شكل كامل: تصور اغلب ما از خانواده، جمعی چند نفری است كه اركان اصلی آن را زن و شوهر (با نقش پدر و مادری) تشكیل میدهند و فرزندان، مكمل یا پیونددهنده این جمع 2نفرهاند. این مجموعه، نماد كاملی از یك خانواده است. اما همین خانواده كامل و مهم می تواند به 2گونه بسیار متفاوت وجود داشته باشد:
خانوادهای كه به ظاهر سالم و پا برجاست اما در واقعیت هریك از اعضای آن از هم دور افتادهاند و هریك به سویی در حال حركتاند. به این ترتیب، زندگی در بستر جدایی عاطفی در جریان است ولی هیچیك از افراد خانواده این جدایی را جدی نمیگیرند یا ترجیح میدهند در برابر آن سكوت اختیار كنند.
خانواده منسجم: در این جمع به همان نسبت كه هریك از افراد نقش و وظایفی دارند، نیازهایی هم دارند كه به بهترین نحو ممكن به آن پاسخ داده می شود. در این مجموعه سالم، ارتباطی دوستانه، منطقی، صمیمی و قانونمند بین افراد برقرار است. در این خانواده، وظایف، نیازها، ارتباطها و ... تعریف درست و كاملی دارند.
اما جز شكل سنتی، خانوادههای دیگری هم وجود دارند كه نباید نادیده گرفته شوند. خانواده های تك سرپرست یا خانوادههایی كه درآنها، جای والدین را خواهر یا برادر بزرگتر پر كرده اند یا پدر بزرگ و مادر بزرگ با نوه هایشان یك خانواده را تشكیل داده اند.
بسیاری از ما در همین خانوادهها زندگی میكنیم و به تصور اینكه خانواده كاملی نداریم، بسیاری از نیازهای طبیعیمان را نادیده میگیریم و در خود میكشیم اما حقیقت آن است كه هرچند نبودن یكی از اعضای خانواده مشكلاتی ایجاد و وظیفه فرد حاضر (زن یا شوهر) یا حتی فرزندان را سنگینتر میكند ولی این مسئله نباید دلیلی برای نادیدهگرفتن نیازهای طبیعیمان باشد. این نادیدهگرفتنها باعث بروز بیماریهای روحی – روانی در همه افراد خانواده میشود.
مثلا برای صرف وعدههای غذایی سفرهای نمیاندازیم؛ تنها به این دلیل كه تعداد ما كم است و نیازی به این كار نیست. گردش و تفریح نمیرویم یا از خانواده دوری میكنیم به این دلیل كه رفت و آمد ما به منزل دیگران تصوراتی را در آنها ایجاد میكند. اما شده برای یك لحظه به تاثیر ویرانگر این رفتارها فكر كنیم؟ حالا كه یكی از ما نیست، آنهایی كه هستند حق حیات ندارند؟
كامل اما ناقص
با وجودی كه الگوی زندگی همه ما نسبت به گذشته تغییر كرده است و به دلیل كار و گرفتاری نمیتوانیم همیشه دور یك سفره بنشینیم و برنامههای دستهجمعی داشته باشیم، اما در بعضی خانوادهها این فرصتها به عمد نادیده گرفته میشوند؛ در واقع اعضای خانواده در كنار هم زندگی میكنند اما «با هم» نیستند. این حالت در هر دو نوع خانواده (كامل و تك سرپرست) دیده میشود.
از میان شاخصترین نمادهای جدایی اعضای خانواده میتوان به این موارد اشاره كرد:
- تصمیمگیریها تك نفره یا در نهایت 2 نفره است.
افراد خانواده از برنامههای جمعی كمتر استقبال میكنند و برنامههای تك نفره یا دوستانه برای آنها ارجح است.
ارتباط كلامی بین اعضای خانواده - به ویژه زن و شوهر - حداقل است و بسیاری از این ارتباطهای كلامی به مشاجره ختم میشوند.
وابستگی بین اعضای خانواده از حالت طبیعی هم كمتر است.
زن و شوهر دائما از هم ایراد میگیرند و بیاعتنایی، كجخلقی، قهرهای طولانی و... ازجمله رفتارهای طبیعی بین آنهاست.
اعضای خانواده برای بهبود روابط هیچ تلاشی نمیكنند و تلاشهای انجامشده نیز به شكست میانجامد.
چیزی به اسم سفره خانوادگی برای صرف هیچیك از وعدههای غذایی وجود ندارد، حتی اگر همه افراد خانواده در منزل باشند.
خانه را از نو بسازیم
فرقی نمیكند متعلق به خانواده تك سرپرست هستیم یا خانواده كامل؛ مهم آن است كه بتوانیم با رفتارمان، با جمع بزرگ یا كوچك خانواده «كاشانهای گرم» بسازیم. برای این كار به چند كلید نیاز داریم:
از وجود هم لذت ببریم: به قول رابی بوچ - یكی از مشاوران طراز اول اروپایی - مهم نیست ما چند نفریم، مهم آن است كه وجود و حضور یكدیگر را احساس كنیم و از بودن در كنار هم لذت ببریم. به عقیده او همین كه والدین منتظر بازگشت فرزندشان هستند یا فرزندان در انتظار بازگشت والد یا والدین، یا زن و شوهر برای بودن در كنار هم لحظه شماری میكنند، زندگی شكلگرفته و به زیباترین شكل خود در جریان است. خانواده یعنی احساس لذت از كنار همبودن و لحظه شماری برای بازگشت دیگری به خانه.
داستانها را بشنویم: خانواده زمانی به مكانی امن تبدیل میشود كه بدانیم كسی در خانه هست كه حرفمان را بشنود و غممان را سبك كند. برای رسیدن به این آرامش كافی است حرف همدیگر را «بشنویم» و راهی برای حل مشكلات بیابیم. تقسیمكردن شادیها هم مهارتی است كه باید به آن توجه كنیم. در یك كلام «غم و شادی» را با هم تقسیم كنیم. با یادگرفتن این مهارتها، دیگر همخانه ما برای تقسیمكردن غم و شادیهایش به دنبال گوشی شنوا بیرون از منزل نمیگردد.
ركن های اصلی را فراموش نكنیم: رابطه صمیمی، دوستانه، منطقی و عاشقانه زن و شوهر، باعث تحكیم روابط زناشویی آنها میشود. رابطه درست بین زن و شوهر خود بهخود بسیاری نكات را به فرزندان میآموزد و كانون خانواده را به مكانی امن تبدیل میكند. در خانوادههای تكسرپرست، این رابطه به شكلی دیگر میتواند بین پدر یا مادر و فرزندان برقرار شود. به عبارتی، زمانی كه اركان خانواده (زن و شوهر در خانواده كامل و پدر یا مادر در خانوادههای تكسرپرست) از شرایط روحی- روانی مناسبی برخوردار باشند، میتوان به سلامت و موفقیت آن خانواده مطمئن بود.
با هم باشیم: تمرین باهمبودن را میتوانیم از سفره گرم و صمیمی شروع كنیم. هدف، در كنارهمبودن به هر شكل ممكن است.
مهارتهای فوق برنامه را كم كنیم: اینكه فرزند ما به انواع و اقسام مهارتها مسلط باشد، اصلا بد نیست، به شرط آنكه آموختن این مهارتها او را از خانواده دور نكند. كودكی كه نتواند ساعتی با والدیناش باشد و با آنها صحبت كند، با آنها غریبه میشود. نادیدهگرفتن نیاز كودك به حضور در منزل و بودن در كنار والدین، او را به انواع اختلالات روحی- روانی دچار میكند.
مراسم را فراموش نكنیم: یكی از راههای برقراری ارتباط صمیمی با اعضای خانواده، به یاد داشتن و برگزاری مراسم مختلف است. جشن تولد، سالگرد ازدواج، مراسم آیینی و سنتی و... همگی شیوههایی برای ابراز محبت و در نتیجه نزدیكی بیشتر ما با هم است. همخانه ما باید محبتمان را ببیند، حتی اگر خانواده مافقط از 2 نفر تشكیل می شود.
گاهی دیگران را نادیده بگیریم: خیلی از تصمیمگیریها و برنامهریزیهای خانوادگی ما تحتتاثیر حرف و سخن دیگران، هر لحظه تغییر میكنند و همین مسئله باعث كلافگی و سردرگمی ما میشود. این مسئله به ویژه برای خانوادههای تكسرپرست، گاهی به معضلی جدی تبدیل میشود و آنها را مجبور به فاصلهگرفتن از جامعه و حتی اقوام نزدیك میكند؛ بنابراین اگر به درستی عملی كه انجام میدهیم مطمئن هستیم، به نظرهای نادرست و مغرضانه دیگران اهمیت ندهیم و آنطور كه میدانیم تصمیم بگیریم و رفتار كنیم.
اگر دیگران بگذارند
هرچند قصد نداریم در اینجا به مباحث اجتماعی بپردازیم اما دیدگاه اجتماع و رفتارهای فردی و اجتماعی هریك از ما در مقابل خانوادههای تكسرپرست، عاملی مزاحم، مخرب و آسیبرسان است؛ به این معنی كه همپا با تلاش خانوادههای تك سرپرست برای حضور در اجتماع و تاییدشدن از سوی جمع، دیدگاه اجتماع هم باید تغییر كند.
این نكته به ویژه درباره خانوادههایی كه مادر و دختر با هم زندگی میكنند، به وضوح دیده میشود. در واقع نباید هیچ تفاوتی بین نیازها، حقوق، جایگاه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خانوادههای تكسرپرست و كامل قائل بود. به همان نسبت كه ترحم و دلسوزی بیجای ما میتواند مخرب و آسیبرسان باشد، دیدگاههای متحجر و نادرست ما نیز میتواند مخرب و آزاردهنده باشد. كافی است كمی انسانیتر بیندیشم.
و در نهایت اینكه آنچه میتواند خانواده را به كانونی باثبات و محكم تبدیل كند و آن را بهسوی تعالی و ترقی سوق دهد، رفتار و عملكرد تكتك اعضای آن است. به عبارتی، زندگی - چه در خانوادههای تكسرپرست و چه كامل - میتواند همواره شاد و آرام باشد؛ اگر هریك از اعضای آن به سهم خود برای رسیدن به این جایگاه تلاش كنند.
موضوعات مرتبط: خانه و خانواده