كودك به نزديك پيرها نميرود – كودك در واقع محلي براي خوابيدن ندارد و كناره گيري مي كند –
بي توجهي در حمايت و ا منيت
كودك اغلب بدون مراقبت تنها گذاشته مي شود – به كودك آگاهي درست در مورد خطرداده نمي شود و حمايتش نميكنند كه آنها را بشناسد – كودك اجازه دارد وقتي كه بيمار است در خانه نماند – در مقابل كودك اعمال زورشديد استفاده ميشود-
بي توجهي در فهم و پيوستگي
كودك هيچ توجه اي به ادب داشتن نمي كند- كودك بد صحبت ميكند ولي هركس به صحبتش گوش مي كند- كودك نمي تواند اسم كسي را كه مراقبش است به صراحت نام ببرد – والدين در مقابل كودك بي اعتماد هستند و رفتار آنها براي كودك قابل ارزش نيست –
انجام دادن ريكس كه باعث بي توجهي كودكان مي شود
شرايط مخارج زندگي و ابزار كمكي
فقر – بي كاري – بدهكاري – بي مكاني ( كارتون خواب)-
شرايط اجتماعي
منزوي – كمبود پيشنهاد كمك – مشكل محيط خانه – ترس و خجالت در مقابل شرايط كمك كننده –
شرايط شخصي شخص تربيت كننده
سهل انگاري يا سوء استفاده در زمان كودكي اش – بيماري روحي و بدني بيش از اندازه – مشكل اعتياد – شناخت كم راجع به پرستاري در رشد و تربيت كودكان- بيماري رواني و غيره...
رابطه بين والدين و كودك
امتناع كردن از كودك – اجتناب كردن از تربيت – ناتواني در ساختن رابطه ...
شرايط خانواده
كشمكش خانواده جدايي و طلاق والدين – زياده خواهي و فشار زياد درتنها تربيت كردن كودك –
شرايط كودك
گرايش بالا به بيماري – مشكل رفتار اجتماعي – و غيره...
موضوعات مرتبط: روان شناسی
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
دكتر حميد كمرزرين، روانشناس باليني درباره ماهيت عادتها ميگويد: عادتها سلسلهاي از رفتارها هستند كه به ما كمك ميكنند كمتر فكر كنيم و فعاليتهاي روزمرهمان را سريعتر پيش ببريم. در ذهنتان تصور كنيد اگر قرار بود هر كدام از ما در طول شبانهروز براي جزءجزء كارهايي كه انجام ميدهيم فكر كنيم، زمان بسيار زيادي را از دست ميداديم، در صورتي كه عادتها با حذف تاملهاي طولاني، برشهاي زماني بيشتري را در اختيار ما قرار ميدهند.
يكي از پديدههايي كه براي اغلب انسانها آشناست مبارزه با مجموعهاي از رفتارهاي منفي است كه در فرد تثبيت شده است. در واقع عادتهاي منفي نظير وسواس، اعتياد ، دروغ ، حسادت و ... ميتواند تجارب ناخوشايند ، اما گريزناپذيري براي هر كدام از ما باشد. حتما تا به حال خود تجربه كردهايد يا نمونههاي مشابهي از تمايل به ترك عادتهاي منفي را در ديگران ديدهايد. بسياري از ما دوست داريم رفتارهاي منفيمان را كنار بگذاريم ، مدتي با اين رفتارها ستيز ميكنيم، اما اغلب به همان نقطه اول برميگرديم، نظير فردي كه دوست دارد سيگار كشيدن را كنار بگذارد يا دروغ نگويد ، اما بيشتر از 3 - 2 روز در برابر ميل به سيگار كشيدن يا دروغ گفتن نميتواند مقاومت كند ، سرانجام نيز به همان نقطه اول ميرسد.
دكتر حميد كمرزرين درباره « بازگشت به نقطه اول در مبارزه با عادتها» ميگويد: ديدگاههاي مختلفي درخصوص اين اتفاق وجود دارد كه از جمله آنها ميتوانيم به ديدگاه زيستي اشاره كنيم. مطابق با اين ديدگاه، در مغز انسان يكسري مدارهاي تقويت شده عصبي وجود دارد كه وقتي سعي در تضعيف يا از بين بردن اين مدارها ميشود مقاومت شكل ميگيرد.
وقتي ما به رفتاري عادت ميكنيم نسخهاي از آن در حافظه بلندمدت ما ضبط ميشود. به عنوان مثال شما ممكن است خانهتان را به جاي ديگري منتقل كنيد. روزهاي اول اين احتمال وجود دارد كه شما از سر عادت به محل سكونت اولتان برويد ، البته اين عادت بعد از گذشت زمان ضعيف و ضعيفتر ميشود.
اين وضعيت در رفتارهايي نظير اعتياد نيز تكرار ميشود. زماني كه فرد تصميم ميگيرد اعتيادش را ترك كند ، روزهاي اول تمام اجزاي بدني او اتوماتيكوار خواهان مادهاي هستند كه ماهها يا سالها دريافت كردهاند. طبيعي است مقاومت بسيار شديدي از ناحيه عادتهاي منفي در برابر تصميمها اتخاذ ميشود ، از طرفي هر چقدر عادتها نهادينه و تثبيت شدهتر باشند، موج مقاومت را قويتر ميكنند ، با اين همه گذر زمان به سود فردي است كه تصميم گرفته رفتار منفياش را كنار بگذارد.
اين روانشناس، تحليل ديگر بازگشت دوباره ما به عادتهاي منفي خوگرفته را از ديد روانكاوي اينگونه بيان ميكند: واقعيت آن است كه ناخودآگاه ما در قبال عادتها تمايل به بازگشت دارد. كودكي را در نظر بگيريد كه وقتي احساس ترس ميكند ، از سر عادت انگشتش را ميمكد يا كسي كه بشدت عصباني است به سيگار رو ميآورد. در واقع وقتي فرد با شكستها و اتفاقات نااميدكننده در زندگي روبهرو ميشود ، به شخصيت اول خود برميگردد. همان شخصيت نهادينه شده كه تصميم به ترك آن را گرفته. فرد وقتي به شخصيت اصلياش برميگردد ، از تكرار رفتاري كه ميخواست با آن مبارزه كند ، لذت ميبرد. اين لذت نيز يك نوع واپسگرايي منفي ايجاد ميكند. وي استرسهاي محيطي و دروني را به عنوان دو عامل مهم در بازگشت فرد به عادتهاي منفي نام ميبرد .
در تغيير عادتها نبايد حس محروميت ايجاد شود
برخي افرادي كه عادتهايشان را كنار ميگذارند ، ابتدا با نوعي كسالت و افسردگي روبهرو ميشوند. به اعتقاد دكتر كمر زرين، اگر عادتها به شكل مصرفي باشد حتما بايد زير نظر پزشك متخصص و مشاور ترك شوند ، حتي ممكن است تعدادي داروهاي آرامبخش براي افراد تجويز شود. طبيعي است افرادي كه اقدام به ترك اعتياد ميكنند ابتدا با اختلال در عملكردهاي شيميايي مغز، با كمبود انرژي روبهرو ميشوند، هر چند اين نوع افسردگي در رژيمهاي غذايي سفت و سخت و خودسرانه نيز ديده ميشود.
گام اول براي مقابله با عادتهاي بد ، شناخت صحيح نسبت به آنهاست، تا زماني كه اين شناخت اتفاق نيفتد كاري از پيش نخواهد رفت، بعد از شناخت هم استدلال (استدلال براي همه افراد يكسان نيست، استدلال براي يك بزرگسال با استدلال براي كودك متفاوت است) و رفتارگرايي بايد مورد توجه قرار گيرد.
مثبتانديشي ، پايه برخورد با عادتهاي منفي
زهرا قيامي، كارشناس ارشد روانشناسي به اهميت شناخت، مثبتانديشي و اعتماد به نفس در پايداري تصميمها و عدم گرايش دوباره به عادتهاي پيشين تاكيد ميكند و معتقد است: شناخت پيدا كردن به جوانب عادتهايي كه به آنها خو گرفتهايم، در عدم بازگشت به عادتهاي منفي مساله كليدي است. در واقع برخوردهاي احساسي و يكباره نخواهد توانست هدف ما را تامين كنند. چراكه طراوت و انرژي اين برخوردها بعد از چند ساعت يا چند روز كمرنگ خواهد شد.
مساله مهم ديگر مثبتانديشي و اعتماد به نفس است. اين دو لازم و ملزوم يكديگرند و از همديگر تغذيه ميكنند. مثبتانديشي ميتواند تمام وجوه و جزييات زندگي فرد را تحت تاثير خود قرار دهد ، بنابراين كسي كه به عناصر زندگياش با ديدي مثبت نگاه كند ، بهتر خواهد توانست در برابر عادتهاي بد ايستادگي كند.
در واقع همه ما به نوعي در معرض خطا و رفتارهاي غلط قرار داريم، اما آنچه مهم به نظر ميرسد شيوه برخورد ما با رفتارهاي غلط است. افرادي كه عزت نفس بالايي دارند ، اگرچه ممكن است دست به خطا بزنند ، اما بينش بالايشان اجازه نخواهد داد اين رفتارها شكل يك عادت را به خود بگيرد.
جنس برخوردهاي اطرافيان نيز تاثيرات فوقالعادهاي دارد. اطرافيان اگرچه ممكن است نگران فردي باشند كه تصميم به ترك يك عادت گرفته است، اما بروز اين نگراني نبايد به گونهاي باشد كه فرد را در معرض فشارهاي رواني و انتظارات بيش از حد قرار دهد. گاهي حتي لازم است خانواده نسبت به يك موضوع خاص بيتفاوت باشد تا فرد راحتتر بتواند مساله را حل كند
موضوعات مرتبط: روان شناسی
در قسمت قبل مطالبي تحت عنوان تغيير باورهاي غلط با شناخت صحيح و جذابيت پيام دهنده بيان شد اينك مي پردازيم به ...
شيوه هاي مختلف تأثير گذاري
نكته بعدي شرايط تأثيرگذاري و تأثير پذيري افراد است . براي اين كه تأثيرگذاري به اوج برسد خوب است از شباهت ها شروع كنيم . درست است كه حتي دو انسان كاملاً مثل هم فكر نمي كنند ؛ اما نقاط مشتركي هم در افكار و عقايد حتي دو انسان متضاد يافت مي شود . پس خوب است از نقطه هايي شروع كنيم كه با هم اشتراك عقيده داريم تا بعد به تدريج به نكات اختلاف نيز نزديك شده باورهاي فرد را از كوچك به بزرگ تغيير دهيم .
لازم است كه توجه پيام گيرنده را به محتواي پيام جلب كنيم . به وسيله بيان خاطره ، نقل تجربيات و به هر شكل كه كمك مي كند تا پيام گيرنده براي گوش كردن به سخنان ما انگيزه پيدا كند ، توجه او را به مطلب مورد نظر جلب كرده و اطلاعات لازم را به او عرضه كنيم .
پس از انگيزه دادن و جلب توجه ، نوبت به ادراك است . بايد ببينيم پيام به چه شيوه اي بيشتر اثر مي كند . زيرا بعضي افراد ديداري هستند و برخي ديگر شنيداري . با توجه به اين نكته پيام مورد نظر را براي بعضي افراد به صورت تصويري و ديداري بيان مي كنند و براي برخي ديگر به صورت پيامهاي صوتي و شنيداري . مهم آن است كه پيام آن چنان واضح و روشن به فرد داده شود كه بپذيرد و يا حداقل مقدمات پذيرش او را فراهم آورد . در مثال سيگار اگر نوجوان ما با ديدن قانع مي شود مي توان پس از آن كه اطلاعات مربوط به مضرات سيگار را از منبع مورد اعتماد خود ، ( معلم ، والدين ، پزشك ، روحاني محل يا هر فرد مورد احترام ديگر از نظر نوجوان ) دريافت كرد ،او را به مراكز مخصوص بيماران ريوي و بيماراني كه مبتلا به ناراحتي هاي قلبي و سيستم تنفسي هستند مثل بيمارستانها و مراكز راديولوژي برد تا با بيماراني كه به اين گونه ناراحتي ها مبتلا شده اند صحبت كند و آنها را از نزديك ببيند . وقتي متوجه شود كه اكثر آنها در اثر مصرف سيگار به اين نوع بيماريها مبتلا شده اند ( و يا حداقل بيماري آنها را تشديد كرده است ) خاطره تلخ رنج و ناراحتي اين افراد را به ذهن سپرده و راهي مطمئن ( و بدون كشمكش بين والدين و فرزندان ) جهت ترك سيگار و تغيير نگرش در نوجوان شكل مي گيرد.
تأثير مهم مشوق ها
به جرأت مي توان ادعا كرد تمام انسان ها به نحوي ، سودجو و منفعت طلب هستند . پس جهت تغييرعقيده ، فرد بايد به عينه ببيند چيزهايي كه در صورت تعويض باورهايش دريافت مي كند بيشتر از آن چيزهايي است كه هم اكنون دارد. مشوق ها عوامل مهمي هستند كه نبايد ناديده گرفته شوند. لازم است نوجوان را جهت تغيير تشويق كرد و از آن نوع ابزار و امكاناتي ( مادي يا معنوي ) بهره جست كه براي نوجوان عامل تشويقي و تقويت كننده محسوب مي شوند ( طبيعي است كه مشوق ها در افراد گوناگون متفاوت است. ما در صورتي مي توانيم ديگران را متقاعد كرده و تغيير نگرش در آنها به وجود آوريم كه خودمان نسبت به آنچه كه مي گوييم ، معتقد بوده و به آن عمل كنيم . چگونه مي توان موضوعي را به كسي باوراند ، در حالي كه خود نسبت به حقانيت آن با ترديد برخورد مي كنيم . پس قبل از هر كاري مي بايست خودمان را قانع كرده ، به ثبات برسانيم . چطور انتظار داريم نوجوان به حرف پدر سيگاري خود گوش داده و ترك اعتياد كند ؟ تمام تلاشها و صحبت هاي پدر با يك كلام نوجوان كه ( پس چرا خودت سيگار مي كشي ؟ ) مورد ترديد قرار مي گيرد .
از تلاش جهت متقاعد كردن ديگران در جمع جداً بپرهيزيم .زيرا بيان اشتباهات در جمع است و فرد در مقابل آن موضع منفي اتخاذ كرده ، نه تنها پذيراي سخنان ما نمي شود بلكه به نفي آن نيز خواهد پرداخت .
در بيان مطالب ، از جملات زيبا ، كوتاه و مورد پذيرش فرد استفاده كنيم و از تداخل مسائل مختلف با يكديگر بپرهيزيم . قدرت تفكيك مسائل ، مهمترين توانايي ما در برخورد هاي اجتماعي محسوب مي شود. در صحبت ها سعي كنيم گام به گام پيش برويم . اول پايه باورها را محكم كنيم و بعد به مراحل بعدي برسيم . يكي از اصلي ترين روش هاي تغيير نگرش در روان شناسي " قدم به درگاه خانه " نام دارد . به عبارت بسيار ساده اين روش را مي توان اين گونه معني كرد : اگر ما بتوانيم تقاضاهاي كوچك خود را به فردي بقبولانيم مي توانيم انجام كارهاي بزرگتر و مهمتر را نيز به او بقبولانيم . پس براي تغيير باورها كه طبيعتاً تغيير در رفتار را به دنبال خواهد داشت لازم است از نكات ريز شروع كرده و به كليات برسيم .
تأثير گوش كردن و سئوال كردن در بهبود روابط اجتماعي
با زور و تزوير نمي توان ديگران را قانع كرد . براي متقاعد كردن ديگران بايد با نرمي و مدارا رفتار كرد. استفاده از زور شايد در كوتاه مدت ، نتيجه بخش بوده و رفتار مطلوب را به دنبال داشته باشد. اما در درازمدت تأثير معكوس و منفي خواهد داشت . زيرا به محض برطرف شدن عامل فشار و يا كم رنگ شدن قدرت آن اهرم ، رفتار نامطلوب بازگشت كرده و با شدت بيشتري تكرار مي شود . اگر در برابر فرزندي كه سيگار كشيدن را راهي براي فرار از مسائل يافته ، زور ، خشونت ، پرخاشگري و احتمالاً تنبيه بدني را پيشه كنيد ، هر جا كه شما به عنوان عامل تنبيه حضور نداشته باشيد ، كوچه و خيابان ، پارك يا حتي دستشويي منزل ، محل مناسبي براي تكرار عمل ناشايست نوجوان خواهد بود . پس رفتار از بين نرفته ، حتي اگر در حضور شما و در مقابل ديدگان شما صورت نگيرد .
تكرار بيش از حد در متقاعد كردن ديگران زياد نتيجه بخش نيست . زيرا سبب دور شدن فرد از مطلب و بي حوصلگي طرف مقابل در شنيدن مي شود . استفاده از شيوه هاي درست گوش كردن و سئوال كردن به شكل معجزه آسايي در بهبود روابط اجتماعي و ارتباطي ما مؤثر مي افتد. چرا كه ما آدمها بيشتر دوست داريم حرف بزنيم تا اينكه گوش كنيم. وقتي اشتباهي را از طرف فرزندمان مشاهده مي كنيم ، بيشتر در مقام موعظه بر ميآييم تا اينكه واقعاً دليل آن حادثه را جويا شده ، به درد دل او گوش فرا دهيم . خوب است در زمان لازم به صحبت هاي نوجوان گوش دهيم و با سخنان بجا و به موقع و به دور از نصيحت ، بحث را در جهتي كه مي خواهيم هدايت كنيم. همه ي ما از نصيحت شنيدن بيزازيم و در برابر آن مقاومت مي كنيم . به همين علت توصيه اكيد بر اين است كه از نصيحت مستقيم نوجوان بپرهيزيد و با ايجاد زمينه مساعد و استفاده از تجربيات ديگران ، آنگونه صحبت كنيد كه نوجوان متوجه شود منافع خود او در كار است. با توجه به نكاتي به همين سادگي ، از بسياري سوء تفاهمات و كشمكش هاي كلامي والدين و نوجوانان كاسته مي شود . منزل تنها مكان آسايش و محل امنيت جسمي و رواني مي گردد تا اين كه به شكل ميدان كارزاري جهت غلبه يكي از طرفين ( والدين يا نوجوان ) در آيد . و آيا معني واقعي خانه و خانواده چيزي غير از اين است
موضوعات مرتبط: روان شناسی
در قسمت قبل مطالبي درباره ديدگاه نوجوانان نسبت به والدين، ايجاد مقررات براي سعادت و سلامت خانواده و ايجاد رابطه دوستانه با نوجوانان مطرح شد حال مي خوانيم...
باورهاي غلط را با اطلاعات و شناخت صحيح تغيير دهيم
ابتدا خوب است بدانيم نگرش افراد از چه اجزا و عناصري تشكيل مي شود تا پس از آن به تغيير آن نوع نگرش بپردازيم .
ديدگاه يا نگرش افراد در مورد هر موضوعي از عناصر متفاوتي تشكيل يافته است ؛ از جمله عنصر شناختي ، عاطفي و آمادگي .
اعتقادات ، ارزشها و باورهاي ما ، با توجه به شناختي كه در حيطه آن مورد بخصوص به دست آورده ايم ايجاد مي شوند.
شناختي كه سبب مي شود روي اعتقاداتمان پافشاري كرده و آنها را محترم بدانيم . به طوري كه به سادگي تغيير عقيده نداده افكار و ايده هاي ديگران را نپذيريم. پس براي تغيير نگرش مي بايست روي عنصر شناختي باورها تكيه كرد . مي بايست باور غلط را با اطلاعات و شناخت صحيح و اصولي جديد و جايگزين كردن آنچه بهتر مي دانيم تغيير دهيم . زيرا تا انديشه هاي ما تغيير نكند رفتار ما متحول نخواهد شد. پس اولين گام ، تغيير شناخت و داشتن جايگزين براي آن نوع نگرش محسوب مي شود . بُعد ديگر نگرش ها ، عنصر عاطفي است . عاطفه اي كه نسبت به هر موضوع داريم ممكن است مثبت باشد يا منفي. البته عواطف مثبت يا منفي همراه با نوعي ارزشيابي هم هست . يعني يا آن پديده بخصوص را مي پسنديم و دوست داريم و يا نه . پس از مرحله شناخت بايد بدانيم كه چه چيزهايي براي فرد ، عواطف مثبت يا منفي ايجاد مي كند تا در تغيير نگرش از اين عواطف استفاده كنيم .
هر نگرش ، آمادگي براي عمل و رفتار را در انسان ايجاد مي كند. زيرا آنگونه رفتار مي كنيم كه مي انديشيم. پس توجه به شرح حال ، گذشته و اكنوني كه براي رفتار امروزي فرد تقويت كننده خاص او تلقي مي شود نكته مهم ديگري است كه در صورت رعايت آن مي توان بيشتر به هدف نهايي كه تغيير در باورهاست رسيد .
مثال : فرض كنيم متوجه شده ايم كه پسر نوجوان ما به سمت سيگار گرايش پيدا كرده و حتي مدتي است كه اين ماده افيوني را به عنوان تفريح و يا نشانه اي جهت ورود به دنياي بزرگسالي ( و يا به تعبير نوجوانان كم نياوردن در محفل دوستان ) مصرف مي كند . چطور مي توانيد با توجه به مطالب ذكر شده ، ذهنيت او را نسبت به مصرف سيگار تغيير داده از اعتياد او به اين معضل تقريباً همگاني ( و بعدها اعتياد افيوني ) جلوگيري كنيد ؟
بياييد با اين تمرين يادآوري كنيم . گفتيم نگرش يك عنصر شناختي دارد . پس در ابتدا بايد بدانيم كه فرزند نوجوان ما از سيگار چه مي داند ؟ چرا و چگونه مصرف آن را عادت رفتاري خود قرار داده؟ از مزايا و معايب آن چه مي داند ؟ عاطفه او نسبت به مصرف سيگار چيست ؟ آيا مي انديشد كه در مواقع بحراني ، هنگامي كه فشارهاي عصبي بر او وارد مي آيند اين ماده آرامش خاطر او را فراهم مي سازد ؟ پيشينه مصرف سيگار در كجاست؟ خانواده ، دوستان و ... ؟ پيش زمينه فكري و عملي آن از كجا پديد آمده و ...
جذابيت و مقبول بودن پيام دهنده
پس از دانستن اين مطالب ، خوب است نسبت به دانستني هاي خودمان تعصب نداشته باشيم. الزامي وجود ندارد كه فرزند فقط سخنان ما را ، آنهم به خاطر اين كه والدين او هستيم بپذيرد . بياييد ببينيم در آن مورد بخصوص ، نوجوان سخن چه كسي را بيشتر مي پذيرد . زيرا جذابيت و مقبوليت پيام دهنده يكي ديگر از موارد مهم و اساسي در تغيير نگرش محسوب مي شود . از آنجا كه گام اوليه ، شناخت صحيح و اصولي است پس مي توان اين اطلاعات لازم و اصولي را از متخصص آن فن دريافت كرد .
برگرديم به مثال سيگار . مي توان نوجوان را به كسي معرفي كرد كه كارشناس آن موضوع بخصوص است . مثلاً يك پزشك به خوبي مي تواند بدون سوگيري ، معايب و مضرات سيگار را براي نوجوان بازگو كند و با تشريح مواد تشكيل دهنده آن به نوجوان بفهماند كه تنها تلقين و تصور خود ماست كه فكر مي كنيم با مصرف سيگار آرامش پيدا مي كنيم . وقتي شناخت نوجوان تغيير كرد حداقل در صورتي كه بار ديگر كبريت را روشن كرد در نزديك كردن آن به سيگار ترديد به خرج خواهد داد
موضوعات مرتبط: روان شناسی
كاربران عزيز شما مي توانيد مطالب مربوط به نوجوانان را در سه قسمت مشاهده فرماييد
مي گويند فرزند هر چقدر هم كه بزرگ شود باز هم براي پدر و مادر كودك است . شايد به همين دليل باشد كه پديده نوجواني ، والدين را در برابر موقعيتي قرار مي دهد كه يا آن را نمي پذيرند و يا گمان مي كنند كه اين واقعه مربوط به زمان حال نيست و بلوغ پديده اي است كه در آينده براي فرزند آنها اتفاق خواهد افتاد ...
به منظور پيشگيري از جدايي افكار ، احساسات و انديشه هاي والدين و نوجوانان ، لازم است همزمان با تغييرات جسمي و رواني نوجوانان ، تغييراتي نيز در والدين رخ دهد تا بتوانند بپذيرند كه فرزند نوجوانشان همان كودك خردسال ديروز نيست. چرا كه انتقال از دوره كودكي به نوجواني نيازمند حمايت اطرافيان ، خصوصاً والدين است . والدين فهيم و آگاه با برخوردهاي متناسب و منطقي مي توانند نقش مؤثري را در ايجاد هويت صحيح و سازگاري نوجوانشان با محيط داشته باشند .
ديدگاه نوجوانان نسبت به والدين
معمولاً نوجوانان نيز شكايت دارند كه والدين و ديگر بزرگسالان " روحيه ما را درك نمي كنند ، به شخصيت ما احترام نمي گذارند ، عقايد خود را به ما تحميل مي كنند و ... " نوجوانان مي گويند : آنها متعلق به نسل ديگري هستند و روحيه نسل جوان را درك نمي كنند ، دنيايي تفاوت بين عقايد و ديدگاه هاي ما با والدينمان وجود دارد و... آنها حتي سطح سواد و تحصيلات والدين خود را قبول ندارند ، چرا كه در بسياري از موارد نوجوانان تحصيلات خود را امروزي تر و كارآمدتر از والدين خود مي دانند. اين در حالي است كه بزرگسالان نيز رفتارها و عقايد فرزندانشان را نمي پذيرند . پاي صحبت هركدام كه مي نشيني ، مي شنوي : نوجوانان امروزي گستاخ شده اند ؛ احترام بزرگتر و كوچكتري معني خود را از دست داده ؛ فكر مي كنند قد كشيده اند عقل كل شده اند ؛ هنوز خوب و بد را از هم تشخيص نمي دهند ، حرف ، حرف خودشان است ؛ هر چه كه بگويي انگار براي ديوار حرف مي زني و .... از همين رو خشك و مستبدانه رفتار مي كنند و گاه نسبت به واكنش هاي فرزندان خود بي توجه مي مانند.
گرچه نوجوان ، ديگر فرزند خردسالي نيست كه تحت فرمان و تملك والدين باشد اما اين بدان معنا نيست كه او را در انجام هر عملي آزاد بگذاريم . ضرر آزادي بيش از حد ، به اندازه محدوديت هاي بي مورد و غير منطقي است كه به هر حال همچون زخمي چركي ، زماني سرباز خواهد كرد . اگر خانواده از ترس اين كه مبادا فرزندش اشتباهي مرتكب شود امكان هر تجربه اي را از او گرفته و همچون كودكي خردسال با نوجوان خود رفتار كند ، اعتماد به نفس را براي او معني كرده است ؟ نوجواني كه هميشه با محدوديت رفتاري مواجه بوده و فرصتي براي رشد اجتماعي به دست نياورده ، تنها متكي بودن را آموخته و نمي داند در صورت مواجه شدن با وضعيتي چون شكست يا عدم توفيق در كارها چه واكنشي از خود نشان دهد . زيرا تحت هيچ شرايطي تصميم گيري و برخورد با مشكلات را تجربه نكرده است و طبيعي است كه نه تنها در زمان حال بلكه در زمان آينده نيز به جاي تجربه اندوزي و قرار گرفتن در جريان مواج زندگي ،به دنبال يك حامي ، يك نقطه اتكا و ساحلي امن و آرام باشد . چنين افرادي تغيير را به ندرت مي پذيرند و هميشه سعي در حفظ وضعيت با ثبات دارند . آيا چنين كسي در دنياي سراسر تغيير و تحول امروزي كه دگرگوني هاي كلي يا جزيي را سبب مي شود جايي براي موفقيت و كاميابي خواهد داشت ؟
با ايجاد مقرراتي ، سلامت و سعادت خانواده را تضمين كنيم .
برخي از خانواده ها نوجوان را به بهانه به دست آوردن تجربه و آزادي به حال خود رها مي كنند. اما آيا نوجوان توان تصميم گيري صحيح و منطقي را در تمام شرايط زندگي دارد ؟ و اصلاً به دست آوردن تجربه به چه قيمتي ؟ گاهي به دست آمدن برخي تجربيات به قيمت اشتباهات جبران ناپذيري تمام مي شود كه سعادت و سلامت را براي نوجوان به آرزويي محال و دست نيافتني تبديل مي كند . از آنجا كه نوجوان تجربه لازم را براي زيستن در اجتماع بزرگ كسب نكرده و در بيشتر مواقع در تصميم گيري ها تابع احساسات و عواطف دروني خود مي باشد ، الزامي است كه از سوي والدين به شيوه اي اصولي مورد كنترل و نظارت قرار گيرد. نوجوان به دليل خصوصيات خاص اخلاقي مثل زودباوري ، بسيار سريع تحت تأثير رفتار ، سخنان و كردار ديگران قرار مي گيرد و به سبب كم تجربگي به سرعت ، افكار ديگران را پذيرفته و به خواست هاي آنان تن مي دهد. از آنجا كه نوجوان سريع دست به عمل مي زند و بيشتر اوقات به صورت احساسي عمل مي كند تا آنكه عقل سليم و منطق بر رفتارش حكمفرما باشد ، لذا منطقي است تا با وضع پاره اي از مقررات و محدوديت ها، سلامت ، سعادت و بقاي خانواده و جامعه را تضمين كنيم . اما چه كنيم تا نوجوان در برابر اين مقررات وضع شده واكنش عنادآميزي از خود نشان نداده ، آنگونه رفتار كند كه به صلاح و سعادت او كمك مي كند ؟
پذيرفتن تفاوت هاي اساسي و ايجاد رابطه دوستانه
اگر در تعامل هاي روزمره به فرزندمان فرصت اظهار نظر بدهيم و در مورد كارهاي گوناگون با او به شور بنشينيم ، در عين كمك به استقلال شخصيت او ، حس مسئوليت پذيري و اعتماد به نفس را نيز در وي تقويت كرده ايم . در سخنان پيشواي شيعيان آمده است كه فرزند شما در هفت سال سوم زندگي ، مشاور شما در كارها باشد.
مشورت با نوجوانان چند مزيت دارد . اول اينكه به دنياي بزرگسالان راه مي يابد و دوم به وسيله برخورد انديشه هاي نوجوان و والدين ، كم كم نگرش صحيح در او شكل مي گيرد و متوجه مي شود كه قوانين وضع شده تنها به جهت سعادت و تأمين آسايش او وضع شده اند و اگر اعتراضي به برخي مفاد اين قوانين داشته باشد مي تواند به وسيله بحث و گفتگو در مورد آن صحبت كرده و به تعادلي نسبي دست يابد . آنگونه كه رضايت نوجوان و والدين ، هر دو جلب شود و در اين ميان رابطه محبت آميز و دوستانه اي بين آنها شكل گيرد و هر دوي آنها از نيازها ، خواسته ها و توانايي هاي يكديگر بيش از پيش آگاهي يابند . به اين وسيله برخورد و عدم تفاهم بين آنها به پايين ترين درجه ي خود خواهد رسيد ؛ زيرا مشاجره و عدم تفاهم ، بدان علت در روابط روز مره و بين افراد پيش مي آيد كه از روحيات و خصوصيات طرف مقابل مطلع نيستند و نمي توانند از زاويه او به مسائل بنگرند . ما مي انديشيم ديگران نيز بايد مثل ما فكر كنند چرا كه هيچگاه از زاويه نقد به خود و كردارمان نمي نگريم . خصوصاً در مورد كساني كه دوستشان داريم . مي خواهيم طوري رفتار كنند كه ما مي پسنديم و در اين ميان فرزندان جايگاه خاصي دارند .
بد نيست اگر والدين تفاوتي بين نوجواني خود و نوجواني فرزندشان در اين روزها قائل باشند چرا كه شرايط ، ويژگي ها و خصوصيات اجتماعي ، اقتصادي ، فرهنگي ، نگرشي و سطح توقع نوجوانان در آن روزها و امروزه تفاوت هاي اساسي كرده و اگر نتوانيم اين تفاوت ها را بپذيريم هيچگاه نخواهيم توانست رابطه اي دوستانه و مبني بر احترام متقابل با فرزندمان ايجاد كنيم . خوب است بپذيريم نوجوان حق دارد ديدگاه خاص خود را نسبت به مسائل داشته باشد . در بسياري موارد گفتگوهاي والدين و نوجوانان ، بدون نتيجه اي منطقي به انتها مي رسد. چرا كه هيچ يك از طرفين تلاشي در جهت پذيرش يكديگر نمي كنند . بنابراين يا بحث با فرياد و تحكم والدين ، كه فقط سعي كرده اند بدون دليل قابل فهم نوجوان ، نظر خود را به او تحميل كنند ، به پايان مي رسد و يا با قهر نوجوان و مغلوب شدن والدين. توجه داشته باشيد كه در جمله قبلي عبارت " بدون دلايل قابل فهم نوجوان " را به كار برديم ؛ زيرا در بسياري موارد عقايد و اظهارنظرهاي والدين به سود نوجوان بوده وادله اي منطقي و صحيح را به دنبال دارد. اما همين دلايل قابل فهم به گونه اي مطرح مي شوند كه براي نوجوان قابل درك و فهم نبوده و مورد پذيرش قرار نمي گيرد. پس بياييد به زباني مشترك بينديشيم . ببينيم براي تغيير نگرش در نوجوان چه نكاتي را رعايت كنيم تا مطلوب ترين نتيجه به دست آيد
موضوعات مرتبط: روان شناسی
والدين با خشمگين نشدن الگوي فرزندان خود خواهند شد
1- کنترل خشم
خشم چيز بدي است و نشانه ي رشد يک ويژگي نامناسب است.خود شما از آن اجتناب کنيد. با دخترتان درباره آن حرف بزنيد و هر جايي که مي توانيد الگوي او شويد. نشان دهيد که شماهم از خشم پرهيز مي کنيد.
به دختران،خويشتن داري و دوري جستن از خشم را آموزش دهيد. آن قدر در توصيه ي" خشمگين نشدن" بکوشيد که ملکه ي ذهن او شود. |
خود شما هم بي جهت و به دلايل بي مورد خشمگين نشويد. بر سر خدمتکارتان فرياد نکشيد. بي جهت، به طرف اشخاص چيزي پرتاب نکنيد. بگذاريد که الگو و سرمشق شايسته فرزند خود باشيد.
2- مراقب حسادت باشيد
حسادت هم مثل خشم، بخشي از طبيعت انسان است. و در اين ميان بعضي فکر مي کنند که بيشتر يک ويژگي زنانه است. خوشبختانه مي توان با انديشيدن، خواندن و نگاه کردن از شدت اين صفت منفي کاست. درباره مشکلات ناشي از حسادت کتاب بخوانيد. از تجربه هاي شخصي خود دليل و مورد بياوريد.
مراقب نشانه هاي حسادت باشيد. اگر مي بينيد دختر شما به آن چه دوستانش دارند حسادت مي کند، اين احساس را در او نابود کنيد.
3- گفتن قصّه
قصّه ي خوب مي تواند سبب شود که دخترتان زندگي را با ديدي مثبت نگاه کند. قصّه مي تواند بر شمار دوستان او بيفزايد. قصّه ها را مرتب برايش تکرار کنيد. بسياري از قصّه ها آموزنده اند و بيش از درس و دانشگاه به دختران ما مطلب ياد مي دهند.
4- نق نزنيد
به خصوص جلوي دخترتان به شوهرتان نق نزنيد و غرولند نکنيد. حتي اگر احساس کرديد که بايد غرولند کنيد، در خلوت به دخترتان بگوييد از اين عادت بدي که داريد شرمنده ايد و قصد داريد هرطور شده خودتان را از شرّ آن نجات دهيد. اين طوري در چشم دخترتان مانند يک قهرمان ظاهر مي شويد. اذعان به اشتباه، از شما انسان عاقل تري مي سازد. دخترتان هم از اين رفتار شما سود مي برد.
غرولند کردن نشانه ي ذهن مغشوش است. علّتش اين است که امور ساده و بي اهميّت را بزرگ جلوه مي دهيد. موش را غول مي کنيد. درست بينديشيد.
5- تصميم گيري
زندگي در مجموعه اي از تصميم گيري ها خلاصه مي شود. اين که چه مواقع از خواب بيدار شويم. چه لباسي بپوشيم، چه بخوريم و ...
بسياري از ما وقتي دخترانمان را بيش از اندازه مورد حمايت قرار مي دهيم به آن ها ظلم مي کنيم. مادرها بايد به اين نتيجه برسند و تصميم بگيرند که به دخترانشان تا چه اندازه آزادي عمل و پول بدهند. يک راه مشخص و يا يک راه ساده وجود ندارد. بايد به کليّت آن نگاه کرد.
راهي براي اين کار وجود دارد. وقتي دخترتان به اندازه کافي بزرگ شد، به او مسووليّت هايي واگذار کنيد. به او کارهايي در منزل بدهيد. اين روزها زن ها تصميمات زيادي مي گيرند. در گذشته تصميم گيري زن ها مشمول امور جزيي و بي اهميّت مي شد، امّا امروزه بايد تصميمات مهم بگيرند.
خريد لباس، خريد مواد ساختماني، خريد اتومبيل، خريد خانه، يخچال و بسياري از اقلام ريز و درشت نمونه هايي است که مي توان به آن اشاره کرد. اگر در کودکي مسووليّت هايي را به دخترتان واگذار کنيد، به او در کار تصميم گيري کمک مي کنيد و شرايطي فراهم مي سازيد که بعداً تصميمات عاقلانه تري بگيرد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
نوجوانان چگونه به مسائل مينگرند
«تا زماني که خودتان را به جاي فرزندتان قرار ندهيد و از ديد او به مسائل نگاه نکنيد، نميتوانيد با او ارتباط برقرار کنيد.»
شايد بهترين راهي که به شما کمک ميکند تا با نحوه ي نگرش يک نوجوان آشنا شويد، اين باشد که سعي کنيد به دوران نوجواني خود باز گرديد و احساسات، اميدها و ايدههايي را که داشتيد به ياد آوريد.
تصور کنيد که شما يکي از تيزهوشترين جوانان جهان هستيد؛ اطلاعات عمومي بسيار خوبي داريد و ميزان هوش شما برابر با انيشتن و يا کمي ضعيفتر از اوست. افزون بر اينها، اطلاعات عمومي بسيار قوي شما موجب شده است تا برخوردي بسيار موثر و کارآمد با مشکلات داشته باشيد.
اکنون تصور کنيد که شما از سوي دو نفر کودن که مسنتر از شما نيز هستند، استخدام شدهايد. ضريب هوشي اين افراد بسيار پايينتر از شما بوده و اطلاعات عمومي آنها بسيار محدود است اما همواره به شما دستور ميدهند که چه کاري را انجام دهيد و چه کاري را انجام ندهيد. آنها همچنين به شما پند ميدهند که چه چيزي مهم و چه چيزي بياهميت است. از شما ميخواهند کارهايي راانجام دهيد که دليلي منطقي براي انجام آنها وجود ندارد، و درباره ي مسائلي با شما صحبت ميکنند که با کار و فعاليت شما کاملاً بيارتباط است. آنها سعي ميکنند درباره ي يک زندگاني سعادتمند شما را راهنمايي کنند در حالي که خودشان مفهوم نصايح مذکور را درک نکردهاند. با وجود آنکه شما سعي ميکنيد به آنها بفهمانيد گفتههاي آنها بسيار کلي و ذهني است، آنها به کارشان ادامه ميدهند و با دستور دادن و نصايح تحميلي و تقاضاهاي بيارتباط با کار شما، آزارتان ميدهند.
در چنين وضعيتي چه احساسي خواهيد داشت؟ احتمالاً بسيار عصباني خواهيد شد زيرا افرادي که صلاحيت کمتري از شما دارند، به شما ميگويند چکار کنيد. اگر آنها کاري را از شما بخواهند، شايد خلاف آن عمل کنيد و يا کاري را که خودتان درست تشخيص ميدهيد انجام دهيد و به درخواست آنها توجهي نکنيد. امکان دارد ارتباط خودتان را با آنها کم کنيد و با دوستاني که درخور شما هستند و درک بهتري دارند رابطه برقرار کنيد. اکنون ببينيم در مثال ياد شده، کدام شخصيت به جاي نوجوان و کدام شخصيت به جاي والدين قرار دارند. دوستان يک نوجوان معمولاً همان کساني هستند که صلاحيت و هوشمندي آنها از سوي او مورد تأييد است
موضوعات مرتبط: روان شناسی
1- شناخت شخصيت نوجوان:
ما والدين با شناخت ويژگيهاي دوره نوجواني بسياري از رفتارهاي ناخوشايند آنان را غيرطبيعي نپنداريم كه موجب بروز عكسالعمل در ما شود و به تيرگي روابط با نوجوان نيانجامد.
2- استفاده از روش تغافل (ناديده گرفتن):
از موثرترين روشهاي تربيتي در اين دوره «روش تغافل» است. يعني مسائل و مشكلات نوجوان را بزرگ نشان ندهيم كه در او ايجاد وحشت نمايد و يا او را به لحاظ رفتارهايش دائم باز خواست ننمائيم بلكه نوجوان بايستي همواره در حالت خوف و رجاء باشد.
3- ايفاي نقش راهنمايي بجاي دستوري:
در برخورد با مسائل نوجوان بهتر است از خودش كمك بگيريم يعني اين واقعيت را بداند كه نخستين مسئول حلّ مشكل او، خودش است و براي حل آن بايد اقدام نمايد و ما والدين فقط وظيفه ي راهنمايي او را داريم كه از عواقب تصميم خودش مطلع شود.
4- آموزش:
مهمترين دليل ترس و اضطراب از هر موضوعي جهل و ناآگاهي نسبت به آن موضوع ميباشد كه ضروري است براي كاهش ترس و اضطرابهاي نوجواني آموزشهاي لازم در مورد بلوغ، دوستيابي، حل مساله، گذراندن اوقات فراغت، برنامهريزي درسي و مواردي از اين قبيل به نوجوان آموزش داده شود.
5- برقراري رابطه دوستانه و عاقلانه:
ما والدين با مراقبت دوستانه و عاقلانه خود احساس ايمني و اطمينان را در وجود نوجوان ايجاد ميكنيم.
6- اعتماد سازي:
بايد بياموزيم كه چگونه حس اعتماد نوجوان را نسبت به خودمان جلب و جذب كنيم، چنانچه اعتماد ميان نوجوان و والدين كمرنگ شود او براي حل مسائل خود به ديگران مراجعه ميكند.
7- ارتباط كلامي مقدمه ارتباط عاطفي:
ما والدين با تنظيم ساعات كار خود و بسترسازي مناسب در منزل بايستي فرصت كافي براي «ارتباطهاي كلامي» با اعضاي خانواده به ويژه نوجوان را فراهم آوريم چرا كه ارتباط كلامي خود مقدمه «ارتباط عاطفي» است كه نوجوان سخت به آن نيازمند است.
8- تاكيد بر محبت و پرهيز از خشونت:
ارتباط با نوجوان اگر بر اساس عشق و علاقه و صميميت استوار باشد اعتماد به نفس را در او تامين و تضمين مينمايد و اگر بافشار و خشونت همراه باشد ممكن است موجب اختلال عصبي و دشواريهاي رواني در او شود.
9- الگوهاي رفتاري والدين:
نوجوان علاقمند است كه والدين داراي شخصيتي مستحكم و با ثبات و پايدار باشند چون به اتكاء شخصيت و همانند سازي آنان نيازمند است و توجه والدين به الگوهاي رفتاري خود مورد تاكيد است.
10- پرهيز از مناقشات خانوادگي:
خانه بايستي محل آرامش و امن و مستحكمي براي اعضاء خانواده به ويژه نوجوان باشد و مناقشات و جرو بحثها و دعواهاي علني والدين به آن لطمه نزند و بهانه گريز نوجوان از خانواده را فراهم نياورد.
11- گوش دادن:
با نوجوان صحبت كنيم و به سخنان او با علاقه گوش فرا دهيم و بدانيم كه خوب گوش كردن به حرفهاي نوجوان رمز ارتباط موثر با اوست.
12- تكيه بر نقاط قوت:
با مشاهده ي برخي ضعفها، نوجوان را تحقير و سرزنش و يا با ديگران مقايسهاش نكنيم بلكه بيشتر سعي نمائيم براي از بين بردن ضعفهايش قوتش را تجلي بخشيم.
13- انتظار به اندازه:
با كسب شناخت همه جانبه از نوجوان به اندازه ي توان و ظرفيت وجوديش از وي انتظار داشته باشيم.
14- اجازه خطا كردن به نوجوان بدهيم:
نوجوان بايستي بياموزد كه از مشكلات گريزان نباشد بلكه براي حل مشكلاتش به دنبال كشف راه حل باشد و اين زماني است كه اجازه خطا كردن را به او بدهيم تا از خطا كردن احساس گناه نكند و بتواند فرصت يافتن راه حل را بيابد.
15- مشورت با نوجوان:
نوجوان در انديشه ي مستقل شدن است بنابراين نبايستي عقايد خود را بر او تحميل كنيم بلكه بايستي او را تحمل كرد و با مشورت گرفتن از او در امور خانه در كسب استقلال ياريش كنيم.
16- فعال بودن نقش پدر در تربيت نوجوان:
همانگونه كه «مادر» نخستين گذرگاه كودك و نوجوان به زندگي اجتماعي است آنچه كه بسيار مورد نياز يك نوجوان است وجود «پدري» است كه خانواه بتواند بر او تكيه كند. «پدري» كه گرم، مهربان و پرشور باشد.
17- پذيرش بدون قيد و شرط نوجوان:
نوجوان را همانطور كه نشان ميدهد بپذيريم نه آنطور كه در رويا و تخيل خود تصور ميكنيم و بدانيم اگر نوجوان در خانواده مورد احترام قرار گيرد، ياد ميگيرد خودش را آنطور كه هست بپذيرد
موضوعات مرتبط: روان شناسی
"علل فرار کودکان و نوجوانان از خانه"
|
يکي از عمده ترين نگراني هاي والدين، زماني است که کودک آنها گم شود يا از خانه فرار کند. در اين شرايط والدين دامنه اي از احساسات را تجربه خواهند کرد. تنش و فشاري که اين وضعيت ايجاد مي کند و عکس العملهاي مختلفي که والدين، خانواده، دوستان و پليس به اين وضعيت نشان مي دهند ممکن است به سطح بحراني برسد و حتي خود اين واکنش ها باعث بحران بيشتري در خانواده شود.
"انگيزه هاي خياباني شدن کودکان و نوجوانان"
-
براي اجتناب از تجربه هيجاني يا پيامدي که در آينده نزديک در انتظارشان است.
-
براي اجتناب از تجربه دردناک و ناخوشايند تکرار شونده در زندگيشان.
-
براي پيشگيري در از دست دادن فعاليتها، روابط يا دوستي هايي که با ارزش يا مهم تلقي مي شوند.
-
زندگي با افراد ديگري که حمايت کننده، مشوق و فعال هستند.
-
متوقف کردن آنچه انجام مي داده يا درصدد انجام آن بوده اند.
مشکلاتي که خطر خياباني شدن بچه ها را افزايش مي دهد .
1. سوء استفاده يا مورد غفلت قرار گرفتن کودک.
2. استفاده از الکل يا داروهاي روانگردان.
3. طلاق يا جدايي هايي که به شيوه مناسب انجام نشده است.
4. رفتار نافرماني مقابله اي که با تخيلات مربوط به روابط رمانتيک يا رفاقت با گروه همسالان ضد اجتماعي ترکيب شده است.
5. مرگ در خانواده که برخورد مناسبي با آن نشده است.
"روابطي که از خياباني شدن جلوگيري مي کند"
-
هرگز از کنايه يا نگرش منفي که نشان دهنده بي احترامي به نوجوانان باشد استفاده نکنيد.
-
هرگز صدايتان را بالا نبريد يا فرياد نزنيد، به خصوص وقتي که فرزندتان صدايش را بالا مي برد، يا فرياد مي زند.
-
وقتي فرزندتان عصباني است، فرياد مي زند و خشمگين است، آرام و ساکت بمانيد و تماس چشمي با او داشته باشيد، منتظر بمانيد تا آرام شود.
-
وقتي فرزندتان در حال صحبت کردن يا تشريح موضوعي مي باشد حتي اگر نظرش مورد تأييد شما نيست، حرف او را قطع نکنيد، منتظر بمانيد تا صحبتش تمام شود.
-
با او خودماني باشيد و به سادگي به او بگوييد که درکش مي کنيد و اين به معني موافقت با او و تسليم شدن در برابر نظريات وي نيست.
-
هرگز فرزندتان را، دروغگو، دزد، بچه، کم شعور، بي صداقت، خودخواه، غير دوست داشتني و احمق خطاب نکنيد، اين کلمات کمک کننده نيستند، بلکه ممکن است او کلمات منفي شما را تداعي کند و يا حتي با کلمات بدتري جواب شما را بگويد.
-
به نوجوانان خود بگوييد که شما حرفهاي او را درک مي کنيد و اگر منظور او را درک نکرديد به او بگوييد مطمئن نيستيم منظور شما را درک کرده ام يا نه، از او بخواهيد تا دوباره توضيح بدهد.
-
وقتي مطمئن هستيد که منظور فرزندتان را درک کرده ايد ولي با او هم عقيده نيستيد به او بگوئيد من فکر مي کنم که منظور شما را درک کرده ام ولي با شما موافق نيستم، فکر مي کنم ما مي توانيم همديگر را درک کنيم ولي مجبور نيستم که موافق نظرات يکديگر باشيم.
-
به خاطر داشته باشيد، شما مي توانيد با نظر فرزندتان موافق باشيد، اما اين گفته شما به اين معني نيست که او اجازه انجام هر کاري را دارد.
-
سعي نکنيد عدم توافق خود را با نظرات فرزندتان با بحث کردن توجيه کنيد.
-
وقتي نوجوان شما از ادامه صحبت خودداري کرد از او بپرسيد، آيا چيز ديگري هست که بخواهد به شما بگويد.
-
وقتي عصباني يا ناراحت هستيد به فرزند خود بگوئيد "من ناراحت و عصباني هستم، و نياز به استراحت و زماني براي فکر کردن به اين موضوع دارم، بعداً با تو صحبت خواهم کرد".
-
کمک گرفتن از يک متخصص در امر روان شناسي را در نظر داشته باشيد.
-
اگر پدر و مادر هر دو با فرزند خود صحبت مي کنيد، بايد مواظب باشيد که فرزندتان فرصت صحبت کردن به اندازه هر دو نفر را داشته باشد، صحبت والدين بايد مساوي يا کمتر از صحبت فرزند باشد.
پدر و مادر عزيز!
"فرزندان ما امانت هاي الهي هستند، در شکوفايي اين غنچه هاي با طراوت بکوشيم."
موضوعات مرتبط: روان شناسی
ازدواج نمی كنم ، درس می خوانم
علل تاخیر و یا گریز جوانان به خصوص دختران جوان از ازدواج را مى توان دلایل عدیده ای دانست ، اما در این دو مقاله قصد داریم به 4 مورد شایع آن بپردازیم . در این مقاله دو علت گریزدختران جوان از ازدواج را مورد بررسی قرار می دهیم و در مقاله ی بعد به دو علت دیگر خواهیم پرداخت :
1ـ ادامه تحصیلات در سطوح عالى
از موانع عمده اى كه در سر راه ازدواج بسیارى از جوانان مطرح است، ادامه تحصیلات در سطوح عالى است. اینكه این موضوع اساسا بتواند به عنوان مانعى براى دانشجویى و فن آموزى رخ نماید ، در خور تامل و بررسى است، ولى به نظر مى رسد كه شاید بتوان با قدرى تدبیر و چاره اندیشى با آن به طور شایسته كنار آمد.
ازدواج به لحاظ گوناگون عاطفى، اخلاقى، روانى و نیز جسمى نیاز جدى انسان است و استعدادهاى مختلف عقلى و عاطفى او در سایه ی پیمان زناشویى شكوفا شده و به بار مى نشیند ، موقعیت و شخصیت اجتماعى فرد به طور كامل با ازدواج شكل مى گیرد ، احساس مسوولیت و تعهد اجتماعى در پرتو تشكیل خانواده در وجود انسان بیدار شده و رشد مى یابد. با این وصف عاقلانه نیست، انسانى خود را از این همه ی مواهب و فواید محروم سازد و به بهانه هاى مختلف از آن سر باز زند.
البته اگر كسى بتواند با مراقبت كامل، خود را از هر گونه تحریكات جنسى به دور داشته و همه ی حواس و توجه خود را به سوى تحصیل دانش معطوف سازد ، شاید كناره گیرى از ازدواج مشكل جدى براى او به بار نیاورد ، ولى شخصى كه از چنین تسلطى بر افكار و احساسات خود برخوردار نیست، عواقب دورى گزیدن از ان براى او بسیار زیان بار و گاهى هم شكننده و غیر قابل جبران خواهد بود.
و لذا مى توان در صورت احساس نیاز به ازدواج و تمایل به ادامه تحصیلات تا سطوح عالى، این كار را با یكى از طرق زیر دنبال كرد و به هر دو خواسته جامه عمل پوشید :
ـ طولانى بودن دوران عقد.
ـ عقد موقت با اطلاع و موافقت والدین.
ـ گنجاندن شرط موافقت و همكارى شوهر براى ادامه تحصیل در عقد ازدواج.
- كنترل و جلوگیرى از داشتن فرزند براى مدتى با توافق دو طرف.
ـ كمك و مساعدت والدین دو طرف. و بالاخره در پیش گرفتن زندگى همراه با قناعت و ساده زیستى.
2 - نبود خواستگار دلخواه
دختر و پسر، در آغاز دوران بلوغ و مدتى پس از آن به جهت قوت غریزه و ضعف اندیشه ، بیشتر در پى اطفاى غریزه اند و كمتر به تشكیل خانواده و زندگى مشترك و چگونه بودن آن مى اندیشند و لذا به ندرت در این باره و در خصوص ویژگی ها و اوصاف شریك زندگى خود به تامل و محاسبه مى پردازند.
به تدریج هر چه از سن بلوغ فاصله بیشتر مى شود و قواى عقلى و فكرى تقویت مى گردد این گونه مسایل نیز در كنار پاسخگویى به نیاز جنسى در دایره ی محاسبات و آینده نگرى انسان وارد مى شود. هر چه بر مقدار این فاصله افزوده شود این موضوع نیز با شدت بیشترى، فكر و حواس او را به خود مشغول مى سازد.
البته این كار در جاى خود خوب، پسندیده و لازم است و شاید بر اساس همین حكمت است كه ازدواج دختران ـ كه به جهت زودرس بودن بلوغ آنان، معمولا در سنین كمتر از پسران به وقوع مى پیوندد و آنها تا آن زمان هنوز تجربه ی كافى براى زندگى و معاشرت زناشویى نیاموخته اند و از سوى دیگر اختیار طلاق نیز، جز در موارد معین، بر اساس حكمت و مصلحت، به آنها داده نشده است ـ باید با اجازه و موافقت پدر و ولى صورت پذیرد ، تا سرنوشت آینده و زندگى آنان با دوراندیشى و احتیاط پدر، كه از تجربه و احاطه بیشترى نسبت به مسایل زندگى و ضروریات و لوازم آن برخوردار است، تامین شود و با نزدیك نگرى و ناپختگى و پیروى از هوس، دست خوش تزلزل و ناكامى نگردد-
ولى گاهى در سنین بالاتر این قضیه به سرحد وسواس مى رسد و به تدریج نكاتى ریز و غیر قابل اعتنا جاى مهمى را در این مجموعه به خود اختصاص مى دهد و از باب ((هر آنچه شرطش افزون گردد وجودش حاكم مى شود)) به تدریج دستیابى به چنین همسر مطلوبى به آرزویى تبدیل مى شود كه به آسانى قابل تحصیل نیست و تجربه نشان داده است كه چنین انسانهایى پس از افول غریزه و سستى آن و فروكش كردن عواطف و احساسات پاك جوانى و غالبا نرسیدن به خواسته ی واقعى خود ، احساس ناكامى و شكست كرده و خود را از قافله ی زندگى انسانى عقب مانده مى یابند.
این نكته را باید توجه داشت كه انسانهاى معمولى خالى از عیب و نقص نیستند. هنر زندگى كردن در این نیست كه زن و شوهر از هر جهت موافق و مطلوب هم بوده و هیچ نارسایى در وجودشان نباشد ، بلكه هنر زندگى در این است كه با سرپنجه ی تدبیر، صفا، محبت و ایثار، نقایص و كمبودهاى جزیى و قابل اغماض در هر یك از طرفین پوشیده شده و تحت الشعاع صفات، ویژگیها و شرایط اصلى و اساسى قرار گرفته و از ان چشم پوشى شود.
قران كریم مى فرماید:
((هن لباس لكم و انتم لباس لهن));
همچنان كه لباس عیب بدن را مى پوشاند زن و مرد نیز باید ساتر و حجاب عیوب هم باشند. و با عیب پوشى نسبت به یكدیگر به توافق و تفاهم واقعى و در پرتو آن به عشق و محبت نسبت به هم دست یابند.
1ـ گریز از مسئولیت پذیرى
خانواده ، بهترین میدان عمل و رو به رویى با دشواری ها و مسایل جدى حیات است .
بسیارى از اینكه پذیرش ازدواج و اقدام به تشكیل خانواده، همراه با قبول مسوولیتى بزرگ، در اداره ی زندگى، رفت و آمدها، ارتباطات جدید ، خواسته هاى همسر و احیانا برخى نزدیكان او و در نهایت بچه دارى و تربیت فرزند است در هراسند و این قضیه گاهى آن چنان در دیدگاه شان دشوار و سنگین جلوه مى كند كه برخى اساسا از آن منصرف شده و یا با نگرانى و اضطراب به سوى آن قدم مى گذارند.
ولى باید توجه داشت كه تا انسان مستقیما وارد عرصه زندگى نشود و با مشكلات آن درگیر نشود ، نمی تواند از خامى به در آید و به موجودى مفید تبدیل شود . خانواده ، بهترین میدان عمل و روبه رویى با دشواری ها و مسایل جدى حیات است .
به گفته یكى از نویسندگان بزرگ عرب: ((گاهى نبرد از ضروریات زندگى به شمار مى رود، زیرا اگر نبرد به طور مطلق در زندگى وجود نداشته باشد ، روح آدمى سست و بى حال مى گردد همان طور كه جسمش در صورت كناره گیرى از حركات سنگین رفته رفته كم طاقت و بى مایه مى شود.))(1)
همان نویسنده مى گوید: ((خانواده تنها نیاز روانى براى زن و مرد نیست بلكه براى آن كه كودكان نیز بر پایه محكمى تربیت شوند كمال ضرورت را دارد. جوان نورسیده ایامى را با غرور و راحت طلبى مى گذراند و گمان مى كند كه علاقه اى به تولید نسل ندارد. گاهى این گمان با مرفه بودن وضع اقتصادیش نیز تقویت مى یابد ولى زمانى نمى گذرد كه یك شكاف وسیع در وجود خود و در زندگیش مى بیند. شكافى كه جز با گریه و شیون كودك نمى توان آن را با چیز دیگرى پر كرد. در اینجا از گذشته پشیمان شده و بسى تاسف مى خورد ، كه چرا عمر كوتاه خود را با تولید نسل جبران نكرد و فرزندى نیاورد تا وجود او را در طى قرنها امتداد دهد. ممكن است فرض كنیم كه مرد براى خود اندیشه یا كارى بتراشد كه با سرگرم شدن به آن، از این نداى باطنى منصرف گردد ، ولى زن چه؟ آیا مى تواند بدون كودك زندگى سعادتمند و خوشى داشته باشد؟
كودك در واقع جزیى از وجود زن است و از عصاره ی جانش یعنى از خون و سپس از شیر كه آن هم از خون اوست، تغذیه مى كند. همچنین كودك جزیى از سازمان روانى وى مى باشد ، به طورى كه اگر فرزند نیاورد پیش خود احساس مى كند كه ناقص است.))(2)
2ـ مسایل معیشتى
برخى از بانوان بر این باورند كه همسر آینده ی آنان باید از هم اكنون، آنچه لازمه ی یك زندگى كامل و پیشرفته است را دارا باشد، شغل مناسب، درآمد خوب، مسكن شخصى، اتومبیل و امثال آن.
البته داشتن امكانات زندگى، خود یك امتیاز و نقطه ی مثبت است ولى آیا مى توان آن را تا حدى كه تصمیم به اصل ازدواج را خدشه دار کند ، مهم به حساب آورد؟ توجه زیاد به مادیات، ازدواج را مشکل می کند.
قرآن كریم پس از دستور به ازدواج مى فرماید:
((ان یكونوا فقرا یغنهم الله من فضله ...));
بسیارى از خانواده ها در آغاز زندگى، از امكانات كافى برخوردار نبودند ولى پس از مدتى به وضعیت معیشتى خوب و مطلوبى رسیده اند. همچنان كه عكس آن نیز بسیار است. چه بسا خانواده هاى برخوردارى كه در اثر یك حادثه از همه چیز ساقط شدند و حتى به كمك و مساعدت دیگران نیازمند گردیدند.
بنابراین نه دارندگان، تامینى براى تداوم این وضع دارند و نه دست تقدیر مهر ندارى را براى همیشه بر جبین ناداران نقش زده است.
اسحاق بن عمار مى گوید: ((به امام صادق علیه السلام عرض كردم: حدیثى را مردم نقل مى كنند آیا درست است یا نه؟ كه مردى به حضور پیامبر گرامى شرف یاب شد و از نیازمندى خود به آن حضرت شكایت كرد. رسول خدا(ص) او را به ازدواج فرمان داد. بار دیگر آمد همان دستور را شنید و تا سه بار این قضیه تكرار شد. امام صادق(ع) فرمودند: این گزارش درستى است. سپس فرمود: روزى با زنان و عیال است.))(4)
روایات دیگرى نیز به همین مضمون از اهل بیت عصمت علیهم السلام رسیده است.(5)
البته مقصود از این سخنان این نیست كه تنها ازدواج براى بهبود وضعیت معیشت كافى است و هر كس بدین كار اقدام كند به ضرورت، وضع معاشش رو به بهبود مى گذارد ، بلكه مقصود این است كه در زنجیره ی علل و اسباب روزى، این موضوع جایگاه مهمى را به خود اختصاص داده است
موضوعات مرتبط: روان شناسی
| |||||||||||||||||||
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
رعایت نکاتی به منظور کاستن از مشکلات مذهبی
1- والدین و مربیان نقش بسیار با اهمیتی در ایجاد اعتقادات مذهبی صحیح و جهتدهی نوجوانان و جوانان در پیروی از اصول مذهبی و اخلاقیات پسندیده ایفا مینمایند.
روابط آموزشی- مذهبی میبایست براساس انس و الفت، دوستی و محبت، اطلاع و آگاهی و استدلال منطقی صورت گیرد.
عقاید و آرای مذهبی باید طوری منظم، هدفدار، هماهنگ و هدایت کننده و قابل اجرا به آنها عرضه شود که زمینه را برای اختلاف و تضاد و درگیری فراهم نسازند. ضمنا باید آنها را به تفکر با شیوه درست آشنا نمود و اعتقاد به مبانی دینی و جهانبینی توحیدی و خداشناسی، نبوت، معاد ، امامت و رهبری و عدالت را براساس تفکر و برهان عقلی و بینش مذهبی در آنها بهوجود آورد و نیز کتب مناسبی را که جوابگوی سوالات و اشکالات نوجوانان و جوانان با اصول استدلالی و منطقی باشد به آنان معرفی کرد، زیرا آنها تشنه اطلاعات در زمینههای فوق میباشند ، و با این عمل خلاء مذهبی در آنها پر خواهد شد و دچار ویرانی فکر و اندیشه نمیشوند.
طرز ارائه مسائل مذهبی به نوجوانان و جوانان بسیار اهمیت دارد زیرا مسائلی را در این دوره باید برای آنها گفت که از دین زده نشوند ، و در عین حال باید آن مسائل را با زندگی تطبیق داد.
2- طرز ارائه مسائل مذهبی به نوجوانان و جوانان بسیار اهمیت دارد زیرا مسائلی را در این دوره باید برای آنها گفت که از دین زده نشوند ، و در عین حال باید آن مسائل را با زندگی تطبیق داد.
این موضوعات باید طوری ارائه شود که آنها احساس کنند امور مذهبی قابل پیاده شدن در زندگی روزمره میباشد و حتی گاهی میتوانند احتیاجات روانی خود را نیز با این امور برطرف نمایند. تنها موعظه کردن از طریق والدین، مربیان و با علمای دین در خانه و مدرسه و مسجد کافی نیست، باید مسائل دینی را با تجربه و عمل توام نمود تا به این زودیها از فکر نوجوان خارج نشود و اثرش در رفتار او ثابت بماند.
تفکر مذهبی، تقوا، فضیلت، شجاعت و پرهیزکاری، ایمان، اخلاق، کمال، دفاع از محرومین و جهاد در راه خدا را باید عملا به آنها آموزش داد و از طریق ارائه الگوهای صحیح به آنان آموخت که از هر پوچ و کهنهای دست بردارند و عملا به کردارها و رفتارهای ارزنده برسند.
3- باید دین و علم را با هم به نوجوانان و جوانان آموزش داد و تذکر این امر برای آنها لازم است که این دو از یکدیگر جدا نیستند ، بلکه زوجی هستند که باید یکدیگر را درک کنند، و باید به آنها آموخت که دین و علم و عقل با هم هماهنگ هستند و مطالب دینی، عقلی و بعضا علمی است.
4- نوجوان نیازمند یک تکیه گاه نیرومند و قوی میباشد ، تکیه گاهی که در همه حوادث بتواند به آن پناه ببرد ، از او کمک بخواهد و به اتکای او آرام و مطمئن زندگی کند. اگر تکیه گاه و پناهگاه او والدین ، مربیان ، دوستان، سیاستمداران و حتی بزرگان دینی باشند ، با از بین رفتن آنها و یا سقوط آنها نوجوان هم سقوط خواهد کرد ، بنابراین به وجود آوردن این اعتقاد عمیق که تنها تکیه گاه قوی خداوند قادر است که هرگز سقوط نخواهد کرد و باید به او متصل شد و او را انتخاب نمود، باعث میگردد که نوجوان خود را در زندگی نبازد ، دچار شکست و تزلزل نشود ، از انحرافات و لغزشها دور بماند ، شخصیت و معنویت خویش را از دست ندهد و خود راه کمال را در پیش گیرد. وابستگی و پذیرش این غایت و مقصودی که ورای این عالم مادی، جامعه، اجتماع و محیط میباشد ، خود معنای عمیق و با ارزشی برای زندگی کردن به او میبخشد و در مصیبتها و حوادث ناگوار، او دارای چنان قوت روحی مخصوص و شکیبایی خواهد بود که مجال همه گونه تدبیر را به وی خواهد داد.
5- کسانی که در مورد دین با نوجوانان و جوانان صحبت مینمایند ، خود باید الگوی واقعی دین باشند و به آنچه که میگویند عمل نمایند ، ایمان و اعتقاد قوی به مذهب داشته باشند ، به خصوص معلمین دینی باید از بین شخصیتهای لایق و عالم انتخاب شوند و احاطه علمی کافی به آنچه که میباید گفته شود داشته باشند و اعمال خود را با اهداف مذهبی تطبیق دهند، توانایی پاسخ دادن به سوالات نوجوانان را داشته باشند و بتوانند خرافات را از نظریات صحیح دینی جدا کرده، به دانشآموزان ارائه دهند ، از نظر اخلاقی، خود الگوی اخلاق باشند، با اخلاص، مهربان، انسان دوست و علاقهمند به کار خود باشند، سعه صدر و وسعت نظر داشته باشند ، بر نفس خود غالب باشند و از اعتدال در امور خارج نشوند ، با حوصله ، صبور و با تدبیر باشند و از نظر ظاهر نیز آراسته و تمیز و مرتب باشند که دانشآموز قطعا تحت تاثیر چنین معلمی قرار خواهد گرفت.
6- فلسفه اصول عبادی را برای نوجوانان و جوانان باید به خوبی و به طور مطلوب و جذاب بیان نمود و در مواقع دعا، دلیل علمی و روانی این درخواستها و توسلات را باید گفت، و نیز اثری را که این درخواستها در اعمال ما میگذارند ، توضیح داد. باید برای نوجوان تفهیم شود که دعا عامل سکون و بیتحرکی و ایستادن نیست، دعا عامل فریب و تخریب نیست، بلکه برعکس عامل حرکت است و او را به مقصد راهنمایی میکند و راه را به او نشان میدهد، هدف را معین میکند و امیدبخش است، روح و روان انسان را صفا و جلا میدهد و او را به نیکی و سلامت میکشاند و مسیر حرکت و رفتن و جریان داشتن و شدن را به وی مینمایاند.
7- بردن نوجوانان و جوانان به مجالس مذهبی که مطالب مطرح شده در آن مجالس در خور سن و سال و فهم و دانش آنها باشد و همچنین دیدار افراد سلیم النفس و پاک دل، مومن و متقی و عالم باعث میگردد که روح دینی و فطرت مذهبی آنها پرورش یابد.
8- و بالاخره عبور دادن منطقی نوجوانان و جوانان از احساسات خام مذهبی به بینش مذهبی که با تعقل و تفکر همراه باشد و کمک کردن به ایجاد ارتباط آنها با خدا، ارتباط آنها با خودشان، ارتباط آنها با دیگران، ارتباط آنها با جهان هستی و کشف حقایق ناشی از این ارتباطات که با چون و چرا و سوال و جواب به دست میآید، یکی از وظایف سنگین مربیان است.
والدین عزیز راه سختی در پیش دارید اما با توکل به خدا و سعی و تلاش حتما موفق می شوید و فرزندتاناز نوجوانی به سلامت عبور خواهد کرد
موضوعات مرتبط: روان شناسی
درقرن 21درآ ن دوره مواد مخدر رشد كرد ، آنها درتفريح و در مايحتاج روزانه اجتماع ودر همه جا بودند. اغلب اين مايحتاج روزانه مواد مخدر بطور قانوني و غير قانوني در بچه ها و نوجوانان بطور ثابت مي ماند و بعدا" انها را معتاد ميكند.درابتدا مواد مخدر در سن كودكي منع شود . تا 50% از وابستگي به مواد مخدر ميتواند ارثي باشد، و بقيه 50% موقعيت زندگي برروي آنها تاثير گذار است .
كودكان با بيماري كمبود Hyperaktivitats بيشتر توسط مواد مخدر در خطر هستند. در هرصورت آگاهي دادن و پيشگيري كردن بهتر از منع كردن است .
چه زماني ما در مورد اعتياد صحبت بكنيم ؟
Cannabis" موادي از حشيش" امروزه بعنوان بيماري مسري در اين دهه توليد مي شود و بويژه براي نوجواناني خطرناك است كه ناخشنودي ، رنجش ، كمبود آينده و تصميم نگران كننده ميگيرند . آنها با مصرف اين مواد شيميايي كه بر مغزشان اثر مي گذارد و بظاهر آنها ميتوانند تفريح خوب دوست داشتني رضايت بخشي را تجربه كنند . و جوانان براي سر گرمي مواد مخدر متفاوتي راآزمايش مي كنند .
ماده اي كه ماده اعتياد نسيت
ما ماده اي را تشخيص مي دهيم كه ماده اعتياد نيست مانند اعتياد به خوردن، اعتياد به الكل ، اعتياد به نيكوتين ، در مقابل اعتياد به حشيش و هروئين اختلال در خوردن ، بازي – يا اعتياد به خريد . ما در مصرف مواد مخدر لذت بردن و بدرفتاري و اعتياد را تشخيص مي دهيم . يك مصرف بالا نبايستي به معنيي اعتياد باشد . زيرا ما در ابتدا از اعتيادي صحبت مي كنيم كه هروقت ميخواهيم احساس خوبي داشته باشيم بيشتر از آن استفاده مي كنيم و براي ترك از آن پديده ترك در آن ديده ميشود.
به خطر افتادن نوجوانان
براي مقدمه من جدديد ترين نتيجه تحقيقات Bielefeld كه براي آگاهي در سال 2003 در كنفرانس شهر مونيخ انجام شده است. 10 % از كودكان چه از طريق قانوني و غير قانوني براي تجربه مصرف مي كنند ، و در سن نوجواني به يك مواد ثابت وابستگي پيدا مي كنند. در اين تحقيق از 597 نوجوان بين سنين 25 تا 12 سال مصاحبه انجام شده و از آن 21% خيلي خطرناك و 55% خطرناك و 24 5خطر كمتر را نشان داده است . اهميت متفاوت مواد مخدر در اين ارقام جدول ديده مي شود .
الكل 92%- نيكوتين 88%- cannabis 62%- speed and amphetamine 16%- Ecstasy 14%- Pilze 16%- kokain 13% - LSD 9%- Heroin 2%
چه كاري انجام بدهيم؟ اولين قدم پيشگيري ناميده مي شود
بيماري روحي و اعتياد دقيقا"باهم روخ مي دهند ، راجع به تاريخچه و مشكلات آن بايد در كودكستان ها اطلاع رساني شود . ما بايستي در اين سنين آ نها را هوشيار كنيم و به آنها پيشنهاد كمك بكنيم . از اين آگاهي كه ميدهيم در شروع سن بلوغ و ميتوانند پيشگيري را به خوبي تشخيص بدهند و در اجتماع هم به آنها نمي توانند نفوذ كنند. ما بايستي در سن كودكي و نوجواني يك "نه" روشن وواضح بگوييم با آگاهي و عمل به موقع ميتوانيم احتمالا" خيلي از انسانها را از اعتياد نجات بدهيم . بجاي اينكه آنان را با انگشت اشاره نشان بدهيم بايستي به آنان كمك بكنيم كه نمونه هايي ازآن ذكر شده است .
آگاهي پيشگيري ناميده ميشود
اگاهي توسط پزشك – اگاهي توسط مدارس- آگاهي توسط مراكز مشاوره- عمل الگو گرفتن – آموزش براي مستقل شدن – كمك براي مبتلايان ويا وابستگان – طلب كردن بجاي لوس بار آوردن – تشخيص دادن احاس و از آن امتناع كردن
برخورد با سوءاستفاده مواد مخدر
اطلاعات جمع آوري كنيد- در مورد مشكل بخواهيد – در صحبت با كلمه "من" شروع كنيد- بيشتر مسئوليت را تحمل كنيد – برويد به مركز مشاوره – از ترس اجتناب كنيد و عكس العمل بالانشان بدهيد – از گروه ها استفاده كنيد . بعد از آگاهي عمل رفتار تراپي را انجام بدهيد – ديدتان را به مثبت گسترش بدهيد – هم فكريتان را نشان بدهيد – شتاب در پيشگيري بكنيد – الگو باشيد – هم صحبت بمانيد .
تراپي وابسته به مواد مخدر
دليل آوردن بجاي تهديد – تهديد و اطلاع دادن روشهايي هستند كه نتيجه كمي در سن نوجوانان دادند و اگثرا"اينگونه مطالب گفته ميشود. ضرهاي جانبي – بوي دهان – دندان هاي زرد – انگشتان زرد- مشكل گوارشي- پيري زود رس پوست- چرك هاي عميق پوستي .
مواد مخدر را تشخيص بدهيد وبعد مورد خطا ب قرار بدهيد
اين نكته خيلي مهم است كه اول مواد مخدر را تشخيص بدهد ، تا خانواده و معلم تغيير رفتار نوجوانان را با هوشياري بتوانند متوجه و در اين رابطه با آنان صحبت كنند.
راهنمايي برخورد كردن نوجوانان باخودشان
اين كار را به پايان برسان – سعي بكن كه در تجزيه وتحليل مثب باشي تا منفي – تو بايد بخواهي كه چيزي را عوض بكني – بلند شو كاري را انجان بده بجاي اينكه با آرامش بنشيني – شروع كن – ديد مثبت به خودت داشته باش .
كنترل: چه چيز براي تو از همه مهمتر است ؟ از خودت زياده طلبي نكن – براي خودت يك مربي ورزش پيدا بكن – يك چيز را فقط انجام بده – مراقب خلق خوي خوب خودت باش- طرحي براي ساعت شخصي خودت انجام بده .
موضوعات مرتبط: روان شناسی
افسردگی احساس وحشتناک و آزاردهندهای است. پزشکان افسردگی را چنین تعریف میکنند: «احساس دلتنگی و ناخوشی که حداقل برای دو هفته ادامه داشته باشد.» این البته با احساس فشار روانی یا غمگین بودن درباره یک چیز یا یک موضوع متفاوت است. افسردگی معمولاً به نظر میرسد که بدون دلیل موجهی بروز میکند. شخص احساس غمگینی میکند بدون آن دقیقاً علت آن را بداند. فعالیتهایی که در حالت عادی برای او خوشایند بودند دیگر او را خوشحال نمیکنند. حتی بیرون آمدن از رختخواب نیز میتواند مشکل گردد.
▪ نشانههای افسردگی شامل موارد زیر هستند:
۱) احساس افسردگی در اغلب اوقات شبانه روز، و تقریباً هر روز. این نشانه در کودکان و نوجوانان میتواند به صورت تندخویی و تحریکپذیری باشد.
۲) از دست دادن علاقه نسبت به فعالیتهایی که قبلاً خوشایند و دلپذیر بودند.
۳) افزایش یا کاهش زیاد وزن.
۴) مشکل در خوابیدن یا خوابیدن بیش از حدّ.
۵) احساس خستگی، تقریباً هر روز.
۶) احساس بیارزش بودن یا احساس گناه بدون دلیل موجّه.
۷) مشکل در تمرکز و فکر کردن.
۸) صحبت کردن یا حرکت کردن کندتر از حدّ معمول.
۹) به فکر خودکشی یا مرگ افتادن.
● تشخیص دوگانه
هنگامی که فردی هم اعتیاد و هم علاوه بر آن، یک بیماری روانی مثل افسردگی داشته باشد، پزشکان میگویند که «تشخیص دوگانه» دارد. این عبارت به پزشکان، پرستاران و سایر کادر درمانی یادآوری میکند که این بیمار در مسیر بهبود خود با چالشها و موانع اضافی روبروست.
افسردگی و سایر بیماریهای روانی، خطر ابتلاء به اعتیاد را افزایش میدهند. در بین تمام افرادی که یک نوع بیماری روانی برای آنها تشخیص داده شده است، ۲۹٪دارای سوء مصرف الکل یا دارو میباشند. بیش از ۳۷٪ کسانی که سوء مصرف الکل دارند و ۵۳٪ افرادی که سوء مصرف دارو دارند، حداقل دارای یک نوع بیماری روانی جدّی میباشند. افسردگی در بین کسانی که دارای سوء مصرف الکل یا دارو هستند بیشتر از مردم عادی شایع است.
● چرا افسردگی میتواند به اعتیاد بیانجامد؟
برخی از مردم برای رفع عوارض و نشانههای افسردگی به استفاده از الکل و داروهای غیرمجاز روی میآورند. پزشکان به این پدیده «خود درمانگری» میگویند. اثرات الکل یا دارو میتواند موقتاً احساس غمگینی، گناه یا بیارزش بودن را کاهش دهد. امّا هنگامی که اثر آنها از بین رفت، احساسات بد دوباره باز خواهند گشت. این چرخه میتواند به استفاده مداوم و نهایتاً معتاد شدن بیانجامد.
پیامدهای افسردگی نیز میتواند شخص را به سوی اعتیاد سوق دهد. افراد افسرده معمولاً از ارتباطات اجتماعی کناره میگیرند و حتی ممکن است در حفظ شغل خود نیز مشکل پیدا کنند. آنها در بیشتر اوقات گوشهگیر و تنها هستند و بدون داشتن یک شبکه اجتماعی پشتیبان، برای آسایش و راحتی به الکل یا دارو متوسل میشوند. برای این گونه افراد، وقت گذرانی با کسانی که آنها نیز سوء مصرف الکل یا دارو دارند راحتتر و آسانتر است زیرا انتظارات اجتماعی از آنها کمتر است.
حتی برای کسانی که از الکل یا دارو برای خود درمانگری استفاده نمیکنند و ارتباطات اجتماعیشان را از دست ندادهاند، افسردگی احتمال خطر ابتلاء به اعتیاد را افزایش میدهد. بسیاری از پزشکان فکر میکنند که همان چیزهایی که فرد را در مقابل افسردگی آسیبپذیر ساخته است، آنها را بیشتر در معرض سوء مصرف الکل یا دارو قرار میدهد. کسانی که افسردگی ندارند میتوانند داروی غیرمجاز مصرف کنند یا به طور مرتب مشروبات الکلی بنوشند بدون آن که با مشکلات بلند مدتی روبرو گردند امّا انجام همین کارها برای کسانی که افسردگی دارند به احتمال زیاد به اعتیاد آنها منجر میشود.
● چه موقع اعتیاد به افسردگی میانجامد؟
نشانههای اعتیاد و افسردگی ممکن است بسیار شبیه هم باشند. هنگامی که افسردگی به طور مستقیم به سوء مصرف الکل یا دارو ارتباط داشته باشد و به طور مستقل وجود نداشته باشد، «تشخیص دوگانه» در نظر گرفته نمیشود بلکه به عنوان پیامد اعتیاد محسوب میگردد.
برای مثال، چند مشکل روانی مستقیماً به کوکائین ارتباط دارند. سوء مصرف کوکائین میتواند به توهّم، اضطراب، مشکل خواب، مشکل در روابط جنسی و یک نوع اختلال در خلق و خو که شامل افسردگی است منجر گردد. امّا پس از آن که فرد مصرف کوکائین را قطع کند، مشکلات روانی عموماً بهتر میشوند. آمفتامینها و داروهای تنفسی، همگی دارای اثرات مشابهی با کوکائین هستند.
● درمان
هنگامی که فرد هم اعتیاد و هم افسردگی داشته باشد، یکی از نخستین گامهای درمان، دریافتن این نکته است که کدامیک از آنها اوّل به وجود آمدهاند. این اطلاع میتواند از پرونده بیمار و تاریخچه مشکلات او به دست آید. بیمار شاید بتواند احساس افسردگی که پیش از معتاد شدن داشته است را تشریح کند. و یا ممکن است به توصیف خوددرمانگری با دارو یا الکل بپردازد. گاهی اوقات لازم است که ابتدا به فرد کمک شود تا مصرف الکل یا دارو را کنار بگذارد و سپس برای افسردگی مورد ارزیابی قرار گیرد.
اگر معلوم باشد که افسردگی، پیامد اعتیاد بوده است، درمان اعتیاد معمولاً تنها کاری است که باید انجام شود. اگر افسردگی به عنوان یک مسأله جداگانه هم مطرح باشد البته باید به آن نیز پرداخت. در این حالت درمان از طریق مشاورههای تخصصی و داروهای ضدافسردگی صورت میگیرد.
ترکیب اعتیاد و افسردگی، درمان و بهبود را دشوارتر میسازد. هنگامی که فردی احساس نومیدی، غمگینی یا درماندگی میکند، مقابله با اعتیاد او کار بسیار دشواری است. امّا با دانستن ارتباط بین اعتیاد و افسردگی، آگاهی از احتمال تشخیص دوگانه، و اتخاذ درمانهایی که هر دو جنبه را پوشش دهد میتوان راه بهبودی را هموار نمود
موضوعات مرتبط: روان شناسی
خانواده، شغل، کنار آمدن با عادت ماهانه، بارداری، یائسگی. یک خانم با مسائل بیشماری روبروست و باید هر کدام از آنها را کنترل کند. اما یکی از این مواردی که به هر حال یک روز با آن مواجه خواهید شد: افسردگی است.
تقریبا زنان دو برابر بیشتر از مردها در مراحل مختلف زندگی، دچار افسردگی میشوند. عامل این اختلاف چه چیز می تواند باشد؟
عوامل بیولوژیکی، روانی و فرهنگی می تواند ریسک خانم ها در ابتلا به افسردگی را افزایش دهد. در این قسمت می خواهیم مروری داشته باشیم بر روی اینکه عوامل بالا چگونه می توانند استعداد ابتلا به این بیماری را افزایش دهند.
عوامل بیولوژیکی دخیل در افسردگی
بدن خانم ها به خودی خود به افزایش افسردگی کمک می کند. دلیلش این است که هورمون ها تاثیر مستقیمی بر روی حالات و رفتارهای بانوان در مراحل مختلف زندگی می گذارند. در حقیقت پیش از اینکه دخترها و پسرها به سن بلوغ برسند، میزان افسردگی در هر دوی آنها به یک اندازه است. و تنها پس از بلوغ است که اختلاف میان نارسایی های مربوط به افسردگی، در آنها به طور مشهود، قابل تشخیص می شود. برای مثال، دختری که به سن 15 سالگی می رسد دو برابر پسرها در همین سن احتمال ابتلا به افسردگی دارد.
به این دلیل که بیماری از آغاز سن بلوغ شروع می شود و پس از یائسگی تقریبا متوقف می شود، برخی از پژوهشگران بر این باورند که ترشحات هورمونی می توانند ریسک ابتلا به افسردگی را در بانوان افزایش دهند. از سوی دیگر بلوغ با علائم دیگری نظیر پدیدار شدن میل جنسی، و عینی شدن هویت، مشاجره با والدین و برخی انتظارات نابجای اجتماعی همراه است که همه و همه دست به دست هم داده و میزان افسردگی را بالا می برند. این ناهنجاری های روانی- اجتماعی به دلیل فعل و انفعالات هورمونی بروز می کنند و حاصل آن چیزی نیست جز افسردگی.
نواسانات شدید هورمونی می تواند تاثیر شگرفی بر زندگی بانوان داشته باشد. با توجه به تاثیری که بر روی زندگی شخصی، اقتصادی و در ارتباط با دیگران می گذارند، خانم ها خیلی بیشتر از آقایون در معرض ابتلا به افسردگی قرار می گیرند. در این قسمت نگاهی داریم به چگونگی تاثیر این عوامل بر روی افسردگی بانوان.
مشکلات پیش از قاعدگی
بیشتر خانم ها با مشکلات فیزیکی و احساسی که پیش از شروع قاعدگی دچار آن می شوند، آشنا هستند. این مشکلات عبارتند از: نفخ شکم، احساس درد و شکنندگی سینه ها، سر درد، استرس، زود رنجی و سایر نشانه های جسمی و روحی پیش از قاعدگی (PMS). اگرچه این علائم برای عده زیادی از خانم ها موقتی و زودگذر می باشند، اما درصد کوچکی از خانم ها نیز هستند که این نشانه ها در آنها به حادترین شکل ممکن، مانند افسردگی و نا امیدی بروز می کند. این امر باعث نابود شدن زندگی، حرفه و روابطشان با سایر افراد می شود. این حالت پریشانی پیش از قاعدگی (PMDD) نام دارد و نیازمند درمان از طریق هورمون و یا داروهای ضد افسردگی است.
هر چند تاکنون ارتباط بین افسردگی و پیش قاعدگی به طور کامل شناسایی نشده است، برخی محققین معتقدند که تغییرات دوره ای استروژن، پروژسترون و سایر هورمون ها می توانند بر روی عملکرد مغز به ویژه سروتونین (قسمتی از مغز که مامور کنترل حالات و خلق و خوی آدمی است) تاثیر منفی بگذارد. سایر پژوهش ها گویای این امر هستند که اندروژن و هورمون مردانه تستسترون که به طور طبیعی در خانم ها نیز ترشح می شود، نقش لاینفکی در این قضیه دارند. معذلک به این دلیل که تغییرات هورمونی در تمام خانم ها صورت می پذیرد و تنها گروه های خاصی از آنها دچار افسردگی می شوند ما نمی توانیم تغییرات هورمونی را تنها عامل بروز افسردگی بدانیم؛ مسائل ژنتیکی و وراثتی و دلایل بیشمار دیگری نیز در این امر دخیل هستند.
بارداری
بارداری به نوبه خود باعث بروز افسردگی نمی شود. اما روند چشمگیر تغییر هورمون ها که در دوران بارداری همراه با کارهای خانه و بیرون و روابط مختلف ایجاد می شود؛ که می تواند مستقیما سبب بروز افسردگی شود. برخی دیگر از دلایلی که می توانند شما را در دوران بارداری به سمت افسردگی بکشانند عبارتند از: افسردگی های قبلی مانند (PMDD)، دعواهای خانوادگی، فقدان حمایت اجتماعی، و احساس دل نگرانی در مورد امر بارداری. موضوعات دیگری که حول محور بارداری وجود دارد نظیر: ناباروری، سقط جنین و یا حاملگی ناخواسته نیز جزء عواملی به شمار می روند که افسردگی را افزایش خواهند داد.
تشخیص افسردگی در زمان بارداری معمولا کار دشواری است، چراکه علائم آن با تغییرات طبیعی این دوران همخوانی دارد. از جمله این تغییرات می توان به تغییر ذائقه، خستگی، از خواب پریدن های مکرر و تغییر در خواست های جنسی بیمار اشاره کرد.
افسردگی پس از وضع حمل
هر چند یک نوزاد جدید می تواند خیلی جالب و سرگرم کننده باشد، اما تقریبا در حدود نیمی از خانم ها پس از به دنیا آمدن فرزندشان احساس ناراحتی، خشم و زود رنجی و تحریک پذیری شدیدی می کنند. این نوع احساسات کاملا طبیعی بوده و تقریبا در حدود یک تا دو هفته پس از وضع حمل از بین می روند. اما اگر اینچنین نشد و علائم خیلی حاد شدند؛ مثلا تا آنجا پیش رفت که شما دچار: ناتوانی در مراقبت از کودک، احساس استرس و اضطراب، اعتماد به نفس پایین، آشفتگی و بی قراری، فکر خودکشی شدید، بدون شک دچار افسردگی پس از وضع حمل هستید. این بیماری یک مورد کاملا جدی است که نیازمند درمان و معالجه فوری می باشد. این بیماری به دلیل نوزاد نورسیده شما ایجاد نشده است، بلکه دلیل اصلی ان نواسانات هورمونی است که تاثیر مستقیم بر روی حالات و خلق و خوی شما می گذارد.
یائسگی و پیش یائسگی
ریسک افسردگی در زمان یائسگی به دلیل بروز نواسانات بیش از اندازه در سطح هورمون ها، و همینطور پس از یائسگی به دلیل کاهش بیش از اندازه سطح هورمون استروژن افزایش پیدا می کند. البته بسیاری از خانم ها با اینکه دچار علائم ناخوشایند دوران یائسگی می شوند بازهم مبتلا به افسردگی نمی شوند، اما برای خانم هایی که برای مدت زمان زیادی در خوابیدن مشکل پیدا می کنند و یا سابقه قبلی این بیماری را داشته اند ریسک بالایی در ابتلا به افسردگی وجود دارد. بیرون آوردن کامل رحم نیز که در نهایت منجر به یائسگی می شود سبب بروز علائم حادتر و در آخر افسردگی می شود.
عوامل اجتماعی و فرهنگی دخیل در افسردگی
افسردگی در خانم ها تنها مربوط به دلایل زیست شناختی و بیولوژیکی نمی شود. استرس های ناشی از زندگی اجتماعی و فرهنگی نیز نقش مهمی را در این زمینه بازی می کنند. هر چند آقایون نیز تحت فشار چنین استرس هایی قرار دارند، اما باز هم میزان این فشار در خانم ها بیشتر است. به عنوان مثال اکثراً خانم ها باید بار مسئولیت خانه و محیط کار را با هم به دوش کشند. خانم ها معمولا درآمد های پایین تری نسبت به آقایون دارند، به تنهایی از فرزندان خود مراقبت می کنند و سابقه آزار و اذیت جنسی را نیز تجربه کرده اند، که همه این موارد منجر به ایجاد افسردگی در فرد می شوند، به ویژه در خانم هایی که قبلا پیشینه این بیماری را داشته اند.
قدرت و شرایط نابرابر
به طور معمول خانم ها در آمد کمتری نسبت به آقایون دارند. شرایط نامساعد اقتصادی آنها را دچار استرس می کند، اغلب نگران آینده هستند و همین امر باعث می شود تا کمتر در متن جامعه قرار بگیرند و دسترسی کمتری به مداوای پزشکی داشته باشند. درصد کمی از خانم ها نیز از استرسی که تبعیض نژادی به آنها می دهد، رنج می برند. این مقوله، احساسی به شما می دهد که گویا هیچ گونه کنترلی بر روی زندگی خود ندارید. این امر شما را به سمت نافعالی جنسی، منفی گرایی و فقدان اعتماد به نفس سوق می دهد که تمام موارد در نهایت منجر به افسردگی می شوند.
فشار کاری
خانم هایی که در خارج از خانه کار می کنند باز هم کارهای زیادی در خانه برای انجام دادن دارند. به این معنا که در طول هفته ساعات بیشتری را نسبت به آقایون، صرف برآورده کردن خواست های دیگران می کنند. بسیاری از خانم هایی که به تنهایی در حال بزرگ کردن فرزندانشان هستند، گاهی اوقات مجبور می شوند چندین شغل را با هم انجام دهند تا مخارج خانواده درآید؛ این کار باعث افزایش چالش ها و استرس های یک خانم می شود. برخی از خانم ها نیز باید هم از فرزندان نوجوان و جوان خود مراقبت کنند هم از افراد مسن و از کار افتاده فامیل. این امر شما را حتما به سوی افسردگی سوق خواهد داد.
سوء استفاده های جسمی و جنسی
خانم هایی که در معرض تجاوز قرار گرفته اند و یا در کودکی آزار و اذیت شده اند، در معرض خطر افسردگی قرار دارند. خانم هایی که در زمان نوجوانی و جوانی مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفتنه اند نیز ریسک بالاتری در ابتلا به افسردگی دارند. هر چند سوء استفاده های جنسی در مردان و پسرهای جوان نیز مشاهده می شود، اما شیوع آن در بانوان و دخترها خیلی بیشتر است. همچنین خانم هایی که در بزرگسالی متحمل آزار و اذیت جسمانی، احساسی و یا جنسی شده اند، باز هم دچار افسردگی میشوند.
مداوای افسردگی
بدون توجه به این مطلب که دلیل قطعی افسردگی چیست، خانم ها نسبت به آقایون، علائم متفاوتی را بروز می دهند از جمله: احساس گناه بیشتر، اضطراب، احساس بیهودگی، خستگی، اشفتگی در خواب، اضافه وزن، هوس در مصرف کربوهیدرات ها. نوعی از افسردگی که در بانوان بسیار شایع می باشد، افسردگی فصلی می باشد؛ که در دوره ی بخصوصی ظاهر شده، پس از مدتی از بین می رود و مجددا سال بعد دقیقا در همان موقع، دوباره بروز می کند. به علاوه افراد خانواده نیز عامل مهمی در مبتلا شدن خانم ها به افسردگی هستند.
اگر چه ممکن است تمام عوامل بیولوژیکی، اجتماعی، فرهنگی، و روانی مخالف شما باشند، اما درمان هایی وجود دارند که کاملا موثر شناخته شده اند. حتی در حادترین انواع افسردگی بازهم بهره گیری از درمان درست، بیماری را از بین خواهد برد.
نمی دانید از کجا باید درمان را آغاز کنید؟ برای بیشتر خانم ها پزشک متخصص زنان و زایمان نقش مهمی را در انجام اقدامات پیشگیرانه بازی می کند. شما هم اصولا در هنگام صحبت کردن با آنها احساس راحتی بیشتری می کنید. آنها می توانند خودشان مداوا را شروع کرده و همچنین متخصصین مربوطه را به شما معرفی کنند تا از طریق روان درمانی و یا استفاده از داروهای ضد افسردگی سلامت خود را مجددا بدست آورید.
باور این امر که بیماریتان غیر قابل درمان بوده و در وضعیت بدی قرار دارید، خود به عنوان یک از بهترین نمونه های افسردگی قلمداد می شود. شما خیلی بیشتر از یک مرد در معرض ابتلا به افسردگی قرار دارید اما نباید تصور کنید که باید خیلی راحت با آن کنار بیایید و با این مشکل به زندگی خود دامه دهید. درمان مناسب می تواند به شما کمک کند تا بتوانید مجددا از زندگی خود لذت ببرید
موضوعات مرتبط: روان شناسی
به او نگوييد كه «دست بردار»؛ راههاي بهتري براي كنار آمدن با افسردگي وجود دارد.
پژوهشگران توصيه ميكنند؛ بهترين كاري كه ميتوان براي يك عضو خانواده، يا دوست افسرده انجام داد، كمك به تشخيص صحيح و درمان است.
براي اين كار تشويق فرد به پيگيري درمان تا كاهش علايم بيماري ضروري است. در صورتي كه فرد بهبود نيافت بايد به دنبال راههاي درمان متفاوتي باشيد.
گاهي لازم است وقتي براي ملاقات از پزشك بگيريد و همراه بيمار به مطب دكتر برويد.
هم چنين دوستتان را تشويق كنيد تا از دستورات پزشكي طي دارو درماني پيروي كند.
دومين اقدام مهم، نشان دادن حمايت عاطفي است. اين كار مستلزم همدلي، شكيبايي، محبت و ترغيب است. با فرد افسرده صحبت كنيد و با دقت به حرفهاي او گوش دهيد. احساساتي را كه بيان ميكند تحقير نكنيد اما واقعيتها را تذكر دهيد و به وي اميد دهيد.
از علايم خودكشي غفلت نكنيد و آنها را به درمانگر او گزارش دهيد. دوستتان را به پياده روي، گردش، سينما و فعاليتها دعوت كنيد. اگر دعوت شما را رد كرد با ملايمت اصرار كنيد.
وي را در فعاليتهايي شركت دهيد كه از آنها لذت ميبرد. مثل فعاليتهاي ورزشي، مذهبي، فرهنگي و اجتماعي. اما بيش از حد و به يكباره مسووليت برعهدهاش نگذاريد.
دوست يا عضو خانواده شما به سرگرمي و مصاحبت نياز دارد، اما تقاضاهاي بسيار چه بسا حس شكست را در وي تقويت كند.
دوستتان را به تعارض و يا تنبلي متهم نسازيد. از وي انتظار دست برداشتن از اين حالت را نيز نداشته باشيد.
اين را در نظر داشته باشيد كه سرانجام بيشتر افراد با درمان بهبود مييابند و به او اطمينان دهيد كه با گذشت زمان و كمك گرفتن بهتر خواهد شد.
اگر نميدانيد از چه كسي كمك بگيريد ميتوانيد به دفترچه راهنماي تلفن مراجعه كنيد و به دنبال عناوين سلامت روان، سلامت خدمات اجتماعي، پيشگيري از خودكشي، خدمات مداخله در بحران، خطوط ارتباط مستقيم، بيمارستانها يا روانشناسان بگرديد حتي در وب سايتها نيز ميتوانيد تلفن و آدرسي از اين دست را پيدا كنيد تا به شما كمك كنند
موضوعات مرتبط: روان شناسی
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
| |||||||||||||||||||
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
با آغاز فصل پائیز و زمستان افسردگی در میان شمار زیادی از مردم افزایش می یابد. این نوع افسردگی که افسردگی زمستانی نامیده می شود در کشورهائی که زمستان سردتری دارند و یا میزان آفتاب در پائیز و زمستان در آنجا کمتر است بیشتر دیده می شود.
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
افـسردگي اختلالي است كه قادر است افكار، خلق و خو،
احـساسات، رفـتــار، سلامتي جسماني و روحي شما را
تحـت الشـــعاع قرار دهد. هر انساني در مقاطع خاصي از
زنـدگي خود به افسردگي دچار ميگردد. نشانه ها و علايم
افسردگي عبارتند از:
* غم و اندوه پايدار، اظطراب، احساس پوچي.
* احــساس نا اميدي و بدبيني- احساس گناه، احسـاس
بي ارزشي و در ماندگي - احساس تيره بختي.
* كاهش سطح انرژي و احساس خستگي.
* دشواري در تمركز، ياد آوري و تصميم گيري-عدم توانايي
در انديشيدن.
* بي خوابي و يا افزايش ميزان خواب.
* از دست دادن اشتها و كاهش وزن - يا پر خوري و افزايش وزن.
* عدم تمايل به ملاقات با ديگران - يا وحشت از تنها ماندن - حضور يافتن در فعاليتهاي اجتماعي دشوار و غير ممكن ميگردد.
* احساس بي ارزش بودن و نا عادلانه بودن زندگي- احساس شكست- احساس سربار بودن.
* از دست دادن علاقه و ميل به فعاليتهاي معمولي در زندگي و يا سرگرميهايي كه پيشتر براي فرد لذت بخش بوده اند.
* بيقراري و بيتابي - زود رنجي و تحريك پذيري- و يا كند شدن حركات و واكنشها- بي تفاوتي.
* افت اعتماد بنفس - سرزنش مدام خود - نگراني از گذشته و آينده.
* مشكلات جسماني كه معمولا به دارو جواب نميدهند مانند: خارش بدن - تاري ديد -تعريق شديد- خشكي دهان- مشكلات گوارشي (يبوست، اسهال - سوء هاضمه)-سردرد - كمردرد.
* افكار صدمه زدن به خود و يا ديگران - افكار خود كشي.
علل پديد آمدن افسردگي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
علل پديد آمدن افسردگي نيز گوناگون ميباشد:
* وراثت.
* محيط هاي نا ايمن و خطرناك مانند: آلودگي هوا و آب.
* محيطهاي آشفته مانند: خشونت در خانه و روابط.
* درگذشت همسر، فرزند، والدين و دوستان.
* ضربه هاي روحي شديد در كودكي و يا بزرگسالي.
* از دست دادن حمايتهاي اجتماعي در پي طلاق، دوري از دوستان، قطع رابطه، از دست دادن شغل.
* شرايط ناسالم اجتماعي مانند: فقر، بي خانماني و خشونت در جامعه.
* بيماريهاي مزمن مانند سرطان، ديابت و ايدز.
* شكست و ناكاميها-تجارب ناخوشايند.
* تغييرات هورموني - اختلال در تعادل انتقال دهنده هاي عصبي همچون سروتونين.
* در اثر مصرف برخي داروها مانند داروهاي خواب آور، ضد بارداري و كاهنده فشار خون بالا.
* استفاده از الكل، مواد مخدر و ديگر داروها.
* تغذيه نامناسب مانند كمبود فولات و ويتامين B1 و يا مصرف زياد مواد قندي و كافئين دار.
* ضعف شخصيت، اعتماد بنفش پايين، بد بيني و هم وابستگيها.
* استرس.
* الگوي تفكرات منفي.
* عدم تحرك بدني و نداشتن تفريح و سرگرمي.
* انزوا و گوشه گيري.
انواع افسردگي
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- افسردگي اساسي: اين نوع افسردگي اختلال در خلق ميباشد كه معمولا 2 هفته بطول مي انجامد. احساس دلتنگي و حزن مفرط و از دست دادن ميل و لذت از فعاليتهاي دلپذيرو احساس گناه و بي ارزشي از نشانه هاي آن ميباشد. اين نوع افسردگي خطرناك بوده و ميتواند به خود كشي منجر گردد.
2- افسردگي مزمن: شدت علايم آن از افسردگي اساسي كمتر بوده اما دوره آن طولاني و ممكن است و 2 الي 5 سال بطول انجامد. علايم آن معمولا ناتوان كننده نميباشد اما در عملكرد مناسب و احساس خوشايندي فرد تاثير گذار است.
3- اختلال در سازگاري: هرگاه انسان عزيزي را از دست ميدهد، شغلش را از دست داده و يا تغيير ميدهد، و يا آگاه ميگردد كه بيماري لاعلاجي دارد كاملا طبيعي است كه احساس استرس، اندوه و خشم ميكند. اما در نهايت امر افراد خود را با شرايط پديد آمده وفق ميدهند. اما برخي قادر به چنين عملي نميباشند. هنگامي كه واكنش فرد به يك موقعيت و يا حادثه سبب افسردگي در وي ميگردد به آن اختلال در سازگاري ميگويند.
4- اختلال دو قطبي: به تغييرات غير قابل پيش بيني خلق از شيدايي تا افسردگي اختلال دو قطبي ميگويند. در يك زمان فرد رفتار برونگرايي مفرط، پر حرفي، خود بزرگ بين از خود بروز ميدهد و در دوره اي ديگر افسرده ميگردد.
5- افسردگي فصلي: اين نو ع افسردگي معمولا در زمستان شيوع مي يابد. علت آن كاهش تابش نور خورشيد است.اين افسردگي سبب سردرد، تحريك پذيري و كاهش سطح انرژي ميگردد.
راهبردهايي براي غلبه بر افسردگي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- براي خود اهداف قابل دسترس تعيين كنيد.
2- تنها به ميزان معقول و در حد توان خود مسئوليت بعهده بگيريد.
3- كارها، اهداف و وظايف بزرگ را به بخشهاي كوچك تقسم كنيد.
4- مديريت زمان و الويت بندي را فراموش نكنيد.
5- مدتي از وقت خود را با ديگران و يك دوست صميمي سپري كنيد. سعي كنيد فردي را در زندگي بيابيد كه بتوانيد به وي اعتماد كرده و با وي درد دل كنيد.
6- به سرگرميهايي كه علاقه داريد بپردازيد.
7- ورزش كنيد و فعاليت بدني منظم داشته باشيد.
8- تا بر طرف شدن آثار افسردگي تصميمات مهم و حياتي خود را به تعويق اندازيد.
9- به خاطر داشته باشيد كه بهبودي خلق افسرده زمانبر و تدريجي ميباشد انتظار معجزه نداشته باشيد.
10- از افراد غير حامي و منتقد اجتناب كنيد.
11- به دوستان و خانواده خود اجازه دهيد در روند بهبودي به شما كمك كنند.
12- افكار مثبت را جايگزين افكار منفي گردانيد.
13- به خاطر داشته باشيد كه زندگي بطور ذاتي مبهم و نامشخص بوده و در بسياري از شرايط تنها يك پاسخ واحد مشكل گشا نخواهد بود.زندگي مملو از احتمالات است.
14- شما بايد بياموزيد چگونه ميان اموري كه شما مسئول آنها ميباشيد و يا نميباشيد تفاوت قائل گرديد. معمولا افراد كنترلي كه بر شرايط دارند را كمتر و يا بيشتر از آنچه هست بر آورد ميكنند.اموري كه شما مسئوليتي در قبال آن نداريد و يا خارج از كنترل شماست به حال خود بگذاريد.
15- شما بايد قادر باشيد ميان موقعيتهايي كه ارزش شما بايد بر اساس موفقيتهاي شما تعيين گردند و ديگر موقعيتها تفاوت قائل گرديد.
16- شما بايد بياموزيد كه چه زمان بايد با احساسات خود ارتباط برقرار كرده و چه زمان از آنها فاصله بگيريد.
17- شما بايد بياموزيد كه چه هنگام بايد به بر زمان حال تمركز كنيد و چه هنگام به زمان آينده.
18- خوشبختي و نيل به شادي در زندگي هدف نامعقولي نيست اما شما بايد ابتدا مفهوم خوشبختي را براي خود معنا كرده و سپس با برنامه ريزي و ايجاد سلسه مراتب و پيروي از آنها به خوشبختي مطلوب خود دست يابيد.
19- شما بايد قادر باشيد كه ميان احساسات دروني خود و واقعيتهاي عيني تفاوت قائل گرديد.
20- شما بايد قادر باشيد تا با ديگران رابطه برقرار كنيد.
21- اعتماد بنفس خود را افزايش دهيد.
22- وابستگي خود را به دنياي خارج كاهش دهيد.
23- به خاطر داشته باشيد هيچ فرد ديگر ي جز خود شما مسئول شادي شما نميباشد
موضوعات مرتبط: روان شناسی
قبل از دادن پاسخ بله یا خیر به سوال بالا، ببینید واژه ی خلاقیت در نظر شما واقعاً چه مفهومی دارد؟
اگر تصور می کنید خلاقیت فقط برای هنرمندان لازم است، درحالیکه شما مدیر یا معاون یک شرکت هستید، احتمالاً پاسخ شما به سوال بالا منفی خواهد بود. اما باید بدانید که مفهوم خلاقیت چیزی بسیار فراتر از هنر و هنرمندان است و در کلیه ی عرصه های زندگی برای همه مورد نیاز است.
تصور شما از یک فرد خلاق احتمالاً کسی است که در یک اتاق زیر شیروانی که پر از تابلوهای نقاشی است زندگی میکند. یا نویسنده ای که همه ی روز خود را پشت یک کامپیوتر مشغول کار کردن بر روی رمان جدید خود می گذراند. یا یک موسیقیدان، بازیگر، یا خواننده که روی صحنه مشغول اجراست. همه این افراد به طرز هنرمندانه ای کار خود را به دیگران نشان می دهند، و می توان گفت که افراد خلاقی هستند حتی اگر کسی از هنر آنها لذت نبرد.
اما در مورد یک مدیر شرکت که افکار جدیدی برای تولید یک محصول جدید در سر دارد چه می توان گفت؟ فردی که برای به مرحله ی عمل درآوردن افکار و ایده های خود، شرکتی تاسیس کرده و صدها نفر را استخدام می کند؟ به نظر شما آیا این کار هم نیازمند خلاقیت نیست؟
در مورد یک دانشمند محقق که در آزمایشگاه خود مشغول به کار است، و سعی دارد تا ماده ای جدید برای ساختن دارویی برای درمان یک بیماری خطرناک بسازد، چه میتوان گفت؟ آیا این هم کاری خلاق نیست؟ مادری که سعی دارد تا با بودجه ی کم خود غذاهای خوشمزه برای کودکانش بپزد چطور؟ او فردی خلاق نیست؟
برای یک نفر ممکن است خلاقیت به معنای چسباندن صدف های دریایی در اطراف یک نقاشی برای قاب گرفتن آن باشد. برای فردی دیگر خلاقیت در حل یک مسئله ی دشوار فیزیک است.
وقتی مفهوم خلاقیت را فقط در چارچوب هنر تعریف کنیم، مطمئناً خیلی تفکرات و ایده های ناب و خلاقانه را نادیده گرفته ایم. هنرمندی که نقاشی می کند و نویسنده ای که رمان می نویسد، هر دو با دانشمندی که در آزمایشگاه کار می کند و آن مؤسس شرکت و آنکه با صدف دریایی برای نقاشی ها قاب درست می کند، وجه مشترک دارند.
همه ی آنها روی مشکلات و راه حلهایی برای آنها کار می کنند که سابقاً وجود نداشته است. این افراد از فکرشان برای تصویر راه های جدید برای انجام کارها استفاده میکنند.
آنها ایده هایی جدید، دیدگاهی جدید، محصولات جدید و تکنیک های جدید ابداع میکنند. گاهی اوقات توانایی خلاق بودن منجر به شهرت و ثروت می شود و گاهی هم فقط یک نوع احساس رضایت شخصی در فرد ایجاد می کند.
حال سؤال این است که آیا ما می توانیم توانایی خلاق بودن خود را تقویت کنیم؟ بله، یاد گرفتن اینکه چطور خلاق باشیم کاری بسیار لذت بخش و مفرح است. اکثر ما در دوران کودکی قبل از اینکه قانون های جهان را یاد بگیریم، بسیار خلاق بودیم. راه های بسیار زیادی برای زنده کردن دوباره ی این روحیه خلاقیت در ما وجود دارد.
برخی از این تکنیک ها شامل افکار بکر و ناگهانی، طرح ریزی فکر، اشکال مختلف هیپنوتیزم و مدیتیشن و خواب های هدایت شده می باشد.
همه ی این تکنیک ها یک وجه اشتراک دارند: همه ی آنها سعی دارند تا از انتقادات و قضاوت های درون مغز ما عبور کنند.
همه ی ما ندایی درونی داریم که بر هر چه ما به آن فکر میکنیم و انجام می دهیم، نگاهی نقادانه دارد. اکثر اوقات ممکن است متوجه این ندای درونی باشیم و این ندا تاثیری شگرف بر عملکردهای ما در زندگی دارد.
در اکثر ما این ندای درونی بسیار منفی است. مهم نیست که در مورد چه فکر کنیم یا قصد انجام چه کاری را داشته باشیم، این ندای درونی دقیقاً مثل یک ضبط صوت مداوم مشغول انتقاد کردن و عیبجویی از کارهای ما و افکار و ایده هایمان است.
وقتی ما به فکری جدید برمی خوریم، ندای درونیمان به ما می گوید: "این فکری احمقانه است." یا اینکه می گوید، "من نباید هیچ وقت فردی متوسط باشم، باید بدرخشم و همیشه بهترین باشم. همه ی افکار من باید نوگرایانه و عالی باشد. اگر ایده های من از همان ابتدا عالی نباشد، من شکست خورده ام و بهتر است دیگر تلاشی نکنم."
این منتقد درونی منفی همیشه به صورت یک ندا نیست و گاهی تصاویری از شکست خود مشاهده می کنیم. یا احساس ترس و خجالت به ما دست می دهد که ما را از دنبال کردن ایده ها و اعمال جدید و خلاقانه باز می دارد.
منتقد درونی شما وقتی از شما انتقاد می کند و می گوید که افکار و ایده هایتان جالب نیست، شریر و زیان آور نیست. در واقع این منتقد سعی دارد تا شما را خجالت زده شدن در برابر واکنش ها و عکس العمل های منفی اطرافیان درمورد ایده های شما محافظت کند.
این منتقد درونی سعی دارد تا از ما فردی کامل و مطمئن بسازد، اما ممکن است گاهي تاثیرات مخربی نیز داشته باشد.
اگر این گفتگوهای نقادانه درونی ما اکثراً منفی باشد، توانایی های خلاقانه ما فروکش کرده و رفته رفته از بین می روند. و این حس انتقادگر درونی به جای اینکه به ما کمک کند تا افکار بهتری ایجاد کنیم، توانایی ما را برای مطرح کردن ایده ها و افکار جدید نابود می کند.
شما نمی توانید در آنِ واحد هم انتقادگر و هم خلاق باشید. این دو رویکرد نیازمند طُرق فکری متفاوت از یکدیگر هستند. رویکرد انتقادانه، تحلیلگرایانه، و قضاوتیِ مغز ما از عهده ی ایجاد و تولید ایده ها و افکار جدید و خلاقانه بر نمی آید.
حتی نوع موج مغزی که هنگام افکار خردگرایانه و تحلیلگرایانه ایجاد می شود کاملاً با زمانی که افکار و ایده های خلاقانه تولید می کنیم متفاوت است.
اما اگر می خواهید خلاق باشید، موقعش رسیده است که با این منتقد سرسخت درونی مقابله کنید و او را پی نخود سیاه بفرستید
موضوعات مرتبط: روان شناسی
راهكارهاي يادياري
1- آكرونيم(ACRONYM) : سـرنام عبارت است از واژه اي
كـه از تـركيب حروف نخست چند واژه مجزا پديد آمده باشد.
مـثل: رادار، ناسا، ايدز و ليزر كه اكرونيمهاي زبان انگليسي
مي بـاشنــد. ناجا="نيروي انتظامي جمهوري اسلامي" نيز
يك نمونه از سرنام فارسي است.
2- آكروستيك(ACROSTIC) : اكروستيك يك عبارت ابداعي است كه مجموع سرنامهاي آن سرنخ ماده يادسپاري شده ميباشند. مثل "پدرم كار داشت ديروز رفت يزد" كه چنانچه سرنام اين واژه ها را كنار هم بگذاريم واحد هاي پول چند كشور پديد مي آيد: پوند، كرون، دلار، دينار، ريال و ين.
3- قافيه سازي (RHYMES): در اين روش وزن يك واژه را با يك عدد هم وزن همراه سازيد مانند: چهار و ناهار و يا هشت و رشت. همچنين ميتوانيد شكل ماده اطلاعاتي را به يك عدد همشكل نسبت دهيد مانند: عدد يك 1 با شمع و يا عدد هشت انگليسي (8) با ساعت شني.
4- تقطيع(CHUNKING) : در اين روش اطلاعات يكپارچه را به واحدهاي كوچكتر تقسيم بندي ميكنيم. مثلا به خاطر سپردن شماره تلفن هشت رقمي بصورت 88234567 دشوار است اما وقتي اين شماره را به بصورت 882 34 567 تقسيم بندي ميكنيم يادسپاري آن آسانتر ميگردد.
5- داستان سازي (CHAINING): در اين روش واژه هاي كليدي را در قالب يك داستان در آوريد. مثلا براي يادسپاري واژه هاي ناپلئون-گوش-در و آلمان از اين نمونه داستان استفاده كنيد: "ناپلئون گوش خود را روي در گذاشته بود تا به حرفهاي آلمانيها گوش دهد"
6- روش كلمه كليد (KEYWORD METHOD): از اين تكنيك براي به ياد سپاري زبان هاي خارجي بهره گيريد. در اين روش ابتدا يك واژه خارجي را انتخاب كنيد، سپس يك واژه فارسي مشابه آن را شناسايي كرده، و در انتها ميان معني واژه بيگانه و واژه فارسي رابطه معنا داري در ذهن خود تصوير سازي كنيد. مثلا: CARTA"" به زبان اسپانيايي به معني " نامه" ميباشد. واژه "كارت تبريك" را شناسايي كرده و "نامه" را به آن ربط دهيد.
7- روش مكان يابي (LOCI METHOD): در اين روش ابتدا يك مكان كاملا آشنا را در ذهن خود مجسم كنيد (مثلا منزل خودتان)، سپس هر كدام از مواد اطلاعاتي را كه ميخواهيد يادسپاري كنيد در چندين نقطه مشخص منزل خود قرار دهيد (مثلا روي ميز، تختخواب، ميز ناهار خوري، راهرو وغيره)، سپس براي يادآوري، منزل را در ذهن خود تصوير سازي كرده و مواد اطلاعاتي را بازيابي كنيد.
8- بسط اطلاعات و يا پيوند(ASSOCIATIOIN) : در اين روش پيوند معنا داري ميان اطلاعات جديد و اطلاعات گذشته (آشنا) خود برقرار سازيد. هر اندازه پيوندهاي بين مواد اطلاعاتي بيشتر باشد، راههاي بازيابي آن مواد افزايش مي يابد. يك ماده اطلاعاتي منفرد ممكن است مهجور مانده و به مرور زمان محو و فراموش گردد. اما هرگاه همان ماده منفرد با اطلاعات ديگر متصل و مرتبط گردد، شبكه ارتباطي مستحكم و منسجمي ايجاد خواهد شد كه به آساني محو و فراموش نميگردد. همچنين رديابي اطلاعات در اين شبكه اطلاعاتي تسهيل خواهد شد. يادگيري اطلاعات جديد هنگامي كه با دانسته هاي قبلي پيوند داده ميشوند، آسانتر صورت ميگيرد.
9- تجسم (IMAGINATION): هر قدر اطلاعات را بهتر در ذهن خود تصوير سازي كنيم، يادسپاري موثر تر خواهد بود.
10- بافتار (CONTEXT): ثابت گرديده يادآوري اطلاعات، تحت شرايط مشابه زمان يادسپاري، آسانتر تر انجام ميگيرد. بنابراين هنگام مطالعه دروس خود، در شرايطي مطالعه كنيد كه با شرايط مكاني كه ميخواهيد امتحان دهيد يكسان باشد. مثلا روي ميز و در سكوت مطالعه كنيد و نه بصورت دراز كش ويا روي تختخواب. بازآفريني بافتاري كه در آن يادگيري صورت گرفته است در يادآوري اطلاعات بسيار موثر ميباشد. مثلا هنگامي كه مطلب خاصي را نتوانستيد به خاطر آوريد، ببينيد در كجاي جزوه و يا كتاب آن مطلب را به خاطر سپرده ايد و يا در چه بافت زماني ومكاني واقع بوده ايد.
نكات كليدي ديگر براي برخورداري از يك حافظه قوي
1- حافظه خود را سازماندهي كنيد. براي جلوگيري از اختلاط اطلاعات با يكديگر و برخورداري از يك حافظه منسجم، اطلاعات را در دسته بنديهاي معنا داري قرار دهيد.
2- درك كردن اطلاعات در به يادسپاري تاثير گذار است. مطالب را سطحي و طوطي وار به حافظه نسپاريد. ابتدا آنها را خوب درك كنيد.
3- حافظه خود را تحريك كنيد. سعي كنيد هر از گاهي يك مهارت جديد را به مهارتهاي پيشين خود اضافه كنيد. اگر كارمند هستيد ياد بگيريد شطرنج بازي كنيد، اگر ورزش كار هستيد كار با رايانه را بياموزيد، اگر برنامه نويس ميباشيد نقاشي كردن را ياد بگيريد. با اين كار مدارات نوروني مغز خود را تحريك به رشد خواهيد كرد.
4- تمركز حواس را فرا گيريد. سعي نكنيد تمام جزئيات را در همان وهله نخست درك كنيد، تنها همه حواس خود را به اطلاعاتي كه ميخواهيد به خاطر بسپاريد متمركز كنيد. اجازه ندهيد افكار نامربوط و مزاحم ذهن شما را مشغول سازند.
5- آرامش خود را حفظ كنيد. بدون آرامش خاطر، شما قادر به تمركز كردن نخواهيد بود. ثابت گرديده كورتيزول، هورمون استرس، در يادسپاري اطلاعات جديد و يادآوري اطلاعات پيشين ممانعت بعمل مي آورد. كورتيزول با كاهش خونرساني به هيپوكامپوس عملكرد آن را مختل كرده و به آن صدمه ميزند. بنابراين استرس و تنش تاثيرات سوئي بر حافظه بجاي ميگذارد.
6- حافظه خود را با مصرف مواد غذايي خاص بهبود بخشيد. (به مقاله غذاي مغز رجوع كنيد)
7- خواب كافي لازمه داشتن يك حافظه پويا و كارآمد است. بنابراين به اندازه كافي بخوابيد و الگوي خواب خود را نظم دهيد.
8- مصرف سيگار اكسيژن رساني به مغز را كاهش داده و بروي حافظه شما تاثير مستقيم مي گذارد بنابراين از كشيدن سيگار خودداري كنيد.
9- مصرف مقادير اندك الكل نيز در اندوزش اطلاعات تداخل ايجاد ميكند، بويژه روي حافظه كوتاه مدت. بنابراين از مصرف مشروبات الكلي پرهيز كنيد.
10- مصرف مواد غذايي حاوي كافئين تمركز و حافظه كوتاه مدت شما را تقويت ميكند.
11- هنگام به يادسپاري از تصاوير واضح، رنگين و آميخته با احساسات استفاده كنيد، چرا كه يادآوري آنها سهل تر است.
12- از تمام حواس خود در روند رمزگرداني اطلاعات استفاده كنيد. ياد يارهاي مغز شما شامل: اصوات، رايحه ها، حركات، احساسات، ساختارها، تصاوير، نمادها، رنگها، مكانها، زبان، هيجانات، طعم ها و حس لامسه ميباشند. مثلا براي يادسپاري "سيب" شكل ظاهري، طعم، بو، رنگ و حس لامسه مربوط به آن را تواما به خاطر بسپاريد و با صداي بلند واژه سيب را ادا كنيد.
13- از حس شوخ طبعي در به خاطر سپردن اطلاعات بهره جوييد. هنگامي كه مواد اطلاعاتي با عنصر شوخ طبعي در مي آميزد يادآوري آن آسانتر ميگردد. اطلاعات را با موضوعات بامزه، خنده دار و عجيب وغريب همراه سازيد.
14- انگيزه و تمايل به يادگيري در روند يادسپاري حائز اهميت است. وقتي شما علاقه و انگيزه به يادگيري مطلبي نداشته باشيد بالطبع يادسپاري آن مطلب ناكارآمد خواهد بود.
15- مغز خود را ورزش دهيد. يك يا چند حس خود را بطور بديع و خلاقانه اي درگير كنيد. مثلا اگر عادت داريد با دست راست خود مسواك بزنيد، چند روز با دست چپ خود مسواك بزنيد-و يا غذا را در كنار خانواده خود در كمال آرامش و سكوت صرف كنيد-و يا با چشمان بسته دوش بگيريد.- كارهاي غير منتظره و غير معمول انجام دهيد- مسير بازگشت به منزل خود را تغيير دهيد- و يا مركز خريد خود را تغيير دهيد.
16- به خاطر داشته باشيد تكرار و مرور ذهني اصول اوليه يادگيري و به يادسپاري ميباشند.
17- از نمودارها، اشكال و نمادها بيشتر استفاده كنيد. نمادها قادرند اطلاعات پيچيده را بطور سريع و موثر رمزگرداني كنند.
18- از حافظه عضله (حركتي) خود كمال استفاده را بريد. حافظه حركتي بسيار نيرومند و موثر است. يادگيري اطلاعات بصورت عملي بندرت فراموش ميگردند. به همين خاطر است كه شما هيچگاه دوچرخه سواري را از ياد نخواهيد برد، حتي اگر 20 سال هم سوار دوچرخه نشويد.
19- مراقب باشيد يادگيري سطحي شما را گمراه نكند. بازشناسي(RECOGNITION) يك يادگيري سطحي است. در بازشناسي شما تنها در صورتي اطلاعات را به خاطر مي آوريد كه، يا با آنها مستقيما مواجه شويد و يا سرنخ هايي مرتبط با آنها به شما ارائه گردد. اما در يادآوري (RECALL) بدون كمك سر نخها شما قادرخواهيد بود، اطلاعات را بازيابي كنيد. بنابراين يادآوري عميق تر از بازشناسي است. نمونه عيني بازشناسي آزمونهاي چند گزينه اي (تستي) و نمونه عيني يادآوري آزمونهاي تشريحي ميباشند. هنگامي كه شما مطلبي را مطالعه ميكنيد به تصور اينكه كاملا مطلب را فراگرفته ايد (به خاطر اثر حافظه بازشناسي) از مرور مجدد آن خودداري ميكنيد. اما تنها زماني ميتوانيد از يادگيري خود يقين حاصل كنيد كه كتاب وي ا جزوه خود را كاملا ببنديد و هر چه كه آموخته ايد را بروي كاغذ آوريد.
20- با شكم پر مطالعه نكرده و يا سر امتحان حاضر نشويد. هنگامي كه معده شما پر است خون فراواني به سمت معده و روده سرازير ميگردد تا عمل هضم انجام گيرد. از اينرو خون كمتري به مغز رسيده و كارايي ذهن شما كاهش مي يابد.
21- هورموني موسوم به گرلين(GHRELIN) كه توسط معده ترشح ميگردد، بروي هيپوكامپوس اثر نيرومندي بجاي ميگذارد. سطح اين هورمون زماني كه معده شما خالي است افزايش يافته و اشتها را تحريك ميكند. اين هورمون با تاثير بروي هيپوكامپوس حافظه را تقويت ميكند. بنابراين يادگيري با شكم خالي بهتر انجام ميگيرد.
22- ثابت گرديده هورمون لپتين (LEPTIN) كه توسط سلولهاي چربي ترشح ميگردد، كنترل دريافت غذا، وزن و مهار اشتها را بعهده داشته و سبب افزايش ارتباطات بين سلولي در هيپوكامپوس ميگردد. به همين خاطر ممكن است چاقي روند يادگيري وحافظه را كند و دشوار سازد.
23- مثبت انديشي و اعتماد بنفس نيز در يادگيري و حافظه تاثير گذار است. چنانچه شما يادسپاري مطلبي را غير ممكن بدانيد، بالطبع نخواهيد توانست مواد اطلاعاتي را بدرستي به خاطر بسپاريد.
در حين امتحان اگر مطلبي را فراموش كرديد چه كار كنيد؟
1- خونسردي خود راحفظ كنيد. تلاش براي ياداوري مطالب فراموش شده منجر به هيجانزدگي مفرط و اضطراب در شما ميگردد، كه در روند يادآوري تداخل ايجاد ميكند. چشمان خود را ببنديد ونفس عميقي بكشيد.
2- سوال را به حال خود رها كنيد. سوال بي پاسخ مانده را علامت بزنيد و به سراغ ساير پرسشها رويد. اين كار چند حسن دارد: 1- وقت شما بي جهت تلف نميشود 2- از مضطرب شدن شما جلوگيري ميكند3 -شايد اگر مجددا پس از چند دقيقه به سوال مزبور بازگرديد پاسخ آن يادتان بيايد 4- و از همه مهم تر ممكن است در طي پاسخدهي به ساير سوالات به واژه ها و مفاهيمي برخورد كنيد كه در يادآوري پاسخ سوال مزبور، به شما كمك شاياني بكند.
3- تلاش مستقيم براي يادآوري واژه و يا مفهوم اصلي، كاملا غلط است.جاي آن سعي كنيد چيزهاي مشابه آن را ياداوري كنيد. و يا بافتاري را كه يادگيري در آن صورت گرفته است را بازسازي كنيد. و يا از پيوندها بهره گيريد
موضوعات مرتبط: روان شناسی
حافظه: به قابليت مغز در اندوزش، نگه داري و يادآوري اطلاعات اطلاق ميگردد.
مراحل شكل گيري و بازيابي حافظه
1- رمز گرداني(ENCODING):به پردازش و ادغام اطلاعات دريافتي اطلاق ميگردد.
2- اندوزش و يا يادسپاري(STORAGE):به ثبت پايدار اطلاعات رمزگرداني شده اطلاق ميگردد.
3- يادآوري و يا بازيابي(RETRIEVAL/RECALL):به فراخواني اطلاعات اندوخته شده اطلاق ميگردد.
طبقه بندي حافظه بر اساس مدت زمان نگه داري اطلاعات
1- حافظه حسي(SENSORY MEMORY): نخستين مرحله پردازش اطلاعات است. هنگامي كه محركات بيروني توسط حواس دريافت ميگردند. مدت زمان نگه داري اطلاعات در اين حافظه از چند ميلي ثانيه تا چند ثانيه متغير است. اين حافظه براي هر كانال حسي وجود دارد. حافظه ICONIC براي محركات ديداري، حافظه ECHOIC براي محركات شنيداري و حافظه HAPTIC براي حس لامسه. حافظه حسي بخشي از فرآيند ادراك ميباشد. گنجايش حافظه حسي بسيار زياد ميباشد اما مانند حافظه بلند مدت نامحدود نيست.
2- حافظه كوتاه مدت(SHORT-TERM MEMORY): با "توجه" و "دقت كردن" اطلاعات از حافظه حسي به حافظه كوتاه مدت انتقال مي يابد. مدت زمان نگه داري اطلاعات در حافظه كوتاه مدت از چند ثانيه تا چند دقيقه متغير ميباشد. تغيير در اتصالات و پيوندهاي نوروني بطور موقت و گذرا حافظه كوتاه مدت را پديد مي آورد. حافظه كوتاه مدت به مثابه يك دفترچه يادداشت موقت ميباشد. ظرفيت حافظه كوتاه مدت كه به فراخناي حافظه(MEMORY SPAN) موسوم است در افراد مختلف متفاوت ميباشد. فراخناي حافظه معمولا براي ارقام 7 ماده، براي حروف 6 ماده و براي واژه ها 5 ماده ميباشد. فراخناي حافظه براي ارقام بدين معني است كه فرد ميتواند تا 7 رقم پياپي را پس از شنيدن بطور صحيح بازگو كند. اما اخيرا صاحبنظران فراخناي حافظه را در حدود 4 ماده (واحد) اطلاعات تخمين ميزنند. در صورت عدم مرور ذهني و تكرار محتواي حافظه كوتاه مدت، اطلاعات محو شده و زوال مي يابند. ظرفيت حافظه كوتاه مدت را ميتوان با روش تقطيع(CHUNKING) افزايش داد. در اين روش اطلاعات به واحد هاي كوچك تقسيم بندي ميگردند. حافظه كوتاه مدت فرار بوده وبراي رفع نيازهاي آني وفوري بكار ميرود. رمز گرداني در حافظه كوتاه مدت عمدتا شنيداري ميباشد.
3- حافظه فعال(WORKING MEMORY): حافظه فعال يك اصطلاح نو ميباشد. دانشمندان حافظه فعال را جايگزين حافظه كوتاه مدت كرده اند چراكه حافظه كوتاه مدت نميتواند يك حافظه منفعل باشد و دستكاري اطلاعات نيز در آن صورت ميگيرد. از اينرو ظرفيت حافظه كوتاه مدت جاي خود را به ظرفيت پردازش داده است. حافظه فعال در واقع تلفيقي است از حافظه كوتاه مدت و عنصر توجه براي انجام تكاليف ذهني خاص. بنابراين حافظه فعال يك سيستم فعال وپويايي است كه براي اندوزش و دستكاري موقتي اطلاعات و بمنظور انجام تكاليف شناختي پيچيده نظير يادگيري، استدلال، ادراك و تفكر كردن بكار ميرود. هنگامي كه شما اطلاعاتي را مرور ذهني، بازيابي و يادآوري ميكنيد در واقع آن اطلاعات از حافظه بلند مدت به حافظه فعال شما انتقال مي يابند. همچنين حافظه فعال بطور فعال در ارتباط با اطلاعاتي است كه ميخواهند به حافظه بلند مدت منتقل گردند. در مجموع سرحد مشخصي نميتوان ميان حافظه ها و افكار تعيين كرد. در هر فرآيندي كه نياز به استدلال دارد (مثل خواندن، نوشتن و محاسبات ذهني) حافظه فعال درگير ميباشد. مثل تكرار فهرستي از ارقام كه براي شما خوانده ميگردد و شما ميبايست آنها را عكس ترتيب اوليه شان (بطور معكوس) بازگو كنيد و يا ترجمه همزمان ويا رانندگي.
4- حافظه بلند مدت(LONG-TERM MEMORY): با تكرار و مرور ذهني اطلاعات از حافظه كوتاه مدت به حافظه بلند مدت انتقال مي يابند. ظرفيت حافظه بلند مدت بر خلاف حافظه كوتاه مدت نامحدود ميباشد. مدت نگه داري اطلاعات نيز از چند روز تا چند سال و بعضا تا آخر عمر متغير ميباشد. حافظه بلند مدت زماني شكل ميگيرد كه اتصالات نوروني خاصي بطور دايمي و پايا تقويت شده باشند. ثابت گرديده پروتئين CYPIN با افزايش انشعابات دندريتها و شكل گيري سيناپسهاي جديد اتصالات بين سلولهاي عصبي (نورونها) را افزايش و تقويت ميكند.
طبقه بندي حافظه بر اساس نوع اطلاعات در حافظه بلند مدت
1- حافظه اظهاري و يا آشكار(DECLARATIVE/EXPLICIT): اين حافظه نياز به يادآوري آگاهانه و هشيارانه دارد. فرآيند يادگيري در حافظه آشكار خودآگاه است. براي بازيابي آن به محركات مختصر و سرنخ ها نياز است. به دو زير مجموعه تقسيم بندي ميگردد:
* حافظه معنايي(SEMANTIC MEMORY): دانش عمومي ما از جهان پيرامون را در برميگيرد. شامل واژه ها، ايده ها، مفاهيم، ساختارها و نمادهاي كلامي ميباشد. حافظه معنايي يك حافظه مرجع ميباشد.حافظه معنايي مستقل از بافتار زمان و مكان ميباشد.حافظه معنايي رمز گرداني انتزاعي دانش است.
* حافظه رويدادي(EPISODIC MEMORY): اين حافظه رويدادها و تجارب سريالي(زنجيره اي) را در برميگيرد. اين حافظه به بافتار زمان و مكان وابسته است. حافظه رويدادي همان حافظه شخصي هر فرد ميباشد مثل احساسات و هيجانات مربوط به يك زمان و مكان خاص. حافظه اتوبيوگرافيك نيز زير مجموعه اين حافظه ميباشد كه به حافظه يك رويداد خاص در زندگي شخصي فرد دلالت دارد. مثل: تاريخ يك رويداد مهم ملي، غذايي كه ديشب ميل كرده ايد، نام يك همكلاسي قديمي. در مجموع حافظه رويدادي عبارت است از به خاطر سپردن رويدادها به علاوه كل بافتار پيرامون آن.
2- حافظه روندي و يا ضمني(PROCEDURAL/IMPLICIT):اين حافظه به يادآوري خودآگاه و هشيارانه متكي نيست. فرآيند يادگيري در حافظه ضمني ناخودآگاه است. بيان گفتاري در آن درگير نبوده و شامل مهارتهاي حركتي ميباشد .مثل راندن دوچرخه و يا نواختن پيانو. واكنشهاي هيجاني شرطي شده نيز در اين دسته جاي دارند.
تقسيم بندي حافظه بر اساس جهت زماني
1- حافظه گذشته نگر(RETROSPECTIVE):در اين حافظه موضوعي كه بايد يادآوري گردد مربوط به گذشته است.
2- حافظه آينده نگر(PROSPECTIVE MEMORY):در اين حافظه موضوعي كه بايد يادآوري گردد مربوط به آينده است.
مركز حافظه در مغز كجاست؟
مركز منفرد و خاصي در مغز براي حافظه وجود ندارد اما لوب پيشاني مغز، هيپوكامپ و آميگدال نقش بارزتري در فرآيند حافظه دارند.
نكته:نقش مرور كردن يكي حفظ اطلاعات در حافظه كوتاه مدت و ديگري انتقال اطلاعات به حافظه بلند مدت است.
نكته: باز شناسي سهل تر از يادآوري است. بازشناسي مثل آزمونهاي تستي و چند گزينه اي و يادآوري مانند آزمونهاي تشريحي است. و به همين خاطر است كه آزمونهاي چند گزينه اي آسانتر از آزمونهاي تشريحي است.
مكانيسم اصلي حافظه چيست؟
پيوند و يا وابسته سازي(ASSOCIATION): به برقراري پيوند معنا دار مطالب (اطلاعات) جديد با دانسته هاي (اطلاعات) قبلي اطلاق ميگردد.
فراموشي و خطاهاي حافظه
خطا در هر مرحله از رمز گرداني، اندوزش و بازيابي ميتواند منجر به فراموشي و يا كژتابي و تحريف حافظه گردد.
1- علت فراموشي در حافظه حسي: بي توجهي و بي دقتي.
2- علت فراموشي در حافظه كوتاه مدت: گنجايش محدود آن-جايگزين شدن اطلاعات -عدم مرور ذهني-محو اثر به خاطر گذر زمان.
3- دلايل فراموشي در حافظه بلند مدت:
* محو و زوال(DECAY):به از دست رفتن حافظه به مرور زمان اطلاق ميگردد.علت صرفا گذر زمان است.
* تداخل(INTERFERENCE): از دست رفتن حافظه به علت حضور و تداخل خاطرات ديگر (به علت رقابت اطلاعات با يكديگر):
1- بازداري پيش گستر(PROACTIVE):خاطرات گذشته موجب از دست رفتن خاطرات جديد ميشوند. يادگيريهاي قبلي مانع يادآوري مطالب جديد ميشود.
2- بازداري پس گستر(RETROACTIVE): خاطرات جديد موجب از دست رفتن خاطرات گذشته ميشوند. يادگيريهاي جديد مانع يادآوري مطالب گذشته ميشود.
* حواس پرتي(ABSENT-MINDEDNESS): به اشكال در ايجاد حافظه موثق و قابل اطمينان در همان وهله نخست، يعني در مرحله رمز گرداني اطلاعات، اطلاق ميگردد. هنگامي كه ما به اندازه كافي توجه و دقت مبذول مواد (مطالب) نميكنيم رمزگرداني ما ناكارآمد خواهد بود. در اين حالت حافظه محو نگرديده بلكه اطلاعات اصلا در حافظه بلند مدت رمزگرداني نشده اند.
* بازداري و يا سد شدن(BLOCKING) : در اين حالت خاطرات دست نخورده وجود دارند، اما دسترسي به آنها ممكن نيست. شايد سرنخ هاي كافي براي سوق دادن ما بسوي اطلاعات مربوطه در اختيار نباشد و يا ديگر آيتمها (مواد) را يادآوري ميكنيم كه با يادآوري خاطره دلخواه تداخل مي يابد. اين همان اصطلاح "نوك زبانم هست" ميباشد كه تنها بخشي از حافظه بازيابي ميشود و نه تمام آن.
* نسبت و يا اسناد نادرست(MISATTRIBUTION): در اين حالت اطلاعات بدرستي يادآوري ميشوند اما به بافتار (زمان، مكان و شخص) غلط منسوب ميگردند. مثلا: خواهر شما ماجراي جالبي را براي شما تعريف ميكند پس از چند روز شما در حضور همكار خود بخشي از آن را بازگو ميكنيد به تصور اينكه همكارتان آن ماجرا را براي شما تعريف كرده بوده است.
* تلقين پذيري (SUGGESTIBILITY): تلقينات ذهني ميتواند در يادآوري خاطرات تاثير گذار باشد. نحوه توصيف يك تصادف ميتواند در شهادت شاهدان عيني آن تصادف تاثير مستقيم بگذارد. وقتي يك تصادف "مرگبار" توصيف ميگردد شاهدان هنگام يادآوري، صحنه تصادف را اغراق آميزتر از آنچه كه بوده بازگو ميكنند.
* حافظه گزينشي(SELECTIVE MEMORY): در اين حالت افراد صرفا جنبه هاي خوب و يا بد رويدادهاي گذشته را به خاطر مي آورند. مثلا افراد بد بين و يا افسرده تنها رويدادهاي منفي گذشته را بخاطر مي آورند. باورها، نگرشها و تعصبات در يادآوري خاطرات تاثير گذار است.
* سركوب و واپس زني(SUPPRESION): به سركوب خاطرات ناخوشايند اطلاق ميگردد. فرد سعي ميكند اين خاطرات را در ضمير ناخودآگاه خود نگه دارد.
* ضايعات مغزي، آلزايمر، شوكهاي عصبي، افسردگي و اضطراب نيز ميتوانند منجر به فراموشي شوند.
نكته: علاقه مندي لازمه "توجه و تمركز" و "توجه و تمركز" لازمه يادگيري و يادسپاري است.
نكته: رمزگرداني ساختاري (تاكيد بر مشخصات ساختاري و فيزيكي محركات)، رمز گرداني آوايي يا صوتي (تاكيد بر صداي واژه ها) و رمزگرداني معنايي (تاكيد بر معني ومفهوم)، از درجات پردازش در رمزگرداني ميباشند كه در اين ميان رمزگرداني ساختاري سطحي و رمزگرداني معنايي پردازش عميق محسوب ميگردد.
نكته: هنگامي كه يك رشته اطلاعات و يا رويدادها در توالي يكديگر رمزگرداني ميگردند، گاهي اوقات احتمال يادآوري مواد ابتدايي بيشتر است كه به اثر تقدم(PRIMACY EFFECT) شهرت دارد و يا احتمال يادآوري در مواد انتهايي رشته بيشتر است كه اثر تاخر(RECENCY EFFECT) ناميده ميگردد.
نكته:يادگيري همان انتقال اطلاعات به حافظه بلند مدت است
موضوعات مرتبط: روان شناسی
روش تقطیع و فراخنای حافظه
● روش تصویر سازی ذهنی و رمز گردانی
هر وقت یک جفت واژه با یک تصویر ذهنی به هم ربط داده شوند، یادآوری آنها ، آسانتر میشود. هنگامی که ما دو واژه پروانه و کتاب را با یک تصویر ذهنی به هم ربط میدهیم، احتمالا یک پیوند معنادار بین آن دو برقرار میکنیم. این اصل عمده زیربنای بسیاری از نظامهای یادیار است. روش مکانها و روش واژه کلید از انواع نظامهای معروف یادیار هستند.
● روش مکانها
این روش به ویژه در مواردی موثر است که با ردیف منطقی از مادههای دلبخواهی مانند واژههای نامربوط به یکدیگر سروکار داشته باشید. گام نخست این است که ردیف منظمی از مکانهای مختلف را به خاطر بسپارید. مثلا مکانهایی که ضمن قدم زدن در خانه خود با آنها برخورد میکنید. پس از این که توانستید قدم زدن ذهنی را راحت انجام دهید، شروع میکنید به ساخت یک تصویر ذهنی که در آن اولین واژه با اولین مکان ربط داده شده است و دومین واژه با دومین مکان و الی آخر.
● روش واژه کلید
در یادگیری واژگان زبان خارجی میتوان از این روش سود جست. برای مثال فرض کنید میخواهید یاد بگیرید که واژه اسپانیایی Caballo به معنی horse انگلیسی (اسب) است. روش واژه کلید دو مرحله دارد:
▪ مرحله اول:
یافتن بخشی از واژه اسپانیایی است که با یک واژه انگلیسی هم صدا است. از آنجا که Caballo به صورت Cab-eye-yo تلفظ میشود، eye میتواند به عنوان واژه کلید بکار رود.
▪ مرحله دوم:
ساختن یک تصویر ذهنی است که واژه کلید را به معادل انگلیسی واژه اصلی پیوند میدهد. مثلا یک اسب که بر یک چشم (eye) بسیار بزرگ لگد میزند. این تصویر ذهنی یک رابطه معنادار بین انگلیسی و معادل اسپانیایی آن برقرار میکند که برای به یاد آوردن آن ابتدا واژه eye و سپس تصویر ذهنی ذخیره شده که رابط eye و horse است، را بازیابی میکند.
● روش بسط معنایی در بهسازی حافظه
هرچه معنای مادهها بیشتر بسط بدهیم، آنها را بهتر به خاطر میآوریم. به سخن دیگر هرچه پیوندهای بیشتری بین مادهها ایجاد کنیم، بر تعداد راههای بازیابی افزوده میشود. اگر میخواهید چیزی را به یاد آورید، معنای آن را بسط دهید. برای بسط دادن به یک مطلب میتوانید سوالات متعددی برای خود مطرح کنید و به آنها پاسخ دهید.
● روش استفاده از بافت در بهسازی حافظه
از آنجا که بافت نشانه بازیافتی نیرومندی است میتوان با بازآفرینی بافتی که یادگیری در آن صورت گرفته، حافظه را بهبود بخشید. مثلا اگر جلسات درسی شما همیشه در اتاق معینی تشکیل شود، شما در این اتاق بهتر از هر جای دیگری مطالب آن درس را به یاد خواهید آورد، چون بافت آن اتاق بهترین نشانه بازیافتی برای مطالب درس شما محسوب میشود.
با این وجود اغلب اوقات وقتی میخواهیم چیزی را به یاد بیاوریم، نمیتوانیم عملا به بافتی باز گردیم که یادگیری در آن صورت گرفته است. مثلا وقتی میخواهید نام یک همکلاسی دوره دبیرستان خود را به یاد بیاورید و نام او فورا به ذهن شما نمیآید، صرفا برای به خاطر آوردن آن روانه دبیرستان دوره تحصیل خود نمیشوید. در چنین موقعیتهایی میتوانید بافت را بطور ذهنی بازسازی کنید.
● روش سازمان دهی در بهسازی حافظه
روش سازمان دهی به این دلیل بازیابی را بهبود میبخشد که بر کارآیی پیگردی در حافظه میافزاید و به نظر میرسد که ما میتوانیم اطلاعات بسیار زیادی را یاد اندوزی و بازیابی کنیم. به شرط این که این اطلاعات را سازمان داده باشیم. با مشخص کردن مطالبی از یک فصل درسی که باید به خاطر سپرده شوند، با توجه به عناوین و سر فصلهای بیان شده ، چارچوب کلی درس را ترسیم و سازمان دهی میکنیم. این کار هم از سوی معلم و هم از سوی خود فرد یادگیرنده قابل انجام است، اما زمانی که توسط خود یادگیرنده انجام میشود، تاثیرات قویتری خواهد داشت.
● روش تمرین بازیابی در بهسازی حافظه
در این روش که به صورت تمرین بازیابی انجام میشود، میتوانید درباره مطلب مورد یادگیری سوالاتی از خود مطرح کنید. بعد میتوانید بخشهای معینی را که در دور اول برایتان مشکل بود، مجددا بخوانید تا بهتر درک کنید.
● روش پس ختام
یکی از معروفترین فنون بهسازی حافظه روش پس ختام نام دارد. این روش ۶ مرحله مشخص دارد که حروف اول آن وقتی در کنار یکدیگر قرار میگیرند، نام این روش پس ختام را میسازند.
این مراحل عبارتند از:
۱) پیش خوانی
۲) سوال کردن
۳) خواندن
۴) تفکر
۵) از حفظ گفتن
۶) مرور کردن
یادگیرنده در مرحله اول مطلب مورد نظر را پیش خوانی میکند تا یک برداشت کلی از موضوعات و قسمتهای مهم آن داشته باشد. در مرحله دوم فرد درباره هر بخش سوالهایی را طرح میکند و در مرحله سوم هر بخش را به قصد پاسخ دادن به سوالهایی که طرح کرده میخواند. در مرحله چهارم به تفکر در مورد مطالب خوانده شده و روابط بین آنها میپردازد و در انتهای هر بخش از کل مطالب مورد نظر برای یادگیری اقدام به از حفظ گفتن میکند و زمانی که تمام بخشها را به ترتیب مطالعه کرد، مرحله ۶ یا مرور کل مطالب را انجام میدهد
موضوعات مرتبط: روان شناسی
موضوعات مرتبط: روان شناسی
خلاق یکی از اسامی خداوند است و به معنی بسیار خلقکننده، آفریننده، آفریدگار و... در لغتنامه دهخدا معنا شده است. در اصطلاح، خلاق به کسی میگویند که در موقعیتهای لازم و ضروری، در برخورد با مسائل، راهحلهایی مؤثر و کاربردی برای حل مسائل و رفع موانع ارائه میکند.
امروزه بازار خلاقیت خیلی گرم است و افراد زیادی پیدا میشوند که ادعای خلاقیت دارند ولی آیا همه آنها طبق ادعایی که میکنند خلاق هستند؟
از کجا بفهمیم چه کسی خلاق است؟ نشانههای یک فرد خلاق چیست؟ اگر بخواهیم خلاق باشیم چگونه باید باشیم؟
از دیدگاهی، نخستین گامها برای شناخت نحوه بازیابی خلاقیت، شناسایی خصوصیات افراد خلاق و درک چگونگی زندگی آنها میتواند باشد. بدین صورت که با دریافت این شناخت، خواهیم دانست که چه خصوصیات و ویژگیهایی را باید در خود احیا ساخته و از آنها مراقبت کنیم تا از این طریق خلاقیتمان در روند احیای مجدد قرار گیرد. با فهم این شاخصهها و مراقبت از آنها در جریان زندگی روزمره بستر و مقدمات تجلی خلاقیتمان فراهم خواهد شد.
اما شاید پرداختن به این که چه کسی خلاق است و به چه کسی نباید خلاق گفت، کار چندان سادهای نباشد، از آن جهت که، پاسخگویی به این سؤال، ارتباطی مستقیم به تعریفی دارد که از خلاقیت میپذیریم. تعاریف مطرح شده برای خلاقیت متفاوت و گوناگون و گاهی ضد و نقیض است و معیارهای شناخت افراد خلاق و در نتیجه تعریف کیستی فرد خلاق را متغییر میسازد؛ با این حال در اینجا سعی شده است آنچه را که اکثر صاحبنظران و محققان (درزمینه خلاقیت) مطرح کردهاند، عرض کنیم.
● خلاق یعنی چه؟
خلاق یکی از اسامی خداوند است و به معنی بسیار خلقکننده، آفریننده، آفریدگار و... در لغتنامه دهخدا معنا شده است. در اصطلاح، خلاق به کسی میگویند که در موقعیتهای لازم و ضروری، در برخورد با مسائل، راهحلهایی مؤثر و کاربردی برای حل مسائل و رفع موانع ارائه میکند. عدهای پا را فراتر نهاده و چنین عقیده دارند که فرد خلاق نهتنها در موقعیتهای مختلف، ایده ارائه میکند بلکه خود آستینها را بالا زده و تا عملی شدن ایدهاش کار را پیگیری میکند. عدهای نیز چون «رابرت ویزبرگ» از آن جهت که خلاقیت را کاری عادی و روزمره تعریف میکنند، عقیده دارند که همگان در هر لحظه در حال خلاقیتاند و در نتیجه هر کسی شایسته لقب خلاق است و مسئله را این میدانند که کسی فعلاً به خلاقیت آنها پی نبرده است.
مثالی از این مورد، افراد خلاقیاند که در طی زندگی خود کسی آنها را نشناخت و پس از مرگشان تازه به خلاق بودن آنها پی بردند؛ از جمله وانگوگ، نقاش بزرگ که در فقر و گمنامی مرد. وی را بعدها بنیانگذار سبک اکسپرسیونیسم دانستند و آثار وی، بهعنوان آثاری خلاق و گرانبها به شمار آمد. ولی در زمان حیاتش، کسی وی را خلاق ندانست و به قابلیتهای هنری او توجه چندانی نشان نداد.
عبور روزمره ما از خیابان مثال دیگری در تایید این موضوع است که هر کسی را میتوان خلاق دانست. این پندار براساس این تعریف خلاقیت است که: «خلاقیت کاری است نو که تا به حال کسی آنرا انجام نداده است.» تصور کنند از خیابانی شلوغ عبور میکنید و ماشینها در حال حرکت هستند. کاری که شما انجام میدهید هیچکس تابهحال در جهان انجام نداده است و انجام هم نخواهد داد و حتی اگر شما دست کسی را بگیرید و با هم از خیابان عبور کنید باز هم هیچکدام مانند هم عبور نمیکنید.
توضیح اینکه، هیچگاه ماشینهایی که در حال عبور از خیاباناند یک وضعیت توزیع ثابتی ندارند و ثانیاً هیچ دونفری به صورت یکسان از خیابان عبور نمیکنند (مکثها و شروع به حرکتهای آنها با هم متفاوت است). این، مثال قابل تعمقی است که سؤالی را برمیانگیزد و آن این که اگر همه ما خلاقیم و دائم در حال خلاقیت، پس چرا خلاقیت عدهای به چشم میآید و خلاقیت عدهای دیگر خیر؟ عدهای عنوان «خلاق» را میگیرند و مورد تشویق و توجهند و عدهای دیگر خیر؟ پاسخ شاید این است که برای درک خلاقیت و شناخت فرد خلاق، باید جامعه و مردم، خلاقشناس و پذیرنده خلاقیت باشند؛ باید نگاه «خلاقبین» پیدا کنند. مردم خلاقیتهایی را که برایشان قابل درک و فهم است، مورد تشویق قرار میدهند و نه غیر آن را. در این نگاه هر چه اعمالی که فرد انجام میدهد عامالمنفعهتر شده، بهگرفتن عنوان «خلاق» نزدیکتر میشود؛ (البته این تنها یکی از عوامل است).
براساس نظریهای دیگر، عدهای بر این عقیدهاند که هرقدر فرد دانش، مهارت و ممارست بیشتری داشته و از حافظه قویتری بهرهمند بوده و قدرت تجزیه و تحلیل مسائل را از ابعاد متنوعتری دارا باشد، احتمال بیشتری دارد که «خلاق» باشد. اکثر صاحبنظران در زمینه خلاقیت با این فهرست صفات موافق بوده و آن را معیاری برای اعطای لقب «خلاق» به فرد میدانند؛ تقریباً تمام کسانی که برای خلاقیت فرمول ارائه میکنند.
● صفات یک فرد خلاق
از دیگر صفاتی که برای افراد خلاق برمیشمرند و اکثر صاحبنظران با آن موافقند عبارتنداز:
۱) داشتن تخیل قوی
۲) کنجکاوی فراوان
۳) دقت خاص (دقت به مواردی که دیگران به آنها توجه ندارند)
۴) توانایی نوع دیگر دیدن مسائل و موضوعات
۵) شوخ طبعی و بذلهگویی (بهطور کلی دارای شخصیت غیرمتعارف و غیررسمی)
۶) توجه به زمان و وقتشناسی
۷) اعتماد به نفس بالا و وقار
۸) خودانگیختگی
۹) داشتن تفکر شهودی
۱۰) داشتن طرزفکر انتقادی
۱۱) نوعی شجاعت خاص در بیان آرا و نظرات خود و دفاع از آنها
۱۲) پذیرنده و یادگیرنده (عاشق و آماده یادگیری و دریافت از درون بیرون)
هرقدر نشانههای بیشتری از موارد یاد شده در فرد مشاهده شود، احتمال بروز خلاقیت در وی بیشتر خواهد بود. این موارد درواقع همان عوامل سنجش میزان خلاقیت افراد است.
مکانیزمهایی که برای سنجش میزان خلاق بودن، از آنها یاد میشود، درواقع مکانیزمهایی هستند که از طریق آنها میزان حضور و فعال بودن این ویژگیها بررسی میشوند. البته باید دقت کرد چنانکه بیان شد حضور این عوامل و خصوصیات در فرد تنها احتمال بروز خلاقیت توسط وی را افزایش میدهد و وجود اینها دلیل بروز حتمی خلاقیت در اشخاص نیست. به هر حال همیشه استثناء وجود دارد و ممکن است بعضی از افراد خلاق این خصوصیات را نداشته باشند. شاید به هیچوجه نتوان قبل از آن که فرد در عمل، خلاقیتی را بهخرج دهد گفت که وی خلاق هست یا نیست، تنها میتوان با مشاهده حضور یا عدم حضور خصوصیات افراد خلاق در وی حدس زد که احتمال بروز خلاقیت از او زیاد است یا کم.
● نظرات متفاوت
در اینجا سؤالی مطرح میشود و آن اینکه آیا خلاقیت، سبب بروز خصوصیات در افراد خلاق میشود یا این خصوصیات سبب خلاقیت میشوند؟
جواب به این سؤال مشکل و شاید غیر ممکن است. شاید بتوان گفت که خلاقیت و خصوصیات یاد شده لازم و ملزوم یا علت و معلول یکدیگرند و تفکیکناپذیر هستند.»
باوجود کلیه خصوصیاتی که برای فرد خلاق برشمرده شد، ویژگیهای دیگری هم به آنها اطلاق شده است: «خلاق کسی است که از بینش برخوردار است. او آنچه را که هیچکس تا به حال ندیده و نشنیده میبیند و میشنود و به هستی ارائه میکند. از نظر وی خلاق درواقع کسی است که از خود چیزی ندارد و مجرایی بیش نیست. او نه در گذشته زندگی میکند و نه برای آینده. او فقط در لحظه و برای این لحظه زندگی میکند. این لحظه همه چیز است. او فردی است خودانگیخته. فرد خلاق باورهای زیادی را یدک نمیکشد او فقط حامل تجربههای خویش است. فرد خلاق نمیتواند راه رفته را طی کند بلکه باید خود، در میان جنگلهای انبوه زندگی راه را بیابد؛ باید تنها گذر کند... کسی که چنین زندگی میکند هر لحظه در حال خلق خواهد بود و این همان معنی واژه خلاق است.
به هر حال نظرات گوناگونی در مورد اینکه به چه کسی میتوان «خلاق» گفت وجود دارد که در بیشتر موارد جای تأمل دارند و اینجا بهاندازه مجال، به معدودی از آنها پرداختیم. در پایان به ذکر چندین خصوصیت رفتاری افراد خلاق در زندگی روزمره اشاره میکنیم. آگاهی از این حالات میتواند به مدیران و مسئولان در شناسایی پرسنل خلاق و به اولیاء و مربیان در شناسایی کودکان و افراد خلاق کمک کند تا در صورت مشاهده این عوامل، این افراد را تحت توجه ویژه قرار دهند
موضوعات مرتبط: روان شناسی
| |||||||||||||||||||
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
| |||||||||||||||||||
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی