به هر حال آن روزها يكي پس از ديگري ميگذشت تا اين كه خبر رسيد خط را تحويل ارتش خواهيم داد. صبح آخرين روز اقامت ما در خط فرا رسيد. من هم كه تازه از پست نگهباني بر گشته بودم وسائلم را سريع جمع و جور كرده با بچهها مهياي حركت شديم، بعد از نماز صبح و زيارت عاشورا، بچهها حال عجيبي داشتند. با اين كه مدت زيادي توي خط نبوديم، بچهها انس و الفت خاصي با منطقه گرفته بودند. به همين جهت دل كندن از آنجا برايشان مشكل بود. دقايق آخري كه در خط بوديم، عراق شروع به ريختن آتش سنگيني كرد كه در اين بين دو تا از بچههاي كم سن و سال و با صفاي گروهان به سوي معبود پر كشيدند.
با علي گو ز ياران كميل
نام گردان كميل ابن زياد نرود تا ابد از خاطرو ياد
خاطراتش چو قرين باغم شد بر دل سوختگان مرهم شد
يادم از خاطره ياران بود از شهيدان و سبكبالان بود
آنطرف بود عزيزي به سجود پشت سر داده خيالات وجود
اين طرف از سر شب تا به سحر رنجه با ياد خدا برده به سر
سوره واقعه از بر كرديم يادي از زندي و ديگر كرديم
آري آن دامن پر مهر و صفا موسوي عاشق شبهاي دعا
الغرض يار به ياري بايد جنگ با ظلم تباهي بايد
همه اسرار شهادت آموخت هر كه از عشق رخ جانان سوخت
با علي گو زياران كميل ما همه بنده اويئم به ميل
موضوعات مرتبط: درباره کمیل
برچسبها: گردان کمیل , قرارگاه کمیل , کمیل , حنظله