عظمت کمیل
جناب شیخ کامل مکمّل، کمیلبن زیاد نَخَعی از موحدان و دارای سرّ حضرت امیرالمؤمنین علیبن ابی طالب
علیهالسلام است. در واقعه صفین و اوقات دیگر در خدمت امیرالمؤمنین علیهالسلام ملازمت داشت.
امیرالمؤمنین را رسم بود که چون بحار علوم و اسرار در گنجینه سینه مبارکش سرشار شدی و موج از موج
برآوردی، و خواستی که از آن دریای بیمنتها گوهر عرفانی به مخزن اسرار درافکند، کمیل را پیش خواندی و
بحر وجودش را به جواهر اسرارْ پر بهای فرمودی.
سخن علی علیهالسلام به کمیل درباره اخلاق
علی علیهالسلام به کمیل فرمود: ای کمیل! اهل و عشیرت خود را فرمان کن تا در کسب اخلاق ستودهْ
شب خیز باشند، و شبانگاه در اسعاف حاجت خاموشان جنبش کنند، و ایشان را شاد خاطر گردانند،
سوگند به آن کسی که نیروی شنواییاش جمله اصوات را پذیرنده است، نیست کسی که در قلب مردم
سرور جای دهد، جز آنکه خداوند جل و علا ازین کردارش لطفی و لطیفه تولید نماید.
کمیل میگوید: روزی امیرالمؤمنین علیهالسلام دست مرا بگرفت و به راه اندر شد، چون به صحرا درآمدیم
مانند حسرت زدگان آهی سخت برکشید و فرمود: این دلها خزانهایست تا مخزن علوم و معارف گردند، و آن
دل که نیکتر فرا گیرد نیکوتر است.
مردم بر سه نوعند
کمیل فرمود: روزی حضرت علی علیهالسلام به من فرمود: ای کمیل! آنچه میفرمایم به خاطر در سپار:
مردمان بر سه نوع باشند، گروهی عالم ربّانی هستند که در معارف حقه و علوم مبدأ و معاد دانا و بینایند، و
گروهی متعلم هستند، و ایشان از بهر آنکه خود را از ظلمات جهل و تاریکی نادانی برهانند، روزگار خویش را
به کسب علوم به پای برند. گروه سوم که عوام الناس میباشند، ریزه مگسان را مانند که از کمال
فرومایگی و بیباکی از پی هر بانگی ناپروا پرواز گیرند و با هر باری جنبش جویند، نه به فروز علمی فروغی
یابند، و نه بر رکنی وثیق و استوار پناه گیرند.
برتریِ علم
حضرت علی علیهالسلام به کمیل میفرمود: ای کمیل! علم از مال بهتر است، چه علمْ تو را از ذلت جهل و
بسا لغزشها نگاهبان و حارس است، لکن مال را تو باید حفظ کنی و حراستش را بر خویش رنج نهی، و از
آن گنج جز وبال اندوخته نداری، و نیز از مال چون نفقه کنی نقصان پذیرد، لکن از گنجینه علوم و معادن دانش
هر چند به مردمان گذارش و تراوش دهی بیشتر زایش نماید.
کسب علم
ای کمیلبن زیاد! شناسائی و کسب علم خود یک نوع عبادتی است، چه به سبب علم و فروز دانشْ انسان
تا زنده است به راه طاعت پوید، و چون از این جهان درگذرد، نام نیکویش در صفحه روزگار بماند، ای کمیل!
دانایان تا پایان روزگار زندهاند، اگر صورت ایشان از نظرها پوشیده بماند معنی و آثار ایشان در دلها موجود
است.
شهادت کمیل
وقتی حَجّاج به قدرت رسید، [یاران علی علیهالسلام را خوشهچین کرد] کمیل نیز چون اندیشه او را در قتل
خویش بدانست، از وی بگریخت، چون حجّاج بدو دست نیافت، عطائی که در بیت المال در حق آن مردمِ
سپاهی که از اقوام کمیل بود قطع نمود.
چون کمیل بشنید، گفت که از روز من نه آن چند به جای مانده است که سبب قطع روزی جمعی بشوم،
پس به نزدیک حجاج درآمد. حجاج گفت: ای کمیل! تو را میجستم و دوست همی داشتم که به دست
آویزی خونت بریزم. همانا تو خون امیرالمؤمنین عثمان را بریختی.
کمیل گفت: ای مرد ثَقَفی! این چند بر من میاشوب و چون گرگ درنده بر من ستیز مجوی سوگند به خدای
از عمر من مدتی بَس قلیل به جای مانده است، به هر چه خواهی حکم کن چه میعاد ما در حضرت یزدان و
حساب ما با اوست، و مولای من امیرالمؤمنین علیهالسلام مرا خبر داده است که تو قاتل من هستی. پس
آن ظالم غدّار دستور داد تا آن مرد بزرگوار را به قتل رسانیدند.
بهانه برای قتل
پس از شهادت کمیل، مردی را به حضور حجاج درآوردند، حجاج گفت: مردی را مینگرم که گمان نمیبرم بر
کفر خویش شهادت دهد و از این سخن خواست او را بفریبد و به غیرت درآورد تا بر کفر شهادت ندهد و به
قتل برسد، لکن آن مرد مکنون خاطر حجاج را بدانست و گفت: مرا به خدعه و فریب درافکنی تا به قتل
درآوری، دانسته باش که من از تمامت مردم روی زمین، بلکه از فرعون هم کافرترم. حجاج را خنده فرو گرفت.
او را براه خویش گذاشت.
موضوعات مرتبط: درباره کمیل
تاريخ : ۱۳۸۸/۰۵/۱۲ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |